روز عاشورا

مرتب سازی براساس
 موسی  علیمرادی

شعر ظهر عاشورا -( اين پاره پارهاي تن يوسف من است ) * موسی علیمرادی

2176
2

شعر ظهر عاشورا -( اين پاره پارهاي تن يوسف من است ) اين پاره پارهاي تن يوسف من است
اين باز مانده بدن يوسف من است
هر قدر بیشتر به تنت خیره می شوم
باور نمی کنم که تن یوسف من است
در قتلگاه گم شده بودم مرا رساند
عطری که عطر پیر هن یوسف من است
مادر كه داد پيرهن كهنه را نگفت
تنها نشانه يافتن يوسف من است
مرثیه من ای غزل سر بریده ام
بر قطعه ای بدل شدن یوسف من است

شاعر : موسی علیمرادی

  • یکشنبه
  • 26
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر عصر عاشورا -( رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها ) * عباس احمدی

4075
5

شعر عصر عاشورا -( رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها ) رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها
زل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها
گفتی ابن الحیدرم آخر نمی دانی مگر
می شود حبّ علی منجر به خیلی چیزها
دیده جای خالی ات را آن سوار و دوخته
چشم بر گهواره بر معجر به خیلی چیزها
روی پیشانی ز جای مهر خون جاری شده
سنگ دارد می زند لشگر به خیلی چیزها
تیر را جای جلو از پشت در می آوری
گیر کرده ظاهرا از پر به خیلی چیزها
آنطرف از دور دیدم سارقی را در کمین
چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها
جا گرفته روی سینه آن سگ هار از قفا
می زند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها
کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت
می خورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها
با قد خم مادرت آمد عیادت، کرده ای
یاد

  • یکشنبه
  • 26
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( داشت هرچند گل جان تو پرپر میشد ) * مصطفی متولی

2398
2

شعر عصر عاشورا -( داشت هرچند گل جان تو پرپر میشد    ) داشت هرچند گل جان تو پرپر میشد
از شمیمش همه ی دشت معطر میشد
من فقط داشتم از دلهره می لرزیدم
پیش چشمم که تن پاک تو بی سر میشد
کاری از دست کسی بر نمی آمد انگار
چون که تقدیر دلم داشت مقدّر میشد
قول دادی که شفاعت کنی از قاتل خود
ولی آنروز مگر حرف تو باور میشد
به تو هر ضربه که میخورد خدا میداند
ضربان دل من چند برابر میشد
زرهت بیشتر ای کاش تحمل میکرد
لاأقل عمق جراحات تو کمتر میشد
آن زمانیکه لب تیغ به حلقومت خورد
حنجرت کاش مطیع دم خنجر میشد

شاعر : مصطفی متولی

  • یکشنبه
  • 26
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ظهر و عصر عاشورا -( از عطش لب روي لب مي‌زد و پرپر مي‌زد ) * علی صالحی

3176
6

شعر ظهر و عصر عاشورا -( از عطش لب روي لب مي‌زد و پرپر مي‌زد ) از عطش لب روي لب مي‌زد و پرپر مي‌زد
تير هم بوسه به دندان مطهّر مي‌زد
در قفس بود و دگر قدرت پرواز نداشت
سنگ از هر طرفي دور تنش پر مي‌زد
تا كه شمشير به كتف و سر و بازو مي‌خورد
مادري ،‌دستِ شكسته شده ،‌ بر سر مي‌زد
خواهرش از روي تل داشت تماشا مي‌كرد:
چه كسي نيزه به پهلوي برادر مي‌زد؟
نفَسش تا ببُرَد تير سه شعبه كم بود
تير مي‌آمد و بر گوديِ حنجر مي‌زد
كار را تا كه كند يكسره ، قاتل آمد...
خنده بر لب...كه خودش ضربه‌ي آخر مي‌زد
پنجه در بين محاسن زده و خنجر را
داشت بر نقطه‌ي گلبوسه‌ي خواهر مي‌زد
تا كه فهميد ، زني ((واي بُنَيَّ)) مي‌گفت
با لگد بر پسرش بدتر و بدتر مي‌زد

شاعر : علی صالحی

  • یکشنبه
  • 26
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 06:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( این مه کمان ابرویش با هر هلالی فرق دارد ) * فهیم بخشی

1947
3

شعر روز و عصر عاشورا -( این مه کمان ابرویش با هر هلالی فرق دارد ) این مه کمان ابرویش با هر هلالی فرق دارد
این نقطه ی پیوند دل با هر وصالی فرق دارد
کرببلا میدانگه ققنوس های سرخ نای است
پر پر شدن در آن مکان با این حوالی فرق دارد
آنجا تمام قرن ها در یک سلام ساده جاری است
تقویم آن با ماه و سالِ سرد و خالی فرق دارد
یک حج رها گردید تا معنای حاجی زنده ماند
آیینه ی آن حاجیان با هر زلالی فرق دارد
فرزند زهرا در دل شب خطبه ی: هل من؟ ندا داد
این بار این پرسش دگر با هر سوالی فرق دارد
معنای بودن در "تمنای نبودن" جلوه گر گشت
این شیوه ی بودن دگر با هر روالی فرق دارد
هفتاد و دو خورشید عاشق گرد یک پیمانه گشتند
مردان حق تدبیرشان با هر رجالی فرق دارد
یک سوی خصم بیشمار آن سوی فر

  • پنج شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 05:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( زني ز خيمه دوان بود و...، آه! مي كشتند ) *

1954
2

شعر روز عاشورا -( زني ز خيمه دوان بود و...، آه! مي كشتند ) زني ز خيمه دوان بود و...، آه! مي كشتند
ميـان آن هـمه ، در قتلگاه مي كشتند
به ياد حضرت خاتم كه بوسه مي زد بر
گلوي خشك تو، از بوسه گاه مي كشتند
تـو آفـتاب تمامي كه مانـده اي تـنها
تو را كه پيش دو دستان ماه مي كشتند!
و مشك تشنه ي لب هاي آيه خوانت بود
همان زمان كه تو را بي سپاه مي كشتند
مگر دوباره به تقويم كوفه قربان بود
كه آيه آيه تو را بين راه مي كشتند؟
هنوز وقت غروب آسمان در اين فكر است
تو را براي كدامين گناه مي كشتند !

  • پنج شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر عصر عاشورا -( دوباره لحظه ی سرخ قیام عاشورا ) *

2156
2

شعر عصر عاشورا -( دوباره لحظه ی سرخ قیام عاشورا  ) دوباره لحظه ی سرخ قیام عاشورا
دوباره خون به دلم کرده نام عاشورا
نشسته روی لبم السّلام علیک
چه کرده با دل من السّلام عاشورا
برای ناله ی هل من معین تو،لبّیک
بگویم از سر شوق ای امام عاشورا
خدا کند که بمیرم میان روضه تان
از این جراحت بی التیام عاشورا
نفس کشیدن من علّتش فقط این است
بگیرم از ته دل انتقام عاشورا
تمام همّتم این است یارتان باشم
که مستقر بشوم در خیام عاشورا
به زیر بار ستم ها نرفتن ای آقا
بُوَد همیشه و هر جا پیام عاشورا
مگر که زینت دوش نبی نبودی تو
چه شد شکسته شد آن احترام عاشورا؟؟؟!

  • پنج شنبه
  • 7
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات ظهر عاشورا -( ای که غارت شده پیراهنی و رأس و عبات ) *

2391
2

شعر مناجات ظهر عاشورا -( ای که غارت شده پیراهنی و رأس و عبات ) ای که غارت شده پیراهنی و رأس و عبات
ای شه تشنه لبم ای همه عالم به فدات
تو دعا کن که منم کشته ی بی سر بشوم
شده دل پر ز الم از اثر سوز دعات
گودی قتلگهت بحر پر از خون سر است
بوی خون میدهد این خشک، لب غرق نوات
بوی نیلوفری گنبد تو مستم کرد
دم عشق است هوای حرم کرببلات
مرده ها زنده شوند از کرم چشمانت
گر خورد بر بدن خاک ز خاک پس پات
ذکر یا زینب ات ای یار مرا مجنون کرد
می رسد بر دل ما نوحه ی غمهای صدات
لب، تو تر کن که شود کون و مکان کُن فیکُن
زیر فرمان تو باشند شها کل کرات
بهترین واژه اشعار دل غمزده ام!
بهترین واژه حسین است نوشتم به دوات
کن دوا از کرمت ، درد من بی سر و پا
غم عالم ببرد گوشه ی آن چشم و ن

  • پنج شنبه
  • 7
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 08:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز و عصر عاشورا -( سقا كه رفت با رفتنش چه بر سرت رفت ) * رضا قربانی

2091
3

شعر روز و عصر عاشورا -( سقا كه رفت با رفتنش چه بر سرت رفت ) سقا كه رفت با رفتنش چه بر سرت رفت
پشتِ سرش پشت و پناه و لشگرت رفت
گفتم خدا رحمي كُنَد اهل ِ حرم را
تا در كنار ِ علقمه آب آورت رفت
بَهر ِ عروس ِ مادرم خيلي دلم سوخت
تا كه سه شعبه در گلويِ اصغرت رفت
بيخود براي كشتنت خنجر كشيدند
كشته شدي آن لحظه اي كه اكبرت رفت
از حال رفتي و منم از حال رفتم
تير ِ سه پر تا پر همينكه در پرت رفت
يك گوشه اي رفتم نشستم گريه كردم
وقتيكه شمر با چكمه اش بر پيكرت رفت
عريان به روي خاك افتادي و ديدم
با چشم ِ گريان از كنارت مادرت رفت
از گوش هايِ ما كشيدند گوشواره
انگشت هايت تا كه با انگشترت رفت
زجر آمد و لكنت گرفت شيرين زبانت
با تازيانه تا سراغ ِ دخترت رفت...
ماندي به زير ِ

  • شنبه
  • 9
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دو غزل پیوسته برای دو غریب -( بگذار بیاییم به مهمانی چشمت ) * عمار موحد

2888
2

دو غزل پیوسته برای دو غریب -( بگذار بیاییم به مهمانی چشمت ) بگذار بیاییم به مهمانی چشمت
چون مور به دربار سلیمانی چشمت
بگذار که از هندِ خیال آینه بندیم
تا صحن غزل‌های خراسانی چشمت
ما رود کویریم، چرا خشک بمیریم؟
دست عطش و دامن بارانی چشمت
از خویش رمیده‌ست و به دام تو رسیده‌ست
مست است غزالم ز غزل‌خوانی چشمت
افسانه به گیسوی پری شانه نساید
تا هست پریشان پریشانی چشمت
از سینه‌ی آدم جگر کفر درآورد
تا آینه گسترد مسلمانی چشمت
عمری‌ست که بر تن کفن سرخ بپوشیم
با زخم دل مقتل پنهانی چشمت
***
مقتل بگشا چشم تو این بار خطیب است
دعبل شدنم از اثر «یابن شبیب» است
دستان فلک در شفق شرم خضاب است
زان داغ که بر قلب تو از شیب خضیب است
انگار که از گوشه‌ی چشم تو چکیده‌ست
این هشت

  • سه شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 08:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

دانلود سبک زمینه شب عاشورا -( خیمه ها گرم ذکر یا رب ربنا یا الهی بر لب ) *

2395
4

دانلود سبک زمینه شب عاشورا -( خیمه ها گرم ذکر یا رب     ربنا یا الهی بر لب ) (امشب کربلا غوغاست امشب شب عاشوراست)
خیمه ها گرم ذکر یا رب ربنا یا الهی بر لب
عاشقا می خونن امون از غمهای دل بی بی زینب
امشب زینب دلشوره داره
دائم اشک چشماش می باره
دل بی قرار از داغ یاره
ذکر همه واویلاست امشب شب عاشوراست
(اامشب کربلا غوغاست امشب شب عاشوراست)
لحضه ها پره از باروونه هوای کربلا محزونه
برای اصغر شش ماهه مادرش لالاایی میخونه
هر دم نم نم چشما میباره
خواب اصغربین گهواره
امشب تا صبح سقا بیداره
ماه خیمه ها سقاست امشب کربلا غوغاست
(امشب کربلا غوغاست امشب شب عاشوراست)
زینب وکوه دردو غمها امون از صبح روز فردا
انگاراز وسط اون گودال می رسه ناله های زهرا
فردا صحرا دریای خونه
مولای ما تنها م

  • یکشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( بالین همه رفتم و بالین خود اما ) *

2247
1

شعر روز عاشورا -( بالین همه رفتم و بالین خود اما ) بالین همه رفتم و بالین خود اما
یارب بنگر شمر دم آخرم آمد
گویید که این نیست تن بی سر بابا
گر در پی من دختر غم پرورم آمد
گویید که این پیکر صد پاره حسین نیست
بعدا به کنار من اگر خواهرم آمد
خنجر به گلویم مگذار صبر کن ای شمر
با پهلوی بشکسته ببین مادرم

  • یکشنبه
  • 8
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 05:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( مردي رسيد تا كفنش را درو كند ) *

2008
4

شعر روز عاشورا -( مردي رسيد تا كفنش را درو كند ) مردي رسيد تا كفنش را درو كند
با نقشه اي پيروهنش را درو كند
از آنطرف با عجله ديگري رسيد
نيزه زده تا دهنش را درو كند
يك نه، دو نه، دوازده ضربه ميزند
شمر آمده تا كه تنش را درو كند
با خنجر كهنه نشست روي سينه تا
آن تكه هاي ياسمنش را درو كند

  • یکشنبه
  • 4
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( يابن الحسن من از حضورت شرمسارم ) * محمدحميد جودوي

2305
4

شعر روز عاشورا -( يابن الحسن من از حضورت شرمسارم ) يابن الحسن من از حضورت شرمسارم
جادارد از اين غم اگر كه خون ببارم
آخر چه شد تا عمه جانت ام كلثوم
با شمر گفتا حاجتي من با تو دارم
--------------
گفتا كه چون داري جواب جد ما را
بر حال ما گر چشم پيغمبر بيافتد
بيرون ببر از بين ما اين راس ها را
تا چشم نامحرم به ما كمتر بيافتد
--------------
اما مگر آن بي حيا قدري حيا كرد
رحمي بحال وروز ان غمديده ها كرد
رقاصه ها آورد و با آواز شادي
سر هاي ببريده به روي نيزه ها كرد

شاعر : محمدحميد جودوي

  • سه شنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

دانلود سبک نوحه ظهر عاشورا -( غرق خون پیکرت ـ آمده مادرت ) * روح اله گائینی

7

دانلود سبک نوحه ظهر عاشورا -( غرق خون پیکرت ـ آمده مادرت ) غرق خون پیکرت ـ آمده مادرت
گودی مقتل تا رسیدم
دل از همه عالم بریدم
حسین من حسین من برادر من (2)
................................................
پیکر از هم گسست ـ استخوانها شکست
یک پیکر و این همه مرکب
ای وای امان از دل زینب
حسین من حسین من برادر من (2)
................................................
خون دل فاطمه ـ دارد این زمزمه
از غم تو به شور و شینم
غریب مادرم حسینم
حسین من حسین من برادر من (2)
................................................
شمر ملعون رسید ـ از قفا سر برید
یک قطره هم آبش ندادند
زان دُرّ نایابش ندادند
حسین من حسین من برادر من (2)
............................................

  • دوشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مفرد برای حرم امام حسین (ع) -( دست برسینه نهاده؛همه تعظیم کنید ) *

2097
5

شعر مفرد برای حرم امام حسین (ع) -( دست برسینه نهاده؛همه تعظیم کنید ) دست برسینه نهاده؛همه تعظیم کنید
مادری دست به پهلو؛به حرم می آید....

  • جمعه
  • 26
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعری در بیان مصائب حضرت زینب (س) از حامد خاکی -( رنگ غربت به سرِ موی سپیدم افتاد ) * حامد خاکی

2566
4

شعری در بیان مصائب حضرت زینب (س) از حامد خاکی -( رنگ غربت به سرِ موی سپیدم افتاد ) رنگ غربت به سرِ موی سپیدم افتاد
ناله ی فاطمه را تا كه شنیدم افتاد
مثل زن های حرم آه كشیدم افتاد
من خودم شاهدِ او بودم و دیدم افتاد
سهم خود را به تمام تن او بُرد زمین
وای بر اهل حرم عرش خدا خورد زمین
تا كه افتاد به گودال سر و كار تنش
گرگ ها زوزه كشیدند كنار بدنش
همه با نیزه و شمشیر جراحت زدنش
چكمه ها بود كه می خورد به روی دهنش
در سراپای تنش نیزه فرود آمده بود
اصلاً از نیزه حسینی بوجود آمده بود
تیزی سنگ به پیشانی آقا نكشد
سرِ پیراهن او كار به دعوا نكشد
چكمه ات بر سر آن گونه بگو پا نكشد
چه كنم پنجه ی تو موی سرش را نكشد
با سر نیزه به این سو و به آن سو نَبَرش
برنگردان بدنش را ننشین بر كمرش
من كه گف

  • جمعه
  • 26
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر روز عاشورا -( شمر بس كن، تو قـــتـلگـــاه نـــــرو ) * رضا قربانی

2821
3

شعر روز عاشورا -( شمر بس كن، تو قـــتـلگـــاه نـــــرو ) شمر بس كن، تو قـــتـلگـــاه نـــــرو
دخترش ميــكــنــد نــــگـــاه نــــــرو
دستْ به خنجر به سمتِ شاه نــرو
رويِ اين جسم ِ پــــاره راه نــــــــرو
اين كه افتاده نور ِ عين ِ من اســــــت
خواهرش هستم و حسين من است
نـــيـــــزه را از رويِ پــــرش بـــردار
چــكــمــه ات را ز پــيــكرش بــردار
خـنــجــرت را ز حـــنـجـرش بـــردار
لـعـنـتـي دسـت از سـرش بــــردار
تـشـنـه هـسـت و رمـق نــدارد او
سـر ِ او را عـقــب نـكـــش از مـــو
كِــشـمَـكِـش بَـهـر ِ پـيرُهـن نكنيد
لااقــل پـيـش ِ چـشـم مــن نكنيد
سـر ِ غــارت بــزن بــزن نــكـنـيــد
نــيــزه را داخــل ِ دهـــن نــكــنيد
جـــســم او را اگــر كــفـ

  • یکشنبه
  • 28
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 06:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مصیبت عصر عاشورا -( گریه ها من را به یادِ کربلا انداخته ) * حسین معصومی

4552
9

شعر مصیبت عصر عاشورا -( گریه ها من را به یادِ کربلا انداخته ) گریه ها من را به یادِ کربلا انداخته
یادِ داغِ دخترِ خیرالنّساء انداخته
در میانِ صوتِ تکبیر و هجومِ دشمنان
یک نفر آتش میانِ خیمه ها انداخته
معجرِ افتاده ی یک زن میانِ شعله ها
در میانِ دختران هول و ولا انداخته
آنقَدَر فریاد زد زینب که آن فریادها
تارهای صوتی اش را از صدا انداخته
یک سپاه از نیزه و یک عده هم خنجر به دست
عضو از عضوِ حسینش را جدا انداخته
تیرهای حرمله کارِ خودش را کرده و
چشمهای ساقی از شور و صفا انداخته
دختری گر قامتش خم گشته و مویش سپید
حق بده ! دیده که بابا دست و پا انداخته
ضربه لازم نیست حتّی موجِ طبلِ دشمنان
رأسِ این شش ماهه را از نیزه ها انداخته
بی قراری می کند زینب که آن سو دشمن

  • یکشنبه
  • 29
  • تیر
  • 1393
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شور عاشورا ( شعر در سبک زلال ) *

2053
3

شور عاشورا ( شعر در سبک زلال ) بگذار بگریم

در این حرم ِ یار بگریم

بگـذار کـــه با دیــده ی خـونبار بنالم

با داغِ نهان ، زار بگریم

غمبار بگریم

*

امـروز فغان است

خون در لبِ یک رود، روانست

امـروز به شش ماهه عـطش ، آب نـدادنـد

نـامــردمی و ظلـم ، عـیانست

عالم نگران است

*

فریاد برآرید

آن حادثه بر یاد برآرید

امروز سرِ عـاطفه از پشت بریـدنـد

آه از دلِ آزاد بر آرید

فریاد برآرید

*

بگذار بسوزم

با محنتِ دلدار بسوزم

بگـذار کـه از آتـشِ جانکاه بـنـوشـم

در حسرت دیدار بسوزم

بسیار بسوزم

*

ای کاش بمیرم

از عالمِ بی عاطفه سیـرم

ای کاش که دیگــر غـم ِ تکــرار نبینم

با محنتِ بی فاصله پیرم

در عشق اسیرم

  • پنج شنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل دادا
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار روز عاشورا -( نشسته پای رکابت نماز می خواند ) * رضا باقریان

13

اشعار روز عاشورا   -( نشسته پای رکابت نماز می خواند ) وداع ظهر عاشورا
نشسته پای رکابت نماز می خواند
که شاخ و برگ تنت طعمه تبر نشود
دو دست کوچک خود را گرفته سمت خدا
دعا کند که چنین زود بی پدر نشود
تمام دلهره اش بعد رفتنت باشد
که آن سه ساله ز عزم تو با خبر نشود
ستاره چیده برایت ز چشم های ترش
و نذر کرده که این آخرین سفر نشود
میان نافله اش این چنین دعا دارد
پدر که رفت، خدا، عمه در به در نشود
خدا کند پدرم زود خیمه برگردد
دعای کود کیم باز بی اثر نشود
هنوز برکمرش درد داغ عباس است
نمی شود نرود عمه پیر تر نشود؟

شاعر : رضا باقریان

  • سه شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:13
  • نوشته شده توسط
  • محمد امین
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار امام حسین(ع) -( بالا سرت نشستم اما سرت که نیست ) * رضا باقریان

14

اشعار امام حسین(ع) -( بالا سرت نشستم اما سرت که نیست ) بالا سرت نشستم اما سرت که نیست
یک جای سالمی روی بال و پرت که نیست
هرچه نگاهت می کنمت پیر تر شوم
جز تیر و نیزه دور و پر پیکرت که نیست
خواهم ببوسم حنجرت ات را ولی حسین
غیر از رگ بریده شده حنجرت که نیست
خشکم زده کنار، دیده باز کن
مویی سیاه روی سرخواهرت که نیست
آتش گرفته خیمه طفلانت ای حسین
در خیمه ها نشانه ای از دخترت که نیست
در قتلگاه پیش توای روح پیکرم
غیر از صدا و زمزمه مادرت که نیست
ای پاره پاره تن چه شد انگشت دست تو
هرجا نظر نموام انگشترت که نیست
رفتم نگاه کردم و دیدم برادرم
در پشت خیمه قبر علی اصغرت که نیست
هرچه نگاه کرده ام این قتلگاه را
جسمی شبیه جسم علی اکبرت که نیست
حق می دهم اگر نشنا س

  • چهارشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 08:18
  • نوشته شده توسط
  • محمد امین
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار امام حسین (ع) -( یک سوار از تب و تاب افتاده ) * رضا باقریان

15

اشعار امام حسین (ع) -( یک سوار از تب و تاب افتاده ) یک سوار از تب و تاب افتاده
ذوالجناحش ز شتاب افتاده
بسکه نیزه به تنش جاوا کرد
بین میدان ز رکاب افتاده
آب هم مهریه مادر اوست
لیک تشنه لب آب افتاده
یک نفر آب برایش ببرد
یکه با قلب کباب افتاده
کاشکی پهلوی او را نزنند...
حال که روی تراب افتاده
بسکه پامال ستوران شده
از گل یاس، گلاب افتاده
نیزه ها خون تنش را بردند
بی سبب نیست رباب افتاده
چه قدر تیر به پیکر دارد
چه قدر پیکر او پر دارد
یک نفر نیزه به پهلویش زد
ضربه ای بین دو ابرویش زد
آن یک گفت کمان دار بزن
تیر ها را به دو بازویش زد
دشنه ای آمد و با بغض علی
هر چه میخواست به هرسویش، زد
پیر مردی که ز ره آمده بود
با عصایش به سر و رویش زد
بازهم نیزه سواری

  • پنج شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 04:27
  • نوشته شده توسط
  • محمد امین
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

متن اشعار عاشورایی از محمد فردوسی -( آمد محرّم نبض عالم ایستاده ) * محمد فردوسی

30

متن اشعار عاشورایی از محمد فردوسی -( آمد محرّم نبض عالم ایستاده ) آمد محرّم نبض عالم ایستاده
از حرکتش حتی زمین هم ایستاده
ما پیرو دستور «فابک للحسین» یم
بر آفتاب دیده شبنم ایستاده
وقتی که پا در این حسینیّه نهادم
بر تو سلام از دور دادم ایستاده
جارو کش فرش عزایت جبرئیل است
فرشی که رویش عرش اعظم ایستاده
دم : «یا حسین» و بازدم : «جانم حسین» است
نامت میان نوحه و دم ایستاده
پیش خدا روز قیامت سر بلند است
هر کس که پای تو مصمّم ایستاده
باید یزیدی های این امّت بدانند!
که شیعه در خط مقدّم ایستاده
وَ الله که از هر عذابی در امان است
سینه زنی که زیر پرچم ایستاده
از بس «أنا العطشان» تو خورده به گوشش
از جوشش خود چاه زمزم ایستاده
ده روز دیگر خواهری در بین گودال
پهلوی جسم نام

  • شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار روز عاشورا -( از خیمه همه اهل حرم را بردند ) * رضا باقریان

15

اشعار روز عاشورا   -( از خیمه همه اهل حرم را بردند ) از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردم
بستند تمام یاسها را به طناب
در بند اسارت پسرم را بردند
وقتی که بریدند سرم را ز قفا
انگشتر و خود و سپرم را بردند
تا مادر خسته ام عزادار شود
پیراهن دست مادرم را بردند
آن نیزه سوارها که می خندیدند
بر شانه ی خویشتن سرم را بردند
دیدند کسی نیست مرا یار شود
با تیر، توان پیکرم را بردند
در پیش نگاه مادری غمدیده
گهواره ی طفل پرپرم را بردند
در خاک نهادم بدنش را اما
قنداق علی اصغرم را بردند
کردند تمام خیمه ها را غارت
حتی سر طفل مضطرم را بردند
بر نیزه نشسته بودم و می دیدم
با پای برهنه دخترم را بردند
می دید ابا الفظل، ولی با سیلی
بر ناقه سوار و خواهرم ر

  • سه شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • محمد امین
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار روز عاشورا -( افتاده اند روی زمین بی شکیب ها ) * رضا باقریان

14

اشعار روز عاشورا -( افتاده اند روی زمین بی شکیب ها ) افتاده اند روی زمین بی شکیب ها
بر روی نیزه اند تمام غریب ها
بوی گلاب می وزد از دشت کربلا
بسکه معطرند همین بوی سیب ها
بالای نیزه از غم ارباب بی کفن
خون می چکد ز چشم تر این حبیب ها
بی غسل وبی کفن همه درزیر آفتاب
پامال اسب ها شده ام یجیب ها
پشت سر حسین و اباالفضل، روی نی
دل می برد با سر خود دلفریب ها
اینها تما شان همگی وقف دلبرند
لب تشنه سرجدا شده شیب الخضیب ها
در دشت کربلا همه صد پاره تن شدند
جانم فدای این همه خد التریب ها

شاعر : رضا باقریان

  • سه شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 13:30
  • نوشته شده توسط
  • محمد امین
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار روز عاشورا -( همینکه خون سر تو رقیق تر می شد ) * رضا باقریان

17

اشعار روز عاشورا  -( همینکه خون سر تو رقیق تر می شد ) همینکه خون سر تو رقیق تر می شد
نشان نیزه سواران دقیق تر می شد
و هرچه قدر به سویت شتاب می کردند
جرا حت تن پاکت عمیق تر می شد

شاعر : رضا باقریان

  • سه شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 14:53
  • نوشته شده توسط
  • محمد امین
ادامه مطلب
 رضا رسولی

نوحه واحد شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) -( پیکرت رفته تاراج _ منو کردن هاج و واج ) * رضا رسولی

3526
8

نوحه واحد شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) -( پیکرت رفته تاراج _ منو کردن هاج و واج ) پیکرت رفته تاراج – منو کردن هاج و واج
نامردا عمامه و – عباتو کردن حراج

کردنت تو رو چرا زیر و رو
خوردی نیزه و شمشیر از هر سو
انقده زخم اومده رو زخمت
شدی مشبک شبیه کندو

سرت از قفا بریدن
به خاک و خونت کشیدن
تن تو گرگا دریدن

(حسین جان خدانگهدار)

یه عده با نیزه ها – زدنت خون خدا
لحظه ی آخر دیدم – پیرمردی با عصا...!

روزگار برا من مثل شبه
زخم رو تن تو لبالبه
کاشکی می مردم و نمی دیدم
رو سینت جای سم مرکبه

یه عده پست خون آشام
برای یک مقدار انعام
نکردنت هیچ احترام

(حسین جان خدانگهدار)

شاعر : رضا رسولی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 28
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 11:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمد خرم فر

دوبیتی امام حسین (ع) از محمد خرم فر -( من که ازغصه کبابم کردند ) * محمد خرم فر

3076
4

دوبیتی امام حسین (ع) از محمد خرم فر -( من که ازغصه کبابم کردند ) من که ازغصه کبابم کردند
گل عشقم که گلابم کردند
هرچه گفتم جگرم سوخت ولی
بادم تیغ جوابم کردند

شاعر : محمد خرم فر

  • سه شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 18:59
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت زینب در روز عاشورا -( با داغ مادرش غم دختر شروع شد ) * محمد میرزایی

5870
21

حضرت زینب در روز عاشورا -( با داغ مادرش غم دختر شروع شد ) با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید از آن «در» شروع شد

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد
دل شوره های زخمی خواهر شروع شد

باور نداشت آتش آن اتفاق را
تا عصر روز حادثه باور شروع شد

جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه
تکرار قصه ی در و مادر شروع شد

اینجا بجای میخ در و قامتی کبود
اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد

زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست
حالا که سوگواری حیدر شروع شد
نه باورم نمی شود این سطر "ناحیه"
والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شد

می خواستم تمام کنم شعر را، نشد
یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد

خورشید روی نیزه شد و آسمان گرفت
زینب گریست ... خنده ی لشکر شروع شد
::
اینها گذشت ...
چف

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد