مدح حضرت ابوالفضل العباس

مرتب سازی براساس
 سید تقی سیفی اردبیلی

در مدح حضرت اباالفضل(ع) -(ای روی تو رشک ماه تابان) * سید تقی سیفی اردبیلی

421

در مدح حضرت اباالفضل(ع) -(ای روی تو رشک ماه تابان) ای روی تو رشک ماه تابان
وی دست تو یار بی پناهان

ای وارثِ تیغِ اَشجع الناس
وی غیرتِ بیکرانه عباس

عالم متحیّر از وفایت
کَس پا ننهاده جای پایت

باعشق چگونه زیستی تو
اندر عجبم که کیستی تو؟

در دام ولا گهی اسیری
گاهی به جهانیان امیری

در سَجده تَجلّی نمازی
در غزوه یَلی و سرفرازی

عبدی و زصالحان فرا تر
برعشق ز عالم آشنا تر

کس نیست نگوید آفرینت
انوار خداست در جَبینت

این نکته نشانِ پایهءتوست
خورشید به زیر سایهء توست

زآن روز که برتو دل ببستم
مجنونم و می نخورده مستم

تا زنده به صحن روزگارم
دست ازتو و عشق برندارم

تو آن مَه معرفت سرشتی
با خون به لوای حق نوشتی

من وارث قطب عالمین ام
مست از میِ ساغرِ حسین ام

  • پنج شنبه
  • 12
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 11:51
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 اصغر چرمی

گدایان عباس -( گر چه ما خاك گل باغچه ى احساسيم ) * اصغر چرمی

2978
9

گدایان عباس -( گر چه ما خاك گل باغچه ى احساسيم ) گر چه ما خاك گل باغچه ى احساسيم
و همه عمر اگر مست شميم ياسيم
و اگر بر همه ى اهل جهان مي نازيم
چون گدايان در ميكده ى عباسيم

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 1
  • خرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 06:46
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

میلاد حضرت عباس ع -(عباسِ تو در کربلا شق القمر کرد) * هستی محرابی

944
1

میلاد حضرت عباس ع -(عباسِ تو در کربلا شق القمر کرد) #السلام_علیک_یا_ام_البنین_س

عباسِ تو در کربلا شق القمر کرد

ایثارِ او این بس که جانش را سپر کرد

هر چند شد لب تشنه با دستِ بریده

امّا اساسِ کفر را زیر و زَبَر کرد!

........................................

امّ البنین عباسِ تو شَقّ القمر کرد
پای حسینش سینه ی خود را سپر کرد

هر چند شد لب تشنه با دستِ بریده

امّا اساسِ کفر را زیر و زَبَر کرد!

#میلاد_نور_مبارک

#هستی_محرابی

  • یکشنبه
  • 2
  • اردیبهشت
  • 1397
  • ساعت
  • 23:34
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

میلاد امام حسین ع -(تا ز وقتی یادم آید این دلم مالِ تو بود) * هستی محرابی

614

میلاد امام حسین ع -(تا ز وقتی یادم آید این دلم مالِ تو بود) #یا_حسین_شهید ع

تا ز وقتی یادم آید این دلم مالِ تو بود
چون کبوتر بچه ای زیرِ پَر و بالِ تو بود

دلخوشیِ آنچنانی که ندارم یا حسین
دلخوش از اینم که دل ، عمری به دنبالِ تو بود!

#میلاد_نور_مبارک
#هستی_محرابی

  • یکشنبه
  • 2
  • اردیبهشت
  • 1397
  • ساعت
  • 23:39
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت اباالفضل (ع) ( سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟) *

2208
1

شعر مدح حضرت اباالفضل (ع) ( سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟) سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟
گهـر بـه پـات بریزم گهر کجا تو کجا؟
تو آفتـاب جهـانی قمـر کجـا تو کجا؟
فراتر از بشـر استـی بشر کجا تو کجا؟

تـو سـرو بـاغ هـدایت حدیقۀ یاسی
تو یک حسین ز پا تا به سر تو عبّاسی
****
قیام توست قیامت، قیـامتت نازم
مرام توست کرامت، کرامتت نازم
پیِ امــامِ امامت، امــامتت نازم
به هر دلیت اقامت، اقامتت نازم

چراغ و چشم ولایت گل و گلاب علی
مـه دو فاطمـه، بیـن دو آفتاب علی

تو خیل هاشمیان را ستارۀ سحـری
تو آفتاب جهانی، که گفته تو قمری
علیـت بـاب و عزیــز دل پیـامبری
به مرتضی پسری و به عالمی پدری

چنـان ز کـام تو آب حیات می‌جوشد
که خضر از لب خشکت گلاب می‌نوشد
****
تـو

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 17:49
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

مدح حضرت زینب(س)(خواهرت در بهشت بس شاد است) *

1887
1

مدح حضرت زینب(س)(خواهرت در بهشت بس شاد است) خواهرت در بهشت بس شاد است
قلبـش امشب ز ماتـم آزادست
زینب این روزها چه خوشحال است
چونکه میلاد ایـن سه اولاد است
شادمـانِ حسـیـن و عـبـاس است
عمه خوشحال جشن سجاد است
از نـگـاهـش سـتـاره می ریـزد
اشـک شوقـی بـرای میـلاد است
بـعـد از ایـن شـادمـانـی زیـنـب
بـا دلـش تا همیشه فریاد است
روز های خوش است این شب ها
خـنـده کن خـنـده زینـب کـبـری
هـمـدم و مـونـس است با گریـه
می کـنـد از چـه بـر شمـا گریـه
او که اشکش ز شـوق بود امشب
مـی کـنــد یـاد کـربـلا گریـه
کربـلا هـم کـه جـشـن می گیرند
پـس چـرا یـاد سـر جـدا گریـه
امشب عیداست چشمتان تر شد
شب جشن ست پس چرا گریه
عـیـدمـان را خـراب کـردی تـو
باشـد امشب

  • سه شنبه
  • 24
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(از درد نگوئید که درمان آمد) *

1955
1

مدح حضرت عباس(ع)(از درد نگوئید که درمان آمد) از درد نگوئید که درمان آمد
سردار سپاهیان قرآن آمد
بیهوده در خانه ی بیگانه نزن
با ما سخن از شمعیُّ و پروانه نزن
عشقی که برازنده ی ما و دل ماست
وَالله که در قافله ی کرب و بلاست
صد شکر که از عشق حرم بی تابم
پیوسته اسیر کرم اربابم
ارباب که خشنود شود خوشحالم
دیوانه ام و به این جنون می بالم
دیوانه ی لبخند گل یاسم من
بیچاره ی یک نگاه عبّاسم من
در سینه ی من گرفته مأوا احساس
قلبم شده با عشق تو بیت العبّاس
در خانه ی خود قدم بزن شاه وفا
بر سینه ی نوکرت بده شور و صفا
تو مَظهر ایثاریُّ و من اهل نیاز
تو قبله ی عشقیُّ و منم گرم نماز
شمشیر علی در کف تو دیدنی است
بازوی علی وار تو بوسیدنی است
در روز ولادت تو ای

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(در کشور عجم عربی سروری کنی) *

3338
1

مدح حضرت عباس(ع)(در کشور عجم عربی سروری کنی) در کشور عجم عربی سروری کنی
چیزی نمانده است که پیغمبری کنی
با عشق تو ارامنه پیوند می خورند
در کار و کسبشان به تو سوگند می خورند
زرتشتیان برای شما تکیه می زنند
سینه برای مشک تو با گریه می زنند
دل دادگان خال تو آزاد مکتبند
با غیرتان ری همه عباس مذهبند
لختی بخند سوره سلمان نزول کن
اهل ری ام مرا به غلامی قبول کن
رخصت بده رکاب بگیرم برایتان
شاید نصیب شد سفر کربلایتان
بالا بلند ای قمر ایل مرتضی
یعسوب دین علقمه تمثیل مرتضی
بعد از شما نواده یل بی سپر علی
مثل تو و حسین و حسن پر جگر علی
دست مرا بگیر نه با دست با پرت
بی دست کربلا نظری جان مادرت
شاعر:وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح و ولادت حضرت عباس(ع)(بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم) *

2453
4

مدح و ولادت حضرت عباس(ع)(بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم) بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم
خدا کند که همیشه برای تو بشویم
تمام هستی خود را دهیم جا دارد
که زائر حرم باصفای تو بشویم
چه می شود که به ما هم دهند، پر که فقط
کبوتر روی گلدسته های تو بشویم
خدا کند که به ماهم اجازه ای بدهند
که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم
بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را
که صید هر شبه چشمهای تو بشویم
خدا گواست که ما خاک پای مان عرش است
اگر به لطف خدا خاک پای تو بشویم
تو صاحب علم کربلای اربابی
عموی تشنه لب بچه های اربابی
امام ما سپری مثل تو نخواهد داشت
شب غمش سحری مثل تو نخواهد داشت
حسین مثل پیمبر، تو هم مثال علی
و شهر عشق دری مثل تو نخواهد داشت
اگر که سینه دریا پر از صدف باشد
ب

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(دریای عشق همدم ساحل نمی شود) *

2181

مدح حضرت عباس(ع)(دریای عشق همدم ساحل نمی شود) دریای عشق همدم ساحل نمی شود
بی نقل یار گرمی محفل نمی شود
بی دل شدن طریقه ی عشاق کربلاست
هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود
ای ساقی حسین سرم زیر پای توست
هر که تو را شناخت که عاقل نمی شود
از کودکی به پای امامت نشسته ای
بی خود کسی خدای فضائل نمی شود
ساقی خانواده علمدار بی نظیر
کرب و بلا بدون تو کامل نمی شود
بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه
دیگر کسی حسین شمایل نمی شود
روز ازل که نام تو را جار می زدند
نقش مرا به نام علمدار می زدند
داری دل ترک زده را بند می زنی
با زلف ماه فاطمه پیوند می زنی
بالا بلند عشق، تو با خاک پای خود
طعنه به ارتفاع دماوند می زنی
پیشانی تو قبله ی خورشید می شود
وقتی به نام فاطمه سرب

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف) *

2297
2

مدح حضرت عباس(ع)(کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف) کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاکوش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف
کیست این راز پریشانی من، در موهاش
تکیه گاه سر شوریده من، بازوهاش
کیست این عطر غزل می وزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش
این که می خندد و می خواند و می رقصد و مست
می رود بوی خوش پیرهنش دست به دست
ناز پرداز همه ناز فروشان زمین
ساقی اما، ز همه تشنه لبان تشنه ترین
نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته دلان بی‌ دستیش
کیست این سرو قدِ تشنه لبِ مشک به دوش؟
این‌که بی اوست چراغ شب مستان خاموش
این‌ که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟
گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(ابروی هلالی ات قمر، تیغ برنده است) *

3279
1

مدح حضرت عباس(ع)(ابروی هلالی ات قمر، تیغ برنده است) ابروی هلالی ات قمر، تیغ برنده است
این ناوک مژگان چه بلاخیز و کشنده است!
مجنون شدنم قصه ی پر پیچ و خمی داشت
آشفتگی زلف تو دیوانه کننده است
عشق تو قماری ست که بازنده ندارد
این اشک قیامت برسد، برگ برنده است
انگار علی آمده در علقمه، احسنت
جنگاوری ات مثل پدر خیره کننده است
باید به شما رو بزنم، درد شناسید
سوگند به مردیت، غرورم شکننده است
شاعر:وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح و ولادت حضرت عباس(ع)(باز انگار جهان حادثه در سر دارد) *

2254
1

مدح و ولادت حضرت عباس(ع)(باز انگار جهان حادثه در سر دارد) باز انگار جهان حادثه در سر دارد
شهر یثرب سبدی یاسِ معطر دارد
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی
ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی
وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد
چون که مدح تو فقط کار برادر باشد
عاشق آن است که آیینه دلبر باشد
یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد
تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است
کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است
آمدی با دل دریا که تو دریا باشی
آمدی نور دل حضرت مولا باشی
میر و سردار و پناه دل آقا باشی
تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی
یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را
از تو آموخته ام غیرت و سربازی را
راهی علقمه سقا شده ماشاالله
د

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(بايد حسين دم بزند از فضائلت) *

2610
1

مدح حضرت عباس(ع)(بايد حسين دم بزند از فضائلت) بايد حسين دم بزند از فضائلت
وقتي حسيني است تمام خصائلت
تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست
در شرح بيکراني اوصاف کاملت
بي شک در آن به غير جمال حسين نيست
آئينه اي اگر بگذاري مقابلت
اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه
غم مي بري ز قلب همه با شمائلت
در آستانة تو گدايي بهانه است
دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت
با زورق شکسته ي دل سال هاي سال
پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت
بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين
سقاي با فضيلت و دريا دل حسين
تو آمدي و روشني روز و شب شدي
از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي
در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت
الگوي بندگي و وقار و ادب شدي
هم چشمهاي روشنت آئينه ي رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي
بايد که ذو

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت) *

2500

مدح حضرت عباس(ع)(مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت) مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت
مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت
نرسي پاي پياده نفسي تا معراج
رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت
اي كه سلمان شده و در پي مِنّا شدني
بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت
سائلي بر در اين خانه تفاوت دارد
پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت
از مقامات ابالفضل چنين دانستم
پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت
هركه از سيره ي سقا خبري داشت پريد
هركه از راهِ ادب بال و پري داشت پريد
دل من حرف به اندازه ي دنيا دارد
هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد
چشم طبعم به قد و قامت سروي خورده
كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد
يا الهي به ابالفضل شده مشق شبم
لفظ بي صحبت از دوست چه معنا دارد
بين

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح و ولادت حضرت عباس(ع)(روي اسبِ سركش امواج زين انداخته) *

2461
1

مدح و ولادت حضرت عباس(ع)(روي اسبِ سركش امواج زين انداخته) روي اسبِ سركش امواج زين انداخته
آنكه روي آب را هم بر زمين انداخته
رود انگشتيست جاري كه ابالفضل جوان
پا به دريا برده و بر او نگين انداخته
رود درياي خروشاني شده در پاي مرد
مثل ماهي كه به زحمت پوستين انداخته
آن ابالفضلي كه نَفْسَش هم يقيناً سركش است
آنچنان نَفْس قوي را اينچنين انداخته
طاق ابرويي كه زير گيسويش كرده كمين
تير بر قلب سپاه در كمين انداخته
تو رگِ غيرت بخوانش من كليد قفل ها
قل هواللهي كه بر روي جبين انداخته
در همين نقطه فقط كوهي به كوهي ميرسد
روي پيشانيش آن وقتي كه چين انداخته
وسعت ديدش وسيع است و به جنگ يك سپاه
اولين را كشته روي آخرين انداخته
(مهدي رحيمي)

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(بين شك كردگان اگر انداخت) *

3043
2

مدح حضرت عباس(ع)(بين شك كردگان اگر انداخت) بين شك كردگان اگر انداخت
چهره در چهره ي قمر انداخت
سلسله كوهِ هاشمي شد چون
دست در بازوي پدر انداخت
زلف را ريخت روي شانه ي باد
باد را بين درد سر انداخت
اكثر دشمنان خود را او
نه كه با تيغ ، با نظر انداخت
ازكماني كه داشت از دستش
مژه اش تير بيشتر انداخت
يكي از ترس او سپر برداشت
يكي از هيبتش سپر انداخت
آمد عباس نصف لشگر را
از تكاپو همين خبر انداخت
ظهر فهميد طعم مُردن را
هر كسي را كه در سحر انداخت
شير را كرد شير ِدر كاسه
تا بنوشد در او شكر انداخت
(مهدي رحيمي)

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مدح حضرت عباس(ع)(جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم) * حسن لطفی

2574
2

مدح حضرت عباس(ع)(جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم) جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم
كوچه باغي برويم و پر و بالي بزنيم
پاي حافظ مِي اي از شعر زلالي بزنيم
جمعمان جمع بياييد كه فالي بزنيم
شاهِ شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
بگذاريد از اين فاصله بويي بكشيم
در ِخُم را بگشاييم و سبويي بكشيم
تيغ ابروي كجش را به گلويي بكشيم
صد و سي و سه نفس نعره ي هويي بكشيم
از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كرده
پسر سوم زهراست قيامت كرده
ماه و خورشيد دو حيران و دو سرگردانند
سالها دل سر ِ اين طايفه ميگردانند
بال در بال فرشته غزلي ميخوانند
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
آمده تا ز علي تيغ دو دَم را گيرد
قد برافرازد و بر دوش علم را گيرد
ج

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(رسیدی از پسِ پرچینِ قلب دوران ها) *

2453
1

مدح حضرت عباس(ع)(رسیدی از پسِ پرچینِ قلب دوران ها) رسیدی از پسِ پرچینِ قلب دوران ها
چكیدی از نفسِ ابر، مثل باران ها
رسیدی از دلِ دریای عشق و آوردی
نشانه های ادب را برای انسان ها
نسیمی از نَفَست را ستاره تا حس كرد
سریع رفت سوی جرگه ی درخشان ها
شب از نگاه زلال شما سحر شده است
خودت شروع نمودی تمام پایان ها
برای توست ركوع و سجود نرگس ها
نشسته اند به پایت در اوج عرفان ها
نَفَس كشیدی و عالم پُر از مسیحا شد
نگاه كردی و هر یوسفی زلیخا شد
قمر شدی كه بگویی برای خورشیدی
برای قلب حسین بن عشق تابیدی
ندیده چشم فلك باوفاتر از دستت
خودت بگو كه برادرتر از خودت دیدی؟
مسافری كه تو را داشت با یقین رفته
دلیلِ روشنیِ جاده های تردیدی
تو ماه بودی و همكار ابرها بودی
ب

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(چشم و دست و دل و بازوی علی داری تو) *

3311
5

مدح حضرت عباس(ع)(چشم و دست و دل و بازوی علی داری تو) چشم و دست و دل و بازوی علی داری تو
حیدری یا پسر حیدر کراری تو؟
گر چه ماهند به رخسار، همه هاشمیان
قرص ماه همه در قلب شب تاری تو
دستگیر همۀ عالمی و بی‌دستی
بلکه بازوی علی در صف پیکاری تو
ای فدای تو و آقایی و سقایی تو
کز عطش در دل دریا، شرر ناری تو
پای تا سر عطش استی و محال است محال
که به دریا سر تسلیم فرود آری تو
ای همه خلق به زیر علمت یا عباس
علمت سبز که عباس علمداری تو
نه فقط کرب و بلا و نه فقط عاشورا
تا قیامت به حسین‌ بن‌ علی یاری تو
پاسدار حرم و ساقی و سردار سپاه
شمع جمع شهدا کیست تویی آری تو
مادرت امّ‌بنین است و خدا می‌داند
که به فرزندی زهرا تو سزاواری تو
در ره دوسـت بریـده ز همـه هست شـدی

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 08:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(تو که هستی که شده ارض و سما حیرانت) *

3061
2

مدح حضرت عباس(ع)(تو که هستی که شده ارض و سما حیرانت) تو که هستی که شده ارض و سما حیرانت
گره ای نیست که بازش نکند دستانت
همه ی قافیه ها منتظر طغیانند
تا که یک واژه شوند از غزل چشمانت
ثمر عاشقی حیدر و زهرا هستی
تو دل انگیز ترین واژه ی دنیا هستی
ای کلید همه درهای به رویم بسته
هیچ خوفی به دلم ره ندهم تا هستی
با تو در سینه ی مجنون هوس لیلی نیست
تا سر کوی تو باشد به جنان میلی نیست
همه ی قصه همین است که در مکتب خون
نیست عاشق به خدا هر که ابالفضلی نیست
شاعر:مجید خضرایی

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)( لبریز از تو گفتنم اما نمیشود) *

3289
1

مدح حضرت عباس(ع)( لبریز از تو گفتنم اما نمیشود) لبریز از تو گفتنم اما نمیشود
اصلا زبان برای سخن وا نمیشود
لکنت زبان گرفته و مانده ام هنوز
دم از شما زدن به تقلا نمیشود
عمری قلم گرفته و یک خط نوشته ام
بر روی دفتر دلم آقا نمیشود
وصف تو کار من نه، که کار خود شماست
مجنون که از قبیله ي لیلا نمیشود
فرض محال کردم و دیدم که باز هم
در این خیال وسعتتان جا نمیشود
ساقی بریز باده که بر خود قلم زنم
دم از ظهور حضرت صاحب قلم زنم
گفتم که جرعه ای زنم از آبشارتان
لکنت زبان گرفته ام اما کنارتان
سر،سرخوشم نذر توام تا ابد،ابد
ر،هر نفس ز،زنده ام از،از بهارتان
من،من غلا،غلام دَ،درگه توام
من،من کجا،كجا و شَشَه شهریارتان
از،از ازل شُ شده ام مبتلای تو
دل،دل دلم شُ شده

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(چند صباحي است كه بارانيم) *

3045
1

مدح حضرت عباس(ع)(چند صباحي است كه بارانيم) چند صباحي است كه بارانيم
در به در كوچه ي حيرانيم
سر به بيابان بگذارم دگر
خسته از اين شهر بيابانيم
دست كسي هست به دادم رسد
من كه دگر روي به ويرانيم
دور و بر كوچه ي معشوق خود
روز و شبان گرم غزل خوانيم
كاش كه از دست قضا لحظه اي
دور سر يار بگردانيم
دور سر ماه بني هاشمي
نذر قدوم قمر فاطمي
صحن دله شهر چراغان شده
عشق در اين باديه مهمان شده
هوش و حواس همه ي عرشيان
جمع به يك زلف پريشان شده
شمع شب خانه ي خورشيد ها
جلوه ي يك ماه درخشان شده
دامنه ي دامن ام البنين
با گل رويش چو گلستان شده
پاي به سر كودكي حيدر است
اين كه در اين مهد نمايان شده
قند دل مادر او گشت آب
تا پدر عباس نمودش خطاب
آمدي اي نور كه پيدا

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(آسمان جلوه اي اگر دارد) *

3056
3

مدح حضرت عباس(ع)(آسمان جلوه اي اگر دارد) آسمان جلوه اي اگر دارد
از نماز شب قمر دارد
شب ميلاد تو همه ديدند
نخل ام البنين ثمر دارد
آمدي و حسين قادر نيست
از نگاه تو چشم بر دارد
كوري چشم ابتران حسود
چقدر فاطمه پسر دارد
اي رشيد علي نظر نخوري
شهر چشمان خيره سر دارد
باب حاجات ، كعبه ي خيرات
بر تو و قدو قامتت صلوات
اي نسيم پر از بهار علي
ماه در گردش مدار علي
چقدر مشكل است تشخيصت
تا كه تو مي رسي كنار علي
با تو يك رنگ ديگري دارد
شجره نامه ي تبار علي
دومين حيدر ابوطالب
صاحب غيرت و وقار علي
به شما ميرسد ذخيره ي طف
همه ي ارث ذوالفقار علي
اي علمدار و سر پناه حسين
حضرت حمزه ي سپاه حسين
كاشف الكربي و تمنا من
دستهاي هميشه بالا من
تو بر اين خاكها بكش

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(چشم ها قبله گاه دريا شد) *

3064
4

مدح حضرت عباس(ع)(چشم ها قبله گاه دريا شد) چشم ها قبله گاه دريا شد
صف مژگان دوست تا واشد
همه ديدند خيل مژگان را
چشم خيمه پر از تماشا شد
تا كه بالا روند از دوشش
بين طفلان دوباره دعوا شد
دشمن از دور هم نظر ميكرد
بسكه حيران قدّ و بالا شد
دست بر دامن كرامت او
همه ي آبهاي دنيا شد
صاحب جود و تيغ و مشك و علم
آبروي تمام اهل حرم
تيغ تا در مصاف بر دارد
آسمان هم شكاف بردارد
نيست ممكن كه در برابر خصم
ذرّه اي انعطاف بر دارد
بدن او زره نمي خواهد
تيغ را بي غلاف بر دارد
چه مهيب است نعره اش كه ترك
سينه ي كوه قاف بر دارد
بوسه از خاك پاي او جبريل
لحظه هاي طواف بردارد
تك يل كربلا اباالفضل است
باب حاجات ما اباالفضل است
گره در بين ابروان افتاد
رعد و برقي در

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند) *

10226
20

مدح حضرت عباس(ع)(بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند) بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند

خلق می گویند این سقا خدایی می کند
گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش
اوست دائم با دل من آشنایی می کند
تا بگیرد دست هر کس ناتوان است در جهان
دست هایش از بدن میل جدایی می کند
هر که سوگندش دهد بر مادرش ام البنین
با نگاهی روزی اش را کربلایی می کند
قبله ی اصحاب ممتاز حسین ابروی اوست
بر قلوب عاشقان فرمانروایی می کند
هر که خواهد حاجتی مردانه از باب حسین
این اباالفضل است بر او خوش عطایی می کند
بی نیاز از هر دو عالم می شود بر حق قسم
هر که بر درگاه این آقا گدایی می کند
آن چنان جا در دل زهرای اطهر کرده است
فاطمه در ماتمش صاحب عزایی می کند
چشم او با تیر لب وا کرد و گفت

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع)(ای حرمت قبله ی حاجات ما) *

7177
13

مدح حضرت عباس(ع)(ای حرمت قبله ی حاجات ما) ای حرمت قبله ی حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی، ماه بنی هاشمی
هم قدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسین
عمّ امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس علیه السلام
ای علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام بر افراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
شمع شده، آب شده، سوخته
روح ادب را، ادب آموخته
آب فرات از ادب توست مات
موج زند اشک به چشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او
و آن لب خشکیده ی طفلان او
ساقی کوثر پدرت مرتضی است
کار تو سقایی کرب و بلاست
هر که به دردی و غمی شد دچار
گوید اگر یک صد و سی و سه بار
شاعر:مرحوم ریاضی یزد

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ع) -( دست عاقل ز در میکده ات کوتاه است ) *

3302
4

مدح حضرت عباس(ع) -(  دست عاقل ز در میکده ات کوتاه است ) دست عاقل ز در میکده ات کوتاه است
ز رموزش دل دیوانه فقط آگاه است
مادرت ام بنین نذر حسینت کرده
سرنوشت تو گره خورده به ثارالله است
قمرت خوانده عرب لیک نمی دانسته
شمس هم سائل نورانیت این ماه است
طی صد مرحله بی همرهی خضر کنم
تا مرا رایت عباس حوالت گاه است
مکتبت زینبی و دین تو ثاراللهی
اشهدش ناله و قد قامت آن با آه است
عنصر غالبه ی خلقت تو احساس است
آخرین ذکر سلام همه یا عباس است
مذهبت عشق حسین است و کلامت عشق است
نفست عشق، دمت عشق، کلامت عشق است
تا ابد خلقت تو راز مگو خواهد ماند
خاک در طینت تو نیست تمامت عشق است
آب شد آب ز شرمندگی لب هایت
آن چه معنا شده با خشکی کامت عشق است
در ازل پرتو حسن تو تجلی

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرتعباس(ع) -( ای درود خدا به ساحت تان ) *

2689
1

مدح حضرتعباس(ع) -(    ای درود خدا به ساحت تان  ) ای درود خدا به ساحت تان
به قد و قامت قیامت تان
ماه هم پیش تان کم آورده
کوه می لرزد از صلابت تان
همه را کشته راه رفتن تان
همه را کشته این نجابت تان
مثل یک روز روشن است آقا
مهربانی شده است عادت تان
ای سرآغاز تان کرامت محض
با خودم فکر می کنم نهایت تان.
راستی یک سئوال ، با خورشید
از کی آغاز شد رفاقت تان؟!
تو و خورشید عین هم هستید
در بلندای قد و قامت تان
حیف شد چشم تان زدند آقا
شک نداریم در شهامت تان
من از این جا به بعد معذورم
کاش می شد گذاشت راحت تان
در لهوف آمده تفاوت داشت
با همه نحوه شهادت تان
تو زیارت گهی و آمده اند
این همه تیر به زیارت تان
گرد و خاکی بلند شد آن روز
بر سر پرچم و علامت تان
کاش ی

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح و مناجات حضرت عباس(ع) -( این دشت ندیده است بهارانی از این دست ) * احمد حسین پور علوی

2909
2

مدح و مناجات حضرت عباس(ع) -( این دشت ندیده است بهارانی از این دست ) این دشت ندیده است بهارانی از این دست
بر سینه خود نم نم بارانی از این دست
از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه
در ساحل امواج خروشانی از این دست
بر پهنه این خاک عطشناک وزیده است
ناگفته نماند که چه طوفانی از این دست
با تیر تو را بدرقه کردند که باشد
بر سفره چشمان تو مهمانی از این دست
بین الحرمینی شد و در عرش درخشید
هر جا که کشیدند خیابانی از این دست
تاریخ نگاران همه گشتند و ندیدند
بر صفحه تاریخ شهیدانی از این دست
از موی پریشان تو الهام گرفتیم
یک عمر در اشعار پریشانی از این دست
وقتی که سلاطین جهان تشنه اینند
تا دست بگیرند به دامانی از این دست
ما بین دو دست تو چرا فاصله افتاد
این قصه چرا داشته پایانی از ا

  • سه شنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 07:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد