#گودال
هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تنش
چقدر نیزه شکسته نشسته بر بدنش
به طعنه گفت سنان در کنار پیکر او:
شفا گرفته مَگر می برید پیرهنش !!!
نیاز نیست بگوییم دیگر از غسلش
نیاز نیست بگوییم دیگر از کفنش
بساط گریه ی ما می شود فراهم با
خیالِ روضه ی سنگین زیرو رو شدنش
به پایِ دشمن دین رفت کفش های امام
به دستِ دشمن دین رفت خاتم یَمنش
غلامِ شمر سرش را به روی نیزه گذاشت
رها شده ست ولی روی خاک ها بدنش
به تیر ها نِگَهی کرد مادر و افتاد...
به یاد غربت تشییع پیکر حسنش
کنارِ پیکر او بعد جنگ هم ماندند
حبیب و مسلم و هفتاد یار مُمتَحَنش
هنوز نغمه ی هَل مِن مُعین او بر پاست
به گوش عاشق دلداده میرسد سخنش
علی اصغر یزدی
- یکشنبه
- 31
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 09:21
- نوشته شده توسط
- علی اصغر یزدی