اربعین آمد و رفتند همه اما من
مانده از آنهمه دیوانه فقط تنها من
هیئتی ها همگی راضی قسمت بودند
هیئتی ها همگی اهل رضا حتی من
لوح تقدیر برای رفقا ویزا بود
همگی لایق دیدار شدند الا من
دلخوشم باز به تکرار همین جمله تلخ
نوبتی باشد اگر نوبت فردا با من
دوستم خنده کنان گفت به من با طعنه
چه تفاوت تو بیایی به زیارت یا من
جسمم اینجاست ولی روح و روانم آنجا
چقدر فاصله انداخته از من تا من
حسرت و بغض گلوگیر و امیدی بر آب
گریه من ،هروله من، نامه بی امضا من
باشد آقا گله ای نیست که تنها شده ام
نوکر بی سراپاتان شده ام هرجا من
گرم این شعر که بودم دم گوشم گفتند
مشکلت حل شده گفتم آقا… آقا من!
محمد میلانی
- یکشنبه
- 18
- مهر
- 1395
- ساعت
- 06:18
- نوشته شده توسط
- ایدافیض