مدايح حضرت زینب سلام الله علیها

مرتب سازی براساس
سید ناصر ولائی زنجانی

در مدح حضرت زینب(س) -(زینب ای آنكه پيام آور عاشورایی) *سید ناصر ولائی زنجانی

690

در مدح حضرت زینب(س) -(زینب ای آنكه پيام آور عاشورایی) زينب اي آنكه پيام آور عاشورايي
آفرین برتو به حق نایبة زهرایی

حافظ خون خدایی و در آن دشت بلا
حامل پرچم توحیدی عاشورایی

گشت پیروز ز ایثار تو خون بر شمشیر
گرچه با داغ برادر ز سفر می آیی

بسته هر چند دو دست تو عدویت زینب
تو چنان کوه سر افرازی و پابرجایی

خطبه های تو زبون کرد عدو را به یقین
در خطابه نبود چون تو که بی همتایی

زادةشیر خدا، شیر زن و زین ابی
از دمت زنده شده حق تو مگر عیسایی

هیچکس چون تو ظریفانه زدست دشمن
بر نگردانده ورق را به چنین زیبایی

شد ذلیل از سخن بر حق تو قوم ضلول
نیست همچون سخنت در سخنی شیوایی

سر تسلیم به پیش تو فرود آورده
صبر گوید نبود بحر بدین ژرفایی

در اسارت نشدی خسته ز پیکار و جهاد
که به اسرار شهادت تو بسی دانایی

آتش خطبة تو نرم نمود آهن سرد
جان فدای تو و آن عزت و بی پروایی

نام تو همره تاریخ بود جاویدان
فّردیروزی و امروزی و هم فردایی

از ولای تو ولایی که زند دم گوید
آفرین بر تو بحق نایبة زهرایی

کو ادیبی بتواند که کند مدحِ تو را
مدح ما جمله چنان قطره و تو دریائی

  • سه شنبه
  • 1
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 19:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 احمد پوریا

در مدح حضرت زینب(س) -(صبر یک قطره و دریای خروشان زینب است) * احمد پوریا

383

در مدح حضرت زینب(س) -(صبر یک قطره و دریای خروشان زینب است) صبر یک قطره و دریای خــروشان زینب است
حلم خود لاله به صحرا و گلستـان زینب است

چون عقیله کــس ندیـــده سـر سخن مثلِ علی
بعد زهرا در جهان بــانوی نِســوان زینب است

شاهکار خلــقت است و خیمه ی دین را ستون
یـــادگـــار بهــتـرین ِبـهتــرینـــان زینب است

پیکر حُجب و حیــا را روح و جـان بخشیده او
سرزمین عشــق را نــاجی و سلطان زینب است

اعتبار پهـــلوانـــان گــــر علـــی شیر خداست
افتخـــار و اقتـــــدار قــــهرمــانان زینب است

عزتش ثـــارالّلهی و غــــیرتش سقــایی است
بی معلم عالِمــه استـــاد عرفــــان زینب است

نام حیـــدر زینت عـرش است و زینب زینَتش
به بنـــازم اعتـــبار شیـــر یـــزدان زینب است

عالمـــی مـــست میِ جـــام حسین بن علیست
بهر آن میخـــانه اش سـاقیِّ مستان زینب است

هاجـر دو ذبـــحِ غلـــطیده بخــــون در کربلا
خواهـــر با عــــزت شـاه شهیدان زینـب است

نُطق آتشــبار او چـــون ذوالفقار حیدری است
زن نخوانم ایـن گُهَر را،مرد مردان زینب است

بین گُرگـــان زمــــان و روبـَهـــان کیـــنه خو
شیر زن که خطبه خواند و کرد طوفان زینب است

دســـت بســــته خـــون ثـــارالله را اِحــیا نمود
اولین خونخـــواه سالار لب عطشان زینب است

وصف او را (پــــوریا) جز خالقش نتوان نوشت
آن که مدحش را کند معبودِ سبحان زینب است

  • پنج شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 موسی جوانی تبریزی

در وصف حضرت زینب(س) -(گوهر رخشان حیا زینب است) * موسی جوانی تبریزی

287

در وصف حضرت زینب(س) -(گوهر رخشان حیا زینب است) گوهر رخشان حیا زینب است
عطرگلستان ولا زینب است
لاله ی خوش رنگ ریاض نبی
بند دل شیر خدا زینب است
زینت نام پدرش مرتضاست
دخت شفیع دوسرا زینب است
درگـــرانمایه ی گنـــج بتول
مفخر ام النجبا زینب است
همچو عزیز دو جهان فاطمه
سالک اقلیم هدا زینب است
مکتب او مکتب عشق وصفاست
آنکه کند مشق وفا زینب است
صدق و وفا شاکله ی مکتبش
مجری احکام خدا زینب است
همره سالار شهیدان حسین
درسفر کرب وبلا زینب است
بعد علمــــدار در آن واقــعه
صاحب برحق لوا زینب است
آنکه زداغ شهـــــدا قامتش
‌ گشته زاندوه دوتا زینب است
بعدشهنشاه لب عطشان عشق
ملجا خیل اسرا زینب است
خم نشود طاق دو ابروی او
بنده تسلیم رضا زینب است
سینه گشاده به ملال و محن
بحر الم مام بلا زینب است
خطبه او کرد به عـالم ثبــوت
حافظ خون شهـدا زینب است
ازکــرمش گو (جـوانـی)به دهر
منبع احسان و عطا زینب است

  • یکشنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 14:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین خدایی زنجانی

در مدح حضرت زینب(س) -(ای گل عشق علی گل چه بسا زینب است) * حسین خدایی زنجانی

381

در مدح حضرت زینب(س) -(ای گل عشق علی گل چه بسا زینب است) ای گل عشق علی گل چه بسا زینب است
کعبه ی عشق است حسین ،سعی و صفا زینب است

ای که به هر مجلسی شور فتاد از چه است؟
چون که به هر مجلسی صاحب عزا زینب است

ای که مریضی نگرد در پی هر دکتری
بر در زینب برو باب شفا زینب است

زینب عجب زینبی است همدم او صبر اوست
در دو جهان شکی نیست فخر نسا زینب است

گرچه همه عارفان خود به همه مرجع اند
مرجع کل همه این عرفا زینب است

شمس و قمر مانده گر بین زمین و سما
شمس و قمر جای خود،عرض و سما زینب است

سیرت مردانگی ذره ای از شان اوست
شیر زن کربلا بحر سخا زینب است

باشد اگر مرتضی مام همه شیعیان
بر ید و پشت علی ،کوه و عصا زینب است

تربت زینب شده سرمه چشم ملک
روح الامین نام او گفت به ندا زینب است

ما همه سرباز او، رخصت از او، امر از او
لیک که فرمانده ی کل قوا زینب است

بر کرم دختر فاطمه دارم یقین
آنکه به بیچاره گان کرده دعا زینب است

خواهی که بر کربلا زائر مولا شوی
ذکر دخول بر حرم گفتن یا زینب است

همره راس حسین کوفه و شام رفت و لیک
قصر یزید محشری کرده به پا زینب است

ای که "خدایی" اگر شعر سرودی بدان
طبع روان آنکه کرد بر تو عطا زینب است

  • دوشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 سید تقی سیفی اردبیلی

در مدح حضرت زینب(س) -(دل مست می ولای زینب) * سید تقی سیفی اردبیلی

1371

در مدح حضرت زینب(س) -(دل مست می ولای زینب) دل مست می ولای زینب
جان محو در ابتلای زینب

پای قلم ام به گل نشسته
در مدحت و در ثنای زینب

من کیستم و کجا توانم
مداح شوم برای زینب

در نوکریش لیاقتم نیست
گویید مرا گدای زینب

من یافتم عزت دو گیتی
از درگه باصفای زینب

خالیست اگر ز تحفه دستم
دل پر بود از نوای زینب

عشق اش شده شمع محفل من
خرسندم از این عطایه زینب

خاکستر تن خوش است ریزم
پروانه صفت به پای زینب

ای دیده تو هم ببار چون ابر
امروز در این عزای زینب

نامردم اگر که هستیم را
یکسر نکنم فدای زینب

تا جان ندهم جدا نگردم
از نوکری سرای زینب

شاه است گدای درگه او
سوگند به ناله های زینب

  • چهارشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 21:09
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -(شاهدی از پرده ی غیب الغیوب) * شبگیر تبریزی

303

حضرت زینب(س) -(شاهدی از پرده ی غیب الغیوب) شاهدی از پرده ی غیب الغیوب
رخ نمود و کرد اجلال نزول
با قدوم خویشتن دادی شرف
بر سرای خاکی و نفس و عقول

عارضی رشک کواکب بی بدل
آشکارا گشت از صبح ازل
آفتاب برج عصمت زینِ اَب
بضعهء صدیقهء کبری بتول

باز لائع گشت سبحات جلال
از جمال صانع صاحب جمال
والضّحی با چهره ای تفسیر شد
کوکب دُرّی بر آمد از افول

خطهء لولاک باشد کوی او
خارج از ادراک خلق و خوی او
زینت و شیرازهء لوح حیا
مرتضی را مقصدی آمد حصول

زینِ اَب بودی سبب از قاصیه
نور بر دل می دهد از ناصیه
می کشد اهل ولا را با دمی
از ارادت بر مقامات وصول

زینب آن مشهود قرب عین ذات
واقف اسرار اسماء و صفات
خازن کنز علوم مختفی
گوی سبقت برده از فحل الفحول

زینب آن زیتونهء عشق و یقین
کاو تجلی کرده در طور سنین
لفّ و نشر اَحسَنِ تقدیم حق
وصف اوصافش نباشد لاتقول

زینب آن آمُختهء روز ازل
زینب آن مشکوة نور لم یزل
زینب آن تندیس عشق و مظهری
بر کمالات اَب و اُمّ و رسول

زینب آن تذهیب لوح کربلا
نور وجهش نور وجه کبریا
کُلُّ شیءٍ هالکْ الّا وجهه
نور عشق لایزال و لایزول

تا رقم شد عرصهء قالوا بلی'
فصل فصل مصحف کرب و بلا
خامس آل عبا شیرازه اش
نام زینب زینت فصل الفصول

زینب ای آئینهء ایزد نما
جان مادر خامهء (شبگیر) را
لطف فرما جوهر ماء القدوس
تا چه ها گوید چه ها افتد قبول

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -(نخواهد منشی عشقم قلم جز شاخه طوبا) *مرحوم مولانا یتیم

1352

حضرت زینب(س) -(نخواهد منشی عشقم قلم جز شاخه طوبا) نخواهد منشی عشقم قلم جز شاخه طوبا
نجويد صفحه ای غير از حرير و سندس و ديبا
نبايد تار و پود آن مگر از گيسوی حورا
پس آنگه دستياری بايد او را از يد بيضا
نگارد تا دبير عشق مدح زينب كبری

به اثبات مقام زينبی شاهد در اين مطلب
ملقب بودنش صديقه و خود فاطمی منصب
رقم بر صفحهء ايجاد نام ناميش زينب
چه زينب زيور آغوش مادر بود و زين اب
به عزت برتر از مريم به رتبت برتر از حوا

يگانه گوهری كه صدر زهرايش صدف گردد
كجا باشد روا سنگ بلايا را هدف گردد
مگو دختر صفات مام را كی متصف گردد
بيا بشنو ز من گر شبهه داری بر طرف گردد
ببين بار بلا را حامل آمد صورت از معنا

به حيرت شد عقول از صبر او در روز عاشورا
به روزی كآيتی بود از قيام محشر كبری
چو از خون عزيزان بحر غم شد دامن صحرا
به طوفان بلا ايستاد همچون كوه پا بر جا
كه نام كشتگان راه جانان را كند احيا

مگو هرگز دم از جور سپهر و دور كوكب زد
نفس در هر نفس بهر رواج دين و مذهب زد
خط روشن سحر آسا به چهر ظلمت شب زد
زمانه سكه دولت از آن بر نام زينب زد
كه با انگشت صبر او كرد طومار وفا اِمضا

ز صبرش صبر در حيرت ز شاُنش ماسوا حيران
تعالی اله از اين جاه و جلال و قدر بی پايان
اسيران را همه رحمت يتيمان را همه احسان
ولی بر دشمنان دين همه تندی همه عصيان
بقربان جلالت زينبا دنيا و ما فيها

پس از انجام امر قتل شه كآ غاز غارت شد
زمين نينوا از عرصه محشر علامت شد
به زينب آن زمان بی نفخه صوری قيامت شد
مگو آزادگی پا بسته ی قيد اسارت شد
وليكن هر چه زيور بود يكجا رفت بر يغما

دمی بی پرده گفتن روی زينب را نه معذوری
نبود از مهر رخسارش عيان جز جلوه ی نوری
پر پروانه سوزد از شرار شمع كافوری
چه سان بيند فروغ مهر عالمتاب را كوری
چه نسبت ديده ای خفاش را با پرتو بيضا

نمودی صبر هر تير غمش بر قلب ريش آمد
نكردی شكوه هر جورش ز قوم كفر كيش آمد
به شهر كوفه اش اما نميدانم چه پيش آمد
كه دردل با همه صبرش غمش از صبر بيش آمد
بزد بر چوب محمل وا حسينا گو سر خورد را

(یتیما) بر دلت مهر حسينی امتياز آرد
بر او در كربلا شور و نوا سوز و گداز آرد
عراقی را ز لطف آن شه بسر حد حجاز آرد
نخواهد گر ترا بر قبر پاكش شاه ناز آرد
شكايت كن بزينب خواهرش از زاده زهرا

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 22:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

در مدح حضرت زینب(س) -(صحبت از زینب بدون کربلا مقدور نیست) * محسن راحت حق

304

در مدح حضرت زینب(س) -(صحبت از زینب بدون کربلا مقدور نیست) صحبت از زینب بدون کربلا مقدور نیست
زین اب بودن بدون مرتضا مقدور نیست

شمّه ای از درکِ او اصلاً نگنجد در جهان
فهمِ این بانو..بدونِ ادّعا مقدور نیست

اوست سرّ اللهِ اعظم حضرت ناموسِ عشق
بردنِ نامش بجز حُجب و حیا مقدور نیست

با ادب زانو بزن.. حتّی وضویی تازه کن..
گریه بر او که به این حال و هوا مقدور نیست

ما کجا و صحبت از شیرِ زنِ دشتِ بلا
آشنایی با گلِ خیرالنسا مقدور نیست

بعدِ اربابم حسین برپا نموده محشری..
جز به دستِ او خدایی که وفا مقدور نیست

کَند از ریشه تمامِ ظلمت و تزویررا با خطبه اش
کندنِ قصرِ ریا جز با خدا مقدور نیست

روضه ی امّ المصائب می کُشد هر گریه کُن
داد وبیدادی بکن تنها بُکا مقدور نیست

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

در مدح حضرت زینب(س) -(عزّتِ بی انتها ..را یافتم در زینِ اَب) * محسن راحت حق

335

در مدح حضرت زینب(س) -(عزّتِ بی انتها ..را یافتم در زینِ اَب) عزّتِ بی انتها ..را یافتم در زینِ اَب
شوکتِ پُر از صفا را یافتم در زینِ اَب

مو نمی زد ذرّه ای با حضرت شاهِ نجف
در حقیقت مرتضا را یافتم در زینِ اَب

ذوالفقارِ حیدری در کامِ او تکثیر شد..
ابتکارِ لافتا ..را یافتم در زینِ اَب..

با کلامش کوفیان را سر به زیر انداخته
فاتحِ هر غزوه ها را یافتم در زینِ اَب

چون علی سینه سپر چون مجتبی دنیای صبر
هم علی و مجتبا را یافتم در زینِ اَب

بعدِ عباسِ علی قطعاً علمداری کند..
وسعتِ کرببلا را یافتم در زینِ اَب

می رود یکسان کند با خاکِ شاماتِ بلا
اهتمام آیه ها را یافتم در زینِ اَب

یک زنِ رزمنده و غرقِ شجاعت چون پدر
آخرش هر کیمیا را یافتم در زینِ اَب

کاخِ ظلمت را مبدّل کرد بر خاکِ سیاه
عزّتِ بی انتها را یافتم در زینِ اَب

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در وصف حضرت زینب(س) -(اِی اِفتخار عالم هَستی لَقای تو) *مرحوم دکتر احمد ناظر زاده کرمانی

355

در وصف حضرت زینب(س) -(اِی اِفتخار عالم هَستی لَقای تو) اِی اِفتخار عالم هَستی لَقای تو
پاینده چون بَقای حَقیقت بَقای تو

اِسلام سَرفَراز به ایمانَت از نَخُست
خورشید پَرتوی زِ فروزَنده رای تو

من هیچ کس دگر نَشناسم بروزگار
بانوی خاندانِ فَضیلت سوای تو

اَلحقّ که هر چه فَخر و شَرف بود در جَهان
میخواست خاصّ شَخص تو باشد خدای تو

شُوی تو مُرتضی و رِضایت رِضای او
زین رو بود رِضای خدا در رِضای تو

دُخت خَدیجه بودی و دَر خانه عَلی
چِشمِ زَمانه خیرهِ بِماند از وفای تو

حِلم حَسن که پایه دین اُستوار داشت
کرد آشکار تَربیتِ جانفَزای تو

دَر خانه تو دَرس شَهادت فَرا گرفت
آن پاکبازِ خُسرو گُلگون قَبای تو

پَرورده ای چو زِینب کُبری تو دختری
دختر نه بَلکه ضِیغم دختر نَمای تو

دنیا نَساخت با تو و کاری شِگفت نیست
این خاکدان پَست کُجا بود جای تو

مانند شَمع سوختی و اَشک ریختی
جانسوز هَمچو نالهء نِی شد نَوای تو

پیشِ تو خاک بود فَدک زانکه در فَلک
بُوسَد به اِفتخار، مَلک خاک پایِ تو

زان رو شدی فِسرده چو گل کَز نِفاق و کُفر
بی اِعتنا شدند به بانگ رَسای تو

کُفر و نِفاق قُوم عَرب آشکار شد
روزی که رَنجِه گشت دِل مُبتلای تو

آتش زَدند دُوزخیان چون دَر بِهشت
آتش گرفت جانِ جَهان از بَرای تو

بَر حال تو اگر دَر و دیوار ناله کرد
نَبوَد عَجب که بوده عَجب ماجَرای تو

بَهر رَهائی عَلی از دَست دُشمنان
بالا گرفت کُوشش حَسرت فَزای تو

وان زیوریکه بَست به بازوی تو عَدو
اَفزود اِی شَفیعهء مَحشَر بَهای تو

هَستی اَمین گنج عِنایات کِردگار
من نیز چِشم دُوخته اَم بَر عَطای تو

  • پنج شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح حضرت زینب(س) -(سفیر با وقار نهضت کرب و بلا زینب) * ستار رزاقی

634

در مدح حضرت زینب(س) -(سفیر با وقار نهضت کرب و بلا زینب) سفیر باوقار نهضت کرببلا زینب
شهامت مظهری اسطورهء حجب و حیا زینب

دُر گنجینهء مهر و وفا و عصمت و تقوا
کمال و عفّت و ایثاریده بی مُنتها زینب

آلان درس حجاب و عصمت و تقوانی زهرادن
بلاغتده همانند علی المرتضا زینب

گوزل آدین مُعَیّن ایلییَن خلاق بی همتا
اولان دائم جهاندا زینَت شاه ولا زینب

اولوب ثابت قدم ائوز ایتدیقی عهد اوسته عالمده
حسینون آرمانین ایتمیوب بیر آن رها زینب

نقدری محنت و رنج و بلالر چکدی دنیاده
اولوب صابر همیشه ، سویلَموب چون و چرا زینب

ایدوب عشقین کتابین عاشقان عالمه تفسیر
اولوب عشق اهلینه هر بیر زماندا رهنما زینب

یتیردی عشقینی کرببلا دشتینده اثباته
قالا عشقینده نقصان قویمیوبدور مطلقا زینب

اگوب کرببلانون غملری اول قَدّ شمشادین
اولوب آماج پیکان غم و درد و بلا زینب

دیار کرببلاده دوشدی طوفان بَلیّاته
او گوندن آدلانوبدور قهرمان کربلا زینب

یاناندا خیمه گاه آل عصمت نار ظلمیله
ئُوزون ووردی اودا ایتموبدی بیر ذرّه اِبا زینب

کنار ایتدی شهامتله امام ساجدی اوتدان
ولیّ عصرینه ئُوز دِینینی ایتدی ادا زینب

گورنده قارداشین گودالیده آلقانینه غلطان
چکیبدور ناله عرض ایتدی سنه اولسون فدا زینب

اولان همره همیشه سرور آزادَگانیله
هزار افسوس اولدی بستهء قید جفا زینب

حسینون پرچمین ظاهرده گرچه یخدی دشمنلر
ولی قویموب همان پرچم اوگون یرده قالا زینب

شجاعتله لوای نهضت خونین عاشوری
آلوب دوشه اولوبدور عازم شام بلا زینب

او پوزقون کاروانی بیر قوشون تک قیلدی آماده
یزیدون قصرینی شام ایچره ویران ایتماقا زینب

دیار کوفه ده خطبه قرائت ایلیین گونده
هامی بیلدی اودور پروردهء شیر خدا زینب

او غَرّا خطبه سیله کوفه شهرین بیربیره ووردی
یاتان خَلقی اویاتدی ایلدی محشر بپا زینب

زیادین اوغلونی ئُوز مجلسینده سر به زیر ایتدی
مرامه آل سفیانی اوگون قویموب چاتا زینب

ووروب قانلی لوانی قلب شاماته وقاریله
یزیدون روزگارین شام تک ایلوب قرا زینب

قیام سرخ عاشورا پیامین اهل دنیایه
شهامتله یتوردی هر مکاندا جابجا زینب

دولاندیردی حسینون اهلبیتون چوخ متانتله
گرک عالم دیسون بو همّته صد مرحبا زینب

قضا گرچه اونی دائم جهاندا مشگله سالدی
ولی درد اهلینه اولموش ئُوزی مشگل گُشا زینب

دوشه هر کیم چتین بیر مشگله بو دار دنیاده
ایدوب دلدن توسل صدقیله ایلر ندا زینب

بو اشعاری یازان (رزاقی) دور درگاهیوه نوکر
اورکده دردی واردور ایستوری سَندَن دوا زینب

بودور دردی اورکده قبریوه بیرده اولا زوّار
آلا سندن او یرده بیر برات کربلا زینب

  • پنج شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج علی پور علی

در جلالت حضرت زینب(س) -(هزار عارف ربانی تو یا زینب) *حاج علی پور علی

338

در جلالت حضرت زینب(س) -(هزار عارف ربانی تو یا زینب) هزار عارف ربانی تو ، یا زینب
فدای منطق قرآنی تو یا زینب

حکومت اموی را به خاک تیره کشید
بشام و کوفه سخنرانی تویا زینب

بکوفه نطق توچون ذوالفقار حیدر بود
به دست غرش طوفانی تو یا زینب

بساط ظلم نشد زیر و رو بشام مگر
به شب ستیزی ایمانی تو یا زینب

مگر دو دست تو بر قید ظلم بسته نبود
به بزم دشمن سفیانی تو یا زینب

تو دست بسته چه کردی ببزم عام یزید
که فتح شام شد ارزانی تو یا زینب

قیام سرخ حسینی ببار خود ننشست
مگر به سسله جنبانی تو یا زینب

چه گویم از تو که اسلام جان تازه گرفت
ز شعشعات مسلمانی تو یا زینب

چه گویم ازتو چه گویم که عاجزاست بیان
ز وصف و مدحت انسانی تو یا زینب

چه گویم از تو که لقمان بحیرت است هنوز
ز سرّ و حکمت پنهانی تو یا زینب

چه گویم از تو که بال خیال هم نرسد
به پای رفعت کیهانی تو یا زینب

تو کیستی که تو را خوانده زیب نام علی
خدای قادر و منانی تو یا زینب

تو کیستی که بحیرت کشیده عالم را
مقام و رتبت روحانی تو یا زینب

تو کیستی که تفاخر کند به درگاهت
ملک به منصب دربانی تو یا زینب

تو کیستی که ملائک ز عرش میآیند
به طوف محفل عرفانی تو یا زینب

تو کیستی که هزاران حماسه میروید
ز اشگ شمع عزا خوانی تو یا زینب

چه گویم ازتو چه گویم که گشته سرمگو
حدیث حکمت ویلانی تو یا زینب

چه گویم از غم و اندوه لحظه های فراق
چه گویم از غم هجرانی تو یا زینب

چه گویم از تو و از آخرین وداع حسین
ز داغهای هراسانی تو یا زینب

چه گویم از غم گودال و شمر و خنجر تیز
شکوه لعل لب عطشانی تو یا زینب

چه گویم از غم غارتگران وحشی شام
به خیمه های غمستانی تو یا زینب

چه گویم از غم سجاد و حال تبدارش
میان آتش عدوانی تو یا زینب

شرر فکنده به نایِ نی نیستان ها
حدیث شام غریبانی تو یا زینب

فلک ندیده شبی را به گردش ایام
به ثقل آن شب طوفانی تو یازینب

شبی که حشر بپا بود و قدسیان دیدند
جفای دشمن سفیانی تو یا زینب

شبی که عرش خدا با رقیه می نالید
به حال بی سر و سامانی تو یا زینب

شبیکه تا به سحرخون دل بدامن ریخت
زغصه دیده ء بارانی تو یا زینب

غم تمام جهان را مگر به دست قضا
قدر نوشته به پیشانی تو یا زینب

قسم به خون گلوی حسین تشنه جگر
قسم به شرح پریشانی تو یا زینب

قسم به اشک رقیه قسم به آه رباب
قسم به آن شب ظلمانی تو یا زینب_

به گرد شمع عزایت به دیده میبینم
صفوف زائر کیهانی تو یا زینب

خوشا به شعر شعوریکه شاعرش بعزا
(دوچشم خود کند ارزانی تو یازینب)

خوشا به(جاهد) دلخسته ائیکه شد هر روز
هزار مرتبه قربانی تو یا زینب

به انتظار نشسته که دعوتی از شام
رسد به خادم ایرانی تو یا زینب

  • پنج شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مختار وطن پرست

در جلالت حضرت زینب(س) -(دل که شود طالب افشاگری) * مختار وطن پرست

424

در جلالت حضرت زینب(س) -(دل که شود طالب افشاگری) دل که شود طالب افشاگری
نیست قلم در پی اخفاگری

یاور دل گر نشود دلستان
دل نکند دعوی رَطبُ اللّسان

دل که کند دعوی رطب اللّسان
باید از او وام کند صد زبان

چونکه کند وام از او صد زبان-
گسترهء هر یک از آن صد جهان-

نفخه رسان روح الامین بایدش
مستمعان ماه و زمین بایدش

جوهر اسود بُوَد از چشم حور
دفتر قرطاس بُوَد جنس نور

یک قلم از سدرهء طوبی سرشت
حامل آن لاله وشان بهشت

کاتب آن مردی از انصار حق
موسیِ عمران نسب و یار حق

تا که کند مدحت عیسی دمی
مدحت احیاگر صد مریمی

این چه مسیحست؟ نپرسی زمن
تا که دهم دادِ بیان سخن؟

جمله زبان گشته ام ای هوشیار
گوش شو از پای به سر گوش دار

آنکه کنم رشک بیان کردنش
با دل و جان وصفِ عیان کردنش-

خادم او فوج زنان جهان
چاکر درگاه جلالش مکان

افصح نسوان فصاحتْ نصیب
وارث دُر از لب دخت حبیب

مادر غم خواهر صلح و قیام
نجل نبی دختر فخرالانام

زادهء عشق و هنر و اهتمام
زاد وفا زاد حیا خیر تام

شیرخور سینهء مادینه شیر
نایب غرّان یل شیرگیر

دختر عالی گهر و فخر مام
#فخر_پدر، #زینب_والامقام

نور ستاننده ز اهل کِسا
نور فشاننده به کلُّ الوری'

تسلیت خاطر قطب زمین
حلقه ای از سلسلهء یا و سین

گفته چنین حجت حقّ زَمَن
رو تو علیک شنو زَالفاظ من

وه که دو صد مریم والا صفت
معتکف زلف چلیپا صفت

معجر او تار ز عصمت گرفت
هم به یقین پود ز عفّت گرفت

خلوتیان حرم کبریا
توشه برِ عفّت از آن مه لقا

راز نهان اظهر بینای او
سرّ ازل جمله هویدای او

علم ابد در دل دریائیَش
حلم و عمل در ید بیضائیش

خطبه گر دولت عشق و امل
خوشه بر از خرمن نطقش ملل

تا ز پدر جرعهء نایاب خورد
زآب بیان خرمن دین آب خورد

ماحصل رنج تمام انبیا
گر نبُدی همت او بُد هبا

رایت دین از هممش استوار
دولت دین از نفسش برقرار

آب بَرِ آبِ رخِ زانیان
باد کُنِ حشمتِ شیطانیان

آتش ویرانگر رسوائیان
خاک کَنِ مدفنِ سودائیان

مصقلهء خاطر آورگان
چاره گر چارهء بیچارگان

شمع صفت سوخته از درد دوست
گفته دلم آتش سودای اوست

آتش عشقست سراپای من
آبِ صفا قطرهء لالای من

نکته شنو از من جادو سخن
مات شو ای عقل همه مرد و زن

ترسم اگر رازشکافی کنم
در نظرت بیهده بافی کنم

این نکنم گویم و سرّش مخواه
گوش کن و خواه ز لطف الاه

دین که مسیحست به جسم جهان
زنده کند از نفسش جانِ آن

ثار خدا کوست مسیحِ مسیح
زنده کند از نفسش این فصیح

گشته از این روی شریک عظیم
روح و روان داده به عظم رمیم

گفته سما گفته زمین همچنین
از دل و جان با دل و جان اینچنین

بار امانت که تو کردی قبول
پشت جبل گر بنهندش فُحول

خم شود آن قامت بالا بلند
پاشد و گردد همه تن بند بند

نیست در این کهنه رباط فنا
چون تو یکی واصل شهر بقا

نیست در این لاله ستان کشتزار
لاله دلی چون تو یکی داغدار

داغ تو حاشا که شود فهم من
داغ نهد داغ تو در هر سخن

داغ تو ایوای نیاید به گفت
لعل چُنین را که تواند که سفت؟

داغ تو دیوانه کند عقل را
داغ تو الکن بکند نقل را

داغ تو افزون ز همه داغ هاست
داغ تو را نوحه گران راغ هاست

هر که در این ره نبرد ره بدو
راه نرفتست یقین کو به کو

زانکه اگر نقطه بُوَد ثار عشق
دایره سان است به پرگار عشق

زینبیان تا به ابد زنده باد
دولتشان دولت پاینده باد

هر که از او ساغری از غم گرفت
جام دلش خون دمادم گرفت

راه فراگیر ز نایش نی است
نغمهء او زانکه عراقی پی است

حیف از آنروز که آن مه جبین
دید در آن عرصه گه عشق و کین

موکبیان جمله جلودار او
تاج بنین یار و مددکار او

تا که قدم رنجه کند بر زمین
گوشه کند پا و قد آن مه جبین

طلعت نورانی نور نخست
سبط نخستین ز پور نخست

گشته یمین گشته یسار از کنار
تا که کند خدمت آن باوقار

داد از آنروز که بر نوخطان
نوحه سرا بود ز اعماق جان

هین چه بگویم من از آن نوحه گر
نوحه گری یافت از او عزّ و فر

خاص کُنِ نوحه سرایان عشق
نغمه ده بلبل دستان عشق

هر که از او نغمه سرایی گرفت
گر بشود مرغ جهان نی شگفت

نغمهء او بعدِ هزار اند و سال
نغمه گران را بکند لالِ لال

نغمه سرا بود ولیکن به صبر
حافظِ دین بود از آن صبرِ صبر

صبر و سخن را که گره زد بهم
حافظ دین آمد و هم متّهم

صبر و سخن را به هم آمیخت او
تا که بشد حافظ ادیان هو

حافظ دینست به نطق و بیان
حارس شرعست به صبر عیان

صبر عیان شمس عیان جهان
صبر نهان چیست؟ چه دانم از آن

صبر نهان نیست عیان بر کسان
صبر نهان مرضیه داند بدان

مرضیه چون عصمت ذات خداست
نائبه اش حضرت امّ البلاست

خواهی اگر شرح همین ماجرا
رو تو نگر بر صُحُفِ ما مضی'

#ذهنیِ #سائل بُوَدش خاتمه
شرح سخن گفته به #یافاطمه

عصمتیان درک کنند این مقال
نیست سخن را دگر اینجا مجال

مُهر بزن گنجهء شعرت #نگین
فاش مکن گوهر عفّت #نگین

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 21:35
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح حضرت زینب(س) -(نخواهد منشي عشقم قلم جز شاخه طوبا) *مرحوم مولانا یتیم

599

در مدح حضرت زینب(س) -(نخواهد منشي عشقم  قلم جز شاخه طوبا) نخواهد منشي عشقم قلم جز شاخه طوبا
نجويد صفحه اي غير از حرير و سندس و ديبا
نبايد تار و پود آن مگر از گيسوي حورا
پس آنگه دستياري بايد او را از يد بيضا
نگارد تا دبير عشق مدح زينب كبري

به اثبات مقام زينبي شاهد در اين مطلب
ملقب بودنش صديقه و خود فاطمي منصب
رقم بر صفحه ي ايجاد نام ناميش زينب
چه زينب زيور آغوش مادر بود و زين اب
به عزت برتر از مريم به رتبت برتر از حوا

يگانه گوهري كه صدر زهرايش صدف گردد
كجا باشد روا سنگ بلايا را هدف گردد
مگو دختر صفات مام را كي متصف گردد
بيا بشنو ز من گر شبهه داري بر طرف گردد
ببين بار بلا را حامل آمد صورت از معنا

بحيرت شد عقول از صبر او در روز عاشورا
به روزي كايتي بود از قيام محشر كبري
چو از خون عزيزان بحر غم شد دامن صحرا
به طوفان بلا ايستاد همچون كوه پا بر جا
كه نام كشتگان راه جانان را كند احيا

مگو هرگز دم از جور سپهر و دور كوكب زد
نفس در هر نفس بهر رواج دين و مذهب زد
خط روشن سحر آسا به چهر ظلمت شب زد
زمانه سكه دولت از آن بر نام زينب زد
كه با انگشت صبر او كرد طومار وفا امضا

ز صبرش صبر در حيرت ز شانش ماسوا حيران
تعالي اله از اين جاه و جلال و قدر بي پايان
اسيران را همه رحمت يتيمان را همه احسان
ولي بر دشمنان دين همه تندي همه عصيان
بقربان جلالت زينبا دنيا و ما فيها

پس از انجام امر قتل شه كآ غاز غارت شد
زمين نينوا از عرصه محشر علامت شد
به زينب آن زمان بي نفخه صوري قيامت شد
مگو آزادگي پا بسته ي قيد اسارت شد
وليكن هر چه زيور بود يكجا رفت بر يغما

دمي بي پرده گفتن روي زينب را نه معذوري
نبود از مهر رخسارش عيان جز جلوه ي نوري
پر پروانه سوزد از شرار شمع كافوري
چه سان بيند فروغ مهر عالمتاب را كوري
چه نسبت ديده ي خفاش را با پرتو بيضا

نمودي صبر هر تير غمش بر قلب ريش آمد
نكردي شكوه هر جورش زقوم كفر كيش امد
به شهر كوفه اش اما نمي دانم چه پيش آمد
كه دردل باهمه صبرش غمش ازصبربيش آمد
بزد بر چوب محمل وا حسينا گو سر خورد را

(یتیما) بر دلت مهر حسيني امتياز آرد
بر او در كربلا شور و نوا سوز و گداز آرد
عراقي را ز لطف ان شه بسر حد حجاز آرد
نخواهد گر ترا بر قبر پاكش شاه ناز آرد
شكايت كن بزينب خواهرش از زاده زهرا

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 14:34
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح حضرت زینب(س) -(آسمان با دور خود تا روز را شب می کند) * محمد عابد

1269
2

در مدح حضرت زینب(س) -(آسمان با دور خود تا روز را شب می کند) آسمان با دور خود تا روز را شب می کند
داستانها با دل از اقبال زینب می کند

روزگار ام المصائب خوانده او را لیک عقل
نفس پاکش عصمت کبرا ملقّب می کند

عصمت و تقوا به آب و گل عجین دارد ولی
باز از مهد رسالت کسب منصب می کند

کاروان عشق را قائد حسین بن علی است
زینب از این کاروان تشییع موکب می کند

جام از آبشخور تقوا و عصمت کرده پُر
نخل ایمان بارور از فیض مشرب می کند

سوز و تاب قصه اش دارد چنان در دل نفوذ
کز بیانش لب زند تبخاله , دل تب می کند

نیست شبنم دور نرگس بل به یاد تشنگان
چشمه فیّاض دل جامی لبالب می کند

ساده منگر بر سر نعش برادر سعی او
دارد اینجا حشر منشوری مرتب می کند

نیست از یاران کسی نالد بدو از جور خصم
بشنو آوایش که جد خود مخاطب می کند

او شود آزرده دل در گیر و دار قتل ونهب
ضربتی از هر کسی عضوی معذّب می کند

بر زبان نام حسین آرد به هر دار و دیار
سوز دل را چاره زین ورد مجرّب می کند

مصحفی مشحون آیات وفا رخسار او
نقش چوب محمل این مصحف مذهّب می کند

دست در خون شهادت شستنش ممکن نبود
مشگ با شنگرف آلاید مخضّب می کند

دیده بر نوک سنان و در دلش نجوا کنان
قصه با شمس الهدا از جور کوکب می کند

دیده ای از چهره ای گیرد به ظلمت تا فروغ
ناگهان قندیل آه آویزه شب می کند

شرم دارد گوید از خاکستر و مرآت حق
یا "هلالا " با کنایت شرح مطلب می کند

بیت تثلیث است و آنجا ماه یثرب با فروغ
نور وحدت می برد ترویج مذهب می کند

خیزران دارد حدیثی با لبی , او زان حدیث
اشک غم همرنگ ، با خونبا آن لب می کند

کعبه ای دارد مطاف دل , مگو ویرانه را
بی سبب بیت الحرام از ذکر یارب می کند

"عابد" از توفیق گفتن گر نباشی شکر گوی
آسمان با سلب توفیقت معاقب می کند

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 18:56
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مدح حضرت زینب(س) -( بَـر سـَر زدن نبود اگر زینبی نبود) * ناشناس ؟؟؟

387

مدح حضرت زینب(س) -( بَـر سـَر زدن نبود اگر زینبی نبود) بَـر سـَر زدن نبود اگر زینبی نبود
عاشق شدن نبود اگر زینبی نبود

کرب و بلا اگر دارد نسیم سیب
حُب وطن نبود اگر زینبی نبود

اسم حسین اگر بخشد گناه خلق
یاد حسن نبود اگر زینبی نبود

از ابتدا شده تا انتها علی
گهنه کفن نبود اگر زینبی نبود

شام بلا سرت بردن حرامیان...
درد و محن نبود اگر زینبی نبود

دیدم تن تو را در خاک و خون حسین
شعر و سخن نبود اگر زینبی نبود

شاعر:عبدالرحمان رستمیان

  • چهارشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:42
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

مدح حضرت زینب(س) -( هر چند پای بی‌رمق او توان نداشت) * یوسف رحیمی

363

مدح حضرت زینب(س) -( هر چند پای بی‌رمق او توان نداشت) هر چند پای بی‌رمق او توان نداشت
هر چند بین قافله جانش امان نداشت

بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها
در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت

آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای بردن این کاروان نداشت؟

یک شهر چشم خیره و ... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت

آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت!

  • چهارشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:44
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمد فردوسی

مدح حضرت زینب(س) -( روضه ی باز شنیدن سخت است) * محمد فردوسی

349

مدح حضرت زینب(س) -(  روضه ی باز شنیدن سخت است) روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده

حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه

وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است

ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...

  • چهارشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:45
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

مدح حضرت زینب(س) -( دگر پایان ندارد دردِ من هجرانِ من ای داد) * حسن لطفی

235

مدح حضرت زینب(س) -( دگر پایان ندارد دردِ من  هجرانِ من ای داد) دگر پایان ندارد دردِ من هجرانِ من ای داد
تو را کم دارد این مَحبَس تو را زندانِ من ای داد

تو رفتی شام و ما ماندیم در زندان کنارِ هم
شده آب از فراقِ تو تنِ بی جانِ من ای داد

به جایِ مجلسِ دَرسَم عجب بد مجلسی دارم
تماشاچیِ من هستند شاگردانِ من ای داد

یتیمت بِینِ راه از ناقه‌اش اُفتاد بد اُفتاد
ببین از درد خوابیده رویِ دامان من ای داد

سرم بر چوبِ محمل خورد تا مثلِ سرت باشد
چه می‌شد می‌شکست از سنگ هم دندانِ من ای داد

تنورِ خانه‌ی خولی برای پُخت روشن بود
وگرنه کم نمی‌شد از سرت سامانِ من ای داد

به ما خرما و نان دادند قدری چادر و روبند
به من خیرات می‌شد بارِ نخلستانِ من ای داد

حرامی با غضب میزد قضیبی" را به روی تو
زد و پاشید از هم صفحه‌ی قرآنِ من ای داد

رُبابت دید اُفتادی بغل کردت در آغوشش
نشد افسوس یک لحظه سرت مهمان من ای داد...

سر شریف سیدالشهدا با نامه ابن‌زیاد به شام فرستاده شد و اهل بیت علیهم‌السلام تا رسیدن پاسخ نامه در کوفه زندانی شدند.

قضیب دسته‌ تازیانه مَرکب از چوب و فلز

  • چهارشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:47
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

مدح حضرت زینب(س) -( چشم‌ سنگین دردش از‌ دستان‌ سنگین بدتر است) * سید پوریا هاشمی

379

مدح حضرت زینب(س) -( چشم‌ سنگین دردش از‌ دستان‌ سنگین بدتر است) چشم‌ سنگین دردش از‌ دستان‌ سنگین بدتر است
هرکجای کوفه دیدم آشنایان‌ تورا

نان با منت به ما دادند آن‌ هم نان خشک
مردمی که‌ خورده بودند از ازل نان تورا

نیزه ات را عامدانه بین‌ زنها میبرد
ای خدا لعنت کند آقا‌ نگهبان تو را

گرچه من داغ برادر دارم اما کوفیان
جشن میگیرند اینجا عید قربان تورا

  • چهارشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( خنده بر رخت اسارت به تن ما نکنید ) * ناشناس ؟؟؟

260

حضرت زینب(س) -( خنده بر رخت اسارت به تن ما نکنید ) خنده بر رخت اسارت به تن ما نکنید
قامت فاطمه خم زین غم عظما نکنید

پیش چشمان ابالفضل و حسین و اکبر
سربازار مرا غرق تماشا نکنید

محمل دخترکی را که پدر داده زدست
روبرو با سر ببریده بابا نکنید

شیر خوارست بیایید کمی رحم کنید
نیزه را اینهمه در حنجره اش جا نکنید

پای تاول زده کودک سیلی زده را
با کشیدن به روی خاک مداوا نکنید

سر گهواره و مشک و الم و انگشتر
بین هر رهگذری خون به دل ما نکنید

هر چه کردید بماند وسط بزم شراب
قامت عمه سادات دگر تا نکنید

گره ای که زده زینب به سر هر معجر
مرد باشید و دگر این گره را وا نکنید

شاعر:ابراهیم میرزایی

  • پنج شنبه
  • 27
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 08:45
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( زینب باید به فکر خاموشی شب باشد ) * ناشناس ؟؟؟

331

حضرت زینب(س) -( زینب باید به فکر خاموشی شب باشد ) زینب باید به فکر خاموشی شب باشد
باید برای دختران سایه ی سری باشد
همه خسته و زجر کشیده ای وای
زینب با حرمله سنان همسفر باشد
ز بالای نیزه چهل منزل ی چشمش به حسین به عباس باشد
جای دل سوختنش این جاست
به فکر نرفتن خار پای بچه ها باشد
راه طولانی ست مانده س تا شام
زینب باید ایستاده جلوی هله هله ی حرامیان باشد
داغدار است چه کند غم همه کس دیده ولی
بعد عباس علمدار باید باشد
چادرش خاکی و پاره شده از این که
زیر تازینه دشمنان مستحکم باید باشد
رقیه و سکینه امید شان به عمه س
باید زینب دل خوشی ان ها در خرابه باشد

شاعر:مهرداد جوادی

  • دوشنبه
  • 31
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:08
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مجتبی خرسندی

حضرت زینب(س) -( همین که بانگ "یاقَوم اُسْکُتُوا" شد بر فضا غالب) * مجتبی خرسندی

282

حضرت زینب(س) -( همین که بانگ "یاقَوم اُسْکُتُوا" شد بر فضا غالب) همین که بانگ "یاقَوم اُسْکُتُوا" شد بر فضا غالب
"فَقامَت زَینَبُ بِنتَ عَلی‌بن ابی‌طالب"

به منبر رفت، دنیا از سکوت مهلکی پر شد
زمین ساکت، زمان ثابت، جهان غرق تحیر شد

نه تنها از صدای او زبان‌ها از صدا افتاد
که حتی زنگ‌های کاروان‌ها از صدا افتاد

به منبر رفته و می‌خواند با صوت جلی خطبه
ولی گویی که می‌گوید بر آن منبر علی خطبه

به "بسم الله الرحمن الرحیم" آغاز گفتن کرد
که او تکلیف را از ابتدای کار روشن کرد

شکوه تازه‌ای با خطبه‌اش بر واژه‌ی زن داد
به "اشباه‌الرجال" شهر درس مرد‌بودن داد

در اثنای سخن بعد از ثنای ایزد منان
قرائت کرد - مانند برادر - آیه‌ی قرآن

به آنان گفت: ای هم‌کاسه‌های هرشب شیطان!
که گوش خویش را دادید هردم بر لب شیطان

همیشه سست‌عهد و ساده‌لوح و بی‌خرد بودید
که راه کفر را از راه حق بهتر بلد بودید

ولی حق از همان روز ازل در خدمت ما بود
شبیه پرچمی در دست ما همواره بالا بود

در این پاییز چیزی جز شکوفایی نمی‌بینم
سراسر زخم‌ها را غیر زیبایی نمی‌بینم

قتیل عشق را خون جوهر امضای پیمان است
کسی که پای عهدش کشته شد، پیروز میدان است

نمایان می‌شود خورشید صبحی زود از کعبه
همان دم که می‌آید مهدی موعود از کعبه

  • شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:04
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

حضرت زینب(س) -( گاهی زِ روی نِی سَرِ تو می خورَد زمین) * رضا رسول زاده

216

حضرت زینب(س) -( گاهی زِ روی نِی سَرِ تو می خورَد زمین) گاهی زِ روی نِی سَرِ تو می خورَد زمین
گاهی سَرِ بَرادَرِ تو می خورَد زمین

فریادِ "یا حُسینِ" دِلم می رَود به عَرش
تا صورَتِ مُطَهَّرِ تو می خورَد زمین

خوشحال می شَوَند که اَز خَستگیِ راه
در شَهرِ شام، خواهَرِ تو می خورَد زمین

مَحرَم نمانده تا که بُلندش کُند زِ خاک
وَقتی زِ ناقه دُختَرِ تو می خورَد زمین

با دَستِ خویش بَر دَهَنَش مُشت می زَنَد
پیشِ سه ساله، تا سَرِ تو می خورَد زمین

با ناله ی رُباب، شَوَد هَر دِلی کَباب
هَربار رَاسِ اَصغَرِ تو می خورَد زمین

اینجا دوباره دَستِ علی بَسته می شَوَد
اینجا دوباره مادَرِ تو می خورَد زمین

  • شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
کربلایی رحیم فیضی اردبیلی

در مدح حضرت زینب (س) -(شیعیان مرتضی تحت لوای زینب است) *کربلایی رحیم فیضی اردبیلی

289

در مدح حضرت زینب (س) -(شیعیان مرتضی تحت لوای زینب است) شیعیان مرتضی تحت لوای زینب است
لذّت بزم حسینی از صفای زینب است

حُرمت بزم عزا واجب بُوَد برعاشقان
مجلس ماتم همانا کربلای زینب است

من غلامِ خانه زادِ اهلبیت حیدرم
در دلم عشق علے در سر هوای زینب است

عمّهٔ سادات عالَم، عالِمه، دریای صبر
بوسهٔ هفت آسمان بر خاکِ پایِ زینب است

مرتضی مست از وفا و غیرت عبّاس بود
حضرت عبّاس هم مستِ وفای زینب است

دست بر سینه همیشه احترامش مینمود
این نشان اجر و قُرب پُربهای زینب است

مےنویسم جمله‌ای از قول عبّاس علی
شمّه‌ای از ارزشِ بـےانتهای زینب است

بوسه بردستان زینب زد ابالفضل و بگفت
مادرم، ایلم، تبارم، جانفدای زینب است

دردمندان و مریضان جهان را مژده باد
چارهٔ درد شما دارالشّفای زینب است

هرکه مےپرسد نشانی(فیضیا) فورا بگو
دفتر دارالشّفا بزم عزای زینب است

  • سه شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 10:47
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب

در مدح حضرت زینب (ع) -(ساکنان نه فلک حیران ز کار زینب است) *

229

در مدح حضرت زینب (ع) -(ساکنان نه فلک حیران ز کار زینب است) ساکنان نه فلک حیران ز کار زینب است
در سما فوج ملائک با شعار زینب است

ای سلیمان از چه می‌نازی به جاه و حشمتت
صد هزاران چون سلیمان ریزه‌خوار زینب است

نهضت سرخ حسینی پایدار از نام اوست
سکه صبر و متانت با عیار زینب است

عزت دخت علی بین همت زینب نگر
سیّد سجاد در هر جا کنار زینب است

داد قربانی دو کودک در منای کربلا
احسنت احسنت فاطمه آموزگار زینب است

زن بدین لحن و بلاغت زن بدان شرم و حیا
فتح شام و کوفه هر دو شاهکار زینب است

لحظه‌ای در شام بر غاصب‌گران فرصت نداد
انهدام کاخ ظلم از اقتدار زینب است

زن بدان عزم و صلابت زن بدان قلب قوی
بر ستمکاران شدن تسلیم عار زینب است

گر چه دور افتاده از قبر برادر قبر او
در عوض روح حسین شمع مزار زینب است

کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر
چون کلید کربلا در اختیار زینب است

نوحه‌خوانی گر کنی خوشزاد تقوی پیشه کن
نوحه‌خوانی در حقیقت یادگار زینب است

  • سه شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 10:51
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
 عبادی طارمی

در مدح حضرت زینب(س) -(زینت و دلبند حیدر زینب است) * عبادی طارمی

105

در مدح حضرت زینب(س) -(زینت و دلبند حیدر زینب است) زینت و دلبند حیدر زینب است
زاده زهرای اطهر زینب است

پادشاه عفت وحجب و وقار
درحیاالگوی برتر زینب است

مادرش خیر النسای عالمین
نایب برحق مادر زینب است

گرحسین است تاجدار انقلاب
نهضتش رایارویاورزینب است

خون رسرجاری کنددرراه حق
پیروخط برادر زینب است

سرپرست لشکری بی خانمان
حافظ آل پیمبر زینب است

لرزه اندازد به عالم نطق او
مثل اجدادش سخنورزینب است

او سفیر با وقار کربلاست
عاشقان راجمله رهبرزینب است

می دهد درمان درد شیعیان
ناجی توفان محشر زینب است

وصف او را عاجزم جزاین کلام
تا ابد محبوب داور زینب است

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 18:48
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 عبادی طارمی

در مدح حضرت زینب(س) -(عفیف و حاجب و کان نجابت) * عبادی طارمی

103

در مدح حضرت زینب(س) -(عفیف و حاجب و کان نجابت) عفیف و حاجب و کان نجابت
گرفته از خدا تاج شرافت

صبا داده خبر بر کون و امکان
گلی روییده در باغ ولایت

مثال فاطمه پاک و مطهر
که بر شیرخدا شد فخر و زینت

هویدا گشته نورش در سماوات
مه و مهر و فلک در بهت وحیرت

سرای مرتضی گشته چراغان
ز نور اختری از آل عترت

ملائک سوی یثرب رهسپارند
برای تهنیت تجدید بیعت

از آن روز ازل خلاق دانا
به احمد داده بود او را بشارت

که باشد یاور و یار برادر
سفیر او شود هنگام نهضت

جهان را می کند آگه ز نطقش
بیانش جمله از جنس حقیقت

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 20:07
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -(خدا از صبر بی پایان خود گل آ فرید، آن دم) * رسول چهارمحالی

109

حضرت زینب(س) -(خدا از صبر بی پایان خود گل آ فرید، آن دم) خدا از صبر بی پایان خود گل آ فرید، آن دم
تو از صلب علی و فاطمه گشتی پدید،آن دم
در این عالم برادر ها و خواهر ها زیادند و
تو اما بر برادر بوده ای نور امید، آن دم
خدا در دفتر خلقت قلم برداشت از مهرش
میان دفترش با صبر نورت را کشید،آن دم
شهیدان اجر دارند ،اجر تو والاتر است آنجا
که همراه حسین ولاله ها گشتی شهید،آن دم
شنیدم لحظه ی میلاد در آ غوش او خفتی
گمانم که حسین ابن علی در تو دمید ،آن دم
تویی ساره، تویی مریم تویی آسیه ی دوران
نه ! زهرایی که در دامان زهرا پرورید ،آن دم
کسی نشناخت جز شاه شهیدان زینب ما را
برای کربلا تنها خدایت برگزید ، آن دم
ز داغ ماتمش هر کوچه و بازار را رفتی
ز داغ ماتمش دیدم که قد تو خمید، آن دم
به روی نی بدیدی رأس خورشید حقیقت را
به پیش چشم تو رأس حسینت را بُرید،آن دم
میان مقتل و روضه شنیدم خیمه تا مقتل
به دنبال برادر می دوید و می دوید، آن دم
میان خوب رویان جهان من هر چه می گردم
خدایم شاهد است آنجا شبیه تو ندید ،آن دم
تو گشتی قافله سالار بعد از آن وداع سخت
میان خطبه های خود چه میدادی نوید،آن دم
میان «ما رأیت الا جمیلا» یت چه سرّی بود
که نسلِ بعد ِهر نسلی به گوش ما رسید،آن دم

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -(هر که در دل مهر زینب پرورد) * رسول چهارمحالی

104

حضرت زینب(س) -(هر که در دل مهر زینب پرورد) هر که در دل مهر زینب پرورد
در دل و جان عشق حیدر پرورد

هر که جان در راه زینب می دهد
خون به پای صبر عالم می دهد

هر کسی عازم به سوی شام شد
او نظر کرده شد و دلدار شد

کلنا عباسک زینب نوای یار شد
او فدایی عزیز حیدر آن دلدار شد

شیعه هر جا سر به عزت می دهد
نی کجا او تن به خفت می دهد

زیر بار ظلم تکفری و داعش کی رود
هر که اندر مکتب شاه شهیدان ره رود

هر کسی مجذوب شاه عشق شد
عاشق زینب نوای آن امیر عشق شد

گفتم و گویم نوایی را به آواز جلی
بر امیر اسرا از دل و از جان صلوات

بانوی صبر بود و معنی ایثار و وفا
بر گل روی انیس الشهدا هم صلوات

کاش می شد که شوم، حامی ماه علوی
بر عزیز دل حیدر، همه، هر جا صلوات

گر که خواهی بشوی،شامل الطاف علی
بر گل روی محمد، ز دل و جان صلوات

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد