کنار پنجره فولاد لحظههای وداع
که سست می شود از غصه، پای برگشتن
صدای زنگ تماسی مرا به خود آورد،
هنوز در حرمی؟ آه و گریه و شیون
بگو امام رضا، دست من به دامنتان
بگو که دست شما یک امانتی دارم
برات کرب و بلا را بگیر از دستش،
بگو که از سرتان دست برنمیدارم
دلم گرفته همه رفتهاند و من ماندم،
نمیرسی تو به فریاد این دل غمگین؟
دعا مگر نه که قلب شکسته میخواهد؟
ببین بساط دلم را شکستهتر از این؟
به چشمهای ترم قول دادهام آقا،
دل مرا به هر آنجا که میبرد باشم
که اربعین به تماشای گنبد سقا،
دم عمود هزار و چهارصد باشم
جز آن طرف، همه جا اربعین گرفته هوا،
روانه ساز دلم تا کمی هوا بخورد
سه روز روزه گرفت
- دوشنبه
- 15
- آبان
- 1396
- ساعت
- 19:19
- نوشته شده توسط
- ح.فیض