شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 مجتبی صمدی شهاب

نوحه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(پرستوی من مرو مرو زهرا) * مجتبی صمدی شهاب

1615
0

نوحه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(پرستوی من مرو مرو زهرا) پرستوی من مرو مرو زهرا
که بی تو میمیرم زغربت دنیا

مسافر خسته جوان من
مرو مرو شد ورد زبان من

آه و واویلا
▪️▪️▪️▪️
@eyvoontala
زهجران تو به لرزه می افتم
به چاه در صحرا غم تو را گفتم

جان زغمت در گلوی من آید
رنگ سفیدی به موی من آید

آه و واویلا
▪️▪️▪️▪️
@eyvoontala
امان از آن دم به کوچه ها بودی
دو دست من بسته تو زیر پا بودی

ز آه تو نایم از نوا افتاد
به چادرت جای ردّ پا افتاد

آه و واویلا

  • دوشنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 12:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

زمینه شب دوم فاطمیه ۱۳۹۸ با نوای سیدمجید بنی فاطمه -(هم تکیه گاهی هم پشت و پناهی) *

608
1

زمینه شب دوم فاطمیه ۱۳۹۸ با نوای سیدمجید بنی فاطمه -(هم تکیه گاهی  هم پشت و پناهی) بند اول

هم تکیه گاهی
هم پشت و پناهی

هم زندگیمو میگردونی
با گوشه نگاهی

کلید همه مشکلات من
گره کورمو باز میکنی

تو نوری نور نوری‌
اعجاز میکنی

دستمو رها‌نکنیا
به علی به علی به علی

سفرمو جدا نکنیا
به علی به علی به علی

بند دوم

خدا نیاره که من ازت جدا شم
چی میشه مثل بچه سیدا
من پسر تو باشم

چی میشه دلمو زیر رو‌کنی
توی قنونت نماز شبت دعام‌ کن
کربلایی شم جان زینبت

تنها سرپناه منیا
مادر مادر مادر

ما رو کربلا ببریا
مادر مادر مادر

دستمو رها نکنیا
به علی به علی به علی

سفرمو جدا نکینا
به علی به علی به علی

بند_سوم

برس به دادم لحظه های آخر
یه دنیا با یه لبخند تونمیشه برابر

همیشه کرم تو به من رس

  • شنبه
  • 3
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شب دوم فاطمیه ۱۳۹۸ واحد با نوای سید مجید بنی فاطمه -(خودم دیدم میان کوچه ها ) *

453

شب دوم فاطمیه ۱۳۹۸ واحد با نوای سید مجید بنی فاطمه -(خودم دیدم میان کوچه ها ) خودم دیدم میان کوچه ها
مادر زمین خوردی

تک و تنها شدی و بین یک لشکر
زمین خوردی

ندارد شهر چشم دیدن ما را
ولی مادر ،میان هجمه این چشم ها
باسر زمین خوردی

هنوز انقدر ها نگذشته از هجران پیغمبر
که بین کوچه های شهر پیغمبر
زمین خوردی

گَهی دیوار و گَه دست من و لباسم را
گرفتی و تقلا کردی و
آخر زمین خوردی

سپه سالار حیدر
یار حیدر
یاور حیدر

غریب و بی‌کس و تنها و‌بی یاور
زمین خوردی

چرا ای چشم کم‌سویی
چرا ای سینه بی تابی
چرا ای دست می افتی
چرا پیکر زمین خوردی

توان زانوان مرتضی
برخیز از جایت
علی افتاد وقتی تو پشت در
زمین خوردی

میان شعله ها آهسته آهسته چکیدی و
شبیه اشک مظلومانه ی حیدر
زمین خوردی

الهی

  • سه شنبه
  • 6
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 10:42
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

طعنه ی دشمنان/موقع غسل تو دیدم به تنت * محمود اسدی

421

طعنه ی دشمنان/موقع غسل تو دیدم به تنت موقع غسل تو دیدم به تنت
گریه می کرد چسان پیرهنت

مردم و زنده شدم تا دیدم
لخته خون بود به روی کفنت

با چه زحمت به دل شب زهرا
به دل خاک سپردم بدنت

کودکان تو اگر می خوابند
می کند لرز دل شب حسنت

نرود از نظرم تا به ابد
با لگد پیش علی بد زدنت

دشمنت طعنه زنان گفت علی
چاه گردیده دگر هم سخنت
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • سه شنبه
  • 13
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 01:03
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)سپر شکسته/روز من شب شده ای شمع شب تار علی * محمود اسدی

559

(غزل)سپر شکسته/روز من شب شده ای شمع شب تار علی روز من شب شده ای شمع شب تار علی
زیر گل خفتی و بنگر به دل زار علی

بین بستر تو طبیب دل حیدر بودی
رفتی از دست من ای حامی بیمار علی

بس که داغ غم تو بر دل من سنگین است
مدتی هست که زینب شده غمخوار علی

گره از کار همه خلق خودم وا کردم
بی تو افتاده عزیزم،گره در کار علی

همنفس نه به خدا که نفسم بودی تو
کاش جان با نفس آید ز تنم،یار علی

سپرم بودی و در کوچه شکستند تو را
بین دشمن تو شدی یار و طرفدار علی

موقع غسل تو دیدم بدنت له شده است
با تنت میخ چه کرده گل بی خار علی

روی تو سوخت و از سوختنت سوخت دلم
روی تو سوخته!نه_ سوخته رخسار علی
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • سه شنبه
  • 13
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 01:13
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)گل نبی/خدا گواست که سوزانده اند دلها را * محمود اسدی

440

(غزل)گل نبی/خدا گواست که سوزانده اند دلها را خدا گواست که سوزانده اند دلها را
در آن دقیقه که بستند دست مولا را

نه یک نفر دو نفر نه مغیره و قنفذ
چهل نفر همه با هم زدند زهرا را

رسول گفت که زهرا گل من است اما
گذاشت خصم روی چادر گلش پا را

بدون فاطمه،حیدر نداشت دنیایی
گرفته اند ز مولا تمام دنیا را

مدینه مادر ما پشت هم لگد میخورد
صدای ناله ی او سوخت قلب بابا را

سه ساله هم وسط دشت کربلا افتاد
به کعب نیزه کتک می زدند زنها را

یکی به روی سرش تازیانه می چرخاند
یکی به نیّت غارت یتیم تنها را

حرامزاده به دنبال معجرو،طفلی
به روی خار دویده تمام صحرا را
******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج

  • جمعه
  • 16
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 02:45
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمزمه)فاطمه جان ای نیمه جان * محمود اسدی

467

(زمزمه)فاطمه جان ای نیمه جان فاطمه جان ای نیمه جان
ای بانوی قامت کمان
مرو مرو پیشم بمان
ای یاور غمخوارم
تنهایم و بی یارم

حجم تنت کوچک شده
هم وزن با کودک شده
سیلی به رویت حک شده
ای بود و نبود من
ای ماه کبود من

افتاده بودی پشت در
دشمن به در شد حمله ور
دیدم تو را بی برگ و بر
دیدم که گلم پژمرد
سیلی و لگد می خورد
******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج

  • جمعه
  • 16
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 02:50
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

زمزمه/پناهم مرو بی پناهم بدون تو بی تکیه گاهم * محمود اسدی

433

زمزمه/پناهم مرو بی پناهم بدون تو بی تکیه گاهم پناهم مرو بی پناهم
بدون تو بی تکیه گاهم
ز بعد دو سه ماه هنوزم
کبوده رخت قرص ماهم
دیدم گل من که سر تا به پایت کبوده
دیدم که محسن به زیر لگد بین دوده
جان دادنت ای جوان خیلی زوده

به جز تو کسی رو ندارم
قرارم،ببین بی قرارم
قرار من و تو،تو گودال
بیا بین گودال،نگارم
وقتی که قدّ عزیز دخترمون میشه دال
وقتی می افته حسین بین گودی گودال
زنده ست و جسمش میشه بد لگدمال
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج

  • جمعه
  • 16
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 02:55
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

زمزمه/وا کن دو چشمت را ز هم زهرا هستم * محمود اسدی

460

زمزمه/وا کن دو چشمت را ز هم زهرا هستم وا کن دو چشمت را ز هم زهرا
هستم اسیر رنج و غم زهرا
بگشا دو چشمی را که از سیلی ورم کرده یا زهرا
تنهایی مرا ببین ای یار تنها مرو تنها
ای یاس نیلوفری ام ببین که افتاده ام از پا
زهرا مرو زهرا مرو زهرا مرو فاطمه جانم

پلکی به هم بزن امید من
ای قد کمان و مو سپید من
بمان کنار من مرو ای همه دلخوشی حیدر
با رفتنت ای یاورم دگر شوم بی یار و یاور
ببین غریبم فاطمه حرف از جدایی مزن آخر
زهرا مرو زهرا مرو زهرا مرو فاطمه جانم

دیدم میان شعله ها ای وای
بودی به زیر دست و پا ای وای
دیدم یکی صدا می زد که دست زهرا رو شکستم
دیدم زمانی که زمین خوردن تو،از پا نشستم
ای کاش تو کوچه ها دو چشمم بسته می شد جای دستم
زهرا مرو

  • جمعه
  • 16
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمزمه)تنها سپاه من مرو زهرا * محمود اسدی

465

(زمزمه)تنها سپاه من مرو زهرا تنها سپاه من مرو زهرا
تویی پناه من مرو زهرا
ای تکیه گاه من مرو زهرا
فاطمه جانم
وا کن دو چشم نازنین زهرا
غریبی مرا ببین زهرا
دیدم شدی نقش زمین زهرا
فاطمه جانم
عدو شرر به ماسوا می زد
دیدم که در کوچه تو را می زد

نصیب حیدر رنج و ماتم شد
کم کم نفس کشیدنت کم شد
سردار خیبر قامتش خم شد
فاطمه جانم
مرو که می شود علی تنها
چشمان سیلی خورده را بگشا
مُردم چو دیدم حال زارت را
فاطمه جانم
هنگام ره رفتن چرا ای یار
عصای دست تو شده دیوار

شکسته شد گنجینه ات دیدم
من شعله بر آیینه ات دیدم
میخی درون سینه ات دیدم
عزیز حیدر
ای لاله از تو برگ و بر افتاد
لگد به در زدند و در افتاد
یادم نرفته که ثمر افتاد
عزیز حیدر
خدا م

  • جمعه
  • 16
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمزمه)پشت در یک لشکر مادرم بی یاور * محمود اسدی

471

(زمزمه)پشت در یک لشکر    مادرم بی یاور پشت در یک لشکر مادرم بی یاور
پیش چشمان علی حمله کردند به در
بی حیا ضربه نزن مادر ما حامله است
بیم دارم که رود میوه ی نارس ازدست

دشمن آتش افروخت پشت در مادر سوخت
میخ در داغ شدو سینه ی او را دوخت
از لگد لرزه به جان حرم افتاد ای وای
در خانه به روی مادرم افتاد ای وای
*******
شائق
اللّهم عجّل لولیک الفرج

  • جمعه
  • 16
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب

شعر شهادن حضرت فاطمه -(فدا شد زهرای اطهر علی شد بی یار یاور) *

448

شعر شهادن حضرت فاطمه  -(فدا شد زهرای اطهر علی شد بی یار یاور) سبک( عباس سقای من سرو رعنای من)
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
فدا شدزهرای اطهر
علی شد بی یار یاور
ادا شدحق ذوی القربی بین دیوار خانه ودر(ب)
من واین دستهای بسته۲
توو پهلوی شکسته۲
منم مظلوم وتو مظلومه دیده گریان وزار وخسته۲
مرو ای صبر وقرارم۲
مروای دار وندارم۲
تمنادارم بمانی ای کوثر نیلی در کنارم۲
زهرا مادر مادر زهرا مادر مادر زهرا یارحیدر مرو۲
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
ببین حیدر نا ندارد۲
ببین زینب ناله دارد۲
حسین گریان وحسن نالان دیده پر خون از کوچه دارد۲
تو وضرب تازیانه۲
من وتشییع شبانه۲
ببین حیدرفاتح خیبر ازغمت اینسان ناله دارد۲
زهرا مادر مادر ...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
(دلم خون از میخ این در
خداحافظ یار حیدر)۲
رخت

  • جمعه
  • 29
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 05:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مادر -(بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی) *

441

مادر -(بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی) بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی
از ضربت در دست بر پهلو گرفتی

برگو حسن در کوچه ها آخر چه دیده
گویا سراغ خانه را از او گرفتی

تو آفتاب شهر بودی در مدینه
از ظلم کین دشمنان سوسو گرفتی

‌وقتی علی را در میان کوچه بردند
با گریه از فضه سراغ او گرفتی

چون شیر حق را دست بسته دیدی آندم
شال علی را با ید و بازو گرفتی

قنفذ که دید آن قدرت زهرایی تو
زد با قلاف و ذکر لب یا هو گرفتی

رویت بسوی مضجع بابا نمودی
با ناله راه دشمن از هر سو گرفتی

شاعر:محمود بهرامی

  • شنبه
  • 30
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر عباسی

زبانحال مولا در فراق حضرا زهرا سلام الله علیها با چاه و گریز به مصائب کوفه و شام -(الا ای چاه هستی همدمِ من) * امیر عباسی

1315
4

زبانحال مولا در فراق حضرا زهرا سلام الله علیها با چاه و گریز به مصائب کوفه و شام -(الا ای چاه هستی همدمِ من) الا ای چاه هستی همدمِ من
زِ جانت گوش کن درد و غمِ من
میانِ کوچه ها نقشِ زمین شد
انیس و راز دار و مَحرمِ من

امان از محنت و دردِ یتیمی
امان از ناله یِ سردِ یتیمی
ببین ای چاه بنشسته ز غربت
به رویِ زینبم گرد یتیمی

شرار افتاده بر آفاق و اَنجُم
چهل تن چونکه آوردند هیزُم
چه اوضاعی بِشُد آنجا پدیدار
که در موجِ عَدو شد یارِ من گُم

الا ای چاه دستم را ببستند
دلِ یارِ مرا از ظلم خَستند
به پشتِ دربِ خانه آن لعینان
به ضربِ کینه پهلویش شکستند

کِشَد غم از وجودِ من زبانه
که ناگَه بینِ کوچه ظالمانه
مغَیره با تمامِ قدرتِ خود
بِزد بر دستِ زهرا تازیانه

اَلا ای چاه قلبِ من غمین است
دلم از داغ زهرایم حزین است
غریبیِ علی را کن نظاره
که بعد از مصطفی خانه نشین است

الا ای چاه در تاب و تبم من
زِ آماجِ بلا جان بر لبم من
ولیکن بعد از اندوهِ مدینه
به فکرِ کربلا و زینبم من

رسد هنگامه ای کز ظلمِ اعدا
شود خون،دل،هم از من هم زِ زهرا
کند زینب به تن رختِ اسیری
حسینم بی کفن ماند به صحرا

الا چاه در صحرای غربت
شود بی سر تنِ شَمسِ ولایت
شود آن سر چراغ کوفه و شام
از این غم غُصه دارم تا قیامت

الا ای چاه واویلا از این ننگ
دل محزونِ من از خون شده رنگ
چون آلُ الَّه به هر شهری درآیند
پذیرایی شوند از بام با سنگ

  • پنج شنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا(س) -( سلام اى هر دو عالم خاك پايت ) * کمیل کاشانی

367

شهادت حضرت زهرا(س) -( سلام اى هر دو عالم خاك پايت ) سلام اى هر دو عالم خاك پايت
صفا بخشيده جان ها را صفايت

درود اى زهره ی رخشان عصمت
فروغ مهر و ايثار و محبت

تو نور عشق و ايمان يقينى
تو قرآن امير المومنينى

بهار آرزوى زينبينى
سرور مجتبى ، جان حسينى

جلالت تا قيامت عرش پيماست
كمالت افتخار آل طاهاست

تو بالاتر ز درك و فهم مايى
تو زهرايى و ناموس خدايى

مقامت ليلة القدر زمين است
كلامت معنى حق اليقين است

به امر حقتعالى زد پيمبر
به دست و سينه ات بوسه مكرر

نه تنها سوره كوثر به نامت
كه حتى شد دل حيدر به نامت

مهيا هستى از بهر تو گرديد
خدا خود ضامن مهر تو گرديد

شهادت شير خورد از سينه ی تو
خدا پيداست در آئينه ی تو

شكوفا شد بهشت از يك نگاهت
زمان پهلو گرفته در پناهت

زمين در سايه سار چادر تو
اميد ما به تار چادر تو

تو دريايى ، تو اقيانوس نورى
پيام رحمتى ، شعر حضورى

تو زهرايى دو عالم محو نامت
قيامت شور گيرد از قيامت

به محشر چون رسى با هودج نور
شود بر پا ز يمن مقدمت شور

ندا آيد كه هان اى اهل محشر
فرو بنديد چشم از جان حيدر

شرف دارد شرف از شوهر تو
خداى صبر باشد دختر تو

دلت معراج ايمان و دعا بود
نگاهت چشمه لطف خدا بود

حريم اوج تو از خاك تا عرش
زمين را مى زدى پيوند با عرش

شب و اشك و نيايش آشنايت
بگوش آيد صداى ربنايت

تو را سجاده بهتر مى شناسد
دلت را حوض كوثر مى شناسد

تو تا بودى على هم صبر مى كرد
به درد و غصه و غم صبر مى كرد

تو رفتى و مدينه اشك مى‏ريخت
على با سوز سينه اشك مى ريخت

شب آخر كه رفتى صبر ناليد
خبر دارم كه حتى قبر ناليد

در و ديوار تصوير غم توست
گواه زندگانى كم توست

خدا تنها تو را فهميد زهرا
خدا هم در غمت ناليد زهرا

  • چهارشنبه
  • 1
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 18:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا(س) -( ﺁﺗﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ) * کمیل کاشانی

359
1

شهادت حضرت زهرا(س) -( ﺁﺗﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ) ﺁﺗﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺧﻂ ﻭ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺩﺍﻍ ﭘﺪﺭ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺗﺎﺯﯾﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ

ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩن
ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ‌ﺩﯾﺪﻥ
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻭﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ
ﺑﻪ ﺯﻻﻝ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ می ﺨﻨﺪﯾﺪﻥ

ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﮐﺒﻮﺩ
ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻭﺍﯼ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﻧﯿﻢ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻟﮕﺪ ﮔﻠﻤﯿﺦ ﺩﺍﻍ
ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻧﺸﮑﻔﺘﻪ پرپر ﻭﺍﯼ ﻣﻦ

ﻣﯿﻮﻥ ﺍﻭن همه ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﮕﻔﺖ :
ﺩﺧﺘﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ
ﺁﺏ ﻏﺴﻞ و ﮐﻔﻨﺶ ﺧﺸﮏ ﻧﺸﺪﻩ
ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺣﯿﺎ ﮐﻨﯿﺪ

ﺩﺳﺘﺎﯼ ﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺏ
ﺑﻮﺗﺮﺍﺏ ﻭ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪﻥ
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮑﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻮﻥ
ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ می دﻭﯾﺪﻥ می لرﺯﯾﺪﻥ

  • چهارشنبه
  • 1
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 18:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

روضه شهادت حضرت زهرا -(آتش آن نیست که از بغض، به در می افتد) * محمود ژولیده

454

روضه شهادت حضرت زهرا  -(آتش آن نیست که از بغض، به در می افتد) آتش آن نیست که از بغض، به در می افتد
آتش این است که داغت به جگر می افتد

میروی فاطمه از کلبۀ احزان، چکنم
چکنم بعد تو در خانه شرر می افتد

کودکانت به روی نعش تو بیتاب شدند
چشمِ طفلان تو بر اشکِ پدر می افتد

فاطمه! جان علی حرف بزن، من علی ام
دارد این قلبِ من از کار دگر می افتد

تو نگفتی که به محضِ خبرِ پروازَت
علی از هولِ تو در راه بسر می افتد

در قنوت شب تو بود که دستت افتاد
بی تو از دستِ علی نیز سپر می افتد

همچو شمعی سرِ شب تا به سحر میگریم
هر زمان دیده به دیوار و به در می افتد

چاره ای نیست بجز سوختن و ساختنم
اشکِ مظلوم به هنگام سحر می افتد

ترسم از غربت روزیکه به پیش زینب
از دهانِ حسنم پاره جگر می افتد

بعد از این، چادرِ خاکیت به زینب برسد
ارثِ مسمار به گودالِ پسر می افتد

چون حرامی برسد، دست به غارت بزند
وسط معرکه زینب به خطر می افتد

نگرانم که اگر سر برود بر نیزه
سنگباران که شود، یکسره سر می افتد

  • دوشنبه
  • 10
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

روضه حضرت زهرا(س) با دو سبک زمزمه وشور -(خیلی میپرسن از هم این روزا، نشونی خونه حیدر رو...) * خادم الزینب

785

روضه حضرت زهرا(س) با دو سبک زمزمه وشور -(خیلی میپرسن از هم این روزا، نشونی خونه حیدر رو...) خیلی میپرسن از هم این روزا
نشونیِ خونه ی حیدر رو
از بوی دود میشه اینو فهمید
میشه شنید ناله ی مادر رو

مسیر ما خورده به این کوچه
اینجا چقد روضه فراوونه
از قطره های خونِ رو دیوار
تا درِ نیم سوخته ی یه خونه

میگن لگد زدن
چهل نفر به این درو
میگن آتیش زدن
جلو پسر یه مادرو
قدش نمیرسید
فقط میگفت نزن برو

میگن جلو چشِش
سیلی زدن به مادرو
همه دیدن شکست ، تنِ پرِ کبوترو
کسی نبود که وا کنه دستای حیدرو

بند دوم

گوشه گیریای حسن سخته
نجوای نیمه ی شبش سخته
میزاره سر رو گوشه ی دیوار
خیلی برای زینبش سخته

علی با بغضش میکنه اروم
یتیمارو یه کوه غم داره
همه اروم میشن ولی بازم
حسن یه گوشه داره میباره

کی گفته اینو که
بزرگ میشی یادت میره
کی جای مادرو
واسه یه بچه میگیره
حسن با هرنفس
زنده میشه و میمیره

تموم غصه هاش
میشه غم توی جگر
آخه کشیده از
کوچه ها خیلی دردسر
سفید شده موهاش
تو جوونی مثه پدر

بند سوم

خونه ی بی مادرو میشه از
سکوت تلخ بچه ها فهمید
میشه غم نگاه حیدر رو
از گریه های بیصدا فهمید

مادر نباشه خونه بی نظمه
هرکی یجا میشینه تنهایی
بغض علی رو میشه حس کرد از
شبایی که میخونه لالایی

میخونه لالایی
خواب یتیما میپَره
مادر نباشه که
بچه خوابش نمیبره
تموم غصه ها
انگاری سهم حیدره

میون خونه ها
دود تنور و بوی نون
تو خونه ی علی
هرکی یه گوشه روضه خون
خاره تو چشمش و
میون حنجر استخون

بند چهارم

کرببلا رو دیده تو کوچه
دیده حسن سوختن مادر رو
بین دیوار و در دیده بینِ
صحرا دویدنای خواهر رو

غربت مادر و چهل نامرد
شد چادر خاکی اون پامال
دیده و گریه کرده با زینب
به یاد ازدحام ِ تو گودال

به یاد شمری که
یه قطره آب نمی رسوند
رو حنجر حسین(ع)
خنجرِ کُند و می کِشوند
به یاد اون تنی
که زیر نعل اَسبا موند

غرق به خون رو خاک
دست و پاهاشو میکشید
سرش رو نیزه بود
یدفعه ساربون رسید
انگشتش و آخه
با انگشتر چرا برید؟!

  • دوشنبه
  • 17
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 09:32
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شهادت حضرت صدیقه کبری(س) -(هنوز وقت نماز پرِ تو می افتد...) * حسن لطفی

457

شهادت حضرت صدیقه کبری(س) -(هنوز وقت نماز پرِ تو می افتد...) هنوز وقتِ نمازت پرِ تو می‌اُفتد
به رویِ شانه‌یِ زینب سَرِ تو می‌اُفتد

بگیر چهره ولی عاقبت که می‌دانم
نگاهِ من به دو پلکِ ترِ تو می‌اُفتد

حسین پا شُد و یک دفعه پیشِ تو اُفتاد
از آن به بعد ببین دخترِ تو می‌اُفتد

کَمر خمیده‌یِ این خانواده پا نَشَوی...
که باز ساقه‌یِ نیلوفرِ تو می‌اُفتد

بخواب سُرفه برایَت بَد است می‌شِکنی
تَرَک به هر طرفِ پیکرِ تو می‌اُفتد

تو خنده میکُنی و شهر هم که میخندد
نگاهِ جمع که بر شوهرِ تو می‌اُفتد

حواسِ من به درِ خانه بود می‌گفتم
اگر که در شِکَنَد بر سرِ تو می‌اُفتد

شکسته شد در و از آن به بعد میبینم
هنوز خون رویِ بسترِ تو می‌اُفتد

نبود باورم اینکه مقابلم آنجا
که ردِ شعله رویِ معجر تو می‌اُفتد

فقط سفارشِ پیراهن است و زیرِ گلو
همینکه چشمِ تو بر دخترِ تو می‌اُفتد

حسین را تو بغل میکنی و میخوانی
چقدر لطمه به انگشترِ تو می‌اُفتد

عزیزِ من به زمین می‌خوری و می‌بینی
درست پیشِ سَرَت مادرِ تو می‌اُفتد

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

شهادت حضرت زهرا(س) -(صحبت از مادر که می آید هیاهو میشود..) * محسن راحت حق

401

شهادت حضرت زهرا(س) -(صحبت از مادر که می آید هیاهو میشود..) صحبت از مادر که می آید هیاهو می شود
بغض هایِ زخمى ام بینِ گلو رو می شود

روضه وقتی روضه ی ناموسی است و کوچه ها
لطمه و سیلی ،نصیبِ طاقِ ابرو می شود

روضه ی صدّیقه کبرا.. نه جایِ هرکس است
هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او می شود

اینقدر تأثیر دارد اشک هایِ فاطمی..
زمزمی می سازد از چشم و چنان جو می شود

روضه خوان می خواند از (در) می زنم بر سینه ام
در خیالِ من تداعی زخمِ پهلو می شود

مادرم تا می زند شانه به مویِ خواهرم
در دلم غوغایی از اندوهِ بازو می شود

گوشه ای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست
صحبت از مادرکه می آید هیاهو می شود ...

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:45
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -(شکسته تر شده و دست بر کمر دارد...) * وحید قاسمی

634

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -(شکسته تر شده و دست بر کمر دارد...) شكسته تر شده و دست بركمر دارد
چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟

به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد

شبيه روز برايم نرفته روشن بود
فدك گرفتن از اين قوم دردسر دارد

گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد

شهود خواسته از دختر نبي خدا
اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد

سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...

كسي نبود به معمار اين محل گويد
عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا فاطمه الزهرا (س) _نشسته بین خانه مرد تنها * اسماعیل تقوایی

454

یا فاطمه الزهرا (س) _نشسته بین خانه مرد تنها نشسته بین خانه مرد تنها
زده حلقه بدورش کودکانش

بسوزد همچو شمع وناله دارد
برای داغ زهرای جوانش

ندارد او دگر غمخوار، ای وای
به دریای بلا افتاده جانش

گل بی مثل حیدر گشته پرپر
خزانی گشته باغ وبوستانش

برفته گل، بمانده چار غنچه
بسوزد جان برای باغبانش

صدای ناله ی زینب بلند است
شده دلتنگ مام مهربانش

به جای مادرش غمخوار باباست
به چادر گیرد اشک دیدگانش

یل خیبر، یل خندق، یل دین
زکف داده دگر تاب وتوانش

همو که شاهباز ملک دین است
بیفتاده شرر در آشیانش

دعای غالبش امن یجیب است
نسازد با علی دور زمانش

خداوندا بده صبری علی را
که دشواراست براو امتحانش

شعر:اسماعیل تقوایی

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

شعر جانسوز شهادت حضرت زهرا(س) -(ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد...) * ابراهیم لالی

617

شعر جانسوز شهادت حضرت زهرا(س) -(ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد...) ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد
از کنار شمع پروانه پرش را جمع کرد

بیشتر محض رضای خاطر آئینه بود
این دم آخر اگر که بسترش را جمع کرد

آنقدر دلواپس یار غریبش بود که
لاله های ریخته بر پیکرش را جمع کرد

فکر رفتن بود که این روزهای آخری
ناله هایش را، پرش را، معجرش را جمع کرد

با همان دست شکسته با همان حال بدش
خانه را جارو زد و دور و برش را جمع کرد

همسرانه سفره ی درد و دلش را پهن کرد
همسرانه اشک های همسرش را جمع کرد

تا که مردش هم نفهمد چه به روزش آمده
دستمال خونی زیر سرش را جمع کرد

با وجودی که گلویش را گرفته بود بغض
پیش چشم مرتضی چشم ترش را جمع کرد

حرفی از سینه نگفت و حرفی از پهلو نزد
عاشقانه حرف های آخرش را جمع کرد...

  • یکشنبه
  • 23
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا با سلمان -(سلمان خبرداری که چندی بیقرارم) * مجید رجبی

903

زبانحال حضرت زهرا با سلمان -(سلمان خبرداری که چندی بیقرارم) زبانحال حضرت زهرا با سلمان

سلمان خبر داری که چندی بیقرارم
بعد از پدر شد روز من چون شام تارم

سلمان خبر داری دلم بی تاب گشته
شمع وجودم از فراقش آب گشته

سلمان خبر داری که پیوسته زدیده
اشک غمم بر روی رخسارم چکیده

سلمان خبر داری علی یاری ندار
جز من علی یار و طرفداری ندارد

سلمان خبر داری علی را دست بستند
من‌پشت در بودم که پهلویم شکستند

سلمان خبر داری گلم از شاخه چیدند
بیت ولا را از جفا آتش کشیدند

سلمان خبر داری که بین درب و دیوار
شد سینه ام مجروح از آزار مسمار

سلمان خبرداری که پشت درب خانه
زد ناجوانمردی مرا با تازیانه

  • یکشنبه
  • 30
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا(س) -(اصلا نفوذ خطبۀ من بی اثر شده است) *

305

زبانحال حضرت زهرا(س) -(اصلا نفوذ خطبۀ من بی اثر شده است) اصلا نفوذ خطبه‌ی من بی‌اثر شده است...
...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟

دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون‌جگر شده است

آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است
دستم... سرم... تمامِ تنم مختصر شده است

مرهم اثر نمی‌کند و دردسر شده
این زخم روی دست، سرش بازتر شده است

دیگر توانِ بازویم از دست رفته است
گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است

اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ...
...چشمانِ من ز ضربه‌ی آن خیره‌سر شده است

باعث شده است دور و برم تیره‌تر شود
دردی که روی گونه‌ی من مستقر شده است

هرشب برای محسن خود گریه می‌کنم
از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است

یادم نمی‌رود که بدون مقدمه
دیدم که چادرِ سر من شعله‌ور شده است

باز استخوان سینه‌ی من درد می‌کند
حتی نفس‌کشیدن من دردسر شده است

فضه بیا که وقت نماز است چاره کن
از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است..

#مهدی_علی_قاسمی
#محمد_جواد_شیرازی

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:48
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) * مجید رجبی

338

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) آنکه از جور و جفا حق تو را انکار کرد
در جوانی زندگی را بهر تو دشوار کرد
دیدن قد خم و اشک همیشه جاری ات
خون به قلب داغدار حیدر کرار کرد
حرف رفتن میزنی خانه خرابم می کنی
چشم بیمار تو و اله مرا بیمار کرد
با تو چه رخ داد در کوچه نگفتی با علی
کاین چنین بانو تو را از زندگی بیزار کرد
رخ مپوشان از علی ای روشنی خانه ام
بشکند دستی که تصویر رخت را تار کرد
خبر بی کسی ام بعد زمین خوردن تو
راه را بهر عدوی مرتضی هموار کرد
دیدن پیراهن از خون ترو دیوار و در
آسمان را پیش چشمان تر من تار کرد
عاقبت از داغ تو از پا فتادم فاطمه
هر چه با من کرددیوارو درو مسمارکرد

مجید.رجبی
۳۰ بهمن ۹۳

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) * مجید رجبی

362

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) آنکه از جور و جفا حق تو را انکار کرد
در جوانی زندگی را بهر تو دشوار کرد
دیدن قد خم و اشک همیشه جاری ات
خون به قلب داغدار حیدر کرار کرد
حرف رفتن میزنی خانه خرابم می کنی
چشم بیمار تو و اله مرا بیمار کرد
با تو چه رخ داد در کوچه نگفتی با علی
کاین چنین بانو تو را از زندگی بیزار کرد
رخ مپوشان از علی ای روشنی خانه ام
بشکند دستی که تصویر رخت را تار کرد
خبر بی کسی ام بعد زمین خوردن تو
راه را بهر عدوی مرتضی هموار کرد
دیدن پیراهن از خون ترو دیوار و در
آسمان را پیش چشمان تر من تار کرد
عاقبت از داغ تو از پا فتادم فاطمه
هر چه با من کرددیوارو درو مسمارکرد

مجید.رجبی
۳۰ بهمن ۹۳

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا فاطمه الزهرا(س) _جانیان مدینه مرکبها * اسماعیل تقوایی

312

یا فاطمه الزهرا(س) _جانیان مدینه مرکبها جانیان مدینه مرکبها
بین آن کوچه سخت تازاندند

هیزم جهل وکینه آوردند
در بیت خدای سوزاندند

با لگد بر دری که سوزان بود
از علی سرو ناز، خواباندند

میخ داغ وجراحت سینه
یادگار رسول نالاندند

غنچه نشکفته را حرامی ها
پرپرانده ز ریشه خشکاندند

نوه های پیمبر خود را
با هجومی عجیب، ترساندند

دستهای ولی حق بستند
سوی مسجد بزور بکشاندند

لعنت حق بر آن حقیران باد
که دل عالمین سوزاندند

شعر :اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:41
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 علی حسنی

غزل فاطمیه -(یک در محکم برای خانه قیمت میکند) * علی حسنی

1440

غزل فاطمیه -(یک در محکم برای خانه قیمت میکند) یک در محکم برای خانه قیمت میکند
مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند

با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی
بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند

باز دارد می رود چاهی بنا سازد علی
مرد وقتی گریه دارد زود خلوت می کند

ناسزا پشت علی گفتن چه تکراری شده
بد همیشه پشت فرد خوب غیبت میکند

چند روزی میشود در گوشه ای میشیند و
به قنوت فاطمه با گریه دقت میکند

بغض میگیرد گلوی مرد خیبر را خدا
چادر خاکی زهرایش که صحبت میکند

قسمتی سهم علی بقیه سهم دخترش
این زمانه از چه غم اینگونه قسمت میکند

آه میبینم کنار پیکر لب تشنه ای
خواهر لب تشنه ای احساس غربت میکند

آن طرف تر چادر و خلخال قسمت میکند...

  • چهارشنبه
  • 3
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مصیبت بستر -(دو چشم خویش را بگشا، سری بردار از بستر...) * داریوش جعفری

390

حضرت زهرا(س) مصیبت بستر -(دو چشم خویش را بگشا، سری بردار از بستر...) دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر

دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر

یل خیبر شکن بودم ، شکستی قامت من را
دلم دریایی از غم شد ، دو چشمم چشمهء کوثر

به روی بسترت بانو ، گلاب سرخ میریزی
ببین از ابر چشمانم ، بریزد دانهء احمر

سری بردار از بستر ، ببین هر گوشه یک طفلی
ز دیده اشک میبارد ، به زخم سینهء مادر

سری بردار زهرا جان ، ببین آشفته حالی را
حسن از کوچه نالان است ، زینب مات میخ در

ز اشک و آه خود بسته ، حسین احرام در خانه
گهی گرد تو میگردد ، گهی بوسد ز پا تا سر

صفای خانه را بردی ، از این آه جگر سوزت
سری بردار و برپا کن ، به خانه رونقی دیگر

اجل دور تو میگردد ، ولی جان از علی گیرد
علی را گر که میخواهی ، سری بردار بستر

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد