مناجات با خدا

مرتب سازی براساس

يا رب! گناه اهل جهان را به ما ببخش *

8433
4

يا رب! گناه اهل جهان را به ما ببخش يا رب! گناه اهل جهان را به ما ببخش

ما را سپس به رحمت بى منتها ببخش

هرچند ما نه ايم سزاوار رحمتت

ما را بدان چه نيست سزاوار ما ببخش

گفتى كه مستجاب كنم گر دعا كنى

توفيق هم عطا كن و حال دعا ببخش

بگذر از آن گناه كه سدّ ره دعاست

هم بر دعاى ما اثرى برملا ببخش

قصد از دعا، اجابت امر است، ورنه من

خود كيستم كه با تو بگويم خطا ببخش

ما را شبى به باغ پر از نرگس فلك

يعنى: بدين كواكب نرگس نما، ببخش

تا بشكفد به گلشن دل ها گل اميد

ما را به فيض لطف نسيم صبا ببخش

ما را اميد عفو تو مغرور كرد و بس

گر شد خطا، بدين سخن بى ريا ببخش

اين اولين گذشت تو نبود ز جرم ما

بخشيده اى چنان كه به ما بارها ببخش

تا

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

ادعونی استجب لکم *

3780
0

ادعونی استجب لکم وقت است اگر به دعوت اُدْعونى اَستَجِب

دستى برآوريم به درگاه كبريا

يا رب به حق نقطه اِنّى اَنَا الغَفور

كاندر بسيط مركز عالم نيافت جا

يا رب به حق آيت لاتَقنُطوا كه هست

سرمايه سعادت و پيرايه رجا

يا رب به حق خامه مشكل گشاى «كُن»

كاو بست نقش نام تو بر لوح از ابتدا

يا رب به حق عرش كه تمجيد قدر او *

مفهوم نيست كان ز كجا بود تا كجا

يا رب به حق صاحب صور و به نفخ او

آن دم كه گوش را نبود هوش از كجا

يا رب به آب ديده كرّوبيان پاك

كز خوف، چشمشان نبود خالى از بُكا

يا رب به حق كوثر و تسنيم و سلسبيل

كان بر حبيب حضرت خود كرده اى عطا

يا رب به حق ابر بهاران كه مى رسد

هر شب ز فيض شبنم او خاك را ن

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:03
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خدايا به اعزاز اين چند تن *

3201
3

خدايا به اعزاز اين چند تن خدايا به اعزاز اين چند تن

كه هستند فخر زمين و زمن

به حق تو اى داور آب و خاك

بدين چارده نام معصوم پاك

به نور محمد چراغ سُبُل

سر و سرور و سرو باغ رسل

على ولى شير پروردگار

سپهدار دين شاه دلدل سوار

به زهرا كه او دخت پيغمبر است

كه در عرش او زهره خنياگر است

به خلق حسن افتخار زمن

كه خلقش حسن بود و نامش حسن

به خون حسين آن كه در كربلا

بيفزود او را بلا بر بلا

به سجّاده زينت العابدين

به باقر شناساى علم اليقين

محمد كه همنام پيغمبر است

كه نعلين او عرش را زيور است

به جعفر گل روضه اصطفا

كش افزون بُد از صبح صادق صفا

به موساى كاظم به ميقات او

به قرب و مقام و مقامات او

به قدر على بن موسى ا

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:03
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مناجات و استغفار *

8597
8

شعر مناجات و استغفار اى شفاى علّت بيمارها

پيش تو آسان، همه دشوارها

اى سرور سينه صاحبدلان

اى فروغ ديده بيدارها

اى به كينه ذات تو نابرده پى

عقل ها، انديشه ها، پندارها

اى رهانيده زطوفان بلا

كشتى بى ناخدا را بارها

ريخته باران رحمت بى دريغ

بر سر گل ها، به پاى خارها

كرده از ابر كرامت بهره مند

خشك و تر، گلزارها، نى زارها

با خيال نرگس جادوى تو

در ضمير عارفان گلزارها

مى كنم اقرار بر يكتايى ات

دور باد از جان من انكارها

روز رستاخيز چشم پرسرشك

با تو و لطف تو دارد كارها

تا چه خواهى كرد با شرمنده اى

كز گنه دارد به كف طومارها

گر نگردد دستگيرم عفو تو

واى بر من، با چنين كردارها

اين تو و اين لطف بى پايان تو

ا

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:04
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش *

4484
7

يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش

بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش

يا رب گناه من بود از كوه ها فزون

جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش

هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط

يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش

يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام

ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش

يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش

يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش

يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم

عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش

يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم

جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش

يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم

يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش

يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم

كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش

يا رب به نور ظل

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مناجاتی از حسان *

3231
0

شعر مناجاتی از حسان آمدم، آمدم به سوى تو باز

اى خداى كريم بنده نواز

پاى تا سر همه نيازم من

از كرم سايه بر سرم انداز

آبروى گداى خويش مريز

دستم آخر سوى تو است دراز

بسته اى راه نااميدى را

كرده اى چون كه باب رحمت باز

(چايچيان «حسان»)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مناجاتی از چایچیان *

3172
3

شعر مناجاتی از چایچیان آمد به درت اميدوارى

كو را به جز از تو نيست يارى

محنت زده اى نيازمندى

خجلت زده اى گناهكارى

از گفته خود سياه رويى

وز كرده خويش شرمسارى

شايد زدر تو باز گردد

نوميد چنين اميدوارى

(چايچيان «حسان»)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:06
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شد وقت آن که درد نهان را دوا کنیم *

3345
2

شد وقت آن که درد نهان را دوا کنیم شد وقت آن كه درد نهان را دوا كنيم

روى نياز خويش به سوى خدا كنيم

اى خفتگان بستر راحت سحر رسيد

خيزيد تا كه چاره جرم و خطا كنيم

بيگانگى بس است زدرگاه كردگار

خود را دمى به خالق خود آشنا كنيم

تا صبح عمر ما ننموده است رو به شام

كارى براى خجلت روز جزا كنيم

بهر نجات آتش دوزخ به صد اميد

دست دعا بلند به سوى خدا كنيم

تا كاسه هاى ديده نگرديده پر زخاك

چشمى به حال بى كسى خويش وا كنيم

شيطان نهاده بند گناهان به پاى ما

بهر رها نمودن خود دست و پا كنيم

شاعر؟؟؟

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هر كس كه ارزو به زر و زور مى كند *

3214
3

هر كس كه ارزو به زر و زور مى كند هر كس كه ارزو به زر و زور مى كند

خود را زفيض رحمت حق دور مى كند

در ملك جان زياده مكن آرزو، كه مرگ

آهنگ آرزوى تو در گور مى كند

بشكن غرور خويش كه در ارتكاب جرم

شيطان كمك به آدم مغرور مى كند

دنيا چو دام و دانه آن مكر و صيد را

با يك نگاه لال و كر و كور مى كند

گر بار منّتى نتوانى برى به دوش

كارى بكن كه با عملش مور مى كند

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هر كه خود را بيشتر پابند دِرهم مى كند *

3660
4

هر كه خود را بيشتر پابند دِرهم مى كند هر كه خود را بيشتر پابند دِرهم مى كند

بيشتر خود را اسير محنت و غم مى كند

وه چه بدبخت است آنكه با وجود ذات حق

سر بر دون همّتان از بهر نان خم مى كند

روزى هر روزه ما را دهد روزى رسان

در عوض روزى زعمر ما و تو كم مى كند

گريه ابر بهاران بين كه از همبستگى

چشمه، نهر و نهر، رود و رود را يم مى كند

در ضمير خويش هرگز ره مده فكر گناه

فكر هر كارى تو را بر آن مصمّم مى كند

از «فَمَنْ يَعْمَل» كه حق فرموده در قرآن بدان

خير و شر را ذات حق تفكيك از هم مى كند

تفرقه هرجا فتد كارش زهم پاشيدگى است

اى بنازم آن كه با حق رشته محكم مى كند

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

لحظه اى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى *

41010
3

لحظه اى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى لحظه اى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى

از منيّت ها جدا شو تا منا پيدا كنى

حاصلى ما و تو را از ارتباط خلق نيست

سعى كن تا ارتباطى با خدا پيدا كنى

تا توانى در رفاقت با خدا يكرنگ باش

صاف شو در زندگانى تا صفا پيدا كنى

بگذر از قدر و بها و خاكسارى پيشه كن

تا مقامى برتر از شيخ بها پيدا كنى

همچو زرگر روز و شب دنبال سيم و زر مگرد

بگذر از زر تا به عالم كيميا پيدا كنى

ديدن ناديده را چشم خدابين لازم است

از خودى بيگانه شو تا آشنا پيدا كنى

تا نگردى لا ز الاّالله، اللّهى بجو

جستجو كن تا كه الله را ز لا پيدا كنى

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

دیدن جمال یار *

34399
1

دیدن جمال یار ى كه مى خواهى جمال بى منال يار را

در حريم دل چرا ره مى دهى اغيار را

ديدن ناديده را عشق خودى ها حائل است

از خودى بگذر كه تا بى پرده بينى يار را

درس هشيارى برو در مكتب مستان بخوان

زانكه اين مكتب به مستى مى كشد هشيار را

در مسير عشق همچون ميثم خرمافروش

با على باش و به گردن نه طناب دار را

«روزه دارى» را دهان بسته تنها شرط نيست

طاقت اُشتر به ما ثابت كند اين كار را

پاك كن زآيينه دل گرد خودبينى كه كور

با عصايى مى كند پيدا رهِ هموار را

گر كه در حصن امان خواهى زحق اذن دخول

در كف نفس دنى هرگز مده افسار را

در مذاق اهل عالم حرف حق تلخ است تلخ

زهر گردد چون شكر، دارو شود بيمار را

در مقام خاكس

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:09
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

درى بگشا زرحمت يا الهى *

3836
3

درى بگشا زرحمت يا الهى درى بگشا زرحمت يا الهى

به روى بى پناه عذرخواهى

نوازش كن تو بارى خسته اى را

عنايت كن تو دل بشكسته اى را

خداوندا زدوشم بار بردار

به روز حشرم از ذلت نگه دار

در اين ملك فنا من بى نوايم

اسير نفس و دربند هوايم

دريغ از من مكن يا رب عطا را

بشوى از دفترم جرم و خطا را

طبيبا اى شفاى دردمندان

كريما اى اميد مستمندان

ببخشا از گنهكاران گناهان

بگير از لطف، دست بى پناهان

پريشان خاطران را شاد گردان

گرفتاران زبند آزاد گردان

(انصاريان)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:09
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

الهى اى انيس شام تارم *

3336
2

الهى اى انيس شام تارم الهى اى انيس شام تارم

به غير از لطف تو يارى ندارم

الهى اين من و اين قلب خسته

دل سوزان و اين پشت شكسته

الهى اين من و اين خوارى من

به روز و شب ببين اين زارى من

الهى اين من و تنهايى من

الهى اين من و رسوايى من

الهى اين من و اين تيره روزى

بود حق گر مرا فردا بسوزى

سزاوار عقاب و هم عذابم

به وحشت از غم روز حسابم

همان روزى كه روز شرمسارى است

همان روزى كه مجرم غرق خوارى است

شاعر؟؟؟

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر مناجاتی از سعدی شیرازی *

8339
10

شعر مناجاتی از سعدی شیرازی كريما به رزق تو پرورده ايم

به انعام و لطف تو خو كرده ايم

گدا چون كرم بيند و لطف و ناز

نگردد زدنبال بخشنده باز

چو ما را به دنيا تو كردى عزيز

به عقبى همين چشم داريم نيز

خدايا به عزّت كه خوارم مكن

به ذُلّ گنه شرمسارم مكن

به لطفم بخوان و مران از درم

ندارد بجز آستانت سرم

تو دانى كه مسكين و بيچاره ايم

فرومانده نفس امّاره ايم

به مردان راهت كه راهى بده

وزين دشمنانم پناهى بده

خدايا به ذات خداونديت

به اوصاف بى مثل و ماننديت

به لبّيك حجّاج بيت الحرام

به مدفون يثرب عليه السلام

به طاعات پيران آراسته

به صدق جوانان نوخاسته

كه چشمم ز روى سعادت مبند

زبانم به وقت شهادت مبند

(سعدى شيرازى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:11
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

كجا روم كه درِ لطف تو به من باز است *

4348
2

كجا روم كه درِ لطف تو به من باز است كجا روم كه درِ لطف تو به من باز است

شها زتوست در عالم هر آنچه آواز است

كسى به باب دگر مى رود كه انديشد

كه بسته بابِ تو و باب ديگران باز است

كبوترى كه وطن كرد بر درِ حَرَمت

كجا دگر به سرِ او هواى پرواز است

كسى كه از دم گرم تو ذوق صحبت يافت

كجا دگر به دم سرد خلق دمساز است

كسى كه نازكشى چون تو نازنين دارد

بجاست بر مَلك و بر فَلَك گَرَش ناز است

خوش آنكه در ملأ عام با تو همدوش است

خوش آنكه در حرمِ خاص با تو همراز است

براى رهرو كوى تو راه نزديك است

زبهر قاصد بابت، مدام در باز است

بيامديم به باب اللهى به درگه تو

كرم نما و عطا كن كه جاى اعزاز است

انَّما الدُّنْيا فَناءٌ لَيْسَ لِلدُّنْ

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مناجات با خدا (شاعر : ژولیده نیشابوری) *

10425
8

مناجات با خدا (شاعر : ژولیده نیشابوری) الهى مرده ام من زنده ام كن

فقيرم دولت پاينده ام كن

الهى راه را گم كرده ام من

ازين جويندگى يابنده ام كن

الهى سوختم در آتش جهل

رها از آتش سوزنده ام كن

اگر عمرى گنه كردم الهى

كرم بر عمر باقى مانده ام كن

غلامم سرخط آزادى ام ده

زغفلت برده ام من بنده ام كن

اگر شرمى نكردم از تو يا رب

تو با بخشندگى شرمنده ام كن

به آب رحمتت پاك از سياهى

در اين شام سيه پرونده ام كن

تهى دستم بگير از لطف دستم

زپا افتاده ام پوينده ام كن

غمم از حد گذشته شادى ام بخش

سراپا گريه ام من، خنده ام كن

من «ژوليده» مى گويم به زارى

الهى مرده ام من، زنده ام كن

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

لحظه اى خود را بيا از خويشتن بيگانه كن *

4229
2

لحظه اى خود را بيا از خويشتن بيگانه كن لحظه اى خود را بيا از خويشتن بيگانه كن

ديدنى ها را فداى ديدن جانانه كن

تا به كى مِى از سبوى غير مى نوشى بيا

از سبوى رحمت حق باده در پيمانه كن

گنج در ويرانه پنهان ست بايد رنج كرد

گنج بى رنج ار كه خواهى خويش را ويرانه كن

تا نگردد از پريشانى پريشان خاطرت

هر كجا ديدى پريشان گيسوانى شانه كن

هر كجا ديدى كه عقل تو حريف نفس نيست

عقل را بگذار و خود را در جهان ديوانه كن

همچو شمعى فيض بخش ديگران باش و بسوز

در مقام جانفشانى خويش را پروانه كن

بهر تاريكى گورِ خويش شمعى برفروز

فكر فردا و حساب خالق جانانه كن

در مقام خاكسارى همچنان خورشيد باش

خدمت خلق خدا با همّتى مردانه كن

پند عبرت مى دهد «ژول

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

نیاز(دوبیتی) *

21105
1

نیاز(دوبیتی) (1)

خدايا! بر در تو بنده توست

همى خواهان آن گلْ خنده توست

تو روى نازنين از من مگردان

بزرگى و كرم زيبنده توست

(2)

خدايا! اى رحيم بنده پرور

بكن ابر كرم را سايه گستر

نمى بينم به جز ذاتت غفورى

بميرانم كنون پاك و مطهّر

(3)

خداوندا! طمع دارم فراوان

به لطف و بخششت با چشم گريان

سزاوار عذابى جانگزايم

ببخشا اى طبيب دردمندان

(4)

خدايا! شرمسارم شرمسارم

به غير از كوى تو جايى ندارم

دل من برده نفس پلشت است

به لطف و رحمتت چشم انتظارم

(5)

خداوندا! شبى دمساز خود كن

مرا پروانه جانباز خود كن

چشمان شهد وصالت را به جانم

اسير درگه پر راز خود كن

(6)

خداوندا! منم عبد گنه كار

اسير نفس بند اند

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

گذشت عمر و بيا غفلت از اِله مكن *

2852
2

گذشت عمر و بيا غفلت از اِله مكن گذشت عمر و بيا غفلت از اِله مكن

بس است خيره سرى ديگر اشتباه مكن

هر آنچه نامه نوشتى تو از گناه بس است

بيا و توبه كن و نامه اى سياه مكن

به ميهمانى خود خوانده ات خدا اينك

بيا و وقت گرانمايه را تباه مكن

به درك اين زمانه اگر نكوشيدى

بيا و غفلت از اين مابقىِ ماه مكن

اگر كه چشم شفاعت به مرتضى دارى

به چشم بد به كسى در جهان نگاه مكن

براى آن كه به مقصد رسى بدون خطر

بيا و نفس دنى را رفيق راه مكن

كليد گنج سعادت بُوَد به دست عمل

بكوش در عمل و ترك پايگاه مكن

شعار شاعر «ژوليده» روز و شب اين است

گذشت عمر و بيا غفلت از گناه مكن

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هر كه عارى از ريا گردد صفايش مى دهند *

3906
1

هر كه عارى از ريا گردد صفايش مى دهند هر كه عارى از ريا گردد صفايش مى دهند

چون كه گردد باصفا بر ديده جايش مى دهند

اهل تقوا را به محشر امتياز ديگريست

گرچه اين جا بيشتر جام بلايش مى دهند

بى بها بودن به نزد خلق گنجى پربهاست

خاك چون آدم شود قدر و بهايش مى دهند

هر كسى از راه فهمش مى كند درك سخن

هرچه سوزِ نى فزون باشد نوايش مى دهند

آب حيوان خضر را رمز نجات مرگ نيست

فانى فى الله را آب بقايش مى دهند

همچو يوسف در جوانى ترك شهوت كن كه نفس

هرچه كام دل برآرد اشتهايش مى دهند

از مقام لا به اِلاّالله انسان مى رسد

هر كه اين معنى نداند حكم لايش مى دهند

قفل جنّت را كليدى هست در دست على

هر كه را خواهد على اِذن سرايش مى دهند

(ژوليده ن

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هوس هرجا نهد پا را تمنّا مى شود پيدا *

31981
2

هوس هرجا نهد پا را تمنّا مى شود پيدا هوس هرجا نهد پا را تمنّا مى شود پيدا

چنانكه اسم هر كس از مسمّا مى شود پيدا

به دنيا دل مبند اى دل كه دنيا جاودانى نيست

كه معيار على از ترك دنيا مى شود پيدا

در اين دنيا بكن كارى كه بتوان بهره بردارى

كه قدر عمر ما در روز عقبا مى شود پيدا

زسيما پى توان بردن كه در طينت چه مى باشد

بلى هرجا كه صورت هست، معنا مى شود پيدا

به زور و زر مناز اى دل كه حق فرموده در قرآن

مقام و ارزش انسان زتقوا مى شود پيدا

مشو از مرگ خود غافل كه بهر بردنت اى دل

اگر پيدا نشد امروز، فردا مى شود پيدا

مكن سرپيچى از حظِّ على و آل چون فردا

تو را خطّ امان از حبّ مولا مى شود پيدا

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

يا رب به ما تو قدرت ترك خطا بده *

4541
3

يا رب به ما تو قدرت ترك خطا بده يا رب به ما تو قدرت ترك خطا بده

توفيق بندگى بدون ريا بده

از بحر بى كرانه الطاف خويشتن

بر آنچه لايقيم به ما اى خدا بده

از ما بگير كينه و كبر و حسد ولى

بر ما صفاى باطن و صدق و صفا بده

ما مجرم و تو مجرى ديوان كيفرى

حكم برائت گنه ما به ما بده

ما بنده ايم ذات تو بخشنده و رحيم

از خوان نعمتت نعمتى بر گدا بده

خون شد زهجر كربُ و بلا قلب شيعيان

بر دست ما تو تذكره كربلا بده

گويد به طعنه خصم كه مهديتان كجاست

لطفى نما و مهدى ما را به ما بده

«ژوليده» عاشق است ولى عاشق حسين

يا رب مريض عشق و صفا را شفا بده

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

در درگهت، يكى زغلامانم *

2879
1

در درگهت، يكى زغلامانم در درگهت، يكى زغلامانم

نام تو، زينتِ لب و دندانم

تو برتر از هرآنچه به وصف آيد

من كمتر از هرآنچه كه مى دانم

غفّارى و كريم و خطاپوشى

من صاحب معاصىِ پنهانم

شايد مرا نگاهِ تو گيرد دست

ورنه فريب خورده شيطانم

تو آن خداى خالق و رحمانى

من، بنده حقير و پشيمانم

بگذشته از شماره و حدّ و حصر

اندازه خطا و گناهانم

با اين همه گناه كه من دارم

چون ادّعا كنم كه مسلمانم؟

در چاهِ نفس خويش گرفتارم

از جهل خويش سر به گريبانم

شرمنده ام، زيان زده ام، خامم

من بنده فرارى و ترسانم

خاكم، گِلم، كَفَم، خس و خاشاكم

خارم، خَسَم، فقيرم و نادانم

تا كى به درگهِ كرمت دوزم

اين ديدگان خسته و گريانم

آن كس كه نيس

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:19
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اين منم، بيدار، از هول گناه *

3358
0

اين منم، بيدار، از هول گناه اين منم، بيدار، از هول گناه

مى كنم، بر آسمان شب، نگاه

اين منم، از راه دور افتاده اى

رايگان، عمر خود از كف داده اى

اين منم، در دستِ غفلت ها اسير

اى خداى مهربان، دستم بگير

گرچه من پا تا به سر، آلوده ام

رُخ به درگاه تو آخر سوده ام

جانم از غم سوزد و، دارم خروش

اى خداى رازدار پرده پوش

آمدم، با چشم گريان آمدم

گر گنه كارم، پشيمان آمدم

يا رئوف يا رحيم و يا رفيع

چارده معصوم را آرم شفيع

ناگهان، آمد به گوش دل ندا

مژده اى از رحمت بى انتها:

«يا عِبادى، اَلَّذِينَ اَسْرَفُواْ»

از نويد رحمتم، «لا تَقْنَطُواْ»

با چنين رأفت كه مى خوانى مرا

كى خداوندا، بسوزانى مرا

كى شود نوميد، از رحمت «حسان

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش *

4769
4

گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش

چون گنه را عذر مى آرم، خداوندا ببخش

پاى خجلت را روايى نيست بر درگاه تو

دست حاجت پيش مى دارم، خداوندا ببخش

گر گناهم سخت بسيار است رحمت نيز هست

بر گناه سخت بسيارم، خداوندا ببخش

چون پذيرفتار بدرفتار نادانان تويى

بر من نادان و رفتارم، خداوندا ببخش

پيشت از روز «الست» آوردم اقرار «بلى»

هم بر آن پيشينه اقرارم، خداوندا ببخش

بخششت عام است و مى بخشى سزاى هر كسى

گر به بخشايش سزاوارم، خداوندا ببخش

نااميدى بردم از ياران، كه مى اندوختم

روز نوميدى تويى يارم، خداوندا ببخش

آبرويم نيست اندر جمع خاصان را، ولى

آب چشمم هست و مى بارم، خداوندا ببخش

عالِمى بر عيب و ت

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

واى از آن دل كه درى رو به خدا باز نكرد *

3649
1

واى از آن دل كه درى رو به خدا باز نكرد واى از آن دل كه درى رو به خدا باز نكرد

تا فراسوى ملك، همت پرواز نكرد

بال نگشود و خيال و سر پرواز نداشت

با شهيدان خدا زمزمه اى ساز نكرد

در حصار تن خود ماند و وجودش پوسيد

خطر عشق نكرد و سفر آغاز نكرد

ديد نجواى شب و حادثه و سوز دعا

پر به خلوتكده زمزمه ها باز نكرد

عرق شرم به پيشانى خود، هيچ نديد

خويش را با نفس لاله هم آواز نكرد

بارها شاهد خاكستر نخلى سرسبز

بود اما سفرى آن طرف راز نكرد

اى صدافسوس كه اين فرصت بشكوه گذشت

مى توانست ولى حيف كه اعجاز نكرد

(غلامرضا كاج)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟ *

3264
1

اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟ اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟

خوفى زعذاب و شَرَرِ نار نكردى؟

يك عمر تو را داد خدا مهلت و هيهات

دل را بَرى از صحبت اغيار نكردى؟

گفتم كه مكن پيروى از نفس بدانديش

كردى تو از او پيروى و عار نكردى؟

گفتم كه مرو از ره بيراهه كه چاه است

رفتى و هراسى زشب تار نكردى؟

گفتم به ره خير بكن سيم و زر ايثار

بس سيم گرفتى و زر ايثار نكردى؟

گفتم كه مزن تيشه تو بر ريشه اسلام

رحمى تو بر اين نخل پر ازبار نكردى؟

مزد زحمات على و آل ندادى

شرمى ز رخ احمد مختار نكردى؟

دستى به سر طفل يتيمى نكشيدى

وز پاى به ره مانده برون خار نكردى؟

در مرگ كسى قطره اشكى نفشاندى

همدردى خود را به كس اظهار نكردى؟

جز فتنه و شر

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران *

5343
5

چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران

چه شبى كه فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران

چه شبى كه تا سحرگاه، زفرشتگان «الله»

بركات آسمانى، برسد به جان نثاران

شب انس و آشنايى است، شب عاشقان مهدى است

شب وصل هر جدايى است، شب اشك رازداران

شب تشنگان ديدار، شب ديدگان بيدار

شب سينه هاى سوزان، شب سوز سوگواران

شب قلب هاى لرزان، شب چشم هاى گريان

شب بندگان خالص، شب راز رستگاران

شب توبه و انابت، شب صدق و معنويت

شب گريه و مناجات، شب شور و شوق ياران

شب نغمه هاى ياربّ، شب ذكر «توبه» بر لب

شب گوش دل سپردن، به سرود جويباران

چه بسا كه تا سحرگاه، سفر شبانه رفتيم

كه مگر نسيم لطفى، بوَزَد در اين بهاران

چ

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خداوندى چنين بخشنده داريم *

2918
3

خداوندى چنين بخشنده داريم خداوندى چنين بخشنده داريم

كه با چندين گنه اميدواريم

كه بگشايد درى كايزد ببندد

بيا با هم در اين درگه بناليم

خدايا! گر بخوانى ور برانى

جز انعامت در ديگر نداريم

سرافرازيم اگر بر بنده بخشى

وگرنه از گنه سر برنياريم

زمشتى خاك ما را آفريدى

چگونه شكر اين نعمت گزاريم

تو بخشيدى روان و عقل و ايمان

وگرنه ما همان مشت غباريم

تو با ما روز و شب در خلوت و ما

شب و روزى به غفلت مى گذاريم

نگفتم خدمت آورديم و طاعت

كه از تقصير خدمت شرمساريم

مباد آن روز در درگاه لطفت

به دست نااميدى سر بخاريم

خداوندا! به لطفت با صلاح آر

كه مسكين و پريشان روزگاريم

(سعدى شيرازى)

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد