مسموم زهر کینم،حالی خراب دارم
ازجوراین زمانه،دیده پرآب دارم
آهم شده جگر سوز،پیچم زدرد برخود
ازدست همسر خود، قلبی کباب دارم
دور از مدینه هستم،همچون پدرغریبم
تنها وبی حبیبم،من اضطراب دارم
در دوره ی جوانی، عمرم بسر رسیده
قصد رحیل را در،عهد شباب دارم
هجر من وپدرجان،دیگر تمام گشته
بر دیدنش به جنت،اینک شتاب دارم
آمد به خاطر من،ای کاش بود بابا
با یاد ظهر عاشور،زان اجتناب دارم
بد بود حال جدم،اندر کنار اکبر
با یاد حال زارش، سر بر تراب دارم
تا زنده هستم ای کاش،آید علی کنارم
در لحظه های آخر،او را خطاب دارم
شعر :اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 7
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:07
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی