از حرم آمد برون جلوهی پیغمبری
با رخ زهرایی و با جنم حیدری
صحنهی میدان بدل شد به عجب محشری
گفت انا بن الحسین ریخت به هم لشگری
موقع جانبازی است رفته ز کف طاقتش
تیغ و سپر در کف و ذکر علی عادتش
خوانده حسین اِن یکاد نذر قد و قامتش
با نگهی میکند از پدرش دلبری
ماه حرم مثل شیر بر دل اعدا زده
از برش تیغ او دشمن او جا زده
گرچه به رفتن شرر بر دل بابا زده
داده به لشگر نشان رزم علی اکبری
یا علی و یا علی بر لب او کرده گل
ماه نطر میزند عمه بخوان چار قل
داده عنان را ز دست لشگر کوفی به کل
معرکهای شد به پا وای چه رزمآوری
لشگری از جنگجو از دم تیغش گریخت
شد به عجب ابن سعد رشتهی کارش گسیخت
دم به دم از
- جمعه
- 7
- مهر
- 1396
- ساعت
- 11:58
- نوشته شده توسط
- ایدافیض