شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم

مرتب سازی براساس

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(تو كاظمین آقا، حاجتمو داده) *

4913
4

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(تو كاظمین آقا، حاجتمو داده) تو كاظمین آقا، حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه، پنجره فولاده
چه حرمی ،چه گنبدی
حس می كنی، تو مشهدی
زهرا می گه ،خوش اومدی
كرمش، كرم امام رضاست
حرمش ،حرم امام رضاست
یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر
تو كاظمین آقا، حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه، پنجره فولاده
تویی كه بابایه، حضرت سلطانی
تموم هستیه، شاه خراسانی
آقا امام هفتمی
تنها امید مردمی
عشق ملیكه ی قمی
می خونن همه ی مریض دارا
می خونن همه ی گرفتارا
یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر
شده توی زندون، زهرا عزادارت
زبون روزه آه، سیلی ه افطارت
دل تو پر شراره شد
آسمون بی ستاره شد
اومدن، عاشقای كاظمین
بمیرم ،برای آقام حسین
شاعر:محمود کریمی

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(در کنج بلا ای رضا جانم ) *

2275

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(در کنج بلا ای رضا جانم ) در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم
کاهیده گشته پیکرم گوشه ی زندان
جرم و گناه من بود یاری از قرآن
من به زندان می روم بهر حفظ آن
جام می دهم بهر خدا ای رضا جانم
در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم
در زیر ستم جان به لب دارم
ذکر خلاصم کن خدا روز و شب دارم
روی دعا با سوز و آه سوی رب دارم
تا کی نمایم دعا ای رضا جانم
در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم
با خواهرت معصومه گو این دم آخر
بابا ز دنیا می رود ای رضا جانم
از جور هالرون الرشید دشمن کافر
بر امر حق هستم رضا ای رضا جانم
در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب به کنج زندان بر لب رسیده جانم) *

3813
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب به کنج زندان بر لب رسیده جانم) یا رب به کنج زندان بر لب رسیده جانم
زهر جفا رسیده بر مغز استخوانم
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان
از بس ستم کشیدم کاهیده شد تن من
کس را نباشد این جا یک لحظه اش بر من
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان
زهر جفای دشمن زد بر دلم شراره
این قلب خون که از خون گردیده پاره پاره
آمد مرا لب به جان
کجایی ای رضا جان
سندی شاهک آمد بر دیدنم شبانه
سازد سینه تنم را ضرب تازیانه
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان
در زیر کندو بی یاور و اسیرم
از بس کشیدم راضی شدم بمیرم
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم ) *

3649
6

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم ) سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه شمع مرا سینه ی سوزان چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
آرزویم یبه جهان دیدن روی پسر است
سوختم سوختم از آتش هجران چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
کنج زندان بلا گشته زهجران رضا
تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه ی زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پ

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(منکه افتاده کنار قفسم) *

2356
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(منکه افتاده کنار قفسم) منکه افتاده کنار قفسم
می چکد خون دل از هر نفسم
طائر خسته منم
صید پر بسته منم 2
نور چشمان ترم
ای رضا جان پسرم
آمده عمرم مرا فصل خزان
روزه دارم من هنگام اذان
سیلی افطار من است
سلسله یار من است 2
نور چشمان ترم
ای رضا جان پسرم

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(بارالها سیدی سلطان من) *

2309

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(بارالها سیدی سلطان من) بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
بودکی زندان یوسف تیره چون زندان من
روز من شب شد ازین بی رحمی زندانبان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
چون درین ظلمت سرا بر خان غم مهمان شدم
غم خجل شد زین محقر کلبه احزان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
گر چه مهمانم ولی خود میزبان دشمنم
عالمی بنشسته چون بر سفره ی احسان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
گر کشد بار غمم یعقوب گردد نا صبور
یوسفش هرگز ندارد طاقت زندان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
بی کس و دور از وطن در حسرت فرزند خوی

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب در این زندان غم زار و زمین گیرم ) *

2561

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب در این زندان غم زار و زمین گیرم ) یا رب در این زندان غم زار و زمین گیرم
از زندگی سیرم
یا رب چه ها بر من گذشت از کینه ی هارون
این دل شده پر خون
گویا که از روز ازل این بوده تقدیرم
زین زندگی سیرم
در غل وزنجیرم
زین زندگی سیرم
بنما خلاصم ای اله زین گوشه ی زندان
ای خالق سبحان
کی می نماید ای خدا این ناله تأثیرم
زین زندگی سیرم
در غل و زنجیرم
زین زندگی سیرم
در زیر زنجیرم ، بدن کاهیده شد یا رب
جان آمده بر لب
کرد از جوانی ظلم هارون عاقبت پیرم
زین زندگی سیرم
در غل و زنجیرم
زین زندگی سیرم
ای خالق اکبر
از دوری عزیزان زار و دلگیرم
زین زندگی سیرم
در غل و زنجیرم
زین زندگی سیرم
باد صبا برگو از این محزون زندانی
ای مونس جانی
نور دو چشمانم رضا بین

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(پیر گشتم کنج زندان ای خدا) *

2759
3

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(پیر گشتم کنج زندان ای خدا) پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
سبط پیغمبر بود در گوشه زندان ای خدا
سلسله بر پای فرمان دار انس و جان چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
این شه دور از وطن در دست دشمن ها اسیر
گه به بصره گه به بغداد است سرگردان چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
خفت بر تخت ای عجب هارون و موسی روی خاک
در شگفتم عالم از این نشد ویران چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
شاه را دادند اگر در گوشه زندان مکان
دیگر این آزردن محبوس در زندان چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
سندی بن شاهک آخر شاه مهمان تو بود
بلی جهت سیلی

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر) *

3302
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر) یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
می کشم آه
آه دلگیر
الوداع ای کند و زنجیر
برگه ی آزادیم امضا شد آخر
میبرندم بر روی یک تخته ی در
دسته ی گل در بغل با اشک شادی
می نماید از جنان غم دیده مادر
می کشم آه
آه دلگیر
الوداع ای کند و زنجیر
من که با غم هم صدایم
لرزه دارد دست و پایم
اشک خون از گوشه ی چشم ملک ریخت
تا که قاتل روی زخم من نمک ریخت
با زبان روزه هر شب وقت افطار
آمده در کاسه ام سهم کتک ریخت
می کشم آه
آه دلگیر
الوداع ای کند و زنجیر
مشهد من کاظمین است
اشهد من یا حسین است

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(داغ غم های مدینه ، تازه شد در کنج زندان ) *

2889
2

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(داغ غم های مدینه ، تازه شد در کنج زندان ) داغ غم های مدینه ، تازه شد در کنج زندان
یاد مادرمی کنم با ، ضربِ سیلی نگهبان
وا غریبا – واغریبا 2
من غریبم همچو حیدر ، چهره ام همرنگ مادر
یوسف آل عبایم ، در غل و زنجیر کافر
وا غریبا – واغریبا 2
در سیه چال بلایم ، گشته ام غرق مناجات
با دعایم بر دو عالم ، می گشایم باب حاجات
وا غریبا
واغریبا 2
باب عشق مبتلایم ، کشته زهر جفایم
الامان از ظلم دشمن ، من عزیز مصطفایم
وا غریبا
واغریبا 2

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(باد صبا اندر وطن گذرکن ) *

2434

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(باد صبا اندر وطن گذرکن ) باد صبا اندر وطن گذرکن 2
ریحانه ام معصومه را خبر کن
ا ی نو نهال گلشن امامت
معصومۀ محزون سرت سلامت
اندر عزای سرور گرامت
رخت مصیبت و عزا ببر کن
باد صبا اندر وطن گذ رکن 2
ریحانه ام معصومه را خبر کن
فرزند دلبرم رضا کجایی
افغان و داد از فرقت و جدایی
نبود مرا یک یار و آشنائی
بر غربت بابای خود نظر کن
باد صبا اندر وطن گذ رکن 2
ریحانه ام معصومه را خبر کن
از حال زارم آگهی تو یا نه
زنجیر و کند و ناله شبانه
داد از فراق و محنت زمانه
هان چاره بهر غربت پدر کن
باد صبا اندر وطن گذ رکن 2
ریحانه ام معصومه را خبر کن

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(قبله عالمین ، حرم کاظمین) *

3556
2

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(قبله عالمین ، حرم کاظمین) قبله عالمین ، حرم کاظمین
حرم تو مرا کربلای حسین ، مولا
قتلگاهت که کنج زندان است
سجده گاهت چون باغ رضوان است
یا اباالرضا مددی مولا 2
همه جا حرمت ، هر نفس کرمت
بسوی کاظمین بگو می برمت مولا
کای تو در بین غل و زنجیری
توئی که دست همه می گیری
یااباالرضا مددی مولا2
بس که کردی نوا درد تو شد دو ا
در سیه چال غم حاجتت شد روا مولا
ای که شد روزت تیره تر از شب
ذکر جانسوزت خلصّی یا رب
یااباالرضا مددی مولا2

  • دوشنبه
  • 21
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(من کــه بی جرم و گناهام ) *

2408

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(من کــه بی جرم و گناهام ) من کــه بی جرم و گناهام
گــــشته زندان قتله گاهم
موسیِ جعفرم من غریبم
هفتمین رهبرم من غریبم
من غریبم، من غریبم، غریبم2
خـــــــــــــــورده ام بس تازیانه
گـــــــشته ام سیر از زمانه
رخ نهــــــــــــادم چون غریبان
روز و شب بر خاک زندان
زین جهان می روم سوی داور
در جــنان میروم نزد مادر
من غریبم، من غریبم، غریبم2
من بــــــــــــــــه هجران مبتلایم
راحتم کن از بلایم
خــــــــــــــواهم هر دم از خدایم
دیـــــدن روی رضایم
ای رضا جانِ من ای رضا جان
نور چشمانِ من ای رضا جان
من غریبم، من غریبم، غریبم2
***
گوشۀ زندان، ای حَیّ داور2
جان می دهد تنها، موسی بن جعفر
واویلا، واویلا، الله اکبر2
معصومه بابایت

  • دوشنبه
  • 21
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(مـــن کـــه زندانی بی گناهم 2 ) *

2593

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(مـــن کـــه زندانی بی گناهم 2 ) مـــن کـــه زندانی بی گناهم 2
حـــــبس هــــــــــــــــارون شده قتلگاهم
در غـریبی دهم جان به جانان
ای رضا، ای رضا، ای رضا جان2
ای رضـــــــــا از مدینه سفر کُن
خـــــــــــــــیز و معصومه ام را خبر کن
هر دو بـــــــــا دستۀ گل بیایید
بــــــــــــــــــــــــر ملاقاتیم کُنج زندان
هفتمین حجت کـــــــــردگارم
ســـــــــــــــر به دیوار غربت گذارم2
در غریبی دهم جان به جـــــانان
ای رضـــــا ای رضا ای رضا جان2

  • دوشنبه
  • 21
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(مهـــــدی بــــیا گـــــوشه زندان نظر کن) *

2499
2

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(مهـــــدی بــــیا گـــــوشه زندان نظر کن) مهـــــدی بــــیا گـــــوشه زندان نظر کن
بــــــا دیدۀ گریان عـیــــــادت از پدر کُن
اسیر زنجیر ستــم، گردیده با اندوه و غم
موســـــــی بـــــن جعفر، موسی بن جعفر
بـــــــر گو به زهرا مادرت سرت سلامت
دیــــــدار مـــــــوسی و تو در روز قیامت
از ظلـم زندانبان او، بر لب رسیده جان او
مــــــوسی بن جعفر، موسی بن جعفر2
دیــــــــــــگر مکن از دوری او آه و فریاد
چـــــــون یوسفت از کنج زندان گشته آزاد
از ظلم هارون لعین، گشته شهید زهر کین
مــــــوسی بن جعفر، موسی بن جعفر 2

  • دوشنبه
  • 21
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر شهادت امام lموسی الکاظم(ع)-(حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند) *استاد حاج غلامرضا سازگار

3982
1

شعر شهادت امام lموسی الکاظم(ع)-(حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند) حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند
ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند
سرشک غربتش روان نوا زند زنای جان
نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها، یه سینه اش ترانه ها
که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش
چه می شود که قاتلش زفاطمه حیا کند
فتاده در ملالها، به عشق شور و حال ها
در آن سیاه چالها، خدا خدا خدا کند
فتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا
بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟
بخاک بی کس سرش،کسی نبود در برش
کجاست تا که دخترش، اقامه عزا کند
اثر نمانده از تنش، دلا برو به دیدنش
بگو عدو زگردنش، غلی که بسته واکند
به هر دلیست ماتمش، شکسته کوه را غمش
عجب

  • یکشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح و مصيبت حضرت موسي بن جعفر(ع) ( من کیستم ولی خداوند اکبرم) *

2698
1

شعر مدح و مصيبت حضرت موسي بن جعفر(ع) ( من کیستم ولی خداوند اکبرم) من کیستم ولی خداوند اکبرم
آیینۀ تمام نمای پیمبرم
آرام جان فاطمه و نجل حیدرم
باب‌الحوائج همه موسی‌بن‌جعفرم
مولای کائنات و امام سما و ارض
بر جن و انس هادی و مولا و رهبرم
امروز باب حاجت خلقم به کاظمین
فردا پناه خلق به صحرای محشرم
هر سال و ماه و هفته و هر روز و شب رسد
هر دم به جن و انس و ملک فیض دیگرم
دریای نور شش دُرِ ناب محمّدی
بر شش سپهر نور فروزنده اخترم
قرآن روی دست ششم حجت خدا
بر روی سینه همچو رضا هست کوثرم
هنگام کظم غیظ به خلق محمدی
ریزد فرو به خنده ز لب در و گوهرم
من نخل باغ وحیم و سنگم اگر زنند
ریزد هماره میوۀ توحید از برم
گنجینۀ علوم خدا سینۀ من است
تا حشر بر کتاب خداوند داورم
تنها خداست

  • سه شنبه
  • 17
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر مدح و مصیبت امام موسی بن جعفر از میثم - (سـلام خـدا و سـلام پیمبر) *

2781
1

شعر مدح و مصیبت امام موسی بن جعفر از میثم - (سـلام خـدا و سـلام پیمبر) سـلام خـدا و سـلام پیمبر
سلام امامان به موسی‌بن‌جعفر
شهنشـاه مـلک وسیــع الهــی
که امرش بـود حکم خلاق داور
ولـی خـدا، هفتمین حجت حـق
دُر نـاب شش یم، یـم پنج گوهر
بـه جن و بشر تربتش کعبـۀ دل
به ارض و سما طلعتش نورگستر
فـروغ رخـش تــا ابــد عالم‌آرا
کلام خوشش همچنان روح‌پرور
خداوند خلـق و خداونـد خصلت
خداونـد خـوی و خداونـد منظر
به پایش فشاندند لاهوتیان جان
به خاکش نهـادند قدوسیان سر
ملایک گشودنـد از چـار جانب
بـه خـاک قدم‌هـای زوار او پر
ببر عرض حاجت سوی کاظمینش
بگیــر از در او مــراد مکــرر
اگـر امــر می‌کـرد ذات الهـی
چو جدش علی در گرفتی ز خیبر
و یا آن که می‌کرد مه را دو قسمت
به انگشت سبابه ه

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 07:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعری در مدح و مصیبت امام موسای کاظم - ( ای بـاب مـراد خلق عالم سر تا به قدم رسول‌اکرم) *

2045

شعری در مدح و مصیبت امام موسای کاظم - ( ای بـاب مـراد خلق عالم     سر تا به قدم رسول‌اکرم) ای بـاب مـراد خلق عالم سر تا به قدم رسول‌اکرم
هفتم ولـی خدای منـان! مهر تو روان دین و ایمان
قرص قمرِ امام صادق نور بصرِ امام صادق
گفتـار تو چون کلام قرآن در هـر نفست پیام قرآن
صحـن تو تمـام آسمان‌ها دوران امـامتت زمـان‌هـا
چشم همـه بـر عنـایت تو سرمایـۀ‌ مـا ولایـت تـو
تو بـاب مـراد عالـم استی تـو کعبـۀ روح آدم استی
تو دسـت عنـایت خـدایی از خلق جهان گره‌گشایی
ای روح، کبوتـر حــریمت عالم همه بر در حـریمت
موسایی و عالم است طورت گردیده کلیم، غرق نورت
دل‌های شکسته کاظمینت خواندنـد امـام، عالمینت
از دسـت تـو کار حیدر آید ز انگشت تو فتح خیبر آید
در حبسی و خلق، پای‌بستت سررشتۀ آسمان به دستت
معـراج تـ

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 08:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

نوحه شهادت امام موسی کاظم به همراه سبک - (فاطمه! ای دختر پاک پیمبر بر در، زندان هـارون، گل بیاور!) *

2609
1

نوحه شهادت امام موسی کاظم به همراه سبک - (فاطمه! ای دختر پاک پیمبر  بر در، زندان هـارون، گل بیاور!) فاطمه! ای دختر پاک پیمبر
بر در، زندان هـارون، گل بیاور!
از پی آزادی موسی‌بن‌جعفر
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
********
یوسف زنـدانی‌ات گردیـده آزاده
نور عینت کشتـه در حبس بغداد
بی‌کس و تنها و مظلومانه جان داد
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
****
مانــده آثـار شکنجـه بـر تن او
مانده زخـم سلسلـه بر گردن او
خون دل بودی روان بر دامن او
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
********
اجر و پاداش رسالت این چنین بود
سلسله بـر گردن مولای دین بود
این همان میراث زین‌العابدین بود
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
****
آسمان! زین غصه خاک غم به سر کن
حضرت معصومه! رخت غم به بر کن
دخـت زهـرا! گریـه بـر حال پدر کن
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
****
خند

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 08:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

نوحه شهادت حضرت موسي ابن جعفر (ع) (من که شد زندان هارون قتلگاهم ) *

2708
1

نوحه شهادت حضرت موسي ابن جعفر (ع) (من که شد زندان هارون قتلگاهم ) من که شد زندان هارون قتلگاهم
بی‌گناهـی نزد هارون شد گناهم

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
رو به روی خاک زندان می‌گذارم
یا رضا می‌گویم و جان می‌سپارم

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
بارالهـا ایـن قـفس روزن ندارد
تا نسیمم بویی از معصومه آرد

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون

برق هجران قطره قطره کرده آبم
لحظه لحظه می‌دهد قاتل جوابم

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
اشک غم در دیده و سوزم به سینه
پـر زنــد مــرغ دلـم سوی مدینه

ای خدا ای حیّ بی‌چون
نَجِّنی مِنْ حبسِ هارون
****
قاتلم آید به دیدارم شبانه
می‌زند بر پیکر من تازیانه

ای

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

نوحه شهادت حضرت موسي ابن جعفر (ع) ( طایــر توحیــد فتــاد از نفس) *

2593
1

نوحه شهادت حضرت موسي ابن جعفر (ع) ( طایــر توحیــد فتــاد از نفس) طایــر توحیــد فتــاد از نفس
مشت پری مانده از او در قفس

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
زندانــی فاطمـه آزاد شد
قتلگهش زندان بغداد شد

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
وای من و وای من و وای من
سلسله بـر گـردن مولای من؟

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا

یوسف فاطمه پس از سال‌ها
کشته شده بیـنِ سیه‌چال‌ها

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
چیده شد از شاخـه، گلِ امامت
حضرت معصومه سرت سلامت

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا
****
زخـم وی از حلقــۀ زنجیرهاست
زخم حسین از دم شمشیرهاست

وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا

کشته شده

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ع)(نعره زد عشق : که مردان خدا را کشتند) *

2293
1

شعر شهادت امام کاظم(ع)(نعره زد عشق : که مردان خدا را کشتند) نعره زد عشق : که مردان خدا را کشتند
اهل آیین وفا، اشک و دعا را کشتند
عقل نالید: که در دشت فرورفته به جهل
حکمت‌آموز طریق شهدا را کشتند
ظاهر و غائب و باطن، همه دم شاهد اوست
سبب عشق خدا، در دل ما را، کشتند
سالکان ! راه طریقت به حقیقت بسته است
ازلی مرشد حق، شاه وَلا را کشتند
عده ای پیر و گوساله، پی دولت خویش
صاحب حجت حق، قدر و قضا را کشتند.
***
خطر جهل فقط در دل پستوها نیست
اهل منبر، پسر شیر خدا را کشتند
هر که امروز به دنبال سوالی، که چرا؟
حجت محکمه‌ی کرب و بلا را کشتند؟!
لحیه داران پی تسبیح و دعا، طوف حرم
ترجمانِ شرف و حُجب و حیا را کشتند
نه فقط دولت حق را به خطر افکندند!
آیت و آینه‌ی صلح و صفا ر

  • شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(حال و روزش عذاب زندان بود) *

2466

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(حال و روزش عذاب زندان بود) حال و روزش عذاب زندان بود
کاظمین از غمش پریشان بود
پیکرش ناتوان و بی جان بود
بند بر دست و پای عرفان بود
ورد لب آیه های قرآن بود
روضه اش نغمه ی غریبان بود
اثر زهر کینه پیدا شد
جگری پاره داغ زهرا شد
حکم آزادیَّش که امضاء شد
درب زندان بی کسی وا شد
تخته تابوت جسم مولا شد
دیده شد ابر و وقت باران بود
روی لب لا اله الّا الله
شال مشکی به دور گردن شاه
هفتمین رهبر و چراغ راه
می رود سوی حق ُّو ذکرم آه
شد عزادار رأفت درگاه
لحظه ی دوری از عزیزان بود
این طرف ثامن الحجج محزون
آن طرف تر کریمه ای دلخون
چشم عرش از غم حرم هامون
طعنه می زد ستمگری مفتون
رافذی شد امیر فاطمیُّون
روضه ها مثل شام ویران بود
دست و پا مث

  • شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا) *

2228

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا) آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا
پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها
زندان به حال و روز تو هر روز گریه کرد
شد با کنایه روزه ی هر روزه ی تو وا
بدکاره را عباده تو سر به راه کرد
خوب است با عنایت تو ختم کار ما
مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد
سنگ است سینه ای که نسوزد در این عزا
جا شد به روی لنگه دری پیکری ضعیف
خواندند مثل بی بیِّ ما خارجی تو را
جسم تو هفت بار کفن پوش شد ولی
ای بی کفن حسین من ای وای کربلا
تو روی دوش شیعه و ارباب روی خاک
سر روی نیزه و بدنش زیر دست و پا
همناله با رضا و کریمه زبان گرفت
در عرش فاطمه که بیا یوسفم بیا
شاعر: حسين ايماني

  • شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زهری که هدیه داده به جانت شراره را) *

2004

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زهری که هدیه داده به جانت شراره را) زهری که هدیه داده به جانت شراره را
آورده با خودش به خدا راه چاره را
با شعله اش زبانه کشید و شنید آه
معلوم کرده راز دل پاره پاره را
حکم رهائیَّت شده امضاء بگو رضا
مژده دهد به شهر وصالی دوباره را
این پیکر نحیف و تن لاغرت شده
سنگین به خاطر غل و بند و نظاره را
خیره به کربلا و غروبی عجیب کرد
دیدم به نی درخشش هجده ستاره را
باب الحوائجیُّ و شنیدم به روضه ات
من ناله های تشنگیِّ شیرخواره را
یک یا حسین گفتم و در شهر کاظمین
دیدم تلذیِّ گل در گاهواره را
از روی دستهای پدر تا فراز تیغ
لبخند تشنگیُّ و زبان اشاره را
تلخیِّ خنده ی علیُّ و غصِّه ی حسین
اشک رباب و صاحب هر گوشواره را
هر روضه نینواییُّ و هر صحنه ک

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(مثل يك تكه عبا روي زمين است تنش) *

2686

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(مثل يك تكه عبا روي زمين است تنش) مثل يك تكه عبا روي زمين است تنش
آن قدر حال ندارد كه نيفتد بدنش
جا به جا گر نشود سلسه بد مي چسبد
آن چناني كه محال است دگر وا شدنش
نفسش وقت مناجات چه اعجازي داشت
زن بدكاره به يك باره عوض شد سخنش
آه مانند گليمي چقدر پا خورده
بي سبب نيست اگر پاره شده پيرهنش
از كليم اللهي حضرت ما كم نشود
گر چه هر دفعه بيايد بزند بر دهنش
به رگ غيرت اين مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه كه خواهي بزني اش، بزنش
بستنش نيز برايش به خدا فايده داشت
مدد سلسله ها بود نمي ريختنش
با چنين وضع كفن كردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت كفنش

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(هر قدر پير ميشوي و موسپيدتر) *

2654

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(هر قدر پير ميشوي و موسپيدتر) هر قدر پير ميشوي و موسپيدتر
وا ميشود به روي تو زخمي جديدتر
در سجده ديد هركه تورا،جز عبا نديد
هر روز ميشوي ز چه رو ناپديدتر؟
جدّت به بوريا و تو در هفت پارچه !
انصاف دِه كدام شما شد شهيدتر؟
يك لنگه در براي تو تابوت ميشود
قحطي رسيده يا كه رسوم جديدتر
دريا به روي تخته شكسته چه ميكند؟
از تو بعيد نيست از اينهم بعيدتر
زانوي تو دوتا شده يا عيبِ چشم ماست؟
كوته شده است تخته و يا تو رشيدتر

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم) *

1947

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم) ناگهان خلوت من با زدني ريخت به هم
مجلس ذكر ِ مرا بد دهني ريخت به هم
رويِ اين ساقِ ترك خورده بلندم كردند
استخوانم پس ِ هر پا شدني ريخت به هم
كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظري كرده ام و قلب زني ريخت به هم
ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخني ريخت به هم
لعنتي بس كه از اين موي سرم ميگيرد
زلف آشفته به هر آمدني ريخت به هم
كار تشييع مرا لنگه دري عهده گرفت
از غم من دلِ هر سينه زني ريخت به هم
علي اكبر لطيفيان

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مثنوي براي شهادت حضرت امام موسي كاظم از ميثم - (به خاطر دارم از فرهاد میرزا ) *

2587
1

مثنوي براي شهادت حضرت امام موسي كاظم از ميثم - (به خاطر دارم از فرهاد میرزا ) به خاطر دارم از فرهاد میرزا
یکی قصّه، جگر سوز و غم‌افزا
وصیّت کرد آن شه‌زاده پاک
که چون رفتم من ازین عالم خاک
تنم را با تجمع بر ندارید
مبادا گل سر نعشم بیارید
سزد چون طایر روحم زند پر
بود تابوت من یک تخته در
به جای آنکه بر خاکم سپارید
کنار جسر بغدادم گذارید
نیآید پیکرم را کس به دنبال
پی تشییع غیر از چار حمّال
همه ریزید اشک از دیدة تر
به یاد غربت موسی ابن جعفر
شود هنگام دفن این جنازه
دوباره داغ آن مظلوم تازه
چو آن شه‌زاده از دار جهان رفت
همای روح پاکش ز آشیان رفت
وصیّت‌‌نامه را از هم گشادند
کنار جسر بغدادش نهادند
که ناگه خادم موسی بن جعفر
رسید از دور و زد بر سینه و سر
که ای یاران به گفتارم همه

  • جمعه
  • 10
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 20:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد