شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 حسن لطفی

زبانحال حضرت زینب(س) با امام حسن(ع) -(ای برادر چه میکنی با خود..) * حسن لطفی

2717
1

زبانحال حضرت زینب(س) با امام حسن(ع) -(ای برادر چه میکنی با خود..) ی برادر چه می‌کنی با خود
چند روزیست سرد و خاموشی
سر به زانو گرفته ای چندی
لب خود می‌گزی نمی‌جوشی

یک طرف حال و روز غمگینت
یک طرف ناله‌های مادرمان
مانده‌ام با حسین در این بین
که چه خاکی کنيم بر سرمان

درد و دل کن دوباره و دریاب
خواهری را که جان به لب کردی
بسکه در بین خواب لرزیدی
بسکه در بین خواب تب کردی

مشت خود می‌فشاری و در اشک
چهره‌ای نا امید می‌بینم
چه شده در میان گیسویت
چند تاری سپید می‌بینم

دست بردار از دلم خواهر
که پُر از شعله و شراره شده
بعد داغی که آتشم زده است
دل نمانده که پاره پاره شده

روضه‌ام روضه‌های یک کوچه است
کوچه‌ای سرد و کوچه‌ای تاریک
کوچه‌ای سنگی و غبار آلود
کوچه‌ای تنگ و کوچه‌ای باریک

بارها گفته‌ام خدا نکند
راه یاسی به لاله چین بخورد
بارها گفته ام خدا نکند
که در آنجا کسی زمین بخورد

ولی ای وای بر سرم آمد
کوچه خالی ز رفت و آمد شد
چادر مادرم به دستم بود
که در آن کوچه راه ما سد شد

بین دیوارهای بی‌احساس
ازدحام حرامیان دیدم
پنجه‌ها مشت و دست‌ها سنگین
پنجه‌ای را در آسمان دیدم

قد کشیدم به روی پا اما
حیف دستش گذشت و از سر من
آسمان تار شد که می‌نالید
بین گرد و غبار مادر من

چادرش را به سر کشید و به درد
تکیه بر شانه‌ام به سختی داد
خواست مادر که خیزد از جایش
ولی اینبار هم زمین افتاد

دست بر خاک می‌کشید آرام
با دو چشمان تار چاره نداشت
چادرش را تکاندم و دیدم
گوش خونین و گوشواره نداشت

ناله‌ام بین خنده‌ها گم شد
جگرم در عزای چشمش بود
رد خونی به روی دیوار و
جای دستی به جای چشمش بود

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مصائب حضرت زهرا(س) -(سورۀ کوثر به زیر دست و پا افتاده بود) * عبدالحقیر مرادی

853

مصائب حضرت زهرا(س) -(سورۀ کوثر به زیر دست و پا افتاده بود) فرض کن آتش به جان هل اتی افتاده بود
سوره کوثر به زیر دست و پا افتاده بود

دود بود و آتش و مسمار و سیلی و لگد
شعله بر جان عزیز مصطفی افتاده بود

پیش چشم شاه خیبر همسرش را میزدند
لرزه بر زانوی شاه لافتی افتاده بود

مادر سادات را آتش زدند و بعد از آن
ناله در هفت آسمان و ماسوا افتاده بود(۱)

یاس نیلی زیر در جا ماند و پرپر شد ولی
شور محشر در دل اهل کسا افتاده بود

در مدینه مادری غرق به خون شد عاشقان
کربلا هم پیکری ازهم جدا افتاده بود

دست و پا یک سو و پیکر سوی دیگر مانده بود
بر رخ زیبای اکبر رد پا افتاده بود

ارباً اربا بود و در بین عبا پیچیده شد
مثل اینکه عرش اعلا در عبا افتاده بود

هرکسی با هرچه میشد پیکرش را پاره کرد
شِبه پیغمبر غریب و بی صدا افتاده بود

شیشه عمر علی درهم شکست و بعد از آن
از غم او در حرم شور و نوا افتاده بود

خون رگهای علی شد زینت روی پدر
پادشاه کربلا هم در بلا افتاده بود

(۱) اشاره ب روایت امام صادق ع : یوم احراق النار علی باب جدنا امیرالمومنین ع یوم المصیبه و ......

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

شهادت حضرت زهرا(س) -(حادثه بالاگرفت و عاقبت یک در شکست) * محسن راحت حق

869

شهادت حضرت زهرا(س) -(حادثه بالاگرفت و عاقبت یک در شکست) حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست
ضربه ی پایی رسید و پهلوی مادر شکست

اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد..
در میانِ خاک با یک ناله..پیغمبر شکست

مادرش را دید زیرِ دست و پا..دستپاچه شد
هیچ می دانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟

خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد
پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست

شعله ها از یک طرف سوزانده روی فاطمه
ضربه های دیگری آمد که بال و پر شکست

در کشاکش ناله ی فضّه خُذینی می رسید
خادمه یک صحنه هایی دید تا محشر شکست

در حیاطِ خانه ..مولا گوشه ای افتاده بود
فاطمه را دید بر روی زمین..حیدر شکست

دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او
با غلافی پهلو و بازوی یک همسر شکست

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

یا حضرت زهرا(س) -(چشمۀ جوشان رحمت قدر و کوثر) * علی ساعدی

666

یا حضرت زهرا(س) -(چشمۀ جوشان رحمت قدر و کوثر) چشمه جوشان رحمت،قدر و کوثر فاطمه ست
بندگی راهی است تا رضوان و رهبر فاطمه ست

آبروی آفرینش ،جان هستی ،احمد(ص)است
روح مابین دوپهلوی پیمبر(ص)فاطمه ست

"لافتی الا علی(ع) لاسیف الا ذوالفقار"
مردِمیدانِ علی(ع)،شمشیر حیدر فاطمه ست

صبر را با آن همه توفیق، زهرا(س)افتخار
عشق را با آن همه توصیف ،زیور فاطمه ست

اوج عزت ، باولایت ،تاشهادت رفتن است
بهترین الگوی این ره،حرف آخر فاطمه ست

بعد ِپیغمبر ، تمام کینه ها سر باز کرد
درهجوم انتقام بدر و خیبر فاطمه ست

هیزم آوردند و بیت وحی را آتش زدند
ای خدا، این خانه زهرای اطهر فاطمه ست

پیش از آنی که لگد بر در بکوبد قاتلش
عده ای گفتند بااو،پشت این در فاطمه ست

در شکست و پر شکست وحرمت حیدر شکست
آه دنیا،اجر پیغمبر ستم بر فاطمه ست

خاک عالم برسرت دنیا که دیدی بین جمع
بر زمین افتاده پیش چشم شوهر فاطمه است

پیش چشم باغبانِ دست بسته ، روی خاک
غنچه ی نشکفته محسن،یاس پرپر فاطمه ست

با پسر جان داد و جان بخشید بر اسلام ناب
تا قیامت دین حق را جان به پیکر فاطمه ست

فتنه را رسوا نمود و فتنه گر را مفتضح
آری آری قدرت این کارها در فاطمه ست

قبر و قدرش مخفی و امدادهایش آشکار
راهیان نور را فرمانده لشکر فاطمه ست

دوستان و دشمنانش عاقبت خواهند دید
حکمفرمای تمام اهل محشر فاطمه ست

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا(س) -(به گوش میخ گفتا دَر، شتاب از من زَدَن باتو...) * یونس وصالی خوراسگانی

762
1

مصیبت حضرت زهرا(س) -(به گوش میخ گفتا دَر، شتاب از من زَدَن باتو...) به گوش میخ گفتا دَر ، شِتاب از مَن زَدَن با تو
به هیزُم گفته ام آتش زَدَن بر آن بَدَن با تو

وَ گفتا بَر غَلاف این را ، کمین کن پشت قُنفُذ تا
بگیرد شال حیدر را سپس دَر آمدن با تو

طناب این را شنید و گفت سَهم من چه شد ای دَر؟
صدا زد بستن دستان شاه ذوالمَنَن با تو

صدا زد ناگهان دیوار ، ای دَر پُشت تو هستم!
تلاشت را بکن فردا فشار یاسَمَن با تو

بپیچ ای تازیانه هرچه شُد بر دور بازویش
زِ کار افتادن آن دست ، ای بازو شِکَن با تو

سپس با خنده گفتا دَر ، لَگَد از جا بِکَن من را !
بزن بر پهلوی او قاتِلِ مُحسن شُدَن با تو

به کوچه گفت دَر ، فَردا که هرچه تَنگ تَر بهتر
نباید عَرصه وا باشد ، مصیبت ساختن با تو

تو ای سیلی کَبودش کن نِشین بی رحم بَر صورت
میانِ کوچه ها خون کردنِ چَشمِ حَسَن با تو ...

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:16
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، مدح و مصیبت -(به نام نامی مادر، بنام حضرت عشق) * یونس وصالی خوراسگانی

2308
3

حضرت زهرا(س)، مدح و مصیبت -(به نام نامی مادر، بنام حضرت عشق) به نام نامیِ مادَر ، به نام حضرت عشق
به نام یاورِ حیدَر(ع) ، به نام حضرت عشق
به نام سوره ی کوثَر ، به نام حضرت عشق
به نام جانِ پیمبَر ، به نام حضرت عشق

بیاورید لباسِ عزایِ مادر را
رسیده موقع گریه به ماتمِ زهرا (س)

شده است حک به دلم نام حضرتِ زهرا (س)
دلم خوش است همیشه به هیئتِ زهرا (س)
همیشه شامِلِ حالم عنایتِ زهرا (س)
امید بسته دلم بَر شفاعتِ زهرا (س)

چه مادرانه به من لطف میکند زهرا (س)
چه عاشقانه مرا میکِشد به سوی خُدا

چه بانویی که همیشه حمایتم کرده
چه مادری که حُسینش هدایتم کرده
به لطف او حَسَنَش هم کرامتم کرده
و زینبش همه جایی عنایتم کرده

همیشه بر سر این سفره ریزه خوار ، مَنَم
همیشه تحت عنایات مادر حَسَنم

کسی که دم ز علی(ع) زد ، مریدِ فاطمه(س) است
و کشته در ره حیدر(س) شهیدِ فاطمه(س) است
به حِصن حضرت حیدر(س) کلیدِ فاطمه(س) است
نگاه عدل به محشر به دیدِ فاطمه(س) است

بگو به آنکه به دنبال قیل و قال بود
علی(ع) شناسیِ بی فاطمه(س) محال بود

خدا برای خودش خلق کرده زهرا(س) را
و خلق کرده به عشقش تمام دنیا را
حریم فاطمه(س) کرده همه حرم ها را
به دست فاطمه(س) داده است عرش اعلا را

خلاصه این همه در آن حدیث لَولا شد
علی(ع) به خاطر زهرا(س) امیر و مولا شد

روا بود که چنین مادری زمین بخورد؟
و ضربه از سوی یک عده ای لعین بخورد؟
و خون دل ز سرانجام مسلمین بخورد؟
و سیلی از سوی ثانی به این چنین بخورد؟

امان ز لحظه افتادنش ، زمین لرزید
میان کوچه حسن(ع) از غمش چه ها نکشید

حرامیان به در خانه هیزم آوردند
و قلب پاک نبی(ص) از جفا چه آزردند
و دست بسته علی(ع) را کشیده و بردند
شد آبرو قی و بی شک حیا عجب خوردند

کجاست منتقمِ(عج) سیلی و کبودی ها
کجاست منتقمِ(عج) خون حضرت زهرا(س)

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد) * رضا دین پرور

793

شهادت حضرت زهرا  -(ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد) ز بسکه چشم تو تصویر تار می گیرد
تمام آینه ها را غبار می گیرد

سرت چه آمده وقت کشیدن جارو
به گریه فضه ترا از کنار می گیرد

چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن
چه زود پهلوی تو حین کار می گیرد

به روی گونه ی تو سیب قرمزی هر شب
ز چشمهای ترم اختیار می گیرد

لباس نو به تنت بود و گفت زینب باز؛
چقدر مادرم آب انار می گیرد

نه صبح مانده برایم، نه ظهر مانده، نه شب!
ز ناله ات کمرم هر سه بار می گیرد

بخند جان علی، جان به لب شدم زهرا
بخند خانه سکوت مزار می گیرد

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را) * علیرضا لک

961
1

شهادت حضرت زهرا  -(بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را) بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را
با گریه می بینم غروب آخرت را

من التماس لحظه های درد هستم
آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟

دست مرا بستند و پشتم را شکستند
می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟

حالا که روی پای من از حال رفتی
فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!

پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد
می دید اگر یک مشت از خاکسترت را

افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت
واکن دوباره چشمهای نوبرت را

بر زانوی تنهایی خود سر گذارم
وقتی ندارم بر سر زانو سرت را

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مناجات، فاطمیه -(مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست) * محمد علی بیابانی

2178
1

مناجات، فاطمیه -(مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست) مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست
به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست

اگر مصائب زهرا نبود می گفتم
غمی عظیم تر از ماتم محرّم نیست

دوباره سفرهٔ اشک و به لطف صاحب عزا
برای اهل مصیبت غذا و نان کم نیست

هزار شکر که در روضهٔ خصوصی تو
نشسته ایم و به تن جز لباس ماتم نیست

دلم به لطف تو پیوند خورده با روضه
مرا بیخش که این رشته گاه محکم نیست

مگر تو گریه کنی زخم دست و پهلو را
به درد فاطمه جز گریه ی تو مرهم نیست

بیا بگو که نیفتاد بین کوچه ی تنگ
بیا بگو که رخش نیلی و قدش خم نیست

  • جمعه
  • 5
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال امیرالمؤمنین(ع)، بسترشهادت -(پر از دردی و پیش من صدایت درنمی آید) *

2414
4

زبانحال امیرالمؤمنین(ع)، بسترشهادت -(پر از دردی و پیش من صدایت درنمی آید) پر از دردی و پیش من صدایت در نمی آید
دلم میسوزدو کاری زدستم بر نمی آید

به شب آهسته گریانی گمانت من نمیدانم
شبیه شمع میسوزی ولی شب سر نمی آید

به قلبم میزند آتش به چشم خود که میبینم
چنان گردیده جسمت آب در باور نمی آید

قنوتت را که میبینم به یاد کوچه می افتم
زتو شرمنده ام دست تو بالاتر نمی اید

چرا اصرار داری تا که برخیزی زجا‌پیشم
چرا پا میشوی وقتی به همره سر نمی آید

کنارسفره ایم و تو میان بستری زهرا
نگاه زینبت گوید چرا مادر نمی اید

نفس بادرد میگیری ولی ارام میخندی
واین لبخند آرامت به این بستر نمی اید

نمیدانم حسن جانت چه زخمی بر جگر دارد
از آن روزی که افتادی، پشت در نمی اید

#محمدجواد_مطیع_ها

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:25
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

تقدیم به ساحت صدیقه اطهر حضرت زهرا(س)حاج محمود کریمی -(جماعتی که زبانم ز جورشان بسته ست) * پیمان طالبی

6408
5

تقدیم به ساحت صدیقه اطهر حضرت زهرا(س)حاج محمود کریمی -(جماعتی که زبانم ز جورشان بسته ست) جماعتی که زبانم زجورشان بسته است
به فتنه ها سرشان سنگ خورده بشکسته است

ز جهل پیرو ادراک خویش و فهم خودند
به هر معامله تنها به فکر سهم خودند

از این قبیله که نان های مفت آجر شد
ز بغضِ حیدر کرار قلبشان پر شد

امان از این همه بغضِ نهفته در سینه
امان از این همه پیشانیِ پر از پینه

علی شناس نبودند پس غلط رفتند
شبی به مجلس تشخیص مصلحت رفتند

نرفته اند غلط نه بگو غلط کردند
بگو برای چه این قوم مشورت کردند

برایِ بستن دستِ علی یدالله شان
و یا برای اراجیفِ بی سر و ته شان

برایِ کشتن زهرا به جرم چشمِ تَرَش
برای ریختن خونِ سومین پسرش

برای سوختنِ آخرین نشانۀ وحی
برای بردنِ هیزم به سمت خانۀ وحی

بگو برای چه برپا شدست این شورا؟
برای قتل علی یا که کشتن زهرا ..

شما گروه به ظاهر غدیر نادیده
شما جماعت ملعون وحی نشنیده

برای این همه جور و قساوتِ دلتان
علی چکار کند ای بخون اجیر گِلتان

علی چه کار کند با شما که بیت المال
حلالتان شده آن سان که شیر بر اطفال

علی چه کار کند با شما که در پیکار
نشسته اید به سجاده های استغفار

علی چکار کند با شما که بی عارید
شما که هرچه کند باز از او طلبکارید

علی چکار کند با غرورِ بیجاتان
علی چکار کند با نمازخوان هاتان

علی به خانه نشسته است و خوب میدانید
به مسجدید و نماز غفیله میخوانید

چه کرده اید که قوم احترامِ او نکنند
سپرده اید غلامان سلامِ او نکنند

دهانِ جُربزه را او که نیک دوخته است
چه کرده اید که حالا سپر فروخته است

علی بخاطر این کارهایتان شد پیر
دوای درد علی شیر نه که شد شمشیر

ز ذوالفقار به هیچ استعاره میگویم
اگر چه گفته ام اما دوباره میگویم

همو که بود به میدان دژ عظیم نبی
جدال کرد به دستور مستقیم نبی

همو که بود امان شما چو کشتى نوح
همو که سر زده چون آفتاب از پس کوه

کنون نگاه کنید اشک بار و منزوی است
خودش برای خودش یک مدینه مثنوی است

سکوت کرده اگر خود از او دهان بستید
شما قبیلۀ نامرد باعثش هستید

علی نگفت سخن جز به چاه ها ای قوم
چه کرده اید مگر وای بر شما ای قوم

کسی که سر بگذارد جنان به شانۀ او
چگونه بی درو پیکر شده است خانۀ او

شما که سعی نمودید جای او باشید
زدید همسر او را جواب گو باشید

به جانشینِ رسول خدا جفا کردید
شکسته است درِ خانه اش شما کردید

علی نشسته به خانه همین دعاتان بود
دلیل و قصه نبافید از خداتان بود

زمانه گرچه به یکبار با علی بد کرد
علی همیشۀ تاریخ صبر خواهد کرد

اراده کرد به گوش من و تو پند کند
سکوت کرد که روزى صدا بلند کند

چرا که آخر سر انتقام در پیش است
به هوش باش سقیفه قیام در پیش است

علی نشسته به خانه همین دعاتان بود
دلیل و غصه نبافید از خداتان بود

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زمینه ایام بستری حضرت زهرا(س) -(بی وفا دنیا مگیر ازمن جوونم رو..) * مهدی مقیمی

964

زمینه ایام بستری حضرت زهرا(س) -(بی وفا دنیا مگیر ازمن جوونم رو..) بی وفا دنیا مگیر دنیا مگیر از من جوونم رو
با غمِ زهرای من زهرای من می گیری جونم رو
دیگه از این زمونه خسته ام
زیر بار غمت شکستم
کاشکی چشمم میونِ کوچه
بسته می شد به جای دستم
آخه زهرا چرا از حیدرت تو رو می گیری
موقعِ پاشدن دستاتو به زانو می گیری
می اُفتی از نفس دستاتو رو پهلو می گیری
مرو ای همدمِ تنهایی ام علی غریبه 3

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نا نجیب بر روی تو بر روی تو سیلی چه بد می زد
بی حیا پیش علی پیش علی تو را لگد می زد
بی مُروت چرا چنین زد
ضربه ها بر تو نازنین زد
دیدنِ خون روی دیوار
فاتح خیبرو زمین زد
حالا من موندم و غم مونده و زهرا وبستر
حالا من موندم و بی تابی و نگاه دختر
حالا من موندم و میخ در و یه دیدهء تر
مرو ای همدمِ تنهایی ام علی غریبه 3

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دختری بیچاره شد بیچاره شد با دیدن مسمار
مادری زد دست و پا زد دست و پا بین در و دیوار
پشت در پیکرش میسوزه
داره موی سرش میسوزه
خیلی سخته ببینه طفلی
چادر مادرش میسوزه
الهی هیچ کسی این صحنه رو ندیده باشه
قدِ بانوی هجده ساله ای خمیده باشه
گمونم موقعِ مرگ علی رسیده باشه
مرو ای همدمِ تنهایی ام علی غریبه 3

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، شهادت -(خورشید دیگر، میل تابیدن ندارد) * عادل حسین قربان

607

حضرت زهرا(س)، شهادت -(خورشید دیگر، میل تابیدن ندارد) خورشید دیگر میلِ تابیدن، ندارد
بارانِ رحمت؛ قصدِ باریدن، ندارد

دنیا سراسر تیره گشته؛ رود دیگر
انگیزه‌ای، بهرِ خروشیدن، ندارد

این قدر "هوهو" می‌کند این بادِ حیران،
انگار، کاری غیرِ نالیدن، ندارد

...باغِ علی، غارت شد و مردم نگفتند،
یاسِ حریمِ کبریا، چیدن ندارد

هیزم به دست آمد عدو... آیا نفهمید؟
بانوی هجده ساله، جنگیدن ندارد؟

خیلِ ملائک، رو به اهلِ خاک، گفتند:
سیلی، به احساسِ علی، دیدن ندارد

بر زخمِ بازِ مرتضی، مابعدِ زهرا،
دیگر نمک، این‌قدر، پاشیدن ندارد

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شعر فاطمیه -(آورده هیزم کافری، لشکر کشیده) * محمد داوری

606

شعر فاطمیه -(آورده هیزم کافری، لشکر کشیده) آورده هیزم کافری، لشکر کشیده
آتش به درب خانه ی حیدر کشیده

با ضربه ی سنگینِ پا بر پهلوی یاس
زخم عمیقی میخ روی در کشیده

از شاخه ی طوبایِ باغِ آل احمد
مسمارِ خانه میوه ی نوبر کشیده

بر ماه رویش ضرب دست بی حیایی
نقش رکاب چند انگشتر کشیده

پهلو به پهلو تا شده با خون پهلو
گل های سرخی بر روی بستر کشیده

آید صدای استخوان از سینه هربار
خود را به بستر جانب دیگر کشیده

تا چشم بسته ریخته قلب حسینش
گوید به خود مادر مبادا پر کشیده

تا روی زردش را نبیند زینب او
خوابیده بر روی سرش معجر کشیده

شد روضه خوان کربلا این روز و شب ها
آنجا که ناله روی تل خواهر کشیده

از بوسه های فاطمه دیگر نبُّرید
هر بار قاتل تیغ بر حنجر کشیده

آخر کلافه شد تنش را زیر و رو کرد
اینبار خنجر را به پشت سر کشیده

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

حضرت زهرا(س)، مدح وشهادت -(آنکه تابید رخش در شب یلدای علی...) * سید پوریا هاشمی

1781

حضرت زهرا(س)، مدح وشهادت -(آنکه تابید رخش در شب یلدای علی...) آنکه تابید رخش در شب یلدای علی
کیست جز فاطمه نوریّه ی شبهای علی

فاطمه کیست؟همان است که دراین نه سال...
هرسحر بود خودش ربی الاعلای علی

همه بر پاش میوفتند پیمبرها هم..
ولی افتاد خود فاطمه بر پای علی

بارها گفت پیمبر که علی جان من است
و شده فاطمه هم جان گوارای علی

زن نبینش! بخدا ظرفیتش را دارد...
که به میدان بزند جنگ کند جای علی

هرچه گفته ست علی بود علی بود علی
نیست بر لوح دلش غیر تولای علی

ما گدایان علی ریزه خور فاطمه ایم
جان فدای کرمت حضرت زهرای علی!

حکم لولاک خدا بود که فهماند به ما..
اوست تنها سبب خلقت دنیای علی

این دو سه ماه چه آمد به سر بانو که..
بسته شد بر رخ او راه تماشای علی

یک در سوخته و یک زن سیلی خورده
ما بمیریم برای غم عظمای علی

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:05
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 علی اصغر یزدی

هجوم به بیت ولایت -(پروانه سوخت، روی زمین پیچ و تاب خورد) * علی اصغر یزدی

703

هجوم به بیت ولایت -(پروانه سوخت، روی زمین پیچ و تاب خورد) پروانه سوخت،روی زمین پیچ وتاب خورد
مسمار روی بال و پرش با شتاب خورد

او بار شیشه داشت و گفتا امان دهید
اما به پهلویَش لَگَدی در جواب خورد

سیلی اگر چه پیش نگاه علی نَخورد
بر بازویَش غَلاف ولی بی حساب خورد

تنها میان شعله دِفاع از علی نَکرد
زهرا تَمام عمر غمِ بوتراب خورد

نامرد بود ثانی و بعد از شرارتَش
با قُنفذ و مُغیره نِشَست و شَراب خورد

هر چند در سَقیفه بنایش نَهاده شد
از برکه ی غدیر خُم این کینه آب خورد

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) -(تا خورد با غصب فدک مادر به دیوار) * مرضیه عاطفی

769

شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) -(تا خورد با غصب فدک مادر به دیوار) تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار
با گریه حک شد سورۂ کوثر به دیوار

زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد-
پیش حسن(ع) محکم سرِ مادر به دیوار

با بی حیایی بر سر زهرا(س) تشر زد
جبریل می زد آه بال و پر به دیوار

روی زمین افتاد تا که گوشواره
با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار

از صبحِ خلقت تا به صبح روزِ محشر
لعنت فرستاده ست پیغمبر(ص) به دیوار

لعنت بر آن دستانِ هیزم آوری که
هر لحظه میزد آتشی دیگر به دیوار

سر را علی(ع) شرمنده می انداخت پایین
می رفت بالا شعله ها از در به دیوار

شد بیشتر از پیش هر چه درد پهلو
نزدیک میشد بیشتر بستر به دیوار

«عجّل وفاتي» شد اجابت تا حسینش(ع)
زل زد شبانه با دو چشم تر به دیوار

تابوت را میساخت پنهانی و کم کم
چون تکیه میزد گوشه ای دختر به دیوار

در خانه تیغِ ذوالفقارش می کشید آه
در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار!

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی) *

1038

مرثیه حضرت زهرا  -(حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی) حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی

نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی

جانِ حسن سفارش تابوت را نده!
کوری چشم عایشه ها خوب می شوی

کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟
عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی

حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها!
من قول داده ام که شما خوب می شوی

《اجل وفاتی》 تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی

گفتم که کار می دهد این زخم دست ما!
گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی

مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی

غصه نخور جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا خوب می شوی

کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی

شاعر:وحیدقاسمی

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:59
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

امام زمان(عج)، مناجات فاطمی -(یارما هر نیمه شب که برسر سجاده است) * سید پوریا هاشمی

1394
1

امام زمان(عج)، مناجات فاطمی -(یارما هر نیمه شب که برسر سجاده است) یار ما هر نیمه شب که بر سر سجاده است
آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست
ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است

گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم
بی حیایی من آخر کار دستم داده است

به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد
حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است

امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم
کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است

در تمام سالها من فکر خود بودم ولی
او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است

فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید
قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است

بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد
بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 سید حمید رضا برقعی

شهادت حضرت زهرا -( زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر) * سید حمید رضا برقعی

1835
4

شهادت حضرت زهرا  -( زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر) زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر
که بی‌وضو نتوان خواند سورۀ کوثر

زبان وحی، تو را پارۀ تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟...

خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر

چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی
تو را به دست خدا می‌سپرد پیغمبر...

شکوه عاطفه‌ات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر

همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنان که وصلۀ چادر برای تو زیور

یهودیان مسلمان ندیده‌اند آری
از این سیاهی چادر دلیل روشن‌تر

حجاب، روی زمین طفل بی‌پناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر

میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر

میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر

فقط نه پایۀ مسجد که شهر می‌لرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر

تمام زندگی تو ورق ورق روضه‌ست
کدام مرثیه‌ات را بیان کنم آخر؟

تو راهیِ سفری و نرفته می‌بینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر

تو رفته‌ای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در

کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور

به هوش باش و از این دست دوستی بگذر
به هوش باش که از پشت می‌زند خنجر

به این خیال که مرصاد تیغ آخر بود
مباد این‌که نشینیم گوشۀ سنگر...

بدا به حال من و خوش به حال آن‌که شده‌ست
شهید امر به معروف و نهی از منکر

خدا گواه که چون فاطمه، نمی‌خواهیم،
حکومتی که نباشد در آن علی رهبر

رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه می‌رسد آخر

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

فاطمیه، مصیبت کوچه -(لشکری دروسط کوچه گرفتارش کرد) * آرمین غلامی

851

فاطمیه، مصیبت کوچه -(لشکری دروسط کوچه گرفتارش کرد) لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد
مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد

دست وبازوی علی رابه طنابی بستند
به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ...

فاطمه بودکه آمدپی یاری علی
وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد

اولین مرتبه اش بود که اورابردند
دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد

دست زهرا پی یاری علی آمده بود
رحم الله به زهرا که وفادارش کرد

بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست
قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد

تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست
غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد ....

گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است
تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد

تن درهم شده اش را به طنابی بستند
غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد

**

دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا
دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا

از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق
افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) -(کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود) * محمد حسن زاده نالان تبریزی

662

حضرت زهرا(س) -(کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود) کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود
میان اهل مدینه چقدر بی کس بود

برای کشتن زهرا لگد نیاز نبود
نبودن پدر و غربت علی بس بود

به خون محسن شش ماهه ی علی سوگند
مباح کردن خون حسین از آن پس بود

مثال دین نبی بی قیام زهرایش
مثال میوه ی کال و نهال نارس بود

هر آنچه بر سر آل رسول آوردند
تمام زیر سر نحس آن مثلث بود

لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شور فاطمیه99، کربلایی نریمان پناهی -(پناه برخدا عده ای با بغض حیدر اومدن) *

1289
1

شور فاطمیه99، کربلایی نریمان پناهی -(پناه برخدا عده ای با بغض حیدر اومدن) پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
پناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن
پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره
پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره
کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه
پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

پناه بر خدا دسته هیزم به دستا اومدن
پناه بر خدا فکر کنم گروه مستا اومدن
پناه بر خدا لگد حرومی بالا میره
پناه بر خدا بی حیا به سمت زهرا میره
داره دیوار میسوزه داره مسمار میسوزه
بوی چادر پیچیده مادر انگار میسوزه

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

پناه بر خدا زن بار دار و با لگد زدن
پناه بر خدا دختر نبی ما رو بد زدن
پناه بر خدا لگد حرومی سنگین بوده
پناه بر خدا فاطمه تو آتیش نمروده
خون پهلوی مادر زخم ابروی مادر
دومی برا بیعت رد شد از روی مادر

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
پناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن
پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره
پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره
کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه
پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

  • پنج شنبه
  • 11
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم...) *استاد حاج غلامرضا سازگار

1403

حضرت زهرا(س) مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم...) من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم

بحری شده ام تمام گوهر
در مدح و ثنای کفو حیدر

آن شمسۀ عالم هدایت
پیوند رسالت و ولایت

او کوثر و نور و قدر و طاهاست
او مریم یازده مسیحاست

گلواژهء وحی بر لب اوست
صد لیلۀ قدر هر شب اوست

وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت

دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش

چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور

زآن نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان

از عصمت او حجاب جوشد
جز او که ز کور چهره پوشد؟

حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهان بی نهایت

چون فاطمه اش دُر سخن سُفت
رازی ز کمال خویشتن گفت

حیرت زده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزد مصطفی رفت

احمد که ز قصّه بود آگاه
لبخند زد و شکفت ناگاه

کای کّل علوم را تجسّم
بنشین به برم بزن تبّسم

کاین راز نگفته با تو گویم
زهراست محمّد و من اویم

با این همه داشت دستش آماس
گرداند ز بس به خانه دستاس

چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریک کار خانه

فردوس گدای فضه اوست
خاک کف پای فضه اوست

ای منطق تو پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن

قرآن به تو قلب خود گشوده
مشتاق تلاوت تو بوده

ای دختر نور و کفو یاسین
ای بضعهء خاتم النبیین

تو لیلهء قدر کبریایی
تو مادر کل انبیایی

قرآن به فضیلتت گواه است
هر لحظهء تو هزار ماه است

ای حامل وحی هم کلامت
خوانند پیمبران امامت

کوثر نمی از محبت تو
تطهیر گواه عصمت تو

تهلیل تو بهترین شهادت
تسبیح تو بهترین عبادت

ای ملک خدا مدینهء تو
جنت نفسی ز سینهء تو

یک خوشه ز خرمنت کرامت
یـک غنچه ز دامنـت امـامت

یک قطره ز اشک توست کوثر
یک سایه ز قامت تو محشر

یک حکم تو را هزار طاعت
یک اجر محبتت شفاعت

سرمایـۀ ما ولایت توست
آن هم همه از عنایت توست

بانوی همیشۀ جهان‌ها
عمر تو فراتر از زمان‌ها

هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفی‌ات عیان است

با آنکه به خاک بی نشانی
خورشید هزار کهکشانی

هرچند که قبر تو نهان است
خاک تو فراتر از جهان است

بر عرشۀ فُلکِ تو فَلَک چیست
در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست

ارکان وجود محکم از توست
ملک و ملکوت عالم از توست

مسکین تو ای ملیکۀ دین
صد باغ فدک دهد به مسکین

بالله به بهشت ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری

تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی

احقاق فدک برای این بود
کآن در ید دشمنان دین بود

دشمن ز شما فدک ستاند
تا دست علی تهی بماند

تو یار امام راستینی
تو دست خدا در آستینی

جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید

از فتنهء شوم اهرمن ها
قرآن و علی شدند تنها

در شهر مقدس مدینه
شد باز دوباره باب کینه

از فتنه به دوششان حطب ها
بدذات تر از ابولهب ها

در بیت رسول پا نهادند
در را به غضب فشار دادند

دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند

خاکم به دهن، به ضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی

تا چند کنایه و اشاره؟!
والله شکست گوشواره

فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم

تاریکی محض نور را کشت
شیطان به بهشت حور را کشت

پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد

آن آیه در نهفته ات بود
محسن گل ناشکفته ات بود

ای آه نهان درون سینه
ای تیرگی شب مدینه

تو گریۀ مخفیانه دیدی
تو دفن بدن شبانه دیدی

مولا ز فراق خون جگر بود
از هر شب خود غریب تر بود

می ریخت سرشک بر عذارش
می کرد نگه به قبر یارش

کای قبر، امید حیدر است این
پاکیزه گل پیمبر است این

جانان من است این تن پاک
آرام به بر بگیرش ای خاک....

  • پنج شنبه
  • 11
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 حبیب الله چایچیان

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(بوی خوش می آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟) * حبیب الله چایچیان

751

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(بوی خوش می آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟) احراق بیت وحی، محسن و علی اصغر علیهماالسلام

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته!؟

یا که بیت‌الله را کاشانه و در سوخته!؟

از چه خون مى‌گريد اين ديوار و در؟ يارب مگر-

گلشن آل خليل اينجا در آذر سوخته؟

خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است

آشيان قهرمان بدر و خيبر، سوخته

خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام

اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟*

بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی

کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته

خيمه‌گاه كربلا را آتش از اينجا زدند

شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:51
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد) * عباس احمدی

1398

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد) سفارش های پیغمبر، سوختن در

سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد

شرح این خون گریه را آخر نمی دانم چه شد

احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود

آن سفارش های پیغمبر نمی دانم چه شد

روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت

آشیانش سوخت، بال و پر نمی دانم چه شد

چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد

در که کلا" سوخت، میخ در نمی دانم چه شد

بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید

حالت گلبرگ نیلوفر نمی دانم چه شد

شد فدک سیراب از سرچشمهء پهلوی او

لاله های رسته بر بستر نمی دانم چه شد

موی مادر را که می دانم شده از غم سپید

گیسوی بی شانه دختر نمی دانم چه شد

دستهای شوهرش زخمی شد از ردّ طناب

ریسمان بر گردن حیدر نمی دانم چه شد

...هیچ کس قبر شریفش را نمی داند کجاست

آخر این قصه را دیگر نمی دانم چه شد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد) *استاد حاج غلامرضا سازگار

681

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد) احتضار، دفاع از امام

دیده شد دریای اشک و، عقده از دل وا نشد

ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد

تاسحر، شب را به سر بردم به حال احتضار

هیچ‌کس حتی اجل حال مرا جویا نشد

در جوانی، اینچنین که سرو قد من خمید

روز پیری هیچ کس اینگونه قدش تا نشد

روزِ روشن خانه‌ام را از جفا آتش زدند

این چنین بی‌حرمتی با خانۀ اعدا نشد

با ذویِ القربی مودت خواست قرآنت، ولی

جز به قتل من ادا، حقِّ «ذویِ‌القربی» نشد

کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد، ولی

سرفرازم که سرِ مویی کم از مولا نشد

بر فراز منبر تو حق ما پامال شد

هرچه نالیدم، لبی هم در جوابم وا نشد

بر رخ پوشیده‌ام آثار سیلی نقش بست

من که رویم باز پیش چشم نابینا نشد

ای قلم بنویس، ای تاریخ در خود ثبت کن!

یک نفر در موج دشمن، حامی زهرا نشد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:07
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

مرثیه حضرت زهرا(س) -(لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

686
-2

مرثیه حضرت زهرا(س) -(لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود) غربت مولا، دفاع از ولایت

لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود

هیچ کس در باغ مثل باغبان تنها نبود

یک مدینه دشمن و یک خانه ی بی فاطمه

بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود

روی سیلی خورده ی زهرا شهادت می دهد

از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود

نیست جایز خانه ی کفار را آتش زدن

ای مسلمانان مسلمان بود زهرا یا نبود؟

ای جنایت کار ای بیدادگر رویت سیاه

اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود

مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی

بی حیا سیلی زدن اجر ذوی القربی نبود

ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین

بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود

من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی

سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود

ای مدینه آتش غیرت چرا آبت نکرد؟

جای ناموس خدا در دامن صحرا نبود

آنچه بر آل علی در کربلا یکسر گذشت

در سقیفه اتفاق افتاد عاشورا نبود

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

مرثیه حضرت زهرا(س) زبانحال پیامبررحمت(ص) -(دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

1646
3

مرثیه حضرت زهرا(س) زبانحال پیامبررحمت(ص) -(دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود) بعد از شهادت، غربت مولا، صبر

دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود

بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود

جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب

بی تو جز خون جگر در دیدهء زهرا نبود

دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را

جای سیلی بر رخ نورانی ات پیدا نبود

جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد

از على مظلوم تر مردى در آن دنیا نبود

دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند

هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟

جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود

چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود

دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند؟

شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟

جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود

ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود

دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من

بوسهء گل میخ در اجر ذوی القربا نبود

جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی

هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(غربت شده یار آشنایم..) *استاد حاج غلامرضا سازگار

1112

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(غربت شده یار آشنایم..) درد دل با چاه

غربت شده یار آشنایم

ای چاه تو گریه کن برایم

ای چاه بگو کجا روا بود

آتش بزنند بر سرایم

انگار هنوز از پس در

محبوبه ی من زند صدایم

ای چاه نبودی و ندیدی

لرزید چگونه دست و پایم

ای چاه هنوز هم مغیره

لبخند زند به اشک هایم

ای چاه خداکند بمیرم

تا پیش تو هم دگر نیایم

استاد سازگار

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:06
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد