شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
استاد محمد جواد غفورزاده

شهادت حضرت زهرا -(مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت) *استاد محمد جواد غفورزاده

576
1

شهادت حضرت زهرا  -(مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت) مدینه با تو به ماهی دگر، نیاز نداشت
به روشنایی صبح و سحر نیاز نداشت

تو زهرۀ فلَکی، رشک ماه و پروینی
که با تو چرخ به شمس و قمر نیاز نداشت

مسافری که نگاه تو بود بدرقه‌اش،
خدای را، به دعای سفر نیاز نداشت

دعای نیمه‌شبت سِیرِ آسمان می‌کرد
که این پرستوی عاشق به پر نیاز نداشت

بهشت روی زمین، خانۀ گِلین تو بود
که ناز فضّه خرید و به زر نیاز نداشت

حکایت دلِ تنگ تو را توان پرسید،
ز لاله‌ای که به خونِ جگر نیاز نداشت

وجود پاک تو می‌سوخت از شرارۀ غم
دگر به شعلۀ قهر و شرر نیاز نداشت

گریستن ز تو آموخت ابر پاییزی
دگر به خواهش از چشمِ تر نیاز نداشت

برای سبز شدن، گلبُن محبت و عشق
به اشک زمزم از این بیشتر نیاز نداشت

میان چشمۀ اشک تو عکس زینب بود
اگر شبِ تو به قرص قمر نیاز نداشت...

حریر دست تو مجروح بود از دستاس
به تازیانۀ بیدادگر نیاز نداشت

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:03
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شهادت حضرت زهرا -(بی‌تو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا) * محمد علی مجاهدی

866
2

شهادت حضرت زهرا  -(بی‌تو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا) بی‌تو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا

وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری
افتاده ز پا مولا، یا فاطمة الزهرا

بعد از تو علی، از پای افتاد و به غم خو کرد
با خانه‌نشینی‌ها، یا فاطمة الزهرا...

چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید
تنهاست علی، تنها، یا فاطمة الزهرا...

بر خرمن جان او، چون شعله شرر می‌زد
می‌ریخت چو آب اسما، یا فاطمة الزهرا...

هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم
هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمة الزهرا

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:06
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن کردی

ایام فاطمیه -(چی شد که بعد از اون کوچه) * حسن کردی

742
1

ایام فاطمیه  -(چی شد که بعد از اون کوچه) چی شد که بعد از اون کوچه
هنوز چشمات ورم داره
سه ماه داره از پهلوت
فقط خونابه می باره

چقدر بی رحم بود اون آتیش
چه کرده با سر و رویت
چی شد بالا نمی یادش
دیگه یک لحظه بازویت

چقدر نامرد بود اون مسمار
چرا لج کرد با پهلویت
تو رو تنها دید و افتاد
به جون دست و بازویت

تو افتادی ولی اول
با صورت خوردی توو دیوار
رد دستای پر خونت
هنوزم مونده رو دیوار

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

نوحه وزمزمه شهادت حضرت زهرا (س) _تو رفتی وعلی غریب است * اسماعیل تقوایی

787
1

نوحه وزمزمه شهادت حضرت زهرا (س) _تو رفتی وعلی غریب است نوحه وزمزمه شهادت حضرت زهرا(س)
تو رفتی وعلی غریب است
ذکر لبش امن یجیب است

فاطمه ای یار جوانم برده فراق تو توانم
طاقت داغ تو ندارم خیز وببین قد کمانم

فاطمه جان، فاطمه جانم4
___________________________
خانه ی بی تو باصفا نیست
به درد مرتضی دوا نیست

یاد تو شمع محفل ماست عزای تو به خانه بر پاست
کنار بسترت عزیزم زاشک اهل خانه دریاست
فاطمه جان....
___________________________
رفته به پشت ابر ماهم
فاطمه بی تو بی پناهم

خیز ودوباره خطبه ای خوان برتن خسته ام بده جان
یاس کبود من بیا و کارعلی بده تو سامان
فاطمه جان...
__________________________
شب است و وقت دفن، زهرا
غم من وسکوت صحرا

چگونه جسمت ای قرارم میان قبر تو گذارم
کشم خجالت از پیمبر امانتش به او سپارم
فاطمه جان...

شعر:اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت زهرا(س)، بستر -(بعد ازسقیفه، پاک غرورم شکسته شد) * محمود ژولیده

653

حضرت زهرا(س)، بستر -(بعد ازسقیفه، پاک غرورم شکسته شد) بعد از سقیفه، پاک غرورم شکسته شد
دستم به کوچه،پیش نگاه تو بسته شد

بانوی باردار که در وا نمیکند !
بد جور استخوان جناقت شکسته شد

در انتظار غنچۀ نو رسته بودم و
دیدم چگونه غنچۀ نارسته رسته شد

مُردم هزار بار و خدا زنده ام گذاشت
روزیکه راه کوچه به روی تو بسته شد

جان علی دگر تو علی را بهم نریز
قلبم از این سکوتِ پر از درد خسته شد

طرز نفس نفس زدنت میکشد مرا
افتادی و امامِ تو از پانشسته شد

ای روزگار، دست جفا با علی چه کرد!
دیدی که جمع ما همه از هم گسسته شد

دشمن چه بد به گریه‌ی من خنده می‌کند
جان علی مرو که علی سرشکسته شد

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت...) * محمد جواد شیرازی

637

زبانحال امیرالمؤمنین(ع) -(تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت...) تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت

اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت

هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت

این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت

یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت

ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت

با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت

تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت

خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت

با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

وداع امیرالمؤمنین(ع) باحضرت زهرا(س) -(خداحافظ عزیز بی گناهم...) *

1906
-1

وداع امیرالمؤمنین(ع) باحضرت زهرا(س) -(خداحافظ عزیز بی گناهم...) خدا حافظ عزیز بی گناهم
خدا حافظ امیدوتکیه گاهم

خدا حافظ تمام هست وبودم
خدا حافظ الا یاس کبودم

اگرچه خصم رادرخون کشیدم
اگر از عبدودها سر بریدم

اگر چه درشجاعت نامدارم
به خیبر گر حماسه آفریدم

دلم خوش بودیاری چون تودارم
تو در هرسنگری بودی امیدم

از آن شب زیر تابوتت گرفتم
غریبانه پی نعشت دویدم

تو را تا که زدست من گرفتند
دگر از بی کسی زهرا خمیدم

مدینه نشنود دیگر صدایت
همه راحت شدند ازگریه هایت

سه ماه از دردپهلویت نخفتی
چرا با محرمت چیزی نگفتی

دلیل مرگ تو مشت ولگدشد
بمیرم منزلت زیر لحد شد

تنت تاکه به روی شانه ام رفت
دگرخوشبختی هم ازخانه ام رفت

روا باشد علی بی تو بمیرد
دعا کن تا ا َجَل جانم بگیرد

تو رفتی بدزمین خوردم عزیزم
منم همراه تو مُردم عزيزم

خدا حافظ عصای دست حیدر
تو که رفتی دگربشکست حیدر

تو تا رفتی الا بود ونبودم
بسوگت ازدو دیده خون سرودم

حسن، زينب، حسين وام كلثوم
دگر از فیض مادر گشته محروم

چه سازم فاطمه با کودکانت؟
بهانه ی تو کردند طفلکانت

بمیرم که غریبانه بگریند
بدور از من یتیمانه بگریند

عزیزم لرزه افتاده به پایم
حسن جانم شده دیگرعصایم

حسینت برسر خودخاک کرده
بمیرم زینب اشکم پاک کرده

چنان کلثوم به در زُل زد دلم بُرد
که یعنی پشت این درمادرم مُرد

تو رفتی خانه با غم مبتلا شد
حسین تا گفت مادر کربلا شد

تو بازینب چه گفتی نورعینم؟
جدا یکدم نگردد از حسینم؟

غمت راهم بدل«مداح» دارد
که شعرش سوزدل همراه دارد

شاعر:#علی_اکبر_اسفندیار(مداح)

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا(س) -(ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان...) * یونس وصالی خوراسگانی

687

مصیبت حضرت زهرا(س) -(ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان...) ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان
گر روی ای فاطمه گردد بهار من خزان

مجتبی چه دیده در کوچه که‌او چندین شب است
زانوی غم در بغل بگرفته بی تاب و توان

بین کوچه راه میرفتم مغیره آمد و...
خنده ای بر من زد و برد از دل حیدر امان

موی زینب شد پریشان شانه در دستت بگیر
بر لب از داغ‌تو دارد ناله و آه و فغان

بس که دیدی رنج در راه حمایت از علی
در جوانی گشته ای ای یاور من قد کمان

کشته شد محسن ز بس خوردی لگد از دشمنم
ناله ات آن دم زد آتش بر دل کروبیان

من‌غریب افتاده ام در بین‌مردم فاطمه
تو از اینجا میروی پیش پیمبر در جنان

کن حلالم در حمایت از تو دستم‌بسته بود
امر‌بر صبر از‌سوی احمد شدم در این زمان

فاطمه حرفی بزن‌چیزی بگو با شوهرت
ای کلام دل نشینت بر علی آرام جان

پیش چشم‌کودکانت در دعای نیمه شب
با خدایت‌ کرده ای عجل وفاتی را بیان

ذکر لب های حسینت آیه امن‌یجیب
هم صدا با او تلاوت کرد قرآن آسمان

《یا مَن اسمُه》خوانده زینب تا بگیری تو شفا
لرزه افتاد از نوایش در دل کون و مکان

میروی و از فراقت عاقبت دق میکنم
دارم از سوز فراقت دائما اشک روان

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

مصبت حضرت زهرا(س) -(غرور چادر او شد شهید در کوچه...) * محسن حنیفی

802
3

مصبت حضرت زهرا(س) -(غرور چادر او شد شهید در کوچه...) غرور چادر او شد شهید در کوچه
وقار پوشیه اش لطمه دید در کوچه

به درک لیله ی قدرش خیال هم نرسید
به او چگونه شهادت رسید در کوچه

کسی که حاصل معراج بود تشریفش
بهشت بود و بهشت آفرید در کوچه

شکسته باد دو دستی که راه او را بست
خزان که آمد و آلاله چید در کوچه

همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد
هزار حوریه در خون تپید در کوچه

شکوه پرده نشینان شکست آن لحظه
که گوشواره ی او آرمید در کوچه

به اعتبار صدور حدیث لولاکش
علی شکست و پیمبر خمید در کوچه

رواق آینه ی کودکی ترک برداشت
شده است موی سر او سپید در کوچه

حسن که حامل عرش خداست در ملکوت
به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه

  • یکشنبه
  • 7
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:40
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا -(اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!) * محمد کابلی

867
3

مرثیه حضرت زهرا  -(اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!) اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!
شاید که خندیدی کمی با این بهانه

وقتی به دستت نای بالا آمدن نیست
من میزنم بر تار موهای تو شانه

بعدش برایت لقمه میگیرم عزیزم
هی ضعف کردی هی قرار از سینه بردی

زینب فدایت! آب رفتی بین بستر
یک چندوقتی هست که چیزی نخوردی

حالا برای بیشتر مثل تو بودن
از بقچه ات سر میکنم چادرنمازی

یک امشبی را قول دادی که بخندی
جان پدر گریه نکن هی بین بازی

مثل خودت من گَرد میگیرم ز خانه
بعدش غبار ذوالفقار پر ز هیبت‌...

جای حسن را پهن کردم خاطرت جمع
اینهم بفرما کاسه ی آب حسینت

مثل تو هرشب می‌نشینم رو به قبله
مثل همان شبها که سالم بود پهلوت

همسایه ها را هم دعاشان میکنم من
هرچند درب خانه را بستند بر روت

شیرین زبانی میکنم شاید بخندی
شاید نبینم لحظه ای محزونی ات را

از فضه (شستن) یاد میگیرم بزودی
تا که بشُویَم رخت‌های خونی ات را

اما خودمانیم، خیلی کار سختیست!
مادر شدن،جای تو بودن،غصه خوردن

با سن اندک خانه داری کار سختیست
زود است کار خانه را بر من سپردن

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

فاطمیه -(دوباره فاطیمه مون / حال شهادت داره) * ایمان کریمی

615

فاطمیه  -(دوباره فاطیمه مون / حال شهادت داره) دوباره فاطیمه مون / حال شهادت داره
خوشبحال نوکری که / بال شهادت داره
هر چی که یاد میگیرم/ از کرم مادرمه
خدا رو شاکر هستم / قوت بال و پرمه
یاد داده به پسراش - شهیدشدن رو مادرم
منم میخوام دعا کنم- امشب واسه پسرم
پا سفرۀ مادرمون
الهی رشید بشی
پدر شهید بشم
پسر شهید بشی
.
.
یه عمره پای پرچمش / روزی گرفتیم هممون
این افتخاره که یه روز / به پاش بیفتیم هممون
باید که با سربندِ / یازهرا پروازی بشیم
باید شهیدبشیم بشه / ازخودمون راضی بشیم
یاد داده به پسراش - شهیدشدن رو مادرم
منم میخوام دعا کنم- امشب واسه پسرم
پاسفرۀ مادرمون
الهی رشید بشی
پدر شهید بشم
پسر شهید بشی

یه روز تو کوچه های شهر / سیلی واسه فدک زدن
بابامو که میبردن / مادرمو کتک زدن
باید که اینو بدونی / ظلمت شب تموم میشه
برا ولایت که ندیم / خونمونم حروم میشه
یاد داده بِم پسرم - شهید شدن رو مادرم
منم وصیت میکنم - تو رو واسه برادرم
پا سفره عمو حسین
الهی رشید بشی
پدر شهید بشم
پسر شهید بشی

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(سرتاسر وجودمرا غم گرفت) * قاسم نعمتی

814

شعر مصیبت حضرت زهرا(س) -(سرتاسر وجودمرا غم گرفت) سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت
آتش کشید شعله و دور مرا گرفت

شکر خدا که دود به داد علی رسید
امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت

تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در
از بین دنده در وسط سینه جا گرفت

چون سرخ گشته بود نیامد ز جا برون
تا پاشدم زجا بغلم را خدا گرفت

برخواستم زجا به هواخواهی علی
برروی چادرم اثراز جای پا گرفت

نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود
ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت

تادید بین کوچه علی نیست همرهم
راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت

یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد
نور دو دیدگان مرا بی هوا گرفت

این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد
معجر ز موی دختر من کربلا گرفت

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:15
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

غزل فاطمیه -(گریه کُنَت از غصه ات دق میکند حتما) * حسین ایمانی

584

غزل فاطمیه -(گریه کُنَت از غصه ات دق میکند حتما) گـریه کُنت از غصّه‌اَت دق می‌کند حتماً
چیزی نمانده از تنت این روزها اصلاً

پهلوبه‌پهلو می‌شوی در بسترت هر وقت
گلها شکـفته می‌شود بر رویِ پیراهن

دَستاسْ را چـرخاندی و نانی فراهم شد
آماده کردی خانه را با صحبت از رفتن

دادی به زینب بسته‌ای با روضه‌هایِ باز
بابا کفن دارد... حسن دارد... حسین اصلاً

این خانه را بی تو تصـوّر هم نباید کرد
این روضه‌یِ بی‌مادری چه می‌کند با من

بالایِ بستر می‌نشیند دخـترت زینب
دارد به دستش باز هم اِنگار پیـراهن

یک روز هم از رویِ تَل می‌بیند او دلبر
پیشِ دو چشمِ مادرش در حالِ جان‌کـَنْدن

سر می‌بُرد خنجر چرا بد می‌بُرد خنجر؟!...
سالم نمانده جایِ یک بوسه به رویِ تن

ذکـرِ مدینه ذکـرِ گودالِ غـم و زینب
شد العجل مهدی بیا ای دلربایِ من

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت زهرا(س) شام غریبان -(میدهد بال و پرخسته ی جبریل خبر) * محمود ژولیده

721

حضرت زهرا(س) شام غریبان -(میدهد بال و پرخسته ی جبریل خبر) می دهد بال و پر خستۀ جبریل خبر
پیشِ چشمان علی رفت ز دنیا کوثر

دور می کرد ز دُور و برِ خانه همه را
ماند، یک جمعِ یتیم و تنِ سردِ مادر

غنچه اش گوشۀ یک باغچه ای مدفون بود
به کجا دفن کند حال،گُلَش را حیدر

این گُلِ لِه شده را با چه دلی بردارد
با چه حالی بدهد غسل به یاسِ پَرپَر

زیر پیراهن اگر غسل دهد دستور است
باز می کرد علی از سرِ زهرا معجر

آب می ریخت به پهلو و به سینه امّا
باز می ریخت ز خونابه گهی خون جگر

زینب از گوشۀ آن حجره تماشا می کرد
وای از زخمِ تنِ مادر و حال دختر

پیکر فاطمه را با چه کسی باید بُرد
راهِ تشییع ، نمانده ست برایش دیگر

بر سرِ دوشِ علی می رود آیا پرِ کاه
یا فراتر شده تابوت ز فتح خیبر

زیرِ تابوت همین چند یتیمند فقط
حسنِ سر به گریبان و حسین و خواهر

عاقبت شد گُلِ پرپر به دلِ خاک نهان
اینچنین رَدِّ امانت شده بر پیغمبر

می رسد صوتِ حزین تا تهِ گودال به گوش
آه از پیکر بی غسل و کفن ، خاک بسر

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:27
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حسی غریب بود شب دفن فاطمه (شعر شام غریبان) * وحید ولوی

790

حسی غریب بود شب دفن فاطمه (شعر شام غریبان) هدیه به روح مطهر مادر سادات سلام الله علیها
و شهید قاسم سلیمانی (الحقنی الله به)

غربت عجیب بود شب دفن فاطمه
حسی غریب بود شب دفن فاطمه

باران اشک ز چشمان روان چو سیل
دل بی شکیب بود شب دفن فاطمه

وقت وداع آخر زهرا رسیده است
داغ حبیب بود شب دفن فاطمه

ورد لب علی، دوای صبوری اش
أم مَن یجیب بود شب دفن فاطمه

تنها دوا برای علی وصل فاطمه است
نعم الطبیب بود، شب دفن فاطمه

(آه از دمی که سنگ لحد را نهاد علی
در پیش قبر فاطمه از پا فتاد علی)

تنها بدون فاطمه دنیا جهنم است
این روزها و ثانیه ها یک به یک غم است

هر روز اگر برای تو گریم عزیز من
باز این مقابل غم عظمای تو کم است

امشب هوای شهر مدینه گرفته است
باران شروع شده، کجایی؟ که نم نم است

یاسین بخوانمت به صدایی مقطّعه
یا ... سین، صدای علی غرق ماتم است

حالا که باز وقت خداحافظی شده
بنگر چگونه فاتح خیبر قدش خم است

(اشکم روان و می روم و می گذارمت
ای مهربان من، به خدا می سپارمت)

باید روم به خانه، یتیمان تو هنوز
مشغول گریه اند، پریشان تو هنوز

خیلی حسن شکسته، به دیوار زل زده
در فکر پیکر و تن بی جان تو هنوز

رنگ از رخ حسین پریده نگاه کن
هست او امیدوار به درمان تو هنوز

زینب به روی پای من افتاده، فاطمه
حس می کند که هست به دامان تو هنوز

سفره بدون نور رخت پهن می شود
جمعیم دور هم همه گریان تو هنوز

(من هم هنوز باور هجران نکرده ام
موجی شکسته ام که طوفان نکرده ام)

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

احوالات دفن حضرت زهرا(س) -(بدرقه کردم دل و دلدار را با اشک چشم) * محسن راحت حق

1686

احوالات دفن حضرت زهرا(س) -(بدرقه کردم دل و دلدار را با اشک چشم) بدرقه کردم دل و دلدار را با اشکِ چشم
غسل دادم گلبُنِ گلزار را با اشکِ چشم

نیمه شب تشییع کردم همسرِ قامت کمان
دفن کردم یاورِ بیمار را با اشکِ چشم

با نمازِ صبر..من صابر شدم مانندِ کوه..
ختم کردم لذّتِ دیدار را با اشکِ چشم

واردِ خانه شدم گریه امانم را برید...
شتشو دادم در و دیوار را با اشکِ چشم

ردّ ِ خونهای زیادی روی در پاشیده بود
پاک کردم من نوکِ مسمار را با اشکِ چشم

دخترم می زد به صورت با تمامیّ ِ وجود
صبر دادم زینبِ خونبار را با اشکِ چشم

لب فرو بسته حسن..خیره شده بر کوچه ها
می کنم آرام این غمخوار را با اشکِ چشم

سوگواری می‌کنم تا روزِ محشر بهرِ این...
بدرقه کردم دل ودلدار را با اشکِ چشم

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س)، روضه -(هنوز این خانه برتن رخت اندوه پدر دارد) * سعید تاج محمدی

746

حضرت زهرا(س)، روضه -(هنوز این خانه برتن رخت اندوه پدر دارد) هنوز این خانه بر تن رخت اندوه پدر دارد
کجا دنیا از اندوه دل زهرا خبر دارد؟!

اگر خورشید مان رفت از میان، هان ای شباویزان!
هنوز این آسمان در دامنش قرص قمر دارد

مخواهید از علی در دست هاتان دست بگذارد
که او مرد است و مرد از جمع نامردان حذر دارد

مخواهید از علی سخت است در جمع شما بودن
که در جمع شغالان شیر بودن درد سر دارد

بترسید از جسارت بر حریم اهل بیت عشق
خدا هر لحظه بر احوال این منزل نظر دارد

...
کسی می آید از این کوچه با یک صورت نیلی
خدایا! مادر ما دست در دست پسر دارد

هلا ای خارهای خشک صحراهای بی مهری!
کجا یک یاس، تاب آتش و مسمار در دارد؟!

میان آتش و خون پشت در سخت است با این حال
تماشای علی از دور دردی بیشتر دارد

به استقبال می آید رسول نور و بیداری
شباهنگام خورشید از زمین قصد سفر دارد
...
همیشه رسم این تقویم بی احساس این بوده:
که هر گل سبزتر باشد خزانی زرد تر دارد

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

یار علی(ع) و سورۂ أعطینا بود * مرضیه عاطفی

491

یار علی(ع) و سورۂ أعطینا بود یار علی(ع) و سورۂ أعطینا بود
ایثار و بصیرتش چه بی همتا بود
والله که خطبۂ فدک سرتاسر
تفسیرِ ولی شناسیِ زهرا(س) بود!

#ألسلام_علیک_أیتهاالمظلومة_المغصوبه
#أشهد_أن_علی_ولی_الله

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا(س) -(مادر برای عمر کمت گریه میکنیم...) * حسین ایزدی

2836
2

شهادت حضرت زهرا(س) -(مادر برای عمر کمت گریه میکنیم...) مادر برای عمر کمت گریه می کنیم
هر شب برای قد خمت گریه می کنیم

هر روزِ ما برای شما فاطمیه است
پس لحظه لحظه پای غمت گریه می کنیم

ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
از رفتن قدم قدمت گریه می کنیم

هر جا که دود و آتش و مسمار دیده ایم
از غصه های دم به دمت گریه می کنیم

ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم
پس تا ظهور منتقمت گریه می کنیم

چادر نماز فاطمه حصن حصین ماست
ما زیر سایه ی علمت گریه می کنیم

توفیق گریه را تو خودت می دهی به ما
پس پای سفره ی کرمت گریه می کنیم

ایوان طلا و گنبد و گلدسته ات کجاست؟
حالا که گم شده حرمت گریه می کنیم

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 آرمان صائمی

شهادت حضرت زهرا -(مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟) * آرمان صائمی

1321
1

شهادت حضرت زهرا  -(مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟) مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟

چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز...خدایا چه کنم...؟

میرسم هر طرف از این تن درهم شده ات
میزنم داد که ای وای این را چه کنم؟؟

گفتم آن روز چرا دست تو هی می افتد؟
نگو این دست شکسته ست..حالا چه کنم؟

من اگر آب بریزم به تنت،می ریزد
بسکه پژمرده شدی..غنچه ی طاها...چه کنم

کاش من جای تو میرفتم و تو می ماندی
گیرم امروز گذشت..با غم فردا چه کنم؟

بچه هارا که من آرامش خاطر دادم
همه آرام‌ شدند با خودم اما چه کنم؟

راز سر بسته ی چشمان حسن فاش شده
بعد از این لرزش در خواب حسن را چه کنم؟
-
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند
مادرش بر در خیمه ست خدایا چه کنم؟
-

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مصیبت درودیوار -(من بار شیشه دارم و سامان ندارم) * آرمین غلامی

782

مصیبت درودیوار -(من بار شیشه دارم و سامان ندارم) من باره شیشه دارم و سامان ندارم
افتاده بارم بین در،درمان ندارم

آتش گرفتم بین دیوار ودری من
در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم

افتادم ازپاوشکسته تر شدم من
افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم

این دنده هایم را چه راحت می شمارم
بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم

پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است
جز پوستی واستخوان برجان ندارم

آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ
جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم

من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم
یارب نیازی بر بلا گردان ندارم

بارم میان کوچه ای افتاده حیدر
خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم

روی کبودم جای مشت وجای سیلی است
آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم

دست توراباریسمانی بسته بودند
دردی به غیر از دیدن جانان ندارم

با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم
جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم

با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر
جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم

(مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند
بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(از در وسرخی مسمار بهم ریخته ام..) * آرمین غلامی

712
1

اشعار فاطمیه -(از در وسرخی مسمار بهم ریخته ام..) ازدر وسرخی مسمار، بهم ریخته ام
زین همه هیزم آوار، بهم ریخته ام

کوچه بودولشکری همچون مغیره فاطمه
من ازاین قوم گنهکار، بهم ریخته ام

دست من بسته وتو درپی یاری علی
زین غم گشته تلنبار، بهم ریخته ام

قدرِ یک عمر خجالت زده ام از رویت
چکنم فاطمه بسیار بهم ریخته ام

خبری نیست دگر از تو و اشک سحرت
ازغمت همسر بیمار، بهم ریخته ام

منم و این همه لشکر،که بسمتم آیند
نظری حضرت دلدار، بهم ریخته ام

بین دربود که شدهلهله برکشتن تو
من زخون لب مسمار، بهم ریخته ام

جان فدای دل آن فاطمه ای که می گفت:
به زمین خوردم و ناچار بهم ریخته ام

روسری سوخت، سرم سوخت، دروسینه بسوخت
وسط کوچه اغیار بهم ریخته ام

کس به یاری من وفاطمه هرگزنرسید
اصلا انگار نه انگار بهم ریخته ام

شاعر: #آرمین_غلامی(مجنون کرمانشاهی)

  • چهارشنبه
  • 10
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مرثیه حضرت زهرا -(ندارم چاره با آهم بسازم) * حسن لطفی

943

مرثیه حضرت زهرا  -(ندارم  چاره با آهم بسازم) ندارم چاره با آهم بسازم
فقط با دردِ جانكاهم بسازم
زِ چوبی كه نشد گهواره باشد
دوتا تابوت می خواهم بسازم

  • شنبه
  • 13
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:17
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
استاد سید رضا موید

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(شروع نامه ام، نامی کریم است..) *استاد سید رضا موید

2221

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(شروع نامه ام، نامی کریم است..) ازدواج، ساده زیستی، خانه داری، تربیت، ولایت، مصحف فاطمه سلام الله علیها

شروع نامه ام نامی کریم است

که بسم الله الرحمن الرحیم است

به آن نامی که شد زآن اسم اعظم

قبول توبهء حوا و آدم

به آن نامی که موسی خواند در طور

وزآن دریافت از حق لوحی از نور

به آن نامی که چون شمع حرا شد

محمد خواند و ختم الانبیا شد

ظهور آن نام تا از ماء و طین کرد

نبی را رحمة للعالمین کرد

علی زان نام او را جانشین شد

امام اولین و آخرین شد

به آن نامی که بر ما روح بخشید

ز نورش زهرهء زهرا درخشید

چه زهرایی!؟ که معنی بخش اسماست

همانا اسم اعظم اسم زهراست

به غیر از او که وحیش پروریده

زن و یک آسمان مردی که دیده!؟

خدا گر مدح او نازل نمی کرد

کتاب خویش را کامل نمی کرد

حساب ذکر یازهرا به ابجد

برآید یا علی و یا محمد

کسی که کفو آن نور جلی بود

علی بود و علی بود و علی بود

زره تنها صداق نقدشان بود

خدا خود خطبه خوان عقدشان بود

رسیدش در شب جشن عروسی

عروس آسمان بر خاک بوسی

به سائل داد چون پیراهنش را

به حکم «لن تنالو البر حتی...»

اگرچه خانۀ زهرا گِلین بود

حریم افتخار مسلمین بود

محبت، پایۀ کاشانۀ او

شرف، خشت بنای خانۀ او

سفالین کوزه ای و مشکی از پوست

اساس چشمگیر خانهء اوست

سپهر آئینه دار هستیش بود

رهین آسیای دستیش بود

حصیری گر چه فرش زیر پا داشت

به روی سر همه نور خدا داشت

شکوه آسمانها صیت او بود

گواه "فی بیوتٍ" بیت او بود

الا ای چرخ دین را زهره زهرا

به حسن خانه داری شهره زهرا

زنان را با عمل ارشاد کردی

"جهاد المراة" را فریاد کردی

تو در شعب ابوطالب شکفتی

که در شبهای خوف انگیز خفتی

به طفلی داغ مادر شد نصیبت

سرشک چشم و خون دل طبیبت

حمایت از پدر با جان نمودی

انیس او به عام الحزن بودی

خدا را بنده ای یکدانه بودی

پدر را دلخوشی در خانه بودی

دو تن بودید او را پشتوانه

تو در خانه، علی بیرون ز خانه

خروش بی‌امان مسجدی تو

رسول خطبه‌خوان مسجدی تو

ز دین چون تو طرفداری که کرده‌ست؟

امام خویش را یاری که کرده‌ست؟

سلام، ای وحی منزل در کلامت!

که حق از کودکی گفته سلامت

تویی یاسین تویی طاهای قرآن

تویی رمز اشارتهای قرآن

به وحدت داده هر مویت شهادت

ورم کرده ست پایت از عبادت

زمین و آسمان در اختیارت

تمام کهکشان ها بیقرارت

زیارت‌گاه انجُم، خاک پایت

زیارت‌نامۀ حوران، ثنایت

الا ای کرده روحت سیر قرآن

کتابت مصحف است و غیر قرآن

کتابی را که با آیات والا

علی با گفته تو کرده املا

کتابی اینچنین والاست امروز

بدست مهدی زهراست امروز

استاد سیدرضا مؤید، گلچین یک مثنوی

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(ممدوحۀ محمدو محبوبۀ علی..) *استاد حاج غلامرضا سازگار

646

حضرت زهرا(س)، مدح و مرثیه -(ممدوحۀ محمدو محبوبۀ علی..) عبادت، تربیت، بصیرت، برائت، دفاع از ولایت

...ممدوحهء محمد و محبوبهء علی

کز کبریا رسیده درود مکررش

آوای وحی می رسد از صحن خانه اش

بوی بهشت می دمد از خاک معبرش

حورا نهاده دست به دامان فضّه اش

غلمان گشوده چشم به احسان قنبرش

گوش علی به زمزمه های سحرگهش

چشم نبی به ماه جمال منورش

با هل اتی و کوثر و تطهیر و قدر و نور

پیوسته بوده ذات خدا مدح گسترش

انفاق کرد جامهء نو در شب زفاف

چون دید پیر سائله را در برابرش

از بس عطای اوست فزون باز هم کم است

خلق جهـان شوند اگر سائل درش

تا صبح حشر سلسلهء اولیای حق

مدیون صبر و نهضت شبیر و شبرش

دانشگـه معلـم آزادگان، حسین

بود از نخست دامن توحیدپرورش

اعجاز وحی داشت پیام مقدسش

آیات نور بود کلام منورش

از خشت‌خشت خانۀ او مرتفع شده است

هر صبح و شام ذکر خداوند اکبرش

این است فاطمه که به گلخانۀ بهشت

بوسند دست، مریم و حوا و هـاجرش

پا می نهد گرسنه به محراب بندگی

آنکه رسد طعام بهشتی ز داورش

هر بانویی است زیورش از خواندن نماز

اما نماز، سجدهء زهراست زيورش

زیبد که در نماز بر آن مادر نماز

جبریل جانماز ببافد ز شهپرش

گویی امیـن وحــی خـداوند، با ادب

زانـو زده بـرای تعلـم بـه محضـرش

گویی هنـوز پشت در آستـان وحی

زهـرا دفاع می‌کند از حـق رهبرش

ای کاش روز غربت او حمزه زنده بود

یـا می‌رسیـد پاسخ یاری ز جعفرش

دشمن گرفته بود کمین در خط رسول

فکر هزار فتنه نهان بود در سرش

می خواست بعد مرگ پیمبر شود خموش

آن جاودان چراغ همیشه منورش

غافل از آنکه بعد پدر می کند قیام

بر دفع کفر دختر اسلام پرورش

غافل از آنکه فاطمه بر دفع دشمنان

صحرا و شهر و مسجد و خانه است سنگرش

مسجد شراره از در و دیوار برکشید

شد داغدیده دخت نبی تا سخنورش

با گریه از صحابه کمک خواست آن زمان

یک تن نداد پاسخ او غیر همسرش

آن اشک و آه و ناله و فریاد و آن سکوت

هرگز نبود هیچکس اینگونه باورش

نفرین برآن سکوت که در موج فتنه ها

طغیان و ظلم و جور علم شد برابرش

نفرین برآن سکوت که از آن سکوت بود

اسلام هر چه آمده امروز بر سرش

جان داد و تن نداد به بیداد لحظه ای

در مرگ نیز سنگر او بود بسترش

دین نبی به همت زهرا دوام یافت

شد نقش آب نقشهء خصم ستمگرش

شـد از قیـام فـاطمه اسلام، روسفید

با آن که شـد کبـود، عـذار منـورش

بعد از چهارده صـده مانده هنـوز هم

آثـار آن کبـودی، بـر مــاه منظرش

گویی هنوز می‌شنـود گـوش روزگار

ذکـر علـی‌علـی ز نفس‌های آخرش

روح نماز بود و روان خطابه بود

گر شد مزار در بر محراب و منبرش

تا شيعه زنده است عزادار فاطمه است

پیوسته خون دل چکد از دیدهء ترش

این نکته نقش خاک قدم‌های فاطمه است

آزاده آن زنی‌ست که زهراست رهبرش

باید گرفت درس علی دوستی از او

آن گونه ای که درس گرفته است دخترش

مولا دو رکن داشت، یکی ختم الانبیا

ام الائمه فاطمه شد رکن دیگرش

آتش زدند بر در دارالولایه اش

سیلی زدند بر رخ از گل نکوترش

یک فرد نه دو تن نه، شنیدم چهل نفر

در پیش دیدگان علی ریخت بر سرش

گویی سپهر بر سر مولا خراب شد

در شام تار خاکسپاری همسرش...

تا ننگرد به سایهء تابوت او كسى

بايد شبانه دفن كند دست حیدرش

چشمی به خاک تربت پنهان فاطمه

چشمی دگر به روضه پاک پیمبرش

گفتا به خود چگونه دهم پاسخ رسول!؟

پرسد اگر ز پیکر رنجور دخترش

گفتا بخود چگونه به زینب دهم جواب!؟

پرسد اگر ز خانه کجا رفته مادرش...

استادسازگار، گلچین و تلفیق چهار قصیده

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مصیبت حضرت زهرا(س) -(بانوی مهربان چه بگویم برای تو) * محمد سعید میرزائی

601

مصیبت حضرت زهرا(س) -(بانوی مهربان چه بگویم برای تو) دعا، نماز نشسته، قرآن، ولایت، دفاع از امام

بانوی مهربان چه بگویم برای تو

از شام گریه یا سحر ناله‌های تو؟

چندی ست در مصیبت نام پیامبر

گشته ست جبرئیل، شریک عزای تو

این چندمین شب ست که با ناله‌ی علی

مشغول گریه‌اند ملائک برای تو؟

آورده‌اند مائده‌ی خوانت از بهشت

گردانده است دست ملک، آسیای تو

روشن شده مدینه ز نور جبین تو

تا خانه‌ی علی شده عین الضیای تو

با آن دعا که قسمت همسایه کرده‌ای

شرمنده‌اند اهل کرم از سخای تو

ای عرش، ارتفاع نماز نشسته‌ات!

معراج مصطفی ست، عروج دعای تو

دردآشنا برای علی جز تو کس نبود

آه از دل به دردِ علی آشنای تو!

تقسیم در میان زمین گشت و آسمان

راز بزرگ صبر جمیل و رضای تو

یک روز، در حمایت مولا بلند شد

در مسجد رسول، شکسته صدای تو

یک روز خانه با در و دیوارِ سوخته

می‌خواست تکه‌تکه بیفتد به پای تو

حرمت گرفته کعبه به نور تو فاطمه

ای حسرتِ بهشت برین، بوریای تو

روشنگر مقام علی در ولایتید

ای برتر از مقام امامت، ولای تو

شأن شما به سوره‌ی کوثر خلاصه نیست

قرآن کاملی و علی «هل أتی»ی تو

ای «انما ولیکم الله»ات آینه!

«اللهُ نور» گشته چراغ سرای تو

میراث خاندان شما «انما یرید»

عهد علی ست آیه‌ی «قالوا بلی»ی تو

آیات جبرئیل که در مصحفِ تو بود

رازی نگفته بین تو ماند و خدای تو

شب‌های آخر است که آورده جبرئیل

با خود خبر ز تشنه لبِ کربلای تو

تا شور کربلای حسین تو جاری است

کی ختم می‌شود به فدک ماجرای تو؟

گر گم شود کلیدِ درِ بسته‌ی بهشت

ماییم و اسم اعظمِ مشکل گشای تو

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(شب گریه های غربت مادر تمام شد) * علیرضا قزوه

636

اشعار فاطمیه -(شب گریه های غربت مادر تمام شد) کوثر، اذان بلال، حدیث کساء، کربلا

شب گريه‌های غربت مادر تمام شد

زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد

امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال

سلمان به آه گفت: ابوذر تمام شد

طفلان تشنه هروله در اشک می‌کنند

ایام تشنه کامی مادر تمام شد

آن شب حسن شکست که آرام‌تر حسین!

چشم حسین گفت: برادر! تمام شد

تا صبح با تو اُستُن حنّانه ضجه زد

محراب خون گريست كه منبر تمام شد

زاینده است چشمۀ زهرایی رسول

باور مكن که سورۀ کوثر تمام شد

باور مكن كه فاطمه از دست رفته است

باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد

زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود

زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:20
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -(بعد از پدر به فاطمه، دشمن امان نداد) *مرحوم قاسم ملکی

982

اشعار فاطمیه -(بعد از پدر به فاطمه، دشمن امان نداد) شهادت محسن، دفاع از مولا

بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد

وز مهر، کس تسلی آن خسته جان نداد

زهرا ندید محسن و، گلچین روزگار

گل چید و فیض دیدن بر باغبان نداد

می‏ خواست با پسر بدهد جان به پشت در

اما چو بی کسی علی دید، جان نداد

در کوچه خواست تا که شود حامی علی

دردا که تازیانه‏ء دشمن امان نداد

هر قهرمان کند به نشان خود افتخار

زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

اشعار مصیبت حضرت زهرا(س) -(این روزها شب و سحرت طول میکشد) * هادی ملک پور

704
1

اشعار مصیبت حضرت زهرا(س) -(این روزها شب و سحرت طول میکشد) بیماری، کوچه، کربلا

این روزها شب و سحرت طول می کشد

حتی دقیقه در نظرت طول می کشد

تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت

در پیش چشم های ترت طول می کشد

از کنج خانه تا دم در غصه می خورم

از بس که راه مختصرت طول می کشد

اینگونه پیش اگر برود ای کبوترم

درمان زخم های پرت طول می کشد

با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی

از بین کوچه ها گذرت طول می کشد

بگذر از این محله که در وقت حادثه

تا مجتبی شود سپرت طول می کشد

تنگ غروب می رسی و درک می کنم

درد دل تو با پدرت طول می کشد

گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی

آرام کردن پسرت طول می کشد

گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست

افسوس... قصهء جگرت طول می کشد

تو می روی و تازه شروع غم من است

گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد

گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود

مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد

وزن: *ای حرمت قبلهء حاجات ما*

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:12
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
حاج علی انسانی

حضرت زهرا(س) مدح و مصیبت -(باز به من راه سخن باز شد) *حاج علی انسانی

1822
1

حضرت زهرا(س) مدح و مصیبت -(باز به من راه سخن باز شد) عبادت، خانه داری، تربیت فرزند

باز به من راه سخن باز شد

طایر اندیشه به پرواز شد

تا که کند سیر، مقامات را

مدح کند،‌ مادر سادات را

اختر تابندهء‌ بُرج شرف

گوهر رخشندهء‌ دُرج شرف

مایهء‌ فخریهء‌ خیرالبشر

دوستی و دشمنی‌اش، خیر و شر

روح نُبی، جان نبی، ذات دین

کشته شده بر سرِ اثبات دین...

حُب تو شیرازه‌ء اُمّ الکتاب

سایه‌نشینِ مِهر تو آفتاب

در شرف و عفاف، الگو تویی

به بانوان، بزرگ بانو تویی

خانهء‌ تو گلبُن عشق و عفاف

کعبه به گرد حجره ات در طواف

دامن تو، حسین، می‌پرورَد

آن‌که دل از خلق جهان می‌برَد

عبادت و خدمت تو، متصل

دسته‌ء دستاس ز دستت خجل

چشم ملَک، محو نماز شبت

گوش فلک، به نغمهء‌ یارَبت

بود به دستور خدای اَحد

که مصطفی به دست تو، بوسه زد...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد