از دیده تا رفتی و نا پیدا شدی تو
در لابلای جمعیت تنها شدی تو
یک نیزه اول بی هوا روي سرت خورد
اي احمدم اينجا خود مولا شدی تو
جاری به چشمان عقابت گشت خونت
راهی به سوی لشکر اعدا شدی تو
یک کوچه وا کردند مانند مدینه
تا خوب زیر دست آنها جا شدی تو
در دست هر کس داشت هر چه بر تنت زد
آنگونه که صد تكه از هم وا شدی تو
با سینه ای زخمی و پهلویی شکسته
خیلی شبیه مادرم زهرا شدی تو
روی زمین هر جا که دیدم پیکرت بود
پیش نگاهم پخش در صحرا شدی تو
چسبیده روی خاک هر عضو تو اکبر
مثل گلی افتاده زیر پا شدی تو
شاعر:رضا رسول زاده
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:31
- نوشته شده توسط
- یحیی