كاروان اسرا
كاروان اسرا باز آمد بی رقیّه گل ناز آمد
زینب آن همدم و همراز آمد بی رقیّه گل ناز آمد
خواهری خسته و دمساز آمد بی رقیّه گل ناز آمد
******
كاروانی كه دل یاران بود
روز و شب در طلب باران بود
آمده از سفر كوفه و شام
دل غمین از غم دلداران بود
كاروانی كه بلا پیموده
محفل انس عزاداران بود
داغ هفتاد و دو تندیس وفا
صاحب دیدة خونباران بود
سوی این دشت بلا باز آمد بی رقیّه گل ناز آمد
كاروان اسرا باز آمد بی رقیّه گل ناز آمد
******
كاروانی كه ستم افشا كرد
عهد و پیمان ولا امضا كرد
واژه ای جز سخن عشق نگفت
شعر ایثار و وفا انشا كرد
كاروانی كه به گلزار هدی
خیمه گاه ابدی برپا كرد
زینب اسطورة مهر ازلی
نقش
- سه شنبه
- 2
- آبان
- 1396
- ساعت
- 05:20
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی