شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم

مرتب سازی براساس

شعر امام موسی کاظم(دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود *

2644

شعر امام موسی کاظم(دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود شعر امام موسی کاظم
جز با دوای زهر مداوا نمی شود
یک جای پرت مانده ام و بغض کرده ام
در این سیاه چال دلم وانمی شود
کافیست داغ دوری معصومه و رضا
دیگر غمی به سینه من جا نمی شود
معصومه کاش بود کمی درد دل کنم
کس مثل دختر همدم بابا نمی شود
می خواستم دوباره ببوسم رضام را
هنگام رفتنم شده گویا نمی شود
اصلاَ نخواستم کسی آید به دیدنم
سیلی که مونس دل تنها نمی شود
از بس زدند خورد شده استخوان من
این پا برای من که دگر پا نمی شود
زنجیرها رسانده به زانو سر مرا
کاغذ هم اینچنین که منم تا نمی شود
گاهی هوای تازه و آزاد می روم
بی تازیانه و لگد اما نمی شود
زجر من از جسارت سِندی شاهک است
بی ناسزا شکنجه اش اجرا نمی شود

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر امام موسی کاظم(از تازیانه مانده بر رویت نشانی *

2674

شعر امام موسی کاظم(از تازیانه مانده بر رویت نشانی از تازیانه مانده بر رویت نشانی
روحت جراحت دیده از زخم زبانی
زنجیرهای پیر این گردن گواه است
شاید فقط امروز را زنده بمانی
با این تن سنگین نمی دانم چگونه
داری بلای شیعیان را می کشانی ؟
محروم از یک روزنه نوری به زندان
گرچه تو خورشید همه کون و مکانی
پهلوی تو با ضرب پایی آشنا شد
چون خواستی شب ها مناجاتی بخوانی
از این شکنجه سخت تر بهر پسر نیست
اسمی برند از مادرش با بد دهانی
چشم انتظار دیدن روی رضایی
در این سیه چاله بمیرم ، نیمه جانی
شکر خدا در شهر غربت هم که هستی
تو باز داری در غریبی دوستانی
شکر خدا که بعد مرگ تو کسی هست
نگذارد عریان بر زمین دیگر بمانی
اما خدا داند که زیر نعل اسبان
دیده چه جسمی زینب

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت موسی ابن جعفر(موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني *

2332

شعر شهادت موسی ابن جعفر(موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني
راهي براي رد شدن قوم، وا كني
زنجير هاي زير گلويت مزاحم اند
فرصت نمي دهند خودت را دعا كني
در يك بدن بجاي همه درد مي كشي
مي خواستي تمام خودت را فدا كني
وقت اذان مغرب اين تازيانه هاست
وقتش رسيده است كه افطار وا كني
مثل علي عروج نمازت امان نداد
فكري به حال فاصله ي ساق پا كني
عيسي مسيح من به صليبت كشيده‌اند
اينگونه بهتر است خدا را صدا كني
حالا ميان قحطي تابوت هاي شهر
بايد به تخته هاي دري اكتفا كني
سروده ي علي اكبر لطيفيان
سالها كنج قفس تنها و بي غمخوار بودم
لحظه ها را مي شمردم در غم ديدار بودم
هر سحر با ضربه ي سيلي نمودم روزه آغاز
زير آماج لگد در لحظه ي افطار بودم
گ

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ای که قلبت در جوانی گشت پیر *

2620

شعر شهادت امام کاظم(ای که قلبت در جوانی گشت پیر ای که قلبت در جوانی گشت پیر
گم نمودی روز و شب را سالهاست
بر تنت جای همه آزارهاست
تو همان شیر به بند افتاده ای
خسته بر مرگ خودت آماده ای
در قفس بال و پرت را چیده اند
در میان اشک تو خندیده اند
ای همای بال و پر قیچی شده
دست و پا زنجیر بهر چی شده
آسمان در بند و زنجیر آمدی ؟
مرغ افلاکی زمین گیر آمدی ؟
نقش زنجیر است بر دستان تو
نا نجیبی گشته زندان بان تو
میزند او تازیانه بر تنت
ناسزا گوید چرا بر مادرت ؟
وای از آن لحظه جان دادنت
روی خاک سرد زندان ماندنت
خسته از دست ستم کی دم زنی؟
یک شبی هم چشم خود بر هم زنی
مثل مادر نیلی و رویت کبود
گرد غربت بر سرت بنشسته بود
قلبت از ظلم عدویت خون شده
خاطرت با ناسزا

  • شنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(موسای طور غربتم و خسته و بی عصا *

3094

شعر شهادت امام کاظم(موسای طور غربتم  و خسته و بی عصا موسای طور غربتم و خسته و بی عصا
مجروح عشق هستم و محکوم بی خطا
افتاده ام به گوشه زندان بی کسی
در حسرتم به دیدن یک بار آشنا
زندانی بدون ملاقات عالمم
کز اهل و از عشیر‌ه ی خود گشته ام جدا
در قعر تیرگی نفسم بند آمده
از دود شعله ی ستم و قحطی هوا
گاهی که خواب می بردم فکر میکنم
هستم چو یک کبوتر آزاد در فضا
پر می کشم ز دام و در آفاق می پرم
در دست باد هر طرفی می روم رها
ناگه ولی به ضرب لگد می پرم ز خواب
جا می کند به پیکر من جای ردّ پا
زخم فلز به گردن من دائمی شده
سرتا به پا شکسته تنم زیر چکمه ها
در سجده بسکه پیکر من آب رفته است
انگار روی خاک فتاده است یک عبا
گیسوی من به پنجه ی دشمن گرفته خو
مثل جنازه رو

  • شنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاطم(آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا *

2426

شعر شهادت امام کاطم(آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا آنقدر بی رمق شده بودی که جز عبا
پیدا نبود از تو به هنگام سجده ها
زندان به حال و روز تو هر روز گریه کرد
شد با کنایه روزه ی هر روزه ی تو وا
بدکاره را عباده تو سر به راه کرد
خوب است با عنایت تو ختم کار ما
مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد
سنگ است سینه ای که نسوزد در این عزا
جا شد به روی لنگه دری پیکری ضعیف
خواندند مثل بی بیِّ ما خارجی تو را
جسم تو هفت بار کفن پوش شد ولی
ای بی کفن حسین من ای وای کربلا
تو روی دوش شیعه و ارباب روی خاک
سر روی نیزه و بدنش زیر دست و پا
همناله با رضا و کریمه زبان گرفت
در عرش فاطمه که بیا یوسفم بیا
شاعر:حسین ایمانی

  • شنبه
  • 14
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر(زندان صبر بود و هوای رضای او *

2267

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر(زندان صبر بود و هوای رضای او زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود،چاه پر ازکینه بود و بس
زنده به گور کردن آیئنه بود و بس
زندان نبود یک قفس زیر خاک بود
هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود
زندان نبود ، کرب و بلای دوباره بود
یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود
زندان نبود یوسف در بین چاه بود
زندان نبود گودی یک قتلگاه بود
زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود
تصویر هر چه بود،کبود و سیاه بود
زنجیر را به گردن آیینه بسته اند
صحن و سرای آینه را هم شکسته اند
دیگر کسی به نور کنایه نمی زند
شلاق روی صورت آیه نمی زند
می خواستند ظلم به آل علی کنند
می خواستند روز و شبش را یکی کنند
هر کس که می رسید در آنجا ادب نداشت
جز

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر(احوال من از این تن تب دار روشن است *

2188

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر(احوال من از این تن تب دار روشن است احوال من از این تن تب دار روشن است
زندان من به چشم گهربار روشن است
از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
تا صبح حالم از دم افطار روشن است
این سال ها که سخت گذشته برای من
دم به دمش ز آه شرربار روشن است
یک جا بلای شیعه به جانم خریده ام
آثار آن به جسم من زار روشن است
معلوم تا شود به سر من چه آمده
از صورتم که خورده به دیوار روشن است
حرفی ز استخوان صبورم نمی زنم
از ساق پام شدت آزار روشن است
جسمم کبود هست ولی غیر عادی است
حتی به زیر سایه ی دیوار روشن است
زنجیر را که عضو جدید تنم شده
پنهان نکرده ام ، همه اسرار روشن است
من دیده بسته ام به همه ، غیر فاطمه
چشمم فقط به دیدن دلدار روشن است
شاعر:رضا رسول زاده

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ندارد ابر چون این چشم گریانی که من دارم *

2437
-1

ندارد ابر چون این چشم گریانی که من دارم ندارد ابر چون این چشم گریانی که من دارم
ندارد آتشی چون آه سوزانی که من دارم
قسم بر روشنی روز که ، از یاد من رفته
ندارد آسمان چون شام ظلمانی که من دارم
سحر وقت نمازم می کند از خواب بیدارم
نوازش های دست این نگهبانی که من دارم
شکسته استخوان ساق پایم از غل و زنجیر
نگفتم با کسی از درد پنهانی که من دارم
قسم بر روزگار در اسارت بودن زینب
ندید او این چنین تاریک زندانی که من دارم
چه می شد که ملاقاتم شبی معصومه می آمد
تسلی بهر این حال پریشانی که من دارم
شاعر:رضا رسول زاده

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( به شاخه ي گل احساس من لگد مي زد *

2216

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( به شاخه ي گل احساس من لگد مي زد به شاخه ي گل احساس من لگد مي زد
ز روي دشمني و كينه وحسد مي زد
مرا به جرم خطايي كه مرتكب نشدم
هزار مرتبه با تازيانه حد مي زد
درون سينه ي خود عقده ها ز خيبر داشت
به استناد همان مدرك و سند مي زد
هميشه موقع سيلي زدن‎‏‏‎‎، به لبخندي
به اهلبيت نبي حرف هاي بد مي زد
اگر اجل به سراغم نمي رسيد آنجا
گمان كنم كه مرا تا الي الابد مي زد
شاعر:وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت امام موسی کاظم-(بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست * علی اکبر لطیفیان

2847
1

شعر شهادت امام موسی کاظم-(بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است
زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست
این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
شا

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(زير بار کينه پرپر شد ولي نفرين نکرد *

2681

شعر شهادت امام موسی کاظم(زير بار کينه پرپر شد ولي نفرين نکرد زير بار کينه پرپر شد ولي نفرين نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولي نفرين نکرد
روزهاي تيره هريک شب‌تر از ديروز تار
در ميان دخمه‌اي سر شد ولي نفرين نکرد
هرچه آن صيادها را صيد خود کرد اين شکار
روزي‌اش يک دام ديگر شد ولي نفرين نکرد
روزه‌‌ي غم سجده‌ي غم شکر غم افطار غم
زندگي با غم برابر شد ولي نفرين نکرد
واي اگر نفرين کند دنيا جهنم مي‌شود
از جهنم وضع بدتر شد ولي نفرين نکرد
وقت افطار آمد و ديدم که خرماها چطور
يک به يک در سينه خنجر شد ولي نفرين نکرد
هي به خود پيچيد و لحظه لحظه با اکسير زهر
چهره‌ي زردش طلا‌تر شد ولي نفرين نکرد
آن دم بي بازدم چون آتشي رفت و سپس
آنچه بايد مي‌شد آخر شد ولي نفرين نکرد
شاعر:خا

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند *

2135
1

شعر شهادت امام موسی ابن جعفر( اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آينه ها را شکسته اند
خورشيد را روانه ي زندان نموده اند
و حرمت امام منا را شکسته اند
زنجير دور گردن او حلقه مي کنند
با تازيانه دست دعا را شکسته اند
او ناله مي زند و به جايي نمي رسد
کنج سياه چال صدا را شکسته اند
با ذکر نام فاطمه دشنام مي دهند
اينان که قلب قبله نما را شکسته اند
آقا شنيده ام که امانت بريده اند
با سعي خويش پشت صفا را شکسته اند
حالا خدا به داد دل دخترت رسد
بدجور ساق پاي شما را شکسته اند
شاعر:مسعود اصلانی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام کاظم(ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟) *

2538

شعر شهادت امام کاظم(ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟) ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟
گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور چه می کنی؟
ای روزگار تیره به هم داده ای جهان
مبهوت مانده ایم که دیگر چه می کنی !؟
زنجیر روسیاه چرا حلقه می شدی
هان ای قفس به دور کبوتر چه می کنی؟
ای صاحب سریر امان دادن بهشت
بر روی تخته پاره ای از در چه می کنی؟
حالا سرت به دامن مادر رسیده است
یاس کبود باغ پیمبر چه می کنی ؟
گودال قتلگاه چرا اینچنین شده
هان ای سکینه با تن بی سر چه می کنی؟
شاعر:رضا محمدی

  • سه شنبه
  • 17
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم) *

2258
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم) آن که در کنج قفس مرگ طلب کرده منم
هم چو شمعی شده از جور و جفا آب تنم
روزها پیش دو چشمم چو شب تاریک است
هم دم و هم نفسی نیست مرا جز رَسَنم
بین زنجیر و غل و کند نیفتد یک دم
ذکر و تسبیح و مناجات و دعا از دهنم
بس که در قعر سجون روز و شبم طی گشته
مانده آثار غل و سلسله روی بدنم
از جفا کاری سندی چه بگویم که کشد
آه جانسوز زبانه ز دل پر محنم
تازیانه زدنش جای خودش حرفی نیست
ناسزا گفتنش افکنده شرر بر چمنم
حاجتم گشت روا و عجلم می آید
دم آخر شده و یاد شه بی کفنم
گرچه گردید تنم از اثر زهر کبود
ولی از سم ستوران بدنم چاک نبود
شاعر:مجید رجبی

  • سه شنبه
  • 17
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

شعر مدح امام موسی کاظم -(بسته پرهای مرا بی وفا صیاد من) * سید محسن حسینی

3437
3

شعر مدح امام موسی کاظم -(بسته پرهای مرا بی وفا صیاد من) بسته پرهای مرا بی وفا صیاد من
رفته دیگر در قفس، آشیان از یاد من
بهر دیدارم بیا ای رضا جان
حلقه های سلسله، یار و غمخوارم شده
روزه دارم من ولی، سیلی افطارم شده
بهر دیدارم بیا ای رضا جان
عاقبت دست اجل، مشکلم وا می کند
هر که بیند روی من، یاد زهرا می کند
بهر دیدارم بیا ای رضا جان
شاعر:سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ایام سوگواری موسی ابن جعفر است) *

2501
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ایام سوگواری موسی ابن جعفر است) ایام سوگواری موسی ابن جعفر است
آن نازنین امام که فرزند حیدر است
باب الحوائج است و هفتمین امام
آن قبله مراد که ذات اکبر است
فرزند صادق است آیین جعفری
جاوید و پایدار از او تا به محشر است
نور چشم او رضا که آرمگاه او
شد قبله امید در این ملک و کشور است
معصومه دخت اوست که در قم شد مکان
در قدر و شأن و مرتبه زهرای اطهر است
صد داد و حسرتا که به زندان شهید شد
باب الحوائجی که سلیل پیمبر است
ما را ز محنتی که به آن امام رسید
روح و روان غمزده و دیدگان تر است
تنها نه شیعیان ز غم او ناله می کنند
روح فرشتگان خدا هم مکّدر است
چشم امید ماست به آن هفتمین امام
روزی که به حقیقت روز محشر است
شاعر:عباس شهری

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده) *

2405
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده) چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده
چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده
اختران اشک جاری زآسمان دیده اش
چون نهان ماه رخش در هاله غمها شده
بسکه جانسوز است داغ آن امام عاشقان
در عزایش غرق ماتم خانه دلها شده
ای طرفداران قرآن و شریعت بنگرید
موسی جعفر شهید مکتب تقوا شده
او نه تنها تازیانه خورده از دست ستم
صورتش نیلی ز سیلی چون رخ زهرا شده
ناله جانسوز معصومه زدل برخاسته
در مدینه دختری اینک بی بابا شده

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست) *

2545
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست) چشم گردون در عزای موسی جعفر گریست
چشمه خورشید برآن ماه خوش منظر گریست
شمع خاموش محبت بود و از بیداد خصم
همچنان پروانه ای بر شعله آذر گریست
گر چه او پروانه حق بود اما همچو شمع
در مناجاتش زهجر دوست پا تا سر گریست
ژرف زندان بهر او معراج قرب دوست بود
عاشق صادق زهجران رخ دلبر گریست
او که خود مظلوم بود و خود اسیر ظلم بود
بر غریبی شهید کربلا یکسر بگریست
دیده عشّاق از داغ امام عاشقان
در دل صحرا غم یک آسمان اختر گریست

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای ناله ای از کنج زندان) *

4891
10

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای ناله ای از کنج زندان) صدای ناله ای از کنج زندان
بگوشم می رسد با چشم گریان
گمانم باشد این صورت مکرّر
صدای حضرت موسی بن جعفر
الهی از دل زارم گواهی
ندارم جز تو من دیگر پناهی
دیگر معصومه جان بابت نبینی
به مرگم در مدینه می نشینی
رضا بابا بیا اندر برمن
به دامن گیر این ساعت سرمن
بیا زنجیر از گردن تو بردار
روم سوی وطن با چشم خونبار

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(من دراین کنج قفس غوغای محشر می کنم) *

3055
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(من دراین کنج قفس غوغای محشر می کنم) من دراین کنج قفس غوغای محشر می کنم
پیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم
کاخ استبداد را بر فرق هارون دغا
واژگون با نعره الله اکبر می کنم
تا زند سیلی به رویم سندی از راه ستم
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گرچه در قید غل و زنجیر می باشم ولی
استقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر زپا و گردن رنجور من خون می چکد
یاد میخ و سینه مجروح مادر می کنم

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)-هفتمین رهبر دین حجّت دادار تويي *

2346
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)-هفتمین رهبر دین حجّت دادار تويي هفتمین رهبر دین حجّت دادار توئی
موسی جعفری و قبله احرار توئی
نوح آل اللهی و مظهر آیات خدای
ملتزم بحر و لامخزن اسرار توئی
جان پیغمبر و از نسل حسینی و بتول
پور والا گهر حیدرکرار توئی
یار مظلومی و برجمله ضعیفان یاور
خستگان را همه جا یار و مددکار توئی
داده هارون جفا پیشه به زندان جایت
کی سزاوار به رنج و غم آزار توئی
روزها روزه و شبها به مناجات و دعا
در ره وصل خدا دیده بیدار توئی
آنکه در گوشه زندان بلا گشت شهید
دست و پا بسته به زنجیر گرانبار توئی

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه امام موسی کاظم(ای وجودت مطلع الانوار یا موسی ابن جعفر) *

3756
1

مرثیه امام موسی کاظم(ای وجودت مطلع الانوار یا موسی ابن جعفر) ای وجودت مطلع الانوار یا موسی ابن جعفر
ای جلالت برترازگفتار یا موسی بن جعفر
ای رواقت کعبه دل وی حریمت طور سینا
ای هزاران موسیت زوّاریا موسی بن جعفر
ای خوش آن بیمار کز فیض تو می جوشد شفایش
ای هزاران عیسیت بیماریا موسی بن جعفر
ازتو می گیرد تجلّی سینه ام چون طور سینا
وزتوباشد چشم دل بیداریا موسی بن جعفر
دردمندم مستمندم بی پناهم روسیاهم
هرکه هستم باتودارم کاریاموسی بن جعفر
کظم غیظ و حسن خلقت دل بر حتّی زدشمن
همچو جدّت احمد مختاریا موسی بن جعفر
می توانی در زخیبر سرزجسم عمر وگیری
در غزا چون حیدرکرّار یا موسی بن جعفر
در دهانم می شود درّ سخن قند مکرّر
چون کنم مدح توراتکراریاموسی بن جعفر
پیش هفو و پای

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(هفتمین برج ولایت موسی کاظم بود ) *

2712

شعر شهادت امام موسی کاظم(هفتمین برج ولایت موسی کاظم بود     ) هفتمین برج ولایت موسی کاظم بود
آن که حبّش بر خلایق واجب و لازم بود
مخزن اسرار حق و منبع فیض وجود
بهر حفظ دین احمد حافظ و حاکم بود
نور زهرای بتول و سبط محبوب رسول
جلوه ی ذات الهی عابد و عالم بود
نجم هفتم بحر عصمت سالم و صابر امین
بوالحسن القاب او مشهورترین کاظم بود
در صداقت صادق است و در سخاوت چون حسن در صبوری چون علی و زهر جهت سالم بود
در علوم ، باقری و در شجاعت چون حسین
در عبادت عابدین و ساجد وصائم بود
مظهر اسماء حسنی خداوند جهان
درگهش باب الحوائج خلق را ضامن بود
چهارده سال گوشه زندان هارون الرشید
قاتل او سندی ابن شاهک ظالم بود
گرسعادت طالبی عدنان بگیر دامان او
چون که وی اندر دو عالم شافع و آ

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(بـــــــی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است) *

3759
-2

شعر شهادت امام موسی کاظم(بـــــــی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است) بـــــــی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است
ــــون تو باشی در برم، زندان گلستان من است
مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست
محبس تــــــــاریک هارون باغ رضوان من است

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(بــــــاب الحوائج، در کُنج زندان) *

4935
5

شعر شهادت امام موسی کاظم(بــــــاب الحوائج، در کُنج زندان) بــــــاب الحوائج، در کُنج زندان
بــــــا ناله گفتا، در دادن جان
چون مرغ پَر گـشته کُنج قفس نشسته
خلـــــصنی یـا رب 2
تبعید و زنـــــــــدان، بنموده پیرم2
راضی شدم در، زندان بمیرم
چون مُرغ پَر گشته کُنج قفس نشسته
خلـــــصنی یـا رب2
کـــــــــــــی می شود من آزاد گردم
راحــــت ز دستِ صیاد گردم
چون مُرغ پَر گشته کُنج قفس نشسته
خـــــــلصنی یـا رب2
بـــــــــــــــــر دیدن من آید شبانه2
سَندی شـــــــــاهِک با تازیانه
آید چو رو برویم، سیلی زند به رویم
خلــــصنی یـا رب2
تــــــــــــــــــابوت او شد، از تختۀ در
دنـــبال تابوت، زهرای اطهر
با قامت خمیده، رنگ از رُخش پریده
خـــــــلصنی یا رب 2
ایــــ

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم) *

4837
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم) من در این کُنج قفس غوغای محشر می کنم
پــــــــیروی از مادرم زهرای اطهر می کنم
کـــــــــــــاخ استبداد را بر فرق هارون دغا
واژگـون بــــــــــــــــا نعرۀ الله اکبر می کنم
تــــــــا زند سیلی به رویم سِندی از راه ستم
یــــــاد سیلی خوردن زهرای اطهر می کنم
گر چــــه در قید غُل و زنجیر می باشم ولی
استـــــــقامت در بر دشمن چو حیدر می کنم
گر ز پــا و گردن رنجور من خون می چکد
یـــــــــــاد میخ و سینۀ مجروح مادر می کنم

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت) *

2700
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت) زنــــــــدانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت
هــــــر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه
جــــز تـــــازیانه آب و غذایی دیگر نداشت
یـــــــــــا فـاطمه به جان تو سوگند روزگار
زنـــــــــدانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت
جسمش بـــه تخت پاره و بر دوش چهار تن
روز روزگـــــــــار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی بــــــــــه مــــلاقات او رود
یــــــــــا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت
جان داد بــــــا شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پـــــــــــیکر مجروح بر نداشت

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای نـاله ای که از کنج زندان ) *

3140
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(صدای نـاله ای که از کنج زندان ) صدای نـاله ای که از کنج زندان
بــگویم می رسد با چشم گریان
گمـــــانم باشد این صورت مُکّدر
صدای حضرت موسی بن جعفر
الـــهی از دل زارم گــــــــواهی
نــدارم جــز تو من دیگر پناهی
دیگر معصومه جان بابت نبینی
بــمــــــرگم در مدینه می نشینی
رضـــا بــــابا بــــیا اندر بر من
بــــدامن گیر این ساعت سر من
بیـــا زنجیرم از گردن تو بردار
روم ســوی وطن با چشم خونبار

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند) *

2231

شعر شهادت امام موسی کاظم(حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند) حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند
ندانم از چه بـــی گنه، عدو به او جفا کند
سرشک غربتش روان، نوازند زنای جان
نهان ز چـــشم دشمنان، بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها، به سینه اش ترانه ها
که زیر تـازیانه ها، رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش، ز غصّه سوخت حاصلش
چه می شود که قــاتلش، ز فاطمه حیا کند
فتاده در ملالها، به عشق و شور حالها
در آن سیـــــــــــاه چالها، خدا خدا خدا کند
فتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا
بپرس مُرغ کُشته را، کی از قفس رها کند
بخاک بی کسی سرش، کسی نبود در برش
کـــــــجاست تا که دخترش، اقامۀ عزا کند
اثر نمانده از تنش، دلا برو به دیدنش
بـــگو عدو ز گردنش، غُلی که بسته وا کند

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد