حجت یزدان ابوالفضل
ضیغمِ میدان ابوالفضل
سرلشگرِ بی نظیرِ
شاهِ شهیدان ابوالفضل
قمرِ بنی هاشم
دشمنِ هر چی طالم
کاش میشد تو حرمش
منم بودم یک خادم
ای ملَک درگهت را خدم یا عباس
از تو دم میزنم دم به دم یا عباس
هرکه ام هر چه ام من به تو میبالم
ای رخت قبله ی عارفان در عالم
ای علمدار ابوالفضل
ساقیه عطشان ابوالفضل
حافظ قرآن ابوالفضل
هر کی به لب ذکری داره
ما میگیم ای جان ابوالفضل
- شنبه
- 5
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 10:09
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
باز آمدم بر درگهی که فیضِ عام است
صاحب کرم ،زیباتر از بدرِ تمام است
باز آمدم سائل شوم چیزی بگیرم..
از دستِ آقایی که جُودِ او بنام است
بگرفتن از غیرِ اباالفضلِ علمدار
ای شیعیان! تا آخرِ دنیا حرام است
(ای دل بیا با خاکِ پاهایش عجین باش)
(عبد و گدایِ تک یلِ امّ البنین باش)
شکر خدا پشت گدایی یا اباالفضل
هم باصفا هم با وفایی یا اباالفضل
از درگهت حتّی نشد خاری برانی
مثلت کجا باشد خدایی یا اباالفضل
هرگز ندیدم جمله ای شیواتر از این :
سقایِ دشتِ کربلایی یااباالفضل
(ای ساقیِ لب تشنگان لب تشنه هستم)
(دل را به یک جرعه ز دستانِ تو بستم)
من ماندم و شرمندگیِ یک قلم ماند
من ماندم و مدح و ثنایت در عدم ماند
- دوشنبه
- 4
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 13:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
کلید قفل دلهایی ابلفضل
تو فوق درک ماهایی ابلفضل
چه گویم در مقامات رفیعت
به حیدر المثنایی ابلفضل
اگرچه زاده ام البنینی
ولی فرزند زهرایی ابلفضل
به لبهای تو رو زد موج دریا
نخوردی بسکه آقایی ابلفضل
شدی باب الحوائج تا قیامت
روای هر تمنایی ابلفضل
اگر دل برده یوسف از زلیخا
تویی در اوج زیبایی ابلفضل
دخیل پرچم عشقت دوعالم
امید بی نواهایی ابلفضل
پر قنداقه ات حبل المتین و
اسیرت گشته شیدایی ابلفضل
کرم بر دستهایت بوسه میزد
کریم آل طاهایی ابلفضل
به تو عرش خداهم تکیه کرده
ستون عرش اعلایی ابلفضل
علمدار امیر عشق هستی
به وقت رزم غوغایی ابلفضل
شدی نقش دل سربند مهدی
تو مافوق مسیحایی ابلفضل
- پنج شنبه
- 7
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 15:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
افتخاری برای آل علی
ضربانت صدای آل علی
پرکشی در هوای ال علی
کرده ای جان فدای آل علی
ای علی را مثال یا عباس
شیر مرد جدال یا عباس
یکه تاز نبردهایی تو
ذکر لبهای مرد هایی تو
اوج هر جاوه کرد هایی تو
مرحم زخم و درد هایی تو
نعره هایت همیشه حیدری اند
شغل چشمت همیشه دلبری اند
خم به ابرو بیاوری غوغاست
نعره ات وقت حمله یا زهراست
وقت رزمت خود علی پیداست
اوج جنگ آوریت تاسوعاست
ای بنازم به غیرتت و شرفت
به بلندای قامت و هدفت
۹۹/۱/۱۰
- دوشنبه
- 11
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 00:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
به تو دل بسته، دارد عشق و احساس
برایت چیده یک شاخه گلِ یاس
شده سرخورده! از تو رو گرفته...
کم آورده قمر پیش ِ تو عباس(ع)!
- یکشنبه
- 10
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
ساقی رسیده جام شرابم بیاورید
باده برای حال خرابم بیاورید
مستی بهانه ایست ببینم جمال یار
چشمی برای شوق ثوابم بیاورید
لب بر لب پیاله دلبر زدن خوش است
کی میشود که حال شتابم بیاورید
با یاد یار جام جنون را به سر کشم
مرحم ز باده بهر عذابم بیاورید
راهی برای میکده ام دست و پا کنید
بوسم ز پایتان به حسابم بیاورید
الحق شراب عشق ز دلبر چشیدنی ایست
حین جنون جمال دل آراش دیدنی ایست
۹۹/۱/۱۰
- یکشنبه
- 10
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 16:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
نامت نگین خاتم دست ضریح است
هردم نگین بوس تو لبهای مسیح است...
- یکشنبه
- 10
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 16:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
خاتم سخاوت میکند روز قیامت
حیدر قضاوت میکند روز قیامت
اصلا چه معنا میدهد آزرده باشیم
دستت قیامت میکند روز قیامت
زهرا میاید دست تو در دست هایش
ما را شفاعت میکند روز قیامت
وقتی شفیع ما بود دست اباالفضل
حق هم اجابت میکند روز قیامت
دست اباالفضل است بانی شفاعت
دستت قیامت میکند روز قیامت
جای دو دستت از حرم بوسیده هرکس
خیر از تمام زندگانی دیده آن کس...
- جمعه
- 15
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 01:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
بسماللهالرحمنالرحیم
قطره ام با رود تا آغوش دریا میروم
ذرِّهام تا دامن خورشید بالا میروم
تشنهام تا التماس مشک سقا میروم
باز تا میخانه مستان مولا میروم
مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین
عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین
چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین
سنگ بودم آمدم ، گوهر از اینجا میروم
از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را
نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را
ابروانش برده زیر دین خود محراب را
پس برای کسب فیضش با تمنّا میروم
میرسم آنجا که زد بوسه نجف بر دستهاش
جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دستهاش
هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دستهاش
دست هایم خالی و... قربان آقا میروم
آمد آنکه در مث
- سه شنبه
- 19
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 13:40
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
هر چند که ماهیِ سیاهم
غم نیست، که در پناه ماهم
حق است که دارد این همه مست
ماهی که دل از حسین برده ست
بنگر قمرا ! که بیقراریم
داریم تو را و غم نداریم
ای بارگه ادب، اباالفضل!
ای ساقی تشنه لب، اباالفضل!
دنیا به سراب بسته ما را
بی دست، بگیر دست ما را
دست تو گره گشای ما شد
چون در بغل حسین وا شد
حیدر نسبی، علی تباری
تو وارث برق ذوالفقاری
سقا و برادر حسینی
دلداده و دلبر حسینی
ای کارگشای ارمنیها!
درگاهِ دعای ارمنیها!
ای دست گره گشا، اباالفضل!
مدیون توایم، یا اباالفضل!
- شنبه
- 23
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 01:34
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
به نام نامي شاه جهان ابوفاضل
به نام ماه زمین و زمان ابوفاضل
به نام اسوه نام اوران ابوفاضل
به غيرت و شرف عشقمان ابوفاضل
بگو يكسيت فقط پهلوان ابوفاضل
ذخيره است براي حسين، ذُخر حسين
كلام شاه برايش تمامْ، نصب العين
قرينهء خود مولاست ابن ذوالقرنين
غضب نكرده ببين سجده ميكند صفين
به پاي جرأت شير جوان ابوفاضل
اُبُهتي ست در اين يل كه در قيامت نيست
شهامتي كه در او هست در شهامت نيست
قيامتي ست قيامش،شبيه قامت نيست!
پرِ ملك به بهاي پرِ علامت نيست
علم كشيم و جلو دارمان ابوفاضل
اگر كه باد بيفتد به گيسويش غوغاست
هزار نكته ي باريك تر ز مو اينجاست
عزيز ام بنين و سلاله ي زهراست
ادب كنيد علمدار سيدالشهداست
- شنبه
- 23
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 21:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
اگر من تا قیامت فخر دینم
ز رد آن امان نامه چنینم
که گفتم ای حرامی کور خواندی
بدان من زاده ی ام البنینم
شاعر:دانیال تقوی
- دوشنبه
- 25
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 23:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
رسیده ماه ، ولی جای شب سحر شده است
ابوتراب از امشب اباالقمر شده است
نبود شاد چنین بعد فاطمه مولا
بگو به قاتل محسن ، علی پدر شده است
نوشت ام بنین گشت مادر و خواندیم
نصیب حضرت صدیقه یک پسر شده است
چه هیبتی چه شکوهی چه زور بازویی
هراس دشمن از این قوم بیشتر شده است
ازین به بعد خیال نگاه چپ کردن
به آل حیدر کرار درد سر شده است
بگو به اخم نگاهش ، نگاه اندازد
کسی ز جان و سر خویش سیر اگر شده است
چه شد جناب ید الله دست او بوسید
اجازه هست بگویم خدا بشر شده است ؟
- یکشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 08:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست
بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی
تو کیستی که معرفتت عین واجب است
دستت به دست فاطمه روز محاسبه است
ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش
رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش
در دل به جز "علی" به کسی جا نداده ای
نزد "احد" به گفتن "دو" پا نداده ای
ممسوس ذات بی بدل پنج تن شدی
هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی
روز جمل کنار حسن تا قدم زدی
آرایش سپاه جمل را بهم زدی
یک عمر می شود شهدا در تحیرند
بر جایگاه اُخروی ات غبطه می خورند
ماه بلند نیمه شب این قبیله ای
فخرت همین بس است، کفیل عقیله ای
تسلیم محض بودی و حرفی نداشت
- یکشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 08:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
نام تو آمد ابرها باران گرفتند
نام تو آمد اشک ها سامان گرفتند
نام تو آمد ماه ها هم جان گرفتند
نام تو آمد عید ها قربان گرفتند
نام تو آمد درد ها پایان گرفتند
خال لبت اعظم ترین اعجاز عشق است
لبخند تو زیباترین آغاز عشق است
وقتی تبسم میکنی دل می ربایی
هرکس که دیده گفته شبه المرتضایی
عباسی یا که مرتضی یا مصطفایی
مابین بابا و حسین و مجتبایی
از کودکی ها حضرت مشگل گشایی
الحق یدالله امیرالمومنینی
دست خداوندی که بین آستینی
آرام جان مصطفایی یا اباالفضل
قرآن دست مرتضایی یا اباالفضل
شاگرد رزم مجتبایی یا اباالفضل
دریای مواج وفایی یا اباالفضل
بر کشتی دل ناخدایی یااباالفضل
اصلا رسیدی تا بگیری دست ها را
ساق
- یکشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 08:52
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
باب الحوائج هستی و حاجات میدانی
از دیده های عاشقانت درد میخوانی
واکن گره از کار روضه ای امیر عشق
تنها تو هستی که امید نا امیدانی...
- یکشنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:43
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
مست و مواج اگر غرق تمناست فرات
با شکوه آمده ای ، محو تماشاست فرات
چشم در چشم تو انداخت خودش را گم کرد
خوب حس کرد که در محضر دریاست فرات
داشت از بدو ورود تو تلاطم می کرد
با ادب بود به پای تو به پا خاست فرات
از تپش های دلش عشق به صحرا می ریخت
جار می زد نفسش تشنه ی سقاست فرات
تو از این آب نخوردی جگر علقمه سوخت
خجل از خم شدن قامت مولاست فرات
به دلش حسرت بوسیدن لبهای تو ماند
دست رد خورده ترین سائل دنیاست فرات
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:28
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
درمان شدند پیش تو بیمارها چقدر
از تو گرفته اند گرفتار ها چقدر
رأفت تویی جلال تویی بیکران تویی
کمبوده اند پیش تو بسیار ها چقدر
ای آنکه عطر یاس و گلاب از شمیم توست
خیرت رسیده است به عطارها چقدر
بی دست، دست عالمیان را گرفته ای
واشد به نام تو گره از کارها چقدر
شیرینی سه ساله عیان کرد بر همه
پرورده ی تو اند نمکدارها چقدر
سردارها اسیر سرافرازیت شدند
پای تو رفته اند سرِ دارها چقدر
مانند پیکر تو مزار تو آب شد
داغ تو ماند بر دل نیزارها چقدر
زهرا رسید و چشم به خون بسته ی تو گفت
ناگفتنی ست روضه ی دیوارها چقدر
دست حسین بر سر و دست تو بر زمین
آمد به چشم، بی کسی ِ یارها چقدر
بستند با طناب
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
#السلام_علیک_یا_ساقی_عطشان
یادمان باشد که کامِ روزه ی روز نُهم_
را ز اشکِ روضه ی باب الحوائج وا کنیم
وقتِ افطار آب را رسمِ وفاداری و عشق
نذر لبهای عطشناک گلِ زهرا کنیم!
#هستی_محرابی
- دوشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:13
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
#السلام_علیک_یا_ساقی_عطشان
یادمان باشد که کامِ روزه ی روز نُهم_
را ز اشکِ روضه ی باب الحوائج وا کنیم
وقتِ افطار آب را رسمِ وفاداری و عشق
نذر لبهای عطشناک گلِ زهرا کنیم!
#هستی_محرابی
- دوشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:13
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
#السلام_علیک_یا_ساقی_عطشان
نهمین روز عطش یاد علمدار حسین(ع)
او که از روز ازل بود گرفتار حسین
روزه ی روز نهم نذر ترکهای لبش
جان فدای کرم یار وفادار حسین!
#بداهه
#هستی_محرابی
- دوشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 21:34
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
پسرِ امّ بنین باشی و دریا نشوی؟
قمرِ هاشمیان باشی و رعنا نشوی؟
مطمئنم که ادب را ادب آموخته ای
می شود محترم و فاتحِ دلها نشوی؟
قامتت سروِ رشیدی است پُر از هیبت و شور
می شود باشی و خوش منظر و بالا نشوی؟
شغلِ تو نوکری و پیشه ی تو رفعِ عطش
جا ندارد که به لب تشنه، تو سقّا نشوی!
پرچمِ کرببلا را عَلَم افراشته ای
کاشفِ کرب حسین می شود آیا نشوی؟
با غبارِ در میخانه ی ارباب شدن
می شود آخرش آقا که تو مولا نشوی؟
می شود مرهم دردِ دگران باشی و بعد
با عنایات ِ خدا مثلِ مسیحا نشوی؟
ای وفادارترین! دستِ تو در دستِ خداست
حیف باشد که شفاعتگرِ فردا نشوی
زندگی کردنِ تو بر همگان ثابت کرد
نوکری کن خجل از حضرتِ زهرا نشوی
- جمعه
- 7
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 15:06
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
ادامه مطلب
چه غم از غصـّه واندوه که مولا داریم
ما کویری زدگان هیبتِ دریا داریم
چه غم از بی خبری یا ز غمِ تنهایی
ما در أین خانه ی امن ست که مأوا داریم
ما حسینی شده ها سینه سپر چون کوه ایم
چون که پشتِ سرمان حضرت سقّا داریم
«ساقیِ اهلِ حرم ساقی ما خواهدشد»
«قسمتِ ما حرمِ کرببلا خواهد شد»
نامِ زیبایِ ابالفضل پُر از اعجاز است
درِ این باب کرم تا به قیامت باز است
ما به الطافِ تو عمریست که عادت داریم
قلبمان تا دمِ مردن به شما دمساز است
هر شفا یافته بر لطفِ شما می نازد
با عنایات مسیحاییِ تو طنّاز است
«حضرت عشق همیشه علمت پاینده»
«به گدایانِ حسینی کرمت پاینده»
با تو عباس به هر جا برسم جا دارد
عاشقِ دربدرت یک دلِ شیدا دارد
مجلسِ روضه ی ارباب که شرکت کردم
دیدم انگاردلم از یدت امضا دارد
موقع بردنِ نامت ، پسرِ وجه الله
مُهر تأییدِ دل از حضرت زهرا دارد
«یا اباالغوث فدایت سرو جانم آقا»
«رخصتی ده که در این خانه بمانم آقا»
ای علمدار مرا هم ز وفا یاری کن
بی خود از خود شده ام بهر گدا کاری کن
مدّتی هست اسیرِ درِ میخانه شدم
بر درِ خانه ی ارباب نگهداری کن
پُرم از غصـّه واندوه، نظر کن عباس
از غلامِ به زمین خورده تو غمخواری کن
«ساقی تشنه لبان، تشنه شده لبهایم»
«یک براتی بدهی کرببلا می آیم»
- جمعه
- 7
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 15:12
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
ادامه مطلب
می بری بالا و بالاتر ..مقامِ نوکرت
بشنو از کرببلا آقا..سلامِ نوکرت
با نگاهِ خود عوض کن حال و روزم را فقط
ارث از تو می برد خُلق و مرامِ نوکرت
حضرت بابُ الحوائج یا ابوفاضل..مدد
می شناسد عالمی من را بنامِ نوکرت
عزّتم دادی ..شدم شکر خدا آقاترین
من کی ام خاکِ قدمهایِ غلامِ نوکرت
سایه سارِ پرچمت را از سرم هرگز نکش
بی لوایت زندگی اصلاً حرامِ نوکرت
جیره ی یک ساله ام را با دو دستانت بده
سیر کن با تکّه ی نانی تو کامِ نوکرت
نفسِ امّاره مرا خانه خرابم کرده است
خود بگیر آقایِ خوبیها لجامِ نوکرت
- جمعه
- 7
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 15:20
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
ادامه مطلب
هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود
قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود
هر که به صحن تو مشرف شود
شیفته ی جام جمت می شود
طعنه به شاهان جهان می زند
هرکه گدای کرمت می شود
می زند آتش همه ی خلق را
تا که کسی شمع غمت می شود
روز قیامت گره اش وا شود
هر که دخیل علمت می شود
در صف عشاق خریدار او
والده ی محترمت می شود
برگ امان نامه ی زهرا به حشر
دست جدا و قلمت می شود
ریخته بر شانه ی تو آبشار
ماه ز روی تو بُوَد وامدار
حال و هوای حرمش فرق داشت
مثل مسیح است دمش فرق داشت
معترفند کل علمدارها
پرچم و رقص علمش فرق داشت
هرچه گدا آمده بر خانه اش
گفته عطا و کرمش فرق داشت
روضه ی جانسوز زیاد و ولی
روضه ی دست قلمش فرق داشت
وقت سرودن ز غم مشک او
مرثیه ی محتشمش فرق داشت
صاحب منظومه ی احسان تویی
شادی این کلبه ی احزان تویی
- یکشنبه
- 23
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 10:11
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
ای ساقی میخانه ی مستان ابوالفضل
ای باده ی مستانه ی مستان ابوالفضل
ڌکر قلوب عاشقان نام حسین و
ذکر دل دیوانه ی مستان ابوالفضل
ای روضه ات دار الشفای دردمندان
ای پرچم کاشانه ی مستان ابوالفضل
هم خون مابین رگ هر غیرتی تو
هم غیرت مردانه ی مستان ابوالفضل
دست جدایت داده روزی ماسوا را
نامت نشان داده کرم های خدا را...
- پنج شنبه
- 4
- دی
- 1399
- ساعت
- 16:02
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
آرَمگــه ایــن سینــه بُــوَد کوی ابوالفضل
هــر دم که زَنــم ؛ دم بِــرَود سوی ابوالفضل
سـر گشتــۀ او پیـر و جـوان و همـه عالـم
عـالـم شـده چـون جَـزبۀ جادوی ابوالفضل
شش دانگ جنان یک صَدُم ازقیمت عشق اش
چـون بــاغ جنـان قیمتـی از موی ابوالفضل
شایستـه بُـود جِن و مَلک ؛حُـور و هم انسان
در القمــه بـاشـد همــه پـا شوی ابوالفضل
آن مـاه کـه در عـرش خدا هست ؛ خجل شد
چــون دیـدِ رُخِ انـور و نیـکوی ابوالفضل
بَــر مــاه بگــو جلـوه نمـایی نَنُمـایـد
چـون قُـرص قمــر ذره ای از روی ابوالفضل
عیسـی بـه دَم اش زنـده کند مُرده ؛ ولیکـن
صـد مُـرده شـود زنـده بـه داروی ابوالفضل
ای خـامـه غلط بود قیاست به خدا ، چون
صـد مُـرده مسیحـا شود از هوووی ابوالفضل*
یـوسف کــه بـه زیبـایی او نیست نظیـری
یوسف شـده خـود عاشقِ مَه روی ابوالفضل
مـوسـی کـه بـه پهلـو یَـد بیضـا بنمـاید
مــوسـی بـه فـدای یَـد و بـازوی ابوالفضل
هر کس که زند سینـه به عشـق اش ؛ بداند
تــا حَشــر دهـد سینـۀ او بوی ابوالفضل
هـر کس به غـم و محنت او اشـک بریـزد
یـا اینکـه زَنَــد نغمــة یـا هوی ابوالفضل
در زُمــره ی عُشـاق جهــان جـای بگیـرد
داند همـه چـون عشـق بُـوَد خوی ابوالفضل
ای عـاشـق خـونیـن دلِ عبـاس دعـا کـن
تـا دست پـریشـان بِـرسـد کوی ابوالفضل
*منظور از قافیة (هـووی ابوالفضل) همان فوت کردن است
- چهارشنبه
- 22
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 14:39
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ادامه مطلب
ای کـه از سـرلشکر کرب و بـلا دم میـزنی
موقـع سینه زدن بر سینـه محکـم میزنی
ساقی دشت بلا را تا چه حَد فهمیدهای؟
عزتوشأن ومقامش را مگر سنجیدهای؟
گر چه بر شمع حسینابنعلی پروانه بود
جُزحسیناش برهمهناسوتیان بیگانه بود
گرچه دائم حمزه و مالک دهد براو درود
چونکهدرمیدانِجنگشسر زِاعدا میرُبود
در جدال تَن به تَن همچو علی تکبیر زد
بـر سر اهل شقـاوت بی امان شمشیر زد
در نبـردِ کـربلا جنـگ آوری هـا کرده بود
یک تَنهدر شَرعهیعلقمچهغوغا کرده بود
ازچهبراعداوجودشاینچنینحَساس شد؟
از چه پور مرتضی در کربلا عبـاس شد؟
قطعهقطعهشدولیکنباز همسر زندهاست
سيزده قرنی گذشته چنیـن پـاینده است
عـزتِ بی مِثلِ او جذابی رویـش نبـود
اقتدار بـی نظیرش زور بـازویش نبـود
علـت پایندگی او فقـط این شـد سبب
بـا ادب بـود و دلیل اقتدارش شـد ادب
- چهارشنبه
- 22
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 15:20
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ادامه مطلب