روز عاشورا

مرتب سازی براساس
 علی محلاتی

اشعار شور امام حسین (ع) -( برو به میدان ولی آهسته یا اخا ) * علی محلاتی

39

اشعار شور امام حسین (ع) -( برو به میدان ولی آهسته یا اخا ) برو به میدان ولی آهسته یا اخا
که سویت آیم منِ دل خسته یا اخا
مادر؛ به من نموده وصیت ــ به جای او که ببوسم
فقط به زیر گلویت
سپرده پیرهنی ـــ به دست خواهر تو
که باشد آن چو کفن ـــ به روی پیکر تو
جانم حسین برادر زینب
به روی تلّ غصه خواهر تو آمده
برای دیدن تو با مادر آمده
دیدم؛ غریب و تشنه و تنها
به زیر چکمه ی اعدا
فتاده ای گل زهرا
به زیر نیزه و سنگ ـــ تمام پیکر تو
کنار اهل حرم ـــ به نیزه ها سر تو
جانم حسین برادر زینب

شاعر : علی محلاتی

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 اسماعیل شبرنگ

زمزمه روز عاشورا -( ناله ی مادری که شنیدن ) * اسماعیل شبرنگ

9

زمزمه روز عاشورا -( ناله ی مادری که شنیدن ) ناله ی مادری که شنیدن
خنجر و حنجری که بریدن
دارم می بینم داداش حسینو میون گودال
چکمه و سینه خنجر و شمرو پیکر پامال
خس خس حنجر تو رو شنیدم ای وای
به سمت مقتل الحسین دویدم ای وای
باسر رسیدم و دیدم یاور نداری
انگشت و انگشتر که هیچ...تو سر نداری

خیمه و دست غارت نبودی
تو لحظه ی جسارت نبودی
رفته سر تو تاج سر من به روی نیزه
دور و بر ما پر شد ولی از چشای هرزه
نمی شه باورم چقد فاصله داریم
رو سینه زخم کاری از حرمله داریم
کشتی امید منو به گل نشوندن
داغ تو رو عزیز دل به دل نشوندن

شاعر : اسماعیل شبرنگ

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 20:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

زمینه وداع روز عاشورا -( داری می ری برادرم رحمی به حال مضطرم ) * اسماعیل شبرنگ

7

زمینه وداع روز عاشورا -( داری می ری برادرم رحمی به حال مضطرم ) داری می ری برادرم
رحمی به حال مضطرم
میاد صدای مادرم
غریب مادر
بیا و بین خیمه باش
باید که با هُرم لباش
زیر گلوتو ای داداش
ببوسه خواهر
می ری برو ولی یکم آهسته تر
روضه خونت شدم بااین چشای تر
بغض نگاه من تو نگاه توئه
گودال کربلا چشم به راه توئه
( غریب مادر حسین )
تنت به خاک و خون رها
سرت به روی نیزه ها
دلم شده غرق عزا
بارفتن تو
گیر افتادی تو موج خون
برات نمونده دیگه جون
به زیر نعل اسباشون
رفته تن تو
پاشو تا ببینی زینب تنها شده
زخم گلوی تو رونیزه وا شده
گودال قتلگاه قتلگاه منه
زینب داره برات به سینه می زنه

شاعر : اسماعیل شبرنگ

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 23:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

متن اشعار روز عاشورا(ع) از یوسف رحیمی -( در خون تپیده آسمان در بین گودال ) * یوسف رحیمی

64

متن اشعار روز عاشورا(ع) از یوسف رحیمی -( در خون تپیده آسمان در بین گودال ) در خون تپیده آسمان در بین گودال
جان تمام کاروان در بین گودال
می دوخت سمت خیمه ها چشمان خود را
با پلک هایی نیمه جان در بین گودال
دار و ندار خواهری از دست می رفت
در ازدحامی بی امان در بین گودال
گرم طواف قبله ی آمال زینب
سر نیزه و سنگ و سنان در بین گودال
در موج خون گم کرده تنها هستی اش را
یک بانوی قامت کمان در بین گودال
نه سر، نه انگشتر، نه کهنه پیرهن، آه
آلاله، پرپر، بی نشان در بین گودال
سر می زد از سمت غروبی خون گرفته
خورشید زینب ناگهان در بین گودال
از آسمان نیزه ها معراج رفت
تا بی کران تا لا مکان در بین گودال
انگشتر و انگشت با هم رفت از دست
در جستجوی ساربان در بین گودال
با بوسه های نعل های تاز

  • پنج شنبه
  • 1
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

متن اشعار روز عاشورا از روح الله گائینی -( دیده بگشا که دلم ریش تر از ریش شده ) * روح اله گائینی

31

متن اشعار روز عاشورا از روح الله گائینی -( دیده بگشا که دلم ریش تر از ریش شده ) دیده بگشا که دلم ریش تر از ریش شده
دردم این است حسین قاتل تو خویش شده
تا که دیدند شدی کشته همه از هر سو
پی غارت خیمه در خیمه به تفتیش شده
بعد غارت همه آتش به در خیمه زدند
توی هر خیمه ببین ناله و تشویش شده
پهلوی مادر و فرق پدر و جسم پر از تیر حسن
ظلم این قوم چقدر بیش تر از پیش شده
از قفا شمر جدا کرد سرت را آقا
خون دل آدم و هر زاهد و درویش شدده
بر نوک نیزه سرت رفت و منم همراهت
دیده بگشا که دلم ریش تر از ریش شده ....

شاعر : روح اله گائینی

  • پنج شنبه
  • 1
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

رباعی از زبان دختر سه ساله در روز عاشورا -( بيزارم اگر از اين مصيبت ، از جنگ ) * اصغر چرمی

2753
15

رباعی از زبان دختر سه ساله در روز عاشورا -( بيزارم اگر از اين مصيبت ، از جنگ ) بيزارم اگر از اين مصيبت ، از جنگ
از مردم كوفه مردمان صد رنگ
ديدم كه که چگونه پیرمردی می زد
با ضربه ، به پيشاني بابايم سنگ

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

دوبیتی برای عصر عاشورا -( بعد از پدرم رو به حرم آوردند ) * اصغر چرمی

3388
11

دوبیتی برای عصر عاشورا -( بعد از پدرم رو به حرم آوردند ) بعد از پدرم رو به حرم آوردند
آتش به روي بال و پرم آوردند
ايكاش كه ميشد به پدر مي گفتم
با كشتن او چه بر سرم آوردند

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

رباعی خیلی جانسوز برای گودال -( حالا كه به گودال كشانديد تنش را ) * اصغر چرمی

5363
30

رباعی خیلی جانسوز برای گودال -( حالا كه به گودال كشانديد تنش را ) حالا كه به گودال كشانديد تنش را
پامال نموديد تمام بدنش را
پس رحم كنيد و نبريد اين دم آخر
پيراهن جا مانده بجاى كفنش را

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

رباعی برای روز عاشورا -( از حد بگذشت تا جراحات تنش ) * اصغر چرمی

3105
12

رباعی برای روز عاشورا -( از حد بگذشت تا جراحات تنش ) از حد بگذشت تا جراحات تنش
افتاد ميان قتلگاهي بدنش
پيراهن كهنه اى به تن داشت حسين
ايكاش كه مي ماند بجاى كفنش

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:16
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

تل زینبیه -( هرگز نشد اين مسئله ي ذهنم حل ) * اصغر چرمی

2687
5

تل زینبیه -( هرگز نشد اين مسئله ي ذهنم حل ) هرگز نشد اين مسئله ي ذهنم حل
يك خواهر دلشكسته از روي تل
تا چشم بهم زند ، بريزند سر
صد پاره تن برادرش ، در مقتل

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

روضه باز -( هرگز نديده ام ز شما سرفرازتر ) * اصغر چرمی

3742
8

روضه باز -( هرگز نديده ام ز شما سرفرازتر ) هرگز نديده ام ز شما سرفرازتر
عالم نديده از غمتان جانگدازتر
هر طور خواستم كه نگويم چه شد ولي
كو روضه اي ز روضه ي گودال بازتر

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

دوبیتی جانسوز از زبان عمه سادات در گودال قتلگاه -( مي گفت:نزن،نزن،نزن،اين بدن است ) * اصغر چرمی

7913
28

دوبیتی جانسوز از زبان عمه سادات در گودال قتلگاه -( مي گفت:نزن،نزن،نزن،اين بدن است ) مي گفت:نزن،نزن،نزن،اين بدن است
فولاد نه ، آهن نه ، كه صد پاره تن است
يك جاي بدن نمانده سالم بس كن
بي شرم نزن ، برادرم بي كفن است

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:20
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

پیراهن کهنه -( شاهي كه دلش اسير يك تاج نبود ) * اصغر چرمی

2810
12

پیراهن کهنه -( شاهي كه دلش اسير يك تاج نبود ) شاهي كه دلش اسير يك تاج نبود
جاي قدمش مگر كه معراج نبود؟
جز پيرهن كهنه به تن داشت مگر؟
والله ، كه مستحق تاراج نبود

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

رباعیات عاشورایی اصغر چرمی -( آنروز كه بر روي زمين افتادي ) * اصغر چرمی

2976
5

رباعیات عاشورایی اصغر چرمی -( آنروز كه بر روي زمين افتادي ) آنروز كه بر روي زمين افتادي
تا لحظه آخري كه جان مي دادي
ممنون توايم يا قديم الاحسان
چون ياد تمام شيعيان افتادي

شاعر : اصغر چرمی

  • جمعه
  • 2
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

امام حسین (ع) -( از دور یک سوار... بماند بقیه اش ) * مهدی موحدی

2868
9

امام حسین (ع) -( از دور یک سوار... بماند بقیه اش ) از دور یک سوار... بماند بقیه اش
یک دست آبدار... بماند بقیه اش

چیزی نمانده از لب و دندان و صورتش
بگذار نیزه دار ...بماند بقیه اش

طفلی که مانده بود به صحرای بی کسی
افتاد روی خار...بماند بقیه اش

اینجا سه غم به یاری یک دختر آمده
اول فراق یار ...بماند بقیه اش

روزی هزار دفعه سرش سنگ خورده است
روزی هزار بار ...بماند بقیه اش

بگذار یک قدم لب او روضه خوان شود
من از دلم قرار... بماند بقیه اش

حالا طبق رسیده و من سیب می خورم
عمه برو کنار.... بماند بقیه اش

لب روی لب گذاشت لبش رنگ خون گرفت
دستی به زلف یار...بماند بقیه اش

آری شمردن غم او سخت مشکل است
بگذار بیشمار بماند بقیه اش

قبرش بهشت کوچک دلهای عا

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مصیبت امام حسین (ع) -( مانند قیامت است و وحشتناک است ) * مهدی موحدی

3500
9

مصیبت امام حسین (ع) -( مانند قیامت است و وحشتناک است ) مانند قیامت است و وحشتناک است
جذاب ترین صحنه ولی غمناک است
این نیزه ادامه ی تن یک نفر است
یک مرد که جسم بی سرش صد چاک است
چیزی اگر از سرش نمانده عادی ست
مردی که هزار تکه اش بر خاک است
نازل شود آیه آیه از نی تطهیر
خونی که بریزد از گلویش پاک است
بر دور سرش ستاره ها می گردند
خورشیدترین ستاره ی افلاک است
این ماه که در کنار او سر زده است
یادآور داغ پیکری چالاک است
لب تشنه فرات! تشنه ماند از لب او
او آب حیات سفره ی لولاک است
از مادر غم؛ من چه بگویم زینب
فرزند علی؛ عقیله ای بی باک است
با صبر جمیل می شود زیبا دید
چون داغ حسین برتر از ادراک است

شاعر : مهدی موحدی

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر حسام یوسفی

امام حسین (ع) -( کاش پیغمبر تمام پیکرت بوسیده بود ) * امیر حسام یوسفی

26

امام حسین (ع) -( کاش پیغمبر تمام پیکرت بوسیده بود ) کاش پیغمبر تمام پیکرت بوسیده بود
صحنه ی کرببلا را او مفصل دیده بود
غالب چندین هزاران زخم رنگت کرده است
گوعیا ارباب بین خارها غلتیده بود
در تمام پیکرت طرح هلال ماه بود
بوی زهرا را عدو در قتله گه بوئیده بود
ضعفر جنی که خود آوای متن کربلاست
گفت زینب هم همانند شما جنگیده بود
سوی چشمان همه کم شد ز گرما و عطش
بوی دود و خون چرا در کربلا پیچیده بود
زینبم من معجرم قدرت نمایی میکند
قدرت من را پدر در کودکی سنجیده بود
اصغر شش ماهه ات از فرط گرما غش نمود
مثل گل تبخال ها بر صورتش روئیده بود
از عطش مانند ماهی هی لبانش باز کرد
تیغ اصغر کش ز سوی حرمله یک ایده بود

شاعر : امیر حسام یوسفی

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

امام حسین (ع) -( چشمی غروب را به تماشا نشسته بود ) * سید محمد بابا میری

19

امام حسین (ع) -( چشمی غروب را به تماشا نشسته بود ) چشمی غروب را به تماشا نشسته بود
وقتی مسیح حادثه از پا نشسته بود
در موج موج اشک خودش بود غوطه ور
چشمی که در مقابل دریا نشسته بود
خون بود و ناله بود و عطش، نیزه بود و سنگ...
مادر کنار محشر کبری نشسته بود!
طاقت نداشت بر تن بی سر نظر کند
همپای اشک زینبش اما نشسته بود
دستی به روی پهلو و دستی به آسمان
بر خاک زخم خورده ی صحرا نشسته بود
*
خورشید، ذره ذره به پایان خود رسید
در مقتلی که ام ابیها نشسته بود

شاعر : سید محمد بابا میری

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 13:09
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

روز عاشورا -( کربلا روی زمین بود و جهان آشفته بود ) * سید محمد بابا میری

17

روز عاشورا -( کربلا روی زمین بود و جهان آشفته بود ) کربلا روی زمین بود و جهان آشفته بود
در مدار غم هزاران کهکشان آشفته بود
جبرئیل آسیمه سر از عرش می آمد به فرش
بین توفان مصیبت موکنان آشفته بود
گرگ و میش آسمان بود و نبرد شعله ها
در گذار لحظه ها نبض زمان آشفته بود
رنگ صورت های گریان، نیلی و سرخ و کبود...
از پس باران خون، رنگین کمان آشفته بود!
چشم غیرت از فراز نیزه ها خون می گریست
از غم جانسوز گیسوی زنان آشفته بود
ذره ذره موج خون، خورشید را بلعید و رفت
در غروبی سرخ، دریا بی کران آشفته بود

شاعر : سید محمد بابا میری

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

نوحه واحد روز عاشورا -( زخمی و غرقابه ی خون بر زمین افتاده شاه بی سپاهی ) * بهمن عظیمی

61

نوحه واحد روز عاشورا -( زخمی و غرقابه ی خون بر زمین افتاده شاه بی سپاهی ) زخمی و غرقابه ی خون
بر زمین افتاده شاه بی سپاهی
با قلبی، غمین و مضطر
می کند سوی حرم گاهی نگاهی
وای، پیکرش پاره پاره ـ از کفش رفته چاره
وای غارت خیمه ها را ـ می کند او نظاره
سالار زینب
چون قلبِ، زینب کبری
دل آسمان ز داغ او شکسته
افتاده، میان گودال
شمر ظالم روی سینه اش نشسته
وای، در کفش کهنه خنجر ـ می بُرد از حسین سر
وای، می زند ضربه ها با ـ خنجرش روی حنجر
سالار زینب

دست و پا، زند حسین و
مادرش فاطمه رفتی دیگر از حال
با قلبی، شکسته آید
خواهرش به سر زنان به سوی گودال
وای، غرق خون پیکر او ـ بر سنان رفت سر او
وای، دشمنان فکر معجر ـ چه کند خواهر او
سالار زینب
بین این، غروب دلگیر
دشت کربلا شده لبریزِ

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:22
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

زمزمه وداع -( برادرم،تو رو جون خواهر یواش ) * عبدالله باقری

56

زمزمه وداع -( برادرم،تو رو جون خواهر یواش ) برادرم،تو رو جون خواهر یواش
یه دل سیر بذا نگات کنم داداش
از اولم دنیا به کام ما نگشت
زمان خوشبختی ما چه زود گذشت
پشت یه در،مادر زمین نشست
یه شب سحر،فرق بابام شکست
یادته که،جلو چشام حسن
چشای غمبارشو بست
خواهرت، چطور بمونه تو بری؟
مهلا مهلا،برگرد مسیحای حرم
داری میری افتاده یک کار از قلم
سخته ولی کرده وصیت مادرم
باید ببوسم حلق تو برادرم
حس میکنم،هستیم میره به باد
اشک چشام،مهلت بهم نداد…
بهت بگم،دستباف مادرم
داداش چقدر بهت میاد
خواهرت ،چطور بمونه تو بری

شاعر : عبدالله باقری

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:51
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

روضه باز قتلگاه -( هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم ) * علی اکبر لطیفیان

4017
8

روضه باز قتلگاه -( هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم ) هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم
سرت جدا شد و رَختَت جدا شد و دیدم
لبت كه تشنه شد و خشك شد به هم چسبید
به زورِ نیزه دهان تو وا شد و دیدم
حسین جان گره معجر مرا شل کرد
همین که پیرهنت نخ نما شد و دیدم
سر تو نیزه و شمشیر ها گره خوردند
شلوغ بود و صدا در صدا شد و دیدم

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • یکشنبه
  • 12
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 09:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر گودال -( شمر دون آمد به گودال و به سینه پا گذاشت ) * سید هاشم ساعی

2846
5

شعر گودال  -( شمر دون آمد به گودال و به سینه پا گذاشت  ) شمر دون آمد به گودال و به سینه پا گذاشت
آن یکی هم نیزه را در سینه ی تو جا گذاشت
زد سنان سنگی به پیشانی تو و مادر بدید
این غم عظما چه داغی بر دل زهرا گذاشت
صحنه را خواهر تماشا میکند از روی تل
زین سبب دستش به سر گر زینب کبری گذاشت
تا که خنجر را به حنجر می فشرد و میبرید
خواهرش دستش به روی دیده ی دریا گذاشت
پیرهن را از تنش یک نا نجیبی برده است
جسم او عریان میان خاک آن صحرا گذاشت

شاعر : سید هاشم ساعی

  • یکشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 12:45
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

گودال -( بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد ) * جعفر ابوالفتحی

2714
10

گودال -( بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد  ) بارها مردم و هر دفعه به تن جان آمد
تا زمانیکه برت زاده ی مرجان آمد
اول قصه ی ما خوب شروع شد اما
آخرش زیر سم اسب به پایان آمد

ته گودال به چشم تر خود من دیدم
باز سائل به در بیت سلیمان آمد
برد انگشتر و عمامه و نعلینت را
باز حرف از کرم و سفره ی احسان آمد
آمدم روی تل و شاعر دلخسته نوشت
چشم یعقوب سوی کلبه ی احزان آمد
نه فقط بهر تو با دیده ی دریا ، یارم
چشم دلدار تو با لشکر مژگان آمد
تا کند پاک ز چشم تو رد سم ها را
شد لگدمال تنم ، شمر به اذعان آمد

گفت زینب برو تا خرد و خمیرش نکنم
لحظه ی آخری از داغ تو پیرش نکنم

یاالله

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • سه شنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 07:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

متن مداحی روز عاشورا به سبک نوحه با نوای کربلایی حسن حسین خانی -( ای که میروی از بر خواهر کن یک لحظه صبری آهسته تر ) *

3648
9

متن مداحی روز عاشورا به سبک نوحه با نوای کربلایی حسن حسین خانی -( ای که میروی از بر خواهر     کن یک لحظه صبری آهسته تر ) ای که میروی از بر خواهر کن یک لحظه صبری آهسته تر
تا جای مادر لب را بگذارم بر جای بوسه ی تیر و خنجر
مهلا مهلا یا بن الزهرا
بنگر چشم بارانم نام تو را می خوانم من یک زن حیرانم
با لب های خشکیده میگذارم رنجیده روی رگ بریده
وای وای واویلا
وضع جان دادن او سخت شده می خندند
نقشه ای طرح و سپس چاله برایش کندند
خواست تا لب به مناجات کند باز ولیپ
با ته چکمه لب وا شده را می بندند
کربلا این رسم مهمان داری است
از گلوی میهمان خون جاری است
از دل می کشم ناله ی حزین
گر ببینمت بشکنه جبین
من می میرم اگر تو را
که پنجه میکشی روی زمین
ای لب تشنه زیر دشنه
پرخون می گردد مویت می خورد پنجه مویت وا می گردد ابرویت
تو ذبیح ع

  • پنج شنبه
  • 25
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 07:22
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 سیروس بداغی

یا اماه -( گفت در عصر عطش وقتِ وداع یا اماه ) * سیروس بداغی

2145
3

یا اماه  -( گفت در عصر عطش وقتِ وداع یا اماه ) گفت در عصر عطش وقتِ وداع ...یا اماه
نظری کن به من از مهر و وفا ...یا اماه

چه بگویم ز وداعی که زند شعله به جان
دخترانم همه افتاده زِ پا ...یا اماه

یک طرف نعشِ علی اکبر و یک سو قاسم
همه افتاده به صحرایِ بلا ...یا اماه

نه حبیبی نه زهیری نه ابالفضلِ علی
مانده ام من تک و تنها بخدا...یا اماه

بینِ گودالِ جفا یک نفر از دشمنِ دون
میکند رأسِ من از کینه جدا... یا اماه

میبُرد حنجرِ من خنجرِ دشمن زِ قفا
جانِ حیدر به تماشا تو نیا... یا اماه

پیرمردی که نبودش ز جفا نیزه و تیر
زده بر جسم من همواره عصا...یا اماه

بعد من رو به حرم میکند این دشمنِ دون
بعد من اهلِ حرم غرقِ عزا....یا اماه

نه برادر نه عمو نیس

  • یکشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 20:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

متن مذهبی برای عاشورا -( مادر ندارد شاهی که تنها مانده و لشکر ندارد ) *

9712
25

متن مذهبی برای عاشورا -( مادر ندارد شاهی که تنها مانده و لشکر ندارد ) مادر ندارد
شاهی که تنها مانده و لشکر ندارد
انقدر زخمی است
جایی برای بوسه بر پیکر ندارد
در بین گودال
افتاده و عمامه ای بر سر ندارد
می دید زینب
اما چنین در خاک و خون باور ندارد
دروش شلوغ ست
حالا که تنها مانده و یاور ندارد
می گفت زینب
شاید قاتل همرهش خنجر ندارد
با گریه می گفت
ای کاش می شد پیروهن را در نیارد
گودال تنگ است
صحرا مگر جایی از این بهتر ندارد
بر روی سینه
نیزه مزن وقتی که او سپر ندارد
کشتید اما
چرا دیگر انگشت و انگشتر ندارد
می گفت دشمن کارش تمام است او که اب اور ندارد
با کینه میزد
می گفت فرقی با حیدر ندارد
یک سو رباب است
بیچاره تنها مانده پسر ندارد

  • پنج شنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 05:58
  • نوشته شده توسط
  • دلاور
ادامه مطلب

متن مذهبی برای محرم -( شب ایتی طره ی گیسوی حسین ) *

1814
1

متن مذهبی برای محرم -( شب ایتی طره ی گیسوی حسین ) شب ایتی طره ی گیسوی حسین
خورشید بود پرتوی از روی حسین
پرسند اگر قبله ی عشاق کجاست
گویم که بود طاق دو ابروی حسین
یارب شهید کربلا امشب
مهمان بود بر خواهرش زینب
ای خسرو خوبان
زینب بود گریان
زیر سم اسبان تنش فردا
طفلان او گم گشته در صحرا
ای خسرو خوبان زینب بود گریان
گویند سگ چو مرد به کویت رود بهشت
دارم طمع به ان سگ کوی تو یا حسین

  • دوشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1394
  • ساعت
  • 06:34
  • نوشته شده توسط
  • دلاور
ادامه مطلب

دانلود سبک و متن اشعار عاشورا با صدای حاج مهدی سلحشور-واحد -( بابا تو که اماده ی سفری ) *

2946
2

دانلود سبک و متن اشعار عاشورا با صدای حاج مهدی سلحشور-واحد -( بابا تو که اماده ی سفری ) بابا تو که اماده ی سفری
نذار منو تنها با این همه غمها
چی میشه منو با خودت ببری
اگه بی کرونه صبوری تو
ولی دختر تو طاقت نمیاره
میمیره سکینه ز دوری تو
ببین دیگه جونم به لبها رسیده
منو نوازش کن شبیه حمیده
من که میدونم ای بابای غریبم
قراره یتیمی بشه نصیبم
اخه خوب میدونم دیگه دشمن تو
داره بابا جون قصد کشتن تو
بابا جونم بابا جونم بابا جونم بابا جون
************************
ببین داره عمه دل پر اهی
خبر داری از این همه غم و غربت
میدونی چقدر سخته بی پناهی
ببین مین چشما بی قراری
حلا که تو داری میری سوی میدون
ماها رو اخه دست کی می سپاری
اخه نداریم ما بدون تو سالار
چقدر خالیه بابا جای علمدار
نرو که میشه بی

  • یکشنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1394
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

نوحه روز عاشورا -( زخمی و غرقابه ی خون ) * بهمن عظیمی

10

نوحه روز عاشورا -( زخمی و غرقابه ی خون ) زخمی و غرقابه ی خون
بر زمین افتاده شاه بی سپاهی
با قلبی، غمین و مضطر
می کند سوی حرم گاهی نگاهی
وای، پیکرش پاره پاره ـ از کفش رفته چاره
وای غارت خیمه ها را ـ می کند او نظاره
سالار زینب
چون قلبِ، زینب کبری
دل آسمان ز داغ او شکسته
افتاده، میان گودال
شمر ظالم روی سینه اش نشسته
وای، در کفش کهنه خنجر ـ می بُرد از حسین سر
وای، می زند ضربه ها با ـ خنجرش روی حنجر
سالار زینب

دست و پا، زند حسین و
مادرش فاطمه رفته دیگر از حال
با قلبی، شکسته آید
خواهرش به سر زنان به سوی گودال
وای، غرق خون پیکر او ـ بر سنان رفت سر او
وای، دشمنان فکر معجر ـ چه کند خواهر او
سالار زینب
بین این، غروب دلگیر
دشت کربلا شده لبریزِ

  • شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد