شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم

مرتب سازی براساس

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( به شاخه ي گل احساس من لگد مي زد *

2261

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( به شاخه ي گل احساس من لگد مي زد به شاخه ي گل احساس من لگد مي زد
ز روي دشمني و كينه وحسد مي زد
مرا به جرم خطايي كه مرتكب نشدم
هزار مرتبه با تازيانه حد مي زد
درون سينه ي خود عقده ها ز خيبر داشت
به استناد همان مدرك و سند مي زد
هميشه موقع سيلي زدن‎‏‏‎‎، به لبخندي
به اهلبيت نبي حرف هاي بد مي زد
اگر اجل به سراغم نمي رسيد آنجا
گمان كنم كه مرا تا الي الابد مي زد
شاعر:وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت امام موسی کاظم-(بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست * علی اکبر لطیفیان

2899
1

شعر شهادت امام موسی کاظم-(بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است
زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست
این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
شا

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(زير بار کينه پرپر شد ولي نفرين نکرد *

2738

شعر شهادت امام موسی کاظم(زير بار کينه پرپر شد ولي نفرين نکرد زير بار کينه پرپر شد ولي نفرين نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولي نفرين نکرد
روزهاي تيره هريک شب‌تر از ديروز تار
در ميان دخمه‌اي سر شد ولي نفرين نکرد
هرچه آن صيادها را صيد خود کرد اين شکار
روزي‌اش يک دام ديگر شد ولي نفرين نکرد
روزه‌‌ي غم سجده‌ي غم شکر غم افطار غم
زندگي با غم برابر شد ولي نفرين نکرد
واي اگر نفرين کند دنيا جهنم مي‌شود
از جهنم وضع بدتر شد ولي نفرين نکرد
وقت افطار آمد و ديدم که خرماها چطور
يک به يک در سينه خنجر شد ولي نفرين نکرد
هي به خود پيچيد و لحظه لحظه با اکسير زهر
چهره‌ي زردش طلا‌تر شد ولي نفرين نکرد
آن دم بي بازدم چون آتشي رفت و سپس
آنچه بايد مي‌شد آخر شد ولي نفرين نکرد
شاعر:خا

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند *

2183
1

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آينه ها را شکسته اند
خورشيد را روانه ي زندان نموده اند
و حرمت امام منا را شکسته اند
زنجير دور گردن او حلقه مي کنند
با تازيانه دست دعا را شکسته اند
او ناله مي زند و به جايي نمي رسد
کنج سياه چال صدا را شکسته اند
با ذکر نام فاطمه دشنام مي دهند
اينان که قلب قبله نما را شکسته اند
آقا شنيده ام که امانت بريده اند
با سعي خويش پشت صفا را شکسته اند
حالا خدا به داد دل دخترت رسد
بدجور ساق پاي شما را شکسته اند
شاعر:مسعود اصلانی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟) *

2584

شعر شهادت امام کاظم(ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟) ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟
گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور چه می کنی؟
ای روزگار تیره به هم داده ای جهان
مبهوت مانده ایم که دیگر چه می کنی !؟
زنجیر روسیاه چرا حلقه می شدی
هان ای قفس به دور کبوتر چه می کنی؟
ای صاحب سریر امان دادن بهشت
بر روی تخته پاره ای از در چه می کنی؟
حالا سرت به دامن مادر رسیده است
یاس کبود باغ پیمبر چه می کنی ؟
گودال قتلگاه چرا اینچنین شده
هان ای سکینه با تن بی سر چه می کنی؟
شاعر:رضا محمدی

  • سه شنبه
  • 17
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم) *

2334
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم) آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم
هم چو شمعی شده از جور و جفا آب تنم
روزها پیش دو چشمم چو شب تاریک است
هم دم و هم نفسی نیست مرا جز رَسَنم
بین زنجیر و غل و کند نیفتد یک دم
ذکر و تسبیح و مناجات و دعا از دهنم
بس که در قعر سجون روز و شبم طی گشته
مانده آثار غل و سلسله روی بدنم
از جفا کاری سندی چه بگویم که کشد
آه جانسوز زبانه ز دل پر محنم
تازیانه زدنش جای خودش حرفی نیست
ناسزا گفتنش افکنده شرر بر چمنم
حاجتم گشت روا و عجلم می آید
دم آخر شده و یاد شه بی کفنم
گرچه گردید تنم از اثر زهر کبود
ولی از سم ستوران بدنم چاک نبود
شاعر:مجید رجبی

  • سه شنبه
  • 17
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

شعر مدح امام موسی کاظم -(بسته پرهای مرا بی وفا صیاد من) * سید محسن حسینی

3547
3

شعر مدح امام موسی کاظم -(بسته پرهای مرا بی وفا صیاد من) بسته پرهای مرا بی وفا صیاد من
رفته دیگر در قفس، آشیان از یاد من
بهر دیدارم بیا ای رضا جان
حلقه های سلسله، یار و غمخوارم شده
روزه دارم من ولی، سیلی افطارم شده
بهر دیدارم بیا ای رضا جان
عاقبت دست اجل، مشکلم وا می کند
هر که بیند روی من، یاد زهرا می کند
بهر دیدارم بیا ای رضا جان
شاعر:سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ایام سوگواری موسی ابن جعفر است) *

2548
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ایام سوگواری موسی ابن جعفر است) ایام سوگواری موسی ابن جعفر است
آن نازنین امام که فرزند حیدر است
باب الحوائج است و هفتمین امام
آن قبله مراد که ذات اکبر است
فرزند صادق است آیین جعفری
جاوید و پایدار از او تا به محشر است
نور چشم او رضا که آرمگاه او
شد قبله امید در این ملک و کشور است
معصومه دخت اوست که در قم شد مکان
در قدر و شأن و مرتبه زهرای اطهر است
صد داد و حسرتا که به زندان شهید شد
باب الحوائجی که سلیل پیمبر است
ما را ز محنتی که به آن امام رسید
روح و روان غمزده و دیدگان تر است
تنها نه شیعیان ز غم او ناله می کنند
روح فرشتگان خدا هم مکّدر است
چشم امید ماست به آن هفتمین امام
روزی که به حقیقت روز محشر است
شاعر:عباس شهری

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده) *

2465
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده) چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده
چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده
اختران اشک جاری زآسمان دیده اش
چون نهان ماه رخش در هاله غمها شده
بسکه جانسوز است داغ آن امام عاشقان
در عزایش غرق ماتم خانه دلها شده
ای طرفداران قرآن و شریعت بنگرید
موسی جعفر شهید مکتب تقوا شده
او نه تنها تازیانه خورده از دست ستم
صورتش نیلی ز سیلی چون رخ زهرا شده
ناله جانسوز معصومه زدل برخاسته
در مدینه دختری اینک بی بابا شده

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست) *

2612
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست) چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست
چشمه خورشید برآن ماه خوش منظر گریست
شمع خاموش محبت بود و از بیداد خصم
همچنان پروانه ای بر شعله آذر گریست
گر چه او پروانه حق بود اما همچو شمع
در مناجاتش زهجر دوست پا تا سر گریست
ژرف زندان بهر او معراج قرب دوست بود
عاشق صادق زهجران رخ دلبر گریست
او که خود مظلوم بود و خود اسیر ظلم بود
بر غریبی شهید کربلا یکسر بگریست
دیده عشّاق از داغ امام عاشقان
در دل صحرا غم یک آسمان اختر گریست

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای ناله ای از کنج زندان) *

5350
12

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای ناله ای از کنج زندان) صدای ناله ای از کنج زندان
بگوشم می رسد با چشم گریان
گمانم باشد این صورت مکرّر
صدای حضرت موسی بن جعفر
الهی از دل زارم گواهی
ندارم جز تو من دیگر پناهی
دیگر معصومه جان بابت نبینی
به مرگم در مدینه می نشینی
رضا بابا بیا اندر برمن
به دامن گیر این ساعت سرمن
بیا زنجیر از گردن تو بردار
روم سوی وطن با چشم خونبار

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(من دراین کنج قفس غوغای محشر می کنم) *

3124
4

شعر شهادت امام موسی کاظم(من دراین کنج قفس غوغای محشر می کنم) من دراین کنج قفس غوغای محشر می کنم
پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم
کاخ استبداد را بر فرق هارون دغا
واژگون با نعره الله اکبر می کنم
تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گرچه در قید غل و زنجیر می باشم ولی
استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر زپا و گردن رنجور من خون می چکد
یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(هفتمین برج ولایت موسی کاظم بود ) *

2756

شعر شهادت امام موسی کاظم(هفتمین برج ولایت موسی کاظم بود     ) هفتمین برج ولایت موسی کاظم بود
آن که حبّش بر خلایق واجب و لازم بود
مخزن اسرار حق و منبع فیض وجود
بهر حفظ دین احمد حافظ و حاکم بود
نور زهرای بتول و سبط محبوب رسول
جلوه ی ذات الهی عابد و عالم بود
نجم هفتم بحر عصمت سالم و صابر امین
بوالحسن القاب او مشهورترین کاظم بود
در صداقت صادق است و در سخاوت چون حسن در صبوری چون علی و زهر جهت سالم بود
در علوم ، باقری و در شجاعت چون حسین
در عبادت عابدین و ساجد وصائم بود
مظهر اسماء حسنی خداوند جهان
درگهش باب الحوائج خلق را ضامن بود
چهارده سال گوشه زندان هارون الرشید
قاتل او سندی ابن شاهک ظالم بود
گرسعادت طالبی عدنان بگیر دامان او
چون که وی اندر دو عالم شافع و آ

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(بـــــــی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است) *

3978
-1

شعر شهادت امام موسی کاظم(بـــــــی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است) بـــــــی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است
ــــون تو باشی در برم، زندان گلستان من است
مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست
محبس تــــــــاریک هارون باغ رضوان من است

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(بــــــاب الحوائج، در کُنج زندان) *

5515
6

شعر شهادت امام موسی کاظم(بــــــاب الحوائج، در کُنج زندان) بــــــاب الحوائج، در کُنج زندان
بــــــا ناله گفتا، در دادن جان
چون مرغ پَر گـشته کُنج قفس نشسته
خلـــــصنی یـا رب 2
تبعید و زنـــــــــدان، بنموده پیرم2
راضی شدم در، زندان بمیرم
چون مُرغ پَر گشته کُنج قفس نشسته
خلـــــصنی یـا رب2
کـــــــــــــی می شود من آزاد گردم
راحــــت ز دستِ صیاد گردم
چون مُرغ پَر گشته کُنج قفس نشسته
خـــــــلصنی یـا رب2
بـــــــــــــــــر دیدن من آید شبانه2
سَندی شـــــــــاهِک با تازیانه
آید چو رو برویم، سیلی زند به رویم
خلــــصنی یـا رب2
تــــــــــــــــــابوت او شد، از تختۀ در
دنـــبال تابوت، زهرای اطهر
با قامت خمیده، رنگ از رُخش پریده
خـــــــلصنی یا رب 2
ایــــ

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم) *

5165
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم) من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم
پــــــــیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم
کـــــــــــــاخ استبداد را بر فرق هارون دغا
واژگـون بــــــــــــــــا نعرۀ الله اکبر می کنم
تــــــــا زند سیلی به رویم سِندی از راه ستم
یــــــاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گر چــــه در قید غُل و زنجیر می باشم ولی
استـــــــقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر ز پــا و گردن رنجور من خون می چکد
یـــــــــــاد میخ و سینۀ مجروح مادر می کنم

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت) *

2746
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت) زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت
هــــــر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه
جــــز تـــــازیانه آب و غذایی دیگر نداشت
یـــــــــــا فـاطمه به جان تو سوگند روزگار
زنـــــــــدانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت
جسمش بـــه تخت پاره و بر دوش چهار تن
روز روزگـــــــــار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی بــــــــــه مــــلاقات او رود
یــــــــــا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت
جان داد بــــــا شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پـــــــــــیکر مجروح بر نداشت

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای نـاله ای که از کنج زندان ) *

3241
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای نـاله ای که از کنج زندان ) صدای نـاله ای که از کنج زندان
بــگویم می رسد با چشم گریان
گمـــــانم باشد این صورت مُکّدر
صدای حضرت موسی بن جعفر
الـــهی از دل زارم گــــــــواهی
نــدارم جــز تو من دیگر پناهی
دیگر معصومه جان بابت نبینی
بــمــــــرگم در مدینه می نشینی
رضـــا بــــابا بــــیا اندر بر من
بــــدامن گیر این ساعت سر من
بیـــا زنجیرم از گردن تو بردار
روم ســوی وطن با چشم خونبار

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند) *

2311

شعر شهادت امام موسی کاظم(حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند) حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند
ندانم از چه بـــی گنه، عدو به او جفا کند
سرشک غربتش روان، نوازند زنای جان
نهان ز چـــشم دشمنان، بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها، به سینه اش ترانه ها
که زیر تـازیانه ها، رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش، ز غصّه سوخت حاصلش
چه می شود که قــاتلش، ز فاطمه حیا کند
فتاده در ملالها، به عشق و شور حالها
در آن سیـــــــــــاه چالها، خدا خدا خدا کند
فتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا
بپرس مُرغ کُشته را، کی از قفس رها کند
بخاک بی کسی سرش، کسی نبود در برش
کـــــــجاست تا که دخترش، اقامۀ عزا کند
اثر نمانده از تنش، دلا برو به دیدنش
بـــگو عدو ز گردنش، غُلی که بسته وا کند

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(واویلا،واویلا) *

2558

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(واویلا،واویلا) واویلا،واویلا
زنجیر دست و پای من
شده مونس شبای من
اشك غم تو چشمامه
جونم رو لبهامه
تو لحظه ی آخر
بعد این همه غربت
با قلب پر حسرت
میرم پیش مادر
دوچشمم مثل ابرای بهاره
همیشه بین ناز غم می باره
كسی از حال من خبر نداره
زنجیر دست و پای من
شده مونس شبای من
واویلا،واویلا
اگر كه زهر غم
رسونده جونم رو
تو موج غم بر لب
گوشه ای از این زندان
می آد با هر آهم
فقط صدای من
گریه های زنجیرم
همیشه پرخونه
به حال پای من
غروبا ضرب تازیانه دیدم
با اسم مادر ناسزا شنیدم
خدایا می دونی چیا كشیدم
روی لبها دعای من
زنجیر دست و پای من
شده مونس شبای من
اگر كه زهر غم
رسونده جونم رو
تو اینجا هم بر لب
ولی میسوزم من
به یادغمهای
عم

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(تو كاظمین آقا، حاجتمو داده) *

5007
4

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(تو كاظمین آقا، حاجتمو داده) تو كاظمین آقا، حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه، پنجره فولاده
چه حرمی ،چه گنبدی
حس می كنی، تو مشهدی
زهرا می گه ،خوش اومدی
كرمش، كرم امام رضاست
حرمش ،حرم امام رضاست
یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر
تو كاظمین آقا، حاجتمو داده
چقدر دلم تنگه، پنجره فولاده
تویی كه بابایه، حضرت سلطانی
تموم هستیه، شاه خراسانی
آقا امام هفتمی
تنها امید مردمی
عشق ملیكه ی قمی
می خونن همه ی مریض دارا
می خونن همه ی گرفتارا
یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر
شده توی زندون، زهرا عزادارت
زبون روزه آه، سیلی ه افطارت
دل تو پر شراره شد
آسمون بی ستاره شد
اومدن، عاشقای كاظمین
بمیرم ،برای آقام حسین
شاعر:محمود کریمی

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(در کنج بلا ای رضا جانم ) *

2353

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(در کنج بلا ای رضا جانم ) در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم
کاهیده گشته پیکرم گوشه ی زندان
جرم و گناه من بود یاری از قرآن
من به زندان می روم بهر حفظ آن
جام می دهم بهر خدا ای رضا جانم
در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم
در زیر ستم جان به لب دارم
ذکر خلاصم کن خدا روز و شب دارم
روی دعا با سوز و آه سوی رب دارم
تا کی نمایم دعا ای رضا جانم
در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم
با خواهرت معصومه گو این دم آخر
بابا ز دنیا می رود ای رضا جانم
از جور هالرون الرشید دشمن کافر
بر امر حق هستم رضا ای رضا جانم
در کنج بلا ای رضا جانم
بر دیدن بابا ای رضا جانم

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب به کنج زندان بر لب رسیده جانم) *

4070
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب به کنج زندان بر لب رسیده جانم) یا رب به کنج زندان بر لب رسیده جانم
زهر جفا رسیده بر مغز استخوانم
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان
از بس ستم کشیدم کاهیده شد تن من
کس را نباشد این جا یک لحظه اش بر من
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان
زهر جفای دشمن زد بر دلم شراره
این قلب خون که از خون گردیده پاره پاره
آمد مرا لب به جان
کجایی ای رضا جان
سندی شاهک آمد بر دیدنم شبانه
سازد سینه تنم را ضرب تازیانه
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان
در زیر کندو بی یاور و اسیرم
از بس کشیدم راضی شدم بمیرم
آمد مرا به لب جان
کجایی ای رضا جان

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم ) *

4062
8

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم ) سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه شمع مرا سینه ی سوزان چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
آرزویم یبه جهان دیدن روی پسر است
سوختم سوختم از آتش هجران چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
کنج زندان بلا گشته زهجران رضا
تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پریشان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه ی زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
سر شب تابه سحر گوشه ی زندان چه کنم
دل آشفته چه ، گیسوی پ

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(منکه افتاده کنار قفسم) *

2438
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(منکه افتاده کنار قفسم) منکه افتاده کنار قفسم
می چکد خون دل از هر نفسم
طائر خسته منم
صید پر بسته منم 2
نور چشمان ترم
ای رضا جان پسرم
آمده عمرم مرا فصل خزان
روزه دارم من هنگام اذان
سیلی افطار من است
سلسله یار من است 2
نور چشمان ترم
ای رضا جان پسرم

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(بارالها سیدی سلطان من) *

2383

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(بارالها سیدی سلطان من) بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
بودکی زندان یوسف تیره چون زندان من
روز من شب شد ازین بی رحمی زندانبان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
چون درین ظلمت سرا بر خان غم مهمان شدم
غم خجل شد زین محقر کلبه احزان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
گر چه مهمانم ولی خود میزبان دشمنم
عالمی بنشسته چون بر سفره ی احسان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
گر کشد بار غمم یعقوب گردد نا صبور
یوسفش هرگز ندارد طاقت زندان من
بارالها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
بی کس و دور از وطن در حسرت فرزند خوی

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب در این زندان غم زار و زمین گیرم ) *

2813
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا رب در این زندان غم زار و زمین گیرم ) یا رب در این زندان غم زار و زمین گیرم
از زندگی سیرم
یا رب چه ها بر من گذشت از کینه ی هارون
این دل شده پر خون
گویا که از روز ازل این بوده تقدیرم
زین زندگی سیرم
در غل وزنجیرم
زین زندگی سیرم
بنما خلاصم ای اله زین گوشه ی زندان
ای خالق سبحان
کی می نماید ای خدا این ناله تأثیرم
زین زندگی سیرم
در غل و زنجیرم
زین زندگی سیرم
در زیر زنجیرم ، بدن کاهیده شد یا رب
جان آمده بر لب
کرد از جوانی ظلم هارون عاقبت پیرم
زین زندگی سیرم
در غل و زنجیرم
زین زندگی سیرم
ای خالق اکبر
از دوری عزیزان زار و دلگیرم
زین زندگی سیرم
در غل و زنجیرم
زین زندگی سیرم
باد صبا برگو از این محزون زندانی
ای مونس جانی
نور دو چشمانم رضا بین

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(پیر گشتم کنج زندان ای خدا) *

2896
3

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(پیر گشتم کنج زندان ای خدا) پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
سبط پیغمبر بود در گوشه زندان ای خدا
سلسله بر پای فرمان دار انس و جان چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
این شه دور از وطن در دست دشمن ها اسیر
گه به بصره گه به بغداد است سرگردان چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
خفت بر تخت ای عجب هارون و موسی روی خاک
در شگفتم عالم از این نشد ویران چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
شاه را دادند اگر در گوشه زندان مکان
دیگر این آزردن محبوس در زندان چرا
پیر گشتم کنج زندان ای خدا
کن خلاصم بار الها زین بلا
سندی بن شاهک آخر شاه مهمان تو بود
بلی جهت سیلی

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر) *

3389
1

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر) یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
می کشم آه
آه دلگیر
الوداع ای کند و زنجیر
برگه ی آزادیم امضا شد آخر
میبرندم بر روی یک تخته ی در
دسته ی گل در بغل با اشک شادی
می نماید از جنان غم دیده مادر
می کشم آه
آه دلگیر
الوداع ای کند و زنجیر
من که با غم هم صدایم
لرزه دارد دست و پایم
اشک خون از گوشه ی چشم ملک ریخت
تا که قاتل روی زخم من نمک ریخت
با زبان روزه هر شب وقت افطار
آمده در کاسه ام سهم کتک ریخت
می کشم آه
آه دلگیر
الوداع ای کند و زنجیر
مشهد من کاظمین است
اشهد من یا حسین است

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(داغ غم های مدینه ، تازه شد در کنج زندان ) *

3004
2

شعر سینه زنی امام موسی کاظم(داغ غم های مدینه ، تازه شد در کنج زندان ) داغ غم های مدینه ، تازه شد در کنج زندان
یاد مادرمی کنم با ، ضربِ سیلی نگهبان
وا غریبا – واغریبا 2
من غریبم همچو حیدر ، چهره ام همرنگ مادر
یوسف آل عبایم ، در غل و زنجیر کافر
وا غریبا – واغریبا 2
در سیه چال بلایم ، گشته ام غرق مناجات
با دعایم بر دو عالم ، می گشایم باب حاجات
وا غریبا
واغریبا 2
باب عشق مبتلایم ، کشته زهر جفایم
الامان از ظلم دشمن ، من عزیز مصطفایم
وا غریبا
واغریبا 2

  • یکشنبه
  • 20
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 17:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد