شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 سید حسام الدین رفیعی طباطبایی

زمینه، شور ایام فاطمیه -(خداروشاکرم که سایه، شماست روسرم) * سید حسام الدین رفیعی طباطبایی

392

زمینه، شور ایام فاطمیه -(خداروشاکرم که سایه، شماست روسرم) خدا رو شاکرم که سایه ، شماست رو سرم
با افتخار همیشه اسمی از ، شما میبرم
منم یه بچه شیعه هستم و ، شما مادرم
دوباره بزم روضه، شور و همهمه
نوای روضه و دعا و زمزمه
دیوونه ها دوباره جمع شدن همه
• همه با دل پر آه اومدن
• همه با پیرهن سیاه اومدن
• به عشق روضه کلی راه اومدن
حیِ، علی العزا / نوحوا، لفاطمه
حیِ، علی البُکا / سینه زنا همه

خدا رو شکر دعای خیر تو ، شده شاملم
با این که حق تو نشد ادا ، نکردی ولم
کی میگه بی مزاری ؟ تو حرم ، داری توو دلم
بهشت به زیر خاک پای مادراس
تا وقتی پرچم یا فاطمه بالاس
نگاه تو پناه کل نوکراس
• همه چشمشون به دست شماست
• توو دستتون کلید عرش خداست
• یا فاطمه رجز سینه زناست
حیِ، علی العزا / نوحوا، لفاطمه
حیِ، علی البُکا / سینه زنا همه

  • دوشنبه
  • 15
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار فاطمیه -(بی تو کبوتر به سینه پر نمیزند) *

867
1

اشعار فاطمیه -(بی تو کبوتر به سینه پر نمیزند) بي تو كبوتر دلم به سينه پر نمي زند
كسي به خانه علي حلقه به در نمي زند

فاطمه جان حسين تو بي توغذا نمي خورد
حسن ز دوري رخت خنده دگر نمي زند

كلثوم از فراق تو آه ز سينه ميزند
حرف دگر به غير تو پيش پدر نمي زند

اي گل نازنين من همسر بي قرين من
زينب تو بدون تو شانه به سر نمي زند

خيز و زجا و با علي روي به سوي خانه كن
كه ميخ در به سينه ات بوسه دگر نمي زند

آب بر آتش دلم خيز و به اشك خود بزن
كه مرهمي به زخم دل سوز جگر نمي زند

كنار قبر مخفي ات ورد زبانم اين بود
بي تو به بام خانه ام پرنده پر نمي زند

  • چهارشنبه
  • 17
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:36
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

روضه بسیار شنیدنی حاج حسن خلج -(ازل برای ابد ملک لایزالش بود...) * امید مهدی نژاد

494
1

روضه بسیار شنیدنی حاج حسن خلج -(ازل برای ابد ملک لایزالش بود...) ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق می‌کند آخر، که چند سالش بود

حریم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به زیر بالش بود

هم او که خون خدا را به شیر خود پرورد
بزرگ کرب‌وبلا طفل خردسالش بود

پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت
چراغ کوچۀ شب قامت هلالش بود...

زمین شب زده را رشک آسمان می‌کرد
اگر فراتر ازآن خطبه‌ها مجالش بود

«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»

  • پنج شنبه
  • 18
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:51
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

رفتی و بعد تو هیچکی نیومد * مرضیه عاطفی

419

رفتی و بعد تو هیچکی نیومد رفتی و بعد تو هیچکی نیومد
بگیره از حالمون یه خبری
خونه سوت و کوره! تنهاتر شدیم
خیلی سنگینه غم ِ بی مادری

بعد تو، بابا شبا توو نور ماه
میشینه مظلوم؛ گریه میکنه
ذوالفقار و درمیاره از غلاف
بیصدا، آروم؛ گریه میکنه

بعد تو افتاده از خواب و خوراک
از غمت میسوزه توی تب حسن(ع)
بابا میگه پسرم بهم بگو...
با خودت چی میگی زیر لب حسن(ع)؟!

مبهمه حال و هوای زینبت(س)
رنگ بغض و غم به خونه میزنه
می شینه روزا کنار چادرت
موهاش و با گریه شونه میزنه

من به لبخند تو وابسته ام و
سر گذاشتن رویِ پاهای خودت
دست-پخت فضه عالیه ولی-
نون نخوردم جز با دستای خودت

مهربونیات مگه یادم میره
جای خالیته برام عین عذاب
می پَرم از خواب! گریه میکنم...
نیستی و کنارمه یه ظرف آب

راستی مادر، نمیدونم که چرا
بابا هی دس میکشه رویِ گلوم؟!
سینه م و می بوسه و زل میزنه-
به «سرم»...وقتی می شینه روبروم!

#صلی_الله_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#صلی_الله_علیک_یاحسین_بن_علی
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#کربلا_لازمم_شب_جمعه_ست
#مرضیه_عاطفی

  • پنج شنبه
  • 18
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 حسن کردی

حضرت زهرا(س)،بسترشهادت (زبانحال امیرالمؤمنین ع) -(مگر که قصد سفر داری ای جوان علی...) * حسن کردی

826
1

حضرت زهرا(س)،بسترشهادت (زبانحال امیرالمؤمنین ع) -(مگر که قصد سفر داری ای جوان علی...) مگر که قصد سفر داری ای جوان علی
نفس نفس نزن ای جان من به جان علی

تو ای قرار دل بی قرار من زهرا
نمی شود نروی از کنار من زهرا؟

مرا به رفتن خود امتحان نکن بانو
مرا شبیه خودت قد کمان نکن بانو

میان خانه ی حیدر به زحمت افتادی
چه پیش آمده فکر وصیت افتادی؟

بگو ز هر چه که خواهی نگو خداحافظ
به لب نمانده جز آهی، نگو خداحافظ

هنوز زخمی دست سیاه شلاقی
برای رفتن از خانه ام چه مشتاقی

به بی کسیِ علی بعد خود ترحم کن
زمان خنده ی قنفذ، مرا تجسم کن

هجوم لشکر هیزم نرفته از یادم
شرار خنده ی مردم نرفته از یادم

سرِ دفاع من از زندگی بریدی تو
سه ماه لحظه به لحظه چه ها کشیدی تو

قلاف قاتل نامرد، کوچه را لرزاند
صدای ناله ات آنجا تن مرا لرزاند

تن تو سوخت به شلاق درد در کوچه
زمین برای تو خون گریه کرد در کوچه

کسی شبیه تو هرگز نسوخت پای علی
گذشته ای ز جوانیت در ازای علی

  • پنج شنبه
  • 18
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:32
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

سبک شور فاطمیه با اجرای کربلایی نقی شامدی -(بذارید این شب آخر رو...) * خادم الزینب

1238
2

سبک شور فاطمیه با اجرای کربلایی نقی شامدی -(بذارید این شب آخر رو...) بذارید این شب آخر رو
ببینید این چشای تر رو
نبرید شبونه مادر رو
بگیرید شونه ی حیدر رو

پیچیده تو خونه ی حیدر
نیمه ی شب الله و اکبر
پاشیده شد سوره ی کوثر
داره میره شبونه مادر

حالا که میری مادر
چرا میری بی حیدر
ببر حسن رو لاقل
داره میزنه پرپر

بند دوم

میریزه رو چشات خاک اما
خمه قد رشید بابا
میزنه رو سرش واویلا
زینبت اومده وا اماه

زینب تو اومده مادر
چادرتو گرفته رو سر
ببخش برام بزرگه معجر
بلند شو از رو خاکا مادر

زوده که بی مادر شم
تو کودکی پرپر شم
سخته که به این زودی
هم نفس حیدر شم

بند سوم

داره چشم بابا میباره
چشمای مجتبی میباره
غریب کربلا میباره
سره رو نیزه ها میباره

نذار خزون بشه بهارش
برس بداد حال زارش
حسینتو تنها نذارش
رفته همه صبر و قرارش

شروع شده عاشورا
آره از همین حالا
سره حسینت میره
به روی نی ها بالا

روی صحرا ، پیکر افتاده
روی نی ها سر تکون داده
خواهری بین ،نی ها جون داده
جای سیلی ها رو نشون داده

  • جمعه
  • 19
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:47
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

روضه جانسوز حضرت زهرا(س) حاج محمود کریمی -(با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود..) * رضا قربانی

1490
2

روضه جانسوز حضرت زهرا(س) حاج محمود کریمی -(با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود..) با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود

با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه

پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت

صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد

میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد

با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد

زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت

با بازوی شکسته ی خود… روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود… روزِ آخری

پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد

هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست

پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید

تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت...

  • شنبه
  • 20
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شعر فاطمیه -(من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری) * پوریا باقری

1218
6

شعر فاطمیه -(من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری)

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شعر فاطمیه -(من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری) * پوریا باقری

2709
6

شعر فاطمیه -(من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری)

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشکش چکید آرام؛ دانه دانه در بستر * مرضیه عاطفی

333

اشکش چکید آرام؛ دانه دانه در بستر اشکش چکید آرام؛ دانه دانه در بستر
دارد به پایان میرسد پیمانه در بستر

بال و پرش در شعله مانده در هجومی سخت
تب می چکد از صورتِ پروانه در بستر

همسایه ها با خاطری آسوده میگفتند
افتاده دیگر مادرِ این خانه در بستر

تا که نبیند لرزش ِ دستِ کبودش را
موهای زینب(س)شد شبانه شانه؛ در بستر

پهلو شکسته! ضربه خورده سخت بازویش
مجروح می پیچد به خود دردانه در بستر

دلداده بود و عاشقانه از علی(ع) میگفت
جانِ دو عالم با غمی جانانه در بستر

دیگر جوابِ «کلّمیني» یک تبسم بود
از درد می لرزید وقتی چانه در بستر

دست علی(ع) در دستهایِ ناتوانش بود
با دلخوشی های جهان بیگانه؛ در بستر...

داغش به دل ماند و نفس محکم زد و یخ کرد-
انگشتهایش دانه دانه دانه در بستر!

#صلی_الله_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#فاطمیه_تسلیت
#مرضیه_عاطفی

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

شهادت حضرت فاطمه -( نشسته ام که بگریم برای مادرمان) * یاسر مسافر

513
1

شهادت حضرت فاطمه  -( نشسته ام که بگریم برای مادرمان) نشسته ام که بگریم برای مادرمان
برای درد و بلایی که آمده سرمان

نشسته ام که بگریم برای روی کبود
به زخم های نشسته به قلب کوثرمان

خدا کند که بسوزد همیشه در آتش
هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان

به اشک های علی و به خط جبرائیل
دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان

زنی مجلله و محترم به روی زمین
میان کوچه فتاده است در برابرمان

نوشته اند که در بین لشکر افتاده
اگر چنین شده باشد که خاک بر سرمان

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

شهادت حضرت زهرا -(بانوی بی حرم) * بهمن عظیمی

817

شهادت حضرت زهرا  -(بانوی بی حرم) بانوی بی حرم
ای عشق حیدر - سوره ی کوثر
دین و دنیامی - ای جانم مادر
هم کفو حیدر و بی همتایی / مثل دریایی
ماه شبهای / تار مولایی / زهرایی
مدد یا زهرا ۳ - یا زهرا

بانی خلقتی
هم جان و جانان - معنای قرآن
روز قیامت - مصداق ایمان
أغیثینی یا زهرا مولاتی / باب نجاتی
آب حیاتی / مادرِ خوبِ / ساداتی
مدد یا زهرا ۳ - یا زهرا

تا وقتی نوکرت
هستم سرمستم - از دنیا خستم
لطف تو آخر - می گیره دستم
چی بهتر از اینکه مادرمی / بال و پرمی
تاج سرمی / چشمه لطف و / کَرَمی
مدد یا زهرا ۳ - یا زهرا

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:02
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(س) -(در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست...) * بردیا محمدی

426

مرثیه حضرت زهرا(س) -(در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست...) در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست
"آه"گفتی..،شد نوایِ ناله یِ ماتم درست

گونه ی تو لمس کرد اشک نمازِ صبح را
شد از آن پس رویِ هر برگِ‌گُلی شبنم درست

قطره ای از اشک تو وقت مناجاتت چکید
بر زمین افتاد..،شد سرچشمه ی زمزم درست

ای که در شرح تو آمد سوره ی "کوثر" پدید
شد از اَعطینایِ شأن‌ات آیه ای محکم درست

در حدیث قدسی "لولاک" پی بُردیم ما
تو همانی که به اذنش می شود آدم درست

نقش تو افتاد بر روی رکابِ احمدی
با نگینی فاطمی شد حلقه ی خاتم درست

ذات تو ذاتاً "ولیُّ‌الله"سازی می کند...
مصطفی جای خودش..،شد مرتضیات هم درست

تو پناهِ عالمی..،دیدیم در روز کساء
با تو شد ضعفِ تنِ پیغمبر اکرم درست

حضرت حق حیدرش را یکّه و تنها که دید
بر تو رو زد..،شد برای مرتضی همدم درست

دامنت را می تکانی در میان خانه ات
از غبارش می شود آسیّه و مریم درست

چادرت را پهن کردی بر سرِ اهلِ بُکاء
در حسینیّه شد از هر تارِ آن پرچم درست

یک گره آورده بودم تا حسین‌ات وا کند
تا قسم دادم به تو..،شد آن گره دَر ‌دَم درست

ای که باران نیز در مَسحِ "رُخ"اَت محرم نبود...
پس چگونه خورد بر آن،دستِ نامحرم..،درست!

شکل زخمی را که میخِ در به پهلویت کِشید
می کند تا روزِ غُسل‌ات پُرسشی مبهم درست

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:05
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال حضرت زهرا(س) خطاب به سلمان -(آه سلمان چه بی وفا شده ای...) *

476

زبانحال حضرت زهرا(س) خطاب به سلمان -(آه سلمان چه بی وفا شده ای...) آه سلمان چه بی وفا شده ای
خانه ی ما دگر نمی آیی
نیست یادت مگر پدر میگفت
نیستی تو غریبه؛ از مایی

حال من هم شبیه حال توست
شهر بعد از پدر پر از غم هاست
راستی از علی خبر داری؟!
دیده ای که چقدر او تنهاست؟

راستش خواب دیده ام سلمان
پدرم مصطفی و مادر را
گفت با ما بیا دگر برویم
دیدم اشک دو چشم حیدر را

آه سلمان تنم، سرم، دستم
چه کنم سوختن در این تب را
رفتنی ام، امید ماندن نیست
چه کنم پنج ساله زینب را

راستی این رطب برای تو
میوه ای از بهشت می باشد
حسنم بغض میکند سلمان
فکر دیوار و کوچه می باشد

مثل شب های قبل بین خواب
از عطش تشنه لب صدایم کرد
آب دادم، نخورد حسین و فقط
ایستاد و مرا نگاهم کرد

گفت همسایه ها همه با هم
جمعشان بین کوچه دیدنی است
من شنیدم که باز میگفتند
فاطمه این دو روزه رفتنی است

بعد من جان تو و جان علی
فارغ از غصه و ملالم کن
اشک می ریخت دیشب ای سلمان
گفتم حیدر دگر حلالم کن

شاعر: #علیرضا_مسیحا

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

شهادت حضرت زهرا -(جان علی،زهرا) * امیرحسین سلطانی

782
2

شهادت حضرت زهرا  -(جان علی،زهرا) جان علی،زهرا
فدای اشک تو گل طاها
چی میشه که باشی کنار من
اگه بری علی میشه تنها

عشق علی،زهرا
مگه قرارمون نبود باشی
خالی نکن پشت علی رو که
تنها تویی که همه دنیاشی

پاشو از بستر
جوون حیدر
نرو که زینب
میشه بی مادر

نرو زهرا جان

تاج سرم،زهرا
غصه ی تو منو زمینگیر کرد
سخته برام ببینم این رو که
خوابت نمی بره شبا از درد

ای همسرم،زهرا
به خاطرم بیا تسلاشو
به تابوتت خیره نشو دیگه
الحمدلله بهتری پاشو

صفای خونم
عزیز جونم
شفا میگیری
اینو میدونم

نرو زهرا جان

جوان ننه،زهرا
نشون نده به من کفن هارو
ایشالله روز به روز میشی بهتر
از غصه درمیاری بابارو

جوان ننه،زهرا
نگو خبر داری تو از فردا
واسه حسین دل نگرونی که
کفن نداره جز یه بوریا

نگو از خنجر
که روی حنجر
میاد و میشه
حسینت بی سر

حسین واویلا

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:46
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

مرثیه جانسوز حضرت زهرا(س) -(بگو زجانِ بهارم خزان چه میخواهد؟) * سید پوریا هاشمی

598

مرثیه جانسوز حضرت زهرا(س) -(بگو زجانِ بهارم خزان چه میخواهد؟) بگو زجان بهارم خزان چه می خواهد؟
فراق لعنتی از جانمان چه میخواهد؟

مگر که شوهرت از این جهان چه می خواهد؟
به غیر ماندنت ای نیمه جان چه می خواهد؟

هنوز مانده ام این روزها چه زود گذشت
خوشی و خندۀ نُه سال ما چه زود گذشت

بنا نداری از این سوز تب رها بشوی؟
برای مدتی از بسترت جدا بشوی؟

قرا نیست در خانه جا به جا بشوی؟
دوباره مادر سرحال بچه ها بشوی؟

به پات اگر که بیفتم چطور؟ می مانی؟!
کنار در که بیفتم چطور؟ میمانی؟!

نمی شود که مرا باز رو به راه کنی
درست مثل گذشته به من نگاه کنی؟!

و کوه درد و غمم را دوباره کاه کنی
حسودهای مرا خوار و روسیاه کنی

به فکر ریختنم... بی ستون تو چه کنم؟
نمی شود که بمانی؟ بدون تو چه کنم...

دوماه و نیم غمت آتش دلم بود و
دوماه و نیم فقط گریه حاصلم بود و

دوماه و نیم درِ خانه قاتلم بود و
دو ماه ونیم مغیره مقابلم بود و

دو ماه ونیم مرا بین کوچه ها دیدند
سلام کردم و جای جواب خندیدند

بلندشو که زمین خوردنم زیاد شده
نرو که دردسر ماندنم زیاد شده

نلرز لرزش دست و تنم زیاد شده
خودت ببین که «بمان گفتنم» زیاد شده

خدا گواست که مثل تو از جهان سیرم
بدون من بروی زنده زنده میمیرم...

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا سلام الله علیها -(جانی نمانده در تنت از بس گریستی) * مرضیه نعیم امینی

824
1

حضرت زهرا سلام الله علیها -(جانی نمانده در تنت از بس گریستی) جانی نمانده در تنت از بس گریستی
هم بین بستری و هم انگار نیستی

این بار چندم است به دیوار رو زدی
تا حیدرت به در نرسیده بایستی

این رخت چیست رج به رجش آه میکشی
مادر به فکر روز مبادای کیستی؟

پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشست
تا نخ برای پیرهن کهنه ریستی

زینب ببیند آتش اگر، گریه می‌کند
مادر چرا تو آب که دیدی گریستی؟

  • پنج شنبه
  • 25
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:30
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه نعیم امینی
ادامه مطلب

ترکیب بند زبانحال مولا در کنار بستر حضرت زهرا(س) * رامین برومند

362

ترکیب بند زبانحال مولا در کنار بستر حضرت زهرا(س) ترکیب بند زبانحال مولا در کنار بستر حضرت صدیقه کبری(س)

ای دلخوشی عرش برین و جنان بمان

من التماس میکنمت ، مهربان ، بمان

قول و قرار آن شب رویایی ات چه شد؟!

ای گل برای دلخوشی باغبان بمان

گرچه نمیدهند جواب سلام من

دلخور مباش از عمل این و آن ، بمان

بانوی من ببین که غریبم تو لا اقل

کوری چشم عاشیه و دشمنان بمان

من اسمان جلوه نور تو بوده ام

بعداز تو میخورد به زمین آسمان بمان

سر درد داری و بدنت درد میکند

بادرد های دست و سر و استخوان بمان

خوشحال میشوند نباشی کنار من

جان حسن به جان حسینم بمان بمان

این خانه با وجود تو لبریز عشق بود

غم خانه است بعد تو این آشیان بمان

ای عشق من عزیز دلم ای صبور من

زهرا پس از تو میشکند این غرور من

تنهاییم ببینم و بیا باوفا نرو

زهرا قسم به روح رسول خدا نرو

با رفتنت به خاک سیه مینشانی ام

مشکن به پیش چشم مغیره مرا نرو

بانو تو خوب میشوی و قول میدهم

پیدا کنم به درد تنت یک دوا نرو

بعد از خدا تویی همه ی پشتوانه ام

آئینه ی تمام نمای خدا نرو

اصلا بیا بخاطر من نه ، تو لااقل

عشق دلم برای دل بچه ها نرو

اجل الوفاتی ات شده خود قاتل دلم

رحمی بکن به حال دل مرتضا نرو

نظم تمام آل عبا را بهم مریز

من التماس میکنمت با وفا نرو

عشق و صفا ز خانه مان میرود دگر

ای دلخوشی خانه ی شیرخدا نرو

عرض و سما گرفته دلش هم ز آه من

دهلیز خانه ام شده خود قتلگاه من

ای تو قرار اینهمه دل بی قراری ام

با رفتنت به دست غمت میسپاری ام

مشکل گشایم و غم تو مشکلم شده

پیداست فاطمه ز همین آه و زاری ام

زهرا حسن نگفت ، خودم با خبر شدم

در گوش تو شکسته شده یادگاری ام

آن روز درب خانه به دستت که باز شد

دادی سلام و هم ، به دل امیدواری ام

بدساختم خودم در این خانه را ببخش

تیزی میخ در شده خود زخم کاری ام

من حیدرم که در همه طول عمر خویش

باجی به کس نداده ام از شیرخواری ام

فتاح خیبرم فقط از بهر حفظ صبر

از دیدن مغیره به کوچه فراری ام

اشک مرا به غیر خداوند کس ندید

تنها برای توست که ابر بهاری ام

لبخند میزنی تو هنوز از برای من

یا کار میکنی جلوی چشم های من

بعد از تو کوچه گرد غریب وطن منم

با رفتن تو صاحب درد و محن منم

این جمع بی تو فاطمه پاشیده میشود

دیگر شکسته قامت این انجمن منم

بی تو شب عروسی زینب چه میکنم!

شاید که مستحق نبودت شدن منم

تو میروی و میشکنم من وَ بعد از این

شب ها رفیق غصه و دردِ حسن منم

کابوس مجتبی ست این که شاهده

فریادهای مادر من را نزن منم

لالایی حسین صدای تو بوده و...

بعد از تو مونس غم این بی کفن منم

هرشب که آب دادی اش و سینه زن شدی

دیگر برای تشنگی اش سینه زن منم

جوری شکسته میشوم آخر که بعد از این

باور نمیکنند که خیبر شکن منم

✍رامین برومند (زائر)

  • پنج شنبه
  • 25
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب

سنّی نداشت غصه زیادی کشید و رفت (حضرت زهرا س) * رامین برومند

498

سنّی نداشت غصه زیادی کشید و رفت (حضرت زهرا س) شمع علی (ع)

هجده بهار زندگی اش را بدید و رفت

سِنّی نداشت غصّه زیادی کشید و رفت

این چند ماه آخر عمر از تمام خلق

جز کودکان و شوهر خود، او برید و رفت

مشتاق دیدن پسرش بود و حیف شد ...

ماه جمال محسن خود را ندید و رفت

بود آرزوش دیدن ِ یک راه رفتنش

یک بوسه از جمال گلش هم نچید و رفت

نه سال پای عشق علی بود همچو شمع

در بین شعله سوخت،آب شد، چکید و رفت

در بین دود و شعله برای عقیله ، بر...

دیوار ، مشق روز دهم را کشید و‌ رفت

بانوی ما مجلله بود و رشیده بود

وقت شهادت آن قدِ سرو اش خمید و رفت

.

.

.

با خاک های چادر خود “زائر “و غلام

از بهر نوکری ِ حسن (ع) آفرید و رفت

✍رامین برومند(زائر)

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 00:07
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -( شامِ عزای امّ الحسین است) * هستی محرابی

430

شهادت حضرت زهرا س -( شامِ عزای امّ الحسین است) #فاطمیه_دوم_نوحه_عزای_مادر

امشب دلِ ما در شور و شین است
اندوهِ سنگین در عالَمین است
اشکِ غمِ او در هر دو عین است
شامِ عزای امّ الحسین است

زینب نشسته در سوگِ مادر
گریَد برای فقدانِ کوثر
غسلِ شبانه با اشکِ حیدر
دفنِ شبانه شد یاسِ پرپر

آه هر دو عالم شد داغدارش
چشمِ ملائک شد اشکبارش
از دیده پنهان گشته مزارش
در خانه حیدر شد سوگوارش

زینب ز بابا گیرد بهانه
رنگِ بهارم رنگِ خزانه
بابا چرا رفت آن گل ز خانه
صد لعن و نفرین بر این زمانه

بر روی قبرت با حالِ غمگین
داغِ تو باشد بر ما چه سنگین
اشکِ حسین و آهِ حسن بین
ای بی نشانه ای یاسِ خونین

عشقم حسین و قربانِ نامش
قربانِ سقّای با مرامش
با اشکِ دیده پُر کرده جامش
امّا ننوشید آن تشنه کامش

چشمِ ربابش مانده نظاره
لالایی خوانَد بر گاهواره
بر دستِ بابا آن شیر خواره
خون بر سما رفت از حلقِ پاره

#هستی محرابی
#بداهه
@Asharemehrabi

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

مدح حضرت زهرا(س) -(ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین) * محمد حسین رحیمیان

1833
2

مدح حضرت زهرا(س) -(ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین) ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین
فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین

تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا
مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین

حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد
تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین

عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست
مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین

وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که
آی جبرائیل، جبرائیل عبادت را ببین

گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه
با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین

راه داده قاتلش را به گل روی علی
بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین

کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش
بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:02
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

گر چه همیشه داشتم زحمت برایت * مرضیه عاطفی

482

گر چه همیشه داشتم زحمت برایت گر چه همیشه داشتم زحمت برایت
آوردم اما باز هم حاجت برایت

قدری تماشای خودت را قسمتم کن
تا کی دلم پُر باشد از غربت برایت؟!

دلواپست بودم! دعا میکردم ایکاش
حدّاقل هر روز یک ساعت برایت

جای زمینه سازیِ روزِ ظهورت
تمدید کردم سال ها غیبت برایت

ردّم نکن! چونکه بنا دارم بزودی
من هم شوم یک یارِ با قیمت برایت

چشم انتظاری میکشی برگشتنم را
هرگز گناهانم نشد عادت برایت

از چشم های تو نیفتادم! گرفتی-
دست مرا، تا جان دهم راحت برایت

اصلا برای اینکه جانم را بگیری
می آورم یک لحظه صد علت برایت

هنگام دیدار تو؛ صبحِ روز موعود
می میرم آقاجان؛ سرِ فرصت برایت!

#إلهی_بفاطمة_س_عجل_لولیک_الفرج
#متی_ترانا_و_نراک
#مرضیه_عاطفی

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:17
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

دوبیتی های شهادت حضرت زهرا(س) -(بیا بنشین علی جان در کنارم) *

449

دوبیتی های شهادت حضرت زهرا(س) -(بیا بنشین علی جان در کنارم) بیا بنشین علی جان درکنارم
که امشب من وصیت باتو دارم
حلالم کن که نزدیک است دیگر
ملاقات من و پروردگارم

مدینه تا بدون مصطفی شد
خدا داند که دیگر بی صفا شد
از آن روزی که زهرا رفت درخاک
دگر روز عزای مرتضی شد

در عالم اولین مظلوم علی بود
همیشه از حقش محروم علی بود
من از او دل شکسته تر ندیدم
که بعداز فاطمه مغموم علی بود

از آن لحظه که زهرا با در افتاد
حسین او به مادر مادر افتاد
چه شد که ناله زد فضه خزینی؟
گمانم دید آنسو حیدر افتاد

اَمـان از ظلم بی حـدِ زمـانه
گـرفـته سینۀ مـا را نـشانـه
تمام مادران می میرند ، اما
نه با سیلی و ضرب تـازیـانه

هیچ دانید کجا بود حقیرم کردند؟
پیش طفلان من آن روز اسیرم کردند
تاکه بامشت ولگد فاطمه ام راکشتند
جان زهرا که همان یک شبه پیرم کردند

نیمه شب با تن گلگون چه کنم؟
صبرم از کف شده بیرون چه کنم؟
هرچه شستم تن مجروح تو را
سنگ غسلت شده پر خون چه کنم؟

اگر چه بوده ام الگوی زینب
ولی شرمنده ام از روی زینب
سه ماه آزگار شد آرزویم
که یک شانه زنم بر موی زینب

یقین که مادر ما هست زهرا
یقین اوهم به مادل بست زهرا
بـه حق بـچه هایش در قیامت
بگیرد دست ما را دست زهرا

درحق طلبی چنان زُهیرم گردان
پیش مرگ حسینم و بُریرم
هرآنچه عطا نموده ای ممنونم
یا فاطمه عاقبت بخیرم گردان

شاعر: علی اکبر اسفندیار(مداح)

  • شنبه
  • 27
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:14
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 احسان  نرگسی رضاپور

پرت سوخت -(با نوای حاج حسین سیب سرخی) * احسان نرگسی رضاپور

529
4

پرت سوخت -(با نوای حاج حسین سیب سرخی) پرت سوخت
به آتیش کشیدن در خونه رو پیکرت سوخت
بمیرم جلو چشمای زینبت معجرت سوخت
پرت سوخت

بمیرم
توی کوچه ها می کشن دشمنا حیدرت رو
با یه ضربه از تو گرفتن گل پرپرت رو

گناه تو مادر چی بوده واما
که روی تو اینجور کبوده واما
علی دیگه طاقت نداره، واویلا
که زهرا توو آتیش و دوده واما

بند دوم

بمیرم
چی باید بگم از غم سیلی و تازیونه
نزن بی حیا مادرم فاطمه نیمه جونه
واویلا

واویلا
بمیرم که زخم دل حیدرت بی حسابه
سلام علی دیگه توو کوچه ها بی جوابه
واویلا

چرا رنگ زینب پریده واما
چرا قد مادر خیمده واما
الهی که بارون بگیره، پشت در
که آتیش به خونه رسیده واما

.........

بند سوم

توو کوچه
یه جوری زدن اون غلافو به بازوی مادر
که دسش جدا شد دیگه از توو دستای حیدر
وای مادر

بمیرم
دوباره علی مونده و خنده ی تلخ مردم
زمین خورده تو کوچه مادر برا بار چندم
وای مادر

چهل مرد جنگی رسیدن واما
که دست علی رو ببندن واما
بمیرم که یه عده نامرد، تو کوچه
به اشکای حیدر می خندن واما

...‌..

بند چهارم

واما
نبودی ببینی توی کربلا خیمه ها سوخت
توو عصر دهم چادر زینبت بی هوا سوخت
واویلا

واما
نبودی توی کربلا بی کفن شد حسینت
روی نیزه ها رفته بود راس نور دو عینت
واویلا

تو گودی گودال یه نامرد با کینه
رسیده که اینبار بشینه رو سینه
تن خونی شو توی گودال ، برگردوند
نگفت خواهرش داره از دور می بینه

  • شنبه
  • 27
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • احسان نرگسی
ادامه مطلب

داغ دید و از غم تو مرثیه خوان شد علی(ع) * مرضیه عاطفی

480

داغ دید و از غم تو مرثیه خوان شد علی(ع) داغ دید و از غم تو مرثیه خوان شد علی(ع)
بیقرارانه نگاهش خیس ِ باران شد علی(ع)

عاقبت آیینۂ دقّ اش به هم شد جفت و جور
پای تابوت تو جان داد و پریشان شد علی(ع)

در کنار بسترت سجاده اش را پهن کرد
در نماز لیلة الدفن تو گریان شد علی(ع)

خانه سوت و کور، نه فامیل! نه همسایه ای
در کنار بچه ها قاری قران شد علی(ع)

دست لرزانِ حسن(ع) را گرم در دستش گرفت
با محبت! جورِ دیگر مرد میدان شد علی(ع)

بی تو زینب(س) از غذا افتاد و لاغر شد حسین(ع)
با چه بغضی پایِ سفره خیره بر نان شد علی(ع)

زیر نور ماه زانو زد به روی خاک ها
آشنای هر شبِ یک قبر پنهان شد علی(ع)!

#صلی_الله_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#اول_مظلوم_عالم_مولانا_علی_ع
#إلهی_بفاطمة_عجل_لولیک_الفرج
#مرضیه_عاطفی

  • شنبه
  • 27
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:23
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا س -(یا فاطمه مرغِ دلم کرده هوایت شوقِ وصالِ قبرِ بی صحن و سرایت) * هستی محرابی

623

شهادت حضرت زهرا س -(یا فاطمه مرغِ دلم کرده هوایت شوقِ وصالِ قبرِ بی صحن و سرایت) #فاطمیه_روضه_غربت_مادر

یا فاطمه مرغِ دلم کرده هوایت
شوقِ وصالِ قبرِ بی صحن و سرایت

وا حسرتا از تو نمانده یک نشانی
ای همسرِ مظلومِ خورشید ولایت

دل در تنورِ روضه می سوزد ز داغت
ماندم علی امشب کجا گیرد عزایت

آن جانِ زخمیَش بوَد محتاجِ تسکین
با دیده ی خون روضه می خوانَد برایت

گشته طبیبِ قلبِ غمگینِ تو بانو!
جانش ندارد تابِ آه و ناله هایت

دیوارِ بغضِ او فرو ریزد از اینکه
از بیت الاحزان می رسد سوزِ صدایت

ابری سیه از غم گرفته آسمانش
گوید مرو زهرای من جانم فدایت

یا فاطمه ای مرهمِ غمهای حیدر
ای یک تنه استاده در پای ولایت

امشب دعا کن تا بگیرم دامنت را
بی بی قسم دادم به جانِ مجتبایت

در عشقِ تو میمانم و میمیرم ای گل
منظومه ی چشمت مرا شمعِ هدایت

با روضه هایت آمدم سامان بگیرم
می ریزم این قلبِ خرابم را به پایت

عجل وفاتی شد روا مادر ز بسکه
کردی تو امشب استغاثه از خدایت

#هستی_محرابی
#بداهه ۲۷_دی_۹۹

  • شنبه
  • 27
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:36
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) هجوم به بیت ولایت -(از میخ، خون جاری شد و دیوار لرزید) * عادل حسین قربان

545

حضرت زهرا(س) هجوم به بیت ولایت -(از میخ، خون جاری شد و دیوار لرزید) از میخ، خون جاری شد و دیوار لرزید
عرشِ خدا در کوچه‌ها انگار لرزید

روزی که ناموسِ خدا، نقشِ زمین شد
در اوجِ غربت، مخزنِ اسرار لرزید

از ناله‌ی پشتِ درِ یک قد خمیده
چشمِ بشر، با حالتی خون‌بار لرزید

یک‌بار سیلی خورد زهرا، در ازایش
هِی شانه‌های حیدرِ کرار لرزید

هم روز گریان بود، هم شب، در مصیبت
آن چشم‌های دائما بیدار لرزید

دیدند مردم موقعِ غوغای کوچه
شیرِ دلیرِ عرصه‌ی پیکار لرزید

جریانِ آن قامت‌کمان، واژه به واژه
در آسمانِ ابریِ اشعار لرزید

  • یکشنبه
  • 28
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:16
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا -(بغض کرد و گفت مردم! شعله‌ها از در گذشت) *

473

شهادت حضرت زهرا  -(بغض کرد و گفت مردم! شعله‌ها از در گذشت) بغض کرد و گفت مردم! شعله‌ها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت

زد به سینه، چند یازهرای اشک‌آلود گفت
بعداز آن از چند و چون روضۀ مادر گذشت

روضه‌خوان رفت و به ظهر داغ عاشورا رسید
من‌ همان جا ایستادم... شعله‌ها از در گذشت

من میان کوچه بودم روضه‌خوان در کربلا
آه، آن شب بر دل من روضه‌ای دیگر گذشت

تازیانه رفت بالا و غلاف آمد فرود
تیغ پشت تیغ از جسم علی اکبر گذشت

شعله بود و محسن شش‌ماهه و دیوار و در
تیری آمد از گلوی تشنۀ اصغر گذشت

میخ در بر سینۀ پرمهر مادر حمله کرد
آب دیگر از سر عباس آب‌آور گذشت

ریسمان بر گردن حبل‌المتین انداختند
قافله از بین غوغای تماشاگر گذشت

ذکر حیدر داشت زهرا، مسجد از جا کنده شد
ذکر حیدر داشت مولا از دل لشکر گذشت

درد پهلو، زخم بازو... فاطمه از پا نشست
تیر و نیزه از تن فرزند پیغمبر گذشت

من سراپا اشک بودم، طاقتم از دست رفت
روضه‌خوان از ماجرای خنجر و حنجر گذشت

روضه‌ها اینجا گره می‌خورد، بابا رفته بود
هیچ‌کس اما نمی‌داند چه بر دختر گذشت

شاعر:علی سلیمیان

  • چهارشنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 00:22
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) مدح و شهادت -(تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر...) * سیدتقی سیدی

441
-1

حضرت زهرا(س) مدح و شهادت  -(تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر...) تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر
خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر

نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی
که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر

چه حکمت بوده در آتش ، که ابراهیم و زهرا را
یکی آنی گلستان شد یکی هر لحظه سوزان تر ؟

شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان
علی چشمش نمی بیند ، بتاب ای ماه تابان تر

وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم
ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر

زمین آغوش واکرده ، که گنجی را به بر گیرد
دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر

خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که
اگر گنجینه ای داری ، نگاهش دار پنهان تر

  • پنج شنبه
  • 2
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 18:39
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد