روز عاشورا

مرتب سازی براساس

متن شعر عاشورا -(برای من دو چشم تر بگیرید) * سید حبیب نظاری

717
1

متن شعر  عاشورا -(برای من دو چشم تر بگیرید) برای من دو چشم تر بگیرید
سراغ از یک دل پرپر بگیرید
تن من لایق شمشیرها نیست
دوبیتی‌ها، مرا در بر بگیرید

اگر چه سوگوار و بی‌قرارم
به قدّ یک محرم شرمسارم
لبان کودکان خشکیده و من
دوبیتی با ردیف آب دارم

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:11
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

متن شعر عاشورا -(شکسته، ارغوانی می‌نویسم) * سید حبیب نظاری

1029
1

متن شعر عاشورا -(شکسته، ارغوانی می‌نویسم) ..............................
شکسته، ارغوانی می‌نویسم
به یاد لاله‌های بی‌سر باغ
دوبیتی را سه‌گانی می‌نویسم

  • سه شنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر رباعی عاشورا -(از باغ، گل و گلاب را می‌بردند) * عباس شاه زیدی

695
3

شعر رباعی عاشورا -(از باغ، گل و گلاب را می‌بردند) از باغ، گل و گلاب را می‌بردند
گل‌های نخورده آب را می‌بردند
از هر طرفی هجوم می‌آوردند
پیراهن آفتاب را می‌بردند

  • جمعه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل مرثیه عاشورا -(پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل) * محمد سعید میرزائی

642
1

شعر غزل مرثیه عاشورا -(پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل) پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل

زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت
چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب ‌قتیل...

راوی نوشت: پیشتر از کاروان شام
سوی مدینه، قافلۀ ناله شد گسیل

زیرا که گفته بود نشان شهادت است
چون در مدینه خون شود، آن تربتِ اصیل...

در خون خود خضاب شد، آن روی بی‌نظیر
بر نیزه آفتاب شد، آن رأس بی‌بدیل

در ماتمش به تسلیتِ خاتم آمدند
از آسمان، کلیم و مسیح، آدم و خلیل

آنک سری که همسفران را دهد سلام
آیینه‌ای که گم‌شدگان را شود دلیل

بی‌سر به خیل گم شده گوید که «الصّلا»
بی‌تن، سراغ قافله جوید که «الرّحیل»...

  • دوشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:26
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل یاران شهید -(اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند) * پروانه نجاتی

886

شعر غزل یاران شهید -(اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند) اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شده‌اند

پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را
که از صدای تو ذرّات در شعف شده‌اند

برای چرخ زدن در حوالی خورشید
مدارهای سراسیمه جان به کف شده‌اند

به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر
غبارها ز رُخ دشت برطرف شده‌اند

و کربلا شده دریایی از حماسه و شور
و ریگ‌های بیابان همه صدف شده‌اند

نماز عشق فقط سجده‌ای پر از خون است
اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر قصیده‌واره کربلا -(و نخل‌ها که سحر سر به آسمان دادند) * سید اکبر میر جعفری

969

شعر قصیده‌واره کربلا -(و نخل‌ها که سحر سر به آسمان دادند) و نخل‌ها که سحر سر به آسمان دادند
صلات ظهر که شد، ایستاده جان دادند

صلات ظهر، درختان اقامه می‌بستند
که روح و راحت خود را به باغبان دادند

چه نخل‌ها که به انگشت‌های نامعلوم
جهانِ گم‌شده‌ای را به ما نشان دادند

کنار نعش افق، ناله‌های نیزاران
غروب بود و چه حالی به کاروان دادند

مسافران غریبی که دیر می‌رفتند
به کاروان نرسیدند، تشنه جان دادند

درست روی همین خاک، یادمان باشد
به عاشقان جهان خطّ بی‌امان دادند

همین مشاهد مظلوم در دیار غریب
به سرزمین شما هفت آسمان دادند...

به تشنگان مجاور فرات نوشاندند
به خستگان سفر، توشه و توان دادند

به احترام شکفتن، جوانه رویاندند
به نخل‌های کهن فرصتی جوان دادند

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی عاشورا -(آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود) * محمد جواد محبت

859
1

شعر رباعی عاشورا -(آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود) آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
بود آن‌چه شهامت و شهادت می‌خواست
چیزی که نبود، بیمی از دشمن بود

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر نو(نیمایی) عاشورا -(بادها نوحه‌خوان) * عمران صلاحی

1448
2

شعر نو(نیمایی) عاشورا -(بادها نوحه‌خوان) بادها
نوحه‌خوان
بیدها
دستهٔ زنجیرزن
لاله‌ها
سینه‌زنان حرم باغچه

بادها
در جنون
بیدها
واژگون
لاله‌ها
غرق خون
خیمهٔ خورشید سوخت

برگ‌ها
گریه‌کنان ریختند
آسمان
کرده به تن پیرهن تعزیه
طبل عزا را بنواز ای فلک

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:27
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 روح اله گائینی

نوحه سنتی دهه اول محرم98ظهر عاشورا -(او می دوید و من می دویدم – او می رسید و من می رسیدم ) * روح اله گائینی

41

نوحه سنتی دهه اول محرم98ظهر عاشورا  -(او می دوید و من می دویدم – او می رسید و من می رسیدم ) ظهر عاشورا
او می دوید و من می دویدم – او می رسید و من می رسیدم
بوسیدم انجایی که پیغمبر نبوسید
زهرا نبوسید حیدر نبوسید
مولا حسین جان (۲)
******
صد مرد جنگی دور و بر او – در حال شیون شد مادر او
بوسیدم انجایی که پیغمبر نبوسید
زهرا نبوسید حیدر نبوسید
مولا حسین جان (۲)
******
من سوی گودال تا که دویدم – سر را برید و من دیر رسیدم
بوسیدم انجایی که پیغمبر نبوسید
زهرا نبوسید حیدر نبوسید
مولا حسین جان (۲)
******

  • جمعه
  • 15
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 19:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

متن شعر محرم 98روز عاشورا -(زخمی و غرقابه ی خون) * بهمن عظیمی

56

متن شعر محرم 98روز عاشورا -(زخمی و غرقابه ی خون) زخمی و غرقابه¬ی خون
بر زمین افتاده شاه بی سپاهی
با قلبی، غمین و مضطر
می¬کند سوی حرم گاهی نگاهی
وای، پیکرش پاره پاره ـ از کفش رفته چاره
وای غارت خیمه¬ها را ـ می¬کند او نظاره
سالار زینب
چون قلبِ، زینب کبری
دل آسمان ز داغ او شکسته
افتاده، میان گودال
شمر ظالم روی سینه¬اش نشسته
وای، در کفش کهنه خنجر ـ می¬بُرد از حسین سر
وای، می¬زند ضربه¬ها با ـ خنجرش روی حنجر
سالار زینب

دست و پا، زند حسین و
مادرش فاطمه رفتی دیگر از حال
با قلبی، شکسته آید
خواهرش به سر زنان به سوی گودال
وای، غرق خون پیکر او ـ بر سنان رفت سر او
وای، دشمنان فکر معجر ـ چه کند خواهر او
سالار زینب
بین این، غروب دلگیر
دشت کربلا شده لبریزِ

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 جابر عابدی

شعر مرثیه روز عاشورا- زبانحال حضرت زینب (س) -(تو روی خاکی و من خاک بر سرم دارم) * جابر عابدی

3496
5

شعر مرثیه روز عاشورا- زبانحال حضرت زینب (س) -(تو روی خاکی و من خاک بر سرم دارم) یا نور
تو روی خاکی و من خاک بر سرم دارم
نگاه هرزه ی دشمن برابرم دارم
تو دست و پا زده در خون بی گناهی خود
ببین که من هم از این دیده ی ترم دارم...
... برای رگ به رگ حنجرت زنم ناله
به بوسه فرصتی از بار آخرم دارم
هنوز گرم مناجات با خدایی و
هنوز من ز گلوی تو بوسه کم دارم
قتیل گریه، مرا تازیانه کاری نیست
به زخم سینه ز داغت هزار غم دارم
دوباره حنجره ای تازه کن بگو خواهر
بگو چه قصه ی تلخی در این حرم دارم
تو را به جان عزیزت بیا حلالم کن
که می برندم و دل بر برادرم دارم

  • سه شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 02:53
  • نوشته شده توسط
  • قاصد
ادامه مطلب

متن شعر امام حسین (ع)عاشورا -(لحظه های آخر است دیگر) * حامد اشتری

862
1

متن شعر امام حسین (ع)عاشورا -(لحظه های آخر است دیگر) لحظه های آخر است دیگر
هرکسی هر چه داشت رو میکرد

پیرمردی سنگ می آورد
و یکی نیزه را فرو میکرد

دیگری پاره های جسمش را
تیر میزد و رفو میکرد

ویکی هم گرفته پیکان را
در دهان و در گلو میکرد

یک ضریح دیده اند پنداری
هرکسی حاجتی از او میکرد

بهترین جایزه ها را شاید
شمر نامرد آرزو میکرد

از همه بی آبرو تر بود
آنکه او را پشت و رو میکرد

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مجتبی صمدی شهاب

شعر امام حسین(ع)، عاشورا -(دل که عاشق بشود واله و سر گردان است) * مجتبی صمدی شهاب

849
1

شعر امام حسین(ع)، عاشورا -(دل که عاشق بشود واله و سر گردان است) دل که عاشق بشود واله و سر گردان است
چشم هم در پِیِ این عشق فقط گریان است

راه تسکین فراق و غم و محنت اشک است
دل که خشکید فقط چارهء آن باران است

حلقهء روضهء ارباب بُوَد عرش خدا
هر چه فیض است در این دایرهء امکان است

شاه و رعیت درِ این خانه همه مُحترمند
نوکر این حرم عشق خودش سلطان است

این سخن را سرِ بازار محبّت بزنید
هر کَسی شد سگِ دربار حسین انسان است

کربلا یک کلمه هست ولی در معنا
شرح آن باطن آیات همه قرآن است

شرح بی تابی زینب شب عاشورا چیست
که از این مصرعِ غم بر لب عالم جان است

باید امشب به سر و سینه زنان دَم بدهیم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ولی افسوس قرار است ببیند زینب
صبح فردا

  • شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:07
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر امام حسین(ع)، عاشورا -(جانا چرا تو جای خدا پا گذاشتی) * محسن قاسمی

1362
1

شعر امام حسین(ع)، عاشورا -(جانا چرا تو جای خدا پا گذاشتی) جانا چرا تو جای خدا پا گذاشتی
ای سر بریده سر به سر ما گذاشتی

دیروز نیل را به عصایت شکافتی
امروز نام خویش مسیحا گذاشتی

لبخند بر مسیح زدی یعنی این منم
در خاک پای خود دم عیسی گذاشتی

ترسم سری ز خانه ی ترسا درآورم
ای دوست از چه پا به کلیسا گذاشتی

عالم ز خال گونه ی تو میخورد نمک
ای نخل! روی لب ز چه خرما گذاشتی

با آب و آفتاب نگردد دوباره پاک
ننگی که تو به دامن دریا گذاشتی

چشمان خود ز دار جهان بسته ایی و بعد
ما را حرم برای تماشا گذاشتی

کردی اگر چه جمع بساط مرا ولی
قلب غریب را به حرم جا گذاشتی

  • شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:08
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

غریب و بی کفن و تشنه و سراسر زخم -(به روی خاک، تن شهریار می افتد) * نعیمه امامی

505

غریب و بی کفن و تشنه و سراسر زخم -(به روی خاک، تن شهریار می افتد) خزان غم

خزانِ غم به صفای بهار می افتد

نهیب شعله به آن لاله زار می افتد

و در مقابل شهزاده ها و اهل حرم

گذار نیزه به چشمان یار می افتد

شنیده ای که غریبانه با لب عطشان

میان مقتل خون بی قرار می افتد ..؟!

چقدر چشم حرامی پس از بریدن سر

به قد و قامت آن با وقار می افتد

تنی به زیر سُم اسب ها لگد کوب و

سری به غارت یک نیزه دار می افتد

غریب و بی کفن و تشنه و سراسر زخم

به روی خاک، تن شهریار می افتد

خوش آن تنی که شود شرحه شرحه در ره او

خوش آن سری که به پای نگار می افتد

نعیمه امامی اشلق .22 مرداد 98

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 10:45
  • نوشته شده توسط
  • نعیمه امامی اشلق
ادامه مطلب

لب تشنه غرق خون شدی آخر! زبانم لال/ پا میکشی بر خاکِ دور و بر! زبانم لال * مرضیه عاطفی

505

لب تشنه غرق خون شدی آخر! زبانم لال/ پا میکشی بر خاکِ دور و بر! زبانم لال - حق روضه ادا شود-

لب تشنه غرق خون شدی آخر! زبانم لال
پا میکشی بر خاکِ دور و بر! زبانم لال

سرنیزه ها در پیکرت محکم فرو رفتند
محکم! چنانکه زرد شد پیکر! زبانم لال

میکرد اثر زهری که بر سرنیزه ها دادند
هر لحظه میشد حال تو بدتر! زبانم لال

شمر(لع) آمد و شد قتلگاهت گوشۂ گودال
زد بیهوا بر حنجرت خنجر! زبانم لال

افتاد بی رحمانه موهایِ تو در دستش
افتاد یک گوشه تنت بی «سر»! زبانم لال

انگشتِ تو افتاد زیر تیغِ یک نامرد
شد غرقِ در خونِ تو انگشتر! زبانم لال

یک لحظه بین خاک و خون چشمت تکانی خورد
از داغ تو افتاد تا خواهر! زبانم لال

می بُرد با خود خاطراتِ خوبِ مادر را
پیراهنت را بُرد! ای مادر! زبانم لال...

رفتند و برگشتند! دیدم حرمله(لع) هر بار...
انداخت نعلِ تازه ای دیگر! زبانم لال!

#صلی_ٱلله_علیک_یا_أباعبدٱلله_الحسین
#آجرک_ٱلله_یاصاحب_ٱلزمان_عج
#شرمنده_یازهرا_س_زبانم_لال
#امان_از_ظهر_عاشورا
#مرضیه_عاطفی

  • یکشنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

شور مقتلی شب چهارم محرم * خادم الزینب

618

شور مقتلی شب چهارم محرم شور سینه‌زنی
عاشورا

نرسیده به چشماش رحمت
چشمی که تر نشد تو روضت
دوست دارم پیش تو باشم من
هرشب هرلحظه و هرساعت

زندگی خوبه تا وقتی که
جون ما به غمت وابستست
یعنی حتی تو اون دنیا هم
روضه ی عصر عاشورا هست

لب تولهوفه
دل من هوای روضه داره
تو روضه بخونی
میبینی دلم سر بازاره
یه پا سرگودال
یه پای دیگه دشت خاره

میبینم میباره هوا خون
وقت سوختن خیمه هاتون
قبل از سوختنم توی دوزخ
دلمو با روضت بسوزون

واویلا واویلا واویلا

بند دوم

رو زمین مقتلو میخونم
چشمای اسمون میجوشه
قلب اون خنجر تو حنجر
از غمت داره خون میجوشه

نعره ی قاتلت میپیچه
تا ابد توی گوش مادر
یطرف روضه خونه زینب
یطرف هلهله ی لشکر

شلوغ شده دورت
هدف همه فقط گوداله
همه چی رو بردن
چقدَر دور سرت جنجاله
الهی نبینم
روی خاکا تن تو پاماله

قاتل میره بسمت مقتل
خواهر میره دنبال قاتل
یکی روی سینه میشینه
یکی هم میاد از مقابل

واویلا واویلا واویلا

بند سوم

خس خس حنجر و زینب دید
تیزی خنجرو زینب دید
اولین باری که رو نیزه
میزدن اون سرو زینب دید

پیش چشمای زینب مولا
داده انگشت و با انگشتر
حتی پیراهنش رو بردن
هرچی داشته داده حتی سر

دیگه نفسی نیست
بی پناهه خیمه ها واویلا
سرت رو آوردن
به روی نیزه ها واویلا
یعده زدن رو
غبارا دست و پا واویلا

زینب میگه من موندم و این
سری که رو نی ها بلنده
حسین دیدی اون نیزه دارو
چه جوری داره بم میخنده

  • چهارشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 07:52
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
سید ناصر ولائی زنجانی

رباعی عاشورا -(خورشیدغریب و بیکس و تنها بود) *سید ناصر ولائی زنجانی

357

رباعی عاشورا -(خورشیدغریب و بیکس و تنها بود) خورشیدغریب و بیکس و تنها بود
هنگام غروب بیشتر زیبا بود
از چشم ستاره بر زمین خون میریخت
آن لحظه غروب روزعاشورا بود

آن خیمه گهی که عصر عاشورا سوخت
از گرمی شعله های آن صحرا سوخت
از وحشت کودکان مظلوم حسین
بادامن آتشین دل صحرا سوخت

به دشت کربلا غوغاست امروز
حسین بن علی تنهاست امروز
ز قطره قطرهء خون شهیدان
توگویی کربلادریاست امروز

شام عاشوراست مولا یاحسین
وقت واویلاست مولا یاحسین
میزبانت خولی ومهمان تو
مادرت زهر است مولا یاحسین

  • پنج شنبه
  • 3
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 11:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امام حسین ع -( تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی) * هستی محرابی

469

امام حسین ع -( تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی) #السلام_علیک_یاعبدالله_الحسین_ع

تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی
چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی

ثارَاللَهی و منتقمت کیست؟ یدالله..
تو بابِ نجاتِ همه ای ، رحمت عامی

ای کرب و بلا لب بگشا از تبِ دل گو
بر آن تنِ بی سر که خدا داده سلامی

ای بغضِ فرو مانده ی لبهای شقایق
ای کاش کمی دشمنِ تو داشت مرامی

در کرب و بلا شعله ی غم تا به سما رفت
کس غیرِ تو این صحنه نیاورده دوامی

کشتند ولی از چه تو را با لبِ تشنه
از سوزِ عطش بر سرِ نی سوخته کامی

معصومیت چشمِ تو را شمر نفهمید
ای آنکه سرِ نیزه مرا ماهِ تمامی

زینب نگران بود و درِ خیمه سِپر شد
تا حمله به طفلان نکند لشکرِ شامی

گشته ز غم و داغِ برادر کمرش خم
آنکه دل آزرده ی او داشت پیامی

دختر ، ز غم و غربتِ بابا جگرش سوخت
چندی ست که جز غم نزده لب به طعامی

این لاله ی پرپر شده را تابِ خزان نیست
چون جوجه ی پژمرده که افتاده به دامی

شورِ غمِ این روضه در این نظم همین جاست
یک زینبِ بی یاور و یک دشت حرامی

بر پاست اگر تا به ابد بانگِ قیامی
جاریست از آفاقِ خدا خونِ امامی!

#هستی_محرابی

  • سه شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 17:40
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب
 میثم مومنی نژاد

شهادت امام حسین(ع) -( دم ما نوحه است و، آه روضه است ) * میثم مومنی نژاد

372

شهادت امام حسین(ع) -( دم ما نوحه است و، آه روضه است ) دم ما نوحه است و، آه روضه است
تمام روز سال و ماه روضه است

هزار و نهصد و پنجاه زخمش
هزار و نهصد و پنجاه روضه است

  • دوشنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مرثیه روز عاشورا -(روز عاشورا حسین با حالتی زار و حزین) * رسول چهارمحالی

47

مرثیه روز عاشورا  -(روز عاشورا حسین با حالتی زار و حزین) سبک:بهار دلکش

ای حسین جانم حسین ،جان جانانم حسین (2)

روز عاشورا حسین با حالتی زار و حزین
بر سر نعش علی اکبر رسید آ ن دل غمین
دید و در خون جسم آ ن رعنا جوانش گشته است
اربأ آریا اکبر زیبا لقایش گشته است
گفت و دنیا اُفْ به تو کردی بهارم را خزان
اکبرم غرقه به خون کاردی زدی بر استخوان

رفت کنار علقمه یار و علمدارش بدید
دست جدا فرقش جدا سردار و دلدارش بدید
مشک خالی دید و شرم از دیدگان یاورش
یا اخا ادرک اخا بشنید از دلاورش
گفت ابا الفضل رشید سقا و سردارم مدد
بی کس و تنها شدم میر سپاهم کن مدد

ابر و باد و مه و خورشید که در هم رفتند
دشمنان مور و ملخ بر جسم او هم رفتند
یک نفر با نیزه و دیگر به شمشیر یا به سنگ
صد امان از آ ن دل زینب که گردیده چه تنگ
کافری می زد به سنگ بر جسم و پیشانی او
دیگری هم می گرفت خون گلوی او وضو

ای حسین جانم حسین ،جان جانانم حسین(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه روز عاشورا -(خنجر به حنجر ای وای از این غم) * رسول چهارمحالی

68

مرثیه روز عاشورا -(خنجر به حنجر ای وای از این غم) خنجر به حنجر ای وای از این غم
صد پاره پیکر ای وای از این غم
بر نیزه شد سر ای وای از این غم
با دیده ی تر ای وای از این غم
چه بوی سیبی ای وای از این غم
خُلْدُ التَّریبی ای وای از این غم
بر ما طبیبی ای وای از این غم
شیب الخضیبی ای وای ازاین غم
با لب عطشان ای وای از این غم
با چشم گریان ای وای از این غم
در سوگ یاران ای وای از این غم
پیر و جوانان ای وای از این غم
به دست اعدا ای وای از این غم
شد کشته مولا ای وای از این غم
مظلوم و تنها ای وای از این غم
بر خاک صحرا ای وای از این غم
روضه ی مادر ای وای از این غم
حسین بی سر ای وای از این غم
گریه ی خواهر ای وای از این غم
ناله ی دختر ای وای از این غم
ماه محرم ای وای از این غم
پرچم و علم ای وای از این غم
حسرت حرم ای وای از این غم
اشک تو مرحم ای وای از این غم

  • شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه روز عاشورا -(الهی بنده ای مستم،به دریای محبت ها) * رسول چهارمحالی

62

مرثیه روز عاشورا -(الهی بنده ای مستم،به دریای محبت ها) الهی بنده ای مستم،به دریای محبت ها
اگر جان را فدا کردم،شدم من عاشقت هر جا
اگر در روز عاشورا،به قر بانگه سر آوردم
نگر ای بهتر از جانم،علی اکبر آوردم
الهی بهر قربانی،علی اصغر آوردم
پی ابقا دین تو،گلی را پر پر آوردم
لبانش تشنه و مدهوش،دراین صحرای وا غربت
برای آبیاری،درخت دین گل آوردم
نگر یک کاروان عاشق،همه مست جمال یار
برای گفتن ذکر انا المظلوم،اینک حنجر آوردم
سری دارم که سودای،وصالت را به سر دارد
نگر بهر بریدن از قفا،یک گردن آوردم
امیدم باشد اینک این،که راضی بر قضا باشم
چو صید دست و پا در خون،زده بر تو رضا باشم
فدا کردم عزیزانم،که دینت جاودان باشد
بدن بر زیر سم اسب ها،اینک فدا باشد
لبان خشک را کردم،به نام تو کنون چرخان
به یک الحمدالله شکر، این لطف تو را کردم
لبانی را که زد بوسه،پیمبر هر کجا هر دم
برای چوب خیزر مهربانم،من لبانی در سر آوردم
الهی روز عاشورا،فدایی بهرت آوردم
عزیزانم همه یکجا،به قربانگه بیاوردم
الهی بهر احیا،تمام دین و آئینت
برادر زاده ای چون ،قاسم گلگون تن آوردم
الهی بهر استغفار،در این دین پر رحمت
چو حربن یزید ،یک نآدم و یک دلبر آوردم
اگر دین تو می گردد،تنومند بعد از این یارب
عزیزانی پر از امید،فدایی تو آوردم
سری دارم که سودای،تو را دارد به سر هر جا
برای طشت زر اینک،سرم را هدیه آوردم
برای شام پر از،حیله و نیرنگ یا الله
رقیه دختری بر زینت شهر غم آوردم
دگر ساقی نگو از غم،دلم پر گشته از ماتم
به امید فرج اینک،دعایی در لب آوردم

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:28
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

روضه عاشورا -(داستان نعل ها آتش به دل ها می زند) * رسول چهارمحالی

57

روضه عاشورا -(داستان نعل ها آتش به دل ها می زند) داستان نعل ها آتش به دل ها می زند
اسم نعل تازه صد شعله به غم ها می زند

مقتل و اجساد و نور چشم زهرا و علی
زیر سم اسب ها مقتل چه غوغا می کند

یک تن گلگون کفن،از نسل آقای کریم
زیر سم اسب ها،صد تکه پیکر می کند

با بدن های بدون سر،شقاوت تا به کی
بر غریب بی کفن،این اسب ها چه می کند

ده سوار نا مروت بر لگام اسب ها
پیکر پاک حسین را اسب باران می کنند

نا نجیبان آمدند،با قصد غربت بهر حق
نعل ها بر پیکر،آن شاه خوبان می کنند

اربأ اربا گشته پیکر،مثل اکبر دلبرش
از ذلالت اشقیا،کی رحم بر پیکر کنند

زین غم عظمی چه گویم سینه مالامال درد
من نمی‌دانم که این روضه چه بر ما می کند

اندرون روضه آید صاحب این غصه ها
تسلیت صاحب زمان این روضه غم وا می کند

ساقیا خاموش دیگر قلب مولایم شکست
تو نمی دانی که این غم با دلش چه می کند

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

درد دل حضرت زینب با کربلا -(ای زمین کربلا کوشش برادر) * رسول چهارمحالی

262

درد دل حضرت زینب با کربلا -(ای زمین کربلا کوشش برادر) زینبم من زینبم در کربلایم

ای زمین کربلا کو شش برادر
عون و جعفر ماه هاشم نور دلبر
ای زمین کربلا خون حسینم
آیه های حق و ایمانم حسینم
ای زنان از داغ یاران خون ببارید
در غم مرگ عزیزان جان فشارید

من صبوی آسمانها و زمینم
من گل ناز امیر المومنیم
دیده ی زهرا شده پر خون در اینجا
ای برادر جان کجایی ای حسینم

ذوالفقارت آخرین شمشیر عشق است
ذوالجناح آن اسب با ایثار عشق است
ای صبا بر گو به ما یاران کجائید
اکبرم غلطان به خون بر گو کجایئد

من گل ناز علی مرتضایم
اسوه ی صبر وامید کربلایم
دیده باران غمم ای دل در اینجا
اسوه صبر و غمم یاران در اینجا
ای برادر جان حسین ای جان بابا
ای نوای قلب محزون عشق زهرا

  • دوشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 22:06
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

روز عاشورا -(آه از آن روز که دَر دَشتِ بَلا غُوغا بود) *حجة الاسلام نیر تبریزی

67

روز عاشورا -(آه از آن روز که دَر دَشتِ بَلا غُوغا بود) آه از آن روز که دَر دَشتِ بَلا غُوغا بود
شُورشِ روزِ قیامَت به جَهان بَرپا بود

خَصم چون دائره، گِردِ حَرم و شاهِ شَهید
در دلِ دائره، چون نُقطهء پا برجا بود

عرصهء دشت چو دیبای مُنقّش از خون
وان همه صُورتِ زیبا که در آن دِیبا بود

جان به قُربانِ ذِبیحی که به قُربانگهِ دوست
با لبِ تِشنِه رَوان می شد و خود دَریا بود

تو مَپندار که شاهنشهِ دین، در گهِ رَزم
در بیابانِ بَلا، بی مَدد و تَنها بود

اَنبیا و رُسُل و جِنّ و مَلائک، هر یک
جان به کف در برِ شَه، مُنتظرِ اِیما بود

خونِ هابیل که شد رِیختِه از سنگِ جَفا
گر به عِبرت نگری، کُشتهء آن صَحرا بود

پردِه پُوشانِ نَهانخانهء مُلک و مَلکُوت
همه پَروانهء آن شمعِ جَهان آرا بود

قَتلِ عَبّاس و علی اَکبر و قاسم زِ ازَل
بو فرامینِ قَضایای فلَک، طُغرا بود

ور نه اندر نظرِ قهرِ شَهنشاهِ شَهید
عَدمِ هر دو جَهان بسته به حرفِ لا بود

علی اَکبر به رُخِ چون گُل و یا قدّ چو سَرو
فرد و تنها به سوی رزمگهِ اَعدا بود

عَلَم الله که شَقایق نه بِدان لُطف و سَمن
نه بدان سَروِ صُنوبَر، نه بدان بالا بود

گِردِ شمعِ رُخِ اکبر، به گهِ صُبحِ وِداع
لیلی سُوخته، پَروانهء بی پَروا بود

زخم بر جسمِ علی اَکبر و لیلی دِلخون
خون زِ مَجنُون رود، آری چو رَگِ از لیلا بود

در همه مُلکِ بَلا، نیست به جز ذِکرِ حسین
قاف تا قافِ جَهان، صُوتِ هَمین عَنقا بود

#نیر آن روز که طُغرای قَضا می بَستند
سَرنِوِشتِ من از این نامِه هَمین طُغرا بود

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

قتلگاه -(عَکسِ ساقی در بُلورین جامِ آب اُفتاده بود) *حاج صمد قاسمپور

49

قتلگاه -(عَکسِ ساقی در بُلورین جامِ آب اُفتاده بود) عَکسِ ساقی در بُلورین جامِ آب اُفتاده بود
پیرِ مِیخوارانِ عاشُورا خَراب اُفتاده بود

تازه مَستی در خَراباتِ نَفس گیرِ عَطش
سَر گِران بَر اُوجِ مَهدِ نِی بِخواب اُفتاده بود

تَشنه سیرابی که از داغِ لَبِ او در فَرات
مُوجها هم از عَطش در پیچ و تاب اُفتاده بود

شَه زِ فَرطِ جَذبهء بَرقِ تَجَلّی مَحوِ حال
در سُکوتِ مَحض مَقتل بی جَواب اُفتاده بود

از نَوای ناله های نای نِی در نِینَوا
زَخم چَنگی بَر دِلِ تارِ رُباب اُفتاده بود

نیمی از خُورشید بر بالای نِی در شَعشعِه
در دِلِ گُودال نِصفِ آفتاب اُفتاده بود

ازدِحامی بود در بازارِ قُدسی گُوئیا
بینِ مُشتاقانِ یُوسِف اِنقلاب اُفتاده بود

عَقل حِیران بود و مَنطق ماُت و اِستدلال لال
عشق هم گُویی به حالِ اضطراب اُفتاده بود

ذِکر خون تا شد بُلَند از خانقاهِ قَتلگاه
رُعب و وَحشت بر وُجودِ شِیخ و شاب اُفتاده بود

با نگاهِ نَرگسِ مَخمُور مَستی مِی پَرست
هر چه زیباییست از حَدَّ نِصاب اُفتاده بود

در میانِ عاشق و مَعشوق عِشقی هَم نَماند
عشق اَگر در بِینشان بُودی حِجاب اُفتاده بود

ظُهرِ عاشُورای خُون دُردی کِشِ صُبحِ اَلَست
خُورده بُود آنجا که صَهبای شَراب اُفتاده بود

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

ظهر عاشورا -(دید چون زِینبِ مَحزون که زمین می لَرزَد) * جودی خراسانی

101

ظهر عاشورا -(دید چون زِینبِ مَحزون که زمین می لَرزَد) دید چون زِینبِ مَحزون که زمین می لَرزَد
شَط به مُوج آمده و ماء مُعین می لَرزَد
مانده از کارِ فَلک عَرشِ بَرین می لَرزَد
ماندِه زاو رادِ مَلک رُوح الَامین می لَرزَد

شد سَراسیمِه و چون رَعد در اَفغان آمد
مُو کَنان مُویه کُنان جانِبِ مِیدان آمد

مَحشَری دید در آن دَشت پَدیدار شده
روز در چشمِ دو عالَم چو شَبِ تار شده
بانگِ کُوس است که بَر گُنبَدِ دَوّار شده
دامنِ دَشت زِ خون یِکسَره گُلنار شده

پِسرِ فاطمه از اَسب نِگُون گَردیده
پای تا سَر تَنِ او غَرقه به خُون گردیده

بَرقِ تیغ است که چُون بَرقِ یَمان میگُذرد
نُوکِ رَمح است که از جُوشَنِ جان میگُذرد
ضَربِ سَنگ است که از خُودِ مَهان میگُذرد
سَرِ تیر است که از سینه رَوان میگُذرد

گردِ غَم بَر رُخِ اَهلِ حَرمِین بِنشَستهِ
شِمر بَر سینهء مَجروحِ حسین بِنشَستهِ

زَد به سَر دَستِ غَم و جانِبِ صَحرا به دَوید
با دو صَد ناله بِنَزدِ عُمرِ سَعد رِسید
گُفت اِی حقَّ نَبی داده به اَنعام یَزید
این حسین است که سازَند به صَد کینهِ شَهید

تو هَمی کُوسِ دَف و نای طَرب ساز کُنی
کَج گُذاری کَله و گُوش به آواز کُنی

این حسین است که قنداقهء او را جِبریل
بُرد بر عَرش به فَرمانِ خداوندِ جَلیل
این حسین است که خادِم بُوَدَش میکائیل
این حسین است که دَربان بُودَش اِسرافیل

به چه تَقصَیر تو اِمروز جَوابَش ندَهی
به لَبِ آب کُشی تِشنه و آبَش ندَهی

پِسرِ سَعد از این گُفتهء جانسُوز گِریست
شَرم کرد از رُخِ او جانِبِ زِینب نِگریست
پَس به گُفتا که در این حال دِگر فایده چیست
زَخمِ کاری به حسین تو نه دَه باشد و بیست

گَر من او را نَکُشَم زَخمِ فَراوان بِکُشد
نیزهء جُورِ سِنان ناوُکِ پِیکان بِکُشد

دخترِ فاطمه چون از پِسرِ سَعدِ عَنید
گشت مأیُوس بیامَد به بَرِ شِمرِ پَلید
گُفت دانم نِکُند بَر تو اَثر گُفت و شِنید
میکُشی تِشنه حسین را به تَمنّای یَزید

چون سَرش می بُری و تَن به زَمین می فِکَنی
سینه اَش را زِ چه از ضَربِ لَگَد می شِکَنی

مُهلتی تا بِسُوی قِبلِه کِشم پایش را
سایه از مَعجرِ نیلی کُنم اَعضایَش را
تَر کُنم زِاشگِ بَصَر لَعل گُهر زایَش را
سیر بینم دَمِ مُردَن رُخِ زیبایش را

چون دِگر وَعدهء دیدار قیامَت باشد
میرود سُوی سَفر خِیر و سَلامَت باشد

پِسرِ فاطمه چون نالهء زِینب به شِنید
چِشم بُگشود زِ هم خواهرِ خود را طَلبید
گُفت با او که مَرا عُمر به آخر به رِسید
دگر از زندگیّ من به نَما قَطعِ اُمید
رُو سُوی خِیمه که هِنگامِ گِرفتاری تُست
آخرِ عُمرِ من و اوّل بی یاری تُست

رُو سُوی خِیمه پَرستاری طِفلانَم کُن
جَمع اِطرافِ خود اَطفالِ پَریشانم کُن
ناله بر دردِ دلِ عابدِ گِریانم کُن
گِریه بر حالِ من اِی خواهرِ نالانم کُن

که پَس از من به غَم و غُصّه گِرفتار شَوی
به اِسیرانِ سِتم قافلهِ سالار شَوی

پَس بِناچار سُوی خِیمه رَوان شد زِینب
به فَغان آمد و نُومید زِ جان شد زِینب
دید چون شامِ سیَه روزِ جَهان شد زِینب
بارِ دیگر سُوی مِیدان نِگران شد زِینب

دید چون جِنّ و مَلک اَرض و سَما میگِرید
به سَرِ نِی سَرِ شاهِ شُهدا میگِرید

#جودی از پَنجهِء غم جامهء جان چاک نَما
اَشگ از دیده فُرو ریز و بِسَر خاک نَما
رَخنهِ از آهِ دلِ خویش بَر اَفلاک نَما
عَرضِ این حال بَر خواجهء لُولاک نَما

که تَنِ پاک حسین نَرم شد از سُمَّ سُتُور
سَرِ او گه بِسرِ نیزه و گَاهی به تَنُور

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

احوالات روز عاشورا -(آه از آن دَم که سَر از پیکرِ اِنسانی چند) * سیّد محسن رجائی

88

احوالات روز عاشورا -(آه از آن دَم که سَر از پیکرِ اِنسانی چند) آه از آن دَم که سَر از پیکرِ اِنسانی چند
شد جُدا پیشِ رُخُ جَمعِ پَریشانی چند

آن چه از ظلم و ستم گشت به یک روز پَدید
چشمِ آفاق ندیده است به دورانی چند

با که این نُکته تَوان گُفت در آغوشِ فَرات
سُوخت از داغِ عَطش، غُنچهء عَطشانی چند

آهِ اَطفال در آمیخت چو با اشگِ رُباب
خود بر انگیخت در آن بادیه، طُوفانی چند

وه که از تیشهء بیداد، دراُفتاد به خاک
بر لبِ آبِ رَوان، سَروِ خُرامانی چند

ریگِ تَفتیدهء صَحرای بلا، جای پَرَند
بَستری شد، به تَنِ خَستهء عُریانی چند

آسمان شد خِجل از ماهِ خود، از بس به زمین
دید بر نیزه، سَرِ ماهِ دِرخشانی چند

مُحنتِ روز نشد بس؟ که به شَب اَفروزند
آتَشی بر خیَمِ بی سَر و سامانی چند

زینب، آن پَرده نِشینِ حَرمِ عِفّت و ناز
کُو به کُو شد به رهِ کُوه و بیابانی چند

تا اَبد خاطرهء آن همه جان بازی را
خَلق گُویند به هر بَزم، به دَستانی چند

هم نَوا با دَمِ #مجنون نه عَجب خَلق کنند
شعر را زَمزَمه با ناله و اَفغانی چند

#صائب و #سائل و #عابد به همین قافیه، شعر
ثُبت کردند به دیباچهء دیوانی چند

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 22:41
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نوحه واحد روز عاشورا -(اگه تو بری حسین دنیای من دلگیره) * مرتضی شاهمندی

98

نوحه واحد روز عاشورا -(اگه تو بری حسین دنیای من دلگیره) بسبک : واویلا حرم آواره شده (محمود کریمی)

اگه تو بری حسین دنیای من دلگیره
نفسم بسته به تو ، اگه بری می گیره
دختر سه ساله ات ، دق میکنه می میره

نرو برادر ، جون زینب

واویلا ، نرو مسافرم
واویلا ، تویی بال و پرم

دلبر زینبی و تو گل زهرایی
نرو جان خواهرت وای از این تنهایی
شیون اهل حرم ببین ، شده غوغایی

بشنو صدایِ ، آهِ زینب

واویلا ، جونِ زینب به لبه
واویلا ، دل شکسته زینبه

صبر کن جان حسین که دلم در برِ توست
غُصه ی خواهر تو بوسه از حنجر توست
آخه این حرف دل و وصیت مادرِ توست

بذار ببوسم ، جایِ مادر

واویلا ، منم یه خواهرم
واویلا ، نرو کبوترم

  • سه شنبه
  • 17
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 23:37
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد