ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
آهِ صـغیـرانــم آب ، چـه می دانی ؟
اشـک عزیزانـم آب ، چـه می دانی؟
خیمـة سوزانـم آب ، چـه می دانی؟
******
ز گریـة اصـغـر ز لالـة پـرپـر
عزیـز پیغـمبـر آب چه می دانی؟
مگـر نمـی دانـی؟ چـه آمــده روزم
که برتو با حسرت دو دیـده می دوزم
تو را که می بیـنـم به سینه می سوزم
به جنـگ آب امـا نخـورده پیـروزم
مگـر نمـی بینـی؟ که قحطی آب است
که قطـره های تـو به خیمه نایاب است
در آن عطشخانـه سکینه بی تاب است
رقیـه جان گریـان به راه میراب است
از پـرِ پـروانـه غم غـریبـانـه
اشـک یتیـمانـه آب چه می دانی؟
ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
******
ز گریـة اصـغـر ز لالـة پـرپـر
عز
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 09:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور