مناجات با خدا

مرتب سازی براساس

در درگهت، يكى زغلامانم *

۲۹۵۴
۱

در درگهت، يكى زغلامانم در درگهت، يكى زغلامانم

نام تو، زينتِ لب و دندانم

تو برتر از هرآنچه به وصف آيد

من كمتر از هرآنچه كه مى دانم

غفّارى و كريم و خطاپوشى

من صاحب معاصىِ پنهانم

شايد مرا نگاهِ تو گيرد دست

ورنه فريب خورده شيطانم

تو آن خداى خالق و رحمانى

من، بنده حقير و پشيمانم

بگذشته از شماره و حدّ و حصر

اندازه خطا و گناهانم

با اين همه گناه كه من دارم

چون ادّعا كنم كه مسلمانم؟

در چاهِ نفس خويش گرفتارم

از جهل خويش سر به گريبانم

شرمنده ام، زيان زده ام، خامم

من بنده فرارى و ترسانم

خاكم، گِلم، كَفَم، خس و خاشاكم

خارم، خَسَم، فقيرم و نادانم

تا كى به درگهِ كرمت دوزم

اين ديدگان خسته و گريانم

آن كس كه نيس

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۱۹
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اين منم، بيدار، از هول گناه *

۳۴۶۸
۰

اين منم، بيدار، از هول گناه اين منم، بيدار، از هول گناه

مى كنم، بر آسمان شب، نگاه

اين منم، از راه دور افتاده اى

رايگان، عمر خود از كف داده اى

اين منم، در دستِ غفلت ها اسير

اى خداى مهربان، دستم بگير

گرچه من پا تا به سر، آلوده ام

رُخ به درگاه تو آخر سوده ام

جانم از غم سوزد و، دارم خروش

اى خداى رازدار پرده پوش

آمدم، با چشم گريان آمدم

گر گنه كارم، پشيمان آمدم

يا رئوف يا رحيم و يا رفيع

چارده معصوم را آرم شفيع

ناگهان، آمد به گوش دل ندا

مژده اى از رحمت بى انتها:

«يا عِبادى، اَلَّذِينَ اَسْرَفُواْ»

از نويد رحمتم، «لا تَقْنَطُواْ»

با چنين رأفت كه مى خوانى مرا

كى خداوندا، بسوزانى مرا

كى شود نوميد، از رحمت «حسان

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۴
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش *

۴۸۷۴
۴

گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش گر گناهى كردم و دارم، خداوندا ببخش

چون گنه را عذر مى آرم، خداوندا ببخش

پاى خجلت را روايى نيست بر درگاه تو

دست حاجت پيش مى دارم، خداوندا ببخش

گر گناهم سخت بسيار است رحمت نيز هست

بر گناه سخت بسيارم، خداوندا ببخش

چون پذيرفتار بدرفتار نادانان تويى

بر من نادان و رفتارم، خداوندا ببخش

پيشت از روز «الست» آوردم اقرار «بلى»

هم بر آن پيشينه اقرارم، خداوندا ببخش

بخششت عام است و مى بخشى سزاى هر كسى

گر به بخشايش سزاوارم، خداوندا ببخش

نااميدى بردم از ياران، كه مى اندوختم

روز نوميدى تويى يارم، خداوندا ببخش

آبرويم نيست اندر جمع خاصان را، ولى

آب چشمم هست و مى بارم، خداوندا ببخش

عالِمى بر عيب و ت

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۴
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

واى از آن دل كه درى رو به خدا باز نكرد *

۳۷۳۲
۱

واى از آن دل كه درى رو به خدا باز نكرد واى از آن دل كه درى رو به خدا باز نكرد

تا فراسوى ملك، همت پرواز نكرد

بال نگشود و خيال و سر پرواز نداشت

با شهيدان خدا زمزمه اى ساز نكرد

در حصار تن خود ماند و وجودش پوسيد

خطر عشق نكرد و سفر آغاز نكرد

ديد نجواى شب و حادثه و سوز دعا

پر به خلوتكده زمزمه ها باز نكرد

عرق شرم به پيشانى خود، هيچ نديد

خويش را با نفس لاله هم آواز نكرد

بارها شاهد خاكستر نخلى سرسبز

بود اما سفرى آن طرف راز نكرد

اى صدافسوس كه اين فرصت بشكوه گذشت

مى توانست ولى حيف كه اعجاز نكرد

(غلامرضا كاج)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۵
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟ *

۳۳۴۵
۱

اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟ اى دل زچه رو طاعت دادار نكردى؟

خوفى زعذاب و شَرَرِ نار نكردى؟

يك عمر تو را داد خدا مهلت و هيهات

دل را بَرى از صحبت اغيار نكردى؟

گفتم كه مكن پيروى از نفس بدانديش

كردى تو از او پيروى و عار نكردى؟

گفتم كه مرو از ره بيراهه كه چاه است

رفتى و هراسى زشب تار نكردى؟

گفتم به ره خير بكن سيم و زر ايثار

بس سيم گرفتى و زر ايثار نكردى؟

گفتم كه مزن تيشه تو بر ريشه اسلام

رحمى تو بر اين نخل پر ازبار نكردى؟

مزد زحمات على و آل ندادى

شرمى ز رخ احمد مختار نكردى؟

دستى به سر طفل يتيمى نكشيدى

وز پاى به ره مانده برون خار نكردى؟

در مرگ كسى قطره اشكى نفشاندى

همدردى خود را به كس اظهار نكردى؟

جز فتنه و شر

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۵
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران *

۵۵۶۹
۷

چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران چه شب است يا رب امشب كه شكسته قلب ياران

چه شبى كه فيض و رحمت، رسد از خدا چو باران

چه شبى كه تا سحرگاه، زفرشتگان «الله»

بركات آسمانى، برسد به جان نثاران

شب انس و آشنايى است، شب عاشقان مهدى است

شب وصل هر جدايى است، شب اشك رازداران

شب تشنگان ديدار، شب ديدگان بيدار

شب سينه هاى سوزان، شب سوز سوگواران

شب قلب هاى لرزان، شب چشم هاى گريان

شب بندگان خالص، شب راز رستگاران

شب توبه و انابت، شب صدق و معنويت

شب گريه و مناجات، شب شور و شوق ياران

شب نغمه هاى ياربّ، شب ذكر «توبه» بر لب

شب گوش دل سپردن، به سرود جويباران

چه بسا كه تا سحرگاه، سفر شبانه رفتيم

كه مگر نسيم لطفى، بوَزَد در اين بهاران

چ

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۶
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خداوندى چنين بخشنده داريم *

۲۹۹۳
۳

خداوندى چنين بخشنده داريم خداوندى چنين بخشنده داريم

كه با چندين گنه اميدواريم

كه بگشايد درى كايزد ببندد

بيا با هم در اين درگه بناليم

خدايا! گر بخوانى ور برانى

جز انعامت در ديگر نداريم

سرافرازيم اگر بر بنده بخشى

وگرنه از گنه سر برنياريم

زمشتى خاك ما را آفريدى

چگونه شكر اين نعمت گزاريم

تو بخشيدى روان و عقل و ايمان

وگرنه ما همان مشت غباريم

تو با ما روز و شب در خلوت و ما

شب و روزى به غفلت مى گذاريم

نگفتم خدمت آورديم و طاعت

كه از تقصير خدمت شرمساريم

مباد آن روز در درگاه لطفت

به دست نااميدى سر بخاريم

خداوندا! به لطفت با صلاح آر

كه مسكين و پريشان روزگاريم

(سعدى شيرازى)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۶
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هر كه بر لطف خداى خود توكّل مى كند *

۴۵۰۶
۵

هر كه بر لطف خداى خود توكّل مى كند هر كه بر لطف خداى خود توكّل مى كند

گر كشد بار غم عالم تحمّل مى كند

بيمى از آتش مكن وقت توكّل چون خليل

كز توكّل آتش نمرود هم گُل مى كند

جام گردون از غم عالم نمى گردد تهى

قدر وسعش هر كسى از آن تناول مى كند

بيشتر از خوان دوزخ نان غفلت مى خورد

هر كه عمر خويش را صرف تغافل مى كند

نيست در قاموس هستى هيچ كارى بى حساب

كار را هر كس به مبناى تعادل مى كند

خط و مشى زندگى را نيست جبر انتخاب

هر كسى با فكر خود سير تكامل مى كند

در سرابِ زندگى لب تشنه از حق غافليم

ورنه زير پاى ما صد چشمه قل قل مى كند

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۷
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن *

۷۳۵۷
۳

خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن

زبان حال گشودن زدل دعا كردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش

به يك دقيقه مناجات، با خدا كردن

به صد هزار قبولى عمره مى ارزد

به دهر يك گره از كار خلق وا كردن

به ادّعا نتوان برد بهره اى فردا

كه بهره از عمل آيد نه ادّعا كردن

در اين سراى دو در، از درى درآ اى دوست

كه حاجتى بتوان از كسى روا كردن

براى جلب رضاى خدا بكوش اى دل

كه مشكل است خدا را زخود رضا كردن

به زرق و برق زر اى دل مناز، مى بازى

كه كار زر، بود از حق تو را جدا كردن

بهشت برگ عبورش محبّت مولاست

خوشا به حبّ على دورى از خطا كردن

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۷
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مى نشينم چو گدا كنج سرايت اى دوست *

۳۹۷۵
۳

مى نشينم چو گدا كنج سرايت اى دوست مى نشينم چو گدا كنج سرايت اى دوست

تا كه بينم همه شب لطف و عطايت اى دوست

آتش هجر تو در سينه سوزان من است

گاه گاهى نظرى كن به گدايت اى دوست

هاتف جان من غم زده با سوز و گداز

سر نهاده است به درگاه وَلايت اى دوست

شهريار دل و جانِ منِ آشفته تويى

طالبم طالب آن جود و سخايت اى دوست

چشمه سارى است دو چشمان گناه آلودم

اشك من در طلب عفو و رضايت اى دوست

سرزمين دل پاييزى من، ويران است

روشنى بخش دلم را به لقايت اى دوست

دردمندانه به كوى تو پناه آوردم

واثقم تا بنوازى به دعايت اى دوست

طور اميد وجودم، شده كنعان بلا

يوسف عشق من افتاده به پايت اى دوست

گرچه تقصير من افزون شده در محضر تو

ليك بردار زم

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۸
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا *

۴۱۶۷
۲

خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا

يك شب اى خفته غفلت زده بيدار بيا

بس شب و روز كه در زير لَحَد خواهى خفت

دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا

شب فيض است و در توبه و رحمت باز است

خيز، اى عبد پشيمان و خطاكار بيا

پرده شب كه بود آيت ستّارى من

دور از ديده مردم، به شب تار بيا

اين تويى، بنده آلوده و شرمنده من

اين منم، خالق بخشنده ستّار بيا

مگشا دست نيازت به عطاى دگران

دل به من بسته و بگسسته زاغيار بيا

فرصت از دست مده، مى گذرد اين لحظات

منشين غافل و بى حاصل و بيكار بيا

حسان

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۳۹
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

الهى! اى دواى درد جانم *

۴۲۴۹
۳

الهى! اى دواى درد جانم الهى! اى دواى درد جانم

بشوى اين ظلمت و زنگ از روانم

ترحّم كن ندارم توشه راه

مگر لاتقنطوا من رحمة الله

يكى وامانده از راه و ذليلم

به چاه تن فتاده بى دليلم

اسيرم خائفم بى خانمانم

گدايم بى نوايم ميهمانم

سيه رويم تهيدستم فكارم

گنهكارم تباهم شرمسارم

بده راهى تو اين شرمنده ات را

نوازش كن به رحمت بنده ات را

مرا با عفو خود بنماى درمان

نجاتم ده نجات از نفس و شيطان

به حالم در همه حالى نظر كن

زجرم و هر گناه من گذر كن

به جز جود و به جز لطفت الهى

مرا نبود در اين عالم پناهى

(حبيب چايچيان «حسان»)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۰
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

تو بخشنده هر گناهى الهى *

۶۲۰۷
۶

تو بخشنده هر گناهى الهى تو بخشنده هر گناهى الهى

به جز تو نباشد پناهى الهى

به اين بنده ناتوانت كمك كن

كه ابليس دارد سپاهى الهى

زيك عمر عصيان، نشانى نماند

زرحمت كنى، گر نگاهى الهى

به نيكى مبدل نمايى بدى را

چه خواهى ببخشى گناهى الهى

چو رحم تو سبقت زقهر تو گيرد

در آن دم چه كوهى چه كاهى الهى

ولى هر كه با مرتضى آشنا نيست

ندارد به عفو تو راهى الهى

به باغ ولايش به رسم گدايان

منم ره نشين چون گياهى الهى

به قلب «حسان» مهر جانبخش او را

فزون كن دمادم، الهى، الهى

(حبيب چايچيان «حسان»)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۱
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما *

۶۱۸۸
۴

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما

كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا

اميدوارى بجوى زنام غفّار ما

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من

بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم

كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان

كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما

(حبيب چايچيان «حسان»)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۱
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

عاشق شب زنده دار *

۳۷۵۸
۳

عاشق شب زنده دار الهى! عاشقى شب زنده دارم

چو مشتاقان زعشقت بيقرارم

زكوى خويش نوميدم مگردان

كه جز كوى تو اميدى ندارم

الهى! در دلم نورى بيفروز

كه باشد مونس شب هاى تارم

زلطفت جز گل اميدوارى

نرويد از دل اميدوارم

الهى! بنده اى برگشته احوال *

گدايى روسياه و شرمسارم

تهيدست و اسير و دردمندم

سيه روز و پريشان روزگارم

الهى! گر بخوانى ور برانى

تويى مولا و صاحب اختيارم

از آن ترسم به رسوايى كشد كار

مبادا پرده بردارى زكارم

الهى!اشك عذر ازديده جارى است

ترحم كن به چشم اشكبارم

نظر بر حال زارم كن كه جز تو

ندارد كس خبر از حال زارم

الهى! عزّت و خوارى است از تو

مگردان پيش چشم خلق خوارم

الهى! گر كند غم بر دلم ر

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۲
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

الهى! بنده اى گم كرده راهم *

۵۷۹۶
۷

الهى! بنده اى گم كرده راهم الهى! بنده اى گم كرده راهم

بده راهم كه سرتاپا گناهم

اگر عمرى به غفلت زيست كردم

تمام هستيم را نيست كردم

به هر در، حلقه كوبيدم خدايا

لباس يأس پوشيدم خدايا

اسير نفس هر جايى شدم من

مقيم شهر رسوايى شدم من

نچيدم گل زشاخ آرزويى

ندارم پيش مردم آبرويى

كنم با عجز و لابه بر تو اظهار

گنه كارم گنه كارم گنه كار

تو رحمان و رحيم و مهربانى

منم مهمان تو، تو ميزبانى

تو سوز سينه ام را ساز كردى

در رحمت به رويم باز كردى

تو گفتى توبه كن، من مى پذيرم

ترحم كن اميرا من فقيرم

الهى! هرچه هستم هر كه هستم

سر خوان عطاى تو نشستم

يقين دارم كه با اين شرمسارى

نجاتم مى دهى از خوار و زارى

اگر كوه گنه گرديده

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۲
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

كار آتش به صفِ معركه بگداختن است *

۵۵۴۰
۳

كار آتش به صفِ معركه بگداختن است كار آتش به صفِ معركه بگداختن است

نَفس سركش هدفش كار خرد ساختن است

علّت غفلت انسان ز خدا، آز و هواست

حاصل آز و هوا هستى خود باختن است

هيچ كارى به جهان بهر بشر نيست محال

هدف از خلقت ما اسب عمل تاختن است

هر كه با تيغِ زبان تيغِ ستم خيز كند

حاصلش نسل خود از ريشه برانداختن است

راز بدبختى و بيچارگى نوع بشر

خويش را از نظر مرتبه نشناختن است

سيلى از مالك دوزخ به جهنّم خوردن

مزدِ سر از خطِ فرمان خدا تافتن است

زاد راهى به كف اى رهگذر آور كه به دهر

كار عمر گذران تيغ اجل آختن است

پاى ميزانِ عمل رمز سرافرازى ما

پرچم بندگى خويش برافراختن است

شعر «ژوليده» بود سنبل شخصيّت او

راز آن در گرو خوان

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۳
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم *

۶۲۸۲
۱۳

يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم

گر نبخشى زره لطف گناهم چه كنم

بسته گرديده زهر سو به رُخم راه نجات

ندهى گر تو در اين معركه راهم چه كنم

جز تو ما را نبود پشت و پناهى به جهان

بى پناهم ندهى گر تو پناهم چه كنم

يوسف افتاد بچاه از اثر بى گنهى

من زفرط گنه افتاده به چاهم چه كنم

بخشش و لطف تو پاينده تر از كوه بود

من كه ناچيزتر از يك پَرِ كاهم چه كنم

به هدف گر نخورد تير دعايم هيهات

به اثر گر نرسد شعله آهم چه كنم

سايه لطف تو از لطف اگر روز معاد

نشود شامل احوال تباهم چه كنم

كس به روى من «ژوليده» نگاهى نكند

نكنى گر تو هم از مهر نگاهم چه كنم

(ژوليده نيشابورى)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۴
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

بندگانيم و به درگاه خدا آمده ايم *

۴۵۰۳
۲

بندگانيم و به درگاه خدا آمده ايم بندگانيم و به درگاه خدا آمده ايم

چون فقيران به تمناى نوا آمده ايم

ما كه گِرد يكى خانه طوافى داريم

به گِدايى به سرِ خوان خدا آمده ايم

ما نه مشتاق به سنگيم و نه وابسته به گِل

به وصال تو به سر نى كه به پا آمده ايم

آرزومندى و درويشى و بى سامانى

جمع در ما و به اميد غنا آمده ايم

كوله بار گنه از كوه صفا سنگين تر

خالى از غير و در اين جا به پناه آمده ايم

از سر خاكِ غريب حَسَن(عليه السلام) و امّ البنين(عليها السلام)

خون جگر، شِكوه كنان، سوى خدا آمده ايم

تا بگوييم گلستان خزان است بقيع

از اُحد، وز سر قبر شهدا آمده ايم

(محتشم)

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۴
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

با نمازبشويم زلوح دل زنگار *

۳۰۶۴
۲

با نمازبشويم زلوح دل زنگار ستادم به محضردادار

كه با نمازبشويم زلوح دل زنگار

پس ازاقامه وتكبير گشت لبهايم

بذكربسمله وحمدو سوره گوهربار

شروع حمد نمودم كه درهمان آغاز

به فكرخانه خريدن زدم به شهروديار

به نستعين چو رسيدم به هرمحلّه وكوي

هرآنچه خانه نوبود كردمي ديدار

به مستقيم يكي خانه راپسنديدم

وليك بود برايم خريد آن دشوار

هنوزبود صراط الّذين دردهنم

كه پول،قرض گرفتم زدوستان بسيار

پس ازاداي ولاالضالّين به پول كلان

شدم به محضرشصت وچهارراهسپار

به لفظ قل كه رسيدم نوشتم اين جمله

كه ثبت با سند آمد برابرآخركار

همين كه لفظ احد گشت برلبم جاري

اطاق ها همه شد رنگ ازدرو ديوار

هنوزلفظ صمد را نگفته بودم من

كه شد اساس كش

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۴
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده *

۶۸۰۲
۳

الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده

فـــروغـي بــشــام سـيــاهـم بــده

مـنـم بـنـده عــاصـي مـنـفــعــل

كـه هـسـتـم زكـردار زشـتم خجل

مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور

كـه تـرسـم بـيـفـتم ز رحمت بدور

مـكـن قـهــر بـا بـنـده سركشت

مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت

الـهـي بـكـن رحـم بـر حـال من

نگر سرنگـون بخت و اقبال من

منم معترف بـر گناهان خويش

كـه بـاشـد گناهم ز انديشه بيش

تو مـنگـر بـرفتار و كردار من

جهيم است بي شك سزاوار من

ز رحمت تو عذر و گناهم پذيـر

چــو افـتـادم از پـاي دستم بگير

رحـيـما تـوئـي خالق بحر و بـر

تـوئـي مـهـربـانـتـر ز مام و پدر

ز سـرگـشـتـگـيـهـا نـجـاتم بـده

تـو

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۵
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

توحید -(آيـــا اي خــداونــد روز حــســاب) *

۳۵۷۶

توحید -(آيـــا اي خــداونــد روز حــســاب) آيـــا اي خــداونــد روز حــســاب

فـــروزنــــــــده اخــتـــر آفــتــــاب

تـوئـي مـالـك الـمـلـك وحـي قديم

بود لطف و احسان تو بي حساب

الـهــي تـوئـي ارحـم الـــراحمين

سئوال كه را مي نهي بي جواب؟

مران بنده ات را ز درگاه خويش

الـــهــي بـــه آيــــات ام الــكـتـاب

بـديـن روسـيـاهـي بـرم اين امـيد

كــــه بـاشم ز الطاف تو كامياب

تـوانــا و دانــا و بـيــنـــا تــوئــي

منم بنـده غـرقــه در اضـطـراب

«حياتي» بـدرگاهـت آورده روي

خدايا به احسان از او رو مـتاب

شاعر؟؟؟

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۶
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

توحید -(نــام خـداونــدگــار خــالــق سبحان)۲ *

۴۶۶۱

توحید -(نــام خـداونــدگــار خــالــق سبحان)2 نــام خـداونــدگــار خــالــق سبحان

زيـب و فـر دفـتـر اسـت و زيـنت ديوان

ذات قــديـ‍مــش بــود ز عـيـب مبرا

لطف عميمش به ما سوي همه يكسان

اوست به ملك وجود باقي و جاويد

در دوجـهـان حكمران و صاحب فرمان

روزي او را برنــد مـومـن و كافـر

رحمت او مي رسـد بـه گـبر و مسلمان

شـمه اي از وصف او بشر نتوانـد

گـر هـمه عالم زبان شوند و ثنا خوان

كــس نـتـوانــد بـرد بـذات خـدا پــي

عـقـل ز اوصـاف اوست واله و حيران

بـارخــدايـــا مــدبـــري و امـيـــري

نــاظـم امــر جـهـان و بر همه سلطان

طبع «حياتي» كجا و وصف الـهي

مــور،‌ چــه آرد بــه پـيـشگاه سليمان

شاعر؟؟؟

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۶
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

الهي عاشقم من بر وصالت *

۶۳۴۳
۴

الهي  عاشقم   من   بر  وصالت الهي عاشقم من بر وصالت

كه هر جا بنگرم بينم جمالت

جهان را آفريدي بي كم و كاست

همه عالم به فرمان تو بر پاست

زمين را مسكن آدم نمودي

براي راحتش نعمت فزودي

به دريا عالمي ديگر نهان است

به صحراعاقلان را صد نشان است

به كوه وجنگل و باغ و چمنزار

نهادي تو چه نعمتهاي بسيار

ز هر شاخ درختي در بهاران

نمايان مي شود غنچه فراوان

فرستادي تو باران را چه زيبا

براي تشنه گان در كوه و صحرا

زمين راروشني دادي به خورشيد

شبش زيبا شده با ماه و ناهيد

بهار و صيف و پاييز و زمستان

براي عاشقان رمزي نمايان

بهاران می شود بر پا قیامت

ز هر شاخی شکوفه کرده قامت

دوباره در خزان ميميرد اشجار

نمودي عبرتي بر خلق بيد

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۷
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

کيست اين پنهان مرا در جان و تن *

۲۴۹۷۴
۶۳

کيست اين پنهان مرا در جان و تن کيست اين پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گويد سخن؟

اين که گويد از لب من راز کيست

بنگريد اين صاحب آواز کيست

در من اينسان خودنمايی می کند

ادعای آشنايی می کند

کيست اين گويا و شنوا در تنم؟

باورم يا رب نيايد کين منم

متصلتر با همه دوری به من

از نگه با چشم از لب با سخن

خوش پريشان با منش گفتار هاست

در پريشان گوييش اسرار هاست

گويد او چون شاهدی صاحب جمال

حسن خود بيند به سر حد کمال

از برای خودنمايی صبح و شام

سر بر آرد گه ز روزن گه زبام

با خدنگ غمزه صيد دل کند

ديد هر جا طايری بسمل کند

گردنی هر جا در آرند در کمند

تا نگويد کس اسيرانش کمند

لاجرم آن شاهد بالا و پست

با کمال دلربايی در

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۷
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

راه گم کردم، چه باشد گر براه آری مرا *

۵۳۶۵
۳

راه گم کردم، چه باشد گر براه آری مرا راه گم کردم، چه باشد گر براه آری مرا

رحمتی بر من کنی قدر و پناه آری مرا

می نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه

خوف آن ساعت که باروئی چوکاه آری مرا

راه باریکست و شب تاریک ، پیش خودمگر

با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا

رحمتی داری که بر ذرات عالم تافتست

با چنان رحمت عجب!گردر گناه آری مرا

شد جهان در چشم من چون چاه تاریک از فروغ

چشم آن دارم که بر بالای چاه آری مرا

دفتر کردارم آنساعت که گوئی باز کن

از خجالت پیش خود در آه وآه آری مرا

منکه چون خود را نمی بندم کمر دربندگی

کی چو خورشید منور در کلاه آری مرا

اسب خیرم لاغرست و خنجر کردار کند

آن نمی آرم که در قلب سیاه آری مرا

لاف یکتائی زدم چن

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۸
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

الا تا بکی از در دوست دوری *

۴۶۸۱
۲

الا تا بکی از در دوست دوری الا تا بکی از در دوست دوری

گرفتار دام سرای غروری

نه بردل ترا از غم دوست دردی

نه بر چهره از خاک آن کوی گردی

نه گلزار معنی ، نه رنگی، نه بوئی

ازین کهنه گنبد چه­هائی چه­هوئی

ترا خواب غفلت گرفتست در بر

چه خواب گرانست الله اکبر

چرا همچنین عاجز و بینوائی

بکن جستجوئی مزن دست و پائی

سئوال علاج از طبیبان دین کن

توسل بارواح آن طیبین کن

دو دست دعا را برآور بزاری

همیگو بصد عجز و صد خواستاری

الهی بخورشید اوج هدایت

الهی ، الهی ، بشاه ولایت

الهی بزهرا، الهی بسبطین،

که میخواندشان مصطفی قره العین

الهی،بسجاد آن معدن علم

الهی بباقر شه کشور علم

الهی بصادق، امام اعاظم

الهی باعزار موسی کاظم

ال

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۸
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

ای همه هستی ز تو پیدا شده *

۶۳۷۹
۴

ای همه هستی ز تو پیدا شده ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات
ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نه
تو بکسی کس بتو مانند
آنچه تغییر نپذیرد توئی
وانکه نمرده­ست ونمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
خاک بفرمان تو دارد سکون
قبة خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خم چوکان که داد
دیک جسد را نمک جان که داد
تا کرمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بارگران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام
جز بتو برهست پرستش حرام
هرکه نه گویای تو خاموش به
هرچه نه یاد تو فراموش
ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز برو

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۴۹
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

بنام آنکه نامش حرز جانست *

۵۵۳۱
۰

بنام آنکه نامش حرز جانست بنام آنکه نامش حرز جانست
کلید گنج هر صاحب بیانست
بنام او زبانها جمله گویاست
کلام ناطق از آن نغز و شیواست
چوشد آغاز هر گفته بنامش
بخوانند اهل دل خیرالکلامش
کنم من هم بدو این نامه آغاز
که تا افتد قبول نکته پرداز
بنامش نامه را زیور نمایم
از آن بر زیور دفتر فزایم
خداوند عطابخش و خطاپوش
کرم فرمای عقل و دانش و هوش
که بخشاینده الاهستی است
پدید آرندة بالا و پستی است
خداوندی که از آمیزش خاک
پدید آورد هر این عنصر پاک
روان پاک خود در وی دمیدی
زهر شیئی مر او را برگزیده­ی
یکتای اصفهانی

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۵۰
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی *

۱۰۹۴۰
۲۴

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی

نروم جز بهمان ره که توام راهنمائی

بری از رنج و گدازی ، بری از درد نیازی

بری از بیم و امیدی بری از چون و چرائی

همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که بتوحید سزائی

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی

تو نمایندة فضلی تو سزاوار ثنائی

همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی

همه نوری و سروری همه جودی و سخائی

لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهائی

حكيم سنايي

  • پنج شنبه
  • ۱۹
  • آذر
  • ۱۳۸۸
  • ساعت
  • ۱۲:۵۱
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد