ادخلوها بسلامٍ آمنین... در باز شد
از میان جمعیت راهی به این سر باز شد
در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین
هر زمان که یارضا گفتیم، معبر باز شد
اول نامش که آمد بر زبانم سوختم
در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد
از صدای گریهی زنها یکی واضحتر است
خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد
دار قالی... پنجره فولاد... مادر سالها
بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد
نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک
سفرهی یک شعر آیینی دیگر باز شد
مادر از بابالرضا رد شد، به من رو کرد و گفت:
بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد
شاعری آمد برای ترک سیگارش حرم
عادتش را ترک کرد اما کبوترباز شد
#محمد_حسین_ملکیان
- چهارشنبه
- 3
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 11:12
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار