روز عاشورا

مرتب سازی براساس

شعر کربلا و روز عاشورا -( آسمان و زمين با زينب ) *

1847
1

شعر کربلا و روز عاشورا -( آسمان و زمين با زينب ) آسمان و زمين با زينب
ديده هاشان ز گريه پر خون است
فاطمه دست بر كمر دارد
درد پهلوي او افزون است
به گمانم مصيبتي بر پا
به ميان زمين و كرب و بلاست
شمر بر روي سينه مولا
ذكر خواهر فقط واويلاست
نيزه اي را ميان حنجر او
دشمن از روي جهل خود جا كرد
اندكي نيزه اش را چرخاند
ناگهان در گلوي او تا كرد
هر كه با هر چه در توانش بود
راهي قتلگاه آقا شد
نينوا گشته پر ز خون خدا
تكه تكه عزيز زهرا شد
بين شمشير و نيزه در گودال
پيكر بي سر برادر ديد
خم شد و جاي مادرش زهرا
بوسه گاه رسول را بوسيد
به خدا گشته پير و زار و حزين
زينب از فرط غصه و ماتم
كمرش خم شده دخت علي
ز فشار غريبي و زين غم

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر روز عاشورا -( کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش ) * محمد صادق رسولی

3572
5

شعر روز عاشورا -( کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش ) کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته

در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگش

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( همه ي خونِ دلش از جگرش بيرون زد ) *

1733
5

شعر روز عاشورا -( همه ي خونِ دلش از جگرش بيرون زد ) همه ي خونِ دلش از جگرش بيرون زد
غم او لحظه ي قتل پسرش بيرون زد
آن چنان نيزه فرو رفت ميان تن او
در بدن رفت ولي بيشترش بيرون زد
زخم شمشير عميق است نه اندازه ي تير
تير بر سينه نشست از كمرش بيرون زد
قاتلش را وسط هلهله ها زينب ديد
كه ز گودال به همراه سرش بيرون زد
وقت غارت كسي آمد زرهش را دزديد
ديگري خنده كنان با سپرش بيرون زد
وقت دفن ِتن صدپاره اش از بين حصير
قسمتي از بدن مختصرش بيرون زد

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( این چه گردیست که بر پاست، خدا رحم کند ) * هادی کلانتریان

2309
4

شعر روز عاشورا -( این چه گردیست که بر پاست، خدا رحم کند  ) این چه گردیست که بر پاست، خدا رحم کند
آن سوی حادثه غوغاست،خدا رحم کند
در هـیـاهـوی زمیــن قـلـب زمـان مـیـگـیـرد
آسمان غرق تماشاست،خدا رحم کند
در سر شمر چه طرحیست که می چرخاند
خنجری را که مهیاست، خدا رحم کند
چـه شـده مـثـل دـلم نـبض زمـین میلرزد؟
این چه شوریست که برپاست؟ خدا رحم ک

شاعر : هادی کلانتریان

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 03:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم ) * هاشم طوسی

3635
6

شعر روز عاشورا -( هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم ) هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم
از معصیت رها شدم و با خدا شدم
معجون شیر مادر و اشک عزایتان
بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
آندم که تربت تو به کامم گذاشتند
دلداده ی تو و غم کرب و بلا شدم
با واژه های » بر لب خشکیده ات اسلام »
با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم
هر دفعه بر در تو زمین خورده آمدم
در زیر پرچم و علمت باز پا شدم
دیدم که بسته شد در رحمت بر روی من
وقتی بقدر یک نفس از تو جدا شدم
رویای بیکرانه و شیرین هر شبی
آقای ذره پرور و سالار زینبی
بر روی برگ برگ غزل جای شبنم است
اشکت به زخمهای دلم مثل مرهم است
زهرا نگاه کرده به من نوکرت شدم
جنس دل و تراشه ی این سینه از غم است
دار و ندارتان همگی خرج من شده
گر

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 03:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( دوباره تازه شد آیین غم ، بیا و ببین ) * محمد عباسیه کهن

2269
2

شعر روز عاشورا -( دوباره تازه شد آیین غم ، بیا و ببین ) دوباره تازه شد آیین غم ، بیا و ببین
جهان به سوگ حسین و زمانه چله نشین
نفس نفس غم و ناله، قدم قدم غربت
دوباره ماه محرم، به غم نشسته ترین
سیاه پوش خروشان به طبل و سنج عزا!
اگر چه صحن و سرا را تو بسته ای آذین
کمی ملاحظه کن، فاطمه شکست، بس است
بس است طبل مزن ای سیاه خشم آگین

شاعر : محمد عباسیه کهن

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( زمان به وقت محرم غروب عاشورا ) * عبدالصالح شمس الهی

2644
4

شعر روز عاشورا -( زمان به وقت محرم غروب عاشورا ) زمان به وقت محرم غروب عاشورا
صداي هلهله در دشت آخر غوغا
دوباره باز شده زخم كهنه دردي
دوباره دست پليدي كه سر زد از شورا
كنار شط فرات و ميان خيمه عطش
و قصه اي كه نوشته ست دست يك سقا
و باز گريه يك زن و دست و يك صورت
وباز ناله زينب و باز يا جدا
كنار خيمه نشستست دختري گل پوش
و مشق ميكند اينجا ، عطش ، امان ، بابا
گرفته شيون" طفلم كجاست "يك مادر
و گريه هاي فلك سوز در دل صحرا
كدام واژه بيايد كه روضه جان ندهد
كمك كنيد به شاعر كمك ، شما ، آقا
اميد ميرود آري اميد زينب هم
كه تيغ بركشد از جا اميد عاشورا

شاعر : عبدالصالح شمس الهی

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( کلاف و یوسفم را هر دو در بازار گم کردم ) * سید جعفر فاطمیان

1844
3

شعر روز عاشورا -( کلاف و یوسفم را هر دو در بازار گم کردم  ) کلاف و یوسفم را هر دو در بازار گم کردم
گل زهرائی ام را من در این گلزار گم کردم
بر آن بودم دل شیدا کنم در گیسویش پیدا
خدایا با چه کس گویم دل و دلدار گم کردم
اناالحق گوی می گردم به دنبال خم زلفش
سیه روزی تماشا کن طناب دار گم کردم
چه پیش آمد که در گودال زیر نیزه ها امروز
گلم را در زمان واپسین دیدار گم کردم
بگو یارا چرا صحرا ز عطر یاس لبریز است
همان یاسی که من بین در و دیوار گم کردم
بیا مادر که هم دردیم یادم هست می گفتی
که راه خانه را در کوچه چندین بار گم کردم

شاعر : سید جعفر فاطمیان

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

زمزمه عاشورا -( ذکر لبای تو امن یجیبه ) * اسماعیل شبرنگ

21

زمزمه عاشورا -( ذکر لبای تو امن یجیبه ) ای وای
ذکر لبای تو امن یجیبه
ببین که خواهرت دل بی شکیبه
چقدر حال و هوای تو غریبه
رحمی
بیا و کن به حال زار خواهر
بیا و نالَمو بخر برادر
نرو از خیمه ها با حال مضطر
وداع تو می کُشه من رو
انقدر نزن حرف جدایی
برادر غریب زینب
تنها امید خیمه هایی
( حسین من شهید بی سر)
حالا
که داری می ری از حرم برادر
آهسته تر برو غریب مادر
یه نگاهی بکن به چشمای تر
مادر
گفته که بوسه از لبات بگیرم
می ری و بعد تو به غم اسیرم
خدا کنه همین حالا بمیرم
دارم با حال زار و خسته
می بینمت از بالای تل
دیدم که غوغایی به پا شد
بالاسرت میون مقتل
( حسین من شهید بی سر)
ای وای
بااین که ناله هامو می شنیدن
ولی سرت رو از قفا بریدن
مگه مادر

  • جمعه
  • 26
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:41
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

اشعار روز عاشورا -( داداش دیدم من از روی تل ) * اسماعیل شبرنگ

7

اشعار روز عاشورا -( داداش دیدم من از روی تل ) داداش دیدم من از روی تل
غوغا شده میون مقتل
بااین که نالمو شنیدن
دیدم که موهاتو کشیدن
سرت رو از قفا بریدن
دیدم نشست روسینه ی تو
شکسته شد آیینه ی تو
به پا شده مدینه ی تو
( ای عشق زینب )
حسین من بال و پرت کو؟
به من بگو انگشترت کو ؟
کربلا غرق بوی سیبه
حسین من خیلی غریبه
برادرم شیب الخضیبه
هیچ کسی یاورم نبوده
من و جدایی از تو زوده
ببین که پیکرم کبوده
( ای عشق زینب )

شاعر : اسماعیل شبرنگ

  • جمعه
  • 26
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

نوحه شهادت روز عاشورا -( ای قرار قلب زینب - پیکرم می سوزد از تب ) * اسماعیل شبرنگ

6

نوحه شهادت روز عاشورا -( ای قرار قلب زینب - پیکرم می سوزد از تب ) ای قرار قلب زینب - پیکرم می سوزد از تب
امشب از داغ تو زینب گشته بی حال
عصر فردا پیکر ت در بین گودال
پیش چشمانم شود زخمی و پامال
( یا حبیبی یا حسین )
کربلا غوغاست امشب - شب عاشوراست امشب
قلب بی تاب حرم در شور و شین است
روضه خوان درد زینب عالمین است
ذکر لب های همه مولا حسین است
( یا حبیبی یا حسین )

شاعر : اسماعیل شبرنگ

  • جمعه
  • 26
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:00
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

اشعار عاشورا عطر سیب... -( دوباره عطر سیبی پا گرفته ) * اسماعیل شبرنگ

13

اشعار عاشورا عطر سیب... -( دوباره عطر سیبی پا گرفته  ) دوباره عطر سیبی پا گرفته قرار از سینه ی دنیا گرفته
زِ شور نام اربابم حسین است
که کار عاشقی بالا گرفته
همان آقا که کارش دستگیری است
میان قلب زارم جا گرفته
خدارا شکر آقای دو عالَم
دو دست خالی ما را گرفته
میان خانه ی دل باز امشب
عزا و گریه و غم پاگرفته
خدا ما را گدای تو نوشته
اسیر و مبتلای تو نوشته
بیا و یک نظر کن این دلم را
فدای عشق خود کن ، حاصلم را
برای اینکه دلشادم نمایی
بخر تو این دل ناقابلم را
شود آقا که از راه محبت
تو امشب حل نمایی مشکلم را
خدا با آب و خاک کربلایت
سرشته یا حسین آب و گلم را
تویی ارباب و من هم نوکر هستم
شنیدی اعتقاد کاملم را؟؟؟
دل مجنون و زارم با حسین است
عروج بالم امشب تا ح

  • جمعه
  • 26
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

نوحه ظهر عاشورا -( غرق خون پیکرت ـ آمده مادرت ) * روح اله گائینی

119

نوحه ظهر عاشورا -( غرق خون پیکرت ـ آمده مادرت ) غرق خون پیکرت ـ آمده مادرت
گودی مقتل تا رسیدم
دل از همه عالم بریدم
حسین من حسین من برادر من (2)
................................................
پیکر از هم گسست ـ استخوانها شکست
یک پیکر و این همه مرکب
ای وای امان از دل زینب
حسین من حسین من برادر من (2)
................................................
خون دل فاطمه ـ دارد این زمزمه
از غم تو به شور و شینم
غریب مادرم حسینم
حسین من حسین من برادر من (2)
................................................
شمر ملعون رسید ـ از قفا سر برید
یک قطره هم آبش ندادند
زان دُرّ نایابش ندادند
حسین من حسین من برادر من (2)

شاعر : روح اله گائینی

دانلود سبک

  • شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:21
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

نوحه گودال قتلگاه -( ماه شب تار ای حسینم ) * روح اله گائینی

143

نوحه گودال قتلگاه -( ماه شب تار ای حسینم ) ماه شب تار ای حسینم
دلبر و دلدار ای حسینم
خدانگهدار ای حسینم
غریب مادر یا حسین (2)
مهلاً مهلا یابن الزهرا بوسه زنم بر حنجرت
چگونه دل کنم ز تو در این وداع آخرت
غریب مادر یا حسین (2)
..................................

او می دوید و می دویدم
او می کشید و می کشیدم
او می برید و می بریدم
غریب مادر یا حسین (2)
تا که رسیدم روی تل رأس تو از تن شد جدا
ناله زدم وا احمدا وا فاطمه وا حیدرا
غریب مادر یا حسین (2)

شاعر : روح اله گائینی

دانلود سبک

  • شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 18:19
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

اشعار روز عاشورا -( برادر جان خدا پشت و پناهت ) * عابدین کاظمی

21

اشعار روز عاشورا -( برادر جان خدا پشت و پناهت ) برادر جان خدا پشت و پناهت
بیفکن یکدمی بر من نگاهت

اگر چه من به عشق تو اسیرم
نمی¬خواهم که راهت را بگیرم

فرس آهسته ران ای جان خواهر
که برمن یک وصیت کرده مادر

به هنگام وداع آخرینت
زنم بوسه گلوی نازنینت

بیا این کهنه پیراهن به تن کن
الا ای بی کفن خود را کفن کن

برادر جان نما این جامه در بر
کز این پیراهن آید بوی مادر

به تن کن ای تمام آرزویم
که در مقتل تو را زین بو بجویم

خداحافظ خداحافظ برادر
سلامم را ببر در نزد مادر

شاعر : عابدین کاظمی

  • یکشنبه
  • 28
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

اشعار روز عاشورا -( لحظه های آخر جدائیه ) * عابدین کاظمی

17

اشعار روز عاشورا -( لحظه های آخر جدائیه ) لحظه های آخر جدائیه
می¬دونم وقت خداحافظیه

تنها یادگار مادرم حسین
سایه¬تو کم نکن از سرم حسین

دلمو به غصه مبتلا نکن
دستمو رها تو کربلا نکن

این جدایی زده آتیش به جونم
تو می¬ری ولی باید من بمونم

داره دشمن تو رو از من می¬گیره
می¬دونه که بی تو زینب می¬میره

بی تو خیمه¬ها رو غارت می¬کنن
به خیام تو جسارت می¬کنن

سپر بلای بچه¬هات می شم
آخرش یه روز منم فدات می شم

شاعر : عابدین کاظمی

  • یکشنبه
  • 28
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:04
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا(ع) -( تُند از چــــه می رانی فَرَس ) *

2398
6

شعر روز عاشورا(ع) -( تُند از چــــه می رانی فَرَس      ) تُند از چــــه می رانی فَرَس زینب ندارد جز تــو کس
از بس که گفــــــتم یا حسین افتـــــــــــادم آخر از نَفَس
دیگر ز جــــان سیرم حسین داغت کند پــــــیرم حسین
رفتی بدان ای همسفــــــــــر من بی تو می میرم حسین
جانم حسین، جانم حسین(2)
ای روح و ریحـــــانم حسین آرامش جــــــــــانم حسین
ای نور چشمان همـــــــــــه افتاده ام از زمــــــــــزمه
از بسی که سیلی خـورده ام هستم شبیــــــــــــــه فاطمه
جانم حسین، جانم حسین(2)

  • سه شنبه
  • 30
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سینه زنی در روز عاشورا -( به لرزه آمد زمین کربلا ) *

11280
36

شعر سینه زنی در روز عاشورا -( به لرزه آمد زمین کربلا    ) به لرزه آمد زمین کربلا که شد سر حسین ز پیکرش جدا
حسین حسین حسین (2)
ز قتلگاه رسد به آه و زمزمه صدای گریه علی و فاطمه
که تشنه لب شده چنین فدا حسین حسین حسین حسین (2)
حسین حسین حسین (2)
جهان سیه شده به پیش خواهرش که قاتل از قفا بریده خنجرش
نشسته خون به دل از این عزا حسین حسین حسین حسین (2)
حسین حسین حسین (2)
ز زین فتاده است عزیز مرتضی به خون کشیده شد حریم مصطفی
صدای العطش رسد ز خیمه ها سکینه می زند صدای یا ابا
حسین حسین حسین (2)
کنا رعلقمه عزیز مرتضی دو دست نازنین ز پیکرش جدا
بگوش می رسد صدای یا اخاء حسین حسین حسین (2)
حسین حسین حسین (2)

  • چهارشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید ) * علی معلم دامغانی

4399
7

شعر روز عاشورا -( روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید ) روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید
بر خشک‌چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم‌
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم‌
خورشید را بر نیزه‌؟ آری‌، این‌چنین است‌
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است‌
بر صخره از سیب زنخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کم‌تر می‌توان دید
بی‌درد مردم ما خدا، بی‌درد مردم‌
نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم‌
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم‌
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم‌
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علم‌دار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفا را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگ‌ریز باغ زهرا برگ کردیم‌
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم‌
چون بیو

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( شن بود و باد، قافله بود و غبار بود ) * سعید بیابانکی

2291
2

شعر روز عاشورا -( شن بود و باد، قافله بود و غبار بود ) شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم‌انتظار بود
فرصت نداشت جامه نیلی به تن کند
خورشید، سر برهنه، لب کوهسار بود
گویی به پیشواز نزول فرشته‌ها
صحرا پر از ستارة دنباله‌دار بود
می‌سوخت در کویر، عطشناک و روزه‌دار
نخلی که از رسول خدا، یادگار بود
نخلی که از میان هزاران هزار فصل
شیواترین مقدمه نوبهار بود
شن بود و باد، نخلِ شقایق‌تبار عشق
تندیسِ واژگون شده‌ای در غبار بود
می‌آمد از غبار، غم‌آلود و شرمسار
آشفته یال، و شیهه‌زن و بی‌قرار بود
بیرون دویده دختر زهرا ز خمیه‌ها
برگشته بود اسب، ولی بی‌سوار بود

شاعر : سعید بیابانکی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

زبانحال وداع روز عاشورا -( يابن زهرا آهسته تر اي نور عينم جاري شده اشك دوعينم ) * عابدین کاظمی

15

زبانحال وداع روز عاشورا -( يابن زهرا   آهسته تر اي نور عينم  جاري شده اشك دوعينم ) يابن زهرا آهسته تر اي نور عينم جاري شده اشك دوعينم
آهسته تر برو حسينم برادر (2)
خواهم اي ماه منيرم برسرت قرآن بگيرم
مي روي اما بدان من از فراق تو بميرم
اي حسين جان خدانگهدار اي حسين جان (3)
يابن زهرا بيانگاهي سوي من كن اين كهنه پيراهن به تن كن
بادست خود خود را كفن كن برادر (2)
من فداي ماه رويت صبر كن آيم به سويت
تا به جاي مادرم بوسه زنم زير گلويت
اي حسين جان خدانگهدار اي حسين جان (3)
اي حسين جان بردختر خود كن نظاره گويم تو رامن با اشاره
واكن زگوشش گوشواره برادر (2)
كن تماشا اشك وآهش بوسه زن برروي ماهش
تاكني اورا نوازش مانده بر دستت نگاهش
اي حسين جان خدانگهدار اي حسين جان (3)

شاعر : عابدین کاظ

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 13:33
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز عاشورا -( زینب برای بی‌کفنش گریه می‌کند ) * رضا باقریان

2206
6

شعر روز عاشورا -( زینب برای بی‌کفنش گریه می‌کند ) زینب برای بی‌کفنش گریه می‌کند
بر قطعه قطعه‌های تنش گریه می‌کند
بر حنجر بریده‌ی این شاهِ بی‌کفن
همراه مادر حسنش گریه می‌کند
دور از نگاه اهل حرم بین قتلگاه
بر خون گوشه‌ی دهنش گریه می‌کند
حالا کنار خیل ملائک نشسته و
بر زخم پاره‌ی بدنش گریه می‌کند
افتاده روی خاک و به خود لطمه می‌زند
دارد برای پیروهنش گریه می‌کند
دیگر توان لطمه ندارد ز هوش رفت
با آهِ خسته‌ی سخنش گریه می‌کند
در زیر دست و پای ستوران گلاب شد
حالا به بوی یاسمنش گریه می‌کند
باور نمی‌کند که جدا از حسین شد
دور از برادر و وطنش گریه می‌کند
باید سوار ناقه‌ی عریان شود، ولی
بر باغ و لاله و چمنش گریه می‌کند
نامحرمان به هلهله مشغول و، در عوض
زین

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( تیری سه‌شعبه قلب کسی را نشانه زد ) * رضا باقریان

1781
5

شعر روز و عصر عاشورا -( تیری سه‌شعبه قلب کسی را نشانه زد ) تیری سه‌شعبه قلب کسی را نشانه زد
خونابه‌های تازه زِ قلبش جوانه زد
سنگی شکست گوشه‌ی ابروی عشق را
شمشیر و نیزه روی تنش آشیانه زد
بیچاره مرد، رو به حرم دیده باز کرد
که ناگهان ز خیمه‌اَش آتش زبانه زد
آن سوی خیمه دست کسی روی گوش بود
امّا کسی به صورت او تازیانه زد
گاهی به روی صورت و، گاهی به گوش او
گاهی به بازوان و به کتف و به شانه زد

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( ای کاش که می‌شد کفنی داشته باشی ) * رضا باقریان

2764
5

شعر روز و عصر عاشورا -( ای کاش که می‌شد کفنی داشته باشی ) ای کاش که می‌شد کفنی داشته باشی
یا جای کفن پیروهنی داشته باشی
ای کاش دمی که به حرم فاطمه آمد
می‌شد سر و جان و بدنی داشته باشی
در طشت طلا بودی و، ای کاش نمی‌شد
با چوب، تو خونین دهنی داشته باشی
ای کاش نمی‌شد که به زیر سُمِ اسبان
ای یوسفِ زهرا بدنی داشته باشی
ای وای اگر بینِ همین شعله و آتش
باغی زِ گُل و یاسمنی داشته باشی
ای کاش که با نیزه و شمشیر نمی‌شد
در کرببلا پاره‌تنی داشته باشی
لعنت به کسی که نَتوانست ببیند
در دست، عقیق یمنی داشته باشی

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( مصحف بی ورق، در این گودال ) * رضا باقریان

2315
3

شعر روز و عصر عاشورا -( مصحف بی ورق، در این گودال ) مصحف بی ورق، در این گودال
بوی سیب معطری داری
به روی نیزه ای و می بینم
قد و بالای محشری داری
با لبِ دشنه های کُند شده
ای برادر چه حنجری داری
بسکه پامال اسب ها شده ای
چه بگویم چه پیکری داری
گوئیا با عصا شکسته شده
وای بر من،عجب سری داری
بینِ این دشت هر چه می بینم
روی این خاک، اکبری داری

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( مردی میان گودیِ یک قتلگاه بود ) * رضا باقریان

2664
6

شعر روز و عصر عاشورا -( مردی میان گودیِ یک قتلگاه بود ) مردی میان گودیِ یک قتلگاه بود
غرق عطش، نظاره‌گر خیمه‌گاه بود
یک ساربان به سوی پَرش اوج می‌گرفت
مقصودِ او بُریدن انگشت شاه بود
از تّلِ زینبیّه کسی آه می‌کشد
یعنی که روزگارِ سفیدش سیاه بود
غرق نظاره بود، به سوی برادرش
معلوم بود، اینکه دگر بی‌پناه بود
آنچه به پيش چشم ترش روی نیزه رفت
چندین سر بریده و، خورشید و ماه بود
همراه خیمه‌ها دلش آتش گرفته است
حتما کسی به گودی یک قتلگاه بود

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( زخمی‌ترین مسافرِ کرببلا شدی ) * رضا باقریان

2061
3

شعر روز و عصر عاشورا -( زخمی‌ترین مسافرِ  کرببلا شدی ) زخمی‌ترین مسافرِ کرببلا شدی
بعد از سه روز بی‌کفنی، بوریا شدی
دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی‌شود
ذبحِ عظیم بودی و خون خدا شدی
بسکه تمامِ پیکر تو زخم دیده است
با تیر و نیزه‌ها، چه قَدَر آشنا شدی
رأس تو روی نی، وَ تنت زير آفتاب
ای پاره‌پاره‌تن چه قَدَر نخ‌نما شدی
ای نخ‌نماترین بدن زیر آفتاب
هم‌سطحِ این زمین پُر از نینوا شدی
خولی تو را برای تنور انتخاب کرد
باور نمی‌کنم که تو از من جدا شدی
وقتی صدای ناله‌ی زهرا بلند شد
هم من به غم، وَ هم تو به غم مبتلا شدی
قرآن مخوان برادرم از روی نیزه‌ها
اسباب گریه‌ی حرم کبریا شدی

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصرعاشورا -( همه اصحاب بال و پر دادند ) * رضا باقریان

1956
1

شعر روز و عصرعاشورا -( همه اصحاب بال و پر دادند ) همه اصحاب بال و پر دادند
کربلا را ز خون ثمر دادند
بسکه دلداه ات شده بودند
در رهت عاشقانه سر دادند
یک به یک پیش پات افتادند
زخم ها در صدات افتادند
سرشان یک به یک جدا می شد
و خریدارشان خدا می شد
راست قامت شدند بر نیزه
سهمت از کربلا، بلا می شد
به سر نعششان دعا کردی
و اباالفضل را صدا کردی
نه علی مانده نه علمداری
نه حبیبی نه قاسمی داری
بینِ یک مشت جاهل بی دین
تک و تنهایی و گرفتاری
لشگر کفر حمله ور می شد
نیزه هاشان چه تیزتر می شد
مرکبی رد شد از کنار تنت
نیزه ای را نشاند بر دهنت
در همان گیر و دار، نامردی
خنجری را کشید بر بدنت
تکیه دادی به نیزه، واویلا
زینبت ناله کرد، یازهرا
زخم هایت که بیشتر می شد
قد

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 04:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( هر سنگ با تمام توان می رسید آه ) * رضا باقریان

2082
4

شعر روز و عصر عاشورا -( هر سنگ با تمام توان می رسید آه ) هر سنگ با تمام توان می رسید آه
خون از سرش به روی زمین می چکید آه
با دستهای بی رمق و تیر خورده اش
یک نیزه را ز سینه خود می کشید آه
افتاده بود روی زمین و از آن طرف
با دشنه ای کسی به سویش می دوید آه
از چِلّه کمان به تنش پیش مادرش
تیری سه شعبه با هیجان می پرید آه
در گیر و دار ضربه به جسم مطهرش
گرگی رسید و پیکر او را درید آه
پیش نگاه اهل حرم بینِ قتلگه
یک هرزه آمد و سر او را برید آه

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر روز و عصر عاشورا -( حجت قبول یوسف بی پیروهَن حسین ) * رضا باقریان

2108
4

شعر روز و عصر عاشورا -(  حجت قبول یوسف بی پیروهَن حسین ) حجت قبول یوسف بی پیروهَن حسین
حجت قبول کشتۀ صد پاره تن حسین
آقا کجا سزایِ تو آواره بودن است
آه ای غریبِ خستۀ دور از بدن حسین
مگذار خواهر تو از این پیرتر شود
آقا قسم به حضرت اُمُّ الحَسَن، حسین
اهل حرم عزای تو دارند ای غریب
یعنی نگاه بر گلویت دوختن حسین
زینب اسیر دردِ فراقِ تو می شود
ای سایۀ سیر حرم، ای بی کفن حسین

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 5
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد