شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(یک روز نه، دو روز نه، بلکه زمانی ست) *

2390
1

شعر حضرت زهرا(س)(یک روز نه، دو روز نه، بلکه زمانی ست) یک روز نه، دو روز نه، بلکه زمانی ست
رویم کبود اتفاقی نگهانی ست
این رنگ نیلی با تعددهای لکّه
از مشتقات رنگ های ارغوانی ست
دستاس آماده، تنور آماده امّا
کاری که بر می آید از من ناتوانی ست
تا قدرت این دست هایم را بسنجم
سنگینی یک شانه هم خوب امتحانی ست
من لاله می کارم، علی می چیند آن را
این روزها کار من و او باغبانی ست
امروز هم مثل همیشه خانه دارم
امّا به جای خانه ام «چادر تکانی» ست
ساعت به وقت شرعی شهر مدینه
یک روز تا هفتاد و پنج بی نشانی ست
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

روضه حضرت زهرا(س)(جمعه ها روضه ی مادر چه قَدَر می چسبد) *

3010

روضه حضرت زهرا(س)(جمعه ها روضه ی مادر چه قَدَر می چسبد) جمعه ها روضه ی مادر چه قَدَر می چسبد
بعد آن روضه ی معجر چه قَدَر می چسبد
و حرامی به خودش گفت ببین این سیلی
جلوی دیده ی حیدر چه قَدَر می چسبد
یک حرامی دگر گفت ببین با هیزم
زدن شعله به معجر چه قَدَر می چسبد
و برای پسری روی زمین در کوچه
دیدن پیکر مادر چه قَدَر می چسبد؟
بین شعله بزند داد : ولش کن نامرد.
حنجر ساقی کوثر چه قَدَر می چسبد
ای خدا .... گفت : .... که آتش زدن یک مادر.
جلوی دیده دختر چه قَدَر می چسبد ؟
جلوی چشم عزیزان خودش یک لاله
بشود لاله ی پرپر چه قَدَر می چسبد
بروم کرببلا ... تیر سه شعبه روی
گردن نازک اصغر چه قَدَر می چسبد
سروده جعفر ابوالفتحی

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(بین نفس سینه ی من فاصله افتاد) *

2447

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(بین نفس سینه ی من فاصله افتاد) بین نفس سینه ی من فاصله افتاد
تا اینکه در این شهر صدای تو نگیرد
تا این سپر تا شده ات فایده دارد
ای کاش مرا از تو خدای تو نگیرد
پهلو زدم آنقدر که مسمار بیفتد
تا موقع رفتن به عبای تو نگیرد
افتادن من در وسط کوچه صدا کرد
آری خبری نیست برای تو نگیرد
من شیشه سپر میکنم امروز برایت
تا سنگ سر کوچه به پای تو نگیرد
تو خواستی اینبار فدایم شوی اما
من خواستم اینبار دعای تو نگیرد
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو) *

2362
-1

شعر حضرت زهرا(س)(شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو) شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو
ای رایت سپیده دمان چشم های تو
پیچیده است عطر خوشی در فضای شهر
از لابه لای خلوت تو با خدای تو
تو طعم روشنِ سحری که انارها
سرخ اند و سینه چاک تمامی برای تو
یاس سپید قامت هم سنگ ِ مرتضی
خرد است آسمان و زمین پیش پای تو
بی شک دلیل برتری خاک بر فلک
جاری است از نماز شب و سجده های تو
شاعر نمی شود بسراید غم تو را
افتاده لرزه بر تنش از ماجرای تو
لب می گزد خدا که نبیند غم تو را
شاعر بمیرد از غم بی انتهای تو
وقتی که میخ بر جگر آسمان نشست
دل پاره کرد کل جهان در هوای تو
در سوگ تو زمین و زمان خاکسار شد
پیچید در فضای جهان های های تو
شاعر گریست درد دلش را درون چاه
هر چند نیست ضجه

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(در اولین اقدام ِ خود "در" را عوض کرد) *

3086

شعر حضرت زهرا(س)(در اولین اقدام ِ خود "در" را عوض کرد) در اولین اقدام ِ خود "در" را عوض کرد
خاکستر ِ "در" حالِ حیدر را عوض کرد
تا کودکان پرهایِ خونین را نبینند
او صحنه يِ قتل ِ کبوتر را عوض کرد
دستِ به خون آلوده ای بر سطح دریا
سائید و رنگِ حوض کوثر را عوض کرد
تا که نباشد در مسیر دید، حیدر
با بغض رفت و جای بستر را عوض کرد
آنشب چگونه صبح شد؟ ...آن شب که زینب
پبراهن خونین مادر را عوض کرد
رازی حسن در گوش زینب گفت و کم کم
این راز ، رنگِ موی دختر را عوض کرد
آنشب بوقت غسل ...، خیلی اتفاقات
معنای قدر و وحی و محشر را عوض کرد
شاعر:مهدی نور قربانی

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زهرا با پدر(من که اینگونه پدر محو تماشای توأ م) *

4273

شعر زبانحال حضرت زهرا با پدر(من که اینگونه پدر محو تماشای توأ م) من که اینگونه پدر محو تماشای توأ م
دخترت فاطمه ام غمزده زهرای توأم
گریه ام را بنگر خنده بزن بر رویم
باغبانا نه مگر من گل زیبای توأم
دم آخر سخنی گوی تسلایم بخش
زانکه افسرده چوآیینه ی سیمای توأم
بارها ازشفقت دست مرا بوسیدی
وینت آواز که من ام ابیهای توام
حالیا دست به پیش آر که بوسم دستت
من که پرورده ی این دست توانای توأم
پاسخش داد نبی کای گل زیبای پدر
ازهمه بیش به فکر تو وغم های توأم
بعد من بازشود باب ستم بر رویت
سخت امروز در اندیشه فردای توأم
صبر کن زآن چه رسد بر تو و برجان علی
بس جگر سوخته بهر تو ومولای توأم
بینم آن شعله و دیوار و در و اندر بین
شاهد زمزمه ی وا ابتا های توأم
لیکن از عترت من زودت

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند) *

1978

شعر حضرت زهرا(س)(اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند) اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند
با برق چشم خرمن جان را شرر زدند
در اول ربيع ، خزان شد بهار من
ماهه مرا به آخر ماهه صفر زدند
از چوب ، خون تازه روان شد به روي خاك
از بس كه با غلاف به پهلوي در زدند
ديدند كه با تو راه به جايي نميبرند
نزديكتر شدند و سرت را به در زدند
زهرا نبود آنكه بيافتد به روي خاك
سيلي به صورت زن من بي خبر زدند
تا آمدم به خويش جمالش كبود شد
بد سيرتان جمال مرا بي خبر زدند
هر قدر گفت دختر پيغمبرم نزن
اهل مدينه فاطمه را بيشتر زدند
افتاد روي جفت علي لنگه ي دري
از بس كه جفت جفت و فُرادا به در زدند
سَرو رشيده ام آخر خميده شد
اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زمان ولادت تا شهادت حضرت زهرا(س)( باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد) *

2172
2

شعر زمان ولادت تا شهادت حضرت زهرا(س)(  باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد) باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد
تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد
بابا که رفت دختر خود را بغل کند
بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد
صف بسته بود جمع ملائک در انتظار
پرده کنار رفت و تماشا شروع شد
کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد
جشن و سرور عالم بالا شروع شد
چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن
لبخندهای ام ابیها شروع شد
تا سالها برای پدر، مادری کند
همراه او بماند و پیغمبری کند
تا عشق را نفس بکشد در هوای او
بابا برای او شود و او برای او
هی دور او بچرخد و پروانه ای شود
دستش برای موی پدر شانه ای شود
خیره شود به صورت او تا به ماه خود
بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود
تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش
آئینه ای مقابل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این جا سخن ز سرّ عروج شهیده است) *

2140

شعر حضرت زهرا(س)(این جا سخن ز سرّ عروج شهیده است) این جا سخن ز سرّ عروج شهیده است
آن بانویی که جان علی را خریده است
مردم چرا عزیز پیمبر غریبه شد؟!
او را نبی به دامن خود پروریده است
زهرا رفیق غربت خانه نشین شده
عالم نظیر غربت او را ندیده است
اصلاً میان زندگییش روز خوش ندید
او را خدا برای محن آفریده است
او بار بی کسی علی را کشد به دوش
او در رکاب شاه ولایت خمیده است
دیگر توان جاروی خانه زدن نداشت
او در میان بستر خون آرمیده است
زهرا به خون سرخ شهادت کند وضو
اطراف خانه آب وضویش چکیده است
آخر مگر به ضربه ی سیلی دون چه شد؟
گم کرده راه خانه و رنگش پریده است

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مردم صدای گریه ی زهرا عجیب نیست) *

2247

شعر حضرت زهرا(س)(مردم صدای گریه ی زهرا عجیب نیست) مردم صدای گریه ی زهرا عجیب نیست
وقتی هجومتان سوی در ها عجیب نیست
اینجا سخن ز هروله ی تازیانه هاست
پس زخم روز حادثه حتی عجیب نیست
اسما بگو که جمعه چه رخ داد پشت در ؟
مردم صدای شیون اسما عجیب نیست
کوچه صدای کفش حرامی گرفته بود
کوچه عجیب می شود ، آیا عجیب نیست ؟
این شعله ها و صورت یاسم عجیب هست
اما نوشته ام همه را با عجیب نیست
با خاک روی چادر و با خون روی در
مردم سیاهپوشی فردا عجیب نیست
حالا دو بیت با خودتان حرف می زنم
حیدر شکسته تر شده اما عجیب نیست
از حیدرت دگر تو چرا رو گرفته ای ؟؟
با من بگو چرا ؟ که معما عجیب نیست
تصمیم نبش قبر تو را نقشه می کشند
حتی تصورش همه بر ما عجیب بود

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این غائله در کشتنم وسواس دارد) *

2511

شعر حضرت زهرا(س)(این غائله در کشتنم وسواس دارد) این غائله در کشتنم وسواس دارد
شورایشان هر روز یک اجلاس دارد
این کوچه های تنگ و پاییزی و تاریک
ولگرد هایی شوم و آس و پاس دارد
وقتی خلافت دست این و آن بیفتد
سرکرده اش هم دست با خناس دارد
حالا رسیده پای نحسش سمت کوچه
در دست هایی بی محبت داس دارد
در بی تفاوت چشم های مردم شهر
نامحرمی که قصد جان یاس دارد ؛
اصلا حواسش نیست وقت ضربه هایش
گلبرگ این گل صورتی حساس دارد
این چکمه ها باور نمی کردند زهرا
مسمار درب خانه اش احساس دارد
یک روز می آید پس از این روز ها که
در زیر دست دخترت دستاس دارد
می گردد و می گرید و می گوید آرام
زهرا کجایی کوچه ها عباس دارد ؟؟

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اینکه گریان ز سحر تا دم مغرب باشید) *

2275

شعر حضرت زهرا(س)(اینکه گریان ز سحر تا دم مغرب باشید) اینکه گریان ز سحر تا دم مغرب باشید ؛
بایدم فکر زبان بد یثرب باشید
چشم هاتان چه کبود است کمی مادر جان
لحظه ی پلک زدن هاش مواظب باشید
دخترت گریه کنان رفته سر سجاده
یک کمی فکر دل ام مصائب باشید
لرزه افتد به دلش وقت زوال این ایام
بر سر سفره ی این خانه که غایب باشید
ضرب آن سیلی ناجور ، ... سرم درد گرفت
آنچنان ضربه زده تا از عجایب باشید
لحظه ای نیست توانم که تصور بکنم
زیر مشت و لگد ظالم غاصب باشید
گل سرخی که کشیدند روی پیرهنت
وا شده ، مادر سادات مراقب باشید
لا اقل بین دو سرفه نفسی تازه کنید
فکر یک پیرهن خوب و مناسب باشید

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(شکست حرمت ذکر شریف یا قدوس) *

2360
1

شعر حضرت زهرا(س)(شکست حرمت ذکر شریف یا قدوس) شکست حرمت ذکر شریف یا قدوس
شکسته تر شده سبوح خانه ی حیدر
صدای گریه ی زهرا و کودکان ... گویا:
زیاد تر شده اندوه خانه ی حیدر
غرور فاتح خیبر شکست در کوچه
شکست تا در مفتوح خانه ی حیدر
چه آمده به سر صورتت ، که پنهانی ؟
بگو کمی تو ز مشروح خانه ی حیدر
نگاه کن که دگر کشتی علی غرق است
چه آمده به سرت نوح خانه ی حیدر ؟
به ضرب دست ... چنین ؟ یا تو را لگد ... ای وای
چه شد شدی گل مجروح خانه ی حیدر ؟
مرو به خاطر من !نه...مرو به جان حسین
به جان گریه ی مذبوح خانه ی حیدر
دو دست ، زانوی غم ،من ! تو ، دست بر پهلو
نرو زجسم علی ، روح خانه ی حیدر ؟؟؟

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(درگیر فصلی تازه از آشوب بودند) *

2060

شعر حضرت زهرا(س)(درگیر فصلی تازه از آشوب بودند) درگیر فصلی تازه از آشوب بودند
آن عده ای که عادتا مغضوب بودند
این بار بار چندمی بود این اراذل
در نا جوانمری خود مغلوب بودند ؟
انگار نه اینجا رسولی آمد و رفت
گویی خداهاشان هنوز از چوب بودند
این ظلم ها در خاطرات برگ تاریخ
در نسخه های مختلف مکتوب بودند
همسایه ، همسایه ، شکایت ، طعنه ، دشنام
تا دیده های فاطمه مرطوب بودند
نزد خدا این خانه خیلی محترم بود
این خانواده فطرتا محبوب بودند
از صبر بین کوچه پی بردیم ایشان
آموزگار حضرت ایوب بودند
آن مردمی که هیزم آوردند اینجا
وقتی مردد بین زشت و خوب بودند
پس دور بودند از مرام آدمیت
پس نطفه هاشان لاجرم معیوب بودند

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خانه نشین روزم و خانه به دوش شب) *

4133
3

شعر حضرت زهرا(س)(خانه نشین روزم و خانه به دوش شب) خانه نشین روزم و خانه به دوش شب
گر چه علی با رفتنت خانه خراب شد
پروانه وار دور تو گشتم ولی دریغ
پروانه ماند و در بر او شمع آب شد
گلچین به طعنه گفت که دیدی به دست من
شد غنچه ی تو پرپر و گل هم گلاب شد
با بودنت سلام علی یک جواب داشت
آن یک سلام هم پس از این بی جواب شد
با من حساب داشت عدو از غدیر خم
از من تو را گرفت و دگر بی حساب شد

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز) *

2915
1

شعر حضرت زهرا(س)(رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز) رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز
دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز
بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد
ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز
قلبم، سرم، تمام تنم تیر میکشد
از آن لگد که خورد به پهلوی تو، هنوز
مسمار اگر نبود تو بودی و دخترت
سر میگذاشت بر سر بازوی تو هنوز
مانده است روی معجرت از رو گرفتنت
آثاری از جراحت ابروی تو هنوز
ای کاش مانده بود به شانه یکی دوتا
از تارهای سوخته موی تو هنوز
از اینکه پیش روی حسن سیلی ات زدند
شرمنده ام بجان تو از روی تو هنوز

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت زهرا(س)(به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت) *

3786
1

شعر وصف حضرت زهرا(س)(به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت) به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت
نفسم آتش جانم شده یارب چه کنم؟

نفسم...آه نفس...آه نفس...آه گرفت.
نفسم هیچ ،بگوبا دل زینب چه کنم؟
.....................
دو ،سه ماهیست که یک شانه به مویش نزدم
چه کنم ؟دست خودم نیست که بیمارشدم
متوجه نشدم تا که رسیدم به حیاط
دیدم ازضرب لگد همدم مسمارشدم
.....................
همه دیدند که ما پشت درهستیم ولی.
جلوی چشم همه با لگد آزرد مرا
لگدو میخ و درو چوب به همکاری هم
پسرم را زتنم سرزده کردند جدا
.......................
بی هوا ضربه به من میزد واز شدت درد
من ومحسن پسرم ناله و فریاد زدیم
سپس ازسوزش ودرد نوک مسمار سه بار
بین آن آتش وخون ناله ی امداد زدیم
..........

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دنياي بي حضور تو چيزي شبيه گور) *

2523

شعر حضرت زهرا(س)(دنياي بي حضور تو چيزي شبيه گور) دنياي بي حضور تو چيزي شبيه گور
در بين اين جماعت نادان و بي شعور
يا نه شبيه ران ملخ هديه اي كه بود
بالا ترين براي سليمان ذهن مور
حتي شبيه بدتر از اينها شبيه مرگ
وقتي شكسته مي شود از آدمي غرور
تا عمر داري از همه جا ديده مي شود
چيزي شبيه ظرف ترك خورده ي بلور
بي حرمتي به اصل كلام خدا شده است
ديگر چه فرق مي كند انجيل يا زبور
همسايه هم به جان شما سوء قصد داشت
اصلا چه شد كه اين همه رفتم به راه دور
تو نيستي و خاطره هاي جوانيت
را در زمان پيري خود مي كنم مرور

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند) *

2530

شعر حضرت زهرا(س)(بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند) بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند
درد، این درد چه بسیار مرا می بیند
جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند
چشمت انگار که این بار مرا می بیند
ولی انگار نه انگار مرا می بیند
بازکن پلک که از خانه خجالت نکشم
بی تو از آه یتیمانه خجالت نکشم
شانه ای زن که از این شانه خجالب نکشم
تو و پیراهن مردانه خجالت نکشم
چشم بی جان تو ای یار مرا می بیند
زحمتِ دخترِ تب کرده تو را خوب نکرد
اشکش افسوس که سر دردِ تو را خوب نکرد
روی نیلی شده ي زرد تو را خوب نکرد
زخم های جگر مرد تو را خوب نکرد
چه کنم دخترکت زار مرا می بیند
با که گویم تن بیمار چرا خونین است
سنگ غلست، در و دیوار چرا خونین است
باز می شویم و هر بار چرا خونین

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بگذر ز خود كه طی كنی آن راه دور را) *

3497

شعر حضرت زهرا(س)(بگذر ز خود كه طی كنی آن راه دور را) بگذر ز خود كه طی كنی آن راه دور را
مؤمن به غیب بشو كه بیابی حضور را
شایسته نیست در ره او تكیه بر خرد
شایسته است مشق جنونش مرور را
تكلیف چیست؟ منتظران ظهور یار
آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟
آن شیعه صادق است كه در محضر امام
فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را
موسی‌صفت بخوان ز اولاد فاطمه
روشن كنند در دلِ تو شمع طور را
یا فاطمه جوانه زده اشك‌های تو
در كوچه‌باغ آینه گل‌های نور را
بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو
از راز سربه‌مُهر كرامات خود بگو
بانو! بگو ز لطف زمین و زمان به تو
از لحظه‌‌ی توسل رزمندگان به تو
آنان كه قلبشان ز تو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود
از لحظه‌ای بگو كه شلمچه غر

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی) *

2508

شعر حضرت زهرا(س)(بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی) بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی
پردرآورده در از شوق به پهلو بوسی
دست بر شانه ی دیوار گرفتی ٬ آتش
مثل پروانه جهید از عطش رو بوسی
دود برخاست که در پیش تو زانو بزند
حلقه زد ٬ حلقه ٬ در این حلقه گیسو بوسی
شانه ات خم شد و ناگاه زمین افتادی
خم شد از گوشه در ٬ "میخ "به زانو بوسی
آتش و باد ٬ در و میخ ٬ به هم پیچیدند
تا در آغوش تو افتند به بازو بوسی
بی شک از حضرت آیینه تاسی کردند
آتش و باد ٬در و میخ ٬ در این رو بوسی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(به کوچه ای قدم زدم،که داشت جای پای تو) *

4840
4

شعر حضرت زهرا(س)(به کوچه ای قدم زدم،که داشت جای پای تو) به کوچه ای قدم زدم،که داشت جای پای تو
کبوتر رهای من،چه خاليست جای تو
در آسمان سبزت ای لطافت ترانه ها
چه عاشقانه می پرد،کبوتر رهای تو
کنون که سوگ رفتنت نشسته در نگاه من
به جزء که گريه سر دهم،چه دارم از برای تو
ز بس ترانه گفته ای و عاشقانه گفته ای
ز بوی شعر پر شده، هوای روستای تو
پرنه سپيد بال آسمان سبز ما
هميشه شعرهايمان پر هست از صدای تو
غروب بود و با دلی گرفته تر ز آسمان
به کوچه ای قدم زدم، که داشت جای پای تو

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خواب در چشمان یثرب آمده) *

3048
2

شعر حضرت زهرا(س)(خواب در چشمان یثرب آمده) ای به فدایت همه جان جهان
خاك رهت سرمه‌ی افلاكیان
وصله‌ی بر جامه‌ی تو جان من
بخیه‌ی آن رشته‌ی ایمان من
دور فلك حلقه‌ی خلخال توست
عرش برین زیر پر و بال توست
لطف تو كز عالم بالا رسید
مائده بر مادر عیسی رسید
پاسخ «أنّی لكِ هذا» تویی
نزد خداوند تعالی تویی
خانه‌ی تو حسرت جنت شده
مائده از مطبخ تو آمده
خوشه‌ای از گندم احساس تو
آرد شده در دل دستاس تو
خرده‌ی نانی كه ز دستت فتاد
نان وسط سفره‌ی هستی نهاد
شمس بود ذره‌ی در كوی تو
بال گرفت از پر جادوی تو
عرش خدا را كه تویی قائمه
از چه شدی خاك‌نشین فاطمه
منت حق بود كه بر ما رسید
روح تو را بر همه عالم دمید
تا كه نماز تو رقم می‌خورد
حركت افلاك به هم می‌خورد
خیل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای به فدایت همه جان جهان) *

3173
2

شعر حضرت زهرا(س)(ای به فدایت همه جان جهان) ای به فدایت همه جان جهان
خاك رهت سرمه‌ی افلاكیان
وصله‌ی بر جامه‌ی تو جان من
بخیه‌ی آن رشته‌ی ایمان من
دور فلك حلقه‌ی خلخال توست
عرش برین زیر پر و بال توست
لطف تو كز عالم بالا رسید
مائده بر مادر عیسی رسید
پاسخ «أنّی لكِ هذا» تویی
نزد خداوند تعالی تویی
خانه‌ی تو حسرت جنت شده
مائده از مطبخ تو آمده
خوشه‌ای از گندم احساس تو
آرد شده در دل دستاس تو
خرده‌ی نانی كه ز دستت فتاد
نان وسط سفره‌ی هستی نهاد
شمس بود ذره‌ی در كوی تو
بال گرفت از پر جادوی تو
عرش خدا را كه تویی قائمه
از چه شدی خاك‌نشین فاطمه
منت حق بود كه بر ما رسید
روح تو را بر همه عالم دمید
تا كه نماز تو رقم می‌خورد
حركت افلاك به هم می‌خورد
خیل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام) *

2528

شعر حضرت زهرا(س)(مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام) مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام
به نقطه نقطه‏ی خاکت ز ما سلام، سلام!
اگر چه ساکت و آرام می‏رسی به نظر
دلی نمانده که گیرد به یاد تو، آرام
مزار چار امامی و، شهر پنج تنی
ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام
چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی
که بر طواف حریم تو، بسته دل احرام
سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم
به حرمت سخنم، انبیا کنند قیام
دوای درد دو عالم، ز گرد صحرایی
سلام بر تو! که آرامگاه زهرایی
شرار غم ز وجودم زبانه می‏گیرد
ز گریه، مرغ دلم آب و دانه می‏گیرد
نه آرزوی بهشتم بود، نه شوق وطن
دلم به یاد مدینه بهانه می‏گیرد
ز هر نشانه گذر کرده، با هزار نگاه
سراغ از آن حرم بی‏نشانه می‏گیرد
سلام باد به شهری که نا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(امان بده،نده معجر به دست غیرت باد) *

2280

شعر حضرت زهرا(س)(امان بده،نده معجر به دست غیرت باد) امان بده،نده معجر به دست غیرت باد
چرا که صبر خدا را به باد خواهی داد
هبوط قطره ی اشکت مدینه را لرزاند
هزار رعشه به ارکان آسمان افتاد
بیا دوباره بزرگی کن و صبوری کن
بیا و رحم کن آخر به این خراب آباد
دل شکسته ی خود را نزن الهه ی عشق
به آب های خروشان هر چه باداباد
به جان محسن مان سوی خانه ات برگرد
سفارشات نبی را نبر دمی از یاد
ببین که مرد و زن شهر پنبه در گوش اند
در این مدینه به جایی نمی رسد فریاد!

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(همه گفتندکه بارانی وحزن انگیزی) *

2258

شعر حضرت زهرا(س)(همه گفتندکه بارانی وحزن انگیزی) همه گفتندکه بارانی وحزن انگیزی
بازبااین همه سرسبزترین پاییزی
آه ازدردمکش، آینه ام رامشکن
روبروی توبه جزشرم ندارم چیزی
آه،پروانه ی پرسوخته ام همچون شمع
پای من آب شدی بازنمی پرهیزی
توخودت بی خبری حلقه به حلقه اشکت
تاشودقاتل من ساخته حلق آویزی
من نه ماهم که به هررفتن وهرآمدنم
مثل دریایی،می افتی وبرمی خیزی
کوه امیدمراباپراین پلک کبود
گاه میسازی وناگاه به هم می ریزی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بعدتوگشته درپریشانی) *

2190

شعر حضرت زهرا(س)(بعدتوگشته درپریشانی) بعدتوگشته درپریشانی
آسمانم همیشه بارانی
ای ستون دل علی بی تو
رفته این خانه روبه ویرانی
باغ هجده بهارزندگی ات
چقدرزودشدزمستانی
تورسیدی به ساحلی آرام
من به این لحظه های طوفانی
سوره کوثرم،سرقبرت
کارمن گشته فاتحه خوانی
ای رهایی دهنده ازآتش
دل من راچرابسوزانی؟
این همه می زنم صدات اما
تومرالحظه ای نمی خوانی
سخت سردرگمم بگو چه کنم
بین این کوچه های حیرانی
منم صدهزاردرددلم
توئی ویک مزارپنهانی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر حضرت زهرا(س)-(ما عمر خويش وقف خرابات كرده ايم) * وحید قاسمی

3214

شعر حضرت زهرا(س)-(ما عمر خويش وقف خرابات كرده ايم) ما عمر خويش وقف خرابات كرده ايم
از لطف باده كسب كمالات كرده ايم
با ميگسارها همه شب تا دم سحر
با خالق يگانه مناجات كرده ايم
يارب به كوه طور نرفتيم،چون تو را
در روضه ي رقيه ملاقات كرده ايم
معراج ما مجالس سالار زينب است
با بال گريه سير سماوات كرده ايم
با اين لباس نوكري ظاهرا سياه!
بر مردم زمانه مباهات كرده ايم
ما رقص زير تيغ غمش را هزار بار
با لطمه هاي هروله اثبات كرده ايم
دل را به جرم حب علي،با همين دو دست
بالاي دار عشق مجازات كرده ايم
شكر خدا كه ما ز ازل اين دو چشم را
نذر عزاي مادر سادات كرده ايم

شاعر : وحید قاسمی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند) *

2793
2

شعر حضرت زهرا(س)(نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند) نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند
باید بساط غسل کسی را به پا کند
حیدر بنا نداشت که بی فاطمه شود
اما بناست خانه قبری بنا کند
با گریه کار غسل خودش را شروع کرد
باید که مثل شمع نباید صدا کند
بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش
وقتش رسیده فاطمه را رو نما کند
هر عضو شستشوش یکی را ز هوش برد
مانده علی چه با جگر بچه ها کند
دستش کجا رسید که دادش بلند شد
مجبور شد که کار خودش را رها کند
مانده که گرم شستن زخم تنش شود
یا فکر جابجا شدن دنده را کند
زهرا چه راحت است و علی پر جراحت است
دنیا نخواست با جگرش خوب تا کند

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد