سایر اشعار

مرتب سازی براساس

متن شعر کشته شد از زهرِ کینِ دشمنان -( کشته شد از زهرِ کینِ دشمنان ) * هستی محرابی

638

متن شعر کشته شد از زهرِ کینِ دشمنان -( کشته شد از زهرِ کینِ دشمنان ) کشته شد از زهرِ کینِ دشمنان
عسکری مولا امامِ شیعیان
تسلیت گوئیم از این داغِ عظیم
پیشگاهِ مهدی ِ صاحب زمان

خون شده زین غصه قلبِ شیعیان
قتل کین شد آن امامِ مهربان
فاطمه شد از غمِ او نوحه گر
در عزایش آمده بر سر زنان

جانِ عالم در عزا، حجٌتِ قائم بیا

شمع ِ بزمِ ما شده دیگر خموش
می رسد هر سو نوایِ غم به گوش
جانِ ما از هجرِ رویش بی قرار
سینه ها از داغِ او اندر خروش

گونه را با اشکِ خون دریا کنید
هر کجا بزمِ عزا بر پا کنید
خاکِ غم بر سر کنید ای شیعیان
گریه بر آلاله ی زهرا کنید

جانِ عالم در عزا، حجٌتِ قائم بیا

سامرا شد سر به سر ماتم سرا
مهدی محزون نشسته در عزا
زین مصیبت شد خلایق داغدار
جانِ عالم غ

  • پنج شنبه
  • 16
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:35
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

متن شعر میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند -( میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند ) * هستی محرابی

845
1

متن شعر میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند -( میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند ) میانِ خانه ام بود و، بساطِ خون به پا کردند
سفارش کرد بابایم، عجب حقش ادا کردند

خدایا! جسمِ بابا را، نه تغسیل و عزا کردند
به جای تسلیت بر ما، امامت ادّعا کردند

ببین بابا که این امت، به حقِ ما چِها کردند
مرا با پیکرِ خونین، به بستر مبتلا کردند

جلویِ دیده ی طفلان چنان ظلم و جفا کردند
میان کوچه جانم را، گرفتارِ بلا کردند

امان از این همه غمها، ز بعدِ رفتنت بابا

علی را جانبِ مسجد، طنابی از قفا کردند
قسم بر زخمِ بازویم، که قلبم را جدا کردند

همانا بدترین ظلم و، شقاوت بهرِ ما کردند
برای اخذِ یک بیعت، چه آشوبی به پا کردند

مرا با محسنِ زارم، میانِ خون رها کردند
خدا داند که درحقٌم، چه ظلمِ ناروا کر

  • پنج شنبه
  • 16
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:37
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا -( ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا ) * هستی محرابی

652
1

متن شعر ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا -( ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا ) ساقیا! آب حیاتی که گمان نیست مرا
بے تو در عالم امکان که امان نیست مرا

تو که از روزِ ازل گهر و ذاتم بودی
عشقِ توحیدے تو صرفِ زبان نیست مرا

عارف از اصلِ وجودم که وجودم ز تو است
تو همان جانِ منی بی تو‌ که جان نیست مرا

زینتِ ارض و سما چرخش افلاک تویی
تا بگویم همه را تاب و توان نیست مرا

حمد و توحید فقط نیک سزاوارِ تو است
کثرتِ فیضِ دو عالم، به عیان نیست مرا

ای که از مدح و ثنای تو زبانم قاصر
شرح الطاف تو توصیفِ بیان نیست مرا

مطربِ سازِ توأم طایرِ پروازِ توأم
هر کجایم ببری بارِ گران نیست مرا

همه معبودِ منی قبله ی مقصودِ منی
جز سرِ کوے تو چون نام و نشان نیست مرا

شرحِ این گفته همه باورِ پنهانِ

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:47
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر روزگارم بگذرد همپای باد -( روزگارم بگذرد همپای باد ) * هستی محرابی

710
5

متن شعر روزگارم بگذرد همپای باد -( روزگارم بگذرد همپای باد ) روزگارم بگذرد همپای باد
عمر ما را هیچ آرامش نداد

هر چه دنبالش دویدم گم شدم
نیست دیگر زندگی وفقِ مراد

گر حکیمی طالبِ دنیا مباش
آدمی را گم کند مالِ زیاد

ای که دل بستی به دنیا سالها
می روی پس کی به دنبالِ معاد!؟

تا توانی مهربانی کن به خلق
مهربانی کی رَود روزی ز یاد

آرزوی خویش را گم کرده ای
ای که کردی تو به دنیا اعتماد

ای که بستی دل به این و دل به آن
ناگهانی عمرِ خود دادی به باد

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:19
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

شعر در بهاری که طبیعت گل فشانی می کند -( در بهاری که طبیعت گل فشانی می کند ) * هستی محرابی

648

شعر در بهاری که طبیعت گل فشانی می کند -( در بهاری که طبیعت گل فشانی می کند ) در بهاری که طبیعت گل فشانی می کند
هر دلِ غمدیده احساسِ جوانی می کند

باغ لبریز از زلالِ مهربانی می شود
بر سرِ هر شاخه مرغی نغمه خوانی می کند

چون وَزد بویِ نسیمِ مهربانی از چمن
چهره ی غمگینِ ما را ارغوانی می کند

ساقیِ مستان کنارِ جوی با جامی به دست
تشنه کامان را چه زیبا میزبانی می کند

جان او پُر می شود از روشنی هایِ بهار
گر کسی احساسِ ضعف و ناتوانی می کند

بلبلِ شیرین سخن بر رویِ گلهایِ چمن
با زبانِ بسته ی ما همزبانی می کند

ای خوش آن کو از جوانی تا به پیری همچنان
در پناهِ حضرتِ حق زندگانی می کند

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:25
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر شب از نیمه گذشته حرکتی کن -( شب از نیمه گذشته حرکتی کن ) * هستی محرابی

621

متن شعر شب از نیمه گذشته حرکتی کن -( شب از نیمه گذشته حرکتی کن ) شب از نیمه گذشته حرکتی کن
بیا با دوست بنشین صحبتی کن

بیا وُ با کلامِ روشنِ نور
تو شیطانِ لعین را لعنتی کن

بیا زانو بزن در کنجِ محراب
طلب از عشق فیضِ لذّتی کن

درِ رحمت به رویت باز گردید
به اصلاحِ امورت همتی کن

تهجٌد کن به درگاهِ خداوند
خدا را تا توانی طاعتی کن

وجودت را مزیٌن کن به توحید
ز یزدانت تقاضا حاجتی کن

دلت تا پُر شود از روشنی ها
سحر بنشین و با خود خلوتی کن!

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:26
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

شعر بنویس دوباره با دلِ تنگ -( بنویس دوباره با دلِ تنگ ) * هستی محرابی

892

شعر بنویس دوباره با دلِ تنگ -( بنویس دوباره با دلِ تنگ ) بنویس دوباره با دلِ تنگ
از آن همه شورِ جبهه وُ جنگ

بنویس به قصدِ ماندگاری
از جبهه به رسم یادگاری

بنویس ز روزهای سنگر
از آن همه لاله های پرپر

از همت و عزم شیر مردان
بنویس ز عاشقان ایران

از آتش و جنگ و جبهه وُ خون
پرپر شده های دشتِ مجنون

بنویس از آن همه شقایق
از آن همه لاله های عاشق

بنویس که جانشان فدا شد
بغض دلشان به جبهه وا شد

بنویس که بیقرار بودند
با عشق همیشه یار بودند

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:33
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( زخمی که تو در سینه ات جا داده ای کم نیست ) * هستی محرابی

743

متن شعر -( زخمی که تو در سینه ات جا داده ای کم نیست ) زخمی که تو در سینه ات جا داده ای کم نیست
دردِ تو آقا! کمتر از دردِ محرم نیست

جز تو ندارد کس توانِ این همه غم را
با خود چگونه برده ای این کوهِ ماتم را؟

بی طاقتی در مکتبِ توحیدِ تو جهل است
صبر و رضا بهرِ خدا در پیشِ تو سهل است

با زهر اگر سازد تنت چون شیره ی شهدت
عهدی که با حق بسته ای ماندی سرِ عهدت

قرآنِ ناطق مظهرِ وصفِ کمالِ توست
بوی گلِ وصلِ نبی هم از وصالِ توست

ای مایه ی فخر خدا ای جلوه ی توحید
روی تو رخشنده تر از آیینه ی خورشید

بین آسمان نیلی قبا شد در عزای تو
خون گشته قلبِ مصطفی امشب برای تو!

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:10
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( ای امامی که بابِ حاجاتی ) * هستی محرابی

666

متن شعر -( ای امامی که بابِ حاجاتی ) ای امامی که بابِ حاجاتی
"ای که سر تا به پا کراماتی"
"تو که پاکی و مثل بارانی"
کی سزاوار این جنایاتی

مبتلایی و فارغ از تقصیر"
"دست و پای تو بسته در زنجیر"
از جفا های آن ستم پیشه
نه تو را چاره نه تو را تدبیر

کس مَپرسید از غصه های تو
زخمِ سیلی بر گونه های تو
بر تنت ردِّ تازیانه ها
آهِ غم دارد لحظه های تو

روضه هایت بس درد جانسوز است
جانِ تو بیزار از شب و روز است
همدمی غیر از آه و ماتم نیست
دردِ تو کمتر از محرّم نیست

جسمِ گلبرگت لاغر و بی جان
شد زمینگیرِ گوشه ی زندان
ای گرفتارِ رنج و محنتها
در شرر، جانت از غمِ هجران

زخمِ زنجیرها بر تنت کاری
چشمه های خون از تنت جاری
ای شکیباتر از غمِ ایّوب
روزگ

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( با گریه ی تو گم میشم ) * هستی محرابی

759

متن شعر -( با گریه ی تو گم میشم ) با گریه ی تو گم میشم
هر شب تو کوچه های غم

گاهی بخاطرِ علی
گاهی بخاطرِ خودم

تو رفتی و من مونده ام
با این همه دلواپسی

خودت بگو چیکار کنم
با این روزای بی کسی؟

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:28
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( میانِ آتشِ اعداء، گلی پرپر زنان می سوخت ) * هستی محرابی

663
1

متن شعر  -( میانِ آتشِ اعداء، گلی پرپر زنان می سوخت ) میانِ آتشِ اعداء، گلی پرپر زنان می سوخت
که از فریادِ بیدادش، زمین تا آسمان می سوخت

دریغا بی کس و یاور، میانِ شعله های در
که قرآنِ محمد(ص) در، حریقِ دشمنان می سوخت

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:30
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( سیلِ اشکم آمد و چون گونه را دریا نکرد ) * هستی محرابی

635

متن شعر  -( سیلِ اشکم آمد و چون گونه را دریا نکرد ) سیلِ اشکم آمد و چون گونه را دریا نکرد
کوهِ غم در سینه بود و سینه هم افشا نکرد

روزهای رنج روح و جان من را می ربود
از ملامت هاے دوران سفره ے دل وا نکرد

بارِ غم از حد فزون شد سینه ام را می فشرد
عاقبت بر رازِ خود یک محرمے پیدا نکرد

زندگیمان آشنای بی وفای لحظه هاست
بر یکے دلچسب و شیرین بر یکے معنا نکرد

هر چه با تدبیر گشتم تا به کامم خوش شود
قدرِ خردل در نگاهم جلوه ے زیبا نکرد

دائمٱ امروزِ من در وعده ی فردا گذشت
وعده ی امروز و فردا را دلم حاشا نکرد

در شبِ یلدای من آهی فسرد و غم نشست
طعمِ شیرین بهاران خوابِ من رؤیا نکرد

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:31
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( یه پایم تو مدینه یه پایم تو کربلا ) * هستی محرابی

586

متن شعر  -( یه پایم تو مدینه یه پایم تو کربلا ) یه پایم تو مدینه یه پایم تو کربلا
دیگه نیرو ندارم زینبم با من بیا

بخدا یه مادرم نگرونِ حسنم
نمیدونم من ازش چیجوری دل بکنم

تشنه ی حسینم و ولی رغبت ندارم
بیا دستم و بگیر دیگه طاقت ندارم

طاقتم تموم شده بی قرار و خسته ام
چه کنم به هر دوشون آخه من وابسته ام

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( گفتم حجاب دل را از معرفت به چندی؟ ) * هستی محرابی

633

متن شعر -( گفتم حجاب دل را از معرفت به چندی؟ ) گفتم حجاب دل را از معرفت به چندی؟
گفتا که در جوابم هر آنچه خود، پسندی

گفتم که از تو خواهم این پاسخِ سؤالم
گفتا ببین چه داری در لوحِ بهره مندی

شاعر : هستی محرابی

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 11:30
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( چون برگِ گلی به شاخه ها حیرانم ) * هستی محرابی

1005
1

متن شعر -( چون برگِ گلی به شاخه ها حیرانم ) چون برگِ گلی به شاخه ها حیرانم
پائیز ترین بهارِ سرگردانم

هر شانه به سر تو را به یادم آرد
یعنی شده ای فقط بلایِ جانم

شاعر : هستی محرابی

  • سه شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 10:37
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( آن وقت که تو نبودی، ایران شب بود ) * هستی محرابی

1800

متن شعر  -( آن وقت که تو نبودی، ایران شب بود ) تا تو نیامده بودی، ایران شب بود
خورشید در کسوف و ماه در عقرب بود

چون جدٌِ غریب خود راهی شده ای

این سوی که پژمردگیِ مذهب بود

چون جدٌِ غریب خود، غریب بودی

جانِ تو برای باغ دین در تب بود

از چشمِ تو سیلِ اشکها جاری بود

در سینه غمِ فراق لب در لب بود

ای کاش چو آن جدٌِ غریبت حسین

همراهِ تو هم معصومه ی زینب بود!

شاعر : هستی محرابی

  • چهارشنبه
  • 22
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

متن شعر -( سهمِ تو از زندگی، جز غم و مِحنت نبود ) * هستی محرابی

1951
4

متن شعر  -( سهمِ تو از زندگی، جز غم و مِحنت نبود ) سهمِ تو از زندگی، جز غم و مِحنت نبود
طالعِ تو از ازل، در کفِ قسمت نبود

جسمِ نحیفِ تو را کوچه به دیوار زد
هجرِ تو را بر دلِ حیدرِ کرّار زد

وا از غمِ جانِ تو / ناله ی احزانِ تو
تا به فلک می رود/ روضه ی هجرانِ تو

آتشِ داغِ تو در، سینه ی ما شعله ور
از غمِ تو در شبِ خسته بسوزد جگر

چاه فقط در دلش مانده مزارت کجاست
کوثر تو تا ابد ساقیِ لب تشنه هاست

وا از غمِ جانِ تو / سینه ی نالانِ تو
نوحه ی غم می رسد/از بیت الاحزانِ تو !

شاعر : هستی محرابی

  • چهارشنبه
  • 22
  • آذر
  • 1396
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

شعر برای حمایت از شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان بحرین -(فریاد من و شماست اینک لازم) *

767

شعر برای حمایت از شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان بحرین -(فریاد من و شماست اینک لازم) فریاد من و شماست اینک لازم

حاشا نشویم پیش زهرا نادم

امروز در انتظار هم‌دردی ماست

جان‌برکفِ سرفراز: عیسی قاسم

  • جمعه
  • 15
  • دی
  • 1396
  • ساعت
  • 21:13
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

عرض تسلیت به بازماندگان حادثه سانچی -(شعله‌ی سرکشی از آب به جانش افتاد) * مرتضی محمودپور

545

عرض تسلیت به بازماندگان حادثه سانچی -(شعله‌ی سرکشی از آب به جانش افتاد) شعله‌ی سرکشی از آب به جانش افتاد
تیر طغیان زده از دوش کمانش افتاد
پر پروانه از آن شعله سوزان میسوخت
ناگهان لنگر خورشید زمانش افتاد

  • یکشنبه
  • 24
  • دی
  • 1396
  • ساعت
  • 20:45
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر ولادت حضرت سیدالکریم حسنی(ع) -(ای پُر آوازه یِ بی پـیـرایه ) * حسین ایمانی

538

شعر ولادت حضرت سیدالکریم حسنی(ع) -(ای پُر آوازه یِ بی پـیـرایه ) اِی کریمِ ابنِ کریمِ
ای پُر آوازه یِ بی پـیـرایه

سایه یِ رویِ سَرَم...همسایه

اِی کریمِ ابنِ کریمِ ابنِ کریم

بنده یِ خوب خدا عبدالعظیم

تو تمنـّایِ شب وُ روزِ مَنی

جلوه ای از جَلواتِ حسنی

خادِمَت خادمِ دربارِ وِلا

زائِرَت زائرِ شاهِ شـهداء

ما کجا مدحِ تو یاذَالاِکرام

مدحِ تو بر رویِ لبهایِ امام

مُهرِ تو پایِ روایت سند است

ذکرِ لبهایِ تو حیدر مدد است

اِی حسن زاده وُ باکیِ حسین

وارثِ غیـرت وُ پاکی حسین

می کنم رو به ضریحَت گهگاه

با سَـلامی به اَباعبدالله

زده بر حکـمِ تو مُهـرِ تائید

پیشِ چشمانِ خلائق خورشید

آبرو داری وُ از اهلِ یقین

نوکرِ شاه شدن یعنی این

تو که از نسلِ کریمان هس

  • دوشنبه
  • 2
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

شعر ولادت حضرت سیدالکریم حسنی(ع) -(از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر ) * مهدی رحیمی زمستان

470

شعر ولادت حضرت سیدالکریم حسنی(ع) -(از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر ) یا سید الکریم
از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر

پس اگر عبدالعظیم،عبدالکریمی بیشتر

ای سفیر حضرت هادی برای جامعه

برده ای از «جامعه» سهم عظیمی بیشتر

در نماز این حرم فهمیده ام از راه ها

هم صراطی هم صراط المستقیمی بیشتر

بی حرم جد تو بود و بارگاهت اینچنین

بوی غربت می دهد از هر حریمی بیشتر

بعد معصومه میان واجب التعظیم ها

اسوه ی احسن برای زندگیمی بیشتر

روضه ای برپاست از سوی ملائک بی گمان

در حریمت آمده هرجا نسیمی بیشتر

کربلایی هرشب جمعه به عشق مجتبی

در بقیعش جمعه شب ها را مقیمی بیشتر

روضه ی ارباب را با جان خود حس کرده ای

برده ای از گندم ری چون شمیمی بیشتر

  • چهارشنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 22:16
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

شعر ولادت حضرت سید الکریم حسنی(ع) -(بنوشان به ما از می ناب خود ) * مهدی رحیمی زمستان

1059

شعر ولادت حضرت سید الکریم حسنی(ع) -(بنوشان به ما از می ناب خود ) کلام گهربارت
بنوشان به ما از می ناب خود

که ماه جهانی و ‌مهتاب خود

نگه دار تهران دماوند نیست

تویی و‌ دعای به محراب خود

کلام گهربارت از «جامعه» ست

گهربار ما و گهریاب خود

امام دهم هم خیال تورا

نموده چنین راحت از باب خود

تو هم انتظار فرج می کشی

پس از مرگ خود هم به سرداب خود

حرم را حرم کرده ای با حسین

مرا برده ای سمت ارباب خود

که در شهر ری عکس شش گوشه را

نگه داشتی در دل قاب خود

درو چون که می گشت گندم به ری

تو چون شمع در جمع اصحاب خود؛

از آن روضه می ساختی،جمع را

پریشان و گریان و بی تاب خود

  • چهارشنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 22:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) -(ساکن وادی نعیم شدیم ) * حامد خاکی

521

شعر ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)  -(ساکن وادی نعیم شدیم ) وادی نعیم
ساکن وادی نعیم شدیم

درِ این خانه تا مقیم شدیم

شست باران سیاهی ما را

زاغ بودیم و یاکریم شدیم

حرف امروز نیست قصۀ ما

مست پیمانه از قدیم شدیم

با همین نوکری ساده‌مان

در ثواب علی سهیم شدیم

نقل همسایگی نبوده و نیست

خادم سیدالکریم شدیم

کربلا باز روبروی من است

شهر ری شهر آرزوی من است

آمدی شهر نور باران شد

کشور ما به عشق مهمان شد

آمدی با قدوم تو کم کم

دست لطف خدا نمایان شد

ای که از نسل مجتبی هستی

میزبان تو نسل سلمان شد

عطر تو تا شمال ری هم رفت

چند قرنی گذشت و تهران شد

هر شب اینجا بساط عشق به پاست

هر که جا مانده او پشیمان شد

در کنار تو تا خدا رفتیم

هر شب جمعه کربلا رفتیم

  • چهارشنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 22:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) -(ساکن وادی نعیم شدیم ) * حامد خاکی

488
1

شعر ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)  -(ساکن وادی نعیم شدیم ) وادی نعیم
ساکن وادی نعیم شدیم

درِ این خانه تا مقیم شدیم

شست باران سیاهی ما را

زاغ بودیم و یاکریم شدیم

حرف امروز نیست قصۀ ما

مست پیمانه از قدیم شدیم

با همین نوکری ساده‌مان

در ثواب علی سهیم شدیم

نقل همسایگی نبوده و نیست

خادم سیدالکریم شدیم

کربلا باز روبروی من است

شهر ری شهر آرزوی من است

آمدی شهر نور باران شد

کشور ما به عشق مهمان شد

آمدی با قدوم تو کم کم

دست لطف خدا نمایان شد

ای که از نسل مجتبی هستی

میزبان تو نسل سلمان شد

عطر تو تا شمال ری هم رفت

چند قرنی گذشت و تهران شد

هر شب اینجا بساط عشق به پاست

هر که جا مانده او پشیمان شد

در کنار تو تا خدا رفتیم

هر شب جمعه کربلا رفتیم

  • چهارشنبه
  • 4
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 22:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر فراق کربلا -(شب‌های جمعه کرب و بلا، فرق میکند ) * سجاد شاکری

1054
2

شعر فراق کربلا  -(شب‌های جمعه کرب و بلا، فرق میکند ) شب‌های جمعه کرب و بلا
فرقی نمیکند که چرا فرق میکند!

شب‌های جمعه کرب و بلا، فرق میکند

حتی گدای کرببلا، هر چه هم ندار

با یک گدای بی سر و پا فرق میکند

اصلاً گدای شاه شدن، پادشاهی است!

اینجا حساب شاه و گدا فرق میکند

دریای رحمت است بیابان این بهشت

اینجا خروش لطف خدا فرق میکند

هر جای کربلا فوران اجابت است

اما به زیر قبّه دعا فرق میکند

با مکّه و مدینه و مشهد، قم و نجف ..

اینجا خلاصه با همه جا فرق میکند

  • شنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

میلاد مسیح علیه السلام -(باتو که جهان غرق سعادت باشد) * هستی محرابی

456
3

میلاد مسیح علیه السلام -(باتو که جهان غرق سعادت باشد) با تو که جهان غرقِ سعادت باشد

در پرتوِ عشق تو حلاوت باشد

مژده که پیام آور صلح آمد تا

تصدیق نبوّت وَ امامت باشد!

هستی محرابی

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 21:11
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

سانحه ی دلخراش هواپیما، روحتان آسمانی -(غم دریا زمین کم بوده ما را) * هستی محرابی

872

سانحه ی دلخراش هواپیما، روحتان آسمانی -(غم دریا زمین کم بوده ما را) ‍ ای بال های عاشق! پروازتان آسمانی

غمِ دریا، زمین کم بوده ما را
و حالا آسمان هم شد اضافه

خداوندا! تو بر گردان بلا را
شدیم از این همه غمها کلافه

غمِ دریا دلم را آتشین کرد
بلای زلزله سر بر زمین کرد

چرا پشتِ سرِ هم بد بیاری!
چرا تیرِ بلا ما را کمین کرد؟

#اللهم_الدفع_کل_بلا_من
#جمیع_المومنین_والمومنات

تسلیت می گوییم سانحه ی دلخراش پرواز نا فرجام هموطنان عزیزمان را، روحشان قرین رحمت الهی

#هستی_محرابی
#همدردی_با_بازماندگان_سانحه

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 01:35
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

انقلاب اسلامی و فاطمیه -(از روز فدک خانه خرابیم هنوز) * سید محمد میر هاشمی

512
1

انقلاب اسلامی و فاطمیه -(از روز فدک خانه خرابیم هنوز) از روز فدک خانه خرابیم هنوز
دنبال سوال بی جوابیم هنوز

باز آمده ایم تا که ثابت گردد
ما پا به رکاب انقلابیم هنوز

ما غربت و زخم سینه را نگذاریم
ما فتنه ی اهل کینه را نگذاریم

هیهات علی دوباره تنها ماند
تکرار غم مدینه را نگذاریم

در پای علی، غیرت ما زهرایی
در معرکه ها، همت ما زهرایی

تاریخ به خون مان گواهی کرده
شد با شهدا، نهضت ما زهرایی

این درد الی الابد ندارد درمان
هیهات که حرف بد ندارد درمان

پرپر که شود گلی، دگر گل نشود
یاسی که شود لگد ندارد درمان

  • جمعه
  • 18
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 23:54
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

تقديم به حضرت امام خامنه اى بابت عكس حضور آقا در طبيعت -(خوشه چينى شد شروع از شاخه هاى دست تو) * اصغر چرمی

2345
6

تقديم به حضرت امام خامنه اى بابت عكس حضور آقا در طبيعت -(خوشه چينى شد شروع از شاخه هاى دست تو) آقا جان
بوسه چينى شد شروع از شاخه هاى دست تو
ميوه هاى عيد را ارزان فروشى مى كنى ؟!

  • چهارشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 08:00
  • نوشته شده توسط
  • اصغر چرمی
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

تك بيت براى حضور حضرت آقاى خامنه اى در طبيعت -(چشم گلى كه وا شود از طلعت رخت) * اصغر چرمی

506
4

تك بيت براى حضور حضرت آقاى خامنه اى در طبيعت -(چشم گلى كه وا شود از طلعت رخت) آقا جان

چشم گلى كه وا شود از ، طلعت رُخت

شايسته مى شود ، كه ببيند بهار را

  • چهارشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 22:02
  • نوشته شده توسط
  • اصغر چرمی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد