مناجات با خدا

مرتب سازی براساس
 یوسف رحیمی

مناجات با خدا -( من را همیشه خواندی و نشناختم تو را ) * یوسف رحیمی

4504
3

مناجات با خدا -( من را همیشه خواندی و نشناختم تو را ) من را همیشه خواندی و نشناختم تو را
از غصه ها رهاندی و نشناختم تو را
این بنده‌ی اسیر معاصی و نفس را
از درگهت نراندی و نشناختم تو را
بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی
با من همیشه ماندی و نشناختم تو را
بر خان رحمت و کرم و استجابتت
عمری مرا نشاندی و نشناختم تو را
شب های جمعه تو نمک اشک و روضه را
بر جان من چشاندی و نشناختم تو را
با رأفت و بزرگی و آقائیت مرا
تا کربلا رساندی و نشناختم تو را

شاعر : یوسف رحیمی

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مناجات با خدا -( ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم ) *

3951
1

شعر مناجات با خدا -( ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم ) ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم
آگهم من بنده خوبی برایت نیستم
هر سحر از فعل روز خود خجالت می کشم
خوب می دانی که منظور رضایت نیستم
در مسیر نفس خود عمریست درجا می زنم
ظلمت محضم گمان اهل هدایت نیستم
دوری از غفلت مرا سرگرم دنیا کرده است
من دگر دلداده دین و ولایت نیستم
واجبات خویش را کردم شهید مستحب
جز گناه و دردسر چیزی برایت نیستم
چشم بر دست تو دارم ورنه فعالم گواست
شامل عفوت نبودم آشنایت نیستم
حرمت مهمانی ات را قول و فعل من شکست
ای خدا من زینت مهمان سرایت نیستم
گرچه بیمار گناهم با علی در می زنم
بی علی هرگز خریدار لقایت نیستم
کاروان رفت و غبارش هم نصیب ما نشد
عاقبت راضی زدستم حضرت زهرا نشد

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

مناجات با خدا-شروع ماه رمضان -( رمضان آمد و من آمده ام ) * مهدی رحیمی زمستان

4393
1

مناجات با خدا-شروع ماه رمضان -( رمضان آمد و من آمده ام ) رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام
راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم
میزبانی و منم مهمانت
لقمه ای اشک بده از خانت
رمضان آمده با طعم دعا
سفره انداخته اند در همه جا
سر این خوان همه نوع آدم هست
شاه اگر هست گدایی هم هست
عمر یک سال جلوتر رفته
از خودم حوصله ام سرفته
یازده ماه گناه آلودم
من همانم که همیشه بودم
چشم، حقّ بدنم را خورده
هر کسی خواست دلم را برده
خو گرفته است به بن بست خودم
طاقتم طاق شد از دست خودم
سال ها در تن خود گم شده ام
تاجر سفره ی گندم شده ام
لحظه هایم به تجارت رفته
از کفم این همه فرصت رفته
مددی من به خودم برگردم
جان بگیرم به تنم برگردم
روسیاهم خدایا چه

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حمید رمی

مناجات با خدا-روضه حضرت زهرا -( شکر خدا که عمرمون رسید به ماه رمضون ) * حمید رمی

4152
2

مناجات با خدا-روضه حضرت زهرا -( شکر خدا که عمرمون رسید به ماه رمضون ) شکر خدا که عمرمون رسید به ماه رمضون
این بوده از لطف شما، ممنونتم صاحب زمون
ممنونتم که راه دادی نوکر روسیاهتو
گذاشتی هم ناله بشم با اشک و سوز و آه تو
میون گریه هام نوای ربنات داره میاد
تو اوج الغوث لبم، موج صدات داره میاد
صدات داره میاد می گی، هر چقَدَم که بد شدی
بیا خودم می خرَمت، نگو از این جا رد شدی
صدات داره میاد می گی، اشک چشاتو دوست دارم
دعات به گوشم می رسه، بغض صداتو دوست دارم
صدات داره میاد می گی، من روضه خون فاطمه م
یه عمرِ که در به در قدِّ کمون فاطمه م
صدات داره میاد می گی، غریبی سخته به خدا
دست یه مرد بسته بشه جلوی چشم بچه ها
صدات داره میاد می گی، کوچه چقدر تنگه برات
برا پرت خطر داره

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

مناجات با خدا-شروع ماه مبارک رمضان -( خوش آمدی به کوی وفا ای مه خدا ) * سید محمد میرهاشمی

4832
4

مناجات با خدا-شروع ماه مبارک رمضان -( خوش آمدی به کوی وفا ای مه خدا ) خوش آمدی به کوی وفا ای مه خدا
خوش سر زدی به شهر دعا ای مه خدا
بی تو بهار سینه ی ما لاله ای نداشت
بی تو کتاب عشق و دعا ناله ای نداشت
دل بی تو غرق معصیت و زار و خسته بود
سرمایه اش ز کف شده و ورشکسته بود
شب ها ز ابر غفلتمان بی ستاره بود
تن پوشمان ز تیغ گنه پاره پاره بود
بی تو ز دست عشق کتاب دعا فتاد
منصور دل به دار زد و از نوا فتاد
در آسمان نیمه شب ما مهی نبود
ما را به کوی عشق و محبت رهی نبود
جانا مپرس از چه خطا زد زمینمان
شیطان به مکر و حیله چرا زد زمینمان
بی جلوه ی جمال تو گمراه می شدیم
رسواترین فقیر شبانگاه می شدیم
اما به یمن جلوه ی تو دل جلا گرفت
خوش آمدی که دست دلم را خدا گرفت
خوش آمدی که با

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر مناجات با خدا -( باور نمی کنم که مرا هم خریده ای! ) * محمد فردوسی

7740
12

شعر مناجات با خدا -( باور نمی کنم که مرا هم خریده ای! ) باور نمی کنم که مرا هم خریده ای!
آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای؟
لایق نبوده ام بنشینم کنار تو
با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای!
هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام
اصلاً نگفته ای که تو پرده دریده ای!!!
با این همه گناه و خطایی که داشتم
هرگز ندیده ام ز گدایت بُریده ای!
گفتم دگر ز چشم تو افتادم ای خدا
امّا هنوز در بر من آرمیده ای!
من بی توجّهی به تو کردم ولی مُدام
ناز مرا به خاطر زهرا کشیده ای
ماه مبارک است و دلم شد سرای تو
از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای
شرم از عذاب نوکر زهرا نموده ای
گفتی بیا که نوکر قامت خمیده ای
وقتی میان کوچه زمین خورد مادرم
آنجا صدای ناله ی او را شنیده ای

شاعر : محمد فردوسی

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

مناجات با خدا -( ای که زمین گیر گناهی ) * محمد فردوسی

3649
1

مناجات با خدا -(    ای که زمین گیر گناهی ) ای که زمین گیر گناهی
ای شهره ی لغو و تباهی
ای بنده ی افتاده در چاه
لا تقنطوا من رحمة الله
ای آن که در عصیان ذلیلی
بر کرده ات داری دلیلی؟
توبه نما در این سحرگاه
لا تقنطوا من رحمة الله
ای آن که مسکین و فقیری
ای آن که در نفست اسیری
ای بنده ی عاصی و گمراه
لا تقنطوا من رحمة الله
حرفت ندارد بویی از من!
از چه کناره جویی از من؟
از معصیت بنما تو اکراه
لا تقنطوا من رحمة الله
بنگر اجل از ره رسیده
بنگر شده مویت سپیده
برگرد از این راه بیراه
لا تقنطوا من رحمة الله
با این همه جرم و خطایت
شرمی نکردی از خدایت!
ای که ز جرمت هستی آگاه
لا تقنطوا من رحمة الله
ای که مرا حرمت شکستی
با من چرا بیگانه هستی؟
اینک بشو با

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا -( بس پیمان که بر سر پیمانه شکست ) * سید مهدی حسینی

3625
0

مناجات با خدا -( بس پیمان که بر سر پیمانه شکست ) بس پیمان که بر سر پیمانه شکست
بس عهد که از سستی دل ها بگسست
شد دهر پر از غبار عصیان، اما
بر آینه لطف تو گردی ننشست
2
ای دوست از این عهد گسستن، توبه!
در حاشیه هوس نشستن، توبه!
هر مرتبه توبه‌ای شکستم، این بار
صد مرتبه از توبه شکستن، توبه!
3
یک دل، دل خسته و تباه آوردم
من توشه راه، اشتباه آوردم
بر درگه لطف تو به جای توبه
پیمان شکنی کرده گناه آوردم!
4
افسوس که بی حساب، عصیان کردم
سامان گناه را پریشان کردم
پیمان شکنی کرده، گنهکار شدم
با توبه گناه خود دو چندان کردم

شاعر : سید مهدی حسینی

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

مناجات با خدا -( یادش به خیر صبح وصالی كه داشتیم ) * یوسف رحیمی

3277
2

مناجات با خدا -( یادش به خیر صبح وصالی كه داشتیم  ) یادش به خیر صبح وصالی كه داشتیم
باران اشك های زلالی كه داشتیم
یادش به خیر حال خوش دل شكستگی
چشمان خیس و بغض سفالی كه داشتیم
بوی كویر می دهد این روزها دلم
كو آن هوای پاك شمالی كه داشتیم
از دشت لحظه ها چقدر توشه چیده ایم
از روز و ماه و هفته و سالی كه داشتیم
مانند ابر می گذرد كاروان عمر
از دست رفته است مجالی كه داشتیم
ما مانده ایم و حسرت پرواز تا خدا
چیزی نمانده از پر و بالی كه داشتیم
شام فراق با دل عاشق چه می كند
یادش به خیر صبح وصالی كه داشتیم

شاعر : یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 08:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حمید رمی

مناجات با خدا-وداع با ماه رمضان -( گر چه رفتی و دگر دورم ز تو ) * حمید رمی

3773
5

مناجات با خدا-وداع با ماه رمضان -( گر چه رفتی و دگر دورم ز تو ) گر چه رفتی و دگر دورم ز تو
لیك گویم درد جان خود به تو
الوداع ای ماه عفو بندگان
الوداع ای ماه اشك عاشقان
الوداع لبخند رب العالمین
ماه عشق و ماه سوز نادمین
الوداع سرسبزی پاییز دل
در میان باغ غم ها آب و گِل
الوداع نورٌ علی نور زمین
بر خدا و ماه پاكش آفرین
كیسه ای بردوش بود ازمعصیت
آمدم بی آبرو ، بی حیثیت
گفتم این را از من نادان بگیر
ای خدا این آبرو از من مگیر
گفتی ای عبد گنه كار خدا
باز هم از راه خود گشتی جدا
تو امید قلب مهدی بوده ای
یار مهدی عشق مهدی بوده ای
قلب زهرا از گناه تو شكست
همچو میخ در به پهلویش نشست
فرق تو با آن بدان كوفه چیست؟
كوفیان بی حیا و پست چیست؟
كوفیان فرق علی بشكسته اند
عهد با

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 08:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات با خدا -( من و شکر شایانیِ مهر تو ) * محمد جواد زمانی

3190

مناجات با خدا -( من و شکر شایانیِ مهر تو ) من و شکر شایانیِ مهر تو
سراپا گلستانی مهر تو
منزه شدیم از شب آلودگی
در این صبح سبحانی مهر تو
تمامی ندارد تمنای من
ز فرط فراوانی مهر تو
مرا اشک در دیده صف بسته است
به شوق چراغانی مهر تو
نه خشمی چنان سختی خشم تو
نه مهری به آسانی مهر تو
عزیز مرا پیرهن می درد
همان صبر کنعانی مهر تو
چه قدر آشکارا شکار توام
ز الطاف پنهانی مهر تو
مجالی بده تا که حظّی بریم
ز فیض سخنرانی مهر تو
چه خوش گفت پر چین نخواهد شدن
از این جرم پیشانی مهر تو
ندارم گران مایه چیزی چو عمر
همه عمرم ارزانی مهر تو
مرا غرق کرده است ماه خدا
در امواج طوفانی مهر تو

شاعر : محمد جواد زمانی

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

مناجات با خدا -( نامه سیاه را به حرم ره نمی دهند ) * سید محمد میرهاشمی

3475
4

مناجات با خدا -( نامه سیاه را به حرم ره نمی دهند ) نامه سیاه را به حرم ره نمی دهند
اهل گناه را به حرم ره نمی دهند
گمراهی است حاصل عمر گذاشته ام
گم كرده راه را به حرم ره نمی دهند
در پشت در نشسته ام و باورم شده
هر بی پناه را به حرم ره نمی دهند
دیگر چه جای تیره دل خسته ای چو من
وقتی كه ماه را به حرم ره نمی دهند
تكیه به اهل بیت كن این جا و پس بیا
بی تكیه گاه را به حرم ره نمی دهند
این باب را كلید ز اشك سحر بساز
بی سوز و آه را به حرم ره نمی دهند
آن نور فاطمی سحری جلوه كرد و گفت
هر رو سیاه را به حرم ره نمی دهند

شاعر : سید محمد میرهاشمی

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی نظری

مناجات با خدا -( وقتی سحر به عشق تو بیدار می شوم ) * مهدی نظری

3759
1

مناجات با خدا -( وقتی سحر به عشق تو بیدار می شوم ) وقتی سحر به عشق تو بیدار می شوم
حس می کنم که محرم اسرار می شوم
تنها تویی گره ز دلم باز می کنی
من هم به این دلیل گرفتار می شوم
قربان دست لطف تو ای مهربان خدا
لطفی نکن ببین چقدر خار می شوم
با این امید که تو دوایی به من دهی
روزی هزار مرتبه بیمار می شوم
در این هوای گرم که لب خشک می شود
از ذکر یا حسین چه سرشار می شوم
هر شب به این امید که آقا نشسته است
از خادمان سفره افطار می شوم
گویند توبه جرم مرا پاک می کند
این را سحر به گریه خبر دار می شوم
من را اگر به روضه نیارد هوای دوست
یک عمر اسیر درهم و دینار می شوم
گفتند که تو جرم مرا می خری خدا
من هم به این امید گنه کار می شوم
وقتی گره به کار من افتاد و وا

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( مهمان دل و چشم باز دارد ) * احسان محسنی فر

4091
1

شعر مناجات با خدا -( مهمان دل و چشم باز دارد ) مهمان دل و چشم باز دارد
این ماه، عجیب راز دارد
خوابیدن ما بود عبادت
این جا نفس امتیاز دارد
در میکده ی علی، سحر ها
ساقیّ گدا نواز دارد
آغوش به بنده می گشاید
تا هر که سر نیاز دارد
آید به حریم کبریایی
تا ناله و سوز و ساز دارد
دردش به که گوید این گنهکار
تا مثل تو چاره ساز دارد
من تازه که نیستم گدایت
این قصه سر دراز دارد
ما را به امور خویش مگذار
این بنده به تو نیاز دارد
از کوی توام که می توان راند؟
وز عفو توام که باز دارد
افطار و سحر در این ضیافت
دل شوق مه حجاز دارد
بر طاق دو ابروی نگارم
یوسف، هوس نماز دارد
تنهاست چرا میان صحرا؟
تا شیعه سرفراز دارد
با ما سحری نمی نشیند
دلدار ز بس که ناز دارد
در صبح

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( یا رب الهی ـ بنما نگاهی ) *

6238
4

شعر مناجات با خدا -( یا رب الهی ـ بنما نگاهی ) یا رب الهی ـ بنما نگاهی
امشب که گشتم ـ سوی تو راهی
آیم ولیکن ـ با رو سیاهی
یا ربّی العفو
گر تو برانی ـ جایی ندارم
این آه سوزان ـ این حال زارم
امید عفوت ـ در سینه دارم
یا ربّی العفو
گر چه الهی ـ توبه شکستم
سرمایه من ـ رفته ز دستم
حالا که در این ـ میخانه هستم
یا ربّی العفو
تو بر گناهم ـ پرده کشیدی
انگار از من ـ عیبی ندیدی
با زشتی من ـ من را خریدی
یا ربّی العفو
این بنده از تو ـ چون بی خبر شد

نعمت چو دادی ـ آلوده تر شد
مهمان تو در ـ بزم سحر شد
یا ربّی العفو
بی تابی از من ـ آرامش از تو
غرق گناهم ـ آمرزش از تو
از من سوال و ـ بخشایش از تو
یا ربّی العفو
ترسم ز عفوت ـ بی بهره باشم
مهمان غافل ـ بر سفره

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( بگیر از دل ما ظلمت معاصی را ) *

3075

شعر مناجات با خدا -( بگیر از دل ما ظلمت معاصی را ) بگیر از دل ما ظلمت معاصی را
غرور و غفلت و کفران و ناسپاسی را
به حق مغفرت و رحمت و خطا پوشیت
مران ز درگه خود بندگان عاصی را
ببین گناه و تعلق اسیرمان کرده
به قلبمان بده بال و پرِ خلاصی را
چقدر غافلم از محضر امام زمان
ببار نور یقین و ولی شناسی را
کنار گریه کنان حسین فاطمه ات
به روی ما بگشا باب اختصاصی را
بگیر هر چه که داریم، زندگیمان را
ولی مگیر شبی خیمۀ مراثی را

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

شعر مناجات با خدا-رمضان نامه -( رمضان آمده تا پاک ز عصیان گردیم ) * محمد فردوسی

3042
1

شعر مناجات با خدا-رمضان نامه -( رمضان آمده تا پاک ز عصیان گردیم ) رمضان آمده تا پاک ز عصیان گردیم
رمضان آمده مأنوس به قرآن گردیم
رمضان آمده تا لحظه ی افطار و سحر
بر سر سفره ی اطعام تو مهمان گردیم
رمضان آمده با ذکر الهی العفو
خالق فاطمه را دست به دامان گردیم
رمضان آمده از نفس و هوی دور شویم
لحظه ای هم که شده دور ز شیطان گردیم
رمضان آمده بیماری دل خوب شود
در شفاخانه ی رحمان همه درمان گردیم
رمضان آمده با داشتن جوع و عطش
دور از معصیت و شهوت و طغیان گردیم
رمضان آمده تا جامه ی تقوا پوشیم
چند روزی به دل خویش نگهبان گردیم
رمضان آمده خود را بشناسیم همه
زیر سنگ محک روزه نمایان گردیم
رمضان آمده تا طعم عطش را بچشیم
لحظه ای معتکف حضرت عطشان گردیم
رمضان آمده تا روضه بخوان

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا-رباعی -( گر از میِ عفو خود سبویم بدهی ) *

5151
2

شعر مناجات با خدا-رباعی -(    گر از میِ عفو خود سبویم بدهی  ) گر از میِ عفو خود سبویم بدهی
آبی به نهال آرزویم بدهی
با این همه رو سیاهی ای بنده نواز!
من آمده ام که آبرویم بدهی
×××
حاشا که نظر به بی پناهی نکنی
رحمی به گدای رو سیاهی نکنی
ما تشنۀ یک نگاه پُر مهر توایم
امشب نکند به ما نگاهی نکنی
×××
مسکین پناهندۀ تو آمده است
این عبد سرافکندۀ تو آمده است
بگشای در رحمت خود را کامشب
آلوده ترین بندۀ تو آمده است

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم ) *

4001
3

شعر مناجات با خدا -( یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم ) یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم
مهمان نامناسب ماه ضیافتم
دیدم که بار رحمت عام است آمدم
هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم
لطف تو بود این که مرا پرده در نمود
با عفو خویش بس که نمودی بد عادتم
رحمت اگر مرا نخرد وضع من بد است
دل خوش نمی شوم به همین خرده طاعتم
من در خور مقام تو کاری نکرده ام
پس بیشتر ز طاعت خود در خجالتم
گر همنشین من نشوی می روم ز دست
حالا که آمدم بِرَهان از ضلالتم
کار مرا مقایسه با اهل دل مکن
چون در خورِ قیاس نباشد عبادتم
یک سال منتظر شدی و من نیامدم
یک بار هم گله نکنی از رفاقتم
رحم است بر غلام چو تسلیم می شود
حاشا اگر کنی به گناهم عقوبتم
گفتم حسین توبۀ من هم قبول شد
مثل همیشه می کند آق

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( ز هر چه غیر یار، استغفرالله ) *

4262
3

شعر مناجات با خدا -( ز هر چه غیر یار، استغفرالله ) ز هر چه غیر یار، استغفرالله
ز بود مستعار، استغفرالله
دمی كان بگذرد بی یاد رویش
از آن دم بی شمار استغفرالله
سرآمد عمر و یك ساعت ز غفلت
نگشتم هوشیار، استغفرالله
نكردم یك سجودی در همه عمر
كه آید آن به كار استغفرالله
ز كردار بدم صدبار توبه
ز گفتارم هزار استغفرالله
شدم دور از دیار یار ای فیض
من مهجور زار استغفرالله

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( اى كه مى خواهى جمال بى منال يار را ) *

3068
1

شعر مناجات با خدا -( اى كه مى خواهى جمال بى منال يار را  ) اى كه مى خواهى جمال بى منال يار را
در حريم دل چرا ره مى دهى اغيار را
ديدن ناديده را عشق خودى ها حائل است
از خودى بگذر كه تا بى پرده بينى يار را
درس هشيارى برو در مكتب مستان بخوان
زانكه اين مكتب به مستى مى كشد هشيار را
در مسير عشق همچون ميثم خرمافروش
با على باش و به گردن نه طناب دار را
«روزه دارى» را دهان بسته تنها شرط نيست
طاقت اُشتر به ما ثابت كند اين كار را
پاك كن زآيينه دل گرد خودبينى كه كور
با عصايى مى كند پيدا رهِ هموار را
گر كه در حصن امان خواهى زحق اذن دخول
در كف نفس دنى هرگز مده افسار را
در مذاق اهل عالم حرف حق تلخ است تلخ
زهر گردد چون شكر، دارو شود بيمار را
در مقام خاكسارى همچنان «ژول

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( الهی شکر وا کردی زبانم را به یا الله ) *

3811

شعر مناجات با خدا -( الهی شکر وا کردی زبانم را به یا الله  ) الهی شکر وا کردی زبانم را به یا الله
دوباره باز شد درها به رویم من کجا این ماه!
به شهرُالله ما را باز دعوت کرده ای جانا
چگونه وارد مهمانی ات گردم منِ گمراه
کنار صاحبان سفره ما را همنشین کردی
چه شد دستم گرفتی باز آوردی به این درگاه
دعاهایم اجابت شد؛ خواب من عبادت شد
ضیافت در ضیافت شد؛ شتابید ای عباد الله
بشارت می رسد هر آنکه بسته دست هر شیطان ...
...ندا آید که در های بهشتم باز شد یک ماه
بهار رحمت و غفران؛ بهار عترت و قرآن
بهار نیکی و احسان شده مهمانی دلخواه
دهان بسته ام ذاکر، لبان تشنه ام شاکر
به یاد یار عطشانم سحر، افطار یا هرگاه
یقین دارم به احسان حسینت بیمه ام کردی
گنهکاران درگاه را تو بخشید

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( هر لحظه از این عمر استغفار دارد ) *

2877
1

شعر مناجات با خدا -( هر لحظه از این عمر استغفار دارد ) هر لحظه از این عمر استغفار دارد
دوری ز استغفار ؛ استکبار دارد
چشمی که بر دیدار تو عادت نکرده
هر روز و شب با این و آن دیدار دارد
هر کس که با عترت سر کُرنش ندارد
حتی ز صحبت با خدا هم عار دارد
قلبی که حبّ دیگران را برگزیند
آری تولّای تو را انکار دارد
آن که تو زنجیرش کنی در محنت خود
از درد ؛شبها دیده ی بیدار دارد
ما که برای دین تو کاری نکردیم
از بس دل ما بر گنه اصرار دارد
ما حجت حق را زخود راضی نکردیم
ما غافلیم هر گاه با ما کار دارد
با ما چه خواهی کرد با این کوه عصیان
یک کوه ؛این دوش دل ما بار دارد
یا رب تو میخواهی گرفتار تو باشم
یعنی که عاشق ؛امتحان بسیار دارد
بی امتحان از تو لقاء الله خواهیم
آلو

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( یا رب الهی آمدم ) *

6888
7

شعر مناجات با خدا -( یا رب الهی آمدم ) یا رب الهی آمدم
با رو سیاهی آمدم
در بی پناهی آمدم
خواهی نخواهی آمدم
زشتی من از حد گذشت
دور از تو بر من بد گذشت
حملم به بی عاری نکن
ردم ز بیزاری نکن
با من مگو زاری نکن
ترک وفادارای نکن
حرفی ندارد حال من
لطف تو و اقبال من
گمراهم اما بی پناه
دارم به لب ذکر اِلاه
اما به دل میل گناه
ماندم میان این دو راه
من بسکه دست دست کرده ام
خود را تهی دست کرده ام
دارم گله از حال خود
من خود شکستم بال خود
رفتم پی امیال خود
افتاده ام دنبال خود
بلکه تو پیدایم کنی
در کوی خود جایم کنی
یارب مرا رسوا مکن
با من چو من تا مکن
مشت مرا هم وا مکن
امروز و هی فردا مکن
خورده گره کارم خدا
تنها تو را دارم خدا
کاری ندارم با کسی
در

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا -( شفقِ نیلگونِ وقت غروب ) *

3153

شعر مناجات با خدا -( شفقِ نیلگونِ وقت غروب  ) شفقِ نیلگونِ وقت غروب
رفت خورشیدِ آخر شعبان
همه مردم به بام ها بودند
تا که رؤیت شود مه رمضان
تا که رؤیت شد آن هلال عزیز
همه تکبیر شوق سر دادند
همه تبریک گفته با شادی
از مه نو به هم خبر دادند
مه غفران رسید خسته دلان
ماه رحمت مه صفا آمد
ماه معراج قاب قوسین است
ماه پرواز تا خدا آمد
الغرض روی بام ها همه جا
شادمانی ز دیدن مه بود
همه از جان و دل به استقبال
بر لب خلق حمدُ لله بود
زین حکایت دلم عجیب گرفت
اشک از دیده ام روان گردید
کوفیان روی بام های بلند
ماه بر نیزه ای عیان گردید
وای از آن شهر و بام های بلند
مردمانی ز مکر و حیله و ننگ
ماه زینب به روی نیزه عیان
منتظر کودکان همه با سنگ
وای از کوفه و دل ز

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا(در پیشگاه قدسی تو ای خدای من) *

3933

شعر مناجات با خدا(در پیشگاه قدسی تو ای خدای من) در پیشگاه قدسی تو ای خدای من
می دانم اینکه رنگ ندارد حنای من
از بس که توبه کردم و توبه شکسته ام
چنگی به دل نمی زند این توبه های من
با اینکه مُهر خاتمه خورده به نار تو
آزاد و خودسر است عنان هوای من
یا رب ببین که از سر تکرار معصیت
دیگر شکسته قبح معاصی برای من!
گر تو مرا رها کنی از دست می روم
بی لطف تو شود دل دوزخ سرای من
ای مالکی که فضل بریّه از آن توست
دستی بکش به روی سر بی نوای من
سوگند می خورم به مقام ربوبیت
جز آستان تو نبوَد التجای من
آن فطرسم که در پی قنداقه آمدم
یعنی شکسته بال و پر ربّنای من
امشب بیا به خاطر ارباب بی کفن
منّت گذار و درگذر از این خطای من
جان حسین ... روزی ما را رقم بزن
امضا

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا(ناله مي‌زنم از دل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل) *

2764
1

شعر مناجات با خدا(ناله مي‌زنم از دل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل) ناله مي‌زنم از دل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
نيست بهر تو مشكل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
غافر الذنوبي تو ، ساتر العيوبي تو
گرچه نيستم قابل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
بنده‌اي خطاكارم ، عاصي و گرفتارم
شد گنه مرا حاصل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
پاي نفْس خود ماندم ، از تو رويْ گرداندم
بوده‌ام ز تو غافل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
گرچه خاطي و پستم ، عاشق حسين هستم
يا كريم و يا عادل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
غرق معصيت اما ، آمدم به سويت با...
ذكر يا ابوفاضل ، فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِل
شاعر:علی صالحی

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا(آمدم تا كه از اين وضع نجاتم بدهي) *

4415
5

شعر مناجات با خدا(آمدم تا كه از اين وضع نجاتم بدهي) آمدم تا كه از اين وضع نجاتم بدهي
از عذابت برَهاني و براتم بدهي
تو غَني هستي و من از همه محتاج ترم
مستحق نيستم آيا كه زكاتم بدهي؟
كرم توست كه آورده مرا تا اينجا
پس فقط دست خودِ توست ثباتم بدهي
ديدي اين نفْس چه بازيچه‌ي شيطانم كرد؟!
آمدم خاتمه‌اي بر هَمَزاتم بدهي**(همزات:حيله هاي شيطان)
خيلي از سختيِ جان كندنِ خود مي‌ترسم
دارم امّيد نجات از سَكَراتم بدهي
تو اگر اشك دهي گريه كنم نذر حسين
چه نيازي‌ست دگر آب حياتم بدهي
قصه‌ي زندگي‌ام را برسان تا اينكه..
مرگ را در سفري به عتباتم بدهي
شاعر:علی صالحی

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا(گُلهای خشک بی تو مسیحا ندیده اند) *

2998
0

شعر مناجات با خدا(گُلهای خشک بی تو مسیحا ندیده اند) گُلهای خشک بی تو مسیحا ندیده اند
لب تشنه مانده اند که دریا ندیده اند
برخیز تا به خیمه مرا با خودت ببر
طفلان من شکستن بابا ندیده اند
حالا بگو که دخترکانم کجا روند
آن ها که غیر سایه ي سقا ندیده اند
برخیز تا که زود به سمت حرم رویم
نامحرمان هنوز حرم را ندیده اند
كم كم زمانِ وا شدن گوشواره هاست
اين غنچه ها كه پنجه ي اعدا نديده اند
چشمت به خون نشسته اگر چه هزار شکر
دیگر کبودی رخ زهرا ندیده اند
سرنيزه ها به قامتت آخر نظر زدند
حق داشتند خوش قد و بالا نديده اند
این تیر را که خورده به چشمت حلال کن
این تیرها که چشم دل آرا ندیده اند

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات با خدا(اي واي بر من تا گرفتاري ندارم) *

4372
1

شعر مناجات با خدا(اي واي بر من تا گرفتاري ندارم) اي واي بر من تا گرفتاري ندارم
با تو كه خلقم كرده‌اي كاري ندارم
هر بار كه مي‌آيم اينجا هم برايت
چيزي به غير از حرف تكراري ندارم
مي‌خواهم از تو كه مرا فوراً ببخشي!
از اين دُرُشتي كردنم عاري ندارم
طوري طلبكارانه مي‌آيم به سويت
گويا به تو اصلاً بدهكاري ندارم
مي‌دانم از من ، تو بدت مي‌آيد امّا
ردّم كني ديگر كس و كاري ندارم
شاعر:علی صالحی

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد