مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند
گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه ی مغموم
- شنبه
- 4
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 04:11
- نوشته شده توسط
- ایدافیض