خبر از ما اگر خبر دارد
از قضا صحبت قَدَر دارد
دیده در خون کند سفر ز کسی
که محرّم از او صفر دارد
دختر شیر بیشه زار شرف
کز وجود و عدم گذر دارد
دختر آفتاب و دختر آب
که از او سایه هر شجر دارد
زینب از رخ چو پرده بردارد
جان ماه از حسد خبر دارد
جلوه ای گر سری بلند کند
عشق، تعظیم تا کمر دارد
دل یکی، جان یکی، حسین یکی
یک چو دو گشت درد سر دارد
زینب از خود گذشت همچون آب
آب از این دست بس گذر دارد
دختر شیر، صحبتش شِکَر است
در دل بیشه نی شکر دارد
زن از این دست جرأت محض است
مرد، کی اینچنین هنر دارد؟
رازی از خویشتن بُروز نداد
بگذر از این که دو پسر دارد
نذر او باد گریه های کمم
گرچه خود اشک بیشتر دارد
در مقامات
- پنج شنبه
- 15
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 04:36
- نوشته شده توسط
- یحیی