سخت است که بی شِبه پیمبر باشم
تو کشته و من بی علی اکبر باشم
ای خواهرِ مظلومه تو برگرد حرم
بگذار که من کنار پیکر باشم
- چهارشنبه
- 7
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 20:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
سخت است که بی شِبه پیمبر باشم
تو کشته و من بی علی اکبر باشم
ای خواهرِ مظلومه تو برگرد حرم
بگذار که من کنار پیکر باشم
غرق خون است چرا این سر مه رو پسرم
قطعه قطعه شده آن قامت دلجو پسرم
نرسیده به تنت،از سر زین افتادم
قوت و تاب و توان رفت ز زانو پسرم
همه ی دشت به زانو زدنم خندیدند
تو بگو من چکنم بین هیاهو پسرم
دربغل تاکه گرفتم بدنت،ریخت به هم
ازغمت رفته زچشمان پدر سو پسرم
چه کسی بر سر تو ضربه شمشیر زده
چه کسی نیزه فرو برده به پهلو پسرم
بردنت تا به حرم،جز به عبا ممکن نیست
چون که اعضای تو پاشیده به هر سو پسرم
سر و کار تن تو با سر مقراض افتاد
نه سری نه بدنی مانده نه ابرو پسرم
عمه ات آمده دربین حرامی برخیز
خیز تا دست نبرده است به گیسو پسرم
*******
شائق
ای گل لاله ی من از چه تو پرپر شده ای
غرقِ در خون به روی خاک،شناور شده ای
رخ چو پیغمبر وتا فرق تو بشکافته شد
دیدم اکبر که تو در هیبت حیدر شده ای
پسر حضرت لیلا شده لیلا،حیران
باعث خون جگریِ دل مادر شده ای
موقع رفتن میدان علی اکبر بودی
حال ای اکبر من صد علی اصغر شده ای
مرکبت جای حرم در وسط لشکر رفت
سبب عشرت و شادی،برِلشکر شده ای
تیغ جرّاحی زنهای عدو کشت تو را
فکر کردم وسط دشت تو بی سر شده ای
*******
شائق
بند اول :
روضه خون دم بگیر
از غم ماجرا
از علی اکبر و
چیدنش در عبا
روضه باز بخون
روضه مقراض بخون
از تنه صد پاره بین دشت و صحرا
از غم پاشیده پیکر بین اعدا
از عمق لشکر بردنت
زنها شریک کشتنت
پاشو دوباره 2
شد غرق نی دور و برت
پاشیده از هم پیکرت
تسبیح پاره2
الا ای غم 2 الا ای شاهزاده
بند دوم :
شبه پیغمبرم
نوه ی مادرم
امید خیمه ای
علی اکبرم
با دلم ساز بمان
ای محرم راز بمان
التماست میکند موی و منو ریش سپیدم
ای جوان قد بلندم بعد تو قامت خمیدم
بازم بد آورده دلم
از این غم آزرده دلم
ای جان بابا 2
دنیا خرابه بر سرم
وای از علی اکبرم
جانان لیلا2
الا ای غم 2 الا ای شاهزاده
بند سوم :
حاصل عمر من
شده پاره بدن
ل
سوی تو ای ماه حرم،آمده ام من ازحرم
تو ای جگر گوشه ی من آتش زدی برجگرم
گرتو نمیگویی سخن
حداقل پلکی بزن
******
هلال من حتی هلال چون قد من تا نشود
پاشیده پیکرت زبس دریک عباجا نشود
ای نورچشمان ترم
بابا علی اکبرم
******
زینب ببین زلف علی بانیزه ها شانه شده
جسمش چو تسبیح جدا یکصدو یکدانه شده
دیدی چه آمد برسرش
شد اربا اربا پیکرش
*******
شائق
ای تو تمام حاصل بابا
داغ تو گشته قاتل بابا
ای علی جانم
تو دهی جان و من نیمه جانم
ای کمان ابرو کردی کمانم
ای علی جانم
اشک چشمم را کوفیان دیدند
بر زانو زدنِ من خندیدند
ای علی جانم
اکبرم بر تو کردم نظاره
خون زند از فرق تو فواره
ای علی جانم
این همه قاتل یک تن تنها
یوسفم شد جسمت،ارباً اربا
ای علی جانم
دیدن اشک خواهرم سخت است
بردن جسمت تا حرم سخت است
ای علی جانم
****
شائق
یا علی اکبر(ع)
ای علی دیده گشا بین که به رنج وتعبم
بر سر پیکر تو آمده جانم به لبم
بوده همواره قیام ات جلوی پای پدر
خیز از جا تو دوباره پسر با ادبم
وقت رفتن جلوی چشم پدر رفتی راه
قامتت برد دلم،دلبر حیدر نسبم
پیش چشمان من اینک تنت اربا ارباست
اشک می ریزم ومی نالم ودر تاب وتبم
گریه بر حال جوانمرده بود هر جا رسم
لشگر دشمن من خنده کند،در عجبم
بدنت را نتوانم بسوی خیمه برم
منتظر بر مدد از چند جوان عربم
اف به دنیای پس از رفتن تو جان پدر
مرگ خود را زخدا بعد تو من می طلبم
شاعر :اسماعیل تقوایی
شبهِ پیمبرِ من
امیرِ لشکر من
رعنا جوان لیلا
علیِ اکبر من
به نبی اشبهُ الخَلق
به رسول اشبه الناس
در شجاعت چو عباس
در وفا مثلِ عباس
اکبرم قدم بزن
پیش چشمانِ ترم
کمی آهسته علی
بخدا من پدرم
شبهِ پیمبرِ من
امیرِ لشکر من
رعنا جوان لیلا
علیِ اکبر من
بند دوم
بر لبت ذکر قرآن
میروی سویِ میدان
کَنده ای از همه دل
بُرده ای از پدر جان
بهر بابایت حسین
قاری اذان شدی
ای بهار خیمه ها
ناگهان خزان شدی
[شبهِ پیمبرِ من
امیرِ لشکر من
رعنا جوان لیلا
علیِ اکبر من]
بند سوم
تشنه کامی و بابا
شد خجل از نگاهت
اشک چشمانِ بابا
شده پشت و پناهت
همه مات و خیره ی
رزمِ حیدریّ تو
آسمانها و زمین
مست دلبریِ تو
شبهِ پیمبرِ من
امیرِ ل
چند قدم جلوم راه برو
تا قد و بالاتو ببینم یه دل سیر
میری و پر از دلهره ام
جون داره میده به خدا این پدر پیر
داری میری و خواهرات
پر از اضطرابن همه
یه کم سمت خیمه برو
بی پشت و پناهن همه
می باره مثه ابر
اشکام پشت سرت
می ترسم که بشه
زخمی بال و پرت
ارحم غربتنا ...
با هزار مصیبت ببین
تا که صداتو شنیدم اومدم اینجا
اکبرم پاشو و ببین
اومده بالای سرت حضرت زهرا
زمین خوردی و خیمه ها
عزاخونه شد اکبرم
شده زخمِ پهلوی تو
مثه پهلوی مادرم
مثل بال و پرت
زخمی ام پسرم
خیلی از غم تو
می سوزه جگرم
ارحم غربتنا ...
مثل لاله پرپر شدی
تو همه ی دشت می بینم بدنت رو
ای گل اربا اربا شدی
روی عبا می رسونم خیمه تنت رو
رمق رفته ا
پریشانم نمودی تو ای سلسله گیسو
به دیدار تو آمد پدر با سر زانو
علی جانم علی جان
به تن تابی نمانده توانم را گرفتند
عصای پیری من جوانم را گرفتند
علی جانم علی جان
رود هوش از سر من رسد زخمم روی دل
گهی از اشک زینب گهی لبخند قاتل
علی جانم علی جان
تو ای نور نگاهم به بابایت نظر کن
جگر گوشه نگاهی براین خونین جگرکن
علی جانم علی جان
یکی بگفتا حیدر است این
شبیه جد اطهر است این
یکی بگفت از بین لشگر
یا للعجب پیغمبر است این
مقابل خیمه ها بلوا شده
گرد علی شورِ غم بر پا شده
عازم دیگه پسر لیلا شده
یا علی اکبر ۳
بر جگر بابا چه ها شد
تو قلب بابا کربلا شد
از دو طرف هجوم دشمن
برای اکبر کوچه وا شد
یکی می گفت بگیرید خوب انتقام
جای علی از جوونِ تشنه کام
تا پیکرش بر نگشته به خیام
یا علی اکبر ٣
فرقش شکسته تا به ابرو
هر عضوِ او افتاده یکسو
بالین او از سمت خیمه
آمد پدر با سر زانو
یک پدرو خنده های لشگرو
چیکار کنه اولش این پیکرو
بیرون کشید تکه های خنجرو
یا علی اکبر ٣
صورت به صورتش که بنهاد
یکی میگفت حسین جان داد
عمه دوان دوان رسید و
واغربتا
نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین
کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین
تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز
بر تنت شمشیر زد بدتر، نکش پا بر زمین
بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند
از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین
خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن
پیش من بیتاب و مضطر، پا نکش روی زمین
إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک
تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین
رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را...
جمع کردم در عبا... دیگر نکش پا بر زمین!
علی اکبربروآهسته آهسته
قدم بردار ولی آهسته آهسته
همینکه تومیری ازمن جدامیشی
میاداشکام ولی آهسته آهسته
تومیری و بلند میشه صدای ناله ی زنها
توراحت میشی ازغمها،منوغمها تک وتنها
امان ازاین جداییها امان از دست رفتنها
نوردیده ی ترم.بیقرارومضطرم
ناله هام بلندشده.وای علی اکبرم
وای علی اکبرم
بنددوم؛
علی اکبرخوشی من توی دنیا
علی اکبر تویی دلبنده ثارا...
تورو جوری به خاک وخون کشیدن که
که کار من رسید به ناله و ثکلاه
توروازمن گرفتن ای عصای پیری بابا
توانقدراربا اربایی که میبینم توروهرجا
حالا بعدازتو حق دارم بگم نفرین به این دنیا
ای موذن حرم.حیدرو پیمبرم
زینبم داره داره میگه.وای علی اکبرم
بندسوم؛
علی اکبرتو
لخته خون دهنت در سخنت حل میشد
داشت در خاک بیابان بدنت حل میشد
هلهله های عدو سخت به هم ریخت مرا
حیف شد داشت معمای تنت حل میشد
به خودم گفتم علی اکبر من پرپر نیست
اصلا اینکشته که افتاده علی اکبر نیست
از همان دور گلم بوی گلابت آمد
چشم بگشا پدر سینه کبابت آمد
این دم آخریت فکر چه بودی پسرم!؟
تا دمِ خیمه دمِ «وای ربابت» آمد
مثل بابا توهم از بغض لبالب هستی
مثل من گریه کن معجر زینب هستی
تا بگیرد دل بابا سر و سامان برخیز
عمه ات آمده از خیمه علی جان برخیز
اولین بار زنی تا دل میدان آمد
تا که زینب نکند موی پریشان برخیز
رشتهء عمر مرا داغ تو بُگسست علی
خیز از جای که صحرا پر گرگ است علی
رو زمین قدم می زنی - آسمون به هم می خوره
مرگ هرچی پهلوونه با تیغ نگات رقم میخوره
اونقدر شبیه علی - توی جنگ زبونزدی که
هرکسی حریف توئه ، به مردونگیت قسم میخوره ۲
تا به میدون میزنی ، سپاه هر دشمنی
از هراس تو به هم میریزه
با دم تکبیر تو ، چرخش شمشیر تو
سپر و تیغ و علم میریزه ۲
(( یا علی اکبر مدد ۳ ، یا علی )) ۲
بند دوم
دشمنت نمیدونه که ، گورشو داره می کنه
وقتی که پیش بقیه دم از جنگیدن با تو میزنه
دشمنت نمیدونه که ، حریفش همون کسیه
که تو جنگ مث علی و ، توی کرمش مث حسنه ۲
هرجایی که اومدی ، وقتی که لبخند زدی
نون غم آجُر شده تا ابد
هرگدایی اومده به کریمیت رو زده
دست خالیش پُر شده تا ابد ۲
(( یا علی ا
نگاه كن وقار را
نگاه كن در اين جوان جلال كردگار را
نگاه كن به قامتش
ببين در او تجـسّمِ شُكـوه و اقتدار را
نگاه كن به ابرويش
ببين در انحناي آن جناب ذوالفقـار را
فداي چشمهاي او
كه جمع كرده گِرد خود لشگرِ جان نثار را
به تيغ غمزه ريخته
به پيش پاي خويشتن كُشته ي بيشمار را
هزار بار شُكر كه
به دست او سـپرده ام ، عنان اختـيار را
به شوق اينكه عاقبت
اسير دام خود كنـد اين دلِ بي قرار را
عليّ اكبر است او
علي ست ، منتها تماميِ پيمبر است او
پيمبر است منتها
دقيق اگر نظر كُني حضرت حيدر است او
از رَجزش مُشخّص است
كه وارث حـقيقيِ فاتــح خيبر است او
فراري اند دشمنان
كه ديده اند همچُنان شيرِ غضنفر است او
برو به ك
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
پدرِ تازه شهیدم غم اکبر دارم
كنج آغوش خودم شبه پيمبر دارم
من عزادارم و بر نعش جوان می گریم
كف و سرنا مزنيد لاله ي پرپر دارم
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
اي كه دل را به دلِ طبل و طرب مي بنديد
با همین هلهله در وقت عزا می جنگید
رسم انسانیت و رسم مروت این نیست
که به آه پدر و مرگ پسر مي خنديد
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
صداي هلهله بزم عزايت
ميان دشمنان ماتمسرايت
غريبي همچو بابايم علي جان
بميرد اي علي بابا برايت
يارب اين لاله ي ليلا كه سپردي به منش
اين بني هاشميان سوي كجا مي برنش؟
عاقبت شبه پيمبر كه مرا طاقت بود
زره اش پاره و گلگون شده این پيرهنش
وای از آن دم که جوانم به خودش مي پيچيد
دشمنان از همه جا تير و سنان مي زدنش
ديدم آن لحظه دو چشمان علي غرق به خون
بسترش خاك شد و نقش زمين پاره تنش
چه شد آن آهوي مستی كه خرامي مي رفت
لاله گون گشته خزان، شبنم خون بر چمنش
تا که برگشت لبش خشك و دهانش بي آب
سنگ انگشتری ام بود مرادِ دهنش
حال هر جا بدنش را كه به كف مي گيرم
مي خورد روي زمين جاي دگر از بدنش
آخر ای دشمن دین غم به دلم افکندی
كه به دستم بنهم تازه جوان در كفنش
بین عبا مانده
جسمی که حتما آه زیر دست و پا مانده
مقتل چه خواهد گفت؟
از یک جوان ارباً اربای رها مانده
از آن جوانی که
صوت اذانش در فضای کربلا مانده
وای از دل ارباب
ذبح عظیمش بعد ذبحش در بلا مانده
فرقش اگر پاشید
این ارث برپیشانیاش از مرتضی مانده
بابا نگفت اما
در حنجرش انگار یک ذره صدا مانده
ای واااای انگشتش -
از دست و دست از شانههای او جدا مانده
تنها نه که انگشت
از هم تمام عضوهای تن سوا مانده
بر جسم صد چاکش
این سهم شمشیر است، سهم نیزهها مانده
حیران شده مقتل
حتی دهان زخمهایش نیز وا مانده
این جسم کامل نیست
از پاره های پیکر او چند تا مانده
یک تکه روی خاک
یک تکه هم بر نیزه و شمشیر جا مانده
برخیز
هر داغ شود سرد. ولی داغ پسر نه
باگریه تسلی بپذیرد؟به نظر نه
گیرم که تسلی دهدش گریه موقت
درمان شدنی هست مگر زخم جگر نه
هر چند که مادر دلش از داغ کباب است
این نکته درست است ولی مثل پدر نه
میگفت سر نعش علی اکبرش آقا
یک ضربه هم انگار نرفته به هدر نه
با اینکه شبیه است به احمد پسر من
فرق سر او شبه علی هست مگر نه
از نیزه و شمشیر چنین کار نیاید
مانده است به اجزای تنش جای تبر نه
آخریه عبائی که خودش خواست رسیده
در بین عبا شد پسرم فاطمه تر نه
چشم برداشت پدر از پسرش با سختي
بدرقه كرد علي را پدرش با سختي
هي زد و رفت به ميدان همه هستي حسين
دور شد شبه نبي از نظرش با سختي
لشگري دور علي اكبر او حلقه زدند
ديد از دور غروب قمرش با سختي
كوچه اي باز شد و برد عقاب اكبر را
شد جدا از بدنش بال و پرش با سختي
مثل بازي به سوي اكبر خود رفت حسين
داد ميزد ولدي از جگرش با سختي
نتوانست تن اكبر خود جمع كند
گر چه مي ديد كمي چشم ترش با سختي
هدف اش بود به خيمه ببرد اكبر را
دست را برد به زير كمرش با سختي
خواست قدري دلش آرام بگيرد ارباب
پس نهاده سر خود را به سرش با سختي
چاره اي نيست به جز اينكه عبا پهن كند
چشم برداشت پدر از پسرش با سختي
قطعه قطعه شده انگار غزل از اول
دست و پا جاي خود؛اين شعر سرش را گم كرد
بين اين دشت پدر مانده چه بايد بكند
ديده كم سو شده و همسفرش را گم كرد
مي كشد دست به صحرا پدري با گريه
حق به او ميدهم آخر پسرش را گم كرد
هر كجا رفت علي بود علي بود علي
بين اين جمع مكسر ثمرش را گم كرد
پسرش بود جگرگوشه ي اين مرد غريب
بند آمد نفس اش چون جگرش را گم كرد
ناله يا ولدي در همه جا پيچيده است
پسر اينجا پدر نوحه گرش را گم كرد
خواست تا لب بگذارد به لب اكبر خود
شدت داغ زياد است،سرش را گم كرد
برد در بين عبا اصغري از اكبر را
از قد و قامت او بيشترش را گم كرد
سخت است وداع پدری با پسر خویش
سخت است پسر دل ببرد از پدر خویش
بگذار زبان در دهن حضرت بابا
تاکام بگیرد پدرت از ثمر خویش
آرام برو راه کمی پیش دو چشمم
آرام برو از بغل همسفر خویش
سخت است که از قامت تو چشم بپوشم
من ماندم بی تابی این چشم تر خویش
هر چند که ممسوس در ذات خدائی
اما نظری کن پسرم دور و بر خویش
رفتی و پدر ماند و دوتا چشم که تار است
کشتی پدرت را پسرم پشت سر خویش
با کنده ی زانو به سویت آمده ام راه
بی تو نکنم صاف علی جان کمر خویش
باید بگذارد پدر پیر تو اکبر
با دست خودش بین عبایش جگر خویش
دیگر به خداوند توان نیست به پایم
بر خیز و ببر این پدر محتضر خویش
هنگامی که کاروان امام حسین(ع) به منزلگاهی به نام «ثعلبیه» رسید، در آن جا امام حسین(ع) درحالی که سر بر روی زانو نهاده بود، انـدکی بـه خواب رفت و وقتی بیدار شد، فرمود:
شنیدم هاتفی می گوید: شما می شتابید و مرگ، شما را به سوی بـهشت مـی شتاباند.
در این هـنگام حضرت علی اکبر(ع) سؤالی بسیار تأمل برانگیز پرسید:
پدر جان! آیا ما بر حـق نیستیم؟
حضرت(ع) پاسخ داد:
آری پسـرم! بـه آن خـدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما در راه حقّ و عدالت و در اندیشه نجات و آزادی مردم و زنده ساختن حقوق پایمال شده آنان و شـرایط و روابـط آزادمنشانه و خداپسندانه هستیم و برای خدا این رنج ها را به جان می خریم.
حضرت علی اکبر(ع)
یا بر غم من بنما نظاره
یا مثل زهرا کن یک اشاره
بابای پیرت ای گل خوشبو
اومد کنارت با سر زانو
از غمت قدم خمیده رنگم از غصه پریده
جوونم بخون تپیده جوونم بخون تپیده
تنت رو پیش هم تا چیدم
نیمی از جسمت رو تازه رو خاک دیدم
زنهای جراحه می خندن
تنتو با مقراض زنده زنده کندن
پهلوی ناز تو نیزه خورده
زخم تو دادم رو درآورده
داغ تو بود و هستم گرفته
ببین که عمت دستم گرفته
دیدمت رو خاک صحرا بدنت رو اربا اربا
عاقبت افتادی از پا عاقبت افتادی از پا
اولین باره که می بینم
اومده زینب بین یه مشت نامحرم
عمت گفت با دلی که غم هست
گر عبا کافی نیست چادر من هم هست
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
الله اکبر آمده میدان علی اکبر
پیغمبر است این ماه رو یا حیدر صفدر
رویش رسول الله
فرزند ثارالله
واویلا واویلا
گشته پریشان گیسوی خیمه بر احوالش
جان حسین ابن علی باشد به دنبالش
روح خیام است او
جان امام است او
باشد ولی الله و هم ابن ولی باشد
شمشیر برانش به کف ارث از علی باشد
جنگیدنش محشر
پاشیده یک لشکر
با پهلوی غرق بخون مهمان زهرا شد
هم قطعه قطعه گشته و هم اربا اربا شد
چشم حسین خونبار
شد آخرین دیدار
از خیمه بیرون تا اکبر آمد
گویا دوباره پیغمبر آمد
زینب تماشا کن ببین این قد و بالا
بر قامت اکبر بخوان انا افتحنا
آه و واویلا (2)
***********
کرببلا شد سرمست بویش
تمام خیمه در گفتگویش
آینه و قرآن به روی دست زن ها
عازم به میدان می شود یوسف زهرا
آه و واویلا (2)
***********
بگو کجایی ای گل خوشبو
آیم به سویت با سر زانو
من غرق در خون دیده ام ماه دل آرا
به پیش چشمم اکبرم شد ارباً اربا
آه و واویلا (2)
***********
می توان دید در او جلوه ی پیغمبر را.
هیبت و هیمنه ی شیر خدا حیدر را.
مست از عشق الهی ز لبش جاری داشت.
تا فرات از لب خود شعبه ای از کوثر را.
تا حرم را برهاند زعطش یاری داد.
وقت سقائی خود حضرت آب آور را.
مثل شاهین به دل لشکر کوفه زد و با.
حمله ای کرد پراکنده همه لشکر را.
باز جا داشت خدا بار دگر با اکبر.
کربلا خلق کند معجزه ی خیبر را.
شاه شمشاد قدان حرم طاها بود.
بس که سرو قده سر بر فلکش رعنا بود.
تا قدم زد به دل معرکه غوغایی شد.
در دل لشکر کوفه چه نجوایی شد.
این جوان کیست علی شیرخدا یا که نبی.
گفته بودند به ما کرببلا نیست علی.
می دهد شیرحسین در دل میدان جولان.
می شود قائده ی کوچک جنگش طوف