شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) -(تا خورد با غصب فدک مادر به دیوار) * مرضیه عاطفی

573

شهادت مظلومانه حضرت زهرا(س) -(تا خورد با غصب فدک مادر به دیوار) تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار
با گریه حک شد سورۂ کوثر به دیوار

زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد-
پیش حسن(ع) محکم سرِ مادر به دیوار

با بی حیایی بر سر زهرا(س) تشر زد
جبریل می زد آه بال و پر به دیوار

روی زمین افتاد تا که گوشواره
با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار

از صبحِ خلقت تا به صبح روزِ محشر
لعنت فرستاده ست پیغمبر(ص) به دیوار

لعنت بر آن دستانِ هیزم آوری که
هر لحظه میزد آتشی دیگر به دیوار

سر را علی(ع) شرمنده می انداخت پایین
می رفت بالا شعله ها از در به دیوار

شد بیشتر از پیش هر چه درد پهلو
نزدیک میشد بیشتر بستر به دیوار

«عجّل وفاتي» شد اجابت تا حسینش(ع)
زل زد شبانه با دو چشم تر به دیوار

تابوت را میساخت پنهانی و کم کم
چون تکیه میزد گوشه ای دختر به دیوار

در خانه تیغِ ذوالفقارش می کشید آه
در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار!

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مرثیه حضرت زهرا -(حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی) *

614

مرثیه حضرت زهرا  -(حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی) حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی

نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی

جانِ حسن سفارش تابوت را نده!
کوری چشم عایشه ها خوب می شوی

کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟
عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی

حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها!
من قول داده ام که شما خوب می شوی

《اجل وفاتی》 تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی

گفتم که کار می دهد این زخم دست ما!
گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی

مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی

غصه نخور جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا خوب می شوی

کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی

شاعر:وحیدقاسمی

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:59
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

امام زمان(عج)، مناجات فاطمی -(یارما هر نیمه شب که برسر سجاده است) * سید پوریا هاشمی

1086
1

امام زمان(عج)، مناجات فاطمی -(یارما هر نیمه شب که برسر سجاده است) یار ما هر نیمه شب که بر سر سجاده است
آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است

گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست
ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است

گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم
بی حیایی من آخر کار دستم داده است

به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد
حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است

امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم
کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است

در تمام سالها من فکر خود بودم ولی
او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است

فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید
قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است

بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد
بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا فاطمه الزهرا (س) _فاطمه(س) شمع شبستان علی(ع) * اسماعیل تقوایی

976

یا فاطمه الزهرا (س) _فاطمه(س) شمع شبستان علی(ع) فاطمه شمع شبستان علی
ای گل پرپر بستان علی

داغ جانسوز تو ای یارجوان
زده برهم سروسامان علی

غم هجران تو خردم کرده
بشکسته همه ارکان علی

چونکه روح از تن تو بیرون رفت
گوییا رفت زتن جان علی

خیز ویکبار دگر خطبه بخوان
حامی ویار سخندان علی

کودکان تو تورا می خواهند
چکنم، مادر طفلان علی

باعث حیرت مردم گشته
حال درمانده و حیران علی

خاطرات در ودیوار، شرر
می زند بر دل ویران علی

کس نبیند به مدینه دیگر
بعد تو چهره خندان علی

شعر :اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 01:40
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 سید حمید رضا برقعی

شهادت حضرت زهرا -( زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر) * سید حمید رضا برقعی

1170
2

شهادت حضرت زهرا  -( زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر) زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر
که بی‌وضو نتوان خواند سورۀ کوثر

زبان وحی، تو را پارۀ تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟...

خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر

چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی
تو را به دست خدا می‌سپرد پیغمبر...

شکوه عاطفه‌ات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر

همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنان که وصلۀ چادر برای تو زیور

یهودیان مسلمان ندیده‌اند آری
از این سیاهی چادر دلیل روشن‌تر

حجاب، روی زمین طفل بی‌پناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر

میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر

میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر

فقط نه پایۀ مسجد که شهر می‌لرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر

تمام زندگی تو ورق ورق روضه‌ست
کدام مرثیه‌ات را بیان کنم آخر؟

تو راهیِ سفری و نرفته می‌بینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر

تو رفته‌ای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در

کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور

به هوش باش و از این دست دوستی بگذر
به هوش باش که از پشت می‌زند خنجر

به این خیال که مرصاد تیغ آخر بود
مباد این‌که نشینیم گوشۀ سنگر...

بدا به حال من و خوش به حال آن‌که شده‌ست
شهید امر به معروف و نهی از منکر

خدا گواه که چون فاطمه، نمی‌خواهیم،
حکومتی که نباشد در آن علی رهبر

رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه می‌رسد آخر

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

فاطمیه، مصیبت کوچه -(لشکری دروسط کوچه گرفتارش کرد) * آرمین غلامی

541

فاطمیه، مصیبت کوچه -(لشکری دروسط کوچه گرفتارش کرد) لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد
مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد

دست وبازوی علی رابه طنابی بستند
به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ...

فاطمه بودکه آمدپی یاری علی
وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد

اولین مرتبه اش بود که اورابردند
دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد

دست زهرا پی یاری علی آمده بود
رحم الله به زهرا که وفادارش کرد

بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست
قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد

تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست
غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد ....

گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است
تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد

تن درهم شده اش را به طنابی بستند
غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد

**

دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا
دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا

از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق
افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) -(کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود) * محمد حسن زاده نالان تبریزی

421

حضرت زهرا(س) -(کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود) کسی که هر نفسش آیه ای مقدس بود
میان اهل مدینه چقدر بی کس بود

برای کشتن زهرا لگد نیاز نبود
نبودن پدر و غربت علی بس بود

به خون محسن شش ماهه ی علی سوگند
مباح کردن خون حسین از آن پس بود

مثال دین نبی بی قیام زهرایش
مثال میوه ی کال و نهال نارس بود

هر آنچه بر سر آل رسول آوردند
تمام زیر سر نحس آن مثلث بود

لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شور فاطمیه99، کربلایی نریمان پناهی -(پناه برخدا عده ای با بغض حیدر اومدن) *

924
1

شور فاطمیه99، کربلایی نریمان پناهی -(پناه برخدا عده ای با بغض حیدر اومدن) پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
پناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن
پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره
پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره
کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه
پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

پناه بر خدا دسته هیزم به دستا اومدن
پناه بر خدا فکر کنم گروه مستا اومدن
پناه بر خدا لگد حرومی بالا میره
پناه بر خدا بی حیا به سمت زهرا میره
داره دیوار میسوزه داره مسمار میسوزه
بوی چادر پیچیده مادر انگار میسوزه

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

پناه بر خدا زن بار دار و با لگد زدن
پناه بر خدا دختر نبی ما رو بد زدن
پناه بر خدا لگد حرومی سنگین بوده
پناه بر خدا فاطمه تو آتیش نمروده
خون پهلوی مادر زخم ابروی مادر
دومی برا بیعت رد شد از روی مادر

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
پناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن
پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره
پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره
کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه
پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه

مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر
مادر مادر ای مادر

  • پنج شنبه
  • 11
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم...) *استاد حاج غلامرضا سازگار

620

حضرت زهرا(س) مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم...) من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم

بحری شده ام تمام گوهر
در مدح و ثنای کفو حیدر

آن شمسۀ عالم هدایت
پیوند رسالت و ولایت

او کوثر و نور و قدر و طاهاست
او مریم یازده مسیحاست

گلواژهء وحی بر لب اوست
صد لیلۀ قدر هر شب اوست

وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت

دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش

چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور

زآن نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان

از عصمت او حجاب جوشد
جز او که ز کور چهره پوشد؟

حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهان بی نهایت

چون فاطمه اش دُر سخن سُفت
رازی ز کمال خویشتن گفت

حیرت زده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزد مصطفی رفت

احمد که ز قصّه بود آگاه
لبخند زد و شکفت ناگاه

کای کّل علوم را تجسّم
بنشین به برم بزن تبّسم

کاین راز نگفته با تو گویم
زهراست محمّد و من اویم

با این همه داشت دستش آماس
گرداند ز بس به خانه دستاس

چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریک کار خانه

فردوس گدای فضه اوست
خاک کف پای فضه اوست

ای منطق تو پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن

قرآن به تو قلب خود گشوده
مشتاق تلاوت تو بوده

ای دختر نور و کفو یاسین
ای بضعهء خاتم النبیین

تو لیلهء قدر کبریایی
تو مادر کل انبیایی

قرآن به فضیلتت گواه است
هر لحظهء تو هزار ماه است

ای حامل وحی هم کلامت
خوانند پیمبران امامت

کوثر نمی از محبت تو
تطهیر گواه عصمت تو

تهلیل تو بهترین شهادت
تسبیح تو بهترین عبادت

ای ملک خدا مدینهء تو
جنت نفسی ز سینهء تو

یک خوشه ز خرمنت کرامت
یـک غنچه ز دامنـت امـامت

یک قطره ز اشک توست کوثر
یک سایه ز قامت تو محشر

یک حکم تو را هزار طاعت
یک اجر محبتت شفاعت

سرمایـۀ ما ولایت توست
آن هم همه از عنایت توست

بانوی همیشۀ جهان‌ها
عمر تو فراتر از زمان‌ها

هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفی‌ات عیان است

با آنکه به خاک بی نشانی
خورشید هزار کهکشانی

هرچند که قبر تو نهان است
خاک تو فراتر از جهان است

بر عرشۀ فُلکِ تو فَلَک چیست
در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست

ارکان وجود محکم از توست
ملک و ملکوت عالم از توست

مسکین تو ای ملیکۀ دین
صد باغ فدک دهد به مسکین

بالله به بهشت ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری

تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی

احقاق فدک برای این بود
کآن در ید دشمنان دین بود

دشمن ز شما فدک ستاند
تا دست علی تهی بماند

تو یار امام راستینی
تو دست خدا در آستینی

جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید

از فتنهء شوم اهرمن ها
قرآن و علی شدند تنها

در شهر مقدس مدینه
شد باز دوباره باب کینه

از فتنه به دوششان حطب ها
بدذات تر از ابولهب ها

در بیت رسول پا نهادند
در را به غضب فشار دادند

دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند

خاکم به دهن، به ضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی

تا چند کنایه و اشاره؟!
والله شکست گوشواره

فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم

تاریکی محض نور را کشت
شیطان به بهشت حور را کشت

پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد

آن آیه در نهفته ات بود
محسن گل ناشکفته ات بود

ای آه نهان درون سینه
ای تیرگی شب مدینه

تو گریۀ مخفیانه دیدی
تو دفن بدن شبانه دیدی

مولا ز فراق خون جگر بود
از هر شب خود غریب تر بود

می ریخت سرشک بر عذارش
می کرد نگه به قبر یارش

کای قبر، امید حیدر است این
پاکیزه گل پیمبر است این

جانان من است این تن پاک
آرام به بر بگیرش ای خاک....

  • پنج شنبه
  • 11
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 حبیب الله چایچیان

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(بوی خوش می آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟) * حبیب الله چایچیان

476

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(بوی خوش می آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟) احراق بیت وحی، محسن و علی اصغر علیهماالسلام

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته!؟

یا که بیت‌الله را کاشانه و در سوخته!؟

از چه خون مى‌گريد اين ديوار و در؟ يارب مگر-

گلشن آل خليل اينجا در آذر سوخته؟

خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است

آشيان قهرمان بدر و خيبر، سوخته

خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام

اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟*

بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی

کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته

خيمه‌گاه كربلا را آتش از اينجا زدند

شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:51
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد) * عباس احمدی

717

حضرت زهرا(س)، مدح ومرثیه -(سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد) سفارش های پیغمبر، سوختن در

سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد

شرح این خون گریه را آخر نمی دانم چه شد

احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود

آن سفارش های پیغمبر نمی دانم چه شد

روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت

آشیانش سوخت، بال و پر نمی دانم چه شد

چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد

در که کلا" سوخت، میخ در نمی دانم چه شد

بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید

حالت گلبرگ نیلوفر نمی دانم چه شد

شد فدک سیراب از سرچشمهء پهلوی او

لاله های رسته بر بستر نمی دانم چه شد

موی مادر را که می دانم شده از غم سپید

گیسوی بی شانه دختر نمی دانم چه شد

دستهای شوهرش زخمی شد از ردّ طناب

ریسمان بر گردن حیدر نمی دانم چه شد

...هیچ کس قبر شریفش را نمی داند کجاست

آخر این قصه را دیگر نمی دانم چه شد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد) *استاد حاج غلامرضا سازگار

358

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد) احتضار، دفاع از امام

دیده شد دریای اشک و، عقده از دل وا نشد

ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد

تاسحر، شب را به سر بردم به حال احتضار

هیچ‌کس حتی اجل حال مرا جویا نشد

در جوانی، اینچنین که سرو قد من خمید

روز پیری هیچ کس اینگونه قدش تا نشد

روزِ روشن خانه‌ام را از جفا آتش زدند

این چنین بی‌حرمتی با خانۀ اعدا نشد

با ذویِ القربی مودت خواست قرآنت، ولی

جز به قتل من ادا، حقِّ «ذویِ‌القربی» نشد

کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد، ولی

سرفرازم که سرِ مویی کم از مولا نشد

بر فراز منبر تو حق ما پامال شد

هرچه نالیدم، لبی هم در جوابم وا نشد

بر رخ پوشیده‌ام آثار سیلی نقش بست

من که رویم باز پیش چشم نابینا نشد

ای قلم بنویس، ای تاریخ در خود ثبت کن!

یک نفر در موج دشمن، حامی زهرا نشد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:07
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

مرثیه حضرت زهرا(س) -(لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

452

مرثیه حضرت زهرا(س) -(لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود) غربت مولا، دفاع از ولایت

لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود

هیچ کس در باغ مثل باغبان تنها نبود

یک مدینه دشمن و یک خانه ی بی فاطمه

بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود

روی سیلی خورده ی زهرا شهادت می دهد

از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود

نیست جایز خانه ی کفار را آتش زدن

ای مسلمانان مسلمان بود زهرا یا نبود؟

ای جنایت کار ای بیدادگر رویت سیاه

اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود

مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی

بی حیا سیلی زدن اجر ذوی القربی نبود

ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین

بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود

من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی

سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود

ای مدینه آتش غیرت چرا آبت نکرد؟

جای ناموس خدا در دامن صحرا نبود

آنچه بر آل علی در کربلا یکسر گذشت

در سقیفه اتفاق افتاد عاشورا نبود

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

مرثیه حضرت زهرا(س) زبانحال پیامبررحمت(ص) -(دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

836
2

مرثیه حضرت زهرا(س) زبانحال پیامبررحمت(ص) -(دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود) بعد از شهادت، غربت مولا، صبر

دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود

بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود

جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب

بی تو جز خون جگر در دیدهء زهرا نبود

دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را

جای سیلی بر رخ نورانی ات پیدا نبود

جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد

از على مظلوم تر مردى در آن دنیا نبود

دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند

هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟

جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود

چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود

دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند؟

شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟

جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود

ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود

دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من

بوسهء گل میخ در اجر ذوی القربا نبود

جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی

هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(غربت شده یار آشنایم..) *استاد حاج غلامرضا سازگار

600

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(غربت شده یار آشنایم..) درد دل با چاه

غربت شده یار آشنایم

ای چاه تو گریه کن برایم

ای چاه بگو کجا روا بود

آتش بزنند بر سرایم

انگار هنوز از پس در

محبوبه ی من زند صدایم

ای چاه نبودی و ندیدی

لرزید چگونه دست و پایم

ای چاه هنوز هم مغیره

لبخند زند به اشک هایم

ای چاه خداکند بمیرم

تا پیش تو هم دگر نیایم

استاد سازگار

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:06
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مصیبت -(عطر خداست در نفس دلربای تو..) *استاد حاج غلامرضا سازگار

352

حضرت زهرا(س) مصیبت -(عطر خداست در نفس دلربای تو..) محبت پیامبر، خطبه

عطر خداست، در نفس دلربای تو

بوی بهشت می دمد از خاک پای تو

آن روزها که صحبتی از ماسوا نبود

کوثر نداشت ذات الهی سوای تو

حوّا امید داشت شود فضهء درت

آدم شد از بهشت برون در هوای تو

پیغمبران، ملائکه، حوریّه، جنّ و انس

دارند احتیاج به ذکر دعای تو

بیت الحرام خواجهء اسراست حجره ات

آرَد ملک طواف، به دور سرای تو

گلبوسه های پشت هم ختم انبیا

پیداست روی آبلهء دستهای تو...

تاریخ شاهد است که آید هنوز هم

از مسجد مدینه صدای رسای تو

گویی فقط رسول خدا حرف می زند

وقت خطابه از دو لب جانفزای تو

با آنکه از صدای تو هفت آسمان گریست

انگار هیچ کس نشنیده صدای تو

می خواستند اجر رسالت ادا کنند

گردید تازیانهء امّت، جزای تو

ای یاس نیلی نبوی! کاش خورده بود

آن تازیانه ها به تن ما به جای تو...

استادسازگار، گلچین یک قصیده

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(با داغ مادرش غم دختر شروع شد) * محمد میرزایی‌بازرگانی

342

اشعار فاطمیه -(با داغ مادرش غم دختر شروع شد) مدینه، کربلا، دفاع مقدس

با داغ مادرش غم دختر شروع شد

او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد

دلشوره‌های زخمی خواهر شروع شد

باور نداشت آتش اين اتفاق را

تا عصر روز حادثه باور شروع شد

جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه

تکرار قصهٔ در و مادر شروع شد

اینجا به جای میخ در و قامتی کبود

اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد

زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست

حالا که سوگواری حیدر شروع شد

بر خاک سر گذاشت حسين، آسمان گرفت

زينب گريست، خندهٔ لشکر شروع شد

می‌خواستم تمام کنم شعر را، نشد

یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد

زينب نشست و خاک عزا ريخت بر سرش

«والشمرُ جالسٌ»... سر و خنجر... تمام شد

خنجر سوی گلوی برادر بلند شد

وقت فرود، طاقت خواهر تمام شد

وقتی صدای شیون خواهر به عرش رفت

فهمید عرش، کار برادر تمام شد

پنجاه و چار سال فقط با حسين بود

پنجاه و چار سال که ديگر تمام شد

پنجاه و چار سال معطر به عطر او

وقتی حسین شد گل پرپر، تمام شد

تازه هجوم و قصهٔ آتش شروع شد

وقتی که قصهٔ سر و خنجر تمام شد

فریاد زد امام: «علیکنّ بالفرار»

حجت بر اهل‌بیت پیمبر تمام شد...

اينها گذشت...چفيه و سربند را که بست،

وقتى که گريه در دل سنگر تمام شدـ

رفتند دسته‌هاى عزايى که راهشان

با «انتقام سيلى مادر» شروع شد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(نقل زَمخشری ست که روزی ابولهب) * محسن رضوانی

860
2

اشعار فاطمیه -(نقل زَمخشری ست که روزی ابولهب) تبّت یدا أبی لهب

نقل زَمَخشَری ست كه روزی ابولهب

یك سنگریزه جانب احمد روانه كرد

ریگی -به طول و عرض نخود- در كَفَش گرفت

از روی كین، نبیّ خدا را نشانه كرد

تبّت یدا أبی لهب از آسمان رسید

فوراً لهیب خشم الهی زبانه كرد

فرمود: هر دو دست وی از تن بریده باد

نفرین بر آنكه این عمل ظالمانه كرد

یك دست او فقط به كمین نبی نشست

خشم خدا به دست دگر هم كمانه كرد

با این حساب، كیفر اهل سقیفه چیست!؟

حق كسی كه حمله بر این آستانه كرد؟

قرآن اگر هنوز می آمد چه می نوشت؟

در وصف آنكه خون به دل "اهل خانه" كرد

با مصطفى نكرد در آنجا ابولهب

با فاطمه هرآنچه كه اهل زمانه كرد

دشمن، تقاص لات و هبل را ازو گرفت

كار علی و باغ فدك را بهانه كرد

با هر دو دست، بست و شكست و كشید و كشت

جان بتول را هدف تازیانه كرد

"آتش به آشیانه ی مرغی نمی زنند"*

نفرین بر آن كه شعله در این آشیانه كرد

* از وصال شیرازی

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(شیطان به بیت حق تعالی چه میکند؟) *استاد حاج غلامرضا سازگار

444

اشعار فاطمیه -(شیطان به بیت حق تعالی چه میکند؟) مصیبت، هجوم به بیت وحی

شیطان به بیت حی تعالی چه می کند!؟

آتش به گرد جنت اعلا چه می کند!؟

از باب خلد، دود چرا می شود بلند!؟

بر روی حور، سیلی اعدا چه می کند!؟

مادر ندای "یاابتایش" بلند شد

آن سوز ناله با دل بابا چه می کند!؟

دارالزیارهء نبی و آستان وحی

ای وای من، مغیره در آنجا چه می کند!؟

رویش سیاه باد و دو دستش شکسته باد

قنفذ کنار خانه مولا چه می کند!؟

باید ز تازیانه بپرسم که در بهشت

آثار خون به قامت طوبی چه می کند!؟

زین "واقعه" که حرمت "رحمن" شکسته شد

طاها گریست حی تعالی چه می‌کند!؟

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:08
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(آتش زدن به خانه مولا بهانه بود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

495

اشعار فاطمیه -(آتش زدن به خانه مولا بهانه بود) احراق بیت، غربت مولا

آتش زدن به خانهء مولا بهانه بود

مقصود خصم کشتن بانوی خانه بود

از آن به باب وحی لگد زد عدو که دید

جان رسول پشت در آستانه بود

با آن همه سفارش پیغمبر خدا

پاداش دوستیّ علی تازیانه بود

آن کس که داد نسبت هذیان به مصطفی

از کینه اش به صورت زهرا نشانه بود

یا رب مغیره مادر ما را چگونه زد!؟

کز جای تازیانۀ او خون روانه بود...

آن شب قوی ترین سند غربت علی

تشییع مخفیانه و دفن شبانه بود

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:09
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(ای نفست زندگی بوتراب..) *استاد حاج غلامرضا سازگار

781

اشعار فاطمیه -(ای نفست زندگی بوتراب..) نماز، محدثه، فدک، دفاع از امام، بصیرت، دشمن ستیزی

ای نفست زندگی بوتراب

دختر پیغمبر و ام الکتاب

سیدهء کل نسا فاطمه

محور اصحاب کسا فاطمه

مام دو عیسای مسیح آفرین

بر دو مسیحت ز مسیح آفرین

در یم غمها به علی نوح کیست؟

بین دو پهلوی نبی روح کیست؟

روح علی جان محمد تویی

سورهء فرقان محمد تویی

آنچه نبی شنیده آنچه دیده

چشم تو دیده گوش تو شنیده

از همه اسرار حق آگاه کیست؟

حجت کل حجج الله کیست؟

مادر یازده ولی فاطمه

فدایی راه علی فاطمه

کعبه دهد تکیه به دیوار تو

چشم علی تشنهء دیدار تو

مصحف ناخواندهء حق صدر توست

لیلهء قدری که نهان قدر توست

ای همه دم ذکر خدا بر لبت

روح علی محو نماز شبت

حمد به تکبیر تو پر باز کرد

سجده به تسبیح تو پرواز کرد

سلام بر نافلهء شب تو

درود بر خطبهء زینب تو

زینب تو فروزد افلاک را

فضهء تو طلا کند خاک را

نقش قدمهای تو در چشم عرش

بال ملک پیش کنیز تو فرش

مادر روحانی روح الامین

ذریه ات ستارگان زمین

پیک خدا فخر کند بر همه

اینکه منم همسخن فاطمه

پیش تو جبریل گشوده زبان

تا به کلاس تو دهد امتحان

آنچه که روز ازل از تو شنفت

نکته به نکته همه را باز گفت

قطره که از بحر ندارد فزون

ذره به خورشید دهد نور چون!؟

پیک خدا طوطی باغ تو بود

پرتوی از نور چراغ تو بود

میوه چه دارد که نباشد ز باغ!؟

نور کجا جلوه کند بی چراغ!؟

عمر تو ای مادر ما کم نبود

نور تو بود و همه عالم نبود

وصف تو اینگونه به ما رسیده

"ایتها الصدیقة الشهیده"

مادر دین مادر صلح و قیام

درس علی دوستی ات مستدام

سرو علی گر چه قدت خم شده

پشت ولایت ز تو محکم شده

ای فدکت ملک خدای جلیل

طایر هر نخل تو صد جبرییل

عصمت حق بانوی ملک و ملک

یک کف جود تو هزاران فدک

نان شب خویش به سایل دهی

فاطمه تو کی به فدک دل دهی؟

بردن نام فدک از چون تو کس

خواستن حق علی بود و بس

نام فدک رمز قیام تو بود

خط حمایت از امام تو بود

غصب فدک حیله و نیرنگ بود

با علی و آل علی جنگ بود

غصب خلافت به فدک بسته بود

سر خط یک حیلهء پیوسته بود

فتنهء این حیله جهان را گرفت

تیرگی اش عمق زمان را گرفت

رفته فقط دوماه و نیم از غدیر

نور شده در کف ظلمت اسیر

وحی خداوند شده پایمال

چیره به امت شده کفر و ضلال

کفر شده زیور آیینشان

دین شده پیراهن چرکینشان

غدیـر تعطیل شد ای وای من

سقیفه تشکیل شـد ای وای من

مار برون آمده از آستین

یار به خانه شده خانه نشین

آنکه نهان داشت به دل کینه‌ها

فـاش زنـد سنگ بـه آیینه‌ها

خون زده در سینهء توحید جوش

بولهبـی آمده هیزم بـه دوش

تا کـه بسوزد حـرم وحـی را

بشکند از کین قلم وحـی را

دود کجا خانه مولای من

وای من و وای من و وای من

مغیره از بیت خدا دور شو

دشمن زهرا و علی کور شو

لطمه به ناموس خدا می زنی!؟

پیش علی فاطمه را می زنی!؟

فاطمه قربانی راه علی است

کشتهء بی جرم و گناه علی است

شاهد من سه سند محکم است

محسن و دفن شب و عمر کم است

گلچین و تلفیق چهار شعر استادسازگار

وزن: *عجل الله تعالی فرجه*

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:19
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 سید حمید رضا برقعی

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(زبان وحی تورا پارۀ تن خود خواند) * سید حمید رضا برقعی

682

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(زبان وحی تورا پارۀ تن خود خواند) ازدواج، حجاب، چادر، زهد، دشمن ستیزی، انقلاب، رهبری

.... زبان وحی، تو را پارۀ تن خود خواند

زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟

چه شاعرانه خداوند آفریده تو را

تو را به کوری چشمان آن «هو الأبتر»

چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی

تو را به دست خدا می‌سپرد پیغمبر

علی‌ست دست خدا و علی‌ست نفس نبی

علی قیام و قیامت، علی علی حیدر

عروسی پدر خاک بود و مادر آب

نشسته‌اند دو دریا کنار یکدیگر

شکوه عاطفه‌ات پیرهن به سائل داد

چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر

همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست

چنان که وصلۀ چادر برای تو زیور

یهودیان مسلمان ندیده‌اند آری

از این سیاهی چادر دلیل روشن‌تر

حجاب، روی زمین طفل بی‌پناهی بود

تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر

میان کوچه که افتاد دشمنت از پا

در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر

کنون به تیرگی ابرها خبر برسد

که زیر سایۀ آن چادر است این کشور

به هوش باش و از این دست دوستی بگذر

به هوش باش که از پشت می‌زند خنجر

به این خیال که مرصاد تیغ آخر بود

مباد این که نشینیم گوشۀ سنگر

بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد

در آن رکاب نباشم سیاهی لشکر

بدا به حال من و خوش به حال آن‌که شده‌ست

شهید امر به معروف و نهی از منکر

خدا گواه که چون فاطمه، نمی‌خواهیم،

حکومتی که نباشد در آن علی رهبر

رسیده است قصیده به بیت حسن ختام

امید فاطمه از راه می‌رسد آخر

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:35
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مدح و مصیبت حضرت زهرا(س) -(از آنچه در دو جهان است بیشتر دارد) * مجید تال

1275
3

مدح و مصیبت حضرت زهرا(س) -(از آنچه در دو جهان است بیشتر دارد) برائت، دفاع از ولایت، فدک، مرثیه

از آنچه در دو جهان هست، بیشتر دارد

فقط خداست که از کار او خبر دارد

یکی برای علی ماند و آن یکی، همه بود!

اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد

عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه‌ای

کسی که کفو علی می‌شود، جگر دارد!

کمر به یاری تنهایی علی بسته

میان کوچه اگر دست بر کمر دارد

کسی که شهر سر سفره قنوتش بود

چگونه دست به نفرین قوم بردارد!؟

صدا زد: «اشهد انّ علی، ولی‌الله»

ولی دریغ که این شهر، گوشِ کر دارد...

اگرچه باغ فدک، نعمت فراوان داشت

ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد

گرفت راه زنی را به کوچه، راهزنی

در آن محله که بسیار رهگذر دارد...

بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟

هنوز چادر او کار با بشر دارد...

دهان تیغِ دودم را عجیب می‌بندد

وصیتی که علی از پیامبر دارد

فدای محسن شش ماهه‌اش که زد فریاد:

سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد!

به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه

حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد

میان شعله دعایش ظهور مهدی بود

که آه سوختگان بیشتر اثر دارد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:39
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(گلی که باغ رسالت از او معطر بود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

623
1

اشعار فاطمیه -(گلی که باغ رسالت از او معطر بود) عظمت مصیبت، قطع سایبان، دفاع از ولایت، انتقام خیبر

گلی که باغ رسالت از او معطر بود

کنار غنچهء خونین خویش پرپر بود

نداشت بیشتر از هیجده بهار اما

مصیبتش ز همه انبیا فزونتر بود

در آفتاب بریدند سایبان کسی

که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود

پی دفاع ولایت شکست آن دستی

که روی آن اثر بوسهء پیمبر بود

چهار کودک معصوم با تنی لرزان

دعایشان به پدر، چشمشان به مادر بود

به حفظ جان علی فاطمه سپر میشد

کمان قامت او ذوالفقار حیدر بود

به یک دو ضربه کسی اکتفا نکرد آنروز

به قصد کشتن او ضربه ها مکرر بود

درِ شکسته و دستان بسته افشا کرد

که قتل دخت نبی انتقام خیبر بود

گلچین و تلفیق دو غزل استادسازگار

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:01
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(بلبل چو یاد میکند از آشیانه اش) * محمد علی مجاهدی

426

اشعار فاطمیه -(بلبل چو یاد میکند از آشیانه اش) احراق بیت، شهادت محسن، غربت، تربت پنهان

بلبل چو ياد می کند از آشيانه‌اش

خون می چکد ز زمزمۀ عاشقانه‌اش

هرگز ز يادِ بلبل عاشق نمی رود

مشت پری که ريخته از آشيانه‌اش

آتش، دمی ز شاخۀ گل دست برنداشت

حتی نکرد رحم به حال جوانه‌اش!

گلچين روزگار- که دستش شکسته باد-

بازوی گل کبود شد از تازيانه‌اش

دشمن شکست حُرمت آن در، که جبرئيل

بوسيده بود از سر مِهر آستانه‌اش

تير از کمان فتنه رها شد، ولی نبود-

-جز سينهء شکستهء زهرا نشانه‌اش

چون پای دشمنان علی در ميانه بود

آتش، گرفت حلقه‌صفت در ميانه‌اش

آن آتش مدينهْ گدازی که شد بلند

در کربلا ز خيمهء زينب زبانه‌اش

ديگر برای فاطمه، دستی نمانده است

در زير بار درد، شکسته‌ست شانه‌اش

چون ديد تربتش، سند غربت علی ست

پنهان نگاه داشت ز چشم زمانه‌اش

صبر علی تمام شد آن لحظه‌ای که ديد

بايد به دست خاک سپارد شبانه‌اش

شب‌های بی ستاره، علی را به ياد داشت

و آن کودکان کوچکِ از پی روانه‌اش

شب‌ها که لب به ذکر و مناجات می گشود

جز مرغ حق نبود کسی هم‌ترانه‌اش

با جانِ ما سرشتهْ خدا، مهر فاطمه

وز دل، نرفتنی ست غم جاودانه‌اش

يک لحظهْ بی ‌خروش و تلاطم نبوده است؛

طوفانی است بحر غم بی کرانه‌اش...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:11
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(شنیدی بارها بیداد با یاس پیمبر شد؟) *استاد حاج غلامرضا سازگار

474

اشعار فاطمیه -(شنیدی بارها بیداد با یاس پیمبر شد؟) هجوم به بیت وحی، نالهء زهرا، قباله، کفن

شنیدی بارها بیداد با یاس پیمبر شد

ندیدی غنچهء نشکفته اش یکباره پرپر شد

شنیدی در حریم کبریا افروختند آتش

ندیدی شعله اش با صورت زهرا برابر شد

شنیدی شد مدینه زیر و رو از نالهء زهرا؟

ندیدی از فشار در چه با آیات کوثر شد

شنیدی مرغ روح فاطمه آزاد شد از تن

ندیدی خانهء بی فاطمه زندان حیدر شد

شنیدی مادری با روی نیلی رفت از دنیا

ندیدی یک شکسته گوشواره ارث دختر شد

شنیدی شد قباله پاره و زهرا به خاک افتاد

ندیدی زان ستمگستر چه با دخت پیمبر شد

شنیدی در کفن پیچید مولا هستی خود را؟

ندیدی جان پاکش بارها بیرون ز پیکر شد

شنیدی بارها و بارها کشتند زهرا را؟

ندیدی سال ها مولا علی بی یار و یاور شد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(یافاطمه با قدر و جلالی که تو داری) *استاد محمد جواد غفورزاده

706
1

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(یافاطمه با قدر و جلالی که تو داری) رنج و ملال بی بی، غربت مولا

یا فاطمه با قدر و جلالی که تو داری

در حیرتم از رنج و ملالی که تو داری

کس با خبر از قدر بلند تو نگردد

در فرصت کوتاه و مجالی که تو داری

ای زهره ی زهرا «بابی انت و امی»

در حیرتم از شوق وصالی که تو داری

کی مانع پرواز تو شد در طلب حق!؟

قربان شکسته پروبالی که تو داری

اسلام غریب است و علی یکه و تنهاست

این است همه فکر و خیالی که تو داری

ای لاله ی پرپر شده بین در و دیوار

خون گریه کند فضه به حالی که تو داری

می دانم اگر ناز اجل را نکشیدی

خود می کشدت رنج و ملالی که تو داری

استادشفق

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:12
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(ای آیت عظمای خدا، کوثر قرآن) *استاد حاج غلامرضا سازگار

666

اشعار فاطمیه -(ای آیت عظمای خدا، کوثر قرآن) قرآن، تطهیر، قبر پنهان، بیدادستیزی، یار ولایت

اى آيت عظمای خدا، کوثر قرآن

مام همه پیغامبران، دختر قرآن

منصوره ى افلاک به چشم کره ی خاک

آیینه ی توحیدی و روشنگر قرآن

در هر نگهت صورتی از آینه ی غیب

در هر سخنت معجزه ی دیگر قرآن

هم محور اصحاب کسا از طرف حق

هم مظهر قرآنی و هم منظر قرآن

هم هستی مولایی و هم کوثر احمد

هم اول قرآنی و هم آخر قرآن

ای حجرۀ تو کعبۀ جان و دل احمد

بیـت تـو زیارتگـه هـر روز محمّد

تو کوثر و قدر و قمر و شمس و ضحایی

در چشم علی آینه ی غیب نمایی

بوسه زده بر دست تو پیغمبر اکرم

تو دست خدا دست خدا دست خدایی

در خانه ی خشت و گل خود مادر عرشی

در چشم زمین تاج سر اهل سمایی

نامت به لب ما و ندانیم که هستی

قبر تو دل ما و ندانیم کجایی

با بودن پیغمبر و شوی و حسنینت

در زیر کسا محور اصحاب کسایی

تو فاطمه‌ای، دور ز تو، رجس و گناه است

«تطهیر» گواه است، گواه است، گواه است

یا فاطمـه‌ ای قـلب محمّـد حرم تو

خلق دو جهان سائل لطف و کـرم تو

بیت الحرم محترمت طور محمّد

ابنای تو عیسی نفس از فیـض دم تو

از خـواب عـدم آدم، بیـدار نمـی‌شد

گر خلـق نمـی‌گشت ز خاکِ قدم تو

با آن که مزار تو نهان بود و نهان است

پیوسته فلک گشتـه به دور حرم تو

هم عرض زمین گوشه‌ای از بیتِ گلینت

هم طول زمـان لحظـه‌ای از عمرِ کم تو

در شأن تو پیغمبر اسلام، مکرر

فرمود: پدر باد به قربان تو دختر!

در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟

جایی که نبی گفت «فداها» چه بگویم؟

مـن کمتـرم از قطــرۀ افتـاده به دریا

در وصف تو ای مـادر دریا چـه بگویم؟

جایـی کـه علـی شـد ز جلالت متحیر

من کیستم ای هستی مولا؟ چه بگویم؟

مـدح تـو نـه گفتـن، نه نگفتن، نتوانم

مانـدم متحیـر بـه خـدا، تا چه بگویم؟

در شأن تو جز سورۀ کوثر چه بخوانم؟

غیـر از سخـن حـیّ تعالی چه بگویم؟

توصیف تـو را عالـم و آدم نتـوانند

جز آنکه فقط کوثر و تطهیر بخوانند

ای طینـت تـو پاکتـر از آیــۀ تطهیـر

وی آیـۀ تطهیـر بـه پاکـی تـو تفسیر

تـو کوثـر پیغمبـر و قـرآن خـدایی

در ملک خدا کثرت خیرت شده تکثیر

جبریـل، اذان گفتـه بـه هنگام نمازت

میکـال، بـه تکبیـر تـو آمـادۀ تکبیـر

موسی نتوان گفت بدان لحن فصیحت

عیسی بزند بوسه به دست دو مسیحت

ای روح نبـی در نـفس روح فــزایت

ای قلب دعا! جان دعا باد فدایت

والله سرافـــراز نگـــردند مـــلایک

تا سـر نگذارنـد بـه خـاک کف پایت

قبرت همه جا هست ندانیم کجا هست

ای وسعت ملک ازلی صحن و سرایت

واللّه قسم مكتب بيدادستيزى است

در مسجد پیغمبر، فریاد رسایت

برخیز و بخوان خطبه که عالم شنوَد باز

فرياد على از نفس روح فزايت

برخیـز کـه گفتار خدا در دهن توست

بشتاب که فریاد علی در سخن توست

ای یک تنه یار علی و یار ولایت

جانت به کف دست و خریدار ولایت

باید به در خانه ی مولا بنویسید

زهرا است فدایی علی یار ولایت

پهلوی تو بشکست ولی عزم تو نشکست

ای دست علی حیدر کرّار ولايت!

ما از تو گرفتیم خط و مشی ولی را

در عزم تو دیدیم همان عزم علی را

افسوس که از کثرت غم عمر تو شد کم

گردیــد در ایــام جوانـی کمــرت خم

روزش همه شب بود و شبش محفلِ فریاد

غم‌های تـو مــی‌ریخت اگـر بـر سر عالم

با کشتــن فرزنــد تــو ای مادر سادات

یک ثلث ز ســادات بنی فاطمه شد کم

والله کــه جــا دارد اگــر شیعـه بمیرد

هر جـا کــه کند یاد از آن ضربۀ محکم

قرآن پس در سوخت و کوثر به زمین خورد

در بیـت خداونـد پیمبـر بـه زمین خورد

حوريه اى و ديو ستمكار تو را كشت

افسوس كه بين در و ديوار تو را كشت

تو نقش زمين گشتی و کردند تماشا

بی غیرتی و پستی انصار تو را کشت

آغوش تو شد قتلگه محسنت آری

درد و محن و صدمه ی بسیار تو را کشت

اینها همه بر قتل تو کافی است ولیکن

غم های دل حیدر کرار تو را کشت

نامت همه جا در همه دم بر لب شیعه است

آئین علی دوستیت مکتب شیعه است

افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند

جـای علی و آل، به شیطان گرویدند

بـا شعلـۀ آتـش درِ بیـت تو گشودند

هیزم عوض گل به سرِ دوش کشیدند

نامـوس خــدا دختـر پیغمبر مـا را

مردم همه پشت درِ آتش‌زده دیدنـد

تنها نه فقط اهل مدینـه، همه عالـم

فریـاد تـو بیـن در و دیـوار شنیدنـد

دنبـال علـی بـا بـدن خسته دویدی

همـراه تـو اطفـال تو با گریه دویدند

سوگند به قرآن که به شمشیر سقیفه

سر از تن صد چاک حسین تو بریدند

سوگند به قرآن و به آیات شریفه

سرمنشأ هر ظلم و ستم بود سقيفه

استادسازگار، گلچین و تلفیق سه شعر

وزن: *دیو چو بیرون رود فرشته درآید*

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 قاسم صرافان

اشعار فاطمیه -(خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد) * قاسم صرافان

812
0

اشعار فاطمیه -(خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد) تازیانه، گوشواره، گریهء بی صدا

خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد

خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد

مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم،

هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد

دست مادر آخرش وا شد، نمی‌گویم چطور

آنقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد

حال و روزش فکر می‌کردم که بهتر می‌شود

هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد

هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود

هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد...

چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین

ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:23
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

اشعار فاطمیه -(برسد گر که مژده ای ز تجلای فاطمه) *استاد محمد جواد غفورزاده

467

اشعار فاطمیه -(برسد گر که مژده ای ز تجلای فاطمه) تولای فاطمه، مصلای فاطمه

برسد گر که مژده ای ز تجلای فاطمه

دل و جان زنده می شود به تولای فاطمه

در حقیقت وجود اوست، ترجمان ظهور حق

متجلی به نور حق، شده سیمای فاطمه

گل طوبای معرفت شجر طور بینش است

همه ی آفرینش است، به تمنای فاطمه

هله ای ماه آسمان! نزنی در که بسته است

که پیمبر نشسته است به تماشای فاطمه

سخنانش نسیم وحی آیه های کریم وحی

می تراود شمیم وحی ز سراپای فاطمه

یکی آیینه ی وفا، یکی اسطوره ی صفا

به فدای دو مریم و دو مسیحای فاطمه

حرمش قبله ی وجود، کرمش آبروی جود

آسمان می برد سجود، به مصلای فاطمه

ز گذرگاه سرنوشت، نشود راهی بهشت

کسی از عاشقان مگر پس از امضای فاطمه

استادشفق

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:39
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد