شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم

مرتب سازی براساس
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)-(دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت) * علی اکبر لطیفیان

2778

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)-(دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت) دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت
شاعر:علی اکب

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(می مکد رشته های بی احساس) *

2394

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(می مکد رشته های بی احساس) می مکد رشته های بی احساس
نیمه جانی که مانده در تن را
یک نفر هم نمیکند چاره
زخم زنجیر و زخم گردن را
**
روزه داری تمام روزت را
تازیانه توراست افطاری
آسمان جای توست آقاجان
از چه رو کنج چار دیواری ؟
**
مثل شمعی که شعله ور باشد
جسمتان آب میرود آقا
گم شده صبح و شام آخر کی
چشمتان خواب میرود آقا ؟
**
کنج زندان نشسته ای داری
روضه ی قتلگاه می خوانی
تشنه ماندی و اش
مادرت را به آه می خوانی
**
دشمنت تازیانه بر دستش
گاه و بیگاه حمله ور میشد

ناسزا ها به مادرت میگفت
دلت از درد شعله ور میشد
**
چه قدر مثل مادرت شده ای
آنکه رخساره ی کبودی داشت

ناسزا های دشمنت انگار
خنجری بین سینه ات میکاشت
**
خنده میزد به گریه

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش) *

2445

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش) مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش
آن قدر حال ندارد که نیفتد بدنش
جا به جا گر نشود سلسه بد می چسبد
آن چنانی که محال است دگر وا شدنش
نفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت
زن بدکاره به یک باره عوض شد سخنش
آه مانند گلیمی چقدر پا خورده
بی سبب نیست اگر پاره شده پیرهنش
از کلیم اللهی حضرت ما کم نشود
گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش
به رگ غیرت این مرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه که خواهی بزنی اش، بزنش
بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت
مدد سلسله ها بود نمی ریختنش
با چنین وضع کفن کردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت کفنش
***علی اکبر لطیفیان***

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(وقتی زبان عاطفه ها لال می شود) *

2149

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(وقتی زبان عاطفه ها لال می شود) وقتی زبان عاطفه ها لال می شود
زنجیر ها در آینه ات بال می شود
در فصل گل بهار تو از دست می رود
بر شاخه میوه های تو پامال می شود
دیگر کسی ز ناله ات آهی نمی کشد
در این سیاهچال صدا چال می شود
آقا سنان سبز سیادت به دوش توست
غل ها به روی شانه تا شال می شود
همواره مرد،زینتش از جنس دیگری ست
زنجیر ها به پای تو خلخال می شود
دشمن به قصد جان تو آماده می شود
این طرح در دو مرحله دنبال می شود :
اول به شأن شامخت شلاق می زنند
دیرگ زبان به هتک تو فعال می شود
شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود
حالا گریز روضه گودال می شود
دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می شود
***جواد محمد زمانی***

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)-(ترسی از فقر ندارند گدایان کریم) * علی اکبر لطیفیان

3287
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)-(ترسی از فقر ندارند گدایان کریم) ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
دست خالی نروند از در احسان کریم
حاجت خواسته را چند برابر داده است
طیب الله به این لطف دو چندان کریم
کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم
بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم های خداوند به قرآن کریم
طلب رزق نکردیم ز دربار کسی
نان هر سفره حرام است مگر نان کریم
هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد
دست ما هم رسیده است به دامان کریم
نا امیدم مکنید از کرمش فرض کنید
باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم
سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم
سپر درد و بلای همه شد جان کریم
ظاهرش فقر ولی باطن او عین غنا
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم
***علی اکبر لطیفیان***

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت) *

6733
8

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت) آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت
بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت
مثل گودال دچار کمی جا شده بود
فرقش این بود فقط سایه ی بالا سر داشت
زحمت چکمه ی سنگین کسی را نکشید
یعنی پامال نشد تا نفس آخر داشت
لطف زنجیر همین بود که عریان نشود
هرچه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت
دختری داشت ولی روسری اش دست نخورد
دختری داشت ولی دختر او معجر داشت
یک نفر کشته شد و هفت کفن آوردند
پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت
السلام ای بدن بی کفن کربلا
سوره ی یوسف بی پیرهن کربلا
***علی اکبر لطیفیان***

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟) *

2244

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟) ای شام تیره با مه انور چه می کنی؟
با اختران منظره گستر چه می کنی؟
گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین
با آفتاب صبح منور چه می کنی؟
ای روزگار تیره به هم داده ای جهان
مبهوت مانده ایم که دیگر چه می کنی !؟
زنجیر روسیاه چرا حلقه می شدی
هان ای قفس به دور کبوتر چه می کنی؟
ای صاحب سریر امان دادن بهشت
بر روی تخته پاره ای از در چه می کنی؟
حالا سرت به دامن مادر رسیده است
یاس کبود باغ پیمبر چه می کنی ؟
گودال قتلگاه چرا اینچنین شده
هان ای سکینه با تن بی سر چه می کنی؟
***رضا محمدی***

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد) *

2008

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد) اشکِ زنجیر به حال بدنم می ریزد
گریه بر بی کسی زخم تنم می ریزد
آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم می ریزد
روی شلاق به من وا شده و می خندد
آب مجروح ز زخم دهنم می ریزد
چارده سال شد از شهر مدینه دورم
آهم از غربت و آل حسنم می ریزد
چوب با پای شکسته سر دعوا دارد
سنگ، زیر قدم پا شدنم می ریزد
هر یک از هفت کفن پشت سر تشییعم
لاله برکشته ی دور از وطنم می ریزد
***روح الله عیوضی***
شاعر:روح الله عیوضی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب) *

2972
3

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب) ای قاری مقیم سیه چال، ای غریب
وی هم صدای قاری گودال، ای غریب
قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است
ای قاری شکسته پر و بال، ای غریب
زندانِ سرد و تیره که جایِ امام نیست
ای جسم تو چو جَدّ تو پامال، ای غریب
ای تازیانه خوردن تو مثل عمّه ات
افتاده ای به طُعمه ی دجال، ای غریب
با آن زبانِ روزه و لبهای تشنه لب
افطار کرده ای به چه منوال؟ ای غریب
از بس که سینه ات نفسی پاره پاره داشت
دیگر رمق نداشت به دنبال، ای غریب
معصومه ات اگر پی جسم تو میدوید
خصمش نبرد معجر و خلخال، ای غریب
روی عبای خاکی تو جای پای کیست؟
ای سرو ِقامتت شده چون دال، ای غریب
***مهدی میری***

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)( در میان هلهله سوز و نوا گم می شود) * قاسم نعمتی

2725
5

شعر شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)(    در میان هلهله سوز و نوا گم می شود) در میان هلهله سوز و نوا گم می شود

زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم

در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست

در میان قهقه صوت دعا گم می شود

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم

وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش

راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

بین تارکی شب چون ضربه خوردم آگهم

آه، در سینه به ضرب بی هوا گم می شود

از یهودی ضربه خوردم خوب می دانم چرا

گوشوار بچه ها در کربلا گم می شود

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زندان به حال زار موسی گریه می کرد) *

2708
4

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زندان به حال زار موسی گریه می کرد) زندان به حال زار موسی گریه می کرد
زنجیر و غل بر دست آقا گریه می کرد
وقتی عزیز فاطمه تشییع می شد
پای جنازه داشت زهرا گریه می کرد
سلطان رأفت زد گریبان چاک از غم
افلاک بر احوال آقا گریه می کرد
آرایه های بی کسیهای کریمه
تکمیل شد از هجر بابا گریه می کرد
می گفت شهری با کنایه خارجی رفت
زینب به یاد شام آنجا گریه می کرد
جسم کفن پوش امیر عشق بر دست
ارباب بی غسل و کفنها گریه می کرد
هر کس که آمد بر حریمش تسلیت گفت
معصومه یاد قامتی تا گریه می کرد
در کاظمین شور حسینی بود بر پا
صاحب زمان آمد تماشا گریه می کرد
باب الحوائج شد که ما حاجت بخواهیم
او از فراق دلبر ما گریه می کرد
***حسین ایمانی***

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(غنچه های باغ چشمم را که پرپر میکنم) *

2256

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(غنچه های باغ چشمم را که پرپر میکنم) غنچه های باغ چشمم را که پرپر میکنم
دامـن سبــز مصــلاّ را معطّــر میکنم
درمیان موج غم، تا بیخود از خود می شوم
هرچه گل دارم به باغ دیده ، پرپر میکنم
درحصار غم شدم زندانی و با سوز جان
گریه ها برغُربت موسی بن جعفر میکنم
آن که عمری گفت با یزدان در آن خلوت سرا
شب همه شب عمر را با یاد تو سر میکنم
ای فروغ روی تو روشنگر شبهای تار
ظلمت شب را به یاد تو منور میکنم
مانع پرواز من این محبس تاریک نیست
چون دل خود را به سوی تو کبوتر میکنم
گرچه غمهای دلم از حد گذشته باز هم
یادغم های دل غمگین مادر میکنم
ازغل و زنجیر سنگین تر بود بار فراق
شام رامن باامید وصل تو سر میکنم
جان خود را در ره توحید مانند علی
ای «وفائی»

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 04:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ابتدا چشمان خود را رو به چشمم باز کن) *

2220

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(ابتدا چشمان خود را رو به چشمم باز کن) ابتدا چشمان خود را رو به چشمم باز کن
بعد از آن با چشم هایت دلبری آغاز کن
آه ای موسی ترین! پیغمبرا! عالی مقام
دست خود را در گریبانت ببر اعجاز کن
من گناهی کرده ام! رقصیده ام ساغر به دست
دست و پا گم کرده بودم پیش تو! اغماض کن.
بال هایت سبزتر از گنبد خضرایی ات
سبز گنبد! بال بگشا تا دلم پرواز کن
ای قمر! زیبا بشر، خورشید! شمس مستمر
ای شکر اندر شکر کمتر برایم ناز کن
شهد شیرین! کوکب دین! گریه هایت را بخوان
خنده هایت را سپس لفافه ی الفاظ کن
بغض ها دارم ولی اشکم نمی آید چرا؟
سوره ای مکّی بخوان و بغض من را باز کن
***وحیده افضلی***

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(از همان روز ازل خاك مرا، آب تو را) *

2412

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(از همان روز ازل خاك مرا، آب تو را) از همان روز ازل خاك مرا، آب تو را
دست معمار از احسان به هم آمیخته است
و شدی باب حوائج، و شدم سائل تو
دست ها را به عبای تو در آویخته است
آسمان جای شما بود، ولی حیف چه شد
...آب باران به دل چاه فرو ریخته است؟
من از این واقعه تا روز جزا حیرانم
و بنا بود كه محراب دعایت بشود
ولی افسوس در این چاه زمین گیر شدی
صورتت رنگ عوض كرده، عذارت نیلی ست
چه بلائی به سرت آمده كه پیر شدی؟
تو همانی كه به جبریل پر و بال دهد
پس چگونه بنویسیم كه زنجیر شدی...!؟
من تو را بانی جبرئیل امین می دانم
چارده سال تو را گوشه زندان دیدم
چارده قرن اگر گریه كنم باز كم است
استخوان هات چو گیسوت مجعد شده اند
این هم از همرهی آهن و زنجی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(از تازیانه مانده بر رویت نشانی) *

2590
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(از تازیانه مانده بر رویت نشانی) از تازیانه مانده بر رویت نشانی
روحت جراحت دیده از زخم زبانی
زنجیرهای پیر این گردن گواه است
شاید فقط امروز را زنده بمانی
با این تن سنگین نمی دانم چگونه
داری بلای شیعیان را می كشانی؟
محروم از یك روزنه نوری به زندان
گرچه تو خورشید همه کون و مکانی
پهلوی تو با ضرب پایی آشنا شد
چون خواستی شب ها مناجاتی بخوانی
از این شكنجه سخت تر بهر پسر نیست
اسمی برند از مادرش با بد دهانی
چشم انتظار دیدن روی رضایی
در این سیه چاله... بمیرم ، نیمه جانی
شكر خدا در شهر غربت هم كه هستی
تو باز داری در غریبی دوستانی
شكر خدا كه بعد مرگ تو كسی هست
نگذارد عریان بر زمین دیگر بمانی
اما خدا داند كه زیر نعل اسبان
دیده چه جسمی! زی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(در دل حبسم و حبس است به دل فریادم) *

2493
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(در دل حبسم و حبس است به دل فریادم) در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سال‌هـا می‌گذرد رفتـه‌ام از یـاد همه
کاش می‌کرد اجـل گوشه ی زندان، یادم
طایر عرش کجـا، قعـر سیـه‌چال کجا؟
من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم
همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا می‌داند
بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظـه‌ای آید به برم
سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم
دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری
گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم
منـم آن لالـه ی پرپــر شـده ی دور از

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(آن که آهش در دل هفت آسمان تأثیر داشت) *

2046

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(آن که آهش در دل هفت آسمان تأثیر داشت) آن که آهش در دل هفت آسمان تأثیر داشت
روزها در کنج زندان نالۀ شبگیر داشت
باب حاجات خلایق بود و پیش اهل فضل
باب جود و بخشش او یک جهان تفسیر داشت
آفتابی ذره پرور بود در مُلک وجود
مُلک دل ها را به مهر خویش در تسخیر داشت
لب زحق گوئی نمی بست آن امام راستین
گرچه روز و شب به پا و گردنش زنجیر داشت
بیمی از روبه مرامان جهان در دل نداشت
شیر در زنجیر بود و ناله ای چون شیرداشت
روزها را روزه بود و شام در راز و نیاز
با چنین اخلاص و تقوا جنگ با تزویر داشت
من نمی دانم چرا آن زندگی بخش جهان
از تمام زندگانی جان و قلبی سیر داشت
ای «وفائی» روز آزادی از آن زندان مدام
بر سر سجادۀ سبز دعا تکبیر داشت
شاعر:سید هاشم وفای

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(به شاخه ی گل احساس من لگد می زد) *

2360

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(به شاخه ی گل احساس من لگد می زد) به شاخه ی گل احساس من لگد می زد
ز روی دشمنی و كینه و حسد می زد
مرا به جرم خطایی كه مرتكب نشدم
هزار مرتبه با تازیانه حد می زد
درون سینه ی خود عقده ها ز خیبر داشت
به استناد همان مدرك و سند می زد
همیشه موقع سیلی زدن‎‏‏‎‎، به لبخندی
به اهلبیت نبی حرف های بد می زد
اگر اجل به سراغم نمی رسید آنجا
گمان كنم كه مرا تا الی الابد می زد
شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(در کنج زندان بلا مأوا گرفتی) *

2366

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(در کنج زندان بلا مأوا گرفتی) در کنج زندان بلا مأوا گرفتی
بر روی لب ها ذکر یا زهرا گرفتی
آقا تو بااین پیکری که خُرد گشته
پر تا کنار آسمانی ها گرفتی
بال و پرت بستند، با زنجیر کینه
تو با غُل و زنجیر ها معنا گرفتی
زهر یهودی با تو آقاجان چه کرده
اینگونه بر لب ذکر واویلا گرفتی؟
وقتی که آن نامرد بر تو ناسزا گفت
انگار مثل شعله ی غم پا گرفتی
آقا بمیرد شیعه تا این که نبیند
بر روی تخته پاره ای تو جا گرفتی
گر چه دل پاک تو را آتش کشیدند
امّا تو جا بر روی نِی آیا گرفتی؟
مولا ندیدی خواهرت را در اسارت
کِی از خجالت چشم هایت را گرفتی؟
تا اینکه دیدی زخم زنجیر تنت را
تو روضه بهر زینب کبری گرفتی
آقا شنیدی ناله ی زنجیر ها را
وقتی صدا کردی زِ ج

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد) *

2067
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد) زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
روزهای تیره هر یک شب‌تر از دیروز تار
در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد
هر چه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد
روزه‌‌ی غم، سجده‌ی غم، شکرِ غم، افطارِ غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد
وای اگر نفرین کند دنیا جهنم می‌شود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد
وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد
هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر
چهره‌ی زردش طلا‌تر شد ولی نفرین نکرد
آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس
آن چه باید می‌شد آخر شد ولی نفرین نکرد

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(احوال من از این تن تب دار روشن است) *

2272
1

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(احوال من از این تن تب دار روشن است) احوال من از این تن تب دار روشن است
زندان من به چشم گهربار روشن است
از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
تا صبح حالم از دم افطار روشن است
این سال ها که سخت گذشته برای من
دم به دمش ز آه شرربار روشن است
یک جا بلای شیعه به جانم خریده ام
آثار آن به جسم من زار روشن است
معلوم تا شود به سر من چه آمده
از صورتم که خورده به دیوار روشن است
حرفی ز استخوان صبورم نمی زنم
از ساق پام شدت آزار روشن است
جسمم کبود هست ولی غیر عادی است
حتی به زیر سایه ی دیوار روشن است
زنجیر را که عضو جدید تنم شده
پنهان نکرده ام ، همه اسرار روشن است
من دیده بسته ام به همه، غیر فاطمه
چشمم فقط به دیدن دلدار روشن است
شاعر:رضا رسول زاده

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(عطر یاس از گوشه زندان هارون می چکد) *

2446

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(عطر یاس از گوشه زندان هارون می چکد) عطر یاس از گوشه زندان هارون می چکد
سوی لیلا سوز نجواهای مجنون می چکد
بند بند آسمان را سلسله در بند داشت
زین جسارت اشک از چشمان گردون می چکد
با نگاهی ذکر آن رقاصه "یا قدوس" شد
بر همه ثابت شد از چشمانش افسون می چکد
او که عالم رزق می گیرد ز گوشه چشم او
حال از سوز صدایش آه محزون می چکد
هر سحر با تازیانه روزه داری می کند
موقع افطار از کنج لبش خون می چکد
پشت در استاده سندی بی حیا و بی شرف
ناروا و ناسزا از کام ملعون می چکد
گوییا زهرا به دیدارش رسیده کاین چنین
... عطر یاس از گوشه زندان هارون می چکد
تشنه لب در کنج زندان دم گرفته "یا حسین"
یاد شاه تشنه لب از دیده اش خون می چکد
شاعر:ناصر شهریاری

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(بیهوده قفس را مگشایید پری نیست) *

3232
2

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(بیهوده قفس را مگشایید پری نیست) بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی بشکسته ی امّید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال ، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد ، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست
شاعر:علی انسانی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(سال ها افسرده ام از چرخه ی تكرارها) *

2273

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(سال ها افسرده ام از چرخه ی تكرارها) سال ها افسرده ام از چرخه ی تكرارها
حك نمودم روزها را بر تن دیوارها
واژه ی «امید» لكنت بر زبانم آورد
مرده در من اشتیاق فرصت دیدارها
دانه های سرخ اشكم در قنوت هر نماز
می زداید از غل و زنجیر تن، زنگارها
سرگذشتم امتداد قصه ی ایوب بود
جا نگیرد شرح رنجم در همه طومارها
زخم هایم را بخوانید از شیار حلقه ها
آیه های غربت و دردم همین آثارها
دیده ام كمتر كسی بیتی سُراید در غمم
شعر من نادرترین دفتر اشعارها
نیمه شب ها، مخفیانه، در سكوت لحظه ها
روضه هایم را نوشتم بر تن دیوارها
شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زندان صبر بود و هوای رضای او) *

2781

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زندان صبر بود و هوای رضای او) زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود، چاه پر از کینه بود و بس
زنده به گور کردن آیئنه بود و بس
زندان نبود یک قفس زیر خاک بود
هر کس نفس نداشت در آن جا هلاک بود
زندان نبود، کرب و بلای دوباره بود
یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود
زندان نبود یوسف در بین چاه بود
زندان نبود گودی یک قتلگاه بود
زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود
تصویر هر چه بود، کبود و سیاه بود
زنجیر را به گردن آیینه بسته اند
صحن و سرای آینه را هم شکسته اند
دیگر کسی به نور کنایه نمی زند
شلاق روی صورت آیه نمی زند
می خواستند ظلم به آل علی کنند
می خواستند روز و شبش را یکی کنند
هر کس که می رسید در آن جا ادب نداشت

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی بن جعفر(ع)(ناله ای سوخته از سینۀ سوزان آید ) *

2399
0

شعر شهادت امام موسی بن جعفر(ع)(ناله ای سوخته از سینۀ سوزان آید ) ناله ای سوخته از سینۀ سوزان آید
وین نوائیست که از گوشۀ زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت
شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید
های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر
شب و روز تو و او هر دو به پایان اید
سال ها این پسر فاطمه مهمان تو هست
هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید
هم دم آن پدر پیر ز چندین اولاد
طفل اشکی است که از دیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم می نالد
کآن جگر سوخته را عمر به پایان آید
کند و زنجیر از آن جان به زندان مأنوس
نکشد دست اگر بر لب او جان آید
گر چه این زمزمه خاموش شود تا به ابد
بانگ مظلومیش از سینه باران آید
شاعر:سیدرضا موید

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(من که عالم همه دم دور سرم گردیده) *

2457

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(من که عالم همه دم دور سرم گردیده) من که عالم همه دم دور سرم گردیده
تنم از جور عدو زخم فراوان دیده
دل من تنگ مدینه دل من تنگ رضاست
دیده گریانم از این دوری و دل رنجیده
کنج زندانم و روزم همه دم تاریکیست
گشته جاری به رُخم خونِ دلم از دیده
نه فقط سندی ملعون دل من آزرده
ناسزا گفته و سیلی زده و خندیده
رد خونابه به هر جای تنم معلوم است
بس که زنجیر به روی بدنم چرخیده
زخم این سلسه ها سوز عجیبی دارد
گوییا سلسله با پوست یکی گردیده
عاقبت شد بدنم بر روی یک تخته سوار
شد جدا روح من از جسم جسارت دیده
" ساقم از کوتهی تخته به رسوایی رفت "
استخوان ها همه دیدند ز هم پاشیده
باز با این همه احوال کسی بوده که بر.
...تن پاخورده و زارم کفنی پوشیده
تن من

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(هر قدر پیر می شوی و مو سپیدتر) *

2957

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(هر قدر پیر می شوی و مو سپیدتر) هر قدر پیر می شوی و مو سپیدتر
وا می شود به روی تو زخمی جدیدتر
در سجده دید هر كه تو را، جز عبا ندید
هر روز می شوی ز چه رو ناپدیدتر؟
جدّت به بوریا و تو در هفت پارچه
انصاف دِه كدام شما شد شهیدتر؟
یك لنگه در برای تو تابوت می شود
قحطی رسیده یا كه رسوم جدیدتر
دریا به روی تخته شكسته چه می كند؟
از تو بعید نیست از این هم بعیدتر
زانوی تو دو تا شده یا عیبِ چشم ماست؟
كوته شده است تخته و یا تو رشیدتر
شاعر:محمد شهرابی

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(مــــی دهد جــــــــــان، بــــهر قــــــــرآن) *

2086

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(مــــی دهد   جــــــــــان،   بــــهر   قــــــــرآن) مــــی دهد جــــــــــان، بــــهر قــــــــرآن

یــــــــــــــــــــــــــوسف فاطمه کُنجِ زندان (2)
بــــــــــــــــــــــــــــــــــی ملاقات، در مناجات
تـــــــــــــــــــــا سحـــر بـا خداوندِ سبحان (2)
فاطمه زندانی ات از کُنج زندان گشته آزاد(2)
زیـــــــــر ضرب تازیانه یوسف از پا در افتاد
بهر دیــــــــــــدارش بیا یکدم کنار جسر بغداد
آن تـــنِ پــــــــــاک، بـــــــــــــــــر روی خاک
بــــــــــــــــــــی کفن مانده همچون غریبان (2)
ای رضا جان رو به بغداد جسم رنجور پدر بین
از شرارِ زهــر دشمن آب خود را خونجگر بین
سلسله بـــــــــــــر گردن آن زاده خَیر البَشَر بین
کُــــــن نــــظاره

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(دید آخر کُشته شد موسی بن جعفر (2) یوسف زنــــــــدانی زهرای اطهر) *

1899

شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(دید آخر کُشته شد موسی بن جعفر (2)        یوسف زنــــــــدانی زهرای اطهر) دید آخر کُشته شد موسی بن جعفر (2) یوسف زنــــــــدانی زهرای اطهر
وا اماما، وا اماما، وا اماما (2)
مرغ توحید پر زد و یکباره جان داد(2) صید کُـــــــشته از قفس گریده آزاد
وا اماما، وا اماما، وا اماما (2)
فــــــاطمه زندانی ات حاجت روا شد(2) عاقبت جان داد و از زندان رها شد
وا اماما، وا اماما، وا اماما (2)
شیعیـــــان در جِسر بغداد رهسپارید (2) سلسله از گــــــــــردن مولا در آید
وا اماما، وا اماما، وا اماما (2)

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 06:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد