بعد چهل روز
غم جدایی شده دردآور بعد چِهِل روز ندارم باور
دگر نمانده برایم یاور بعد چِهِل روز ندارم باور
کرانة غم شده پهناور بعد چِهِل روز ندارم باور
غمت بریده امان خواهر بعد چِهِل روز ندارم باور
******
تو رفتی و غم نصیب ما شد
بنایِ اندوه به سینه جا شد
توان دوری به تن نمانده
نهال قدّم به غصه تا شد
در این چِهِل روز به عینه مُردم
چو بار داغت به سینه بُردم
چه طعنه ها از عدو شنیدم
چه غصه ها مخفیانه خوردم
چشم من و اشک به خون نشسته
داغ تو و این کمرِ شکسته
امان امان از غم بی نوایی
یک زن و یک قافله دستِ بسته
غم جدایی شده دردآور بعد چِهِل روز ندارم باور
******
به کوفه و شام چه ها کشیدم
چگونه گویم هرآ
- سه شنبه
- 2
- آبان
- 1396
- ساعت
- 06:04
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی