بسم رب الساقی کرب و بلا ، شمس و قمر
جاده های عشق لبریز جنون است و خطر
راهی کوی حسینم بی قرار اربعین
باز در اوجم گرفته روح و جانم بال و پر
سالها گرد و غباری در حریمت بوده ام
از گدا بودن در این درگاه هستم مفتخر
کربلا جاریست از آن کوچه ای که تا ابد
عشق می سوزد میان شعله ها در پشت در
از نجف تا کربلا مردی غریب و منتظر
چهارده قرن است تنها می رود با چشم تر
عصر عاشورا حرم می سوخت می بارید غم
روضه ای کوتاه می خوانم و شرحی مختصر
گرگ ها پیراهنش را هم به غارت برده اند
پیکرش زیر سم اسبان و اوج نیزه سر
در اسارت کاروانی می رود تا شهر شام
یک به یک مجروح اما زخم زینب بیشتر
آمدم تا زخم هایت را ب
- جمعه
- 9
- مهر
- 1395
- ساعت
- 14:54
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار