حضرت علی اکبر (ع)

نوحه شهادت حضرت علی اکبر
قدم زن ای جان بابا.... به پیش چشمان بابا) ٢

که تا قبل از، رفتن میدان، قد وبالا یت را ببینم
بیا گلبوسه، علی جانم،از رخ زیبایت بچینم
علی جانم، ای علی جانم، ای علی جانم، جان بابا٢
______________________________
علی جان ای دلبر من.... شبیه پیغمبر من) ٢

خدایا بین، شبه پیغمبر، خُلقاً وخَلقاً، رفته میدان
علی باشد، میوه قلبم، بر حرم بوده، ماه تابان
علی جانم، ای علی جانم...
________________________________
ز مرکب افتاده اکبر... بمیرم جان داده اکبر) ٢

به تیغ کین، پیکر پاکش، گشته در میدان، اربااربا
چه دشوارست،در کنار این،پیکر خونین، صبر بابا
علی جانم.....
______________________________________
سرش بگرفت روی زانو... نهاده لب بر لب او
حسین گریان و، عدو خندان،وای امان از جور زمانه
ندارد درخود. توانی که،سوی خیمه، گردد روانه
علی جانم...
شعر:اسماعیل تقوایی

• شنبه
• 23
• تیر
• 1403
• ساعت
• 15:26
• نوشته شده توسط
• اسماعیل تقوائی

واحد

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرو

• پنج شنبه
• 26
• مرداد
• 1391
• ساعت
• 14:27
• نوشته شده توسط
• علی

ای روشنای دیده ام، ز چشم من، مرو
ای سرو قد کشیده ام، از این چمن، مرو

الا ای یوسف زهرا حذر از این بیابان کن
نگاهی هم ز دنبالت به یعقوب پریشان کن

آهسته تر برو، آهسته تر برو، آهسته تر برو «تکرار»

پدر پی پسر روان، زن ها پی پدر
زینب بیا که دل کَنَد، این پدر از پسر

ببینید احمد ثانی به معراجش شده عازم
بیایید از پی دیدن جوانان بنی هاشم
آهسته تر برو، آهسته تر برو، آهسته تر برو «تکرار»

ای نخل سربلندم که بالا گرفته ای
از آب دیده گان من، تو پا گرفته ای

همه صحرا پُر از گرگ است و این یوسف بود تنها
یقین لیلا ز داغ تو شود مجنون این صحرا
آهسته تر برو، آهسته تر برو، آهسته تر برو «تکرار»

دانلو

• شنبه
• 4
• شهریور
• 1391
• ساعت
• 04:48
• نوشته شده توسط
• جواد

چون بیمدان ز حـــرم اکبـــر رفت دل زجا شُست و سوی دلبر رفت
روح از جـــسم حرم یکــسر رفت همــــــه گـــــفتند که پیغمبر رفت
زان طــــرف مرگ به استــقبالش زیـــنـــــطرف جان حسین دنبالش
گفت ای سرو قــــــــــد دلــجویت لیلـــــــــۀ قـــــــــدر پدر گیسویت
ای رُخت مـــــاه وهــلال ابرویت صبـــــر کن سیر ببینــــــم رویت
هــــم کنـــــــم خــوب تماشا تورا هـــــــــم ببینم قـــد و بالای تو را
ای جگر گوشۀ مــن ای پــــسرم هیـــــــچ دانی کـه چه آری بسرَم
مرو اینگونه شتــابــــــــان زبَرَم لخــــتی اهستــــه مــن آخر پدرم
من نگویم مـــــــــرو ای ماه برو لیــــک قـــــدری بَـرِ من راه برو
پدر ایست

• پنج شنبه
• 25
• مهر
• 1392
• ساعت
• 15:19
• نوشته شده توسط
• یحیی

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم
خیز و کن یاری ام ای چشم و چراغم پسرم
تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید
خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم
چشم خود وا کن اگر لب به سخن وا نکنی
مکن از موی پریشان خود آشفته ترم
بسکه غم هست به دل جای غمت دیگر نیست
می نهم داغ جگر سوز تو را بر جگرم
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
داغت آخر کشدم لیک بدان من پدرم
چشمه ی چشم مرا اشک فشان خیز و ببین
لب خشکیده مگر تر کنی از چشم ترم
منکه خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم
چون نهادم لب خود بر لب تو ای پسرم
خصم لبخند زند من کف افسوس به هم
بین دل ریش و از این بیش مزن نیشترم
گه سرت، گاه رخت، گاه لبت می بوسم
دلم آرام نگیرد، چه کنم م

• چهارشنبه
• 8
• آبان
• 1392
• ساعت
• 04:51
• نوشته شده توسط
• یحیی

امیرالمؤمنین! صحرای محشر را تماشا کن
به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن
ولی‌الله! ولی‌الله دیگر را تماشا کن
دوباره خاطرات جنگ خیبر را تماشا کن
پیمبر را پیمبر را پیمبر را تماشا کن
بگو الله اکبر جنگ اکبر را تماشا کن
به تن پوشیده با دست حسین‌بن‌علی جوشن
زده بر یاری فرزند زهرا بر کمر دامن
خدا گوید تعالی‌الله پیمبر گویدش احسن
خوراک ذوالفقارش جرعه‌جرعه خون اهریمن
کند تحسین به دست و بازویش هم دوست هم دشمن
بیا ای شیر داور شیر داور را تماشا کن
سپر گردیده پیش نیزه و شمشیر، پا تا سر
رخش قرآن، تنش فرقان، دلش یاسین، لبش کوثر
نبی خلق و نبی خلق و نبی خُلق و نبی منظر
زمین کربلا صحرای بدر و او چو پیغمبر
در ام

• سه شنبه
• 21
• آبان
• 1392
• ساعت
• 05:52
• نوشته شده توسط
• یحیی

چه دیدنی می‌باشد خسوف ماه خیمه

به سوی ماه خیمه بود نگاه خیمه

نور چشم ترم ، شبه پیغمبرم

علی اکبر

******

ماه فلک می‌داند ماه دل آرایی تو

کرببلا می‌داند یوسف لیلایی تو

ای همه دلخوشی ، تو مرا می‌کشی

علی اکبر

******

نور نگاهم رفته ببین تو را گم کردم

تو می‌زدی دست و پا من دست و پا گم کردم

پیشم ای نازنین ، پا مکش بر زمین

علی اکبر

******

بهر تماشای تو به هر طرف می‌گردم

فقط خدا می‌داند چگونه جمعت کردم

ماه لیلا تویی ، ارباً اربا تویی

علی اکبر

شاعر : سید محسن حسینی

شاعر : سید محسن حسینی

دانلود سبک

• یکشنبه
• 12
• مهر
• 1394
• ساعت
• 12:54
• نوشته شده توسط
• مجید قنبری

روز عاشورا درآن میدان خون
یک جوان از خیمه اش آمد برون
شبه پیغمبر علی بن الحسین
جان لیلا و حرم را نور عین
پیش بابا رفت آن نیکو نهاد
تا بگیرد از حسین اذن جهاد
ای پدر اذنی که جانبازی کنم
بهر تو کسب سر افرازی کنم
بر شهادت ای پدر آماده ام
دل به دیدار پیمبر داده ام
کرد با حسرت نگاه او حسین
سخت بودش از علیش غمض عین
لحظه ای او را در آغوشش گرفت
بوسه هایی از سر ودوشش گرفت
ای علی جان ای حرم را آبرو
یک کمی در پیش چشمم راه رو
گفت یا رب جان جانان می رود
شبه پیغمبر به میدان می رود
کرد راهی او علی اکبرش
آب چشمش ریخت در پشت سرش
اکبر آمد روبروی دشمنان
کرد اوصاف خودش را او بیان
من علی اکبر ابن الحیدرم
فاطمه دخت

• چهارشنبه
• 22
• مهر
• 1394
• ساعت
• 15:32
• نوشته شده توسط
• سید محسن احمدزاده صفار

یل رشیدم علی اکبرم

لاله ی مستم علی اکبرم

حاصل عمرم علی اکبرم

عصای دستم علی اکبرم

ای یادگار پیغمبر وقت اذون آخر شد

به راه تو ای ماه من دل ستاره پرپر شد

پسر چشمه پسر بارون پسر دریا

علی اکبرم

نوه ی حیدر نوه ی زهرا پسر لیلا

علی اکبرم

---------

میوه ی قلبم علی اکبرم

برو به میدان علی اکبرم

شهادتینو علی اکبرم

بگو علی جان علی اکبرم

تا خدا میره توی اذونت دلی که تنگه

علی اکبرم

سجده ی آخر توی نمازت وسط جنگه

علی اکبرم

امون از این غم که نمی بینم دیگه نگاتو

علی اکبرم

بذار ببینم یه بار دیگه قد و بالاتو

علی اکبرم

الله اکبر ای اکبر به ضربه های شمشیرت

دشمن فراری از رعد و برق صدای تکبیرت

• پنج شنبه
• 23
• مهر
• 1394
• ساعت
• 14:31
• نوشته شده توسط
• حمید

ای گل در بهار، پرپر شده

باغ گل از نیزه و خنجر شده

میوۀ نخل دل مجروح من

پاره بدن، پاره‌تنِ روح من

آب وضویت، شده خون سرت

پاره‌تر از قلب پدر، پیکرت

داغ تو صد بار شده قاتلم

خنده زند زخم تنت بر دلم

بحر، ز فریاد تو بی‌تاب شد

آب، هم از شرم لبت آب شد

چشم به خون شسته ز هم باز کن

یا ابتا بگوی و پرواز کن

از لب خشکت خجلم راستی

سوختی و آب ز من خواستی

میوۀ قلبم جگرت شد کباب

پر شده از خون، دهنت جای آب

ای ز غمت، خونْ، دل شمشیرها

زخم تنت در جگر تیرها

آب فرات از عطشت خون گریست

چشم پدر را بنگر، چون گریست

دیده، بهر زخم تنت، دوختم

سوختم و سوختم و سوختم

جسم تو در هُرم عطش تاب خورد

خاک هم از خ

• یکشنبه
• 11
• مهر
• 1395
• ساعت
• 05:41
• نوشته شده توسط
• ح.فیض

پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا

پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا

به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر

به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا

پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد

پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دلها را

در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی!

مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا

پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد

پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا

پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده

پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا

که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟

و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا

شاعر : سید حمید رضا برقعی

• یکشنبه
• 11
• مهر
• 1395
• ساعت
• 05:54
• نوشته شده توسط
• ح.فیض

شور محشر
برخيز كه شور محشر آمد در خيمه عليّ اكبر آمد
نعش گل سرخ پرپر آمد در خيمه عليّ اكبر آمد
صدپاره به دوش پدر آمد در خيمه عليّ اكبر آمد
******
اي واويلا واي صد واويلا واي
اكبر ليلا واي نوگل شیدا وای
زينب تو بيا به جاي مادر
از خيمه به پيشِواز اكبر
بين پيكر پاره پارة او
از نيزة دون و تير و خنجر

مُردم چو بديدم اكبرم را
صد پاره و خونين پسرم را
خواهر بنگر توان ندارم
گم كرده ام از غصه حرم را
نعش گل سرخ پرپر آمد در خيمه عليّ اكبر آمد
برخيز كه شور محشر آمد در خيمه عليّ اكبر آمد
******
اي واويلا واي صد واويلا واي
اكبر ليلا واي نوگل شیدا وای
اي هاشميان مگر كجاييد
از خيمة خود برون بياييد
تابي به تن خ

• پنج شنبه
• 30
• شهریور
• 1396
• ساعت
• 08:32
• نوشته شده توسط
• علی کفشگر فرزقی

واحد حضرت علي اكبر ع
علي اي تازه جوونم تموم هستي ليلا
علي اي باغ و بهارم تپش هاي قلب بابا
يكم اهسته برو تا كه ببينم من قد و بالاتو
نگا كن تو صورتم تا ك ببينم من روي زيباتو
اروم تو بردار قدم هاتو
ببين از غصه ت شدم مضطر
نرو از پيشم علي اكبر
داره عمه زينبت واست
دعا ميخونه با چشم تر
خداحافظ شبه پيغمبر
جانم علي اكبر ...
بند دوم
الهي كه من براي لباي تشنه ت بميرم
ميخوام واسه اخرين بار تو رو تو اغوش بگيرم
ازينكه ابي نداشتم تا بنوشي من خيلي شرمندم
ميشي سيراب لحظه اي ديگه با دستاي حضرت خاتم
رها ميشي از غم و ماتم
ميشه تو قلب حرم غوغا
جوون من اي گل رعنا
همون وقتي كه ميگي بابا
زير دست و پاي دشمن ها
ميشه با

• شنبه
• 1
• مهر
• 1396
• ساعت
• 09:13
• نوشته شده توسط
• علی کفشگر فرزقی

قطره های بارون،غم تو رو دارن آقاجون
بین الحرمینت رو میخواد،این دل بی سامون

آقانذری کردم،زنده از حرم برنگردم
حالا که میدونی چی میخوام،نکن تو دلسردم

تو خون خدایی،تو سرور و سالار مایی
یه عالمو کردی هوایی،ای جانم ارباب

قلبم زیر پاته،راه ما راه کربلاته
عشق تو کشتی نجاته،ای جانم ارباب

مدد اباعبدالله

می خونم دمادم،به نام نامی محرم
به نام نامی ابالفضل،به نام شاه غم

ای ارباب عالم،با تو میگیره کاروبارم
زیر پر و بالت که باشم،دیگه ندارم غم

ای آرامش من،ای تمومی خواهش من
ای بانی آمرزش من،هر شب جمعه

ای آرامش من،ای عشق باارزش من
ای بهونه بارش من،هر شب جمعه

مدد اباعبدالله6

همه خوبا رفتن،کارون گلها رف

• جمعه
• 7
• مهر
• 1396
• ساعت
• 08:41
• نوشته شده توسط
• ایدافیض

ای علی جان چه شده؛ قامت تو تا خورده
نازنینم چقدَر بر بدنت پا خورده

روی جسمت چقدَر تیر و سنان میبینم
اینهمه زخمِ گِران بر دل بابا خورده

تا جوابم ندهی،دشمنِ من میخندد
بتو شمشیر،بمن تیرِ تماشا خورده

چه دگرگون شده این چهرة پیغمبری اَت
چشم زخمی است که بر یوسف لیلا خورده

ارباً اربای همه لشگرِ خود را دیدم
چه بلائیست که بر این قدِ رعنا خورده

زرِهَت با بدنِ پاره گِره خورده بهم
همه ارکان تنت نیز به یغما خورده

آه، آیا بدنی خُردتر از این میشد؟
دنده هایت چقدَر ای پسرم جا خورده

عمه اَت آمده تا زنده بمانم اما
با فراق تو دگر،رفتنم امضا خورده

جگرم سوخت علی جان، دل من ریخت بهم
این جگرخواریِ داغت، جگرم ر

• جمعه
• 7
• مهر
• 1396
• ساعت
• 12:02
• نوشته شده توسط
• ایدافیض

شهزاده سلطان کربلایم خلقاً و خُلقاً شبه مصطفایم
در حسین فانی ام حیدر ثانی ام
سلالۀ آل خلیلم
من از حرم اول قتیلم
ابن الحسینم
تمام هم و غم من مکتب است
مولای من برادر زینب است
حامی عترتم حافظ نهضتم
دست از ولایت بر ندارم
سر زیر پایت می گذارم
ابن الحسینم
تشنه لبم امّا به کام بابا در راه قرآن شدم ارباً اربا
این من و این سرم زیر تیغ پیکرم
منم جگر گوشۀ زهرا
نور دو چشم ام لیلا
ابن الحسینم
یا ابتاه علیکَ مِنِّی السلام
گفتی بمن سخن بگو یک کلام
بگو تا شتابان بیایند جوانان
جان علی به خیمه برگرد
بر تو نخندد خصم نامرد
ابن الحسینم

• چهارشنبه
• 7
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 20:28
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

اذان علی اکبر

اذان بگو ای علی اکبر زنده کنی یاد پیغمبر
به پا شده صحنه محشر اذان بگو دفعة آخر
به خیمه ها روی تو اختر مرا تویی وارث حیدر
موذّنِ آخر لشکر علی بخوان نغمه ای دیگر
******
اذان بگو اکبرم به یاد پیغمبرم

اذان بگو ای پسرم که موقع نماز است
میان جنگ کربلا اذان تو نیاز است
در این نبرد آتش و ، عطش به یاد احمد
سینة هر شیعه سراسر به غم و گداز است

بخوان تو لا اله الا الله
أشهد أن محمد رسول الله
بخوان تو لا اله الا الله
أشهد أن علی ولی الله

اذان بگو ای علی اکبر زنده کنی یاد پیغمبر
******
اذان بگو اکبرم به یاد پیغمبرم

بخوان عزیزجان من به بانگ خوش اذان را
در این فضای بی کسی بخوان صفای جان را

• یکشنبه
• 18
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 11:00
• نوشته شده توسط
• سجاد

تازه جوان لیلا آرام جان بابا
ماندم چها کنم با این جسم اربااربا
ای میوه دل من علی جان علی جان
داغ تو قاتل من علی جان علی جان
یاولدی علی جان علی جان علی جان2
این حرف کوفیان و لشکریان شام است
بعد از علی اکبر کار حسین تمام است
تنها نه تیغ و خنجر مرا کشت مرا کشت
داغ علی اکبر مرا کشت مرا کشت
یاولدی علی جان علی جان علی جان2
آه از جگر برآرم اشک از بصر فشانم
خواهم برم تنت را اما نمیتوانم
صد پاره بسکه جسمت زسر نیزه ها شد
هر جا کشیده ام دست زجسمت جدا شد
یاولدی علی جان علی جان علی جان2
در پیش چشم عمه کم نازکن علی جان
تامن نمردم آخر لب باز کن علی جان
تو دست و پا زدی و من از پا فتادم
کنار جسن تو یاد زهرا فت

• یکشنبه
• 18
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 12:08
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

رفته ز دستم علی اکبرم

ای واویلا چه آمد به سرم رفته ز دستم علی اکبرم
نشسته در غم تمام پیکرم رفته ز دستم علیّ اکبرم
امید خیمه امید لشکرم رفته ز دستم علیّ اکبرم
شکسته ماتم ستونِ کمرم رفته ز دستم علیّ اکبرم
*******
ای واویلا وای اکبر لیلا وای
تشنه به دریا وای خفته به صحرا وای

علیّ اکبر یل آزادم
شکسته شد آن گل شمشادم
میان این دشمن جلّادم
نمی رسد کسی به فریادم

أرباً و أربا شده دلبندم
بی رمق است پیکر فرزندم
دل دگر از ماندن او کَندم
شال عزایش به سرم بندم

ای واویلا چه آمد به سرم رفته ز دستم علی اکبرم
*******
ای واویلا وای اکبر لیلا وای
تشنه به دریا وای خفته به صحرا وای

نعشِ علی نهاده بر دوشم
رخت ع

• یکشنبه
• 18
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 12:45
• نوشته شده توسط
• سجاد

◾نوحه حضرت علی اکبر(ع)

◾به سبک منم یه مادرم

علی علی علی علی علی علی(۲)

داری میری برو با لب تشنه از برم

ولی بدون که من بدون تو نمیپرم

زیاد نمون پیشم که میکشی منو علی

مقابل بابا بیا و راه برو علی

حرم برای تو به سینه و به سر زده

ببین که مرغ دل سوی تو بال و پر زده

کمی درنگ نما که عمه از حرم بیاد

هراس دارم بلای مادرم سرم بیاد

علی علی علی علی علی علی علی(۲)

خودم دیدم بابا که اربا اربا تا شدی

میون این همه حرومیای رها شدی

نقابتو دیدم تا که بالا زدی علی

با کام تشنه ات منو صدا زدی علی

عصای دست من بیا و دستمو بگیر

بگو به من بابا کنار جسم من نمیر

ز خیمه‌ها بیاین بیرون جوونای حرم

نمیتونم

• دوشنبه
• 26
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 07:46
• نوشته شده توسط
• حاج مرتضی محمودپور

در کنار نعش تو چشمم سیاهی می رود
از شب عمرم چراغ صبحگاهی می رود
این چنین که پیش چشمانم علی جان می کنی
جان من از پیکرم خواهی نخواهی می رود
تیغ ابرو و صف مژگان تو از دست رفت
می روی و از برم گویا سپاهی می رود
در یم خون تکه هایت مثل ماهی می پرند
دست و پا که می زنی هر تکه راهی می رود
مثل کوهی بودی و از بس که غارت شد تنت
سوی خیمه از تو چندین برگ کاهی می رود
بر سرت تاجی است از خون و عبا تخت روان
گل بریزید اکبرم بر تخت شاهی می رود
یک علی رفته به میدان صد علی برگشته است
از شماره پاره ها چشمم سیاهی می رود

• دوشنبه
• 26
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 18:10
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

‍#نذر_شهادت_حضرت_علی_اکبر_ع
#زبانحال_امام_حسین_ع
#سبک_نوشته

علی علی علی علی، ای گلِ نو بهار من (2)
داغِ تو برده، ای پسر صبر و همه قرارِ من (2)

لاله ی آغشته به خون
ماهِ دل آرای پدر
میوه ی دل اکبرِ من
ای گلِ زیبایِ پدر

پاشو تو حجله گاهِ خون
اینقد تو دست و پا مزن
با اون لبای تشنه ات
اینقد منو صدا مزن

پناهِ لشکرم
شهزاده اکبرم
بعدِ مرگِ تو شد
خاکِ غم بر سرم

با این قدِ چنارِ تو
حالا بگو چیکار کنم؟
بگو پسر داغ تو رو
چگونه من کنار کنم

علی علی علی علی، ای گلِ نو بهارِ من (2)
داغِ تو برده ای پسر، صبر و همه قرارِ من (2)

کی گفته که من بشینم
به رویِ نعشِ اکبرم
کی گفته که من بگیرم
شامِ عزای پسرم

حال

• دوشنبه
• 26
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 18:33
• نوشته شده توسط
• ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹

قبله‌ی ما علی و قبله نما نیز علیست
حرمِ ما نجف وکعبه‌ی ما نیز علیست
ها علی بشر کیف بشر یعنی که...
قل هوالعشق علی نقطه‌ی با نیز علیست
فقط از لطفِ علی فاطمه را می‌فهمیم
نقطه‌ی با علی و نقطه‌ی فا نیز علیست
از علی بندگی آموختم اما گفتند...
آنقدر قرب گرفته است خدا نیز علیست
بعد معراج پیمبر به ابوذر می‌گفت
هست در خانه‌ی تو در همه جا نیز علیست
امر فرمان علی هست و اولی‌الامر علی
قدر از سمت علی است و قضا نیز علیست
نفَس فاطمه و نَفسِ نفیسِ احمد
همه دم معنیِ نفسی بفدا...نیز علیست
صاحب خندق و خیبر احد و بدر و حُنین
فاتحِ معرکه‌ی کرببلا نیز علیست
رفت میدان و حسین از پسِ او می‌فرمود
چشمِ بد دور که این سبزقب

• دوشنبه
• 26
• شهریور
• 1397
• ساعت
• 18:41
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

شده آسمون حرم بى تو تيره

ببين كه رقيه بهونه مى گيره

به سمت حرم شد چش هرزه خيره

اگه پا نشى عمه جونت ميميره

ببين از غمت يا على مضطرم

بلند شو ببين راهى نيست تا حرم

يكم راه برو پيش چش ترم

ببين داره دق مى كنه خواهرم

على يا على يا على اكبرم (٤)

خودت مى دونى زنده ام با اذونت

دارى دست و پا مى زنى بين خونت

فداى تن پاره ى نيمه جونت

چرا اهل كوفه ندادن امونت

تو دنيا تو بودى واسه من ثمر

پاشو از زمين اى عصاى پدر

پاشو پر بكش مرغ بى بال و پر

نداريم بدن از تو پاشيده تر

على يا على يا على اكبرم (٤)

ببين خيمه ها رو كه قحطيه آبه

دل من پريشون طفل ربابه

بدون تو دنيا واسه من عذابه

ببين عمه راهىِّ

• دوشنبه
• 9
• مهر
• 1397
• ساعت
• 13:45
• نوشته شده توسط
• charmi

ای رود رودم اکبرم
بـود و نبـودم اکبرم
آلالـه سـودم اکبرم
عیـن وجـودم اکبرم
******
اکبـرم ای نوگـل بستـان من
یاس پرپر گشته در دستان من
پاره پاره بر زمیـن افتـاده ای
خون ترین ماه غریبستـان من

شنیـدُم نـالـه ات سـوُیـت دویـدُم
بـه بـالـای سِــرِت بـابـا رسـیــدُم
نشسُّم ناله کِـردُم مُویه کِـردُم
تمــوُم پیـکــرِت سـرنـیــزه دیـدُم

ای رود رودم اکبرم
******
تمام دلخوشـی هایم تو بودی
نهـال سبـز رعنـایم تو بودی
چه سازم با زمین افتادن تو ؟!
امیـد صبـح فـردایم تو بودی

بگو بابا به این ماتم چه سازُم ؟
مو که بر قـد و بـالای تـو نازُم
چگـونه دل به هجـرُونـت سپـارُم
که جـوُنـُم بـر سـرِ نعشِـت ببـازُم ؟

• شنبه
• 12
• مرداد
• 1398
• ساعت
• 12:39
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

خواستم تا که زنم بوسه به اعضات علی
جای یک بوسه ندیدم به سراپات علی

تا که یکبار دگر لب بگشایی به کلام
خون کنم پاک من از گوشه ی لبهات علی

به زمین خوردن من لشکریان خندیدند
از روی زین شده ام محو تماشات علی

از زمین جمع تنت،کار من تنها نیست
ز دم تیغ شده جسم تو خیرات علی

به عبا ریخته ام،ریخته های بدنت
اثری نیست بجا از قد رعنات علی

خیز و بنگر وسط هلهله ها زینب را
عده ای خیره سوی عمه ی سادات علی
*********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

• یکشنبه
• 3
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 12:07
• نوشته شده توسط
• محمود اسدی

جون من رو میگیره رفتن تو عزیزم
میری و مثل بارون من دارم اشک میریزم
پیر میشم از غمت واویلا
ای همه دلخوشی بابا
توی خیمه عزا شد برپا ...

روی سینه داغت رو می برم
ای اکبرم، پیغمبر حرم

حالا که پیش چشمام غرق خون رو زمینی
کاش یه لحظه علی جان حال من رو ببینی
جون بابات به لب رسیده
پیکر تو چرا پاشیده
پاشو زینب داره جون میده

روی سینه داغت رو می برم
ای اکبرم، پیغمبر حرم

• سه شنبه
• 5
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 09:55
• نوشته شده توسط
• ابوالفضل عابدی پور

در پیش چشمانم افتاده ای از پا
چشمان خود واکن ای یوسف لیلا
از بعد تو ای گل از زندگی سیرم
جوان من داغت کرده مرا پیرم
ای لاله ی پرپر یا ولدی اکبر

آیم کنار تو من با سر زانو
چون دانه ی تسبیح افتاده ای هر سو
بردن تو اکبر به خیمه ها سخته
بردن تو اکبر با یک عبا سخته
ای لاله ی پرپر یا ولدی اکبر

دیدم که جسم تو از سر زین می ریخت
هر تکه ای از تن روی زمین می ریخت
ماندم چگونه من جمعت کنم اکبر
حالا که من دارم صدتا علی اصغر
ای لاله ی پرپر یا ولدی اکبر
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

• جمعه
• 15
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 13:23
• نوشته شده توسط
• محمود اسدی

◾دو دمه‌های شب هشتم
◾حضرت علی‌اکبر(ع)

◾بنداول
اربا اربا شده‌ای پیش دو چشمان ترم
ای علیِ اکبرم(۲)

◾بنددوم
پیکرت را نتوانم به سوی خیمه برم
ای علیِ اکبرم(۲)

◾بندسوم
باعبا جسم ترا سوی حرم تا بردند
بین صحرا مُردم(۲)

◾بندچهارم
همچنان لاله کنار بدنت پژمردم
بین صحرا مُردم(۲)

@haajmorteza

• شنبه
• 16
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 01:01
• نوشته شده توسط
• حاج مرتضی محمودپور

شاعر: حمزه محمودی
گوشواره‌ی نوحه: «برخیز ای اذان گویم بین حال پریشانم»
**********

ای آن گل که جان دادی در، آغوش بابایت
ای سی پاره‌قرآنم دل بستم به نجوایت

برخیز ای علی جانم دشمن می‌شود خوش‌حال
حالا من زمین گیرم چون مرغی که شد بی‌بال

تنها مانده‌ام داغت پیرم کرده ای‌جانم
اشکم پیش دشمن شد جاری روضه می‌خوانم

پر کردی تو میدان را از فریاد آزادی
حیدر وار خشمت را بر دشمن نشان دادی

تیغت تا فرود آمد در لشکر شکاف افتاد
از دستان عدوانت خنجر با غلاف افتاد

هستی فاطمی مکتب ، هستی شبه پیغمبر
ذکرت بوده در میدان یاحیدر علی حیدر

حالا ای بنی هاشم گیریدش که گلگون است
عطشان بوده در میدان لب‌هایش پر از خون است

• شنبه
• 16
• شهریور
• 1398
• ساعت
• 02:23
• نوشته شده توسط
• انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان