در درگهت، يكى زغلامانم
نام تو، زينتِ لب و دندانم
تو برتر از هرآنچه به وصف آيد
من كمتر از هرآنچه كه مى دانم
غفّارى و كريم و خطاپوشى
من صاحب معاصىِ پنهانم
شايد مرا نگاهِ تو گيرد دست
ورنه فريب خورده شيطانم
تو آن خداى خالق و رحمانى
من، بنده حقير و پشيمانم
بگذشته از شماره و حدّ و حصر
اندازه خطا و گناهانم
با اين همه گناه كه من دارم
چون ادّعا كنم كه مسلمانم؟
در چاهِ نفس خويش گرفتارم
از جهل خويش سر به گريبانم
شرمنده ام، زيان زده ام، خامم
من بنده فرارى و ترسانم
خاكم، گِلم، كَفَم، خس و خاشاكم
خارم، خَسَم، فقيرم و نادانم
تا كى به درگهِ كرمت دوزم
اين ديدگان خسته و گريانم
آن كس كه نيس
- پنج شنبه
- ۱۹
- آذر
- ۱۳۸۸
- ساعت
- ۱۲:۱۹
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار