مناجات با خدا

مرتب سازی براساس

بنام آنکه نامش حرز جانست *

5561
0

بنام آنکه نامش حرز جانست بنام آنکه نامش حرز جانست
کلید گنج هر صاحب بیانست
بنام او زبانها جمله گویاست
کلام ناطق از آن نغز و شیواست
چوشد آغاز هر گفته بنامش
بخوانند اهل دل خیرالکلامش
کنم من هم بدو این نامه آغاز
که تا افتد قبول نکته پرداز
بنامش نامه را زیور نمایم
از آن بر زیور دفتر فزایم
خداوند عطابخش و خطاپوش
کرم فرمای عقل و دانش و هوش
که بخشاینده الاهستی است
پدید آرندة بالا و پستی است
خداوندی که از آمیزش خاک
پدید آورد هر این عنصر پاک
روان پاک خود در وی دمیدی
زهر شیئی مر او را برگزیده­ی
یکتای اصفهانی

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:50
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی *

10993
24

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی

نروم جز بهمان ره که توام راهنمائی

بری از رنج و گدازی ، بری از درد نیازی

بری از بیم و امیدی بری از چون و چرائی

همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که بتوحید سزائی

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی

تو نمایندة فضلی تو سزاوار ثنائی

همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی

همه نوری و سروری همه جودی و سخائی

لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهائی

حكيم سنايي

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا *

39282
1

هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا

آرزوی حرم مکه و بطحاست مرا

در دل آهنگ حجاز است زهی یاری بخت

گریک آهنگ در این پردة شود راست مرا

سرم از دایرة صبر برون خواهد شد

شاید اربگسلم این بند که در پاست مرا

از خیال حجر اسود و بوسیدن او

آب زم زم همه در عین هویداست مرا

دل من روشن از آنست که در روزن فکر

ریگ آن بایده در دیدة بیناست مرا

بر سر آتش سوزنده نشینم هردم

از هوای دل آشفته که برخاست مرا

دلم از حلقة آن خاندان مبادا محروم

کز جهان نیست جز این مرتبه درخواست مرا

از هوی و هوس خویش جدا باش ای دل

خاک آن خانه و آن خانه خداباش ای دل

اوحدی مراغة ای

  • پنج شنبه
  • 19
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

شعر مناجات با خدا -( حی علی الفلاح، حی علی العلی ) * سید محمد میرهاشمی

3457
1

شعر مناجات با خدا -( حی علی الفلاح، حی علی العلی ) حی علی الفلاح، حی علی العلی
حی علی الصّلاة، حی علی العلی
این ذکر اعظم، خلق سما بود
این ذکر توبه ی، اهل ولا بود
معنای دیگر، یا ربّنا بود
امشب جمال حق، تابیده می شود
باران مغفرت، باریده می شود
دنیایی از گنه، بخشیده می شود
ای آسمان در رحمت گشوده شد
از دل سیاهی عصیان زدوده شد
شعر رهایی از شیطان سروده شد
لیلاترین تویی، شیداترین منم
آقاترین تویی، تنهاترین منم
مولاترین تویی، رسواترین منم
از قهر و آتشت، ما را امان بده
بر توبه ی نصوح، ما را زمان بده
ما را به فاطمه، اشک روان بده
امشب چه می شود یارم نظر کند
مهدی مرا دعا وقت سحر کند
یک کربلا مگر، با من سفر کند
آقا بدم ولی، اهل ارادتم
از لطف مادرت، بخشا سع

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

عطای وفور (ترجمه ی شعری دعای روزانه ی ماه رجب) *

4169
2

عطای وفور (ترجمه ی شعری دعای روزانه ی ماه رجب) ای آنکه به تو امید هر خیر

شر دفع کنی زما و هر غیر

ای آنکه عطای تو وفور است

شکر در گهت قل و بی حضور است

ای آنکه عطا کنی به هرکس

خواه از تو بخواهدو چه برعکس

حتی اگر او تو را نجوید

از رحمت و لطف تو بپوید

پس لطف و عطا نما به حقم

محتاج عطا و مستحقم

هر خیر که در این جهان و عقباست

یا هر چه شر و بد دو دنیاست

خیرش برسان و شر آن دفع

چون حاجت هر کس توکنی رفع

تو هر چه عطا کنی به انسان

نقصان نرسد به خان احسان

افزون بنما لطف و عطایت

از فضل و کرامت و سخایت

التماس دعا - عباس پناه

  • شنبه
  • 29
  • خرداد
  • 1389
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • عباس پناه
ادامه مطلب

مناجات -( شافعی دارم به درگاهت خدا) *

4228
1

مناجات -( شافعی دارم به درگاهت خدا) شافعی دارم به درگاهت خدا

عذر میخواهم زدر گاهت خدا

عدل وانصافت فزون از حد بود

رحم واحسانت به ما بی حد بود

رحم کن در این جهان بر غربتم

برگرفتاری ورفع کربتم

وقت رفتن و حدتم هم وحشتم

برحساب وبر کتاب دهشتم

رحم کن بر بنده عاصی خود

تا بگویم از گرفتاری خود

گر بخوانی نا مه ام رسوا شوم

در میان خلق بی ماوا شوم

ای که ستارالعیوبی ای خدا

هم تو غفار الذنوبی ای خدا

گربپوشانی تو اعمال بدم

چشم پوشی کن زرفتار بدم

رحم کن دروقت جان کندن به من

وقت غسل و کفن ودفنم از بدن

وقت تنهایی در این بیت جدید

وقت خفتن درلحد باشم وحید

رحم کن برحالت مفلوک من

سیدی مولا توئی مملوک من

من هلا کم گر نباشی دربرم

  • یکشنبه
  • 24
  • مرداد
  • 1389
  • ساعت
  • 12:54
  • نوشته شده توسط
  • احمدصدرایی
ادامه مطلب

مناجات با خدا -( شافعی دارم به درگاهت خدا) *

5592
3

مناجات با خدا -( شافعی دارم به درگاهت خدا) مناجات با خدا

شافعی دارم به درگاهت خدا

عذر میخواهم زدر گاهت خدا

عدل وانصافت فزون از حد بود

رحم واحسانت به ما بی حد بود

رحم کن در این جهان بر غربتم

برگرفتاری ورفع کربتم

وقت رفتن و حدتم هم وحشتم

برحساب وبر کتاب دهشتم

رحم کن بر بنده عاصی خود

تا بگویم از گرفتاری خود

گر بخوانی نا مه ام رسوا شوم

در میان خلق بی ماوا شوم

ای که ستارالعیوبی ای خدا

هم تو غفار الذنوبی ای خدا

گربپوشانی تو اعمال بدم

چشم پوشی کن زرفتار بدم

رحم کن دروقت جان کندن به من

وقت غسل و کفن ودفنم از بدن

وقت تنهایی در این بیت جدید

وقت خفتن درلحد باشم وحید

رحم کن برحالت مفلوک من

سیدی مولا توئی مملوک من

من هلا کم گ

  • یکشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1389
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

شعر زیبای مناجات با خدا از ژولیده به همراه دانلود سبک *

13672
20

شعر زیبای مناجات با خدا از ژولیده به همراه دانلود سبک تا تو به من نظر کنی زیر و زبر شود دلم

همچو نگاه رحمتت رنگ سحر شود دلم

ای همه دعای من این تو و این ندای من

خدای من خدای من خدای من خدای من

خدای من خدای من

دل چو سینه می تپد سرشک دیده می چکد

لرزش دل علامت اینکه خبر شود دلم

شاهد مدعای من سوز دل و نوای من

خدای من خدای من خدای من خدای من

خدای من خدای من

بی خبران عشق را یک نظر تو کافی است

بی خبرم ولی گهی اهل نظر شود دلم

یک شبه آشنای من تا به ابد برای من

خدای من خدای من خدای من خدای من

خدای من خدای من

دائم اگر نگاه تو تازه کند حواله ام

این دل سخت بشکند درٌ و گوهر شود دلم

ای کشش محبتت بسته به دست وپای من

خدای من خدای من خدای من خدای

  • یکشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1389
  • ساعت
  • 21:38
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

معرفت کلام -(از کودکیم راه تو پیمودم الهی) *

3773
2

معرفت کلام -(از کودکیم راه تو پیمودم الهی) معرفت کلام

از کودکیم راه تو پیمودم الهی

از رحمت افزون تو خوشنودم الهی

چون حب علی عشق حسین بود متاعم

من تاجر بازار پر سودم الهی

مگسل زمن این رشته فیض ابدی را

گر قطع شود لطف تو نابود الهی

گل بوته بی خار صف سوته دلانم

بی قرب تو بی هوده خسی بودم الهی

شخصیت انسان همه از معرفت اوست

من معرفتی از نور تو افزودم الهی

بر مجتمع کور دلان پا ننهادم

لب را بجز از نام نگشودم الهی

من پیر و پاکان و نماینده عشقم

با بار گناهم گنه آلودم الهی

از رحمت سرشارم تو سرشار ز فیضم

دریاچه ام و چشمه ام و رودم الهی

باری ز گنه دارم و بی بخشش و عفوت

خاکسترم و آتشم و دودم الهی

زنگ دلم اکسیر ولایت ز تو خواهد

با

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1389
  • ساعت
  • 07:34
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

از غم دوری کعبه... *

7368
3

از غم دوری کعبه... از غم دوري كــــعــــبه در تب و تابم هنوز

گرچه دريـــــا رفتم اما تشنه ي آبــم هنوز

زائــران كوي حــــقّ رفتند و من جامانده ام

گرد كـعبه در طـواف و مـن چه تنها مانده ام

سروده : محسن زعفرانیه

  • سه شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1391
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • علي احمدي
ادامه مطلب

كو را به جز از تو نيست يارى *

3319
2

كو را به جز از تو نيست يارى آمد به درت اميدوارى

كو را به جز از تو نيست يارى
محنت زده اى نيازمندى
خجلت زده اى گناهكارى
از گفته خود سياه رويى

وز كرده خويش شرمسارى
شايد زدر تو باز گردد
نوميد چنين اميدوارى
*************************

آمدم، آمدم به سوى تو باز
اى خداى كريم بنده نواز
پاى تا سر همه نيازم من
از كرم سايه بر سرم انداز
آبروى گداى خويش مريز
دستم آخر سوى تو است دراز
بسته اى راه نااميدى را
كرده اى چون كه باب رحمت باز

حسان

  • یکشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

الا تا بکی از در دوست دوری *

3544
1

الا تا بکی از در دوست دوری الا تا بکی از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری

نه بردل ترا از غم دوست دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی گردی
نه گلزار معنی ، نه رنگی، نه بوئی
ازین کهنه گنبد چه¬هائی چه¬هوئی
ترا خواب غفلت گرفتست در بر
چه خواب گرانست الله اکبر
چرا همچنین عاجز و بینوائی
بکن جستجوئی مزن دست و پائی
سئوال علاج از طبیبان دین کن
توسل بارواح آن طیبین کن
دو دست دعا را برآور بزاری
همیگو بصد عجز و صد خواستاری
الهی بخورشید اوج هدایت
الهی ، الهی ، بشاه ولایت
الهی بزهرا، الهی بسبطین،
که میخواندشان مصطفی قره العین
الهی،بسجاد آن معدن علم
الهی بباقر شه کشور علم
الهی بصادق، امام اعاظم
الهی باعزار موسی کاظم
الهی بشاه رضا قائد دین

  • یکشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 10:50
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

مناجات با خدا -(الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده) *

4757
3

مناجات با خدا -(الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده) الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده
فـــروغـي بــشــام سـيــاهـم بــده

مـنـم بـنـده عــاصـي مـنـفــعــل
كـه هـسـتـم زكـردار زشـتم خجل
مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور
كـه تـرسـم بـيـفـتم ز رحمت بدور
مـكـن قـهــر بـا بـنـده سركشت
مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت
الـهـي بـكـن رحـم بـر حـال من
نگر سرنگـون بخت و اقبال من
منم معترف بـر گناهان خويش
كـه بـاشـد گناهم ز انديشه بيش
تو مـنگـر بـرفتار و كردار من
جهيم است بي شك سزاوار من
ز رحمت تو عذر و گناهم پذيـر
چــو افـتـادم از پـاي دستم بگير
رحـيـما تـوئـي خالق بحر و بـر
تـوئـي مـهـربـانـتـر ز مام و پدر
ز سـرگـشـتـگـيـهـا نـجـاتم بـده
تـو ايـمـان و حـسـن صف

  • یکشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

خواب دیدم که شبی نوبت مرگ من شد *

10662
18

خواب دیدم که شبی نوبت مرگ من شد خواب دیدم که شبی نوبت مرگ من شد
لحظه‌ی پر تب و تابِ من و جان کندن شد
لرزه بر جان من افتاد و چنان ترسیدم
که تمامِ گنه کرده به یک دم دیدم

چشمِ بی نورِ من از مرگ به هم می‌افتاد
ضربه‌ی قلب من هر لحظه به کم می‌افتاد
لب من او که به کلِ بدنم می‌ارزید
همره سینه و دندان و زبان می‌لرزید
هر دو گوشم که همه عمر خطا کارش بود
فصل تلخ نشنیدن غم و غمخوارش بود
آن دو پایی که به هر بزم گنه پا بنهاد
از سرانگشت، برون جان شد و خود را بنهاد
بند بند بدنم روح ز کف می‌دادند
همچو تیری که رها سوی هدف می‌دادند
نوبت آمد که ز دستم بربایند احساس
زیر لب خواندم حدیثی «مددی یا عباس»
* * *
من که یک عمر به یاد ید تو سینه زدم
لحظه

  • یکشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 21:31
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

به لطف خود خدا یا نائلم کن *

3889
-1

به لطف خود  خدا یا  نائلم کن به لطف خود خدا یا نائلم کن
و گر نا قابلـم من ، قابلم کن
گناه و جرم بی اندازه دارم
به بخشش آنچه شایدشاملم کن

همه سر تا به پا غرق نیازم
به استغنا الــــها قائـلم کن
نجات ازجهل وازگمراهی ام ده
فزون از فضل حتّی حاصلم کن
شکسته زورقی مانم به دریا
روان سالم به سوی ساحلم کن
بدون تکیه جسمی نیست برجا؟
بلندا دست قــدرت ، حایلم کن
جهان ماپراست ازخوب و از بد
خدا وندا به خوبی مایلم کن
همیشه حق و باطل روشنم نیست
محقِّق بین حق و باطلم کن
رها از وصل و هجر این و آنم
به خوبان دو عالم واصـلم کن
به عقل خود همه دارند دعوی
الـها ، گفت ( بیکی) عاقلم کن

شاعر : اکبر علی بیکی

  • یکشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 21:33
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

آری ای دوست مرا داغ عتابم کافی است *

4173
2

آری ای دوست مرا داغ عتابم کافی است آری ای دوست مرا داغ عتابم کافی است
به دلم قهر و غضب وقت خطابم کافی است

دیگر از عدل عذابم مکن ای معدن فضل
شعله خجلت ذنبم به عذابم کافی است
مستحق غضب و قهر و عذابم اما
بی محلی تو یارب به جوابم کافی است
آه، رسوا مکنم نزد رئوس الاشهاد
زآنکه شرمندگی روز حسابم کافی است
باورم نیست ز اصحاب شمالم خوانند
پیش اصحاب یمین چشم پر آبم کافی است
خواهی ار از من نالان گذری در صف حشر
پیش چشمان علی ترک عقابم کافی است
شعله نار بر این چهره میفروز که خود
از گنه مانده بر این چهره نقابم کافی است

  • یکشنبه
  • 28
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 21:29
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

چی می‌شه یه بار به این غرق گناه نگاه کنی *

6145
8

چی می‌شه یه بار به این غرق گناه نگاه کنی چی می‌شه یه بار به این غرق گناه نگاه کنی
منِ درمونده رو با یه گفته سر به راه کنی

توی آسمون سینه که سیاه چالِ دله
چشم بی لایقم و مهمون روی ماه کنی
همه عمر پر نوره اگه از روی کرم
یه نظر به حال این خسته‌ی بی پناه کنی
شب جمعه اومده ببین پر از معصیتم
می‌خوام امشب من و خالی از غم گناه کنی
قَسَمِت می‌دم به حق فرقِ خونین علی
منِ بی تکیه‌گاه و صاحب تکیه گاه کنی
قلب سوزنده‌ی من، آتیش گرفته از گناه
می‌شه فکر مرهمی برای سوز و آه کنی
شبِ جمعه اومدم برای آشتی تا بگم
می‌تونی هر چی بخوای با من رو سیاه کنی

  • جمعه
  • 10
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 17:19
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

الهی دلی ده که جای تو باشد *

8271
9

الهی دلی ده که جای تو باشد الهی دلی ده که جای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد

الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عبدمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد

  • شنبه
  • 25
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 12:08
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

خدايا از تو ممنونم -(تو كه همواره يادم هستي و با من ) *

6781
5

خدايا از تو ممنونم -(تو كه همواره يادم هستي و با من    ) تو كه همواره يادم هستي و با من

تو كه هستي به من نزديكتر از شارگ گردن

تو كه كردي مرا اشرف به هر مخلوق

تو كه دادي به من عاشق شدن بر خالق و مخلوق

خدايا از تو ممنونم

چگونه شكر نعمت هاي بي پايان گذارم،من ندانم

چگونه از درشكرت در آيم ،من ندانم

خدايا از تو ممنونم

تو خود گفتي چگونه إإ

تو خود گفتي قسم بر عصر

كه من هستم همي بر خسر

مگر ايمان به تو آرم

صلاح اعمال خود سازم

دگر الالذين گردم

(سوره مباركه عصر)

خدايا از تو ممنونم

كه دل بر بي قراران دادي امشب

به ما راه ره خود دادي امشب

جمعه آخر صفر .15/11/89

رضا صدري علمداري (بي قرار )

  • یکشنبه
  • 1
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 20:03
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

شعر در مورد اذان و نماز -(چون كه شد وقت اذان ‍، وقت مناجات و دعا) *

31907
46

شعر در مورد اذان و نماز -(چون كه شد وقت اذان ‍، وقت مناجات و دعا) اذان و نماز

چون كه شد وقت اذان ‍، وقت مناجات و دعا

جملگي در يك صف و در يك زمان با يك ندا

ابتدا من گويم اَللّهم بزرگ و هست اَللّهم بزرگ

لا اِلهَ اِلّ اَلله ، من شهادت مي دهم نَبوَد الهي جز خدا

بعد آن بر احمد ختم رسل هم شاهدم

بعد هم باشد علي ابن ابيطالب وليّ اللّه ما

بر سر هر معذني گويند حي بر صلاة

كه بود هر مرد و زن را رستگاري در نماز

قد به قامت راست داريد آمده وقت نماز

بار ديگر گو، خدا است اكبر و اللّه اكبر اي خدا

من شهادت ميدهم ديگر نباشد غير او هيچم خدا

نيست ما راهم الهي جز همان يكتا خدا

فارغ از دنيا بگو تكبيرةالاحرام و وارد شو صلاة

حمد و سوره، پس از آن اندر ركوع كبريا

چون كه

  • دوشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 17:16
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

الهى مرا محرم راز كن / در معرفت بر دلم باز كن *

6592
6

الهى مرا محرم راز كن / در معرفت بر دلم باز كن الهى مرا محرم راز كن / در معرفت بر دلم باز كن
دلى ده كه باشد شناساى تو / زبانى كه بستايد آلاى تو

چو با من در اول كرم كرده اى / به فضل خودم محترم كرده اى
در آخر همان كن كه كردى نخست /
كه در هر دو حالت اميدم به توست
چو لطفت مرا رايگان آفريد/خردمنديم داد و جان آفريد
هم آخر به لطف خودم دستگير / به فضلت مرا رايگان درپذير
چو دانى كه بى زاد و بى توشه ام/هم از خرمن خويش ده خوشه ام
مبر آبم اى آبرويم به تو / اميد من و آرزويم به تو
به روى من از كرده ناپسند / درى را كه هرگز نبستى مبند
ز رحمت به رويم ز پيشم مران / به قهر از در لطفِ خويشم مران
كه برگيردم گر توام بفكنى / كه بپذيردم گر توام رد كنى؟
اگر لطف ت

  • چهارشنبه
  • 4
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

با خدا باش -(با خدا باش و دگر فكري مكن) *

4355
3

با خدا باش -(با خدا باش و دگر فكري مكن) با خدا باش

با خدا باش و دگر فكري مكن

غير ياهوي علي ذكري مكن

چون خدا داري جهنم را چكار

چون خدا خواهي ترا جنت چه كار

با خدا آتش گلستان ميشود

بي خدا جنت بيابان ميشود

اهل دل جوياي قرب هستند و بس

اين قفس از بي دلان باشد و بس

تو كه از ا... بدي در آن جهان

پس چرا حيوان شدي در اين جهان

بار ديگر بايدت آدم شوي

اوج گيري و ِالا اَ ... شوي

پس بگو بسم اِ لهّ و آغاز كن

يا علي گوي و صراطت راست كن

بي قرار 18/2/90

رضا صدري علمداري

  • سه شنبه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1390
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

اعطینا -(در ساحل جود خدا باران گرفته) *

4669
3

اعطینا -(در ساحل جود خدا باران گرفته) شعری در مورد ماه رجب

در ساحل جود خدا باران گرفته

باران نور و رحمت و احسان گرفته

در هر نگاه این قبیله هل أتایی ست

چشم تهیدستان عالم جان گرفته

می بارد انوار کرم از هر کرانه

شبهای دلگیر زمین پایان گرفته

داده خدا ماهی به خورشید رئوفش

آری دعای حضرت جانان گرفته

از عرش جنت سوره‌ی یاسین رسیده

خاک مدینه عطر الرّحمان گرفته

نسل امامت می شود پاینده با او

از برکتش دلهای شیعه جان گرفته

او می رسد جود و سخا معنا بگیرد

در قلب عالم نور رحمت پا بگیرد

عالم همه قطره اگر دریا تو هستی

کل خلائق عبد اگر مولا تو هستی

فیض وجود توست رزق اهل دنیا

باران جود عالم بالا تو هستی

ای آسمان لطف غیر از آستانت

س

  • شنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 19:55
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

پروانگی ما چه شده؟ *

3880
5

پروانگی ما چه شده؟ پروانگی ما چه شده؟

دردا که مثل ميثم و سلمان نمي‌شويم

سلمان شدن که هيچ، مسلمان نمي‌شويم

وقتی که غرق سستی و جهل و تغافلیم

لبریز استجابت و ايمان نمي‌شويم

هر سال چند مصحف زرکوب مي‌خريم

اما انيس و همدم قرآن نمي‌شويم

يک عمر بين پيله‌ی تن دست و پا زديم

پروانگي ما چه شده؟ جان نمي‌شويم!

بيمار معصيت شده يک عمر نفسمان

همت نمي‌کنيم که درمان نمي‌شويم

با اين کوير بخل و حسد خو گرفته ايم

افسوس، رود و چشمه و باران نمي‌شويم

رنج و غم تمامي ما بي ملالي است

از غصه‌ی کسي که پريشان نمي‌شويم

در اين زمانه آدميت جان سپرده است

رنجي نبرده ايم، نه! انسان نمي‌شويم

باری ز دوش خلق خدا بر نداشتیم

بيهوده نيست

  • یکشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 12:23
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

متن کامل شعر مناجاتی (سائل از عمر سحر کاش دمی بردارد) *

6696
6

متن کامل شعر  مناجاتی (سائل از عمر سحر کاش دمی بردارد) سائل از عمر سحر کاش دمی بردارد
در ره منزل لیلی قدمی بردارد
گاه باید نفسی خرج کند عارف شب
گاه باید ز دل کس المی بردارد
بر دل دلبر خود بار نمی افزاید
آنکه از سینه ی دلدار غمی بردارد

می برد قافله را به سلامت سوی خیر
آنکه از چشمه اخلاص نمی بردارد
خود پرستی نکند هر که خدا را بشناخت
اهل دل دست دل از هر صنمی بردارد
نیست بر خواهش دل ، لقمه ی هر سفره حلال
مگر آن لقمه ، زخوان کرمی بردارد
چشم آیینه گواه است به هر آنچه در اوست
چه نیاز است زبان بر قسمی بردارد
بار سنگین من و یک سفر طولانی
کیست از دوش دلم بار کمی بردارد
قدر را ، قدر ندانستم و از دست برفت
کیست از بار گرانم نقمی بردارد
دل دیوانه پس از ماه ضیا

  • سه شنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خدای مهربان آمد گدایت *

5670
15

خدای مهربان آمد گدایت خدای مهربان آمد گدایت
به هر اشکی کنم یارب صدایت
تو فرمودی اگر من را بخوانی
جوابت می‌دهم با هر نوایت

تو گفتی بخششت پایان ندارد
ببخشم صد هزاران از خطایت
خطا کار آمدم بر درگه تو
من و این توبه و از تو عنایت
خدا بد کردم و شرمنده هستم
به قربان تو و لطف و صفایت
تو را سوگند بر هر خطِ قرآن
مران این زره را، ای بی‌نهایت
عذابم را ز جسمم دور گردان
به حق اولیا و انبیایت

  • چهارشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 01:56
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

تو را من آفریدم ای گنهکار *

5117
12

تو را من آفریدم ای گنهکار تو را من آفریدم ای گنهکار
گناهت را خریدم ای گنهکار
تو را انسان کامل از دل خاک
از اول پروریدم ای گنهکار

گریزان بودی و اینک پشیمان
ندایت را شنیدم ای گنهکار
شنیدم آنچه را گفتی ولیکن
صفایت را ندیدم ای گنهکار
در این ماه کرم دست تو گیرم
که تو گردی عبیدم ای گنهکار
تو را دعوت نمودم تا دل آرام
شوی اخر شهیدم ای گنهکار
شاعر :احمد آرونی

  • سه شنبه
  • 25
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • سیده زینب فیض
ادامه مطلب

مناجات با خدا به زبون ساده - (ای خدا تو می دونی رسوا شدم) *

8805
19

مناجات با خدا به زبون ساده - (ای خدا تو می دونی رسوا شدم) ای خدا تو می دونی رسوا شدم
حالا که رسوا شدم پیدا شدم
فکر اینم که خدایا چی بگم
غیر تو راز دلم با کی بگم؟
می بینی تو قامت کمونی ام
می بینی رفته ز کف جوونی ام

می بینی خالق من خسته شدم
به در خونه ی تو بسته شدم
می بینی اشک من و آه دلم
می دونی از عمل خود خجلم
چه خوبه جواب آهم بدهی
بگشایی در و راهم بدهی
شاعر: احمد آرونی

  • سه شنبه
  • 25
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 10:38
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

بنده روسیاه -(این عبد پر از گناه را دعوت کرد) * حسین جعفری

954
1

بنده روسیاه -(این عبد پر از گناه را دعوت کرد) این عبد پر از گناه را دعوت کرد
هم سایل و پادشاه را دعوت کرد

در سفره ماه رمضان از سر لطف
این بنده روسیاه را دعوت کرد

  • چهارشنبه
  • 8
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا-شب نهم ماه رمضان -( از مناجات سحر چشم تری دارم و بس ) * حبیب باقرزاده

6592
9

شعر مناجات با خدا-شب نهم ماه رمضان -( از مناجات سحر چشم تری دارم و بس ) از مناجات سحر چشم تری دارم و بس
چشم تر دارم و حال دگری دارم و بس
گریه در نیمه ی شب اوج رسیدن به خداست
نیمه شب گشته و اشک بصری دارم و بس
در مناجات سحر ادعیه بال و پر ماست
بهر رفتن به سما بال و پری دارم و بس
مست می گشتم و از جام علی لب زده ام
حال سر مستی و آشفته تری دارم و بس
رند آن است که در نیمه ی شب توبه کند
نیمه شب حالت رندانه تری دارم و بس
دل ما خوش به همین روزه نماز تهی است
دل خوشم از سر آن که سپری دارم و بس
هر شب جمعه به عشق حرم کرب و بلا
سمت ری سوی کریمان گذری دارم و بس
نهم ماه خدا روضه ی دست و علم است
شکر حق در رمضان هم قمری دارم و بس
گفت اخا این بدنم را به خیامت نبری
از خجالت سر شرمنده

  • چهارشنبه
  • 26
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد