بالا سرت نشستم اما سرت که نیست
یک جای سالمی روی بال و پرت که نیست
هرچه نگاهت می کنمت پیر تر شوم
جز تیر و نیزه دور و پر پیکرت که نیست
خواهم ببوسم حنجرت ات را ولی حسین
غیر از رگ بریده شده حنجرت که نیست
خشکم زده کنار، دیده باز کن
مویی سیاه روی سرخواهرت که نیست
آتش گرفته خیمه طفلانت ای حسین
در خیمه ها نشانه ای از دخترت که نیست
در قتلگاه پیش توای روح پیکرم
غیر از صدا و زمزمه مادرت که نیست
ای پاره پاره تن چه شد انگشت دست تو
هرجا نظر نموام انگشترت که نیست
رفتم نگاه کردم و دیدم برادرم
در پشت خیمه قبر علی اصغرت که نیست
هرچه نگاه کرده ام این قتلگاه را
جسمی شبیه جسم علی اکبرت که نیست
حق می دهم اگر نشنا س
- چهارشنبه
- 16
- مهر
- 1393
- ساعت
- 08:18
- نوشته شده توسط
- محمد امین