درد دل با حسین در اربعینش
درد دل گوید زینب کبری با حسین در اربعینش
دیده می شـویَد زین غم عظما با حسین در اربعینش
از غـم دیـروز از غـم فــردا با حسیـن در اربعینش
گوید از کوفـه شام محنـت زا با حسین در اربعینش
چه گویم تا دلت آتش نگیرد
و یا مـرغ دل زارم نـمـیـرد
دلم خون شد به غربت ای برادر
ولی ممکن نشد داغت پذیرد
دلم تابـی نـدارد نور عینـم
که شِکوه گوید این دم با حسینم
تو خود داغ پسر درسینه داری
منم مغمـوم شـاه عالمینـم
دیده می شـویَد زین غم عظما با حسین در اربعینش
درد دل گوید زینب کبری با حسین در اربعینش
چهل منزل چهل تکه دلم شد
عزا آغشتـه با آب و گلم شد
سرآمد عاقبـت شام اسیری
عجب دیدار قبرت حاصلم
- دوشنبه
- 1
- آبان
- 1396
- ساعت
- 07:49
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی