سلام
- شنبه
- 26
- شهریور
- 1390
- ساعت
- 13:05
- نوشته شده توسط
- جعفر ابوالفتحی
ما زکعبه رو بسوی کربلا خواهیم کرد
کربلا را کعبة اهل ولا خواهیم کرد
از منای کعبه گر امروز رخ برتافتیم
وعده گاه کربلا را چون منا خواهیم کرد
گر وداع از زمزم و رکن و صفا بنمودهایم
کربلا را رکن ایمان از صفا خواهیم کرد
تا که بشناسد مخلوق جهان خلاق را
خویش را آینه ایزد نما خواهیم کرد
از پی درمان درد جهل ابنای بشر
نینوای خویش را دارالشفا خواهیم کرد
از پی آزادی نوع بشر تا روز حشر
پرچم آزاد مردی را بپا خواهیم کرد
ظلم را معدوم میسازیم و پس مظلوم را
با شهادت از کف ظالم رها خواهیم کرد
کاخ استبداد را با خاک یکسان میکنیم
پس بنای عدل را از نو بنا خواهیم کرد
خویش را در آتش کرب و بلا می افکنیم
ز بس در گلو عقده دارد دلم
به زانوي غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب
که خونابه از ديده بارد دلم
تو را اي خدايي ترين آرزو
به دست خدا ميسپارد دلم
تو رفتي ولي ياد تو ماندني است
پس از تو چنين مينگارد دلم
اسيرم اسير غم عشق تو
سر کوي تو خانه دارد دلم
عباس براتيپور
یا حضرت شیب الخزیب
این اسب ها از این بدنم پا نمی کشند
از روی غنچه ی کفنم پا نمی کشند
تا که گلاب ناب مرا در نیاورند
از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند
این نیزه ها که در جگرم پا گذاشتند
چون داد می زنم حسنم پا نمی کشند
می خواستم دوباره صدایت کنم ولی
یک لحظه هم از این دهنم پا نمی کشند
موی مرا به دست گرفتند و می کشند
اما ز دست و پا زدنم پا نمی کشند
رحمان نوازنی
www.boyepirahanehoseyn.blogfa.comمنبع ایمان غلامی
مانند نور آمدی و لا مکان شدی
پرواز آسمانی هفت آسمان شدی
با جلوه های نوری بالانشین خود
خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی
تا این که انبیا به تو نزدیکتر شوند
روضه شدی و در همه دوران بیان شدی
یک یا حسین گفتم و دیدم دلم شکست
اشکم شدی ز گوشه ی چشمم روان شدی
یک شب کناره سفره تو سائلت شدیم
یک شب کنار سفره ی ما نانمان شدی
قبل از دراز کردن دست گدائی ام
آقا شدی کریم شدی مهربان شدی
ناراحت جدائی مهر تو نیستم
روزی که آمدی به دلم جاودان شدی
یک وقتی آمدم که به دردت نمی خورم
دیر آمدم تو همسفر خیزران شدی...
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
مثل تموم روضه هام
رخصت می گیرم از آقام
شاید که از روی کرم
منو بازم کنه نگام
میخوام برات قصه بگم
قصه دلداده گیام
قصه صحبت منه
با دلبرم گوشه شام
قبل سوال و هر کلام
می گم که بی بی اسلام
یه عمریه تو هوس
گنبد و ایوون طلام
وقتی میگه از حرمت
مادر با گریه هاش برام
اسم تو با سوز جگر
گل می کنه روی لبام
کهنه شراب عشقتو
خدا بهم داده یه جام
مثل کبوتر غریب
آروم کشیده توی دام
تو زندگیم وا می کنی
بی بی با دستات گره هام
آرزومه موقع مرگ
پاتو بزاری رو چشام
ملیک ملک وجود
توهستی و منم غلام
ذکر حسین به هر نفس
مرا شده علی الدوام
شاعر : سید مصطفی فاطمی نویسی
یا حسین
آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
دل ها برای روزتو آماده می شوند
ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
ای خون ما حلال قدومت در این عزا
خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم
تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار
هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم
می آیی وبدون ملاقات می روی
آقا به این عبور کمت گریه می کنیم
خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات
تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم
ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن
ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم
دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود
با تو به آل محترمت گریه می ک
آرزو مند کربلای حسین
افکندجان وتن به پای حسین
گر که خواهی نوا کنی برپا
بهترینش بود نوای حسین
جمله عالم شوند فدای حسین
ذات حق گشته خون بهای حسین
هر(نفس )ذکر لب همین باشد
من بمیرم شب عزای حسین
سرمه ام خاک کربلات
تموم زندگیم فدات
اگه اجازشو بدی
می میرم آقاجون برات
عشق تو در جون وتنم
دل از ضریت نمیکنم
ایشاا...پیرهن عزات
میشه آقاجون کفنم
بگو که جان بدهم بیامان برای سرت
کم است جانم اگر، کودکم فدای سرت
گرفته داغ غمت را به سینه مرغ دلم
و بیقرارترین است در هوای سرت
نگاه ملتهبم گاه، محو گهواره است
و گاه، خیره بر انبوه زخمهای سرت
چه آرزوی بزرگی است این، ولی ای کاش
جدا شود سر ناقابلم به جای سرت
زده است آتشم این غم که بعد تو باید
به شام و کوفه سفر کرد پا به پای سرت
چگونه زنده بماند پس از تو همسر تو
چگونه جان ندهم آه! در عزای سرت؟
شاعر : سید محمد بابا میری
تا ابد جلوه گه حقّ و حقیقت سرِ تست
معنى مكتب تفویض، على اكبر تست
اى حسینى كه تویى مظهر آیات خداى
این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر تست
درس آزادگى عبّاس به عالم آموخت
زآن كه شد مست از آن باده كه در ساغر تست
طفل شش ماهه تبسّم نكند، پس چه كند؟!
آن كه بر مرگ زند خنده على اصغر تست
اى كه در كربوبلا بى كس و یاور گشتى
چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور تست
خواهر غمزده ات دیده سرت بر نى و گفت:
آن كه باید به اسیرى برود خواهر تست
اى حسینى كه به هر كوى عزاى تو به پاست
عاشقان را نظرى در دَم جانپرور تست
خواست «مهران» بزند بوسه سراپاى تو را
دید هرجا اثر تیر ز پا تا سر تست
شاعر : احمد مهران
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینه گردانی تو را
موج نسیم غمزده حس کرد -مو به مو-
بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را
سنگی که قلب دخت علی را نشانه رفت
آمد شکست حرمت پیشانی تو را
قومی که سجده بر بت ابلیس برده اند
انکار کرده اند مسلمانی تو را
آنان که گوششان پر از آواز سکه بود
نشنیده اند لهجه ی قرآنی تورا
با اینهمه کسی نتوانست کم کند
یک ذره از تجلی عرفانی تورا
بعد از طلوع سرخ تو ای آفتاب سبز
چشمی ندید مغرب پایانی تو را
شاعر : سید محمد جواد شرافت
امام حسین - مناجاتی
مادرم من را به غم تعلیم کرد
قلب من را بر غمت تسلیم کرد
هر چه دارم از دعای مادر است
مادرم من را به تو تقدیم کرد
از همان دوران خوب بچه گی
گریه کردن را به من تفهیم کرد
در میان دیده ی بیمار من
پرچم عشق تو را تکریم کرد
روی دیوار دل تفدیده ام
چشم بیمار تو را ترسیم کرد
جایگاه قلب معصوم مرا
روی خاک کربلا تنظیم کرد
سروده: جعفر ابوالفتحی
دلم اسیرمبتلاست
عشقم دو گنبدطلاست
خوشی ما توروضه هاست
تافاطمه صاحب عزاست
دلم پراز شورونواست
آرزویم کرب وبلاست
بهشت برای عاشقات
دیوونه جاش پیش شماست
وادی کرب وبلا قحطی آبست امشب
دل اولاد علی جمله کباب است امشب
شب هجراست و یا حشر پدید آمده است
یا همان تیره شب یوم حساب است امشب
زینب اندر غم فردای یتیمان حسین
زار و دلخسته اندر تب وتاب است امشب
از علی اصغر و خشکیده لبانش زعطش
ای دریغا شب تودیع رباب است امشب
چشم و دل کندن لیلی ز علی اکبر خود
با دل خونشده ناچار و مجاب است امشب
در غم واعطشای حرم سبط نبی
گیتی افسرده جهان جمله خراب است امشب
نالة العطش از جانب اطفال خیم
از زمین تا همه نه باب قباب است امشب
بهر جانبازی خود جملة اصحاب حسین
تا سحرگه همه در فکر و شتاب است امشب
آنکه وی با طمع غارت و مال آمده بود
دگر از جانب شه وقت جواب اس
خواهری درقنوت دستانش
موج خون درفرات چشمانش
شکوه هایش به صاحب قرآن
رب هذاالتقبل القربان(1)
دررکوعش خداهویدابود
آه او بردلش چو سودابود
سجده ای ازنمازاوکم بود
همنشینش درآن میان غم بود
سجده ای زد،دل فلک خون شد
بوسه گاهش مقام مجنون شد
مجموعه اشعار شاعر
درود بر تن عریان سید الشهدا
سلام بر لب عطشان سید الشهدا
ز نوک نیزه شده ملک بی حدود خدا
پر از تلاوت قرآن سیدالشهدا
زیارت شب آدینه اش گرامی باد
که هست فاطمه مهمان سید الشهدا
عجب نه کز نفسش معجز مسیح دمد
کسی که هست ثنا خوان سید الشهدا
به چشم خویش کنید التماس و گریه کنید
که هست فاطمه گریان سید الشهدا
سلام خلق و سلام خدای عزوجل
به زخم های فراوان سید الشهدا
به گیسوان پریشان فاطمه سوگند
که عالم است پریشان سید الشهد
نشان نیزه و شمشیر و تیر و خنجر و سنگ
بهشت لاله و ریحان سید الشهدا
یقین کنید همان چوب خیزران می گفت
سلام بر لب و دندان سید الشهدا
زهی کرم که ز آغاز، نخل میثم را
رقم زدند به دیوان سید الشهدا
تا خیمه زد بعرصة دلها ولای تو
غم رفت و شادی آمد لوای تو
با یک نظر سپرده دل خویش گشتهایم
امیدوار بر نظر دلربای تو
دلها بعشق پاک تو در سینه میطپد
از دیده اشگ شوق روان از برای تو
نام حسین زینت هر انجمن بود
وان انجمن نشانه و فرّو بهای تو
هر بینوا که ریو بسوی تو آورد
زنگ از دلش زدوده شود در لوای تو
هر جا دلی زتیر حوادث شکسته شد
روی آورد بجانب دارالشّفای تو
دارو دهی و حاجت او را روا کنی
داروی درد تلخی و شیرین دوای تو
شاها شهنشهی تو شاهان تاجدار
افکنده اند افسر شاهی بپای تو
بینم بچشم عقل سلاطین زروی عجز
ساینده جبهه بر در دولتسرای تو
مردم تمام عاشق خلد برین و خلد
همواره بود عاشق خ
دیگر زنخل رسالت پدید شد ثمری
پدید شد ثمری از نکوترین شجری
به مرتضی پسری بی نظیر داد خدای
خوشا چنین پدری خرما چنین پسری
از آن زمان که پدیدار گشت باغ وجود
چو او ندید زمانه نهال بار وری
اگرچه گفت خدا لم یلد و لم یولد
دمی بدین پدر و این پسر نما نظری
ز بطن فاطمه و صلب ابن عم رسول
پدید شد بجهان وه چه نازنین گهری
به پرده بود جمال جمیل عزّو جلّ
گشود روی بصد جلوه ماه پرده دری
خدای گفتمش اما سروش غیبی گفت
اگرچه حق بود این گفته صبر کن قدری
نمود مظهر ذات و صفات حق رخسار
خدا نهاد زخود در زمانه خوش اثری
دمید صبح سعادت نماند اثر از شب
مسلم است که هر شام را بود سحری
امیر هر دو جهانرا عیان شد
زارو گریان حسینم چه بود بهتر از این
سخت حیران حسینم چه بود بهتر از این
من نه خود می روم این ره که کسی می بردم
خار دامان حسینم چه بود بهتر از این
قبلتین دل من زینب و عباس شدند
من مسلمان حسینم چه بود بهتر از این
نوكران را همه با نام پدر بشناسد
مست عرفان حسينم چه بود بهتر از اين
مرد نبرد عشق، چو پا در رکاب کرد
گیتی از آن نبرد پس از انقلاب کرد
سودای عشق بازی او تا بروز حشر
دلهای عاشقان همه بی صبر و تاب کرد
آن نفس مطمئنه چو بشنید ارجعی
برخود حرام راحت و آرام و خواب کرد
بنهاد بیدرنگ بره روی وجد جهد
در جستجوی مصدر شیرین خطاب کرد
در کربلا نشانة دیدار یار یافت
از شوق وصل دوست برفتن شتاب کرد
آنجا بدید جلوة معشوق و مست شد
آغاز عشقبازی پر التهاب کرد
بر آن تراب تشنه بخون، خون خویش ریخت
ایجاد کوثری پسری بوتراب کرد
با همچو کوثری زجهان تشنه کام رفت
طفلی فدای خواستن جرعه آب کرد
از بهر گوی بازی چوگان روزگار
سرهای پر زشور و جوان انتخاب کرد
فرزند و خواهران و عزیزان و
تا حشر رادمردی و جانبازی حسین
اندر خود ستایش و تحسین و مرحباست
کز یمن استقامت و ایمان صدق او
نیروی دین فزود هیاهوی کفر کاست
آنشاه راستان که در ایمان و راستی
ناید نظیر او بجهان تا جهان بپاست
سلطان دین سرآمد مردان حق حسین
کو مظهر حقیقت و مرآت حق نماست
از خون اوست گرچه خورد بیخ شرع آب
وز جهد اوست گر که چنین کاخ دین بپاست
برخاست تا کند قد مردانگی علم
آنجا که غیر مردم نامرد برنخاست
بهر خدا زهستی خود دست شست و گفت
در راه دوست میدهم آنرا که دوست خواست
فرمودههای او همه فرمودة نبی است
فرمودة نبی همه فرمودة خداست
فرمود هر کسی که دهد تن بناسزا
هر لحظه گر رود بسرش ناسزا سزاست
فرمود ما چ
ای سرو سرفراز ریاض رضای تو
وی بر قضا رضا و رضا بر قضای حق
مردانه در طریق حقایق زدی قدم
افراشتی بکوی حقیقت لوای حق
ای منشاء مظاهر انوار ذواجلال
حق ثنای نعت تو باشد ثنای حق
حق بود مستحق بظهور حقایقت
زانشد رخ تو آینة حق نمای حق
خلق ارشوند جمله حسین اللهی سزاست
چون از قیام توست پرستش برای حق
از خلقت وجود نبی و علی و آل
ذات تو بود مقصد وهم مدعای حق
گفتا نبی حسین زمن است و من از حسین
هم این بود بوصف تو از حق ندای حق
مقصود اصفیائی و محمود اتقیا
محبوب انبیائی و هم اولیای حق
طفل رهند موسی وعیسی و هم خلیل
آنجا که رتبة تو بود در ولای حق
سریست در مقام جلالت که ذوالجلال
کامل نموده در تو
درس آزادی بدنیا داد رفتار حسین
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین
جان خود را در ره صدق و صفا از دست داد
زین سبب تا حشر باشد گرم بازار حسین
با قیام خویش بر اهل جهان معلوم کرد
تابع اهل ستم گتن بود عار حسین
حق و باطل را بخون خویش کرد از هم جدا
آری آری تا ابد برجاست آثار حسین
زندگی پیکار باشد در ره اندیشهها
باشد این گفتار شیرین و گهربار حسین
گر نداری دین بعالم لااقل آزاده باش
این کلام نغز میباشد ز گفتار حسین
مرگ با عزت، زعیش در مذلت بهتر است
نغمهای میباشد از لعل در ربار حسین
نی ریاست نی دورنگی نی دغل در کار بود
بهر ترویج حقیقت بود پیکار حسین
نی هوا خواهش مسلمانان بدورانند بس
بلکه
محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد
غبار محنت این خاکدان بگردون شد
به جامههای سیه کودکان کو دیدم
دلم بیاد اسیران کربلا خون شد
بیاد تشنه لبان کنار نهر فرات
کنار چشم من از گریه رود کارون شد
به خاندان رسالت ببین چه ظلمی کرد
فلک که زینب کبری ز پرده بیرون شد
چو بر حسین بگریی بحشر خندانی
هر آن دو دیده که نگریست ، سخت مغبون شد
چه آتشی است که میجوشد اشکها گوئی
که چشمها همه کارون و سینه کانون شد
چه نوحه داشت سر نعش نوجوان حسین
هزار حیف که لیلا ز غصه مجنون شد
بسوز و ساز رباب شکسته دل پرسم
که شیرخواره بخون غرقه از چه قانون شد
سر و بری که رسول خداش میبوسید
بزیر سم ستوران خدای من چون شد
چه ع
هالهای بر چهره از نور خدا دارد حسین
جلوة هر پنج تن آل عبا دارد حسین
آشنای عشق را بی آشنا گفتن خطاست
در غریبی هم هزاران آشنا دارد حسین
در هوای کوی وصلش بیقرار آن بیشمار
دل مگر کاه است گوئی کهربا دارد حسین
معجز قرآن جاویدان حسین ابن علی است
برترین اعجازها در کربلا دارد حسین
خیمه گاهش کعبه و آب فراتش زمزم است
قتلگاهی برتر از کوه منا دارد حسین
شور شیرین غمش رمز بقای سرمدیست
ازسرشگ دیدگان آب بقا دارد حسین
تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را
در حریم وصل خود خاک شفا دارد حسین
حرمت ذبح عظیم کربلا بنگر حسان
خونبهائی همچو ذات کبریا دارد حسین
حسان
میسوخت در لهیب تبی آتشین زمین
میساخت پایههای غروری نوین، زمان
خورشید همچو کشتی آتش گرفتهای
آواره بود در دل دریای آسمان
میساخت خون و تیغ و شهامت حماسهای
با عشق و با حقیقت و ایثار توأمان
یکسوی اوج رأیت مردان جان بکف
یکسوی موج لشگر خونخوار و جانستان
در عرصه نبرد تنی چند جان بکف
یکسوی موج لشگر خونخوار و جانستان
در عرصه نبرد تنی چند جان بکف
چون کوه در برابر دریای بیکران
مردی بپای خاست که افتد زپای ظلم
جانی زدست رفت که ماند بجا جهان
در نیمروز گرم که هر لحظه میگداخت
در زیر آفتاب گذارنده جسم و جان
یک مرد مانده بود کران تا کران عدو
یک تیر مانده بود جهان تا جهان نشان
در این چنین دم
مناجات با امام حسین(ع)
کار و بار و بساط ما گریه است
بهترین راه تا خدا گریه است
پیش خالق عجب بها دارد
سجده ای که همیشه با گریه است
بهترین کار چند تا عاشق
پیش یک گنبد طلا گریه است
در کنار کریم های شهر
اولین شغل یک گدا گریه است
هر شب جمعه کار مادرمان
در حرم های کربلا گریه است
تا سه دفعه حسین می گویی
حالت چشم شیعه ها گریه است
گریه ی ما چه ارزشی دارد؟
گریه ی مادر شما گریه است
سروده جعفر ابوالفتحی
حرم شاه - بانک اشعار مذهبی
http://harame-shah.rozblog.com
بگذار زیر پای تو نقاشی ام كنند
در دومین هجای تو نقاشی ام كنند
مثل كبوتران شب جمعۀ حرم
بگذار در هوایِ تو نقاشی ام كنند
مثل كتیبه هایِ قدیم حسینیه
در مجلسِ عزای تو نقاشی ام كنند
جبریل می شوم سر سجاده ای اگر
همسایۀ دعایِ تو نقاشی ام كنند
بگذار مثل مَشك پر از آب، یك غروب
در دست بچه های تو نقاشی ام كنند
من نذر كرده ام كه به هنگام مردنم
نزدیك كربلای تو نقاشی ام كنند
حتماً مرا بدون سر و تشنه می كِشند
روزی اگر برای تو نقاشی ام كنند
آیا نمی شود كه در این زیر سنگ ها
آقای من، به جای تو نقاشی ام كنند؟!
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان