مناجات با خدا

مرتب سازی براساس
 امیر عظیمی

شعر مناجات با خدا -( در شام تارم سپیده سر زد ) * امیر عظیمی

۳۸۶۵
۶

شعر مناجات با خدا -( در شام تارم سپیده سر زد ) در شام تارم سپیده سر زد
یأس از دل من یکباره پر زد
آمد امید و حلقه به در زد
یا دائِمَ اللُّطف اِلهی اَلعَفو
عبد گنهکار آمد دوباره
می گردد آخر دنبال چاره
یارب به او کن امشب نظاره
یا دائِمَ اللُّطف اِلهی اَلعَفو
او روسیاه از کردار خود شد
در بستر غم، بیمار خود شد
از نور دور و در نار خود شد
یا دائِمَ اللُّطف اِلهی اَلعَفو
او کوهی از درد یا کاشِفَ الضُّر
رو بر تو آورد یا کاشِفَ الضُّر
نگو که برگرد یا کاشِفَ الضُّر
یا دائِمَ اللُّطف اِلهی اَلعَفو
ربّ کریمم أَستَغفِرُالله
در خوف و بیمم، أَستَغفِرُالله
عبد رجیمم، أَستَغفِرُالله
یا دائِمَ اللُّطف اِلهی اَلعَفو
من روسیاهم، یا دائِمَ الفَضل
غرق گناهم، یا

  • سه شنبه
  • ۲۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۶:۴۴
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مناجات با خدا -( الـهی مـن گنه كارم، ولی ایـن است آوایم ) * یوسف حق پرست

۵۶۳۸
۱۰

شعر مناجات با خدا -( الـهی مـن گنه كارم، ولی ایـن است آوایم ) الـهی مـن گنه كارم، ولی ایـن است آوایم
خداوندا تو می دانی، كه حیدر هست مولایم
اگر چه در بساط خود به جز عصیان ندارم من
ولـی ذكـر علی و آل او بـاشـد اَلفبـایم
اگـر حب علـی دارم، رهیـن مـادرم هستم
كه ایـن درسیست كز بـدْو تولد داد بابایم
تـو فرمـودی نسـوزانی، محبّان ولایت را
بلی مـن هم یكی از دوستان آل زهـرایم
بـه وقت جان سپردن آرزو دارم خداوندا
كایـد بـر مـزارم، سـرور و مولا و آقـایم
اگر چه دامنم آلوده و دست از عمل خالی
ولـی امیـدوار رحمت خـلاق یـكتـایم
ازاین كرده كه خود دانم، مگر ای كردگار من
تـو ستاری كنی وَرنَه، به روز حشـر رسوایم
در آن روزی كه كاری از زبان دیگر نمی آید
علیه من گواهی می دهد، ا

  • سه شنبه
  • ۲۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۶:۳۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( می رود یک به یک از دست سحرها افسوس ) * حبیب باقرزاده

۳۹۱۷
۳

شعر مناجات با خدا -( می رود یک به یک از دست سحرها افسوس ) می رود یک به یک از دست سحرها افسوس
می رود یک به یک از دست گوهرها افسوس
دوست دارم به سما پر بزنم اما حیف
به سراغم نمی آیند که پرها افسوس
چند سالیست که دیگر بصرم گریان نیست
خشک خشک است دگر اشک بصرها افسوس
از بلا دور شود هر که کند یاد خدا
شهرمان گشته پر از چشم نظرها افسوس!!!
بهر نابودی بت های درونم ای کاش
داشتم بر کف خود تیر و تبرها افسوس
راه پر پیچ و خم و راه بلد می خواهم
به زمین می خورم از بین گذرها افسوس
روزه ی من تهی است و سپر نفسم نیست
دیگر از کار فتادست سپرها افسوس
سفرۀ رنگی افطار برای رب نیست
خواستم تا که کنم جلب نظرها افسوس
عارفانِ رهِ معشوق شهیدان هستند
که خریدند به جان جمله خطرها افسوس

  • سه شنبه
  • ۲۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۶:۴۱
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( امشب فقط برای خودم گریه می‌كنم ) * علی صالحی

۴۵۸۰
۱۶

شعر مناجات با خدا -( امشب فقط برای خودم گریه می‌كنم ) امشب فقط برای خودم گریه می‌كنم
از دست كارهای خودم گریه می‌كنم
صحبت به مرگ و قبر و عذابش رسیده است
در مجلس عزای خودم گریه می‌كنم
با اینكه كلّ زندگی‌ام مضحكانه بود
حالا ز ماجرای خودم گریه می‌كنم
اعمال من دلیل نزول عذاب هاست
از وحشت بلای خودم گریه می‌كنم
چون بعدِ مرگشان همه از هم فراری‌اند
حق می‌دهی برای خودم گریه می‌كنم؟

شاعر : علی صالحی

  • سه شنبه
  • ۲۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۶:۴۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا از مهدی عظیمی -( ای ز پا افتادگان را دستگیر ) * مهدی عظیمی

۵۴۶۸
۵

شعر مناجات با خدا  از مهدی عظیمی -( ای ز پا افتادگان را دستگیر ) ای ز پا افتادگان را دستگیر
در خطا از بندگان پوزش پذیر
ای به سویت خلق را دست نیاز
ای تو هم مشکل گشا هم چاره ساز

ای خطا بخش کریم جرم پوش
عالم اسرار گویا و خموش
ای تو هم راحت رسان هم دلنواز
ای تو هم درد آشنا هم چاره ساز
شادی از تو محنت از تو غم ز تو
درد عشق بر دل ز تو مرحم ز تو
ای دلیل عشق و ای دانای راز
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دارم آن دردی که درمانش تویی
وان سری دارم که سامانش تویی
نیست جز تو آن که دلداری دهد
مهر ورزد غم خورد یاری دهد

شاعر : مهدی عظیمی

  • چهارشنبه
  • ۱۹
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۱:۰۲
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( در ماه خدا بمیرم ای کاش ) * حمید ضیاء یزدی

۴۰۰۶
۴

شعر مناجات با خدا -( در ماه خدا بمیرم  ای کاش ) در ماه خدا بمیرم ای کاش
در حال دعا بمیرم ای کاش
هم تشنه لب و غریب و بی سر
در کرب و بلا بمیرم ای کاش
من نوکر خانه ی حسینم
در رخت عزا بمیرم ای کاش
یا حداقل توبه کنم من
بی جرم و خطا بمیرم ای کاش
در خیل فداییان مهدی
مثل شهدا بمیرم ای کاش
***

شاعر : حمید ضیاء یزدی

  • دوشنبه
  • ۲۴
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۷:۱۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( الـهی بـازكـردم مــن دهـن را ) * یوسف حق پرست

۴۲۴۲
۲

شعر مناجات با خدا -( الـهی بـازكـردم مــن دهـن را ) الـهی بـازكـردم مــن دهـن را
بـه نـامت كـردم آغـازسـخن را
الـهی بــاز كـن در را بـه رویـم
چـنان كـن تـا نـریـزد آبـرویـم
تـو هسـتی خالق و مـن بنــدۀ تو
چـه بـنده، بنـدۀ شـرمندۀ تـو
الـهی هـر چه باشم بنـده ام مـن
گـنه كـاری سیـه پرونده ام مـن
گنـه دیـدی نیـاوردی بـه رویم
نـبـردی پیـش مـردم آبـرویـم
اگـرچـه غـرق عصیـان و مـلولم
غــلام آل زهــرای بتــولـم
خـداونـدا پـناهــم ده فــقیرم
تـهی دسـتم بـه دام دل اسـیـرم
پنــاهنــده بـه درگاه تو هسـتم
بـود خالی خدایـا هر دو دســتم
اگـر مـن هـرچه بد باشم تـو خوبی
تـو غــفاری، تـو ستـار العـیـوبی
خـداونـدا بـه حــق آل احمــد
بـه زهـرا، قــرة العـیـن محمـد

  • دوشنبه
  • ۲۴
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۷:۲۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( درهوای بارانی کار دست چشمان است ) * حبیب باقرزاده

۳۹۰۴
۱

شعر مناجات با خدا -( درهوای بارانی کار دست چشمان است ) درهوای بارانی کار دست چشمان است
می شود پر از باران دیده ای که گریان است
معصیت نمودم من در تمام عمر خویش
تو مرا ببخش امشب بخشش از بزرگان است
آمده زمانیکه بخششت فراگیر است
مژده ای گنه کاران ماه ماه غفران است
سفرۀ عطا پهن و جای من دراینجا نیست
در کنار این سفره جایگاه خوبان است
امتحان عمرم را زیر ده گرفتم چون.
حاصل همه عمرم تیرگی و عصیان است
لحظه ای میان خوف لحظه ای رجا یعنی
ر طریق دین ما این اصول ایمان است
اینکه ما در این شب ها غرق در مناجاتیم
این مجالس گریه حاصل شهیدان است
با تمام این ها من ضامنی قوی دارم
ضامنی که سلطان سرزمین ایران است
کار و بار عارف ها گریه بهر ارباب است
گریه بهر ثارالله انتها

  • دوشنبه
  • ۲۴
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۷:۲۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( بگذارید بر احوال خودم گریه کنم ) * سید محمد میر هاشمی

۴۷۶۴
۴

شعر مناجات با خدا -( بگذارید بر احوال خودم گریه کنم ) بگذارید بر احوال خودم گریه کنم
بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم
فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود
جای آنست بر افعال خودم گریه کنم
تا شبی پنجرۀ رحمت حق باز شود
هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم
ذره ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد
به " فمن یعمل مثقال " خودم گریه کنم
نیست تقصیر کسی آیینه ام تار شده
جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم
راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام
ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم
من پرستوی حرم بودم و دور افتادم
تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم
کاروان رفت به پا بوسی حق بگذارید
منکه جا ماندۀ امیال خودم گریه کنم
قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم
سخت بر این دل بد فال خودم گریه

  • دوشنبه
  • ۲۴
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۳۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( ما را به حق ساقی کوثر قبول کن ) * حسین ایزدی

۴۸۰۷
۸

شعر مناجات با خدا -( ما را به حق ساقی کوثر قبول کن ) ما را به حق ساقی کوثر قبول کن
با ناله های هر شب حیدر قبول کن
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
ما را به حق پهلوی مادر قبول کن
ما غیر گریه، تحفه برایت نداشتیم
این قطره را تو چند برابر قبول کن
تاج غلامی تو به شاهی نمی دهیم
ما را همیشه رعیت و نوکر قبول کن
خسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است
حالا که رو زدم به تو دیگر قبول کن
از بار معصیت کمرم درد می کند
یعنی منم شکسته و مضطر قبول کن
تا حک شود ز یار به این تن نشانه ای
ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن
***

شاعر : حسین ایزدی

  • دوشنبه
  • ۲۴
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۳۹
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( در دل شب با هزاران سوز و آه ) * مصطفی هاشمی نسب

۴۵۹۴
۲

شعر مناجات با خدا -( در دل شب با هزاران سوز و آه ) در دل شب با هزاران سوز و آه
روی کردم سوی درگــاه اله
سر به سجده بردم و لبریز غم
راز گفتم بـا خدای ذوالکــرم
غرقۀ بحــر غمم امداد کن
از گدای خستۀ خود یاد کن
گفتمی حرف دلم با صد امید
آمد از عرش الهی این نوید:
ای که در اعماق شب در کوفتی
ای که چشمت بر در من دوختی
گر که غرق بحر عصیــانی بیا
گر گنه کاری پشیمــانی بیا
گر که عمرت سر به سر بیداد بود
گر که دنیــایت گنــاه آباد بود
گر که عمری دور بودی، باز آی
باز آی و عقده ی دل را گشای
بــازآ و قطــرۀ اشــکی بریز
اشک با یاد لب مشکی بریز
یاد کن از دشت پر درد و بلا
گریه کن با یاد شاه کربلا
یاد کن از اشتران بی جهاز
ضربه های سیلی کودک نواز
هر که با یادش شود

  • دوشنبه
  • ۲۴
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۴۱
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من ) * اسماعیل فتحی

۱۴۰۱۴
۳۰

شعر مناجات با خدا -( هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من ) هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من

شاعر : اسماعیل فتحی

  • پنج شنبه
  • ۱۳
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۶:۰۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر مناجات با خدا -( در ضیافت کده ات باز مرا جا دادی ) * محمد فردوسی

۳۸۷۳
۵

شعر مناجات با خدا -( در ضیافت کده ات باز مرا جا دادی ) در ضیافت کده ات باز مرا جا دادی
سفره انداختی و اذن «بفرما» دادی
دیده وا کردم و دیدم که در آغوش توام
مثل یک مادر دلسوز به من جا دادی
کرم ذاتی تو فقر مرا زائل کرد
بنده بودم که به من رتبه ی آقا دادی
تا که محکم بشود رشته ی وصل من و تو
وقت افطار و سحر فرصت نجوا دادی
طیب الله به این رحمت بی ساحل تو
قطره بودم که مرا جلوه ی دریا دادی
حاجت خواسته و حاجت ناخواسته را
همه را جمع نمودی و به یکجا دادی
من فقط موقع افطار کمی تشنه شدم
تو، به من اجر جهاد شهدا را دادی
شهدایی که به ارباب تأسّی کردند
شهدایی که کرامات به آن ها دادی
یکی از آن شهدا ماه بنی هاشم بود
قمری را که به او منصب سقّا دادی
... همه دیدند چگونه

  • پنج شنبه
  • ۱۳
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۶:۱۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( یا غفـار یا غفار یا غفار یا غفار ) *

۳۷۴۷
۷

شعر مناجات با خدا -(   یا غفـار یا غفار یا غفار یا غفار  ) یا غفـار یا غفار یا غفار یا غفار
تو بخشنـده و من بندۀ گنهکار
برگشتم برگشتم بـا گناه بسیار
مسکین و مسکین مغلوب و پشیمان
یا الله یا رحمان یا حنّان یا منّان
من فراری بودم تو زدی صـدایم
تو زدی صـدایم تو گفتـی بیـایم
هر که هستم تنها تو هستی خدایم
ایـن سیه‌نامـه را در آتـش سـوزان
یا الله یا رحمان یا حنّان یا منّان
خدایا! خدایی به جز تـو نـدارم
آمـدم تـا اشک خجـالت بیارم
بر خاک درگهت پیشانی گذارم
از من، جرم و خطا از تو عفو و غفران
یا الله یا رحمان یا حنّان یا منّان
من کی‌ام خدایا! تا عذابم کنی
گرچه خارم، توانی گلابم کنی
بـاورم نیایـد تـو جوابـم کنی
روسیـاهم ولـی از مـن رو مگـردان
یا الله یا رحمان یا

  • پنج شنبه
  • ۱۳
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۶:۱۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر مناجات با خدا -( اومدم آشتی كنم پشتِ درم نگه ندار ) * وحید قاسمی

۴۴۶۰
۴

شعر مناجات با خدا -( اومدم آشتی كنم پشتِ درم نگه ندار ) اومدم آشتی كنم پشتِ درم نگه ندار
دلمُ نسوزونُ یه كم به من محل بذار
این بارِ هزارمِ كه توبه هامُ می شكنم
داره آبروم می ره می خوام بهت رو بزنم
دلخوری از دست من، خب بزنم!- باشه - ولی!
این طوری نگام نكن به جون مرتضی علی
می زنی، خودت بزن؛ دستِ ملائكه ات نده
واسه بچه شیعه این شرمندگی خیلی بده
دستمُ بگیر خدا چیزی ازت كم نمیشه
نذا شیطون بگه این بندهِ آدم نمیشه
به امام رضا! قسم چشام داره كم میاره
سر به راه كردن من واسه تو كاری نداره
به كبوتراش قسم كلاغِ رو سیام نكن
مهربون با دلخوری از اون بالا نگام نكن
تو كلاسِ بندگیت زرنگا اهل روزه ان
تنبلایی مثِ من آخر سال رفوزه ان
مشق و تكلیفِ شبایِ عاشقات عبادته
به

  • پنج شنبه
  • ۱۳
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۶:۱۳
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( بارالهـا بـر درت اشـک و آه آورده‌ام ) *

۳۰۳۵
۴

شعر مناجات با خدا -( بارالهـا بـر درت اشـک و آه آورده‌ام ) بارالهـا بـر درت اشـک و آه آورده‌ام
هم سرشک خجلت و هم گناه آورده‌ام
هـم گنـاه آورده‌ام هـم پنـاه آورده‌ام
دیده از جرمم بپوش اشک و آهم را ببین
یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین
****
با همـه بـار گنـاه بـا همـه فعـل بدم
تو صدا کردی مرا من به سویت آمدم
دست دل بر دامن لطف و احسانت زدم
آسمانی کن مرا که چه خوردم بر زمین
یـا الـه‌العالمین یـا الـه‌العالمین

  • سه شنبه
  • ۱۱
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۵:۲۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم ) *

۶۱۲۰
۲۲

شعر مناجات با خدا -( چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم ) چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم
چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟
اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـی‌دانی
منم خـدا و تـو را عبـد خویش می‌دانم
شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست
مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم
تو غافلـی و مـرا لحظـه‌ای نمی‌خوانی
بیا منم که تو را سوی خویش می‌خوانم
هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا
تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟
به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز
تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم
ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت
بلا دهم کـه تـو را لحظـه‌ای بگریانم
هـزاربـار گنـه کـرده‌ای بیـا یک‌بار
بگـو: الـه مـن العفـو مـن پشیمانم
ز سال‌ها گنهت بگذرم به یک العفو
ب

  • سه شنبه
  • ۱۱
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۵:۲۳
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( عبد فراری‌ام به درت باز آمدم ) *

۳۰۲۴
۱

شعر مناجات با خدا -( عبد فراری‌ام به درت باز آمدم ) عبد فراری‌ام به درت باز آمدم
اقرار می‌کنم که گنهکارم و بدم
اعلان صلح و آشتی از جانب تو بود
باور نمی‌کنم که بخوانی کنی ردم
سنگینی گناه ز پایم فکنده است
جز تو که دست گیرد و جز تو که بخشدم
ای وای من که چون به درت توبه می‌کنم
سرمی‌زند دوباره گناه مجددم
با آنکه عهد خویش شکستم هزار بار
این دفعۀ هزار و یکم باز آمدم
خواهی ببر به دوزخ و خواهی ببر بهشت
من عاشق محمد و آل محمدم
معبود من! چگونه بسوزی در آتشش
دستی که من به دامن آل علی زدم؟
ره دور و لرزه بر قدم و قبر پیش رو
در زیر کوه‌های گنه خم شده قدم
سرمایۀ گداست همان دست خالی‌اش
من آمدم گدایی و خالی بود یدم
«میثم» که نیست در خور بخشش گناه او
بخشی مگر به

  • شنبه
  • ۱۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۳۳
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( نه آهی مانده تا از دل برآرم ) *

۳۸۲۰
۵

شعر مناجات با خدا -(     نه آهی مانده تا از دل برآرم  ) نه آهی مانده تا از دل برآرم
نه اشکی تا که از خجلت ببارم
همه سرمایه‌ام این دست خالی است
فقیرم غیر از این چیزی ندارم
دگر از خویشتن مأیوسم اما
به فضل و رحمتت امیدوارم
گناهم را به یک «العفو» گفتن
تو می‌بخشی، ولی من شرمسارم
جحیمت را کنم دریای رحمت
به اشک مخفیِ شب‌های تارم
به چشمم بی تو بدتر از جحیم است
جنان را گر نهی در اختیارم
اگر خوبم اگر بد، هر که هستم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
گنه کارم، ولی خون حسین است
که می‌جوشد ز چشم اشکبارم
حسین ابن علی کی می‌گذارد
که پا در آتش دوزخ گذارم؟
سپر از مهر مولا ساخت «میثم»
چه باک از شعله‌های خشم نارم؟

  • شنبه
  • ۱۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۳۷
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( ای کردگار سبحان لطفت به ما رسیده ) *

۲۶۷۰

شعر مناجات با خدا -(     ای کردگار سبحان لطفت به ما رسیده  ) ای کردگار سبحان لطفت به ما رسیده
ای بندگان بیایید ماه خدا رسیده
حتی نفس کشیدن در ماه تو ثواب است
ماه نفس کشیدن در این سرا رسیده
این چشم من ندارد اشکی برای بارش
اشکی بده به چشمم ماه بُکا رسیده
پر می زنم و لیکن روی زمین مقیمم
این عبد روسیاه و، بی دست و پا رسیده
جز معصیت در عمرم چیزی ندیدی اما
با معرفت همیشه از تو به ما رسیده
مست می علی ام، آشفته گشته ام من
این باده های مستی از مرتضی رسیده
کاری ندارد اینکه لطفی کنی ببینی
این عبد بی قرارت کرببلا رسیده

  • شنبه
  • ۱۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۴۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( بچه گی کرده ام، پشیمانم ) *

۷۰۳۶
۱۵

شعر مناجات با خدا -(   بچه گی کرده ام، پشیمانم  ) بچه گی کرده ام، پشیمانم
من ندانسته شیطنت کردم
بغلم کن دوباره مثل قدیم
رو نگردان ز من، غلط کردم
سادگی کار دست من داده
همنشین بد از تو، دورم کرد
لطف بیش از حد شما؛ امروز
بنده ای سر کش و جسورم کرد
سیب سرخ هوس فریبم داد
دلم از کرده اش پشیمان است
عذر تقصیر پیشت آوردم
مهربان، بخشش از بزرگان است
به کجا می شود فرار کنم!؟
بدتر از متهم زمین خوردم
حیف آن دست که مرا بزنی
نزده؛ من خودم زمین خوردم
آبرو اشک و ندبه و توبه
باز هم وازه های تکراری
دست های مرا دوباره بگیر
تا بفهمم که دوستم داری
شده ام جنس کهنه ی بازار
رهگذر، دوست، آشنا نخرد
کاش از اول ضرر نمی دیدیم
هیچ کس غیر تو، مرا نخرد
نه! من از چشم تو نمی افت

  • شنبه
  • ۱۵
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۵۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر مناجات با خدا -( ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست ) * قاسم نعمتی

۳۹۱۹
۲

شعر مناجات با خدا -( ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست ) ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست
میان آینه ام نقشی از نگاری نیست
قساوت دل آلوده کار دستم داد
دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست
همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین
که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
همه جوارح من با گناه مانوس است
گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست
رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت
به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟
بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر
به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست
تمام دل خوشی من محبت علی است
ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست
حرام باشد اگر رو به غیر او بزنم
کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست
سگ قدیمی دربار شاه لو کشفم
به جز مقابل شه جای خاکساری نیست
قسم به چادر خاک

  • سه شنبه
  • ۱۱
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۵۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

شعر مناجات با خدا -( رمضان بوی مناجات و دعا می آید ) * محسن حنیفی

۴۶۴۶
۳

شعر مناجات با خدا -( رمضان بوی مناجات و دعا می آید ) رمضان بوی مناجات و دعا می آید
عطر تسبیح و صدای شهدا می آید
گوشه ی چشم من امروز سحر، تر شده است
آبرو باز به کابین گدا می آید
دیده ی کور به اشک سحری روشن شد
بوی پیراهن یوسف ز کجا می آید؟
کاش آماده ی مهمانیتان می بودم
به سر سفره کسی بی سر و پا می آید
خاطر حضرت ارباب بیا عفوم کن
که فقط بخشش و رحمت به شما می آید
هر سحر مثل محرم دل من می گیرد
باز عطر حرم کرب و بلا می آید
لب من زخم شده از عطش اما به فدات
یادم از چوب و لب و طشت طلا می آید

شاعر : محسن حنیفی

  • شنبه
  • ۲۹
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۵۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حمید رمی

شعر مناجات با خدا-روضه ی کربلا -( ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم ) * حمید رمی

۷۱۹۱
۱۵

شعر مناجات با خدا-روضه ی کربلا -( ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم ) ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم
واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم
من میدونم چه كاره ام، من میدونم كه روسیام
امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام
حاجت اوّلم اینه: خدا آقامو برسون
دیگه بسه خسته شدم از دوری صاحب زمون
یعنی بدا دل ندارن؟ مگه آقا برا خوباس؟
توی همین آدم بدا، حسابِ عاشقا جداس
آره درسته آخدا، عاشق گُنا نمیكنه
اما آقام مهربونه، منو رها نمیكنه
با اینكه من گنهكارم، میدونه كه دوسش دارم
آقای من خوب میدونه كسی رو جز اون ندارم
بدونِ یار مهربون، زندگیمون حروم میشه
میدونم آخرش میاد، غصه هامون تموم میشه
حاجت دوّمم چیه ؟ منو ببر به كربلا
یا كه براتمو بده، بازم برم امام رضا
شب های جمعه ه

  • شنبه
  • ۲۹
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۵۴
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شکرلله که مرا چشم تری هست هنوز * جعفر ابوالفتحی

۴۴۲۸
۳

شکرلله که مرا چشم تری هست هنوز مناجات با خدا و گریز به روضه ی حضرت علی اصغر(ع)
شکرلله که مرا چشم تری هست هنوز
از غم عشق تو اشک بصری هست هنوز
باک از آتش عشق تو ندارم عشقم
بهر سوزاندن جانم جگری هست هنوز

صبح ها بهر مناجات ، تو خواندی ما را
پس در این قلب ز مهرت اثری هست هنوز
بار و بندیل نبستیم ولی می گوییم
در ره عشق تو مرد سفری هست هنوز
دار عشق تو چه زیباست است اگر سر باشد
جهت زینت این دار سری هست هنوز
قول دادم که پرم سوخته باشد از شمع
آه ... نزد من پروانه پری هست هنوز
همه خوبند ولی حال گدایان بهتر
شکر دارم که گدا را سحری هست هنوز
ناله زد "ینصرنی" معنیَش این باشد که
جلوی نیزه ی دشمن پدری هست هنوز
یارها رفته و شش ماهه فقط جامان

  • پنج شنبه
  • ۲۰
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۴۶
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( پیمانه بلای مرا بیشتر کنید ) * حسین ایزدی

۳۴۳۸
۴

شعر مناجات با خدا -(  پیمانه بلای مرا بیشتر کنید ) پیمانه بلای مرا بیشتر کنید
روزی کربلای مرا بیشتر کنید
من پای صحبت (أرنی) ایستاده ام
هر چند (لن ترای) مرا بیشتر کنید
تا این که یک شبه ره صد ساله را روم
تاثیر (ربنای) مرا بیشتر کنید
در بطن درد، راز تکامل نهفته است
دوران ابتلای مرا بیشتر کنید
گاهی که از قضا و قدر خسته می شوم
سهمیه ی رضای مرا بیشتر کنید
بنده بدون خشیت و امید، بنده نیست
پس خوف من، رجای مرا بیشتر کنید
وقتی که از گناه دلم تیره می شود
اوقات روضه های مرا بیشتر کنید
با خستگی روح به جایی نمی رسم
پس لذت دعای مرا بیشتر کنید
تنها نگاه توست مرا می دهد شفا
لطفاً کمی دوای مرا بیشتر کنید
راه رسیدن به خدا، راه کربلا است
روزی کربلای مرا بیشتر کنی

  • شنبه
  • ۲۲
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۴۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مناجات با خدا -( باناله و با سوز دل و آه بیا ) *استاد سید هاشم وفایی

۳۶۹۶
۱

مناجات با خدا -( باناله و با سوز دل و آه بیا ) باناله و با سوز دل و آه بیا
با شرم حضور و دل آگاه بیا
اكنون كه خدا سفره رحمت چیده است
ای بنده، سوی ضیافت الله بیا
×××
دل را تهی ازخطا نكردم یا رب
آلوده دلم، حیا نكردم یا رب
شرمنده شدم، صدا زدی باز بیا
من حق نمك ادا نكردم یا رب

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

  • سه شنبه
  • ۱۸
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۴۹
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( ای مهربان امشب صدا کردی گدا را ) * حسن علیپور

۴۵۸۲
۵

شعر مناجات با خدا -( ای مهربان امشب صدا کردی گدا را ) ای مهربان امشب صدا کردی گدا را
بر سفره ات خواندی گدای بی نوا را
گفتی که من در انتظارم تا بیایید
آماده کردم بهرتان مهمان سرا را
با این که من آلوده ام، من را نراندی
گفتی بیا تا درک فرمایی عطا را
رسوا نکردی ام به پیش چشم مردم
دادی به خوبی شهرت، این غرق خطا را
گفتی پشیمانی بیا من می پذیرم
عرض پشیمانی ز کار ناروا را
گفتی بیا با من بگو حرف دلت را
تنها به درد خود بجو از این دوا را
گفتی که هر کس توبه بشکسته، بیاید
هر کس که کرده ترک صحبت با خدا را
یک سال از من غیر بی مهری ندیدی
اما نکردی با دلم غیر از مدارا
انگار که از من حیا کردی که این سان
تا بی نهایت برده ای مهر و وفا را
می خواهم از این پس فقط مال ت

  • سه شنبه
  • ۱۸
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۵۳
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا -( از بس که غافلم ز حساب و کتاب خود ) * حسن علیپور

۳۵۲۵
۲

مناجات با خدا -( از بس که غافلم ز حساب و کتاب خود ) از بس که غافلم ز حساب و کتاب خود
در حیرت به حشر چه سازم جواب خود؟!
مادر ز مهر سرزنش طفل می کند
از من مگیر وقت خطایم عتاب خود
هر چند رو سیاه ولی بنده توام
ای مهربان جدا مکن از من حساب خود
غفلت ز مرگ فرصت جبران ز من گرفت
طی شد تمام زندگیم در سراب خود
من ناله از عذاب جهنم نمی کنم
دریافتم به دوری از تو عذاب خود
مسکین در احترام کریم است هر که هست
خورشید می کشد همه را در حجاب خود
ما حدِّ خود ز گریه مستانه می خوریم
مست این چنین کسی نشود از شراب خود
محشر به غیر نام علی سر نمی دهم
وقتی ندا رسد که بخوانم کتاب خود
پرسیدم از تو، توبه من هم قبول هست؟!
نام حسین آمد و دیدم جواب خود

شاعر : حسن علیپور

  • سه شنبه
  • ۱۸
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۵۵
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( چه سحرها گذشت و از در دوست ) * حسن علیپور

۳۴۴۲
۰

شعر مناجات با خدا -( چه سحرها گذشت و از در دوست ) چه سحرها گذشت و از در دوست
خبر آمد گدا آیا هست؟
بنده ای، سائلی، گنه کاری!
شرمسار از خطا آیا هست؟
با خودم گفتم ای دل غافل
فرصت توبه می رود از دست
زیر بار گناه یا الله
دل بیچاره ام ز پا بنشست
ای خدا در کشاکش نفسم
قسمت من چرا فتوح نشد؟
خسته ام بس که توبه بشکستم
توبه ام توبه نصوح نشد
حیف باشد ز میهمانی تو
قسمت من دریغ و آه شده
همه از دوست بهره ها بردند
سهم من حسرت و نگاه شده
دست خالیِ من ببین امشب
رحم کن بر کسی که جا مانده
درد غربت حکایت تلخی است
یک نفر از خدا جدا مانده
گفته بودم به خویش در این ماه
بنده ای سر به راه خواهم شد
کمکم کن خدای من ور نه
باز اسیر گناه خواهم شد
می خرد حق گدای آلوده
چو سرشک

  • سه شنبه
  • ۱۸
  • تیر
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۰۵:۵۷
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد