شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

مادر -(بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی) *

587

مادر -(بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی) بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی
از ضربت در دست بر پهلو گرفتی

برگو حسن در کوچه ها آخر چه دیده
گویا سراغ خانه را از او گرفتی

تو آفتاب شهر بودی در مدینه
از ظلم کین دشمنان سوسو گرفتی

‌وقتی علی را در میان کوچه بردند
با گریه از فضه سراغ او گرفتی

چون شیر حق را دست بسته دیدی آندم
شال علی را با ید و بازو گرفتی

قنفذ که دید آن قدرت زهرایی تو
زد با قلاف و ذکر لب یا هو گرفتی

رویت بسوی مضجع بابا نمودی
با ناله راه دشمن از هر سو گرفتی

شاعر:محمود بهرامی

  • شنبه
  • 30
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 امیر عباسی

زبانحال مولا در فراق حضرا زهرا سلام الله علیها با چاه و گریز به مصائب کوفه و شام -(الا ای چاه هستی همدمِ من) * امیر عباسی

2193
5

زبانحال مولا در فراق حضرا زهرا سلام الله علیها با چاه و گریز به مصائب کوفه و شام -(الا ای چاه هستی همدمِ من) الا ای چاه هستی همدمِ من
زِ جانت گوش کن درد و غمِ من
میانِ کوچه ها نقشِ زمین شد
انیس و راز دار و مَحرمِ من

امان از محنت و دردِ یتیمی
امان از ناله یِ سردِ یتیمی
ببین ای چاه بنشسته ز غربت
به رویِ زینبم گرد یتیمی

شرار افتاده بر آفاق و اَنجُم
چهل تن چونکه آوردند هیزُم
چه اوضاعی بِشُد آنجا پدیدار
که در موجِ عَدو شد یارِ من گُم

الا ای چاه دستم را ببستند
دلِ یارِ مرا از ظلم خَستند
به پشتِ دربِ خانه آن لعینان
به ضربِ کینه پهلویش شکستند

کِشَد غم از وجودِ من زبانه
که ناگَه بینِ کوچه ظالمانه
مغَیره با تمامِ قدرتِ خود
بِزد بر دستِ زهرا تازیانه

اَلا ای چاه قلبِ من غمین است
دلم از داغ زهرایم حزین است
غریبیِ علی را کن نظاره
که بعد از مصطفی خانه نشین است

الا ای چاه در تاب و تبم من
زِ آماجِ بلا جان بر لبم من
ولیکن بعد از اندوهِ مدینه
به فکرِ کربلا و زینبم من

رسد هنگامه ای کز ظلمِ اعدا
شود خون،دل،هم از من هم زِ زهرا
کند زینب به تن رختِ اسیری
حسینم بی کفن ماند به صحرا

الا چاه در صحرای غربت
شود بی سر تنِ شَمسِ ولایت
شود آن سر چراغ کوفه و شام
از این غم غُصه دارم تا قیامت

الا ای چاه واویلا از این ننگ
دل محزونِ من از خون شده رنگ
چون آلُ الَّه به هر شهری درآیند
پذیرایی شوند از بام با سنگ

  • پنج شنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا(س) -( سلام اى هر دو عالم خاك پايت ) * کمیل کاشانی

554

شهادت حضرت زهرا(س) -( سلام اى هر دو عالم خاك پايت ) سلام اى هر دو عالم خاك پايت
صفا بخشيده جان ها را صفايت

درود اى زهره ی رخشان عصمت
فروغ مهر و ايثار و محبت

تو نور عشق و ايمان يقينى
تو قرآن امير المومنينى

بهار آرزوى زينبينى
سرور مجتبى ، جان حسينى

جلالت تا قيامت عرش پيماست
كمالت افتخار آل طاهاست

تو بالاتر ز درك و فهم مايى
تو زهرايى و ناموس خدايى

مقامت ليلة القدر زمين است
كلامت معنى حق اليقين است

به امر حقتعالى زد پيمبر
به دست و سينه ات بوسه مكرر

نه تنها سوره كوثر به نامت
كه حتى شد دل حيدر به نامت

مهيا هستى از بهر تو گرديد
خدا خود ضامن مهر تو گرديد

شهادت شير خورد از سينه ی تو
خدا پيداست در آئينه ی تو

شكوفا شد بهشت از يك نگاهت
زمان پهلو گرفته در پناهت

زمين در سايه سار چادر تو
اميد ما به تار چادر تو

تو دريايى ، تو اقيانوس نورى
پيام رحمتى ، شعر حضورى

تو زهرايى دو عالم محو نامت
قيامت شور گيرد از قيامت

به محشر چون رسى با هودج نور
شود بر پا ز يمن مقدمت شور

ندا آيد كه هان اى اهل محشر
فرو بنديد چشم از جان حيدر

شرف دارد شرف از شوهر تو
خداى صبر باشد دختر تو

دلت معراج ايمان و دعا بود
نگاهت چشمه لطف خدا بود

حريم اوج تو از خاك تا عرش
زمين را مى زدى پيوند با عرش

شب و اشك و نيايش آشنايت
بگوش آيد صداى ربنايت

تو را سجاده بهتر مى شناسد
دلت را حوض كوثر مى شناسد

تو تا بودى على هم صبر مى كرد
به درد و غصه و غم صبر مى كرد

تو رفتى و مدينه اشك مى‏ريخت
على با سوز سينه اشك مى ريخت

شب آخر كه رفتى صبر ناليد
خبر دارم كه حتى قبر ناليد

در و ديوار تصوير غم توست
گواه زندگانى كم توست

خدا تنها تو را فهميد زهرا
خدا هم در غمت ناليد زهرا

  • چهارشنبه
  • 1
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 18:25
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا(س) -( ﺁﺗﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ) * کمیل کاشانی

520
1

شهادت حضرت زهرا(س) -( ﺁﺗﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ) ﺁﺗﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ ﺧﻂ ﻭ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺩﺍﻍ ﭘﺪﺭ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺗﺎﺯﯾﻮﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ

ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩن
ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ‌ﺩﯾﺪﻥ
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻭﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ
ﺑﻪ ﺯﻻﻝ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ می ﺨﻨﺪﯾﺪﻥ

ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﮐﺒﻮﺩ
ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻭﺍﯼ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﻧﯿﻢ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻟﮕﺪ ﮔﻠﻤﯿﺦ ﺩﺍﻍ
ﻏﻨﭽﻪ ﯼ ﻧﺸﮑﻔﺘﻪ پرپر ﻭﺍﯼ ﻣﻦ

ﻣﯿﻮﻥ ﺍﻭن همه ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﮕﻔﺖ :
ﺩﺧﺘﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ
ﺁﺏ ﻏﺴﻞ و ﮐﻔﻨﺶ ﺧﺸﮏ ﻧﺸﺪﻩ
ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺣﯿﺎ ﮐﻨﯿﺪ

ﺩﺳﺘﺎﯼ ﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺏ
ﺑﻮﺗﺮﺍﺏ ﻭ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪﻥ
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮑﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻮﻥ
ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ می دﻭﯾﺪﻥ می لرﺯﯾﺪﻥ

  • چهارشنبه
  • 1
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 18:36
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

روضه شهادت حضرت زهرا -(آتش آن نیست که از بغض، به در می افتد) * محمود ژولیده

674

روضه شهادت حضرت زهرا  -(آتش آن نیست که از بغض، به در می افتد) آتش آن نیست که از بغض، به در می افتد
آتش این است که داغت به جگر می افتد

میروی فاطمه از کلبۀ احزان، چکنم
چکنم بعد تو در خانه شرر می افتد

کودکانت به روی نعش تو بیتاب شدند
چشمِ طفلان تو بر اشکِ پدر می افتد

فاطمه! جان علی حرف بزن، من علی ام
دارد این قلبِ من از کار دگر می افتد

تو نگفتی که به محضِ خبرِ پروازَت
علی از هولِ تو در راه بسر می افتد

در قنوت شب تو بود که دستت افتاد
بی تو از دستِ علی نیز سپر می افتد

همچو شمعی سرِ شب تا به سحر میگریم
هر زمان دیده به دیوار و به در می افتد

چاره ای نیست بجز سوختن و ساختنم
اشکِ مظلوم به هنگام سحر می افتد

ترسم از غربت روزیکه به پیش زینب
از دهانِ حسنم پاره جگر می افتد

بعد از این، چادرِ خاکیت به زینب برسد
ارثِ مسمار به گودالِ پسر می افتد

چون حرامی برسد، دست به غارت بزند
وسط معرکه زینب به خطر می افتد

نگرانم که اگر سر برود بر نیزه
سنگباران که شود، یکسره سر می افتد

  • دوشنبه
  • 10
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

روضه حضرت زهرا(س) با دو سبک زمزمه وشور -(خیلی میپرسن از هم این روزا، نشونی خونه حیدر رو...) * خادم الزینب

1035

روضه حضرت زهرا(س) با دو سبک زمزمه وشور -(خیلی میپرسن از هم این روزا، نشونی خونه حیدر رو...) خیلی میپرسن از هم این روزا
نشونیِ خونه ی حیدر رو
از بوی دود میشه اینو فهمید
میشه شنید ناله ی مادر رو

مسیر ما خورده به این کوچه
اینجا چقد روضه فراوونه
از قطره های خونِ رو دیوار
تا درِ نیم سوخته ی یه خونه

میگن لگد زدن
چهل نفر به این درو
میگن آتیش زدن
جلو پسر یه مادرو
قدش نمیرسید
فقط میگفت نزن برو

میگن جلو چشِش
سیلی زدن به مادرو
همه دیدن شکست ، تنِ پرِ کبوترو
کسی نبود که وا کنه دستای حیدرو

بند دوم

گوشه گیریای حسن سخته
نجوای نیمه ی شبش سخته
میزاره سر رو گوشه ی دیوار
خیلی برای زینبش سخته

علی با بغضش میکنه اروم
یتیمارو یه کوه غم داره
همه اروم میشن ولی بازم
حسن یه گوشه داره میباره

کی گفته اینو که
بزرگ میشی یادت میره
کی جای مادرو
واسه یه بچه میگیره
حسن با هرنفس
زنده میشه و میمیره

تموم غصه هاش
میشه غم توی جگر
آخه کشیده از
کوچه ها خیلی دردسر
سفید شده موهاش
تو جوونی مثه پدر

بند سوم

خونه ی بی مادرو میشه از
سکوت تلخ بچه ها فهمید
میشه غم نگاه حیدر رو
از گریه های بیصدا فهمید

مادر نباشه خونه بی نظمه
هرکی یجا میشینه تنهایی
بغض علی رو میشه حس کرد از
شبایی که میخونه لالایی

میخونه لالایی
خواب یتیما میپَره
مادر نباشه که
بچه خوابش نمیبره
تموم غصه ها
انگاری سهم حیدره

میون خونه ها
دود تنور و بوی نون
تو خونه ی علی
هرکی یه گوشه روضه خون
خاره تو چشمش و
میون حنجر استخون

بند چهارم

کرببلا رو دیده تو کوچه
دیده حسن سوختن مادر رو
بین دیوار و در دیده بینِ
صحرا دویدنای خواهر رو

غربت مادر و چهل نامرد
شد چادر خاکی اون پامال
دیده و گریه کرده با زینب
به یاد ازدحام ِ تو گودال

به یاد شمری که
یه قطره آب نمی رسوند
رو حنجر حسین(ع)
خنجرِ کُند و می کِشوند
به یاد اون تنی
که زیر نعل اَسبا موند

غرق به خون رو خاک
دست و پاهاشو میکشید
سرش رو نیزه بود
یدفعه ساربون رسید
انگشتش و آخه
با انگشتر چرا برید؟!

  • دوشنبه
  • 17
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 09:32
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شهادت حضرت صدیقه کبری(س) -(هنوز وقت نماز پرِ تو می افتد...) * حسن لطفی

649

شهادت حضرت صدیقه کبری(س) -(هنوز وقت نماز پرِ تو می افتد...) هنوز وقتِ نمازت پرِ تو می‌اُفتد
به رویِ شانه‌یِ زینب سَرِ تو می‌اُفتد

بگیر چهره ولی عاقبت که می‌دانم
نگاهِ من به دو پلکِ ترِ تو می‌اُفتد

حسین پا شُد و یک دفعه پیشِ تو اُفتاد
از آن به بعد ببین دخترِ تو می‌اُفتد

کَمر خمیده‌یِ این خانواده پا نَشَوی...
که باز ساقه‌یِ نیلوفرِ تو می‌اُفتد

بخواب سُرفه برایَت بَد است می‌شِکنی
تَرَک به هر طرفِ پیکرِ تو می‌اُفتد

تو خنده میکُنی و شهر هم که میخندد
نگاهِ جمع که بر شوهرِ تو می‌اُفتد

حواسِ من به درِ خانه بود می‌گفتم
اگر که در شِکَنَد بر سرِ تو می‌اُفتد

شکسته شد در و از آن به بعد میبینم
هنوز خون رویِ بسترِ تو می‌اُفتد

نبود باورم اینکه مقابلم آنجا
که ردِ شعله رویِ معجر تو می‌اُفتد

فقط سفارشِ پیراهن است و زیرِ گلو
همینکه چشمِ تو بر دخترِ تو می‌اُفتد

حسین را تو بغل میکنی و میخوانی
چقدر لطمه به انگشترِ تو می‌اُفتد

عزیزِ من به زمین می‌خوری و می‌بینی
درست پیشِ سَرَت مادرِ تو می‌اُفتد

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

شهادت حضرت زهرا(س) -(صحبت از مادر که می آید هیاهو میشود..) * محسن راحت حق

639

شهادت حضرت زهرا(س) -(صحبت از مادر که می آید هیاهو میشود..) صحبت از مادر که می آید هیاهو می شود
بغض هایِ زخمى ام بینِ گلو رو می شود

روضه وقتی روضه ی ناموسی است و کوچه ها
لطمه و سیلی ،نصیبِ طاقِ ابرو می شود

روضه ی صدّیقه کبرا.. نه جایِ هرکس است
هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او می شود

اینقدر تأثیر دارد اشک هایِ فاطمی..
زمزمی می سازد از چشم و چنان جو می شود

روضه خوان می خواند از (در) می زنم بر سینه ام
در خیالِ من تداعی زخمِ پهلو می شود

مادرم تا می زند شانه به مویِ خواهرم
در دلم غوغایی از اندوهِ بازو می شود

گوشه ای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست
صحبت از مادرکه می آید هیاهو می شود ...

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:45
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -(شکسته تر شده و دست بر کمر دارد...) * وحید قاسمی

902

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -(شکسته تر شده و دست بر کمر دارد...) شكسته تر شده و دست بركمر دارد
چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟

به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد

شبيه روز برايم نرفته روشن بود
فدك گرفتن از اين قوم دردسر دارد

گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد

شهود خواسته از دختر نبي خدا
اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد

سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...

كسي نبود به معمار اين محل گويد
عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا فاطمه الزهرا (س) _نشسته بین خانه مرد تنها * اسماعیل تقوایی

634

یا فاطمه الزهرا (س) _نشسته بین خانه مرد تنها نشسته بین خانه مرد تنها
زده حلقه بدورش کودکانش

بسوزد همچو شمع وناله دارد
برای داغ زهرای جوانش

ندارد او دگر غمخوار، ای وای
به دریای بلا افتاده جانش

گل بی مثل حیدر گشته پرپر
خزانی گشته باغ وبوستانش

برفته گل، بمانده چار غنچه
بسوزد جان برای باغبانش

صدای ناله ی زینب بلند است
شده دلتنگ مام مهربانش

به جای مادرش غمخوار باباست
به چادر گیرد اشک دیدگانش

یل خیبر، یل خندق، یل دین
زکف داده دگر تاب وتوانش

همو که شاهباز ملک دین است
بیفتاده شرر در آشیانش

دعای غالبش امن یجیب است
نسازد با علی دور زمانش

خداوندا بده صبری علی را
که دشواراست براو امتحانش

شعر:اسماعیل تقوایی

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

شعر جانسوز شهادت حضرت زهرا(س) -(ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد...) * ابراهیم لالی

956

شعر جانسوز شهادت حضرت زهرا(س) -(ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد...) ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد
از کنار شمع پروانه پرش را جمع کرد

بیشتر محض رضای خاطر آئینه بود
این دم آخر اگر که بسترش را جمع کرد

آنقدر دلواپس یار غریبش بود که
لاله های ریخته بر پیکرش را جمع کرد

فکر رفتن بود که این روزهای آخری
ناله هایش را، پرش را، معجرش را جمع کرد

با همان دست شکسته با همان حال بدش
خانه را جارو زد و دور و برش را جمع کرد

همسرانه سفره ی درد و دلش را پهن کرد
همسرانه اشک های همسرش را جمع کرد

تا که مردش هم نفهمد چه به روزش آمده
دستمال خونی زیر سرش را جمع کرد

با وجودی که گلویش را گرفته بود بغض
پیش چشم مرتضی چشم ترش را جمع کرد

حرفی از سینه نگفت و حرفی از پهلو نزد
عاشقانه حرف های آخرش را جمع کرد...

  • یکشنبه
  • 23
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا با سلمان -(سلمان خبرداری که چندی بیقرارم) * مجید رجبی

1481
1

زبانحال حضرت زهرا با سلمان -(سلمان خبرداری که چندی بیقرارم) زبانحال حضرت زهرا با سلمان

سلمان خبر داری که چندی بیقرارم
بعد از پدر شد روز من چون شام تارم

سلمان خبر داری دلم بی تاب گشته
شمع وجودم از فراقش آب گشته

سلمان خبر داری که پیوسته زدیده
اشک غمم بر روی رخسارم چکیده

سلمان خبر داری علی یاری ندار
جز من علی یار و طرفداری ندارد

سلمان خبر داری علی را دست بستند
من‌پشت در بودم که پهلویم شکستند

سلمان خبر داری گلم از شاخه چیدند
بیت ولا را از جفا آتش کشیدند

سلمان خبر داری که بین درب و دیوار
شد سینه ام مجروح از آزار مسمار

سلمان خبرداری که پشت درب خانه
زد ناجوانمردی مرا با تازیانه

  • یکشنبه
  • 30
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا(س) -(اصلا نفوذ خطبۀ من بی اثر شده است) *

489

زبانحال حضرت زهرا(س) -(اصلا نفوذ خطبۀ من بی اثر شده است) اصلا نفوذ خطبه‌ی من بی‌اثر شده است...
...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟

دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون‌جگر شده است

آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است
دستم... سرم... تمامِ تنم مختصر شده است

مرهم اثر نمی‌کند و دردسر شده
این زخم روی دست، سرش بازتر شده است

دیگر توانِ بازویم از دست رفته است
گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است

اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ...
...چشمانِ من ز ضربه‌ی آن خیره‌سر شده است

باعث شده است دور و برم تیره‌تر شود
دردی که روی گونه‌ی من مستقر شده است

هرشب برای محسن خود گریه می‌کنم
از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است

یادم نمی‌رود که بدون مقدمه
دیدم که چادرِ سر من شعله‌ور شده است

باز استخوان سینه‌ی من درد می‌کند
حتی نفس‌کشیدن من دردسر شده است

فضه بیا که وقت نماز است چاره کن
از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است..

#مهدی_علی_قاسمی
#محمد_جواد_شیرازی

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:48
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) * مجید رجبی

578

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) آنکه از جور و جفا حق تو را انکار کرد
در جوانی زندگی را بهر تو دشوار کرد
دیدن قد خم و اشک همیشه جاری ات
خون به قلب داغدار حیدر کرار کرد
حرف رفتن میزنی خانه خرابم می کنی
چشم بیمار تو و اله مرا بیمار کرد
با تو چه رخ داد در کوچه نگفتی با علی
کاین چنین بانو تو را از زندگی بیزار کرد
رخ مپوشان از علی ای روشنی خانه ام
بشکند دستی که تصویر رخت را تار کرد
خبر بی کسی ام بعد زمین خوردن تو
راه را بهر عدوی مرتضی هموار کرد
دیدن پیراهن از خون ترو دیوار و در
آسمان را پیش چشمان تر من تار کرد
عاقبت از داغ تو از پا فتادم فاطمه
هر چه با من کرددیوارو درو مسمارکرد

مجید.رجبی
۳۰ بهمن ۹۳

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) * مجید رجبی

595

مصیبت حضرت زهرا س -(آن که از جوروجفا حق تورا انکار کرد) آنکه از جور و جفا حق تو را انکار کرد
در جوانی زندگی را بهر تو دشوار کرد
دیدن قد خم و اشک همیشه جاری ات
خون به قلب داغدار حیدر کرار کرد
حرف رفتن میزنی خانه خرابم می کنی
چشم بیمار تو و اله مرا بیمار کرد
با تو چه رخ داد در کوچه نگفتی با علی
کاین چنین بانو تو را از زندگی بیزار کرد
رخ مپوشان از علی ای روشنی خانه ام
بشکند دستی که تصویر رخت را تار کرد
خبر بی کسی ام بعد زمین خوردن تو
راه را بهر عدوی مرتضی هموار کرد
دیدن پیراهن از خون ترو دیوار و در
آسمان را پیش چشمان تر من تار کرد
عاقبت از داغ تو از پا فتادم فاطمه
هر چه با من کرددیوارو درو مسمارکرد

مجید.رجبی
۳۰ بهمن ۹۳

  • دوشنبه
  • 1
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا فاطمه الزهرا(س) _جانیان مدینه مرکبها * اسماعیل تقوایی

456

یا فاطمه الزهرا(س) _جانیان مدینه مرکبها جانیان مدینه مرکبها
بین آن کوچه سخت تازاندند

هیزم جهل وکینه آوردند
در بیت خدای سوزاندند

با لگد بر دری که سوزان بود
از علی سرو ناز، خواباندند

میخ داغ وجراحت سینه
یادگار رسول نالاندند

غنچه نشکفته را حرامی ها
پرپرانده ز ریشه خشکاندند

نوه های پیمبر خود را
با هجومی عجیب، ترساندند

دستهای ولی حق بستند
سوی مسجد بزور بکشاندند

لعنت حق بر آن حقیران باد
که دل عالمین سوزاندند

شعر :اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:41
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 علی حسنی

غزل فاطمیه -(یک در محکم برای خانه قیمت میکند) * علی حسنی

2087

غزل فاطمیه -(یک در محکم برای خانه قیمت میکند) یک در محکم برای خانه قیمت میکند
مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند

با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی
بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند

باز دارد می رود چاهی بنا سازد علی
مرد وقتی گریه دارد زود خلوت می کند

ناسزا پشت علی گفتن چه تکراری شده
بد همیشه پشت فرد خوب غیبت میکند

چند روزی میشود در گوشه ای میشیند و
به قنوت فاطمه با گریه دقت میکند

بغض میگیرد گلوی مرد خیبر را خدا
چادر خاکی زهرایش که صحبت میکند

قسمتی سهم علی بقیه سهم دخترش
این زمانه از چه غم اینگونه قسمت میکند

آه میبینم کنار پیکر لب تشنه ای
خواهر لب تشنه ای احساس غربت میکند

آن طرف تر چادر و خلخال قسمت میکند...

  • چهارشنبه
  • 3
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مصیبت بستر -(دو چشم خویش را بگشا، سری بردار از بستر...) * داریوش جعفری

684

حضرت زهرا(س) مصیبت بستر -(دو چشم خویش را بگشا، سری بردار از بستر...) دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر

دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر

یل خیبر شکن بودم ، شکستی قامت من را
دلم دریایی از غم شد ، دو چشمم چشمهء کوثر

به روی بسترت بانو ، گلاب سرخ میریزی
ببین از ابر چشمانم ، بریزد دانهء احمر

سری بردار از بستر ، ببین هر گوشه یک طفلی
ز دیده اشک میبارد ، به زخم سینهء مادر

سری بردار زهرا جان ، ببین آشفته حالی را
حسن از کوچه نالان است ، زینب مات میخ در

ز اشک و آه خود بسته ، حسین احرام در خانه
گهی گرد تو میگردد ، گهی بوسد ز پا تا سر

صفای خانه را بردی ، از این آه جگر سوزت
سری بردار و برپا کن ، به خانه رونقی دیگر

اجل دور تو میگردد ، ولی جان از علی گیرد
علی را گر که میخواهی ، سری بردار بستر

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(بعد از سه ماه خانه دوباره صفا گرفت) *

526

شهادت حضرت زهرا  -(بعد از سه ماه خانه دوباره صفا گرفت) بعد از سه ماه خانه دوباره صفا گرفت
جارو زدی و خانه‌ی مان باز پا گرفت

شانه زدی به موی حسن ماهِ خانه‌ام
از نورِ توست،روشنیِ آشیانه‌ام

بانوی خانه‌ام چِقَدَر خوب،پا شدی
مشغول کارِ خانه و پخت غذا شدی

زهرا سه ماه هر شب و روزم عذاب بود
این سرفه ها عذابِ دلِ بوتراب بود

جارو که میکشی کمرت درد میکند
آری تمامِ بال و پرت درد میکند

یادم نرفته پشت در آتش زبانه زد
آن پستِ بی‌حیا به پرت تازیانه زد

یادم نرفته فاطمه جان بی هوا زدند
با عقده‌های خیبر و خندق تو را زدند

پژمرده گشت غنچه‌ی نشکفته‌ پشت در
افتاده‌ای به روی زمین تو ز پشت سر

با ضربه‌ی غلاف به پهلو و پیکرت
هِی میزدند فاطمه از بغض حیدرت

دستانِ بسته‌ام کمرم را شکسته است
زهرا،علی بدون تو از پا نشسته است

بانو نگاه کن حسنت زار و مضطر است
با چشم خیس خیره به مسمار و بر در است

مسمار داغ، داغ مرا تازه میکند
حرف از فراق،داغ مرا تازه میکند

جانِ علی بدون تو مرگم مسلم است
یارِ علی ، بدون تو دنیا جهنم است

"زهرا به جای نان غم ما را درست کن"
"حلوای ختم شیر خدا را درست کن"

دیگر رسیده وقت جدایی ولی بمان
من هم شبیه حال تو، محزون و نیمه جان

دیگر خزان شده‌ست ، حبیبم، بهار ما
گودالِ قتلگاهِ حسینت قرار ما

شاعر:علی گلچین پور

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(روبه علی بستی چرا چشم ترت را) * محمد کابلی

791

مرثیه حضرت زهرا  -(روبه علی بستی چرا چشم ترت را) روبه علی بستی چرا چشم ترت را
درحسرت رویت نشاندی همسرت را

مُچ درد دارد فضه ،از بس مخفیانه!
هی شب به شب شسته لباس و معجرت را

پهلو به پهلو دنده هایت درد میکرد
پهلو به پهلو خون گرفته بسترت را

این بغض های وقت و بی وقتت مرا کشت
این بغض هایی که گرفته حنجرت را

صدبار مُردم شب به شب وقتی که دیدم
بادستمال گریه ات بستی سرت را

جارو نزن هی خانه را باحال زارَت
زحمت نده اینقدر هی بال و پرت را

من که نمردم تا توبا دست شکسته
شانه کنی هی زلف های دخترت را

شرمنده ام ازاین امانتداری خویش
هر دفعه که کردی صدا پیغمبرت را

حرف وصیت می زنی اما عزیزم!
بعداز خودت بر که سپردی حیدرت را

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شهادت حضرت زهرا -(چنان زدند به هم روز و روزگار مرا) * سید پوریا هاشمی

6113
9

شهادت حضرت زهرا  -(چنان زدند به هم روز و روزگار مرا) چنان زدند به هم روز و روزگار مرا
گرفته دست خودش گریه اختیار مرا

زن جوان که نباید عصا بدست شود
گرفت جور فلک لذت بهار مرا

شکسته است غرورم میان این خانه
شکسته اند سر یار خانه دار مرا

نفس نداشت ولیکن به من نفس میداد
و باز کرد گره های سخت کار مرا

لباسها به تنش زار میزند دیگر
که آب کرده جراحت تن نگار مرا

قرار بود که باهم‌ دوباره حج برویم
به هم‌ زدند حسودان من قرار مرا

عجیب نیست که شب دیر میروم خانه
برای آنکه نبینند حال زار مرا

بدون فاطمه بودن نمیخورد به علی
خدا زیاد کند طول عمر یار مرا

آهای اهل مدینه زن مرا کشتید
شکسته اید دگر بغض ذولفقار مرا

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(از قنوتتم گشته پیدا ربنای رفتنم) * حامد آقایی

1259

شهادت حضرت زهرا  -(از قنوتتم گشته پیدا ربنای رفتنم) از قنوتتم گشته پیدا ربنای رفتنم
چشمهای خسته ام دارد بنای رفتنم

من که از یمن دعایم خلق میگیرد حیات
حال تسییح نمازم شد دعای رفتنم

از همان وقتی که بار شیشه ام یکجا شکست
در میان خانه پیچیده صدای رفتنم

آفتاب نه بهارم بوده ای حالا علی
بارش اشک غروبی در هوای رفتنم

اشکهایت را علی در کاسه ای لبریز کن
تا که آن را هم بریزی پیش پای رفتنم

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:43
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

زمینه فاطمیه -(ای یاس قد کمونم / تویی آروم جونم ) * داود قاضی

1953
6

زمینه فاطمیه  -(ای یاس قد کمونم / تویی آروم جونم ) ای یاس قد کمونم / تویی آروم جونم
بمیرم من برا تو / خانوم خونم
سنی نداری زهرا / خیلی جوونی زهرا
میمیرم من بعد تو / میدونی زهرا
میدونم که چقدر دردات زیاده
مدارا میکنی با زخم پهلوت
نگاهت رو نگیر از من عزیزم
خودم دیدم زدن بد جور به بازوت
من و ببخش عزیزم - دستای من رو بستن
جلو چشام گله من - حرمتتو شکستن

گریه نکن عزیزم / نمیتونم ببینم
میخوام امشب تا صبح پیش تو بشینم
بعد سه (دو) ماه میبینم / تو کار خونه کردی
به سختی موی زینب / رو شونه کردی
شب و روز پیش تو اشکام میباره
برا دردات که درمونی نداره
رو شونت کم بخوابون زینبت رو
آخه دستات دیگه جونی نداره
دیدم میون بستر - افتاده بودی زهرا
کفن ها رو به زینب - تو داده بودی زهر

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:08
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسین نوری

زمینه فاطمیه -(آروم آروم ) * حسین نوری

669

زمینه فاطمیه  -(آروم آروم ) آروم آروم
میسوزم میبارم
از رنج و درد و غم
شب تا صبح بیدارم

دستی سنگین
نور از چشمام برده
حالم رو میفهمه
اون که سیلی خورده

آه میکشم داره آب میشه وجود من مثه شمع
بسترم یواش یواش باید بشه جمع
ننسخام که بعد رفتنم بمونه
یادگاری ازم

وای نیمه جونم
وای قد کمونم
با گریه هر شب
روضه میخونم

وای واویلتا

توی کوچه
با این که افتادم
اما پای عهدم
تا اخر وایسادم

بعد بابام
بیزارم از دنیا
پیچیده تو این شهر
رفتنی شد زهرا

خونه دلم به کجا رسیده کار من عاقبت
دشمنم سراغمو میگیره فقط
کار دنیارو ببین که همسایم هم
نیومد عیادت

با اشک نم نم
با آه و ماتم
با درد پهلو
دارم میمیرم

وای واویلتا

توی بستر
با دست لرزونم
حتی توی خونه
رومو میپوشونم

روحم از تن
پرکشید اون لحظه
که دیدم دستای
مرتضی میلرزه

تار میبینم میکشم خجالت از نگاه علی
میسوزه دلم برای آه علی
گریه میکنم که بعد رفتن من
بی سپاه علی

وای قلبم خونه
وای بی سامونه
وای حال من رو
خدا میدونه

وای واویلتا

  • جمعه
  • 5
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(ای مادر حسین چرا گریه میکنی) * عبدالحسین میرزایی

919

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(ای مادر حسین چرا گریه میکنی) ای مادر حسین چرا گریه می‌کنی
بعد از پدر تو صبح و مسا گریه می‌کنی

بودی سیاه پوش پدر ، بی پسر شدی
گشتی دوباره صاحب عزا گریه می‌کنی

داری هزار درد نگفته به جان ولی
بر بی‌کسیِ شیر خدا گریه می‌کنی

گرمیِ خانه بسته به لبخند مادر است
تا کی صفای خانه ما گریه می‌کنی

با پهلوی شکسته چسان می روی اُحد
بر قبر سیدالشهدا گریه می‌کنی

دستت مگر شکسته که در موقع قنوت
یک دست میبری به دعا گریه می‌کنی

مادر بگو برای چه تا شانه می زنی
موی سرِ حسینِ مرا گریه می‌کنی

آهسته نیمه شب که به او آب می‌دهی
هستی به یاد کرببلا گریه می‌کنی

دادی به من به جای کفن کهنه پیرهن
یاد مرمل بِدِما گریه می‌کنی

گفتی که جای تو بزنم بوسه بر گلوش
یاد سر جدا زقفا گریه می‌کنی

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:22
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمد زوار

زبانحال حضرت علی(ع) -(زهرا چرا به غصه و غم خو گرفته ای...) * محمد زوار

3613
3

زبانحال حضرت علی(ع) -(زهرا چرا به غصه و غم خو گرفته ای...) زهرا چرا به غصه و غم خو گرفته ای
نامحرمی نیامده که رو گرفته ای

لحظه به لحظه بین اذان گریه میکنی
خیلی برای غربتمان گریه میکنی

داری تو هم شبیه حسن، درد میکشی
شرمنده‌ام...! بخاطر من درد میکشی

از فرط غصه این همه لاغر شدی گلم
آن شب میان حادثه پرپر شدی گلم

هر دم به یاد کوچه دل‌آشوب می‌شوی
غصه نخور عزیز دلم، خوب می‌شوی

از خانه‌ای که غیر محبت در آن نبود
ای مادر حسین و حسن، میروی چه زود!

این خانه با فراق تو غمخانه می‌شود
این غصه ها میان دلم جا نمی‌شود

از ناله‌هایمان دل عالم کباب شد
بانو سلام‌های علی بی‌جواب شد

ای ماه من! به پای غمت ماه گریه کرد
امشب برای رفتن تو چاه گریه کرد

در فکر رفتنی تو٬ ولی رحم کن بمان
زهرا به اشک چشم علی رحم کن بمان

یا باش و آسمان مرا پر ستاره کن
یا لااقل برای دلم فکر چاره کن

زهرا بیا به فکر غم زینبین باش
پیش حسن بمان و کنار حسین باش

گفتم حسین! غصه به قلبم خطور کرد
ذهنم دوباره غربت او را مرور کرد

گفتم حسین، ناله‌ی دل بی‌حساب شد
ذکر تمام جن‌و ملک، آب آب شد

من آه میکشم دم آخر به آه او
زهرا قرار بعدیِمان قتلگاه او

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم * مرضیه عاطفی

564

هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم
تا فاطمه(س) را داریم محبوبۂ درگاهیم

از آتش دوزخ ما داریم امان نامه
از معجزۂ نام پُر برکتش آگاهیم

ایکاش دو روزی در همسایگی اش بودیم
عمریست که غمگین از این حسرتِ جانکاهیم

تا ذکر قنوت او از جان برسد بر گوش
محتاجِ دعا بیدار؛ شب تا به سحرگاهیم

ما داغِ جوان دیدیم! عمریست عزادارِ
آن مادر مظلوم و عمرِ کم و کوتاهیم

ای بشکند آن دستِ بیعت شکنِ ظالم
بیطاقت و بیتاب از آن سیلیِ ناگاهیم

ما را غم سنگینِ «یا فضه خُذیني» کشت
دلسوختۂ داغِ شش ماهۂ دلخواهیم

پیراهن مشکی را با اشک به تن کردیم
ما إذن عزاداری از فاطمه(س) میخواهیم!

#ألسلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#إشفعي_لي_فی_الجنه
#فاطمیه_تسلیت
#مرضیه_عاطفی

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(از من گرفتی رو، نبینی شوهرت را؟) * آرمان صائمی

637

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(از من گرفتی رو، نبینی شوهرت را؟) از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟‌
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟

من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را

آشفته ام...این روزها خیلی خرابم
پلکی بزن..بنگر تو حال حیدرت را

دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و‌ پرت را

گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را

این فاصله بین نفس های تو از چیست؟
پنهان نکن تو دردهای دیگرت را

وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را

این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را

یک روز اما کربلا با خنده ای شمر
می گوید اورا جمع کن این اکبرت را

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

شهادت حضرت زهرا -(اصلا نیازی نیست) * محمد جواد پرچمی

1150

شهادت حضرت زهرا  -(اصلا نیازی نیست) اصلا نیازی نیست
از بسترت پاشی
با درد پیش پای
همسرت پاشی

هی گفتم از دردات
هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی
می افتی چیزی نیست

تو دست به دیواری
گفتی یکم خستم
ديدم قنوتت رو
گفتی یکم دستم

این بچه ها سایه
روسر میخوان زهرا
تا وقت دامادی
مادر میخوان زهرا

از رفتن و از مرگ
کمتر بگی ای کاش
مادر میخواد زینب
فکر عروسیش باش

چشم پرآب تو
نقش برآبم کرد
تابوت تو اومد
خونه خرابم‌ کرد

دنیا عجب خاکی
روی سرم ریخته
هم‌موی زینب ،هم
خونم بهم ریخته

طفلی حسن هرشب
تو خواب عزاداره
هی میگه دیوارو
هی میگه گوشواره

سینه سپر کردی
خیلی محک خوردی
خانوم سر من تو
خیلی کتک خوردی

زینب با دلشوره
هی روتو می بوسه
شونه که‌میفته
بازوتو می بوسه

وقتی همه خوابن
فضه با دلشوره
خون رو دیوارو
با گریه میشوره

حرف حسينت شد
رفتى چرا از حال
پيرهن رو كه دوختى
هى گفتى از گودال...

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:46
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شهادت حضرت زهرا -(مدینه از سرِ من خواب برداشت) * رضا باقریان

534

شهادت حضرت زهرا  -(مدینه از سرِ من خواب برداشت) مدینه از سرِ من خواب برداشت
صفا از خانه ی مهتاب برداشت

تو رفتی بعد تو با گریه هایم
تمام خانه ام را آب برداشت

تو افتادی زمین و فضه می گفت
درِ این خانه از جا، تاب برداشت

خدا را شکر فضه بود و، آمد
به زحمت از پَرِ تو باب، برداشت

گهی زخم تو، گاهی چشم زینب
ز دستِ میخِ در خوناب برداشت

ز قنفذ مالیاتش را برای..
…دو ضربه، زاده ی خَطّاب برداشت

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:51
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد