از حرم آمد برون جلوهء پیغمبری
با رخ زهرایی و با جنم حیدری
صحنۀ میدان بدل شد به عجب محشری
گفت انابن الحسین ریخت به هم لشگری
موقع جانبازی است رفته ز کف طاقتش
تیغ و سپر در کف و ذکر علی عادتش
خوانده حسین اِن یکاد نذر قد و قامتش
با نگهی می کند از پدرش دلبری
ماه حرم مثل شیر بر دل اعدا زده
از برش تیغ او دشمن او جازده
گرچه به رفتن شرر بر دل بابا زده
داده به لشگر نشان رزم علی اکبری
یا علی و یا علی بر لب او کرده گل
ماه نطر می زند عمه بخوان چار قل
داده عنان را ز دست لشگر کوفی به کل
معرکه ای شد به پا وای چه رزم آوری
لشگری از جنگجو از دم تیغش گریخت
شد به عجب ابن سعد رشتۀ کارش گسیخت
دم به
- پنج شنبه
- 8
- مهر
- 1395
- ساعت
- 09:38
- نوشته شده توسط
- ح.فیض