شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شهادت حضرت زهرا -(بعد از سه ماه خانه دوباره صفا گرفت) *

365

شهادت حضرت زهرا  -(بعد از سه ماه خانه دوباره صفا گرفت) بعد از سه ماه خانه دوباره صفا گرفت
جارو زدی و خانه‌ی مان باز پا گرفت

شانه زدی به موی حسن ماهِ خانه‌ام
از نورِ توست،روشنیِ آشیانه‌ام

بانوی خانه‌ام چِقَدَر خوب،پا شدی
مشغول کارِ خانه و پخت غذا شدی

زهرا سه ماه هر شب و روزم عذاب بود
این سرفه ها عذابِ دلِ بوتراب بود

جارو که میکشی کمرت درد میکند
آری تمامِ بال و پرت درد میکند

یادم نرفته پشت در آتش زبانه زد
آن پستِ بی‌حیا به پرت تازیانه زد

یادم نرفته فاطمه جان بی هوا زدند
با عقده‌های خیبر و خندق تو را زدند

پژمرده گشت غنچه‌ی نشکفته‌ پشت در
افتاده‌ای به روی زمین تو ز پشت سر

با ضربه‌ی غلاف به پهلو و پیکرت
هِی میزدند فاطمه از بغض حیدرت

دستانِ بسته‌ام کمرم را شکسته است
زهرا،علی بدون تو از پا نشسته است

بانو نگاه کن حسنت زار و مضطر است
با چشم خیس خیره به مسمار و بر در است

مسمار داغ، داغ مرا تازه میکند
حرف از فراق،داغ مرا تازه میکند

جانِ علی بدون تو مرگم مسلم است
یارِ علی ، بدون تو دنیا جهنم است

"زهرا به جای نان غم ما را درست کن"
"حلوای ختم شیر خدا را درست کن"

دیگر رسیده وقت جدایی ولی بمان
من هم شبیه حال تو، محزون و نیمه جان

دیگر خزان شده‌ست ، حبیبم، بهار ما
گودالِ قتلگاهِ حسینت قرار ما

شاعر:علی گلچین پور

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

مرثیه حضرت زهرا -(روبه علی بستی چرا چشم ترت را) * محمد کابلی

562

مرثیه حضرت زهرا  -(روبه علی بستی چرا چشم ترت را) روبه علی بستی چرا چشم ترت را
درحسرت رویت نشاندی همسرت را

مُچ درد دارد فضه ،از بس مخفیانه!
هی شب به شب شسته لباس و معجرت را

پهلو به پهلو دنده هایت درد میکرد
پهلو به پهلو خون گرفته بسترت را

این بغض های وقت و بی وقتت مرا کشت
این بغض هایی که گرفته حنجرت را

صدبار مُردم شب به شب وقتی که دیدم
بادستمال گریه ات بستی سرت را

جارو نزن هی خانه را باحال زارَت
زحمت نده اینقدر هی بال و پرت را

من که نمردم تا توبا دست شکسته
شانه کنی هی زلف های دخترت را

شرمنده ام ازاین امانتداری خویش
هر دفعه که کردی صدا پیغمبرت را

حرف وصیت می زنی اما عزیزم!
بعداز خودت بر که سپردی حیدرت را

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شهادت حضرت زهرا -(چنان زدند به هم روز و روزگار مرا) * سید پوریا هاشمی

2546
3

شهادت حضرت زهرا  -(چنان زدند به هم روز و روزگار مرا) چنان زدند به هم روز و روزگار مرا
گرفته دست خودش گریه اختیار مرا

زن جوان که نباید عصا بدست شود
گرفت جور فلک لذت بهار مرا

شکسته است غرورم میان این خانه
شکسته اند سر یار خانه دار مرا

نفس نداشت ولیکن به من نفس میداد
و باز کرد گره های سخت کار مرا

لباسها به تنش زار میزند دیگر
که آب کرده جراحت تن نگار مرا

قرار بود که باهم‌ دوباره حج برویم
به هم‌ زدند حسودان من قرار مرا

عجیب نیست که شب دیر میروم خانه
برای آنکه نبینند حال زار مرا

بدون فاطمه بودن نمیخورد به علی
خدا زیاد کند طول عمر یار مرا

آهای اهل مدینه زن مرا کشتید
شکسته اید دگر بغض ذولفقار مرا

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(از قنوتتم گشته پیدا ربنای رفتنم) * حامد آقایی

614

شهادت حضرت زهرا  -(از قنوتتم گشته پیدا ربنای رفتنم) از قنوتتم گشته پیدا ربنای رفتنم
چشمهای خسته ام دارد بنای رفتنم

من که از یمن دعایم خلق میگیرد حیات
حال تسییح نمازم شد دعای رفتنم

از همان وقتی که بار شیشه ام یکجا شکست
در میان خانه پیچیده صدای رفتنم

آفتاب نه بهارم بوده ای حالا علی
بارش اشک غروبی در هوای رفتنم

اشکهایت را علی در کاسه ای لبریز کن
تا که آن را هم بریزی پیش پای رفتنم

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:43
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

زمینه فاطمیه -(ای یاس قد کمونم / تویی آروم جونم ) * داود قاضی

1500
4

زمینه فاطمیه  -(ای یاس قد کمونم / تویی آروم جونم ) ای یاس قد کمونم / تویی آروم جونم
بمیرم من برا تو / خانوم خونم
سنی نداری زهرا / خیلی جوونی زهرا
میمیرم من بعد تو / میدونی زهرا
میدونم که چقدر دردات زیاده
مدارا میکنی با زخم پهلوت
نگاهت رو نگیر از من عزیزم
خودم دیدم زدن بد جور به بازوت
من و ببخش عزیزم - دستای من رو بستن
جلو چشام گله من - حرمتتو شکستن

گریه نکن عزیزم / نمیتونم ببینم
میخوام امشب تا صبح پیش تو بشینم
بعد سه (دو) ماه میبینم / تو کار خونه کردی
به سختی موی زینب / رو شونه کردی
شب و روز پیش تو اشکام میباره
برا دردات که درمونی نداره
رو شونت کم بخوابون زینبت رو
آخه دستات دیگه جونی نداره
دیدم میون بستر - افتاده بودی زهرا
کفن ها رو به زینب - تو داده بودی زهر

  • پنج شنبه
  • 4
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:08
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسین نوری

زمینه فاطمیه -(آروم آروم ) * حسین نوری

470

زمینه فاطمیه  -(آروم آروم ) آروم آروم
میسوزم میبارم
از رنج و درد و غم
شب تا صبح بیدارم

دستی سنگین
نور از چشمام برده
حالم رو میفهمه
اون که سیلی خورده

آه میکشم داره آب میشه وجود من مثه شمع
بسترم یواش یواش باید بشه جمع
ننسخام که بعد رفتنم بمونه
یادگاری ازم

وای نیمه جونم
وای قد کمونم
با گریه هر شب
روضه میخونم

وای واویلتا

توی کوچه
با این که افتادم
اما پای عهدم
تا اخر وایسادم

بعد بابام
بیزارم از دنیا
پیچیده تو این شهر
رفتنی شد زهرا

خونه دلم به کجا رسیده کار من عاقبت
دشمنم سراغمو میگیره فقط
کار دنیارو ببین که همسایم هم
نیومد عیادت

با اشک نم نم
با آه و ماتم
با درد پهلو
دارم میمیرم

وای واویلتا

توی بستر
با دست لرزونم
حتی توی خونه
رومو میپوشونم

روحم از تن
پرکشید اون لحظه
که دیدم دستای
مرتضی میلرزه

تار میبینم میکشم خجالت از نگاه علی
میسوزه دلم برای آه علی
گریه میکنم که بعد رفتن من
بی سپاه علی

وای قلبم خونه
وای بی سامونه
وای حال من رو
خدا میدونه

وای واویلتا

  • جمعه
  • 5
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(ای مادر حسین چرا گریه میکنی) * عبدالحسین میرزایی

662

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(ای مادر حسین چرا گریه میکنی) ای مادر حسین چرا گریه می‌کنی
بعد از پدر تو صبح و مسا گریه می‌کنی

بودی سیاه پوش پدر ، بی پسر شدی
گشتی دوباره صاحب عزا گریه می‌کنی

داری هزار درد نگفته به جان ولی
بر بی‌کسیِ شیر خدا گریه می‌کنی

گرمیِ خانه بسته به لبخند مادر است
تا کی صفای خانه ما گریه می‌کنی

با پهلوی شکسته چسان می روی اُحد
بر قبر سیدالشهدا گریه می‌کنی

دستت مگر شکسته که در موقع قنوت
یک دست میبری به دعا گریه می‌کنی

مادر بگو برای چه تا شانه می زنی
موی سرِ حسینِ مرا گریه می‌کنی

آهسته نیمه شب که به او آب می‌دهی
هستی به یاد کرببلا گریه می‌کنی

دادی به من به جای کفن کهنه پیرهن
یاد مرمل بِدِما گریه می‌کنی

گفتی که جای تو بزنم بوسه بر گلوش
یاد سر جدا زقفا گریه می‌کنی

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:22
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمد زوار

زبانحال حضرت علی(ع) -(زهرا چرا به غصه و غم خو گرفته ای...) * محمد زوار

2773
3

زبانحال حضرت علی(ع) -(زهرا چرا به غصه و غم خو گرفته ای...) زهرا چرا به غصه و غم خو گرفته ای
نامحرمی نیامده که رو گرفته ای

لحظه به لحظه بین اذان گریه میکنی
خیلی برای غربتمان گریه میکنی

داری تو هم شبیه حسن، درد میکشی
شرمنده‌ام...! بخاطر من درد میکشی

از فرط غصه این همه لاغر شدی گلم
آن شب میان حادثه پرپر شدی گلم

هر دم به یاد کوچه دل‌آشوب می‌شوی
غصه نخور عزیز دلم، خوب می‌شوی

از خانه‌ای که غیر محبت در آن نبود
ای مادر حسین و حسن، میروی چه زود!

این خانه با فراق تو غمخانه می‌شود
این غصه ها میان دلم جا نمی‌شود

از ناله‌هایمان دل عالم کباب شد
بانو سلام‌های علی بی‌جواب شد

ای ماه من! به پای غمت ماه گریه کرد
امشب برای رفتن تو چاه گریه کرد

در فکر رفتنی تو٬ ولی رحم کن بمان
زهرا به اشک چشم علی رحم کن بمان

یا باش و آسمان مرا پر ستاره کن
یا لااقل برای دلم فکر چاره کن

زهرا بیا به فکر غم زینبین باش
پیش حسن بمان و کنار حسین باش

گفتم حسین! غصه به قلبم خطور کرد
ذهنم دوباره غربت او را مرور کرد

گفتم حسین، ناله‌ی دل بی‌حساب شد
ذکر تمام جن‌و ملک، آب آب شد

من آه میکشم دم آخر به آه او
زهرا قرار بعدیِمان قتلگاه او

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم * مرضیه عاطفی

387

هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم هر چند گنهکار و شرمنده و گمراهیم
تا فاطمه(س) را داریم محبوبۂ درگاهیم

از آتش دوزخ ما داریم امان نامه
از معجزۂ نام پُر برکتش آگاهیم

ایکاش دو روزی در همسایگی اش بودیم
عمریست که غمگین از این حسرتِ جانکاهیم

تا ذکر قنوت او از جان برسد بر گوش
محتاجِ دعا بیدار؛ شب تا به سحرگاهیم

ما داغِ جوان دیدیم! عمریست عزادارِ
آن مادر مظلوم و عمرِ کم و کوتاهیم

ای بشکند آن دستِ بیعت شکنِ ظالم
بیطاقت و بیتاب از آن سیلیِ ناگاهیم

ما را غم سنگینِ «یا فضه خُذیني» کشت
دلسوختۂ داغِ شش ماهۂ دلخواهیم

پیراهن مشکی را با اشک به تن کردیم
ما إذن عزاداری از فاطمه(س) میخواهیم!

#ألسلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#إشفعي_لي_فی_الجنه
#فاطمیه_تسلیت
#مرضیه_عاطفی

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(از من گرفتی رو، نبینی شوهرت را؟) * آرمان صائمی

439

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(از من گرفتی رو، نبینی شوهرت را؟) از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟‌
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟

من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را

آشفته ام...این روزها خیلی خرابم
پلکی بزن..بنگر تو حال حیدرت را

دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و‌ پرت را

گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را

این فاصله بین نفس های تو از چیست؟
پنهان نکن تو دردهای دیگرت را

وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را

این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را

یک روز اما کربلا با خنده ای شمر
می گوید اورا جمع کن این اکبرت را

  • شنبه
  • 6
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

شهادت حضرت زهرا -(اصلا نیازی نیست) * محمد جواد پرچمی

948

شهادت حضرت زهرا  -(اصلا نیازی نیست) اصلا نیازی نیست
از بسترت پاشی
با درد پیش پای
همسرت پاشی

هی گفتم از دردات
هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی
می افتی چیزی نیست

تو دست به دیواری
گفتی یکم خستم
ديدم قنوتت رو
گفتی یکم دستم

این بچه ها سایه
روسر میخوان زهرا
تا وقت دامادی
مادر میخوان زهرا

از رفتن و از مرگ
کمتر بگی ای کاش
مادر میخواد زینب
فکر عروسیش باش

چشم پرآب تو
نقش برآبم کرد
تابوت تو اومد
خونه خرابم‌ کرد

دنیا عجب خاکی
روی سرم ریخته
هم‌موی زینب ،هم
خونم بهم ریخته

طفلی حسن هرشب
تو خواب عزاداره
هی میگه دیوارو
هی میگه گوشواره

سینه سپر کردی
خیلی محک خوردی
خانوم سر من تو
خیلی کتک خوردی

زینب با دلشوره
هی روتو می بوسه
شونه که‌میفته
بازوتو می بوسه

وقتی همه خوابن
فضه با دلشوره
خون رو دیوارو
با گریه میشوره

حرف حسينت شد
رفتى چرا از حال
پيرهن رو كه دوختى
هى گفتى از گودال...

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:46
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شهادت حضرت زهرا -(مدینه از سرِ من خواب برداشت) * رضا باقریان

353

شهادت حضرت زهرا  -(مدینه از سرِ من خواب برداشت) مدینه از سرِ من خواب برداشت
صفا از خانه ی مهتاب برداشت

تو رفتی بعد تو با گریه هایم
تمام خانه ام را آب برداشت

تو افتادی زمین و فضه می گفت
درِ این خانه از جا، تاب برداشت

خدا را شکر فضه بود و، آمد
به زحمت از پَرِ تو باب، برداشت

گهی زخم تو، گاهی چشم زینب
ز دستِ میخِ در خوناب برداشت

ز قنفذ مالیاتش را برای..
…دو ضربه، زاده ی خَطّاب برداشت

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 09:51
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

شهادت حضرت زهرا -(مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت) *استاد محمد جواد غفورزاده

378
1

شهادت حضرت زهرا  -(مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت) مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت
به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت

تو زهرۀ فلَکی، رشک ماه و پروینی
که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت

مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش،
خدای را، به دعای سفر نیاز نداشت

دعای نیمه‌شبت سِیرِ آسمان می‌کرد
که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت

بهشت روی زمین، خانۀ گِلین تو بود
که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت

حکایت دلِ تنگ تو را توان پرسید،
ز لاله‌ای که به خونِ جگر نیاز نداشت

وجود پاک تو می‌سوخت از شرارۀ غم
دگر به شعلۀ قهر و شرر نیاز نداشت

گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی
دگر به خواهش از چشمِ تر نیاز نداشت

برای سبز شدن، گلبُن محبت و عشق
به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت

میان چشمۀ اشک تو عکس زینب بود
اگر شبِ تو به قرص قمر نیاز نداشت...

حریر دست تو مجروح بود از دستاس
به تازیانۀ بیدادگر نیاز نداشت

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:03
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(بی‌تو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا) * محمد علی مجاهدی

483
1

شهادت حضرت زهرا  -(بی‌تو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا) بی‌تو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا

وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری
افتاده ز پا مولا، یا فاطمة الزهرا

بعد از تو علی، از پای افتاد و به غم خو کرد
با خانه‌نشینی‌ها، یا فاطمة الزهرا...

چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید
تنهاست علی، تنها، یا فاطمة الزهرا...

بر خرمن جان او، چون شعله شرر می‌زد
می‌ریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا...

هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم
هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمة الزهرا

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:06
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن کردی

ایام فاطمیه -(چی شد که بعد از اون کوچه) * حسن کردی

516
1

ایام فاطمیه  -(چی شد که بعد از اون کوچه) چی شد که بعد از اون کوچه
هنوز چشمات ورم داره
سه ماه داره از پهلوت
فقط خونابه می باره

چقدر بی رحم بود اون آتیش
چه کرده با سر و رویت
چی شد بالا نمی یادش
دیگه یک لحظه بازویت

چقدر نامرد بود اون مسمار
چرا لج کرد با پهلویت
تو رو تنها دید و افتاد
به جون دست و بازویت

تو افتادی ولی اول
با صورت خوردی توو دیوار
رد دستای پر خونت
هنوزم مونده رو دیوار

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

نوحه وزمزمه شهادت حضرت زهرا (س) _تو رفتی وعلی غریب است * اسماعیل تقوایی

570
1

نوحه وزمزمه شهادت حضرت زهرا (س) _تو رفتی وعلی غریب است نوحه وزمزمه شهادت حضرت زهرا(س)
تو رفتی وعلی غریب است
ذکر لبش امن یجیب است

فاطمه ای یار جوانم برده فراق تو توانم
طاقت داغ تو ندارم خیز وببین قد کمانم

فاطمه جان، فاطمه جانم4
___________________________
خانه ی بی تو باصفا نیست
به درد مرتضی دوا نیست

یاد تو شمع محفل ماست عزای تو به خانه بر پاست
کنار بسترت عزیزم زاشک اهل خانه دریاست
فاطمه جان....
___________________________
رفته به پشت ابر ماهم
فاطمه بی تو بی پناهم

خیز ودوباره خطبه ای خوان برتن خسته ام بده جان
یاس کبود من بیا و کارعلی بده تو سامان
فاطمه جان...
__________________________
شب است و وقت دفن، زهرا
غم من وسکوت صحرا

چگونه جسمت ای قرارم میان قبر تو گذارم
کشم خجالت از پیمبر امانتش به او سپارم
فاطمه جان...

شعر:اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت زهرا(س)، بستر -(بعد ازسقیفه، پاک غرورم شکسته شد) * محمود ژولیده

455

حضرت زهرا(س)، بستر -(بعد ازسقیفه، پاک غرورم شکسته شد) بعد از سقیفه، پاک غرورم شکسته شد
دستم به کوچه،پیش نگاه تو بسته شد

بانوی باردار که در وا نمیکند !
بد جور استخوان جناقت شکسته شد

در انتظار غنچۀ نو رسته بودم و
دیدم چگونه غنچۀ نارسته رسته شد

مُردم هزار بار و خدا زنده ام گذاشت
روزیکه راه کوچه به روی تو بسته شد

جان علی دگر تو علی را بهم نریز
قلبم از این سکوتِ پر از درد خسته شد

طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
افتادی و امامِ تو از پانشسته شد

ای روزگار، دست جفا با علی چه کرد!
دیدی که جمع ما همه از هم گسسته شد

دشمن چه بد به گریه‌ی من خنده می‌کند
جان علی مرو که علی سرشکسته شد

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت...) * محمد جواد شیرازی

475

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت...) تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت

اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت

هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت

این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت

یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت

ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت

با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت

تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت

خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت

با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

وداع امیرالمؤمنین(ع) باحضرت زهرا(س) -(خداحافظ عزیز بی گناهم...) *

585
-1

وداع امیرالمؤمنین(ع) باحضرت زهرا(س) -(خداحافظ عزیز بی گناهم...) خدا حافظ عزیز بی گناهم
خدا حافظ امیدوتکیه گاهم

خدا حافظ تمام هست وبودم
خدا حافظ الا یاس کبودم

اگرچه خصم رادرخون کشیدم
اگر از عبدودها سر بریدم

اگر چه درشجاعت نامدارم
به خیبر گر حماسه آفریدم

دلم خوش بودیاری چون تودارم
تو در هرسنگری بودی امیدم

از آن شب زیر تابوتت گرفتم
غریبانه پی نعشت دویدم

تو را تا که زدست من گرفتند
دگر از بی کسی زهرا خمیدم

مدینه نشنود دیگر صدایت
همه راحت شدند ازگریه هایت

سه ماه از دردپهلویت نخفتی
چرا با محرمت چیزی نگفتی

دلیل مرگ تو مشت ولگدشد
بمیرم منزلت زیر لحد شد

تنت تاکه به روی شانه ام رفت
دگرخوشبختی هم ازخانه ام رفت

روا باشد علی بی تو بمیرد
دعا کن تا ا َجَل جانم بگیرد

تو رفتی بدزمین خوردم عزیزم
منم همراه تو مُردم عزيزم

خدا حافظ عصای دست حیدر
تو که رفتی دگربشکست حیدر

تو تا رفتی الا بود ونبودم
بسوگت ازدو دیده خون سرودم

حسن، زينب، حسين وام كلثوم
دگر از فیض مادر گشته محروم

چه سازم فاطمه با کودکانت؟
بهانه ی تو کردند طفلکانت

بمیرم که غریبانه بگریند
بدور از من یتیمانه بگریند

عزیزم لرزه افتاده به پایم
حسن جانم شده دیگرعصایم

حسینت برسر خودخاک کرده
بمیرم زینب اشکم پاک کرده

چنان کلثوم به در زُل زد دلم بُرد
که یعنی پشت این درمادرم مُرد

تو رفتی خانه با غم مبتلا شد
حسین تا گفت مادر کربلا شد

تو بازینب چه گفتی نورعینم؟
جدا یکدم نگردد از حسینم؟

غمت راهم بدل«مداح» دارد
که شعرش سوزدل همراه دارد

شاعر:#علی_اکبر_اسفندیار(مداح)

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا(س) -(ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان...) * یونس وصالی خوراسگانی

442

مصیبت حضرت زهرا(س) -(ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان...) ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان
گر روی ای فاطمه گردد بهار من خزان

مجتبی چه دیده در کوچه که‌او چندین شب است
زانوی غم در بغل بگرفته بی تاب و توان

بین کوچه راه میرفتم مغیره آمد و...
خنده ای بر من زد و برد از دل حیدر امان

موی زینب شد پریشان شانه در دستت بگیر
بر لب از داغ‌تو دارد ناله و آه و فغان

بس که دیدی رنج در راه حمایت از علی
در جوانی گشته ای ای یاور من قد کمان

کشته شد محسن ز بس خوردی لگد از دشمنم
ناله ات آن دم زد آتش بر دل کروبیان

من‌غریب افتاده ام در بین‌مردم فاطمه
تو از اینجا میروی پیش پیمبر در جنان

کن حلالم در حمایت از تو دستم‌بسته بود
امر‌بر صبر از‌سوی احمد شدم در این زمان

فاطمه حرفی بزن‌چیزی بگو با شوهرت
ای کلام دل نشینت بر علی آرام جان

پیش چشم‌کودکانت در دعای نیمه شب
با خدایت‌ کرده ای عجل وفاتی را بیان

ذکر لب های حسینت آیه امن‌یجیب
هم صدا با او تلاوت کرد قرآن آسمان

《یا مَن اسمُه》خوانده زینب تا بگیری تو شفا
لرزه افتاد از نوایش در دل کون و مکان

میروی و از فراقت عاقبت دق میکنم
دارم از سوز فراقت دائما اشک روان

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

مصبت حضرت زهرا(س) -(غرور چادر او شد شهید در کوچه...) * محسن حنیفی

545
3

مصبت حضرت زهرا(س) -(غرور چادر او شد شهید در کوچه...) غرور چادر او شد شهید در کوچه
وقار پوشیه اش لطمه دید در کوچه

به درک لیله ی قدرش خیال هم نرسید
به او چگونه شهادت رسید در کوچه

کسی که حاصل معراج بود تشریفش
بهشت بود و بهشت آفرید در کوچه

شکسته باد دو دستی که راه او را بست
خزان که آمد و آلاله چید در کوچه

همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد
هزار حوریه در خون تپید در کوچه

شکوه پرده نشینان شکست آن لحظه
که گوشواره ی او آرمید در کوچه

به اعتبار صدور حدیث لولاکش
علی شکست و پیمبر خمید در کوچه

رواق آینه ی کودکی ترک برداشت
شده است موی سر او سپید در کوچه

حسن که حامل عرش خداست در ملکوت
به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:40
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!) * محمد کابلی

583
3

مرثیه حضرت زهرا  -(اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!) اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!
شاید که خندیدی کمی با این بهانه

وقتی به دستت نای بالا آمدن نیست
من میزنم بر تار موهای تو شانه

بعدش برایت لقمه میگیرم عزیزم
هی ضعف کردی هی قرار از سینه بردی

زینب فدایت! آب رفتی بین بستر
یک چندوقتی هست که چیزی نخوردی

حالا برای بیشتر مثل تو بودن
از بقچه ات سر میکنم چادرنمازی

یک امشبی را قول دادی که بخندی
جان پدر گریه نکن هی بین بازی

مثل خودت من گَرد میگیرم ز خانه
بعدش غبار ذوالفقار پر ز هیبت‌...

جای حسن را پهن کردم خاطرت جمع
اینهم بفرما کاسه ی آب حسینت

مثل تو هرشب می‌نشینم رو به قبله
مثل همان شبها که سالم بود پهلوت

همسایه ها را هم دعاشان میکنم من
هرچند درب خانه را بستند بر روت

شیرین زبانی میکنم شاید بخندی
شاید نبینم لحظه ای محزونی ات را

از فضه (شستن) یاد میگیرم بزودی
تا که بشُویَم رخت‌های خونی ات را

اما خودمانیم، خیلی کار سختیست!
مادر شدن،جای تو بودن،غصه خوردن

با سن اندک خانه داری کار سختیست
زود است کار خانه را بر من سپردن

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

فاطمیه -(دوباره فاطیمه مون / حال شهادت داره) * ایمان کریمی

449

فاطمیه  -(دوباره فاطیمه مون / حال شهادت داره) دوباره فاطیمه مون / حال شهادت داره
خوشبحال نوکری که / بال شهادت داره
هر چی که یاد میگیرم/ از کرم مادرمه
خدا رو شاکر هستم / قوت بال و پرمه
یاد داده به پسراش - شهیدشدن رو مادرم
منم میخوام دعا کنم- امشب واسه پسرم
پا سفرۀ مادرمون
الهی رشید بشی
پدر شهید بشم
پسر شهید بشی
.
.
یه عمره پای پرچمش / روزی گرفتیم هممون
این افتخاره که یه روز / به پاش بیفتیم هممون
باید که با سربندِ / یازهرا پروازی بشیم
باید شهیدبشیم بشه / ازخودمون راضی بشیم
یاد داده به پسراش - شهیدشدن رو مادرم
منم میخوام دعا کنم- امشب واسه پسرم
پاسفرۀ مادرمون
الهی رشید بشی
پدر شهید بشم
پسر شهید بشی

یه روز تو کوچه های شهر / سیلی واسه فدک زدن
بابامو که میبردن / مادرمو کتک زدن
باید که اینو بدونی / ظلمت شب تموم میشه
برا ولایت که ندیم / خونمونم حروم میشه
یاد داده بِم پسرم - شهید شدن رو مادرم
منم وصیت میکنم - تو رو واسه برادرم
پا سفره عمو حسین
الهی رشید بشی
پدر شهید بشم
پسر شهید بشی

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(سرتاسر وجودمرا غم گرفت) * قاسم نعمتی

606

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(سرتاسر وجودمرا غم گرفت) سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت
آتش کشید شعله و دور مرا گرفت

شکر خدا که دود به داد علی رسید
امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت

تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در
از بین دنده در وسط سینه جا گرفت

چون سرخ گشته بود نیامد ز جا برون
تا پاشدم زجا بغلم را خدا گرفت

برخواستم زجا به هواخواهی علی
برروی چادرم اثراز جای پا گرفت

نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود
ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت

تادید بین کوچه علی نیست همرهم
راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت

یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد
نور دو دیدگان مرا بی هوا گرفت

این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد
معجر ز موی دختر من کربلا گرفت

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:15
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

غزل فاطمیه -(گریه کُنَت از غصه ات دق میکند حتما) * حسین ایمانی

407

غزل فاطمیه -(گریه کُنَت از غصه ات دق میکند حتما) گـریه کُنت از غصّه‌اَت دق می‌کند حتماً
چیزی نمانده از تنت این روزها اصلاً

پهلوبه‌پهلو می‌شوی در بسترت هر وقت
گلها شکـفته می‌شود بر رویِ پیراهن

دَستاسْ را چـرخاندی و نانی فراهم شد
آماده کردی خانه را با صحبت از رفتن

دادی به زینب بسته‌ای با روضه‌هایِ باز
بابا کفن دارد... حسن دارد... حسین اصلاً

این خانه را بی تو تصـوّر هم نباید کرد
این روضه‌یِ بی‌مادری چه می‌کند با من

بالایِ بستر می‌نشیند دخـترت زینب
دارد به دستش باز هم اِنگار پیـراهن

یک روز هم از رویِ تَل می‌بیند او دلبر
پیشِ دو چشمِ مادرش در حالِ جان‌کـَنْدن

سر می‌بُرد خنجر چرا بد می‌بُرد خنجر؟!...
سالم نمانده جایِ یک بوسه به رویِ تن

ذکـرِ مدینه ذکـرِ گودالِ غـم و زینب
شد العجل مهدی بیا ای دلربایِ من

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت زهرا(س) شام غریبان -(میدهد بال و پرخسته ی جبریل خبر) * محمود ژولیده

515

حضرت زهرا(س) شام غریبان -(میدهد بال و پرخسته ی جبریل خبر) می دهد بال و پر خستۀ جبریل خبر
پیشِ چشمان علی رفت ز دنیا کوثر

دور می کرد ز دُور و برِ خانه همه را
ماند، یک جمعِ یتیم و تنِ سردِ مادر

غنچه اش گوشۀ یک باغچه ای مدفون بود
به کجا دفن کند حال،گُلَش را حیدر

این گُلِ لِه شده را با چه دلی بردارد
با چه حالی بدهد غسل به یاسِ پَرپَر

زیر پیراهن اگر غسل دهد دستور است
باز می کرد علی از سرِ زهرا معجر

آب می ریخت به پهلو و به سینه امّا
باز می ریخت ز خونابه گهی خون جگر

زینب از گوشۀ آن حجره تماشا می کرد
وای از زخمِ تنِ مادر و حال دختر

پیکر فاطمه را با چه کسی باید بُرد
راهِ تشییع ، نمانده ست برایش دیگر

بر سرِ دوشِ علی می رود آیا پرِ کاه
یا فراتر شده تابوت ز فتح خیبر

زیرِ تابوت همین چند یتیمند فقط
حسنِ سر به گریبان و حسین و خواهر

عاقبت شد گُلِ پرپر به دلِ خاک نهان
اینچنین رَدِّ امانت شده بر پیغمبر

می رسد صوتِ حزین تا تهِ گودال به گوش
آه از پیکر بی غسل و کفن ، خاک بسر

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حسی غریب بود شب دفن فاطمه (شعر شام غریبان) * وحید ولوی

577

حسی غریب بود شب دفن فاطمه (شعر شام غریبان) هدیه به روح مطهر مادر سادات سلام الله علیها
و شهید قاسم سلیمانی (الحقنی الله به)

غربت عجیب بود شب دفن فاطمه
حسی غریب بود شب دفن فاطمه

باران اشک ز چشمان روان چو سیل
دل بی شکیب بود شب دفن فاطمه

وقت وداع آخر زهرا رسیده است
داغ حبیب بود شب دفن فاطمه

ورد لب علی، دوای صبوری اش
أم مَن یجیب بود شب دفن فاطمه

تنها دوا برای علی وصل فاطمه است
نعم الطبیب بود، شب دفن فاطمه

(آه از دمی که سنگ لحد را نهاد علی
در پیش قبر فاطمه از پا فتاد علی)

تنها بدون فاطمه دنیا جهنم است
این روزها و ثانیه ها یک به یک غم است

هر روز اگر برای تو گریم عزیز من
باز این مقابل غم عظمای تو کم است

امشب هوای شهر مدینه گرفته است
باران شروع شده، کجایی؟ که نم نم است

یاسین بخوانمت به صدایی مقطّعه
یا ... سین، صدای علی غرق ماتم است

حالا که باز وقت خداحافظی شده
بنگر چگونه فاتح خیبر قدش خم است

(اشکم روان و می روم و می گذارمت
ای مهربان من، به خدا می سپارمت)

باید روم به خانه، یتیمان تو هنوز
مشغول گریه اند، پریشان تو هنوز

خیلی حسن شکسته، به دیوار زل زده
در فکر پیکر و تن بی جان تو هنوز

رنگ از رخ حسین پریده نگاه کن
هست او امیدوار به درمان تو هنوز

زینب به روی پای من افتاده، فاطمه
حس می کند که هست به دامان تو هنوز

سفره بدون نور رخت پهن می شود
جمعیم دور هم همه گریان تو هنوز

(من هم هنوز باور هجران نکرده ام
موجی شکسته ام که طوفان نکرده ام)

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

احوالات دفن حضرت زهرا(س) -(بدرقه کردم دل و دلدار را با اشک چشم) * محسن راحت حق

732

احوالات دفن حضرت زهرا(س) -(بدرقه کردم دل و دلدار را با اشک چشم) بدرقه کردم دل و دلدار را با اشکِ چشم
غسل دادم گلبُنِ گلزار را با اشکِ چشم

نیمه شب تشییع کردم همسرِ قامت کمان
دفن کردم یاورِ بیمار را با اشکِ چشم

با نمازِ صبر..من صابر شدم مانندِ کوه..
ختم کردم لذّتِ دیدار را با اشکِ چشم

واردِ خانه شدم گریه امانم را برید...
شتشو دادم در و دیوار را با اشکِ چشم

ردّ ِ خونهای زیادی روی در پاشیده بود
پاک کردم من نوکِ مسمار را با اشکِ چشم

دخترم می زد به صورت با تمامیّ ِ وجود
صبر دادم زینبِ خونبار را با اشکِ چشم

لب فرو بسته حسن..خیره شده بر کوچه ها
می کنم آرام این غمخوار را با اشکِ چشم

سوگواری می‌کنم تا روزِ محشر بهرِ این...
بدرقه کردم دل ودلدار را با اشکِ چشم

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، روضه -(هنوز این خانه برتن رخت اندوه پدر دارد) * سعید تاج محمدی

529

حضرت زهرا(س)، روضه -(هنوز این خانه برتن رخت اندوه پدر دارد) هنوز این خانه بر تن رخت اندوه پدر دارد
کجا دنیا از اندوه دل زهرا خبر دارد؟!

اگر خورشید مان رفت از میان، هان ای شباویزان!
هنوز این آسمان در دامنش قرص قمر دارد

مخواهید از علی در دست هاتان دست بگذارد
که او مرد است و مرد از جمع نامردان حذر دارد

مخواهید از علی سخت است در جمع شما بودن
که در جمع شغالان شیر بودن درد سر دارد

بترسید از جسارت بر حریم اهل بیت عشق
خدا هر لحظه بر احوال این منزل نظر دارد

...
کسی می آید از این کوچه با یک صورت نیلی
خدایا! مادر ما دست در دست پسر دارد

هلا ای خارهای خشک صحراهای بی مهری!
کجا یک یاس، تاب آتش و مسمار در دارد؟!

میان آتش و خون پشت در سخت است با این حال
تماشای علی از دور دردی بیشتر دارد

به استقبال می آید رسول نور و بیداری
شباهنگام خورشید از زمین قصد سفر دارد
...
همیشه رسم این تقویم بی احساس این بوده:
که هر گل سبزتر باشد خزانی زرد تر دارد

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

یار علی(ع) و سورۂ أعطینا بود * مرضیه عاطفی

349

یار علی(ع) و سورۂ أعطینا بود یار علی(ع) و سورۂ أعطینا بود
ایثار و بصیرتش چه بی همتا بود
والله که خطبۂ فدک سرتاسر
تفسیرِ ولی شناسیِ زهرا(س) بود!

#ألسلام_علیک_أیتهاالمظلومة_المغصوبه
#أشهد_أن_علی_ولی_الله

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد