شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای) *

2331

شعر حضرت زهرا(س)(فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای) فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای
دیگـر چـرا تـو دست ، به پهلو گرفته ای؟
هنگام پا شدن به خـودت زحمتی نـده
دوش حسـن که هست تـو زانو گرفته ای؟
گیسـوی زینبـت چقَـدَر نـامنظم است
دستت به جای شانـه بـه بـازو گرفته ای؟
تا اینکه همسر تو نفهمـد قدت خم است
هرگـه بـه منـزل آمـده جارو گرفته ای
حیدر شده مثال همان کـور مستمنـد؟
معجـر به سـر زدی و از او رو گرفته ای؟
مادر بیا و روی خودت را نشـان بـده
حیدر چه کرده نـور خود از او گرفته ای؟
دستت به حق اشک حسن بشکند عمـر
از دیـدگـان مـادر مـن سـو گرفته ای
حالا به امر حق که غلاف است ذوالفقار
بر گل تو چنـگ می زنی و رو گرفته ای؟
محسن اگـر دعـا کنـی و آیـد آن عزیز
ب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(هرگاه که میکنم نگاهت بانو) *

2316

شعر حضرت زهرا(س)(هرگاه که میکنم نگاهت بانو) هرگاه که میکنم نگاهت بانو
میخواهم از آهِ گاه گاهت بانو:
"روزی نرسد جدایی افتد بینِ
دستِ من و چادرِ سیاهت بانو"
-------------------------------------
داغِ دلتان ز دردناکی پیداست
روحِ سخنانتان ز پاکی پیداست
ما فلسفه ی حجاب را فهمیدیم
این فلسفه در چادرِ خاکی پیداست
-------------------------------------
-زخمِ توندیده- جان به سَر خواهد شد
روزی که ببیند چه خبر خواهد شد؟!
"پهلوی" تو را ندید و اینگونه شکست
"پهلوی" تو،دل، شکسته تر خواهد شد
-------------------------------------
ای ذکرِ لبانِ عشق، زهرا زهرا!
سرچشمه ی نورِ آسمانها: زهرا!
در جنگِ همیشگیِّ حق با باطل
رمزِ عملیاتِ علی : "یا زهرا"
-----------

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(می کشد باز این فرشته چادر باران به سر) *

2309

شعر حضرت زهرا(س)(می کشد باز این فرشته چادر باران به سر) می کشد باز این فرشته چادر باران به سر
تا بگیرد بار دیگر نیمه شب قران به سر
جبرییل از بال خود می گسترد سجاده ای
زیر پای این دعای بیقرار و جان به سر
شهر در خواب است باید بی صدا تر اشک ریخت
فکر بیداری ندارد غفلت دوران به سر
ای پری ! از گریه هایت قوم دیوان خسته اند
پر بگیر از این زمین وحشی توفان به سر !
نه ... خدایت بیش ازین گریان نمی خواهد تو را
عهد خود را برده ای با صبر و با ایمان به سر
آه ! امشب در دعاهایت بگو " عجل وفات "
تا بیاید قصه ی این رنج بی پایان به سر
غم مخور پنهانیِ خاک تورا تا روز حشر
خاک حسرت می کند ذریه ی انسان به سر
از هم اکنون عرشیان تسلیت گو برده اند
سوی حیدر خنچه ی یاسین و الرح

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اگر آن روز پشتِ در، گل یاس) *

1936

شعر حضرت زهرا(س)(اگر آن روز پشتِ در، گل یاس) اگر آن روز پشتِ در، گل یاس
ندا میداد یا عباس...عباس.
سراپا غُرّشِ شمشیر میشد
همان یکتای بی همتایِ احساس
نه دیگر بغضِ بسته بودن دست
و قلبی زخمی از سیلیِ یک مست
نه دیگر دختری اُم المصائب
و دلشوره، که مادر تا سحر هست؟.
ادب را قطره قطره آب میکرد
به جبرانِ لبی بیتاب میکرد.
شاعر : مستعان

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خوردیم زمین و آسمان گم کردیم) *

2674

شعر حضرت زهرا(س)(خوردیم زمین و آسمان گم کردیم) خوردیم زمین و آسمان گم کردیم
در عالم خاک ، بوی جان گم کردیم
قبر تو نه ، می خورم به قرآن سوگند
ما " قدر " تو را در این جهان گم کردیم
درد تو فدک نه ، درد تو ما هستیم
مایی که برای غم مهیا هستیم
هر روز نمک به زخم تو می پاشیم
ما شیعه ی حضرت تو آیا هستیم ؟!
افسرده دلیم و نی لبک می خواهیم
در سینه ، دلی َترَک َترَک می خواهیم
از فاطمه ما نه فصلی از بیداری
از فاطمه ، فصلی از فدک می خواهیم
من عاشق روضه ام ، ولی زهرایی
با لهجه ی عشق ، با دلی شیدایی
یک روضه که رستخیز " حَوّل حال " است
یک روضه ی سبز و سرخ ، عاشورایی
دیوار و در و فدک ... ، غمی لم داده
پهلوی شکسته ، یک زن افتاده
شد بزم عزا ، شبیه " بیت الاحزا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم) *

4655
4

شعر حضرت زهرا(س)(ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم) ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم
فارغ ز غصه‌ي گل پرپر نمي‌شويم
هرچند بر مصائب او گريه مي‌کنيم
قادر به درک زخم کبوتر نمي‌شويم
راه ورود بر ملکوت است خانه‌اش
گريه‌کن دري به جز اين در نمي‌شويم
فردا اميدمان به عطاياي فاطمه‌ست
يک‌دم جدا ز معني کوثر نمي‌شويم
در هم بخر تو جمله‌ي مارا، سوا مکن
با شيعيان خوب ما که برابر نمي‌شويم
آيا قبول مي‌کني‌ام گرچه عاصي‌ام
يا لايق نگاه تو آخر نمي‌شويم
شاعر:عادل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خورشیدم وزمان غروبم رسیده است) *

2414

شعر حضرت زهرا(س)(خورشیدم وزمان غروبم رسیده است) خورشیدم وزمان غروبم رسیده است
ابری سیاه هاله به رویم کشیده است
بعداز پدر بلای دو عالم شد ارث من
قسمت به سفره ام غم صد داغ چیده است
روز و شب از غریبی و غم گریه می کنم
اشکم به روی گونه سرخم چکیده است
هرکس عیادتم برسد آه می کشد
معلوم می شود که زمن دل بریده است
شبها زدرد سینه نفس تنگ میشوم
چون پیله درد و غصه تنم را تنیده است
پیش علی قیام من از روی غیرت است
ورنه قد مرا غم بی حد خمیده است
این سهم روز ختم شه ختم الانبیاست
این مزد واجر شاه به خاک آرمیده است
من آن گلم که پای چهل تن به پشت در
از روی شاخ وبرگ تن من دویده است
باور نمی کنید؟ قیامت خدا گواست
زیرا که او به عرش فغانم شنیده است
باور نمی کنید؟

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دربسترم وخسته ام وتاب ندارم) *

2707

شعر حضرت زهرا(س)(دربسترم وخسته ام وتاب ندارم) دربسترم وخسته ام وتاب ندارم
شبها من ازآن ضربه در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه وسیلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غیر از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسینه رودم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش زپستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در این قاب ندارم
از ضربه آن دست نشست ابر به رویم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
شاعر: مجتبي صمدي شهاب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي) *

1760

شعر حضرت زهرا(س)(بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي) بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي
هنگام صبح ، وقت سحر ، خوب مي شوي
اين رو گرفتنت به خدا احتياج نيست
از زخم ها نمانده اثر ، خوب مي شوي
اسم از قرار با پدرت خواهشاً نيار
قبل از نگاه روي پدر خوب مي شوي
اصلا بذار بانوي من راحتت كنم
تو با وجود درد كمر ... خوب مي شوي
با چشم هاي خسته ي تو حرف مي زنم
پلكي بزن ز ديده ي تر خوب مي شوي
دست تو سرد گشته دلم شور مي زند
زهرا ! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي
مسعود يوسف پور

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره هيئت ما در عزاي مادرتان) *

2266
1

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره هيئت ما در عزاي مادرتان) دوباره هيئت ما در عزاي مادرتان
رسيده است به زير كساي مادرتان
ميان ذكر مصيبت عجيب نيست اگر
شنيده ميشود اينجا صداي مادرتان
تمام فاطميه گريه ميكنم اما
خدا گريسته اول براي مادرتان
گرانبها تر از اين چشم ها نداشته ايم
همين دو چشمه زمزم فداي مادرتان
امام عصر ! دل زخم خورده ي ما را
شكسته تر نكن از ماجراي مادرتان
به چشم هاي عزادار ما نمي گويي
كجاست آن حرم با صفاي مادرتان؟
اگر كه قسمت مان نيست لااقل ما را
ببر مدينه ، همان كربلاي مادرتان
شاعر: مسعود يوسف پور

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(می آمد از آن دور و به دستش تبری بود) *

2004

شعر حضرت زهرا(س)(می آمد از آن دور و به دستش تبری بود) می آمد از آن دور و به دستش تبری بود
انگار در آن كوچه خاكی خبری بود
دیری نگذشت از غم خاتم كه زمانه
آبستن پیشامد جانسوز تری بود
ای كاش مسیرت سر آن كوچه نمی خورد
آن كوچه كمین كرده كفتار نری بود
از سرخی سیمای شما فال گرفتم
در فال شما شعله و دیوار و دری بود
بین در و دیوار...علی... گفتی و تاریخ
خود شاهد ترتیب عروج پسری بود
هر لحظه هلالی تر و هر لحظه مدینه..
مبهوت تماشای افول قمری بود
مجروح به دیدار پدر رفتی و آن شب..
فرخنده شبی بود و مبارك سحری بود
بادی به در ختی زد و برگی به هوا برد
بادی كه پی یافتن همسفری بود.
شاعر: علي آمره

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(امّ امامان هدا ای صاحب لوح وقلم) *

2574

شعر حضرت زهرا(س)(امّ امامان هدا ای صاحب لوح وقلم) امّ امامان هدا ای صاحب لوح وقلم
تک ياور شير خدا ای محور اهل حرم
سرچشمه مردانگی تو چشمه ی کوثر شدی
بر احمد مرسل نگر تو مادر ديگر شدی
هم نورحق را نورعین هم دست حق را یاوری
ازمرتضی دل می بری هم برامامان رهبری
ای مادر هستی بیا نفس مرا تهذیب کن
گر ماتورا رنجانده ایم خود ماراتنبیه کن
مارا به دست دیگران جان حسن رسوامکن
حق علی مرتضی پرونده ام را باز مکن
عف از تو می ریزد مرا مادر رها مکن
گنه ما را ببخشا به ابر تار مویی از حسن
دل را پر از احساس کن مارا سگ عباس کن
ما را به حق مرتضی از نوکران خاص کن
دل را زعشقت سیر کن مارا دراین در پير کن
قلاده را با دست خود بر گردنم زنجیر کن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد) *

2652
1

شعر حضرت زهرا(س)(میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد) میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد
صاحب عزای روضه ی بابا شود نشد
میخواست کوچه ای که پر از خشت و سنگ بود
راهی برای رفتن زهرا شود نشد
نا محرمی مقابل و فرزند ارشدش
قامت کشید تا که مهیا شود نشد
فرصت نداد دست حرامی فرشته را
گلبرگ بود و خواست شکوفا شود نشد
افتاده بود مادر و میخواست کودکش
تا مانع هجوم لگد ها شود نشد
زخمی کبود روی دو چشمش نشسته بود
کوشید چشم بی رمقش پا شود نشد
بر خاک میکشید به سختی دو دست را
تا تکه ای جدا شده پیدا شود نشد
از شانه های کودک خود هم کمک گرفت
شاید ز روی خاک کمی پا شود نشد
شاعر : پوریا روح نواز

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) *

2216

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش
هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش
بار بلا و باد مخالف اگر زند
از کف نمی دهم به خدا اختیار خویش
کاری به کس ندارم و ذکرم فقط علیست
مشغول خویش هستم و سرگرم کار خویش
در چشم های تو به جز از خود ندیده ام
عمری بود که گشته ام آئینه دار خویش
چون من کسی تمامیت اش صرف تو نشد
خرج تو کرده ام همه ی اعتبار خویش
با اینکه گوشواره ام افتاد روی خاک
اما نکاستم ز تراز و عیار خویش
این روز ها به روسری ام میکنم طلوع
حائل زدم به جلوه ی *روزی سه بار* خویش
جهریه شد نماز شب استخوان من
هنگام خواب میشنوم انکسار خویش
پیراهن سپید من از باغ رد شده
لاله گرفته پیرهنم در بهار خویش
با هر نفس تمام تن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) *

1837

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش
هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش
بار بلا و باد مخالف اگر زند
از کف نمی دهم به خدا اختیار خویش
کاری به کس ندارم و ذکرم فقط علیست
مشغول خویش هستم و سرگرم کار خویش
در چشم های تو به جز از خود ندیده ام
عمری بود که گشته ام آئینه دار خویش
چون من کسی تمامیت اش صرف تو نشد
خرج تو کرده ام همه ی اعتبار خویش
با اینکه گوشواره ام افتاد روی خاک
اما نکاستم ز تراز و عیار خویش
این روز ها به روسری ام میکنم طلوع
حائل زدم به جلوه ی *روزی سه بار* خویش
جهریه شد نماز شب استخوان من
هنگام خواب میشنوم انکسار خویش
پیراهن سپید من از باغ رد شده
لاله گرفته پیرهنم در بهار خویش
با هر نفس تمام تن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد) *

2388

شعر حضرت زهرا(س)(آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد) آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد
بر طاق عرش سوره کوثر کشید و بعد
در هیئتی که حضرت زهرا حضور داشت
با اشک یک بهشت کشید و بعد
ما فوق کرسیش که کسی جز علی نبود
تصویر یاس و غنجه پرپر کشید و بعد
چندی گریست ... بال فرشته که پهن شد
پای مرا به مجلس مادر کشید و بعد
اقلیم پای دار خدا بوی خون گرفت
یک پادشاه زخمی و بی سر کشید و بعد
پای همان حسینیه وقتی که گریه کرد
چشمان بی قرار مرا تر کشید و بعد
از شش جهت دل همه ساکنان عرش
تا گنبد طلای حسین پر کشید و بعد
بر روی بوم خویش کنار حریمتان
عکس مرا شبیه کبوتر کشید و بعد
پائین آن نوشت که نقاش لم یزل
امضا ، برای فاطمه ، تاریخ : در ازل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر حضرت زهرا(س)(تمام شمع وجود تو آب شد مادر) *استاد حاج غلامرضا سازگار

5184
4

شعر حضرت زهرا(س)(تمام شمع وجود تو آب شد مادر) تمام شمع وجود تو آب شد مادر

دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد

بهشت آرزوی ما خراب شد مادر

به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد

که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر

حمایت از پدرم را گناه دانستند

که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر

میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را

دلم به غربت بابا کباب شد مادر

نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت

گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر

به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت

سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر

به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت

پدر کنار مزار تو آب شد مادر

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای شیعه به ناصبی بجای کل کل) *

2649
1

شعر حضرت زهرا(س)(ای شیعه به ناصبی بجای کل کل) ای شیعه به ناصبی بجای کل کل
برگو که عقیده اصل باشد نه عمل
وهابی خــر! بدان که فردا ، محشر
صاحب علی ، است مابقی ول معطل
احمد )صکه دو دست دخترش را بوسید
وز سـینه او بـوی خــدا می بوئیــد
گفتند " فلانیه " حسادت می کرد
تاکــور شود هــرآنکه نتواند دید
شاعر:یاسر حوتی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(معصوم ترین صبح سپیدی محسن) *

2552

شعر حضرت زهرا(س)(معصوم ترین صبح سپیدی محسن) معصوم ترین صبح سپیدی محسن
آن روز کبود را ندیدی محسن
در راه علی حق بزرگی داری
الحق که تو اولین شهیدی محسن
*
با ضرب در سوخته ماهم را کشت
در آتش و خون نور نگاهم را کشت
فریاد بزن «بأیّ ذنب ٍ قُتلت»
ای وای که طفل بی گناهم را کشت
*
در کوچه به پا کرد دوباره ‌محشر
با مادر دلسوخته، یاس پرپر
آن روز اگر ‌مجال صحبت می‌داشت
می گفت چنان فاطمه : حیدر حیدر
*
ای مونس داغهای من محسن جان
ای یاور با وفای من ‌محسن جان
با سرخی خون من و تو حق برپاست
قربانی کربلای من ‌محسن جان

شاعر:یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افتاده ام کنار تو در داغ اضطراب) *

2359

شعر حضرت زهرا(س)(افتاده ام کنار تو در داغ اضطراب) افتاده ام کنار تو در داغ اضطراب
در پشت چشم بسته ات ای روح آفتاب
از اشک من سوالِ « چرا زود می روی »
از سمت تو نمی رسد آخر چرا جواب ؟
گاهی میان فاصله رفت و آمدت
چشمی گشا که مُردم از این درد بی حساب
تکیه بزن به سینه من تا که بشنوی
دارم خراب می شوم از غصه ات خراب
دارد غروب می کند این صبح چهره ات
یا دست شب گرفته تو را در میان قاب
از صبح تا نیمه شب گریه کرده ای
حالا بیا به خاطر من اندکی بخواب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چون موج چرا غرق تلاطم شده اي) *

2291

شعر حضرت زهرا(س)(چون  موج  چرا غرق تلاطم شده اي) چون موج چرا غرق تلاطم شده اي
در وادي حيدرانه ات گم شده اي
در هاله اي از دود چنان شير شدي
با ناله ي خود حريف هيزم شده اي
در پلك دو چشمان علي جا كردي
در آينه ي عشق ، تجسّم شده اي
بر روي كوير خستگي تابيدي
خورشيد زمين و ماه أنجم شده اي
تو يار ولايتي و پس بيزار از
آن اوّلي و دوّم و سوّم شده اي
انگار دوباره رو به راهي مادر
مشغول به آسياب گندم شده اي
همسايه ي تو زِ گريه ات مي خندد
اي واي كه تو ( اسيرِ ) مردم شده اي
اي مادر پنهان شده ،‌ پيدايي تو
ساكن شده در مدينه ي قم شده اي
شاعر: حميد رمي

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بسترِ بيمار پهن و بسترَّم ناخوش است) *

2400

شعر حضرت زهرا(س)(بسترِ بيمار پهن و بسترَّم ناخوش است) بسترِ بيمار پهن و بسترَّم ناخوش است
ياس سرخ ونيلیُّ وخاکستريَّم ناخوش است
نيمه شب گاهی صداي آه مخفی ميرسد
تا بدانم زخمیِّ نيلوفريَّم ناخوش است
پيش پاهاي علی برخواست ازجايش ولی
تکيه برديوار زد همسنگريَّم ناخوش است
سعی دارد تا بخندد بر رويم امّا خدا
خنده ي تلخ سلام آخريَّم ناخوش است
قوت قلبم قرارم بي قرارم رفتنی ست
آنکه در شادیُّ وغم شد مشتريَّم ناخوش است
روي بستر روي در گوشه کنار خانه ام
لَخته هاي خون به من گويد پريَّم ناخوش است
چادرش َبررو ودستش را به پهلويش گرفت
آيه هاي کوثر پيغمبريَّم ناخوش است
سينه ي اين عاشق و آه مدينه گفته اند
مادر اين کودکان مادريَّم ناخوش است
شاعر: حسين ايماني

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رقص آتش به در خانه چه غوغا می کرد) *

2635

شعر حضرت زهرا(س)(رقص آتش به در خانه چه غوغا می کرد) رقص آتش به در خانه چه غوغا می کرد
دود و خاکستر و خون معرکه برپا می کرد
بند بر دست، کسی، ناله ی جانسوزی داشت
هق هق خامُش او لعن به دنیا می کرد
آتشی سوخت گل و غنچه و بستانش را
او ولی زیر لبش داشت خدایا می کرد
دربِ سنگین و چهل سنگِ قسی تر از سنگ
مدفنی بهر گل یاس مهیا می کرد
ماه در قامت یک بدر هلالین قامت
خویش را داشت به آیینه تماشا می کرد
گوش کن، می شنوی؟! درد دل دیوار است
«غنچه ای بهر گلی داشت تمنا می کرد»
«آخ، بابا چقَدَر میخ، دلی پر دارد...»
ذره ای کاش که با سینه مدارا می کرد
آخر از زخم جفا، جایگهش بستر شد
زخم ها داشت، ولیکن همه حاشا می کرد
گاه گاهی نگران سوی حسینش می شد
بوسه ها زیر گلو بهر مب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(زانو بغل گرفته ام و مات چشم تو) *

2757

شعر حضرت زهرا(س)(زانو بغل گرفته ام و مات چشم تو) زانو بغل گرفته ام و مات چشم تو
يعنی منم تلاطم اوقات چشم تو
يک زخم تازه روی تنت کشف کرده ام
هر بار آمدم به ملاقات چشم تو
درد کبود صورت تو داد می زند
سيلی کمی نکرده مراعات چشم تو
سرتا به پای عرش همگی گوش می شدند
تا می رسيده وقت مناجات چشم تو
حالا همه شبيه دلم بغض کرده اند
از هاله کبود جراحات چشم تو
گيرايی بهار منی ! سبز رو به زرد
دستان من به دامن سادات چشم تو

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تنهایم و به غربت خود گریه می کنم) *

3091
5

شعر حضرت زهرا(س)(تنهایم و به غربت خود گریه می کنم) تنهایم و به غربت خود گریه می کنم
بر وسعت مصیبت خود گریه می کنم
من آن امیر خسته دل و بی جماعتم
از دوری جماعت خود گریه می کنم
مردم مرا به جرم عدالت نخواستند
در حسرت عدالت خود گریه می کنم
دین خدا خانه نشین شد نه مرتضی
بر دین بی جماعت خود گریه می کنم
رحمی به قلب خسته ی اهل مدینه نیست
بر غربت امامت خود گریه می کنم
با یاد فاطمه که کتک خورد و دم نزد
تا قبر و تا قیامت خود گریه می کنم
آن لکه خون روی لباسش دلم شکست
بر یاور ولایت خود گریه می کنم
وقتی حسن لب از لب خود وا نمی کند
نو گفته بر مصیبت خود گریه می کنم
وای از عبور نیمه شبم از کنار قبر
بر صبر و استقامت خود گریه می کنم
سنگ مزار فاطمه بالین من شده
ب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(کـنـار قـبـر آن پهـلـو شکسته) *

4608
4

شعر حضرت زهرا(س)(کـنـار قـبـر آن پهـلـو شکسته) کـنـار قـبـر آن پهـلـو شکسته
کنون جای علی، مهدی نشسته
بریزد اشک مهدی، همچو حیدر
ولی ذکرش بود مظلومه مادر
کـنـار تـربت مـخـفی زهــــرا
دوباره بیت الاحزان کرده بر پا
همانجا که علی از پا فتاده
همانجا که علی صورت نهاده
خداوندا به پهـلـوی شکسته
به آن چشم ز سیلی گشته بسته
به آن شش ماهه ی نشکفته پرپر
به سـوز سیـنـه مجـروح مـادر
بـده اذن ظـهـور مهـدیـش را
رسان روز سرور مهدیش را

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای که محراب نمازم خم ابروی تو بود) *

3270

شعر حضرت زهرا(س)(ای که محراب نمازم خم ابروی تو بود) ای که محراب نمازم خم ابروی تو بود
دل من بسه برآن سلسله ی موی تو بود
ای که شد قامت دین راست ز قد و قامت تو
از چه رو همچو هلال آن قد دلجوی تو بود
چه سبب داشت که حتی ز علی پنهان بود
آن ملالی که عدو بستهبه بازوی تو بود
کاش می مرد علی تا که نمی دید آن شب
نیلی از سیلی بیدادگران روی تو بود
لاله ی پرپر من کی رود از یاد علی
که زبطن تو جدا غنچه ی خوشبوی تو بود
وقت غسل بدن اطهرت ای بحر عفاف
خون روان از صدف سینه و پهلوی تو بود

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(من علی شب زنده دار غربت کوی تو ام) *

2360

شعر حضرت زهرا(س)(من علی شب زنده دار  غربت کوی تو ام) من علی شب زنده دار غربت کوی تو ام
عابد قد قامت محراب ابروی توام
تا تو رفتی چلچراغ خانه ام خاموش شد
پرده یک سوزنکه من مشتاق سوسوی تو ام
ذوالفقارم از غلاف خود نمی آید برون
چون به فکر آن غلاف و نقش بازوی تو ام
ای نشان قهرمانی تو قبر بی نشان
من نشان سینه مجروح و پهلوی توام
بر طناب خصم دستان مرا حاجت نبود
چون که از روز ازل دلبسته ی موی توام
آه مظلومی من از چرخ گردون هم گذشت
ای همه هستی من من زنده از بوی توام
ماجرای کوچه را از همسرت پنهان مکن
چون سرا پا چشم بهر دیدن روی توام
آنچه نیرو داشتم با رفتنت از دست رفت
ای همه نیروی من محتاج نیروی توام

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای سیب سرخ حضرت ختمی ما بمان) *

2571

شعر حضرت زهرا(س)(ای سیب سرخ حضرت ختمی ما بمان) ای سیب سرخ حضرت ختمی ما بمان
بر تو سلام از طرف شیخ و شابمان
ما آمدیم سینه زن ماتمت شویم
ای مادر همیشگی انقلابمان
هرگز غم قیامت خود را نمی خوریم
وقتی که با شماست حساب و کتابمان
ممنون مهر مادریت می شویم چون
کردی برای فاطمیه انتخابمان
دستی بکش روی سرمان مادر حسین
امشب بگیر زیر پر آفتابمان
در میزنیم خانه ی آتش گرفته را
جان علی بیا مکن امشب جوابمان

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تا دست را به قبضه ی شمشیر می برم) *

2729

شعر حضرت زهرا(س)(تا دست را به قبضه ی شمشیر می برم) تا دست را به قبضه ی شمشیر می برم
عالم گواه می شود این را که حیدرم
فرمان حق رسیده علی جان! صبور باش
بانو نمی شود که از این امر بگذرم
این ها که با طناب به دنبالم آمدند
از یاد برده اند که من مرد خیبرم
امرم به صبر، کرده خدا، ورنه هیچکس
قادر نبود تا که بیاید برابرم
دست خدا اگر که به روی دلم نبود
هرگز طناب خیره نمی شد به پیکرم
بانو! بمان تو را به خدا پشت در نرو
هی آیه آیه زرد نشو فصل کوثرم
اصلا مهم که نیست برایم تمام شهر
دشمن شوند، تا که تویی یار و یاورم
شاعر : علی اصغر ذاکری

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد