نونهال من بیا تا همچو گل بویت کنم
همچو نور از دیدهام ای نور چشمانم
مرواین دم آخر بر روی گیسویت کنم
تا ز مژگان شانهای بر سنبل مویت کنم
سوی قربانگه روانی ای ذبیح من بیا
سرمهای از دود دل بر چشم جادویت کنم
پیش رویم یک زمان بخرام ای سرو روان
تا تسلای دل از آن قدّ دلجویت کنم
کعبه ام روی تو بود و قبله ام ابروی تو
باش یکدم سجده بر محراب ابرویت کنم
کنم ای دریغا شمر نگذارد دمی در قلگه
از دل خونین فغان اندر سر کویت کنم
رأس تو در روبرو باشد چهل منزل دریغ
خصم نگذارد دمی تا یک نظر رویت کنم
خلق عالم زنده از جانند در دوران من
همچو جودی زندگی در دهر از بویت کنم
شاعر : جودی تبریزی
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1392
- ساعت
- 12:32
- نوشته شده توسط
- یحیی