شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شهادت حضرت زهرا(س) -(مادر برای عمر کمت گریه میکنیم...) * حسین ایزدی

693

شهادت حضرت زهرا(س) -(مادر برای عمر کمت گریه میکنیم...) مادر برای عمر کمت گریه می کنیم
هر شب برای قد خمت گریه می کنیم

هر روزِ ما برای شما فاطمیه است
پس لحظه لحظه پای غمت گریه می کنیم

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
از رفتن قدم قدمت گریه می کنیم

هر جا که دود و آتش و مسمار دیده ایم
از غصه های دم به دمت گریه می کنیم

ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم
پس تا ظهور منتقمت گریه می کنیم

چادر نماز فاطمه حصن حصین ماست
ما زیر سایه ی علمت گریه می کنیم

توفیق گریه را تو خودت می دهی به ما
پس پای سفره ی کرمت گریه می کنیم

ایوان طلا و گنبد و گلدسته ات کجاست؟
حالا که گم شده حرمت گریه می کنیم

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 آرمان صائمی

شهادت حضرت زهرا -(مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟) * آرمان صائمی

922
1

شهادت حضرت زهرا  -(مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟) مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟

چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز...خدایا چه کنم...؟

میرسم هر طرف از این تن درهم شده ات
میزنم داد که ای وای این را چه کنم؟؟

گفتم آن روز چرا دست تو هی می افتد؟
نگو این دست شکسته ست..حالا چه کنم؟

من اگر آب بریزم به تنت،می ریزد
بسکه پژمرده شدی..غنچه ی طاها...چه کنم

کاش من جای تو میرفتم و تو می ماندی
گیرم امروز گذشت..با غم فردا چه کنم؟

بچه هارا که من آرامش خاطر دادم
همه آرام‌ شدند با خودم اما چه کنم؟

راز سر بسته ی چشمان حسن فاش شده
بعد از این لرزش در خواب حسن را چه کنم؟
-
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
مادرش بر در خیمه ست خدایا چه کنم؟
-

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مصیبت درودیوار -(من بار شیشه دارم و سامان ندارم) * آرمین غلامی

590

مصیبت درودیوار -(من بار شیشه دارم و سامان ندارم) من باره شیشه دارم و سامان ندارم
افتاده بارم بین در،درمان ندارم

آتش گرفتم بین دیوار ودری من
در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم

افتادم ازپاوشکسته تر شدم من
افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم

این دنده هایم را چه راحت می شمارم
بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم

پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است
جز پوستی واستخوان برجان ندارم

آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ
جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم

من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم
یارب نیازی بر بلا گردان ندارم

بارم میان کوچه ای افتاده حیدر
خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم

روی کبودم جای مشت وجای سیلی است
آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم

دست توراباریسمانی بسته بودند
دردی به غیر از دیدن جانان ندارم

با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم
جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم

با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر
جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم

(مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند
بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(از در وسرخی مسمار بهم ریخته ام..) * آرمین غلامی

336
1

اشعار فاطمیه -(از در وسرخی مسمار بهم ریخته ام..) ازدر وسرخی مسمار، بهم ریخته ام
زین همه هیزم آوار، بهم ریخته ام

کوچه بودولشکری همچون مغیره فاطمه
من ازاین قوم گنهکار، بهم ریخته ام

دست من بسته وتو درپی یاری علی
زین غم گشته تلنبار، بهم ریخته ام

قدرِ یک عمر خجالت زده ام از رویت
چکنم فاطمه بسیار بهم ریخته ام

خبری نیست دگر از تو و اشک سحرت
ازغمت همسر بیمار، بهم ریخته ام

منم و این همه لشکر،که بسمتم آیند
نظری حضرت دلدار، بهم ریخته ام

بین دربود که شدهلهله برکشتن تو
من زخون لب مسمار، بهم ریخته ام

جان فدای دل آن فاطمه ای که می گفت:
به زمین خوردم و ناچار بهم ریخته ام

روسری سوخت، سرم سوخت، دروسینه بسوخت
وسط کوچه اغیار بهم ریخته ام

کس به یاری من وفاطمه هرگزنرسید
اصلا انگار نه انگار بهم ریخته ام

شاعر: #آرمین_غلامی(مجنون کرمانشاهی)

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مرثیه حضرت زهرا -(ندارم چاره با آهم بسازم) * حسن لطفی

741

مرثیه حضرت زهرا  -(ندارم  چاره با آهم بسازم) ندارم چاره با آهم بسازم
فقط با دردِ جانكاهم بسازم
زِ چوبی كه نشد گهواره باشد
دوتا تابوت می خواهم بسازم

  • شنبه
  • 13
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:17
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
استاد سید رضا موید

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(شروع نامه ام، نامی کریم است..) *استاد سید رضا موید

1348

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(شروع نامه ام، نامی کریم است..) ازدواج، ساده زیستی، خانه داری، تربیت، ولایت، مصحف فاطمه سلام الله علیها

شروع نامه ام نامی کریم است

که بسم الله الرحمن الرحیم است

به آن نامی که شد زآن اسم اعظم

قبول توبهء حوا و آدم

به آن نامی که موسی خواند در طور

وزآن دریافت از حق لوحی از نور

به آن نامی که چون شمع حرا شد

محمد خواند و ختم الانبیا شد

ظهور آن نام تا از ماء و طین کرد

نبی را رحمة للعالمین کرد

علی زان نام او را جانشین شد

امام اولین و آخرین شد

به آن نامی که بر ما روح بخشید

ز نورش زهرهء زهرا درخشید

چه زهرایی!؟ که معنی بخش اسماست

همانا اسم اعظم اسم زهراست

به غیر از او که وحیش پروریده

زن و یک آسمان مردی که دیده!؟

خدا گر مدح او نازل نمی کرد

کتاب خویش را کامل نمی کرد

حساب ذکر یازهرا به ابجد

برآید یا علی و یا محمد

کسی که کفو آن نور جلی بود

علی بود و علی بود و علی بود

زره تنها صداق نقدشان بود

خدا خود خطبه خوان عقدشان بود

رسیدش در شب جشن عروسی

عروس آسمان بر خاک بوسی

به سائل داد چون پیراهنش را

به حکم «لن تنالو البر حتی...»

اگرچه خانۀ زهرا گِلین بود

حریم افتخار مسلمین بود

محبت، پایۀ کاشانۀ او

شرف، خشت بنای خانۀ او

سفالین کوزه ای و مشکی از پوست

اساس چشمگیر خانهء اوست

سپهر آئینه دار هستیش بود

رهین آسیای دستیش بود

حصیری گر چه فرش زیر پا داشت

به روی سر همه نور خدا داشت

شکوه آسمانها صیت او بود

گواه "فی بیوتٍ" بیت او بود

الا ای چرخ دین را زهره زهرا

به حسن خانه داری شهره زهرا

زنان را با عمل ارشاد کردی

"جهاد المراة" را فریاد کردی

تو در شعب ابوطالب شکفتی

که در شبهای خوف انگیز خفتی

به طفلی داغ مادر شد نصیبت

سرشک چشم و خون دل طبیبت

حمایت از پدر با جان نمودی

انیس او به عام الحزن بودی

خدا را بنده ای یکدانه بودی

پدر را دلخوشی در خانه بودی

دو تن بودید او را پشتوانه

تو در خانه، علی بیرون ز خانه

خروش بی‌امان مسجدی تو

رسول خطبه‌خوان مسجدی تو

ز دین چون تو طرفداری که کرده‌ست؟

امام خویش را یاری که کرده‌ست؟

سلام، ای وحی منزل در کلامت!

که حق از کودکی گفته سلامت

تویی یاسین تویی طاهای قرآن

تویی رمز اشارتهای قرآن

به وحدت داده هر مویت شهادت

ورم کرده ست پایت از عبادت

زمین و آسمان در اختیارت

تمام کهکشان ها بیقرارت

زیارت‌گاه انجُم، خاک پایت

زیارت‌نامۀ حوران، ثنایت

الا ای کرده روحت سیر قرآن

کتابت مصحف است و غیر قرآن

کتابی را که با آیات والا

علی با گفته تو کرده املا

کتابی اینچنین والاست امروز

بدست مهدی زهراست امروز

استاد سیدرضا مؤید، گلچین یک مثنوی

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(ممدوحۀ محمدو محبوبۀ علی..) *استاد حاج غلامرضا سازگار

440

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(ممدوحۀ محمدو محبوبۀ علی..) عبادت، تربیت، بصیرت، برائت، دفاع از ولایت

...ممدوحهء محمد و محبوبهء علی

کز کبریا رسیده درود مکررش

آوای وحی می رسد از صحن خانه اش

بوی بهشت می دمد از خاک معبرش

حورا نهاده دست به دامان فضّه اش

غلمان گشوده چشم به احسان قنبرش

گوش علی به زمزمه های سحرگهش

چشم نبی به ماه جمال منورش

با هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور

پیوسته بوده ذات خدا مدح گسترش

انفاق کرد جامهء نو در شب زفاف

چون دید پیر سائله را در برابرش

از بس عطای اوست فزون باز هم کم است

خلق جهـان شوند اگر سائل درش

تا صبح حشر سلسلهء اولیای حق

مدیون صبر و نهضت شبیر و شبرش

دانشگـه معلـم آزادگان، حسین

بود از نخست دامن توحیدپرورش

اعجاز وحی داشت پیام مقدسش

آیات نور بود کلام منورش

از خشت‌خشت خانۀ او مرتفع شده است

هر صبح و شام ذکر خداوند اکبرش

این است فاطمه که به گلخانۀ بهشت

بوسند دست، مریم و حوا و هـاجرش

پا می نهد گرسنه به محراب بندگی

آنکه رسد طعام بهشتی ز داورش

هر بانویی است زیورش از خواندن نماز

اما نماز، سجدهء زهراست زيورش

زیبد که در نماز بر آن مادر نماز

جبریل جانماز ببافد ز شهپرش

گویی امیـن وحــی خـداوند، با ادب

زانـو زده بـرای تعلـم بـه محضـرش

گویی هنـوز پشت در آستـان وحی

زهـرا دفاع می‌کند از حـق رهبرش

ای کاش روز غربت او حمزه زنده بود

یـا می‌رسیـد پاسخ یاری ز جعفرش

دشمن گرفته بود کمین در خط رسول

فکر هزار فتنه نهان بود در سرش

می خواست بعد مرگ پیمبر شود خموش

آن جاودان چراغ همیشه منورش

غافل از آنکه بعد پدر می کند قیام

بر دفع کفر دختر اسلام پرورش

غافل از آنکه فاطمه بر دفع دشمنان

صحرا و شهر و مسجد و خانه است سنگرش

مسجد شراره از در و دیوار برکشید

شد داغدیده دخت نبی تا سخنورش

با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان

یک تن نداد پاسخ او غیر همسرش

آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت

هرگز نبود هیچکس اینگونه باورش

نفرین برآن سکوت که در موج فتنه ها

طغیان و ظلم و جور علم شد برابرش

نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود

اسلام هر چه آمده امروز بر سرش

جان داد و تن نداد به بیداد لحظه ای

در مرگ نیز سنگر او بود بسترش

دین نبی به همت زهرا دوام یافت

شد نقش آب نقشهء خصم ستمگرش

شـد از قیـام فـاطمه اسلام، روسفید

با آن که شـد کبـود، عـذار منـورش

بعد از چهارده صـده مانده هنـوز هم

آثـار آن کبـودی، بـر مــاه منظرش

گویی هنوز می‌شنـود گـوش روزگار

ذکـر علـی‌علـی ز نفس‌های آخرش

روح نماز بود و روان خطابه بود

گر شد مزار در بر محراب و منبرش

تا شيعه زنده است عزادار فاطمه است

پیوسته خون دل چکد از دیدهء ترش

این نکته نقش خاک قدم‌های فاطمه است

آزاده آن زنی‌ست که زهراست رهبرش

باید گرفت درس علی دوستی از او

آن گونه ای که درس گرفته است دخترش

مولا دو رکن داشت، یکی ختم الانبیا

ام الائمه فاطمه شد رکن دیگرش

آتش زدند بر در دارالولایه اش

سیلی زدند بر رخ از گل نکوترش

یک فرد نه دو تن نه، شنیدم چهل نفر

در پیش دیدگان علی ریخت بر سرش

گویی سپهر بر سر مولا خراب شد

در شام تار خاکسپاری همسرش...

تا ننگرد به سایهء تابوت او كسى

بايد شبانه دفن كند دست حیدرش

چشمی به خاک تربت پنهان فاطمه

چشمی دگر به روضه پاک پیمبرش

گفتا به خود چگونه دهم پاسخ رسول!؟

پرسد اگر ز پیکر رنجور دخترش

گفتا بخود چگونه به زینب دهم جواب!؟

پرسد اگر ز خانه کجا رفته مادرش...

استادسازگار، گلچین و تلفیق چهار قصیده

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا(س) -(بانوی مهربان چه بگویم برای تو) * محمد سعید میرزائی

427

مصیبت حضرت زهرا(س) -(بانوی مهربان چه بگویم برای تو) دعا، نماز نشسته، قرآن، ولایت، دفاع از امام

بانوی مهربان چه بگویم برای تو

از شام گریه یا سحر ناله‌های تو؟

چندی ست در مصیبت نام پیامبر

گشته ست جبرئیل، شریک عزای تو

این چندمین شب ست که با ناله‌ی علی

مشغول گریه‌اند ملائک برای تو؟

آورده‌اند مائده‌ی خوانت از بهشت

گردانده است دست ملک، آسیای تو

روشن شده مدینه ز نور جبین تو

تا خانه‌ی علی شده عین الضیای تو

با آن دعا که قسمت همسایه کرده‌ای

شرمنده‌اند اهل کرم از سخای تو

ای عرش، ارتفاع نماز نشسته‌ات!

معراج مصطفی ست، عروج دعای تو

دردآشنا برای علی جز تو کس نبود

آه از دل به دردِ علی آشنای تو!

تقسیم در میان زمین گشت و آسمان

راز بزرگ صبر جمیل و رضای تو

یک روز، در حمایت مولا بلند شد

در مسجد رسول، شکسته صدای تو

یک روز خانه با در و دیوارِ سوخته

می‌خواست تکه‌تکه بیفتد به پای تو

حرمت گرفته کعبه به نور تو فاطمه

ای حسرتِ بهشت برین، بوریای تو

روشنگر مقام علی در ولایتید

ای برتر از مقام امامت، ولای تو

شأن شما به سوره‌ی کوثر خلاصه نیست

قرآن کاملی و علی «هل أتی»ی تو

ای «انما ولیکم الله»ات آینه!

«اللهُ نور» گشته چراغ سرای تو

میراث خاندان شما «انما یرید»

عهد علی ست آیه‌ی «قالوا بلی»ی تو

آیات جبرئیل که در مصحفِ تو بود

رازی نگفته بین تو ماند و خدای تو

شب‌های آخر است که آورده جبرئیل

با خود خبر ز تشنه لبِ کربلای تو

تا شور کربلای حسین تو جاری است

کی ختم می‌شود به فدک ماجرای تو؟

گر گم شود کلیدِ درِ بسته‌ی بهشت

ماییم و اسم اعظمِ مشکل گشای تو

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(شب گریه های غربت مادر تمام شد) * علیرضا قزوه

386

اشعار فاطمیه -(شب گریه های غربت مادر تمام شد) کوثر، اذان بلال، حدیث کساء، کربلا

شب گريه‌های غربت مادر تمام شد

زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد

امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال

سلمان به آه گفت: ابوذر تمام شد

طفلان تشنه هروله در اشک می‌کنند

ایام تشنه کامی مادر تمام شد

آن شب حسن شکست که آرام‌تر حسین!

چشم حسین گفت: برادر! تمام شد

تا صبح با تو اُستُن حنّانه ضجه زد

محراب خون گريست كه منبر تمام شد

زاینده است چشمۀ زهرایی رسول

باور مكن که سورۀ کوثر تمام شد

باور مكن كه فاطمه از دست رفته است

باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد

زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود

زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:20
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(بعد از پدر به فاطمه، دشمن امان نداد) *مرحوم قاسم ملکی

735

اشعار فاطمیه -(بعد از پدر به فاطمه، دشمن امان نداد) شهادت محسن، دفاع از مولا

بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد

وز مهر، کس تسلی آن خسته جان نداد

زهرا ندید محسن و، گلچین روزگار

گل چید و فیض دیدن بر باغبان نداد

می‏ خواست با پسر بدهد جان به پشت در

اما چو بی کسی علی دید، جان نداد

در کوچه خواست تا که شود حامی علی

دردا که تازیانه‏ء دشمن امان نداد

هر قهرمان کند به نشان خود افتخار

زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار مصیبت حضرت زهرا(س) -(این روزها شب و سحرت طول میکشد) * هادی ملک پور

444
1

اشعار مصیبت حضرت زهرا(س) -(این روزها شب و سحرت طول میکشد) بیماری، کوچه، کربلا

این روزها شب و سحرت طول می کشد

حتی دقیقه در نظرت طول می کشد

تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت

در پیش چشم های ترت طول می کشد

از کنج خانه تا دم در غصه می خورم

از بس که راه مختصرت طول می کشد

اینگونه پیش اگر برود ای کبوترم

درمان زخم های پرت طول می کشد

با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی

از بین کوچه ها گذرت طول می کشد

بگذر از این محله که در وقت حادثه

تا مجتبی شود سپرت طول می کشد

تنگ غروب می رسی و درک می کنم

درد دل تو با پدرت طول می کشد

گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی

آرام کردن پسرت طول می کشد

گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست

افسوس... قصهء جگرت طول می کشد

تو می روی و تازه شروع غم من است

گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد

گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود

مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد

وزن: *ای حرمت قبلهء حاجات ما*

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:12
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
حاج علی انسانی

حضرت زهرا(س) مدح و مصیبت -(باز به من راه سخن باز شد) *حاج علی انسانی

1035
1

حضرت زهرا(س) مدح و مصیبت -(باز به من راه سخن باز شد) عبادت، خانه داری، تربیت فرزند

باز به من راه سخن باز شد

طایر اندیشه به پرواز شد

تا که کند سیر، مقامات را

مدح کند،‌ مادر سادات را

اختر تابندهء‌ بُرج شرف

گوهر رخشندهء‌ دُرج شرف

مایهء‌ فخریهء‌ خیرالبشر

دوستی و دشمنی‌اش، خیر و شر

روح نُبی، جان نبی، ذات دین

کشته شده بر سرِ اثبات دین...

حُب تو شیرازه‌ء اُمّ الکتاب

سایه‌نشینِ مِهر تو آفتاب

در شرف و عفاف، الگو تویی

به بانوان، بزرگ بانو تویی

خانهء‌ تو گلبُن عشق و عفاف

کعبه به گرد حجره ات در طواف

دامن تو، حسین، می‌پرورَد

آن‌که دل از خلق جهان می‌برَد

عبادت و خدمت تو، متصل

دسته‌ء دستاس ز دستت خجل

چشم ملَک، محو نماز شبت

گوش فلک، به نغمهء‌ یارَبت

بود به دستور خدای اَحد

که مصطفی به دست تو، بوسه زد...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد سید رضا موید

اشعار فاطمیه -(امشب از اشک مدد می جویم) *استاد سید رضا موید

1202

اشعار فاطمیه -(امشب از اشک مدد می جویم) سیدة النساء، انسیة الحوراء، زیارتنامه، خطبه، دفاع از امام، مصحف فاطمه، امام زمان علیه السلام

امشب از اشک مدد می جویم

وادی عشق به سر می پویم

توشه از خون جگر می گیرم

وز دل خویش خبر می گیرم

تا به مقصد برسانند مرا

آب کوثر بچشانند مرا

آب کوثر که اُمید همه است

چشمه اش در قدم فاطمه است

فاطمه انسیهء حورسرشت

فاطمه سرور زنهای بهشت

او جنین بود که حق باور بود

در رَحِم هم سخن مادر بود

مصطفی واسطهء فیض مدام

که ز هر بنده بر او باد سلام

گفت زهرا گل خوشبوی من است

روح ما بین دو پهلوی من است

هر زمان عطر جنان می جویم

دخترم فاطمه را می بویم

آشکارا همه جا برتری اش

مرتضی مفتخر از همسری اش

حجج الله امامان هُدا

پی اثبات ولایت هرجا

همه گفتند که ما والائیم

زادهء فاطمهء زهراییم

مهدی اش نیز بهنگام ظهور

یاورانش همه او را به حضور

تکیه بر بیت خدا بنماید

وین سخن با همگان فرماید

مصلح منتظر دنیایم

مهدی ام من پسر زهرایم

آخرین فرد ز فرزندانش

آنکه جان دو جهان قربانش

قلم صنع خدا خامهء اوست

مصحف فاطمه برنامهء اوست

گرچه اسرار جهان می داند

هر سحر مصحف او می خواند

حجه الله ِحجج، فاطمه است

آمر اَمر فرج فاطمه است

نشده خلق، تن اطهر تو

امتحان کرد ز تو داور تو

امتحان کرد و تو را شاکر یافت

در مصیبات و بلا صابر یافت

ای بریده شده از زشتی ها

نوح سکان همه کشتی ها

نوح را لطف تو پشتیبان شد

که پیمبر شد و کشتیبان شد

بار او را تو به منزل بردی

کشتی اش را تو به ساحل بردی

ای خدای سخن و صبر و حجاب

چلچراغ حرم و دین و کتاب

یاد آنروز که در هالهء غم

سوی مسجد زدی از خانه قدم

روزت از دود ستم تیره شده

ابر بر ماه رخت چیره شده

خصم چون در پی بیداد تو شد

فدک انگیزهء فریاد تو شد

حرف در پرده و بی پرده زدی

شعله بر جان ستم کرده زدی

خطبه خواندی و قیامت کردی

خصم را سخت ملامت کردی

هرچه گفتی تو به آن مردم پست

حرفهای تو به گوشی ننشست

دلشان سوخت ولی دم نزدند

بر دل ریش تو مرهم نزدند

روشنی را به سیاهی دادند

بر علیه تو گواهی دادند

ای امامت به تو مدیون، زهرا

شیعه بر صبر تو مرهون، زهرا

شیعه را پاسخ فریاد تویی

در علی دوستی استاد تویی

شیعه آئین قیام از تو گرفت

درس یاری امام از تو گرفت

شیعه دریافته با هر تکبیر

راز پیروزی خون بر شمشیر

از تو آغاز شده سرِّ جَلی

خط سرخ علی و آل علی

شیعه ایثار حسینی دارد

شیعه مردی چو خمینی دارد

یارب آن مهر جهان را برسان

صاحب عصر و زمان را برسان

کی رسد مهدی والادرجه

"عجل الله تعالی فرجه"

وزن: *علی امام من است و منم غلام علی*

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:22
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست) * سعید بیابانکی

401

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست) بقیة النبوة، شهیدان کربلا، بقیع

چکیدهء گل رخسار مصطفی زهراست

عصارهء نفحات خوش خدا زهراست

سلالهء خلف ختم مرسلین یعنی

خلاصهء همه آیات انبیا زهراست

زلال نور رسالت در او نمایان است

چرا که آینهء مصطفی نما زهراست

کسی که ذکر دعایش میان هر دو نماز

شده است ورد زبان فرشته ها زهراست

گلی که باغ شهادت از او به بار نشست

چراغدار شهیدان کربلا زهراست

دو دل مباش دلا و بگو پس از قرآن

شکوهمندترین هدیهء خدا زهراست

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

امیدوار که باشی گره گشا زهراست

اگر که کوه غم افتاده روی شانهء تو

علاج کار تو یک یاعلی و یازهراست

مگو که راه رسیدن به عشق دشوار است

چرا که فاصله اش از حسین تا زهراست

مراقبت کن از آن مضجع شریف ای عشق

به هوش باش که دار و ندار ما زهراست

چنین غریب اگر در بقیع پنهان است

مسلم است که گنجی گرانبها زهراست

مدینه! گوهر ما آرمیده در دل تو

گواه باش که گنجینهء حیا زهراست

گلی که خاک در آغوش خویش می کشدش

شبانه بی کس و تنها و بی صدا زهراست

دلا سراغ مگیر از مزار پنهانش

نگاه کن ز کجا تا به ناکجا زهراست

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(نبی زماه جمالت چو پرده بردارد) *استاد حاج غلامرضا سازگار

562

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(نبی زماه جمالت چو پرده بردارد) دفاع از ولایت، بقیة النبوة، تربیت نسل، خطبه، مرثیه

نبی ز ماه جمالت چو پرده بردارد

خدا به دیدهء او جلوه‌ای دگر دارد

به جلوه‌ای چو ربائی دل از رسول خدا

ز چهره‌ات نتواند نگاه بردارد

میان خلق شود چون محبتت تقسیم

پیمبر از همگان سهم بیشتر دارد

به دانه دانهء اشک تو میخورد پیوند

که ناله سوز دگر در دل سحر دارد

پیمبری که کلامش هماره وحی خداست

به وصف مدح تو بر لعل لب گهر دارد

خدا ثنای تو را در کتاب خود گوید

رسول مهر تو را همچو جان به بر دارد

علی ندیده، عبادت نمی‌کند حق را

خدای را به جمال تو در نظر دارد

سزد که غیر خدا مدحتت نگوید کس

که از جلال تو تنها خدا خبر دارد

کلیم اگر سخنی بی ولایتت گوید

شکوه وادی ایمن بر او خطر دارد

مسیح اگر نفسی بی محبتت بزند

به جای جان دم جانبخش او شرر دارد

کدام باغ چنان دامنت بر آرد گل؟

کدام نخل چنین شاخه‌اش ثمر دارد؟

ز برج عصمت تو یازده ستاره دمید

که هر ستاره هزار آسمان قمر دارد

به مهر و مه ندهم ذرّه‌ای ز مهر تو را

که این معامله صد آسمان ضرر دارد

کتاب مدح تو تنها دل رسول خداست

که جن و انس از آن جمله‌ای ز بر دارد

از آن ستوده بشر را خدا به قرآنش

که مظهری چو تو در کسوت بشر دارد

نسیم شهر مدینه به خُلد ناز کند

که هر شب از حرم مخفی‌ات گذر دارد

جحیم غارت دل می‌کند ز اهل بهشت

اگر ز قبر تو یک قبضه خاک بردارد

تو با خدا ز ازل بوده تا ابد هستی

که گفته دخت نبی عمر مختصر دارد!؟

رسالت از تو به پا ماند و تا ابد برجاست

ولایت از تو به کف رایت ظفر دارد

گذشته است بسی قرنها و بر دل خصم

هنوز هم سخنت حکم نیشتر دارد

خطابه خواندن تو، حیف، خاصه آنجایی

که اجتماع دل کور و گوش کر دارد

ز غصه ات چه بگويم که قصهء آن را

به صد هزار زبان شعله‌های در دارد

غمت شکسته علی را چنان که در دل شب

پی جنازۀ تو دست بر کمر دارد

میان مرگ و حیات، آن حیات بخش وجود

کشیده دست ز جان حال محتضر دارد...

گلچینی از یک قصیده

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(اگرچه «تحت کسا» یک حدیث جای تو بود) * غلامرضا شکوهی

995

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(اگرچه «تحت کسا» یک حدیث جای تو بود) حدیث کساء، تربیت، غربت

اگرچه «تحتِ کسا» یک حدیث جای تو بود

همیشه قلب رسول خدا کسای تو بود

تو مثل نبضِ نُبی* در حریم قلب رسول

کنار کوثر وحی خدا، سرای تو بود

بهشت بودی و، گل‌های سبز و سُرخت نیز

بهارِ عاطفۀ باغ دست‌های تو بود

طنین نالۀ مولا که ریخت در دلِ چاه

جگر خراش‌ترین بغض در صدای تو بود

شکسته قامت تو، ایستاده قامت بست -

نماز را- که علی، روح مقتدای تو بود

فدای آن همه زخمی که از نهایت درد

همیشه دست علی بهترین عصای تو بود

غریب می‌روی ای یاس دامن یاسین!

کدام خاطره جز درد آشنای تو بود؟

تو در کنار علی بودی و، فقط او بود

که تا مسافرت خاک، پا به پای تو بود

فقط نگاهِ علی بود در شب تودیع

که سوگوارترین ابر در عزای تو بود

تو را به جان جگرگوشه‌ات قسم، دریاب!

سرِ ارادت ما را، که در هوای تو بود

نشست دیدۀ احساس من به درگاهی

که فرشی از عطشِ بوسه زیر پای تو بود

مرحوم غلامرضا شکوهی، با حذف یک بیت

* نُبی: قرآن

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
حاج علی انسانی

حضرت زهرا(س) مصیبت -(علی که آینه ی روشن خدای تو بود) *حاج علی انسانی

636
1

حضرت زهرا(س) مصیبت -(علی که آینه ی روشن خدای تو بود) حدیث لولاک، نماز، گریه

علی که آینه‌ی روشن خدای تو بود

همیشه آینه‌اش روی حق نمای تو بود

حدیث قدسی «لولاک» معتبر سندی است

که هر چه کرد خدا خلق، از برای تو بود

به خشت خشت سرایت، بهشت حسرت داشت*

که توتیای مَلک گَردِ بوریای تو بود

ملک حضور تو را در نماز عاشق شد

ولیک شیفته‌تر از مَلک خدای تو بود

ز گریه‌ات همه هستی به گریه می‌افتاد

همین نه شهر مدینه پر از نوای تو بود

نگاه بی‌ رمقت با علی سخن می‌گفت

زبان درد دلت در نگاه‌های تو بود

به خانه‌ی دل او نور داد و دلگرمی

جواب گرم سلامی که با صدای تو بود

ز پا نشست علی تا تو راه می‌رفتی

که دید دوش حسین و حسن عصای تو بود

* به جای عبارت برد حسد، عبارت حسرت داشت، که از نظر لفظ و معنا مناسب تر به نظر می رسد، جایگزین شد.

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:51
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(بهشت قَبضۀ خاکی بود به معبر من) *استاد حاج غلامرضا سازگار

502

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(بهشت قَبضۀ خاکی بود به معبر من) شفاعت، مصیبت، عیادت قاتل

بهشت، قبضه ی خاکی بوَد به معبر من

وجود، گم شده در تربت مطهّر من

در آن زمان که زمان و مکان وجود نداشت

خدای عزّوجل بود مدح گستر من

خدیجه مادر و احمد پدر، ائمّه پسر

بزرگ مرد دو عالم علی است همسر من

سلام گرمِ مسیحا به خون پاک حسین

درود مریم عذرا به صبر دختر من

شود به عرصه ی محشر مقام من معلوم

که روز، روز من و محشر است محشر من

قیام می کند آنجا برای عرض سلام

حسین با تن مجروح در برابر من

بس است بهر شفاعت دو دست عبّاسم

که اوست با علم خود حسینِ دیگر من

رواست آنکه ببخشد گناه خلقت را

خدا به خون گلوی علیّ اصغر من

منم کتیبه ی عصمت منم صحیفه ی نور

که آیه آیه شد از تازیانه پیکر من

من آن خمیده درختم که از جفای خزان

شکست شاخه و از دست رفت نوبر من

سرشک سرخ و عذار کبود و موی سفید

نشان دهد که چه آورده خصم بر سر من...

اگر چه خصم، درِ خانه ریخت بر سر من

رواست گریـه ی عالم، بـرای همسر من...

خدیجه نیست که از من کند پرستاری

از این به بعد دگر زینب است مادر من

دگــر زنــان مدینــه عیــادتم نکنند

مگــر کــه قاتلـم آیــد کنار بستر من

استادسازگار، گلچین دو شعر

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:54
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(هزار بار بریزید اگر که بر سرمن) *استاد حاج غلامرضا سازگار

493

اشعار فاطمیه -(هزار بار بریزید اگر که بر سرمن) دفاع از ولایت

هزار بار بریزید اگر که بر سر من

ز سینه بانگ برآرم علی است رهبر من

علی عبای خودت را به روی من افکن

بگیر فضه مرا در بغل چو مادر من

حسن! برو که نبینی مغیره را مادر

حسین! دیده ی خود را ببند در بر من

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:56
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(امام خانه نشین مدینه، همسرمن) *استاد حاج غلامرضا سازگار

482

اشعار فاطمیه -(امام خانه نشین مدینه، همسرمن) وصیت

امام خانـه‌نشیـن مدینـه! همسـر من!

حلال کن که رسیده است روز آخر من

مـرا بـه طـور نهانی شبانه غسل بده

اگرچه آب شده مثـل شمع، پیکر من

چنان از آتش اندوه و غصّه آب شدم

که پیرهن شده گریان به جسم لاغر من

سیاهی بدن و صورت کبـود مـرا

خدا کند کـه نبیند خدیجه، مـادر من

هنوز حامی تو چشم خود نبسته علی!

چرا غریب نشستی کنـار بستر من؟

برای یاری تـو بین آن در و دیـوار

کسی نبود به جز محسن تو یـاور من

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:57
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(جهادِ فاطمه بر یاریِ امامش بود) *استاد حاج غلامرضا سازگار

623

اشعار فاطمیه -(جهادِ فاطمه بر یاریِ امامش بود) قیام، دفاع از امام، غربت

جهادِ فاطمه بر یاری امامش بود

سکوت اهل وطن پاسخ قیامش بود

غریب ماند میان مهاجر و انصار

کسی که حضرت جبریل هم کلامش بود

ز پا فتاد ولی لحظه ای ز پا ننشست

جهادِ دیگر او گریهء مدامش بود

صدای نالهء او در مدینه می پیچید

میان خصم علی دوستی پیامش بود

ز روی نیلی و دست شکسته هیچ نگفت

تمام غصّه ی او غربت امامش بود

ز درد سینه و پهلو نفس نفس می زد

علی علی به نفس های صبح و شامش بود

استادسازگار، گلچین یک غزل مرثیه

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:59
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) غزل مرثیه -(دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست) * محمد رفیعی

540

حضرت زهرا(س) غزل مرثیه -(دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست) صبر

دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست

و گرنه مثل علی هیچ‌کس دلاور نیست

بگو به آن ‌که به قصد تو با تبر آمد

درخت عمر من این‌قدرها تناور نیست

برای بغض علی وقت دیدنت چیزی

به قدر خندۀ تلخ* تو گریه‌آور نیست

تویی که حضرت ایوب می‌خورد سوگند

به جز تو صبر کسی با خودت برابر نیست

هنوز درد تو را روضه‌خوان نفهمیده‌ست

تویی که فاطمه‌ای، اوج روضه‌ات در نیست

محمد رفیعی، با حذف یک بیت

*انتساب خندهء تلخ به حضرت صدیقه، نامأنوس جلوه می کند؛ البته اگر در روضهء دیدن تابوت استفاده شود، قدری قابل توجیه است.

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:03
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(امشب ردیف شد غزلم با «نمیشود») * عباس شاه زیدی

463

اشعار فاطمیه -(امشب ردیف شد غزلم با «نمیشود») غربت مولا، فراق فاطمه، قبر پنهان

امشب ردیف شد غزلم با نمی‌شود

یا می‌شود تمام کنم یا نمی‌شود

شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟

ناموس خلقت است؛ خدایا! نمی‌شود

باور کنید حکم گذرنامه‌ی بهشت

الّا به دست فاطمه امضا نمی‌شود

دوزخ کنار می‌کشد از نام پاک او

آتش حریف دختر طاها نمی‌شود

تنها نه هستی علی از دست رفته است

هستی بدون فاطمه معنا نمی‌شود

زخمی ست داغ فاطمه بر سینه‌ی علی

زخمی که هیچ‌گاه مداوا نمی‌شود

«لاخیرَ بعدَ فاطمه» هم بی‌حساب نیست

یعنی کسی برای تو زهرا نمی‌شود

حُزنی فَسرمَدٌ وَ لیالی مُسَهَّدٌ

این گفته ‌های توست كه حاشا نمی‌شود

می‌خواستی كه دخترت از حال مادرش

چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمی‌شود

تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت

این راز مبهمی ست که افشا نمی‌شود

این گنج تا قیام قیامت نهفته است

این قبر، گوهری ست که پیدا نمی‌شود

برگَرد یاس پرپر گل خانه‌ی رسول!

در سینه‌ی علی، غم تو جا نمی‌شود

آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا

از گوشه‌ی بقیع، علی پا نمی‌شود

عباس شاهزیدی (خروش)

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:12
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
حاج علی انسانی

اشعار فاطمیه -(چه غم گر هرکسی از من بجز غم رو بگرداند) *حاج علی انسانی

627

اشعار فاطمیه -(چه غم گر هرکسی از من بجز غم رو بگرداند) غربت مولا، عیادت دشمن، فدایی علی

چه غم گر هر کسی از من بجز غم رو بگرداند

مبادا از سرم رو کاسه‌ی زانو بگرداند

رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم

به بستر، او مرا زین سوی، بر آن سو بگرداند

نگاه شوهر تنهای من این راز می‌گوید

که دیده همسری از همسر خود رو بگرداند!؟

ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من

کمک از فضّه گیرم تا رخم از او بگرداند

دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم

کجا بیمار رو، از کاسه‌ی دارو بگرداند

پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری

مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند

فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد

اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا(س) -(پس ازتو با غم تنهایی اش حیدر چه خواهد کرد؟) * سعید تاج محمدی

1001

شهادت حضرت زهرا(س) -(پس ازتو با غم تنهایی اش حیدر چه خواهد کرد؟) غسل، کفن، دفن، عاشورا

پس از تو با غم تنهایی اش حیدر چه خواهد کرد؟

دلی پرخون،‌ سری در چاه و چشمی تر... چه خواهد کرد؟

کسی که بعد تو هر جا که آتش دید می لرزید،

از این پس با گذشتن از کنار در چه خواهد کرد؟

تو یار و همسرش بودی تو تنها لشکرش بودی

بدون لشکر و بی یار و بی همسر چه خواهد کرد؟

شبانه غسل تو سخت است و سنگین تر از آن اینکه

علی با دیدن پهلوی این پیکر چه خواهد کرد؟

دلش را با تو امشب دفن خواهد کرد، در این خاک

ولی با دیدن دستان پیغمبر چه خواهد کرد؟

حسین و زینبت شاید غمت را تاب آوردند

حسن با خاطرات کوچه و مادر چه خواهد کرد؟

کفن هایی نشان دادی به زینب، یک کفن کم بود

بگو با دیدن پیراهنِ آخر چه خواهد کرد؟

بگو در ظهر عاشورای تنهایی چه خواهد دید؟

بگو با جسم صدچاک و تن بی سر چه خواهد کرد؟

...

شما ای چشمهای خیس من یک روز می بینید

که زهرا با شما در عرصه ی محشر چه خواهد کرد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:51
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(این نبوی منظر و الهی مظهر) *استاد حاج غلامرضا سازگار

697

اشعار فاطمیه -(این نبوی منظر و الهی مظهر) اوصاف ملکوتی، نور ظاهر و باطن، فداها ابوها، مرثیه

ای نبوی منظر و الهی مظهر

وی به نگاه علی محمّد دیگر

مصحف رخسار تو تمامی قرآن

گلشن دامان تو حقیقت کوثر

قلب نبی با تکلّم تو مصفّا

بیت علی با تبسّم تو منّور

دخت پدر پروری و امّ ابیها

بلکه "فِداها" به وصف توست مکرر

عطر بهشت خداست در نفس تو

روح محمد ز بوی توست معطر

رشتۀ امّید انبیا رود از دست

گر نگذاری تو پا به عرصهء محشر

باغ جنان را موالیان تو زینت

ملک جهان را سلاله های تو زیور

عالم هستی فنا و نور تو باقی

صادر اول خدا، وجود تو مصدر

ای ز تو تابنده نور ظاهر و باطن

وی به تو محتاج، خلق اول و آخر

حکم قضا با اشارۀ تو معین

امر قدر با نظارۀ تو مقدر

گوشۀ چشمی گر افکنی به خلایق

نیمی سلمان شوند و نیمی ابوذر

خانۀ تو قبلۀ مراد امامان

حجرهء تو کعبهء امید پیمبر...

با تن درهم شکسته، باز دویدی

در دل دشمن برای یاری حیدر

مولا پیش رخت به زهرا زهرا

زینب پشت سرت به مادر مادر

چشم حسن هر طرف بدست مغیره

روی حسینت به سوی قبر پیمبر

استادسازگار، گلچین و تلفیق دو قصیدهء

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:25
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

اشعار فاطمیه -(شهر مدینه ز مردمش گله مند است) *استاد محمد جواد غفورزاده

560

اشعار فاطمیه -(شهر مدینه ز مردمش گله مند است) حق ولایت، اجر رسالت، ماه گرفته

شهر مدینه ز مردمش گله منداست

در دل او درد و داغ، سر به کمند است

دید که از بیت وحی، دود بلند است

روضه دارالسلام و آتش جانکاه!

اَشهَد انَّ علیا وَلی الله

آینه را سیلِ اشک و آه گرفته

بگذرم از کوچه ای که راه گرفته

صبر کن ای آسمان که ماه گرفته

آه از این بی مروتی و ستم، آه !

اَشهَد انَّ علیا وَلی الله

دشمن اگر دوست را نشانه بگیرد

یاس نبی را به تازیانه بگیرد

تا که فدک را به هر بهانه بگیرد

باز موذن بگو به مردم آگاه :

اَشهَد انَّ علیا وَلی الله

دید که انکارِ حق ما، نتوان کرد

هستی آیینه را به سنگ، نشان کرد

دشمنِ گل های باغ ِوحی گمان کرد

دست من از دامن علی شده کوتاه

اَشهَد انَّ علیا وَلی الله

بازوی خیبر گشا و سلسله بستن!

حقّ ولایت نبود، خانه نشستن!

اجر رسالت نبود، سینه شکستن!

غیبت خورشید و خون جگر شدن ِماه!

اَشهَد انَّ علیا وَلی الله

ای دلِ غافل! ز اشک توبه وضو کن

غرق گناهی، ولی به آینه رو کن

دامن زهرا بگیر و خواهش از او کن

شاید بخشند کوه را به پر کاه

اَشهَد انَّ علیا وَلی الله

وزن: *این حسن کیست که عالم همه دیوانهء اوست*

این حسین کیست کمی مشکل وزنی دارد، این حسن کیست که عالم همه دیوانهء اوست (مهدی جهاندار)

استادشفق

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

غزل حضرت فاطمه زهرا(س) -(من که از سایۀ اندوه حذر میکردم) *استاد محمد جواد غفورزاده

449

غزل حضرت فاطمه زهرا(س) -(من که از سایۀ اندوه حذر میکردم) اذان بلال، شوق دیدار پدر، غصب فدک

من که از سایۀ اندوه، حذر می‌کردم

رنگ غم داشت به هرجا كه نظر مى‌كردم

شوق دیدار پدر بود، پس از هجرت او

آرزویى كه من سوخته‌پر مى‌كردم

«چون صدف، قطرۀ اشكى كه به من مى‌دادند

مى‌زدم بر لب خود مُهر و، گهر مى‌كردم»*

شعلۀ آهی اگر از دل من سر می‌زد،

روز را شام غریبانِ دگر می‌کردم

خسته‌دل بودم و با صوت دل‌انگیز بلال

زنده در خاطر خود یاد پدر مى‌كردم

تا شنیدم ز پدر مژدۀ‌‌ رفتن، خود را

از همان روز مهیاى سفر مى‌كردم

من و اندیشه ز طوفان حوادث؟ هیهات!

پیش امواج بلا سینه، سپر می‌کردم

من و این پهلوى آزرده، خدا می‌داند،

شب خود را به چه تقدیر، سحر مى‌كردم

محرم سرّ جهان بود على، اما من

فضه را باید از این راز خبر مى‌كردم

یادم از خاطرۀ غصب فدک مى‌آمد

گاه‌گاهى كه از آن كوچه گذر مى‌كردم

استاد محمدجواد غفورزاده (شفق)

*بیتی از صائب تبریزی

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(معنی آیات قرآن مبینی فاطمه) * یاسر رحمانی

738
1

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(معنی آیات قرآن مبینی فاطمه) قرآن، عبادت، غربت مولا

معنی آیات قرآن مبینی فاطمه

بهترین تفسیر اِنَّ المتقینی فاطمه...

اشک های تو قد محراب را خم کرده است

سِرِّ سر بر مهر سجاده نشینی فاطمه

دیدنت تسبیح یکصد دانه چشم من است

وجه تسبیح خدا روی زمینی فاطمه

تو یگانه وحدت رفته به باب کثرتی

در مقام کوثری بالاترینی فاطمه

آه در دل، خار در چشم، استخوانم در گلو

چشم وا کن تا که حالم را ببینی فاطمه

کاسه صبرم لبالب شد لب از لب باز کن

کلمینی کلمینی کلمینی فاطمه

یاسر رحمانی، گلچین یک غزل

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:01
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد) * عباس احمدی

558

اشعار فاطمیه -(سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد) سفارش های پیغمبر، سوختن در

سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد

شرح این خون گریه را آخر نمی دانم چه شد

احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود

آن سفارش های پیغمبر نمی دانم چه شد

روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت

آشیانش سوخت، بال و پر نمی دانم چه شد

چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد

در که کلا" سوخت، میخ در نمی دانم چه شد

بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید

حالت گلبرگ نیلوفر نمی دانم چه شد

شد فدک سیراب از سرچشمهء پهلوی او

لاله های رسته بر بستر نمی دانم چه شد

موی مادر را که می دانم شده از غم سپید

گیسوی بی شانه دختر نمی دانم چه شد

دستهای شوهرش زخمی شد از ردّ طناب

ریسمان بر گردن حیدر نمی دانم چه شد

...هیچ کس قبر شریفش را نمی داند کجاست

آخر این قصه را دیگر نمی دانم چه شد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:17
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد