شب شادی شب غم گریه می کرد
به اندوهی دمادم گریه می کرد
کتاب عمر او تقویم روضه است
محرم تا محرم گریه می کرد
- پنج شنبه
- 12
- مهر
- 1397
- ساعت
- 11:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
شب شادی شب غم گریه می کرد
به اندوهی دمادم گریه می کرد
کتاب عمر او تقویم روضه است
محرم تا محرم گریه می کرد
بند اول
ابرم و بارون میباره از تو چشام
روضه خونم روضه خونه کرببلام
خودم دیدم کاشکی نمیدیدم خدا
نشسته بود شمر روی سینهٔ بابام
خنجر و از غلاف کشید
تا که به حنجرش رسید
سرش رو از قفا برید
صدای ناله هاشو میشنیدم
به روی نی سر جداشو دیدم
تا قتلگاه همراهه عمه من هم
پای برهنه از رو خار دویدم
(واویلتا واویلتا واویلا)
بند دوم
فکر و خیال من شده کوفه و شام
یادم نمیره میزدن سنگ از رو بام
کاشکی میمردم نمیدیدم ای خدا
ماها رو بردن توی مجلس حرام
یادم نمیره طعنه ها
میزد یزید بی حیا
با چوب به لبهای بابا
همون لبی که میبوسید پیمبر
به صوت قرآنش چشا میشد تر
وقتی که خیزران میخورد شنیدم
نوای محزون غریب مادر
(و
دوم علی عترت (چهارم گل دین هستی)۲
نور دل ثارالله (زین العابدین هستی)۲
گلی از گلشن آل الله هستی
رهنورد ره ثارالله هستی
یا مهدی زهرا آجرک الله(۲)
از سوی خدا تاحشر خورشید ولایی تو
کعبه ی دل عالم باادن خدایی تو
بر گل فاطمه نور دو عینی
جان حیدر علی بن الحسینی
یا مهدی زهرا آجرک الله
از کینه ی دشمن ها تو از نفس افتادی
با زهر ستم مولا جان در ره دین دادی
ای که هستی تو خورشید مدینه
گردیده ای شهید ظلم و کینه
یا مهدی زهرا آجرک الله
جان داده ای درغربت با قدر رفیع مولا
قبر غریبت آقا درخاک بقیع مولا
در مدینه شدی تشییع جنازه
تشییع پدرت با نعل تازه
یا مهدی زهرا آجرک الله
در کرب وبلا بودی همراه پدر مولا
داغ
در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد
بعد از پدر پشت و پناهِ عمّه زینب(س) شد
آتش کشیدند و به غارت رفت هر چه بود
بسکه هجوم آورده؛ خیمه نامرتّب شد
روز دهم با رأس ِ بر نیزه به پایان یافت
قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد
در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد
حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد
با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت
در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد
میدید عمّه در شلوغیِ سرِ بازار
با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد
هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت
با خطبۂ جانانه اش ناجیِ مذهب شد
سی سال گریه کرد هر جا آب را می دید
تا که به «سیدّالبُکا» آقا ملقّب شد!
یا سیدالساجدین(ع)
من آن بیمار دشت پر بلایم
علی بن الحسین کربلایم
زعاشورای خونین تا به امروز
به درد جانگدازی مبتلایم
همه رفتند وتنها مانده ام من
همیشه خون به دل ازاین قضایم
خوراکم گریه بوده روز وشبها
برای گریه کن ها مقتدایم
هرآنکس خواست نقل روزخونین
به فهم آن برایش رهنمایم
منم وامانده از آن روز خونبار
به لحظه لحظه ی آن آشنایم
علی اکبرما غرق خون شد
هنوز از داغ اکبر در عزایم
دو دستان عمویم را بریدند
زهجرانش همیشه در نوایم
ببینم هر زمانی شیرخواره
به لعن حرمله لب می گشایم
کنارآب با کامی عطش دار
پدر گفتا رضا براین قضایم
چو دیدم پیکر بی رأس بابا
زسوز دل نمی آمد صدایم
کنون در بستر ودراحتضار
سر تا به پا لبریز آهم
بارونیه بازم نگاهم
من روضه خون قتلگاهم
ای وای خوب نشد هیچ موقع زخمای دلم
ای وای نزدیک چِل ساله که تو مقتلم
ای وای... ای وای
ای وای من خودم با دل از غصه هلاک
ای وای تن بی سر و گذاشتم توی خاک
ای وای... ای وای
این اشکی که توی چشامه
این دردی که دائم باهامه
خاطره های بَدِ شامه
ای وای مونسم این اشک توأمانمه
ای وای گریه هام برای عمه جانَمه
ای وای... ای وای
ای وای مگه یادم میره کوچه های شام
ای وای اون همه طعنه و اون بزم حرام
ای وای... ای وای
یه عمره سیرم از زمونه
با اینکه قلبم پُره خونه
دردام و هیشکی نمی دونه
ای وای شب و روزم همه با گریه گذشت
ای وای به لبم هیچ موقع خنده بر
من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم
زین العباد،مظهر الله اکبرم
زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا
هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم
گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام
آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم
یادم نرفته ست که طفلی دم غروب
فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم
یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا
یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم
من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب
خولی رسید خنده کنان در برابرم
برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم
ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم
همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند
عمه در آن میانه فقط گشت یاورم
دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها
بودند عده ای پی راس برادرم
ای وای من ز شام که دیدم به
بند اول
معروفم به گریه،مأنوسم با دعا
من زین العبادم،تب داره کربلا
از اونروز غمبار،گریونم چهل سال
با قلبی شرر بار،گریونم چهل سال
چهل سال،بی قرارم
میسوزه،قلب زارم
چهل سال،در عذابم
از چشام،خون میبارم
که دیدم،با یه خنجر
بریدن،از بابام سر
شنیدم،از تو گودال
صدای،غریب مادر
واویلا آه و واویلا
?بند دوم
معروفم به گریه،من کناره کعبه
میسوزم به یادِ،اون تیر سه شعبه
کار خنجر و کرد،وقتی که رها شد
شیرخواره پرید و،سر از تن جدا شد
چهل سال،بی قرارم
میسوزه،قلب زارم
چهل سال،در عذابم
از چشام،خون میبارم
که دیدم،پشت خیمه
خونی پیکر علی رو
و دیدم،روی نیزه
واویلا،سر علی رو
واویلا آه و واویلا
?بند سوم
معروف
نوحه شهادت امام سجاد(ع)
می نمایم ترک دنیا/می روم دیدار بابا2
(زهرکینی که دشمن مرا داد
درد چل ساله ام را شفا داد)2
یاحسین یا حسین یا حسین جان2
________________________
مانده از روز بلایم/شاهد کرببلایم
دیده ام قتل یاران دین را
دیده ام غرق در خون زمین را
یا حسین..
___________________________
سر بابایم جدا شد/با لب عطشان فدا شد
دفن کردم تن بی سرش را
دیده ام سرزنان خواهرش را
یا حسین...
______________________________
سالها اشکم روانست /هجرشان آتش به جانست
مانده در خاطرم حلق اصغر
بدنی پاره پاره ز اکبر
یا حسین...
شعر:اسماعیل تقوایی
#امام_سجاد_شهادت
بگذارید برای پدرم گریه کنم
اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم
تشنه کشتند عزیزان مرا ، حق بدهید
تا که بر آب می افتد نظرم گریه کنم
پیش من وقت وضو طشت نیارید ،که من...
یاد طشت زر و راس پدرم گریه کنم
یاد آن ضرب عمود و عمویم می افتم
تا گذارم روی سجاده سرم گریه کنم
حرفی از کشته شدن نیست،اسیری سخت است
بگذارید به داغ جگرم گریه کنم
غم خاکی شدن چادر زینب بس بود
به خدا تا به قیامت اگرم گریه کنم
خواهرم بسکه کتک خورد زناقه افتاد
به زمین خوردن این همسفرم گریه کنم
ما و بازارچه برده فروشان ،ای وای
تا به بازار می افتد گذرم گریه کنم
دست بسته به خدا روی گرفتن سخت است
به گرفتاری زنهای حرم
◾نوحهی سینهزنی
◾امام سجاد(ع)
◾بنداول
اشکام تا میریزه
نم نم روی دامنم
با دستای بستهام
برسینه میزنم
یاد....قاسم و عون و جعفرم
یاد....بوسه به زیر حنجرم
یاد....دست جدا و علقمه
یاد....جسم علی اکبرم
واویلا واویلا واویلا واویلا(۲)
◾بنددوم
در شام و کوفه
زخم و زبان بشنیدم
بر روی نیزه
راس پدر را دیدم
یاد... خیمه و اشکای رباب
یاد....ششماههی در پیچ و تاب
یاد ....سقای طفلان حسین
یاد....کرببلا و قحط آب
واویلا واویلا واویلا واویلا(۲)
◾بندسوم
سلاح من گریههام
نفس نفس شمردم
میان شام و کوفه
مثل گلی پژمردم
یاد.....رقیهی سه سالهام
یاد....غنچه و یاس و لالهام
یاد....مجلس و چوب خیزران
یاد....گریه و اشک و
ای بی قرینه امامِ سجاد
ماهِ مدینه امامِ سجاد
ای،شمسِ عالمِین
نورِ هر دو عِین،دلبندِ حسین
یا امامِ سجاد...
تو شاهدِ سرهای جدایی
مرثیه خوانِ کرببلایی
تو،هستی روضه خوان
با چشم گریان،بر شاهِ عطشان
یا امامِ سجاد...
میانِ خیمه در آتشِ تب
روضه بخواند با عمه زینب
آه،روی نیزه ها،از غم هُوِیدا
شد سرِ بابا
یا امامِ سجاد...
بگذارید برای پدرم گریه کنم
اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم
تشنه کشتند عزیزان مرا ، حق بدهید
تا که بر آب می افتد نظرم گریه کنم
پیش من وقت وضو طشت نیارید ،که من...
یاد طشت زر و رأس پدرم گریه کنم
یاد آن ضرب عمود و عمویم می افتم
تا گذارم روی سجاده سرم گریه کنم
حرفی از کشته شدن نیست،اسیری سخت است
بگذارید به داغ جگرم گریه کنم
غم خاکی شدن چادر زینب بس بود
به خدا تا به قیامت اگرم گریه کنم
خواهرم بسکه کتک خورد زناقه افتاد
به زمین خوردن این همسفرم گریه کنم
ما و بازارچه ی برده فروشان ،ای وای
تا به بازار می افتد گذرم گریه کنم
دست بسته به خدا روی گرفتن سخت است
به گرفتاری زن های حرم گریه کنم
وسط هلهله ها مادر اصغر میگفت
بگذارید برای پسرم گریه کنم
◾ذکر روضهی
◾شهادت امام سجاد (ع)
جا ماندهی کرببلایم در مدینه
زخمیست از داغ پدر بر روی سینه
دیدم فغان و آه شاه بیقرینه
شد کشته در کرببلا از جور و کینه
بین داغدار لعل خشک اصغرم من
شاهدترین بر باغ یاس پرپرم من
من دیدهام غارتگران خیمهها را
بشنیدهام واغربتای بچهها را
نای نی خشکیده از جور و جفا را
شمر و سنان و خولی و نسل زنا را
با کعب نی بر لالهها در باغ میزد
بر قلب زار عمهجانم داغ میزد
گودال را دیدم بدنها بیکفن بود
جسم شهیدان خداصدپاره تن بود
بابای مظلومم اگر دور از وطن بود
چون باغبان لالههای در چمن بود
سقا کنار علقمه بیدست و سر شد
زین داغ زهرا مادرم خونین جگر شد
اهل ولا اهل بکاء الشام الشام
این ظلم برما شد روا الشام الشام
نفرین بر این جور و جفا الشام الشام
کرببلا تا شد منا الشام الشام
بزم شراب و چوب و لعل خشک بابا
صاحب عزا در شام و کوفه گشته زهرا
گشته شهید ظلم و بیداد
از زهر کین امام سجاد
امشب به عالم،هر شیعه ناشاد
در سوگ و داغ،حضرت سجاد
آه و واویلا۲
عمری به هر دم گریه می کرد
یاد غم دیرینه می کرد
جانش ز غم ها،رسیده بر لب
یاد حسین و،غم های زینب
آه و واویلا۲
امشب شرر افتاده در کام
افتاده یاد کوفه و شام
هر جا که زد گام،او گشته ناکام
هر دم بگوید،امان از شام
آه و واویلا۲
با کاروان از ره رسیده
همراه سرهای بریده
خورده ز کینه،از مردم شام
بر سر بابا،سنگ از لب بام
آه و واویلا۲
او دیده با چشمان گریان
بزم شراب و چوب خزران
یزید می زد،بر لب و دندان
می زد به صورت،از گریه طفلان
آه و واویلا۲
بهترین چیزی که دارم از جهان..این گریه ست
مرهمِ قلبم به هرجا هر زمان این گریه ست
بعدِ عاشورا نمانده در وجودِ من ..قرار
آه تسکینِ دلِ بی خانمان..این گریه ست
صحنه هایی دیده ام روی شتر در راه شام
چاره ی فکرش یقیناً عاشقان این گریه ست
آب می بینم پُر از غم می شوم مانندِ رود
پس دوای عاجلِ تشنه لبان این گریه ست
دست ها زنجیر شد بر گردنم هم غل زدند
باعثِ آرامش از زخمِ زبان این گریه ست
هم سفر شد عمّه ام با شمرها!آه ای خدا
جای مردن چاره سازم بی امان این گریه ست
چادری پوسیده و چشمانِ هیزِ شامیان
اعتراضم در صفِ نامحرمان این گریه ست
حرفهای زشت شد ردّ و بدل،صبرم گسست
من سلاحم پیشِ قومِ بد دهان این گریه ست
رقصِ نیزه می کند با راسِ بابایم حسین
پاسخم با ظلمِ خولی و سنان این گریه ست
من امامِ ساجدینم خسته ام از روزگار
بهترین چیزی که دارم در جهان این گریه ست
مُردم و زنده شدم صدبار در بینِ مسیر
دیدم از مردم چقدر آزار در بینِ مسیر
با غل و زنجیر در بالای ناقه..مضطرب
زخم ها خوردم من از اغیار در بینِ مسیر
در کنارِ عمّه ام بردند این نامردمان
در میانِ کوچه و بازار در بینِ مسیر
از خود کرببلا تا شام اذیت کرده است
خنده های حرمله بسیار در بینِ مسیر
هم سفر شد دخترانِ فاطمی با شمرها
آسمان شد بر سرم آوار در بینِ مسیر
دست و پایم را به ناقه بسته بودند چون علی
دیده ام صد شعله در گلزار در بینِ مسیر
عمّه ام زینب چنان مادر بزرگم گشته بود
بود مابینِ در و دیوار در بینِ مسیر
چشم ها هیز و سخن هاشان تماماً ناروا
زجرها بردیم در انظار در بینِ مسیر
خارهایی رفت در پای رقیّه خواهرم
بی شباهت نیست بر مسمار در بینِ مسیر
من علی ابن الحسینم راوی کرببلا
مُردم و زنده شدم صدبار در بینِ مسیر
آقای ثواب گریه می کرد
با حال خراب گریه می کرد
از تیر سه شعبه یاد می کرد
با یاد رباب گریه می کرد
می زد سر زانویش مکرر
از دست طناب گریه می کرد
می گفت ز نا محرم و ناموس
از درد حجاب گریه می کرد
از درد جسارت و اسارت
با قلب کباب گریه می کرد
با یاد رقیه داد می زد
در موقع خواب گریه می کرد
با حالت منقلب که می گفت
از بزم شراب گریه می کرد
از تشنگی حسین می گفت
با دیدن آب گریه می کرد
زخمی شده صحن پلک هایش
ای جان دو عالمی فدایش...
◾نوحه سینه زنی
◾شهادت امام سجاد(ع)
سبک همه جا کربلا
◾بنداول
سید الساجدین کشته شد از جفا
رفته سوی جنان شاهد کربلا
راحت از غم شده
شور ماتم شده
آه و واویلتا آه و واویلتا(۲)
◾بنداول
شور عشقش اگر بر سرم مانده شد
مدفنش در بقیع بی حرم مانده شد
دل عزادار او
دیده خونبار او
آه و واویلتا آه و واویلتا(۲)
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
من آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من
مرغ بهشت وحی ام و از جور روزگار
ویرانه های شام شده آشیان من
هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من
زنهای شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من
زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من
گردید نقش خاک زسنگ یهودیان
از نوک نی سر پدر مهربان من
شام بلا و طشت طلا وسر حسین
گردید قاتل پدرم میزبان من
من اشک ریختم زبصر او شراب ریخت
با آنکه بود آیه کوثر به شأن من
من ناله می زدم زدل او چوب خیزران
من تن به مرگ دادم او سوخت جان من
«میثم» خدا جزات دهد در عزای ما
کز نظم تو عیان شده سوز نها
شبهای غربت تو گذشت و سحر نداشت
حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت
در حیـرتم کـه سلسله آهنین مگـر
جایی ز زخم گردن تو خوبتر نداشت
زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس
غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت
دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
تنهایشان به روی زمین بود، سر نداشت
سنگت زدند بـر سر بازارهای شام
با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت
هجـده سـر بریـده برایت گریستند
آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت
سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت
یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت
حـال تـو بـود در دل گـودال قتلگاه
چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت
مهمـان شـام بـودی و بهر تو میزبان
جز گوشة خرابه مکانی دگر نداشت
سوز شما به س
طایر وحی ام و گردیده جدا بال و پرم
زخم ها مانده ز هر زخم زبان بر جگرم
منم آن یار سفر کرده که تا شام بود
سر پاک شهدا بر سر نی هم سفرم
مردم شام نخندید که بر نوک سنان
می کند گریه برایم سر پاک پدرم
سنگ هایی که به فرقم ز ره کینه زدید
گریه کردند به حال من و بر زخم سرم
پدرم کشته شد اینک بگذارید از شام
عمه و خواهر خود را به مدینه ببرم
خار و خاشاک و کف و کعب نی و سنگ بس است
نزنید این همه لبخند به زخم جگرم
سر بابا به سر نیزه و من گام به گام
با سر و قاتل و با عمۀ خود رهسپرم
دل شب نافله می خوانم و در حال نماز
سر نورانی باباست چراغ سحرم
با وجودی که عدو بر سر من آتش ریخت
شسته شد حلقۀ زنجیر ز اشک بصرم
همه جا
والجمت تنقبت لقتالک لقتالک
بابی انت و امی
حالا که با زهر جفا
سوز سینه بی امونه
داغ دلم، چیز دیگه ست
کسی اونو نمیدونه
سینه با این غم عجینه
عمریه دردم همینه
می بینم قاتل نشسته
با یه خنجر روی سینه
والجمت تنقبت لقتالک لقتالک
بابی انت و امی
آخ شیعه ها، رو نیزه ها
چهل منزل سربابا
اگر بگی کجا مردی
میگم الشام میگم الشام
منو آه و گریه هر شب
میسوزم در تاب و در تب
همه خون گریه کنید بر
اسیری عمه زینب
والجمت تنقبت لقتالک لقتالک
بابی انت و امی
بزم شراب و کعب نی
بروی لبهای بابا
سیلی زدن به خواهرم
جلو چشمام
موقع تقسیم آبِ
حیف علی اصغر تو خوابِ
چیزی که مونده تو گوشم
لایی لایی رباب
علی علی، علی علی
علی لای لای،
دلها رو می سوزونه اين گريه های يعقوبی من
از پا درآورده صبر و صبر قلب ايوبی من
تا صبح با مهتاب گريه كردم هر جا ديدم آب گريه كردم
هر جايی كه ديدم يه ماهی گيره تو قلاب گريه كردم
هر شب به ياد/ طفل ربابم/ قلب كبابم/ ميده عذابم
ذكرم شده يا/ علی اصغر/ ای گل پرپر/ با چشمای تر
آه و واويلا 4
بعد از حسين ديگه قلبم لحظه ای آرامش نداره
با خنده و طعنه های شاميا آسايش نداره
از غصه ی يار گريه كردم تو كوچه بازار گريه كردم
حرمله رو ديدم به ياد چشم علمدار گريه كردم
دارم می سوزم/ به ياد سقا/ به ياد دريا/ به ياد زهرا
دارم می سوزم/ به ياد اون مرد/ دشت پر از درد/ جانم! چها كرد
عمو اباالفضل
شاعر : رضا تاجیک
دانلود
غریبونه با دل خون / شدم من مهمون گریه
یه عمره ابریه چشمام/ می باره بارون گریه
امامِ، غم و قیام اشکم
می جنگم، با این کلام اشکم
حسینه، فقط پیام اشکم 2
شعار من پر شد توی دنیا شده ذکرم هرجا واحسینا
هنوز تو گوشم مونده صدای، آه زهرا
حسین جان حسین اباالغریب 4
چهل ساله غصه خوردم / به این غمها دل سپردم
چهل ساله جرعه آبی / بدون گریه نخوردم
می سوزم، به یاد اشک خواهر
می سوزم، به یاد قد اکبر
می سوزم، برای داغ معجر 2
خودم دیدم نامردا رسیدن تن بابامو در خون کشیدن
لبِ تشنه پیش چشم زینب،سر بریدن
حسین جان حسین اباالغریب 4
همیشه من در عذابم / همیشه سینه کبابم
ولی بین این مصائب / به یاد طفل ربابم
می سوزم، به یا
وقتی هوای روضه ما باز مادری است
حال و هوای گریه ما جور دیگری است
وقتی که مادر همه ماست فاطمه
حسی که بین ماست، همانا برادری است
مداح و روضه خوان و سخنران و چای ریز
کارِ تمام ما درِ این خانه نوکری است
شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
این نوکری خودش به خدا عین سروری است
این اشک ها نشان دل بی قرار ماست
عالم بداند اینکه دل شیعه مادری است
زهراست آن که وصف شکوهش نگفتنی است
زهراست آنکه شأنِ مقامش پیمبری است
زهراست آن که ام ابیهای احمد است
زهراست مادر همه ما، چه مادری است
زهراست آن که شیعه به او کرده اقتدا
از لطف فاطمه است، اگر شیعه حیدری است
زهراست آنکه در ره حیدر خمیده شد
بگذاشت سر به پای ولا
بی خوابه چشم خیسم ، دلگیرم از زمونه
هر شب یکی تو گوشم ، روضه برام می خونه
قلبم پریشونه
موندم غریب و تنها ، جاموندم از شهیدا
هستم تو این مدینه ، دلتنگ روی بابا
لعنت به این دنیا
ای وای 4
من و خجالت از حرم / چیا که نیومد سرم
سرای بریده است همش / جلوی چشای ترم
امون امون از روزگار 4
هر شب دو تا چش من ، میباره مثل زهرا
دارم چه روضه هایی ، از کفن و دفن بابا
قلبم شده غوغا
مرگه دوای دردم ، توو دل نمونده طاقت
پیش دو تا چش من ، بر عمه شد جسارت
وای از شب غارت
ای وای 4
دلم و شکست غصه ها / شده دیگه قدم دو تا
داره میگیره جونمو / مصیبت کرببلا
امون امون از روزگار 4
طاقت دیگه ندارم ، وای از غمای بسیار
بردن ما
شد مدینه غرق ماتم آه و واویلا
کشته شد چارم امام و رهبر و مولا
واویلتا
کشته ی زهر جفا / وارث خون خدا / روضه خوان کربلا
واویلتا
سیدی یا بن الزهرا 3
شاهد دشت پر از خون و بلا هستم
زائر بابا به روی نیزه ها هستم
واویلتا
میکنم از این غم تب / میکنم گریه هر شب / یاد عمه جان زینب
واویلتا
سیدی یا بن الزهرا 3
خشکی لبهای بابا کی رود از یاد
دیده ام با چشم خود از صدر زین افتاد
واویلتا
خواهرش در سوز و آه / لا اله الا الله / میدود در قتلگاه
واویلتا
سیدی یابن الزهرا 3
بین مقتل پیکری صدپاره را دیدم
مثل عمه از گلویش بوسه ها چیدم
واویلتا
خون زند چون فواره / از گلوی صدپاره / خواهرش شد آواره
واویلتا
سیدی یا بن ال
ای پسرِ نورِ نبوّت سلام
ای ششمین قلهی عصمت سلام
صاحبِ ما ، صاحبِ ایران تویی
روحِ خدا ، جوهرِ ایمان تویی
سرو و سپیدارِ چمن کیست؟ تو
وارث و دامادِ حسن کیست؟ تو
چشمِ امیدِ همه افتاده ها
آبرویِ گلشنِ سجاده ها
گوش به حرفِ تو نشسته خدا
روحِ دعا زمزمهی ربنا
سجدهی تو جلوهی معراج توست
پینهی پیشانی تو تاجِ توست
خیلِ ملائک همه شاگردِ تو
غرق طواف اند همه گردِ تو
مستِ دعای تو شده جبرئیل
تشنهی لبهات شده سلسبیل
زنده به پیغام تو شد کربلا
وارث و پیغمبرِ خون خدا
خطبه ی تو زنگِ جهادِ تو شد
اشکِ تو همسنگِ جهادِ تو شد
اجرِ تو هم سنگِ در و بام شد
روزِ دهم ختم شد و شام شد
زهر چهل سال در این جام بود
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینۀ جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
شاعر : مجید تال