رها از ما و من بوديم يکعمر
غريب يک وطن بوديم يکعمر
مزن حرف جدايی با من آخر
که يک جان و دو تن بوديم يکعمر
شاعر : یوسف رحیمی
- شنبه
- 8
- مهر
- 1396
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
رها از ما و من بوديم يکعمر
غريب يک وطن بوديم يکعمر
مزن حرف جدايی با من آخر
که يک جان و دو تن بوديم يکعمر
شاعر : یوسف رحیمی
فرش خون
زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد
فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد
نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو
یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد
روضه مکشوف شد ان وقت که از دست کمان
ناگهان تیر پرید و دهنت را پر کرد
غیرت بادیه جوشید از این عریانی
خاک برخواست و جای کفنت را پر کرد
نعل ها محض تن و پیرهنت تازه شدند
سم مرکب همه دشت تنت را پر کرد
غارت از خیمه زمانی که به گودال رسید
ساربان چشم عقیق یمنت را پر کرد
شاعر : حسن کردی
تا شاه بی رمق شد
هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد
رنگ جمال پرده نشینان پریده شد
تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک
افسار گرگ های حرامی دریده شد
`چون ماهی فتاده به صحرای خون”تنش
بر روی خارهای مغیلان کشیده شد
میگفت تشنه ام جگرم سوخته ولی
با سنگ و نیزه ناز دهانش خریده شد
هر کس رسید زخم به زخمش اضافه کرد
اعمال کشتنش به درازا کشیده شد
وقتی سه شعبه بوسه به قلب حسین زد
دنیا خراب،قامت زینب خمیده شد
شاعر : حسن کردی
کمی آرام برو کم شود این خون جگری
برده ای دل زهمه کاش زمن جان ببری
من هنوزم به دلم مانده تماشات کنم
چقدر زود شد ایام وصالت سپری
با تن پر پر اکبر چه وداعی کردی
بی عصا مانده ای ودست به روی کمری
تک تک اهل حرم دست به دامان تواند
سرپیری چقدر ناز تو باید بخری
مثل زهرا به سرت شانه کشیدم ای کاش
که نیفتد سر گیسوی تو دست دگری
نا امیدم که تو را باز ببینم اما
روی تل منتظرم تا که بگیرم خبری
ساربان مینگرد بد به دلم افتاده
می روی کاش که انگشتر خود را نبری
چادر خاکی من را نتکان گریه نکن
که مهیا شده ام بگذرم از هر گذری
شاعر : موسی علیمرادی
خاک گودال غرقه خون شد و بعد
شاه از اسب سرنگون شد و بعد
لرزه بر عرش و فرش افتاده
روی افلاک لاله گون شد و بعد
شمر آمد ولی به حال جنون
آهِ اهل حرم فزون شد و بعد
روی سینه نشست واویلا
من نگویم چگونه، چون شد و بعد
دست لرزان و دامنی پر خون
شمر از قتلگه برون شد وبعد
از قفا شد جدا سری ای وای
ناله میزد مادری ای وای
**********
از حرم بانویی خمیده دوید
پاره پاره تنی به مقتل دید
چادر خاکیش بخون رنگین
رشتهی طاقتش ز هم پاشید
ناگهان از رگ بریده صدا
یا اخیه الیه را بشنید
شد روان سوی پیکر خونین
با لب تشنه حنجری بوسید
استغاثه نموده با جدش
وامحمد ز سوز سینه کشید
خواهری نوحه خوان پیکر شد
همنوا با صدای مادر ش
**
کوچههای مدینه شد تکرار
این یکی قتلگاه و آن دیوار
نانجیب ای ستمگر قدار
پای چکمه ز سینه اش بردار
خنجرت را به حنجرش مگذار
اینکه افتاده روح احساس است
تشنه لب، داغدارِ عباس است
*****
نخل توحید را جوانه مگیر
بی جهت آنقدر بهانه مگیر
با لگد سینه اش نشانه مگیر
بر روی عرش آشیانه مگیر
این برادر، نه، امام من است
این امامِ علی الدوام من است
*****
شرم کن از نگاه مادریش
یا که از صولت پیمبریش
یا که از نعره های حیدریش
یا که از گریههای خواهریش
از چه آمد سنان، سنان در دست
نیزه را در دهان او بشکست
*****
تا که خنجر به روی شاه کشید
آسمان و زمین ز هم پاشید
قامت خواهری ز غصه خمید
ناگهان مادری ز راه رسید
آب از سر گذ
آید ، بوی مادر ز رویت
آمد زینب به سویت
بوسد زیر گلویت
محلاً محلا حسین جان
یابن الزهرا حسین جان 2
زینب، قربان اشک و آهت
اذنم ده تا که گردم
با طفلانت سپاهت
محلاً محلا حسین جان
یابن الزهرا حسین جان 2
تا بر ، قلبم اشاره کردی
دادی صبرم ولیکن
جانم آواره کردی
محلاً محلا حسین جان
یابن الزهرا حسین جان 2
بند اول
زخیمه تا که شد سوی میدان حسین
روان شدخواهرش به صد شور و به شین
بگفتا وصیت نموده مادرم
گلویت ببوسم تو شاه عالمین(۲)
مهلا مهلا حسین....
کرده وصیت مادرت حسین
بوسه زنم به حنجرت حسین(۲)
قدری آهستهتر خواهرت زینبم
زائر حنجرت تو شود این لبم
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
بند دوم
در میان عدو تا که تنها شده
بر سر کشتنش از چه دعوا شده
نیزه بر پهلویش میزدند از جفا
در حرم از غمش غصه برپا شده(۲)
ای تشنه لب حسین...
آمده مادر ز جنان حسین
مویه کُنان مویه کَنان حسین(۲)
راس نورانیت تاجدا شدحسین
خون بهایت به عالم خدا شدحسین
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین(۲)
شاعر : مرتضی محمودپور
روزی است اینکه حادثه کوس بلازده است
کوس بلا به معرکهٔ کربلا زده است
روزی است اینکه دست ستم، تیشۀ جفا
بر پای گلبن چمن مصطفا زده است
روزی است اینکه بسته تتق آه اهل بیت
چتر سیاه بر سر آل عبا زدهست
روزی است اینکه خشک شد از تاب تشنگی
آن چشمهای که خنده بر آب بقا زده است
روزی است اینکه کشتهٔ بیداد کربلا
زانوی داد در حرم کبریا زده است
امروز آن عزاست که چرخ کبود پوش
بر نیل جامه خاصه پی این عزا زده است
امروز ماتمیست که زهرا گشاده موی
بر سر زده ز حسرت و واحسرتا زده است
یعنی محرم آمد و روز ندامت است
روز ندامت چه، که روز قیامت است
روح القدس که پیش لسان فرشتههاست
از پیروان مرثیه خوانان کر
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد
نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است
کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد
ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد
رایت سیاه آمد، کربلا مجسم شد
پای خون دل وا کن دست موج پیدا کن
رو به سوی دریا کن، ساحلی فراهم شد
هر که رو به دریا کرد، آب روی ساحل شد
خنده را ز خاطر برد، آنکه گریه محرم شد
گریه کن! گلاب افشان! گل به خاک میافتد
باد مهرگان آمد، قامت علی خم شد
قاسم و تپیدنها لاله و دمیدنها
مجتبی و چیدنها، گل دوباره خرم شد
تشنه اضطراب آورد، آب میشود عباس
گو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمم شد
خادم برادر بود از ره وفاداری
ذات را موخر بود، مرگ را مقد
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
خون شفق ز پنجۀ خورشید میچکد
از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار
درچاه سرنگون فکند ماه مصر را
یعقوب را سفید کند چشم انتظار
پور ابوتراب جگر گوشه رسول
طفلی که بود گیسوی پیغمبرش مهار
روزی که پا به دایرۀ کربلا نهاد
بشنو چهها کشید ز چرخ ستم شعار
از زخم تیر بر بدن نازنین او
صد روزن از بهشت برین گشت آشکار
اول لبی که بوسه گه جبرئل بود
بی آب شد ز سنگ دلیهای روزگار
رنگین ز خون شدست ز بی رویی سپهر
رویی که میگذاشت برو مصطفی عذار
طفلی که ناقه الله او بود مصطفی
خصم سیاه دل شده بر سینهاش سوار
عیسی در آسمان چهارم گرفت گوش
پیچید بس که نوحه در
خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه
حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه
من چو خضرم و فُراتست اگر آب حیات
خضر کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه؟
آه از آن لحظه که اصغر به سر دوش پدر
داد حنجر به دَمِ غنچهِ پیکان، تشنه!
کودکانم که همه شهد و شکر میخوردند
حال، طوطی صفت، اندر شکرستان، تشنه
گفت شاه شهدا با پسر سعد لعین:
آب در کوزه روا داری و مهمان تشنه؟
مهر زهرا بود این آب و همه اولادش
کشته گشتند و فتادند به میدان تشنه
دیو و دَد جمله از این آب همه سیرابند
کس ندیده است لب آب، سلیمان تشنه
گبر و ترسا و نَصارٰی همه زین آب خورند
به لب نهر، جگر گوشۀ عمران تشنه
اکبرم کشته شد از تیغ شما در میدان
رفت در خلد برین شاه ج
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله برقِ خرمن گردونِ دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت، کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقهی دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روز حشر
با این عمل معاملهی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
شاعر : مرحوم محتشم کاشانی
لیله القدر منی من به فدای سر تو
گریهها میکنم هرشب به علی اکبر تو
خواهرت بسکه زمین خورده براه گودال
دیر آمد که بریدند زکین حنجر تو
از گلوی تو هنوز خون به زمین میریزد
بر رخت مانده بجاخون علی اصغر تو
چقدر زود سرت را به سنان کرد سنان
چونکه در مقتل تو هست هنوز مادرتو
از قفا راس ترا شمر چگونه ببرید
که زند لطمه به صورت ببرم دختر تو
ای همه هستی زینب چقدر پیر شدی
پیر گردیده از این غصهی تو خواهر تو
روی تل بودم و دیدم که پس از نحر شدن
پایمال سم اسبان شده چون پیکر تو
ای پر و بال همه اهل حرم خیز و ببین
به روی خاک چسان ریخته بال و پر تو
شاعر : مرتضی محمودپور
زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود
آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود
می خواستی که دین حقیقی بیان کنی
اما سپاه شمر در صدد ارتداد بود
هر کس رسید ضربه به قصد ثواب زد
قرآن بی علی ثمرش، این فساد بود
بعد از مصاف سعد لعین در خیال ری
می زد شراب و در دل خود شاد شاد بود
گهواره را به قیمت ارزان فروختند
بازار چوب کوفه از این رو کساد بود
بغض علی ست علت این ظلم آشکار
در قتلگاه جنگ سره اعتقاد بود
شاعر : علی اصغر یزدی
ای برادر ای برادر
با لبای تشته جون می کنی ای وای
ای برادر. ای برادر
جلو چشمام دست و پا می زنی ای وای
ای برادر ای برادر
بمیرم بدونه پیراهنی ای وای
ای برادر ای برادر
تا دیدم سنان و که به جانت افتاد
ای برادر ای برادر
با نیزه تا به جان دهانت افتاد
ای برادر ای برادر
از نفس خواهر قد کمانت افتاد
یکی داره می زنه
نیزه به پهلوی تو
یکی گرفته به مشت
برادرم موی تو
یکی با سنگ می زنه
میونه ابروی تو
یکی با خنجر داره
میاد حسین سوی تو
ای برادر ای برادر
از رومرکب تا به زیر افتادی دیدم
ای برادر ای برادر
ته گودال وقتی گیر افتادی دیدم
ای برادر ای برادر
زیر پا مثل حصیر افتادی دیدم
ای برادر. ای برادر
دیدم خنجراشو
در قتلگاه چشم تو سمت خیام بود
دعوا برای غارت راس امام بود
ای کاش مانده بود لباسی که داشتی
شاید برای مادر تو التیام بود
می گفت شمر بعد علی اصغرش حسین
دیگر توان نداشت و کارش تمام بود
آقا ببخش ،زینب اگر دیر آمده
در قتلگاه دور و برت ازدحام بود
فرمود تا امام علیکن بالفرار
بهر مخدرات فرار التزام بود
عدل علی به کینه ی این قوم علتی ست
این قوم پست در صدد انتقام بود
راسی که چوب خورد به دندان وبرلبش
آیه به آیه صوت رسایش پیام بود
گیسوی او به قامت نی ناله می سرود
بر اهلبیت سایه ی او مستدام بود
شاعر : علی اصغر یزدی
این همه نیزه این همه خنجر
چی کشیدی ای هستی خواهر
بی شماره زخم تو چی سر تو اومده
پاشو از جا مهربون خواهر تو اومده
ای خدا برادرم
زیر و رو کردن جسمتو اینها
موندی تو انگار زیر دست و پا
چطوری بقل کنم نا نداره بازوهام
چطوری نگات کنم کاشکی کور می شد چشام
ای خدا برادرم
شاعر : محسن طالبی پور
دانلود سبک
آنقدر زینب در این صحرا وُ دشت
یک تنه امشب به دنبالِ تو گشت
گاهی می گردد به دنبالِ سرت
گاهی می گردد به دنبالِ تنت
ای برادر جان کجا شد مسکنت؟
در کجا خواباند امشب دشمنت؟
ای حسین جان پشتم از داغت شکست
دردِ عالم بر دل و جانم نشست
السّلام ای لاله ی عریان بدن
السّلام ای شاهِ بی غسل و کفن
گو برادر جان کجا افتاده ای؟
یک بدن از چه دو جا افتاده ای؟
تا سحر بیتوته در صحرا کُنم
شاید امشب من تو را پیدا کنم
گر نبینم من تو را با اشکِ خود
یکسره این دشت را دریا کُنَم
ای حسین امشب تو مأیوسم نکن
اینقدر در آه و افسوسم نکن
رُخ بتابان لحظه ای ای نورِ پاک
تا بیایم در برت، روحی فداک!
شاعر : هستی محرابی
ای عصمتِ الهی، ای خواهرم کجایی؟
شد وقتِ بینوایی، داد از غمِ جدایی!
شد موسمِ وصالم، بینی که شرحِ حالم
این تو وُ این بلاها، خواهر نما حلالم
اِصبِر علی کلٌِ البَلا، قَد یقتُلُونِی الاَشقیا
الصٌَبرَ مُختارُ لَنا، لا تَندُبی فی غَمٌَنا
ای دربدر ای خون جگر، امُ المصائب خواهرم
یکدم بیا سیرم ببین، آمد وداعِ آخرم
از بعدِ قتلم خواهرم، جانِ تو وُ طفلانِ من
جانِ رقیه دخترِ بی معجر و نالان من
خواهر مبادا دشمنم سیلی زند بر روی آن
یا از سرِ جور و غضب هر سو کشد گیسوی آن
اِصبِر علی کلٌِ البلا، قَد یقتُلُونِی الاَشقیا
الصٌَبرَ مُختارُ لَنا لا تَندُبی فی غَمٌَنا
وقتِ هجومِ اشقیا، آتش زنند بر خیمه ها
جانِ تو
روزِ عاشورا ببین صحنه ی دشتِ بلا
در حصارِ دشمنند اهلِ بیتِ مصطفی
می کنند از جان و دل در رهِ ایمان دفاع
تا که دشمن می رسد در حریمِ خیمه ها
شیونِ زینب بلند یا علیِ مرتضی
جانِ جدّم یک نظر از کرم بر ما نما
هر طرف رویت کنی رقصِ تیر و نیزه ها
ناله ی اهلِ حرم یا اخا ادرک اخا
زاده ی خیرالنّسا نورِ عینِ مصطفی
با تنِ عریان چرا زیرِ سمِّ اسب ها
می وزد بادِ صبا روی نعشِ کشته ها
از علمدارِ رشید تا حسینِ سر جدا
داد فرمان از ستم شمرِ دونِ بی حیا
جمله غارت شد ز کین خیمه ی آلِ عبا
از زمینِ کربلا رفت تا شامِ سیاه
زینبِ بی معجر و این همه رنج و بلا
شاعر : هستی محرابی
حسینم وای حسینم وای (2)
حسینم وای حسینم وای (2)
برادر خیمه غم بر پاست (۲)
مرو که خواهرت تنهاست (۲)
مرو بی تو شوَد اهلِ حرم تنها
چه سازد خواهرت با این همه غمها (۲)
یا وَیلَنا یا وَیلَنا (۲)
هذا فراقُ بَّینَنا (۲)
حسین جان ای گلِ خوش منظرِ مادر
تو که راهی شَوی در جنگِ با کافر
اگر اُفتد به خاک و خون گلِ حیدر
اگر بُرَّند سرت با نیزه و خنجر
اگر بینم تو را صد پاره تن پیکر
امان وا از دلِ غم دیده یِ خواهر
منو این دشت و این صحرا
منو با این همه اعدا
مرو بی تو شوَد اهلِ حرم تنها (۲)
چه سازد خواهرت با این همه غمها (۲)
یا وَیلَنا یا وَیلَنا (۲)
هذا فراقُ بَینَنا (۲)
شود کارِ شب و روزم غم و زاری
کِه
بر زمین مولا فتاده (۲)
روبرو زینب ستاده
آمده قتلگه شمر بی دین
تا حسین را کشد از ره کین
یا حسین یا حسین یا حسین جان (۲)
********
شمر روی سینه نشسته (۲)
سینه او را شکسته
نانجیب خنجر از کین کشیده
از قفا حنجرش رابریده
یا حسین یا حسین یا حسین جان (۲)
********
بین گودال دست و پا زد (۲)
زینبش او را صدا زد
آه و وایلتا زین مصیبت
کشته شد زینت آل عصمت
یا حسین یا حسین یا حسین جان (۲)
********
ماتم عظمی به پا شد (۲)
کربلا ماتمسرا شد
زد عدو آتش کین به خیمه
راس پاک حسین روی نیزه
یا حسین یا حسین یا حسین جان (۲)
********
روز عاشورا
به دشت کربلا غوغا به پا شد (2)
به میدان رهسپر خون خدا شد
وداع آخرین است
دل زینب غمین است
گل زهرا حسین جان (2)
********
حسین را جان پاکش بر لب آمد (2)
که هنگام وداع زینب آمد
تمام حاصل من
بیا مشکن دل من
گل زهرا حسین جان (2)
********
به زینب گفت حسین راز دلش را (2)
که سوزانده تمام حاصلش را
روم خواهد به میدان
شوم کشته ی عدوان
گل زهرا حسین جان (2)
********
دعا کن خواهرت زینب بمیرد (2)
تو را در خاک و خون غلطان نبیند
امام مهربانم
بدون تو نمانم
گل زهرا حسین جان (2)
********
الا ای زینب غم پرور من (2)
صبوری پیشه کن ای خواهر من
شوم من پاره پیکر
به خون غلطان و بی سر
گل زهرا حسین جان (2)
******
روز عاشورا شهادت
دوباره روز عاشورا رسیده (2)
بریزد شیعه اشک از هر دو دیده
حسین نور دو عین است
غریب عالمین است
حسین جانم حسین جان (2)
********
حسین فاطمه تنهاست امروز (2)
اسیر لشگر اعداست انروز
به نیزه تکیه گاهش
به خیمه ها نگاهش
حسین جانم حسین جان (2)
********
به سنگ کینه بشکستند جبینش (2)
به خون آغشته شد روی منیرش
همه نامرد هستند
دل زینب شکستند
حسین جانم حسین جان (2)
********
تن فرزند زهرا روی خاک است (2)
تمام پیکر او چاک چاک است
رسید شمر سیه دل
نشسته در مقابل
حسین جانم حسین جان (2)
********
به مقتل شمر دون خنجر کشیده (2)
سر فرزند زهرا را بریده
به خیمه دخت حیدر
زند بر سینه و سر
حسین جانم حسین
روز عاشورا
وقت وداع آخر آمد
در خیمه ها برادر آمد
حسین کنار خواهر آمد
عزیز زهرا یا حسین جان (3)
********
ای نور چشمان تر من
جانانه ای بر مادر من
بنشین دمی تو در بر من
عزیز زهرا یا حسین جان (3)
********
زینب دلغمین و خسته
دل از همه جز او گسسته
در خیمه با حسین نشسته
عزیز زهرا یا حسین جان (3)
********
با دعوت خالق منان
من میروم به سوی میدان
کشته شوم از جور عدوان
عزیز زهرا یا حسین جان (3)
********
ای مظهر انوار یزدان
ای حامی مکتب قرآن
این دم حسین قلبم مسوزان
عزیز زهرا یا حسین جان (3)
********
ای زینب غم پرور من
بنما صبوری خواهر من
بر نیزه ها بینی سر من
عزیز زهرا یا حسین جان (3)
********
هر لحظه در
روز عاشورا (شهادت)
در روزعاشورای خونین
نامرد مردمان بی دین
در کربلا گشتند گلچین
حسین حسین حسین زهرا (3)
********
حسین دگر تنهای تنهاست
گردش همه لشکر اعداست
بر روی تل زینب کبراست
حسین حسین حسین زهرا (3)
********
کرب و بلا محشر کبراست
دشمن دین گرم تماشاست
گودال قتلگه چه غوغاست
حسین حسین حسین زهرا (3)
********
جسم حسین در خون تپیده
شمر از کمر خنجر کشیده
از پور زهرا سر بریده
حسین حسین حسین زهرا (3)
********
گودال گشته قتلگاهش
کرب و بلا شد قبله گاهش
بر صورت زینب نگاهش
حسین حسین حسین زهرا (3)
********
در کربلا هلهله برپاست
غلطان بخون حسین زهراست
سرش روی نیزه اعداست
حسین حسین حسین زهرا (3)
********
روز عاشورا (وداع)
روز عاشورا شده موسم غمها شده
سوی میدان رهسپر یوسف زهرا شده
جان پاک او رسیده بر لبش
آمده درر خیمه گاه زینبش
واحسینم واحسین (4)
********
ای عزیز مادرم خواهر غم پرورم
آمدم بهر وداع زینبم بنشین برم
اذن حق شد عازم میدان شوم
در همین جا کشته عدوان شوم
واحسینم واحسین (4)
********
ای حبیبم یا حسین من غریبم یا حسین
بین این عالم شده غم نصیبم یا حسین
سوز غمها کرده پیرم یا حسین
کن دعا دیگر بمیرم یا حسین
واحسینم واحسین (4)
********
کن صبوری پیشه، ای زینب غم پرورم
عصر عاشورای خون روی نی بینی سرم
تو ببینی آتش در خیمه ها
کعب و سیلی می زنند بر بچه ها
واحسینم واحسین (4)
********
روز عاشوراشده روز جنون
کربلا گردیده چون دریای خون
**
شاه دین باچهره ای افروخته
از غم اصحاب ویاران سوخته
**
کربلا چون صحنۀ محشر شده
لاله های باغ دین پرپر شده
**
ارباًاربا پیکر اکبر شده
غرقه در خون حنجر اصغر شده
**
پیکر عباس او نقش زمین
یوسف زهراست بی یار و معین
**
یکّه و تنهاست بی یار و حبیب
بین لشگر گشته تنها و غریب
**
آمده بهر وداع اخرش
درکنار غم رسیده خواهرش
**
گفت ای نوردلم زینب بیا
ای که جان تو بود بر لب بیا
**
آمده وقت جدایی خواهرم
لحظه ای بنشین گل من در برم
**
من چو حیدر شاه دین آزاده ام
بهر بذل جان خود آماده ام
**
تاکنم بر عهدو پیمانم وفا
می روم میدان به اذن کبریا
**
زینبم صدپاره پیکر م
ای خواهر مظلومه زینب
از چه تویی در تاب و درتب
ای برحسین نور دو دیده
ای از همه عالم بریده
وقت وصال حق رسیده
حسین حسین غریب زهرا(۳)
**
ای مظهر رحمت حسین جان
ای روح با عزّت حسین جان
تنها تویی یار و حبیبم
بنگر که بی صبر و شکیبم
برادرم مکن غریبم
حسین حسین غریب زهرا(۳)
**
خواهر نما صبر و تحمّل
برحق نما خواهر توکّل
نور دل و دیدۀ حیدر
ای هستی و جان برادر
روم سوی خلّاق داور
حسین حسین غریب زهرا(۳)
**
حسین من دلم مسوزان
نظرنما به حال طفلان
بی توشوم تنهای تنها
من چه کنم با کوه غمها
شوم اسیردست اعدا
حسین حسین غریب زهرا(۳)
**
پیغمبر کرب و بلایی
توبعد من صاحب لوایی
جان تو و جان یتیمان
جان تو واطفال عطشان
بما