قاسم بن حسن (ع)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت قاسم بن الحسن(می روی نور ز هر دیده جدا می گردد) *

1540
1

شعر حضرت قاسم بن الحسن(می روی نور ز هر دیده جدا می گردد) می روی نور ز هر دیده جدا می گردد
حاجتی را که حسن داشت روا می گردد
مادرت نجمه به زهرا متوسل شده است
یا که مشغول مناجات و دعا می گردد
وجعلنا به تو می خواند که چشمت نزنند
این گل یاسمن انگشت نما می گردد
او مدام از من و عباس سؤالش این بود
این همه اسب به یک نقطه چرا می گردد
زرهی یافت نشد تا به تو اندازه شود
کفن اندازه به این قد رسا می گردد
مثل آئینه ی افتاده به زیر سنگی
برسد دست به آئینه دو تا می گردد
سنگ باران شده ای؟خصم نفهمیده هنوز
سنگ از فیض نگاه تو طلا می گردد
قد کشیدی بدن توست و یا موم عسل
تک تک اعضای تو در راه سوا می گردد
عمه ات زود تر از من بَرِ اکبر آمد
دیر اگر کرده به دنبال عبا می گردد
به

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت قاسم بن الحسن(مردن به زیر پای تو أحلی من العسل) *

1152

شعر حضرت قاسم بن الحسن(مردن به زیر پای تو أحلی من العسل) مردن به زیر پای تو أحلی من العسل
پرپر شدن برای تو أحلی من العسل
بی شک برای من پدری کرده ای … عمو
آن طعم بوسه های تو أحلی من العسل
بوسیدن لبان تو شیرین تر از شکر
بوئیدن عبای تو أحلی من العسل
آه ای عمو به شکل یتیمانه پر زدن …
با نیزه … تا خدای تو أحلی من العسل
من مثل مادرت سپر جان حیدرم
پهلوی من فدای تو أحلی من العسل
من می روم که از لبه ی تیغ بگذرم
من می روم بجای تو … أحلی من العسل
شاعر:مجتبی حاذق

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(ای مرگ پیش گام تو احلی من العسل) *

1328
3

شعر حضرت قاسم بن الحسن(ای مرگ پیش گام تو احلی من العسل) ای مرگ پیش گام تو احلی من العسل
پرپر زدن به بام تو احلی من العسل
فرهاد کوهکن پی شیرین چرا فتاد
وقتی که هست نام تو احلی من العسل
لعل لبت حریم خصوصی مصطفاست
شیرین دهن! که کام تو احلی من العسل
از اشک روضه چشمۀ کوثر درست شد
مستانه های جام تو احلی من العسل
هر کس که شد اسیر نگاهت زهیر شد
افتادن به دام تو احلی من العسل
با حرف تلخ، حر ریاحی انابه کرد
تلخیِ در کلام تو احلی من العسل
صوتِ شکستِ سینۀ مجروحِ قاسم است
ای مرگ پیش گام تو احلی من العسل
شاعر:محسن حنیفی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(آیینــۀ جمــال خـداونــد ذوالجــلال!) *

972

شعر حضرت قاسم بن الحسن(آیینــۀ جمــال خـداونــد ذوالجــلال!) آیینــۀ جمــال خـداونــد ذوالجــلال!
بـر عـارضت سـلام رســول و درود آل
ای مصطفی خصائل و ای مرتضی کمال
ای فاطمی حقیقت و ای مجتبی جمال
ریحانۀ امـام حسن، ژالـۀ حسین
در باغ سبز کرب‌وبلا لالۀ حسین
آیینــۀ جمــال دل‌آرای پنــج‌تـن
پا تا به سر حسینی و سر تا به پا حسن
در بین خاندان حسن شمع انجمن
گل‌بوسه‌های یوسف زهرات پیرهن
باید کمال حُسن پیمبر بخوانمت
بایـد علی اکبـرِ دیگــر بخوانمت
بایـد شب عـروسی تـو، ماه‌پاره‌ها
ریزند جای نقل به فرقت ستاره‌ها
ملک وجود پر شود از جشنواره‌ها
گیرنــد تـا قیـام قیامت هزاره‌ها
آینـد انبیـا همـه بـر دیـده‌بوسی‌ات
آرند گل به مجلس جشن عروسی‌ات
جان هـا فـدات باد کـه در حجله

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب) *

1049

شعر حضرت قاسم بن الحسن(وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب) وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب
صحرا گرفت از گل پیراهنم گلاب
دریا برای پاره ی جان حسن گریست
وقتی شدم به گوشه ی مقتل چنان سراب
شوق عسل به سینه ی خرد و شکسته ام
می ریزد از تلاطم خمخانه ی شراب
از بسکه استخوان تنم آسیا شده
جاری شدم به پهنه ی صحرا شبیه آب
تو آمدی و درد یتیمی ز یاد رفت
چون باز می پری به هوایم چه با شتاب
مثل کبود شهر مدینه نگاه من
در زیر پای مردم این شهر گشته قاب
یدی به کارت آمدم آخر عمو حسین
می دیدم این نگاه تو را هر سحر به خواب
بخت یتیم نجمه دوباره سپید شد
زهرا مرا به روضه ی خود کرده انتخاب
شاعر:علی لشکری

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(همان که از لب هر غنچه آب می گردد) *

1055

شعر حضرت قاسم بن الحسن(همان که از لب هر غنچه آب می گردد) همان که از لب هر غنچه آب می گردد
ز برگ های تن گل گلاب می گیرد
چه ساقی است که از تاک سیزده ساله
به یاری سم اسبان شراب می گیرد
کسی به لالایی سنگ ها رود در خواب
که رفتنش ز حرم خواب می گیرد
ز قصّه ی تن و تابوت و تیر پرسید و
به سنگ و نیزه ز هر سو جواب می گیرد
که گفته است که وقت نماز آیات است
خسوف گشته و یا آفتاب می گیرد
رکاب صبح عمویش گرفت و شب، دشمن
برای نیزه سواری رکاب می گیرد
شاعر:محسن عرب خالقی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده) *

1149
1

شعر حضرت قاسم بن الحسن(نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده
پر و بال نفسم را پر و بالت چیده
هر تنی مثل تو پرپر بشود می پاشد
بدنت از عسل اینگونه به هم چسبیده
نقل دامادی تو بود مبارک باشد
سنگ هایی که به روی سر تو باریده
چه قدر خار به زخم بدنت می بینم
چه قدر پیکر تو روی زمین چرخیده
چه قدر موی تو در دور و برت ریخته است
پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده
نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند
بس که از پیکر تو چشمه ی خون جوشیده
چه قدر خاک نشسته به تنت، اما نه
تن تو مثل غباری به زمین خوابیده
هر کجا می نگرم زخم هلالی داری
رختی از نقش سم اسب تنت پوشیده
شور تو از لب تو وه که چه شیرین ریزد
عسل از کام تو شیرینی خود نوشیده
صفحه صفحه شده ای

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است) *

1728

شعر حضرت قاسم بن الحسن(دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است) دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است
ین همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است
تا نقاب از رو بگیرد زاده ی شیر جمل
لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است
در خیال خام آخر می دهد سر را به باد
هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است
کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند
لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!
درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت
مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است
چشم تیغ و نیزه حیران قد و بالای اوست
تیر را در چله مست خط و خالش کرده است
هر که را آیینه باشد، سنگ باران می کنند
بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است
استخوان سینه اش با کینه از هم شد جدا
این جدا گشتن مهیای وصالش کرده است
از تمام

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد) *

1104

شعر حضرت قاسم بن الحسن(قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد) قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد
اما دریغ بیشتر از حد کشیده شد
نجمه اگر به گوش تو آمد یقین بدان
روی لبان قاسمت اشهد کشیده شد
دستش مناره پیکر پاکش ضریح شد
وقتی که تیغ بر سر گنبد کشیده شد
دریا ز ماه علقمه شد دور بی گمان
در رفت جذر داشت در آمد کشیده شد
تشدید تیر و نیزه به حرف بدن رسید
ناچار پیکر تو مشدد کشیده شد
یک نکته مانده است که در سینه ی حسین
اعضای پیکر تو مجدد کشیده شد
شش گوشه شد برای علی اکبرت حرم
با قد قاسم این سوی مرقد کشیده شد
شاعر:مهدی رحیمی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(شوریدگیت داده به دل اختیار را) *

1144

شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(شوریدگیت داده به دل اختیار را) شوریدگیت داده به دل اختیار را
با زلف دوست بسته قرار و مدار را
آیینه ی تمام نمای یل جمل
ازاین سپاه فتنه درآور دمار را
ابروكشیده ! حُكم نیام است این نقاب
باید مهار كرد كمی ذوالفقار را
از انعكاس نام «حسن» كوفه دلخور است
فریاد كن دوباره شكوه تبار را
« إن تنكرونِ» تو لجشان را درآورد
آری، به رخ بكش نسب و اعتبار را
داری چقدر مثل علی تیغ می زنی !
دنبال كن سوارِ به فكر فرار را
برخیز جان فاطمه، دلگیرتر نكن!
تصویر بی سپاهی این شهریار را
از نیزه ای كه خورده به پهلوت واضح است
زرگر تلاش كرده بسنجد عیار را
با یك غرور له شده؛ مانده ست باغبان
آخر چگونه جمع كند این انار را
شاعر:وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب ششم محرم(حضرت قاسم بن الحسن)( نوجوان قبیله خورشید ) *

1411
2

شعر شب ششم محرم(حضرت قاسم بن الحسن)(   نوجوان قبیله خورشید   ) نوجوان قبیله خورشید
عالم دَهر مکتب توحید
آمده نیزه جمل در دست
سیزده شیشه عسل در دست
نام اوچیست درعشیره عشق؟
قاسم بن الحسن،نبیره عشق
کارصد تیغ کرده مژگانش
خشم عباس برق چشمانش
با لب خشک خود غزل میخواند
شعر احلا من العسل میخواند
از نگاه و صداش غم می ریخت
رجزش دشت را به هم می ریخت
نعره می زد: منم یتیم حسن
کفنم را حسین کرده به تن
غیرتی سبز خون رگهایم
نوه ي بوتراب و زهرایم
آمدم پابه پای شمشیرم
انتقام مدینه را گیرم
یا علی گفت و لب تر از می کرد
اسب ها را یکی یکی پی کرد
تیغ را رقص ذوالفقاری داد
همه کفر را فراری داد
با دل شیر تا کجا رفته!؟
چقدر او به مجتبی رفته
گر چه از چارسو گلاویزند
کوفیان مثل برگ می

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(می خواستند ملائکه وقف غمت کنند) *

1106

شعر حضرت قاسم بن الحسن(می خواستند ملائکه وقف غمت کنند) می خواستند ملائکه وقف غمت کنند
جایی کنار دست خودم محرمت کنند
از پاکی ات شنیده و حالا قرارشد
اینجا کنار دجله تو را زمزمت کنند
لب تشنه می روی که مرا جان به لب کنی؟
باران شدی که بر سرمان نم نمت کنند؟
از اولش که حرف عسل خوردن تو بود
اصلا قرار بوده تو را در همت کنند
جان عمو نقاب خودت را تکان مده
راضی مشو شبیه خودم پرچمت کنند
نجمه کنار خواهر من گریه می کند
تا اندکی به نیزه تو را محکمت کنند
ارثی که برده ای تو زمادربزرگ خود
باعث شده در اوج جوانی خمت کنند
اصلا قرار بوده تو را پیش چشم من
مثل علیٍ اکبر لیلا کمت کنند

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(گفتی که سرنوشت همین ازقدیم بود) *

1097

شعر حضرت قاسم بن حسن(گفتی که سرنوشت همین ازقدیم بود) گفتی که سرنوشت همین ازقدیم بود
گفتی مرا نصیب بلایی عظیم بود
دست رکاب بر سر پایم نمی رسید
آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود
وقتی که روی دامن تو سر گذاشتم
دیدم تو را چقدر نگاهت رحیم بود
حتی حضور زودِ تو هم فایده هم نداشت
آن لحظه آمدی تو که حالم وخیم بود
از نعل و اسب و دشنه و شمشیر و سنگ وخاک
هر چیز در بلندیِ قدم سهیم بود
وقتی که بال بال زدم بین دست تو
زیبا ترین پریدن این یا کریم بود
شاعر:رضا جعفری

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(از کنج لبش عسل زمین می ریزد) *

1156
1

شعر حضرت قاسم بن الحسن(از کنج لبش عسل زمین می ریزد) از کنج لبش عسل زمین می ریزد
کرده فوران که اینچنین می ریزد
همراه عسل گر که دهان بگشاید
اسماء خداوند مبین می ریزد
تا حرف شهادت به وسط می آید
از چشم ترش درّ و نگین می ریزد
از چهره دشمنان او تردید و
از صورت ماه او یقین می ریزد
از بس که حیا می کند از روی عمو
دارد عرق از روی جبین می ریزد
خرسند تر از همیشه شد وقتی که
فهمید که خون به پای دین می ریزد
شمشیر که می زند میان میدان
از اشک ملائک آفرین می ریزد
ای وای به جای نقل دشمن سر او
شمشیر و عمود آهنین می ریزد

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی) *

1206
1

شعر حضرت قاسم بن الحسن(چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی) چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی
تمام حاصل من گشته ایی تماشایی
دلیر و مرد نبردی گل رشید حسن
تو از تبار علـــی از تبار مـــولایی
و بعد اکبر لیلا ، تمام امیدم
تو بهترین هنر آموز درس سقایی
به جنگ که رفته ایی مردی شدی گل یاسم
چه هیبت علوی و چه قد رعنایی
شده امید دلم قد و قامتت مادر
به وقت رفتن و برگشتنت معمایی
تمام پیکر تو جای سم اسبان است
چقدر شبیه به دشت و شبیه صحرایی
تمام قد رشیدت مشبکی شده است
ضریح ناز و قشنگی برای بابایی
بزن بزن پر و بال ای یتیم مظلومم
بزن که تا دم دیگر کنار بابایی
کنار راس عموهای خود پریده ای و
کنار شمس و قمر ای ستاره غوغایی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(شوريدگيت داده به دل اختيار را) *

944

شعر حضرت قاسم بن الحسن(شوريدگيت داده به دل اختيار را) شوريدگيت داده به دل اختيار را
با زلف دوست بسته قرارومدار را
يينه ي تمام نماي يل جمل
ازاين سپاه فتنه درآور دمار را
ابروكشيده ! حُكم نيام است اين نقاب
بايد مهاركرد كمي ذوالفقار را
ازانعكاس نام «حسن» كوفه دلخوراست
فرياد كن دوباره شكوه تبار را
« إن تنكرون» تولجشان را درآورد
آري،به رخ بكش نسب واعتبار را
داري چقدرمثل علي تيغ مي زني !
دنبال كن سواربه فكر فرار را
برخيزجان فاطمه، دلگيرترنكن!
تصويربي سپاهي اين شهريار را
ازنيزه اي كه خورده به پهلوت واضح است
زرگرتلاش كرده بسنجد عيار را
با يك غرور له شده ؛مانده ست باغبان
آخرچگونه جمع كند اين انار را

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی) *

1291
1

شعر حضرت قاسم بن الحسن(گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی) گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی
چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی
روان شده بدنت بین ِ دست هایِ عمو
بلند کردمت اما چو آب برگشتی
ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب
قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی
به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر ِ تو
شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی
چه آمده سرت از چشمْ زخم ِ این لشگر
چرا ز معرکه‌ات بی نقاب برگشتی؟!
به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود
رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتي
شاعر:محمد رسولی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری) *

1932
1

شعر حضرت قاسم بن الحسن(تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری) تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری
امانتی به مادر ِ تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دَم ِ سفر درآوری
همین که از عمویِ خود گرفتی اذنِ رزم را
نمانده بود اندکی، ز شوق پَر درآوری
سَر ِ نترس داری و پدربزرگِ تو علی ست
عجیب نیست از تنت زره اگر درآوری
نداشت قلعه کربلا، وگرنه که برایِ تو
نداشت کار تا ز چارچوب در درآوری
رجز بخوان و خاندانِ خویش را به رخ بکش
که کفر ِ این سپاهِ کفر، بیشتر درآوری
به چرخ ِ تیغ ِ خود به رویِ خاکِ دشت سَر بریز
بزن که از حرامزاده‌ها پدر درآوری
نشد حریف تو کسی و میكنند دوره‌ات
خدا کند که جان سالم از خطر درآوری
ز اسب سرنگون شدی به شوق ِ شیشه ي

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(سپرت سينه ي مجروح و زره پيرهنت) *

1327

شعر حضرت قاسم بن الحسن(سپرت سينه ي مجروح و زره پيرهنت) سپرت سينه ي مجروح و زره پيرهنت
اجلت يار و عسل لخته ي خون در دهنت
سيزده سوره ي قرآن عمو با چه گنه
شسته با خون گلويت شده آيات تنت؟
روي هر زخم تو باشد اثر زخم دگر
جاي مرهم که گذارند به زخم بدنت
آب غسلت شده خون و کفنت زخمِ فزون
تو شهيدي، چه نياز است به غسل و کفنت؟
مي‌زند چاک، گريبان جگر را يوسف
گر ببيند که به خون شسته شده پيرُهنت
جگر سنگ بسوزد ز غمت چون دل من
تو چه کردي که شود سنگ، جواب سخنت؟
قتلگاه تو شده حجله ي دامادي تو
مي‌ چکد خونِ سر از زلف شکن در شکنت
چاک‌ چاک است تنت چون جگر پاک حسن
اي ز سر تا به ‌قدم حُسن ِ حَسن در حَسَنت
من نگه کردم و تو ديده به هم دوخته‌اي
جگرم سوخت از اين ديده به هم دوخ

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 07:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن الحسن(مُحَرَم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست) *

2389

شعر حضرت قاسم بن الحسن(مُحَرَم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست) مُحَرَم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست
هنوز قلبِ من آماده يِ مُحَرَم نیست
همه ز سستی ِ این بی اراده میباشد
اگر که عهد من و آن نگار محکم نیست
همیشه دیر رسیدم به وعده گاه ، برفت
برای ِ اینکه هنوز این گدا منظم نیست
ز بی وفائی و ظلم و جفای ما باشد
اگر شرائط روز فرج فراهم نیست
به سود ماست نه سود نگار، این خدمت
و گرنه نوکر مخلص به درگهش کم نیست
به قطره قطره يِ اشکی که داده ممنونم
که بر طهارت این اشک، آبِ زمزم نیست
میان غفلتم اما به یادِ او هستم
هنوز جزگل نرگس کسی نگارم نیست

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(عمو جان ـ عمو جان) *

1092

شعر حضرت قاسم بن حسن(عمو جان ـ عمو جان) عمو جان ـ عمو جان
بـگـو بـه آل هاشم
از پـا فـتـاده قاسم
اگر کـه من بـابـا ندارم بدامانت سر مي گذارم
* * * * * * * * * *
عمو جان ـ عمو جان
بـيـا کنـارم بنشين
ببين گرفته گلچين
با سـم اسـب خـود گـلابم در موج خون به پيچ و تابم
* * * * * * * * * *
عمو جان ـ عمو جان
از خون حنا بستم من
منتظرت هستم من
بيا که من ديده پـر آهم دارد تمـاشـا حجله گاهم
* * * * * * * * * *
عمو جان ـ عمو جان
روي من از خون رنگ است
نقـل سـرم از سـنگ است
چـرا نمي گيـري نشـانم بيـا شکسته اسـتخوانم

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(ثمـر ریـاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهـرِ حسن) *

1374
3

شعر حضرت قاسم بن حسن(ثمـر ریـاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهـرِ حسن) ثمـر ریـاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهـرِ حسن
به رسول، قطعه‌ای از جگر، به حسین، پاره‌ای از بدن
به دو لب عقیق-یمن یمن، به دوطره مشک-ختن ختن
رخ او چــراغ بــهشت دل قــد او قیـامت کربلا
شهدا بـه وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش
سـر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
مه و سال و هفته و روز وشب، همه لحظه‌های ولادتش
زده خیمـه در یم سـرخ خـون، شده مردِ سنگرِ ابتلا
گـل سرخ بـاغ محمّـدی، شکفد ز باغ جمال او
صلوات خالق ذوالمنن، بـه خصال او بـه کمال او
بــه بــراق وهـم بگو مپر نرسی به اوج کمال او
که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا
ثمرِ حسن! که هماره دل به حسینِ فاطمه بسته‌ای
تــو همـاي قله خونی و ب

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(بيـا امـام نازنينم بار دگر ترا ببينم) *

1089
1

شعر حضرت قاسم بن حسن(بيـا امـام نازنينم     بار دگر ترا ببينم) بيـا امـام نازنينم بار دگر ترا ببينم
بيا بيا کـه مـن بجـز تـو کـس ندارم
از بس زدم نفس نفس ـ نفس ندارم
يـتـيـم مجـتـبـايـم که زير دست و پايم
ببين که من به سختي دو ديده مي گشـايم
بيا عمو عمو جان بيا عمو عمو جان ((2
بيا که من ديده براهم دارد تماشـا حجلگاهم
جز سنگ و نيزه کس نمي گيرد نشانم
مثـل دلـم ببين شکسته اسـتخـوانـم
هستي مراد و پيرم به گيسويت اسيرم
خواهد دلم تـرا من بـبـيـنـم و بميـرم
بيا عمو عمو جان بيا عمو عمو جان ((2
کي مي کني يادي تو از من افتـاده ام در چنگ دشمن
گفتم يتيمم سويم از هر سو دويدند
تمـام آنهـا بـا لـگـد نـازم خريدند
به جان عمه زينب جانم رسيده بر لب
داماد را که ديده به زير سـم

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت) *

1503
2

شعر حضرت قاسم بن حسن(از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت) از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت
نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت
تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو
وای از سنگینی نعل سواران ای عمو
مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده
سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده
بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست
مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست
عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند
دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند
می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه :
می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه
شاعر:رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(بس كه شمشير تنم خورد ز پا افتادم) *

1096

شعر حضرت قاسم بن حسن(بس كه شمشير تنم خورد ز پا افتادم) بس كه شمشير تنم خورد ز پا افتادم
اي عمو جان به كنارم تو بيا افتادم
جاي قاسم همه شب دامن پر مهر تو بود
باورت نيست ببيني به كجا افتادم
عسل از گوشه ي لبهام زمين مي ريزد
بس كه نوشيدم از اين جام بلا افتادم
بوي پيراهن بابا ز تو حس مي كردم
آن يتيمم كه بر اين خاك عزا افتادم
تير باران پدرم شد به مدينه اكنون
سنگ باران شده در كرب و بلا افتادم
از بلندي قدم هيچ تعجب نكني
بند هر مفصل من گشته جدا افتادم
سيزده بار نفس مي كشم و مي ميرم
رد پايم به زمين مانده به جا افتادم
آرزويش همه اين بود ببيند نجمه
كه چو اكبر به كنار شهدا افتادم
شاعر:رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(ای عمو پاره پاره شد بدنم) *

1058

شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(ای عمو پاره پاره شد بدنم) ای عمو پاره پاره شد بدنم
زرهم گشته زخم‌های تنم
منم آن یوسفی که گردیده
بــدنم پـاره‌تر ز پیـرهنم
یـزده سـال آرزو دارم
روی دست تو دست و پا بزنم
از دم تیغ دوست خوردم آب
که عسل جاری است از دهنم
عاشقم عاشقم عمو بگـذار
اسب‌هـا پـا نهنـد بر بدنم
بس كه خشكیده از عطش دهنم
نیست یـارای گفتنِ سخنم
آرزوی مـن از ازل این بود
که شود زخم و خاک و خون، کفنم
پدری کن بـر ایـن یتیم عمو
مـن عزیـز بـرادرت حسنم
شهد احلی مـن العسل خـوردم
به! چه زیباست دست و پا زدنم!
«میثم» از سوز دل بسوز به من
من گل برگ بـرگ در چـمنم
شاعر:غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(جان عمو من دگر بابا ندارم) *

1401

شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(جان عمو من دگر بابا ندارم) جان عمو من دگر بابا ندارم
به روی دامان تو جان می سپارم
گلم ولی صبر و تابم را گرفتند
با سم مرکب گلابم را گرفتند
واویلا واویلا واویلا واویلا
***
گفتم یتیمم همه سویم دویدند
با تیر و نیزه همه نازم خریدند
هم دیده من شده بسته عمو جان
هم استخوان من شکسته عمو جان
واویلا واویلا واویلا واویلا
***
منم که خون شد حنای دست و پایم
منم که ماه کنعان مجتبایم
بیا که بی تو دلم تنگ است عمو جان
حجلگه من پر از سنگ است عمو جان
واویلا واویلا واویلا واویلا
شاعر:سید محسن حسینی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(سیزده ساله بسیجی حسین) *

1255
1

شعر حضرت قاسم بن حسن(سیزده ساله بسیجی حسین) سیزده ساله بسیجی حسین
نیستش باک ز شمشیر و سنین
مایۀ حیرت یک لشکر گشت
فاتحانه سوی خیمه برگشت
کای عمو، فتح نمایان کردم
همه را مات به میدان کردم
من که پیروز شدم گویم فاش
آمدم تا ز تو گیرم پاداش
جسم بی تاب مرا تاب بده
مُزد پیروزی من آب بده
گفت، ای مثل پسر، نور دلم
کردی از خواستۀ خود خجلم
قاسم ای پارۀ جان و جگرم
من ز تو، جان عمو تشنه ترم
شاعر:علی انسانی

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(من‌ رسول‌ حرمم‌ نامه‌ رسان‌ حسنم‌) *

1521
3

شعر حضرت قاسم بن حسن(من‌ رسول‌ حرمم‌ نامه‌ رسان‌ حسنم‌) من‌ رسول‌ حرمم‌ نامه‌ رسان‌ حسنم‌
پیك‌ لبیك‌ پدر، بلبل‌ شیرین‌ سخنم‌
نامه‌ دارم‌ ز پدر، دست‌ خط‌ خون‌ جگر
تا شوم‌ جای‌ پدر یار تو با جان‌ و تنم‌
پدرم‌ داده‌ چنین‌ بهر تو پیغام‌ سروش‌
كه‌ شود یار تو در كرب‌ و بلا یاسمنم‌
در فصاحت‌ چو حسن‌ گاه‌ شجاعت‌ چو حسین‌
رزم‌آموز اباالفضل‌، یلی‌ ممتحنم‌
بیقرار از سخن‌ خاطره‌آموز توأم‌
كه‌ هنوز اشك‌ فشان‌ از غم‌ بیت‌ الحزنم‌
دیگرم‌ طاقت‌ ماندن‌ به‌ حرم‌ نیست‌ عمو
در ره‌ پاك‌ تو آمادۀ خون‌ ریختنم‌
دست‌ از نصر ولا بر نكشم‌ واللّهِ
‌ نیستم‌ كودك‌ خیمه‌ كه‌ یلی‌ صف‌ شكنم‌
پهلوانم‌ من‌ و شاگرد علی‌ اكبر تو
كشتن‌ ازرِق شامی‌ ست‌ به‌ یك‌ تاختنم‌
بهتر آن‌ است‌ كفن‌

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت قاسم بن حسن(دست و پايم به هم از پَر زدنت پيچيده) *

1320

شعر حضرت قاسم بن حسن(دست و پايم به هم از پَر زدنت پيچيده) دست و پايم به هم از پَر زدنت پيچيده
چه كنم با تو كه اينگونه تنت پيچيده
لااقل كاش به جسمت زره اي ميكردم
استخوانت شده با پيرُهَنَت پيچيده
تو چنان شيشه يِ عطري كه شكسته شده اي
همه جا نافه يِ مُشكِ خُتَنَت پيچيده
گُل ِ من لَحن ِ عمو گفتن ِ تو برگشته
زير ِ مركب شده طرز ِ سُخَنَت پيچيده
اينهمه ريخت و پاشي كه شده با تن ِ تو
گردبادي ست كه در انجمنت پيچيده
اثر ِ موم عسل يا سُمِّ مركب بوده
كه زبانِ تو به دور ِ دهنت پيچيده
به تلافيِ مدينه به تنت پا زده اند
تا كه شد نعره يِ ابن الحسنت پيچيده
ارباً اربا عليِّ اكبر ليلا شده اي
در عبا جمع كنم بسكه تنت پيچيده

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد