شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(شکست حرمت ذکر شریف یا قدوس) *

2294
1

شعر حضرت زهرا(س)(شکست حرمت ذکر شریف یا قدوس) شکست حرمت ذکر شریف یا قدوس
شکسته تر شده سبوح خانه ی حیدر
صدای گریه ی زهرا و کودکان ... گویا:
زیاد تر شده اندوه خانه ی حیدر
غرور فاتح خیبر شکست در کوچه
شکست تا در مفتوح خانه ی حیدر
چه آمده به سر صورتت ، که پنهانی ؟
بگو کمی تو ز مشروح خانه ی حیدر
نگاه کن که دگر کشتی علی غرق است
چه آمده به سرت نوح خانه ی حیدر ؟
به ضرب دست ... چنین ؟ یا تو را لگد ... ای وای
چه شد شدی گل مجروح خانه ی حیدر ؟
مرو به خاطر من !نه...مرو به جان حسین
به جان گریه ی مذبوح خانه ی حیدر
دو دست ، زانوی غم ،من ! تو ، دست بر پهلو
نرو زجسم علی ، روح خانه ی حیدر ؟؟؟

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(درگیر فصلی تازه از آشوب بودند) *

1987

شعر حضرت زهرا(س)(درگیر فصلی تازه از آشوب بودند) درگیر فصلی تازه از آشوب بودند
آن عده ای که عادتا مغضوب بودند
این بار بار چندمی بود این اراذل
در نا جوانمری خود مغلوب بودند ؟
انگار نه اینجا رسولی آمد و رفت
گویی خداهاشان هنوز از چوب بودند
این ظلم ها در خاطرات برگ تاریخ
در نسخه های مختلف مکتوب بودند
همسایه ، همسایه ، شکایت ، طعنه ، دشنام
تا دیده های فاطمه مرطوب بودند
نزد خدا این خانه خیلی محترم بود
این خانواده فطرتا محبوب بودند
از صبر بین کوچه پی بردیم ایشان
آموزگار حضرت ایوب بودند
آن مردمی که هیزم آوردند اینجا
وقتی مردد بین زشت و خوب بودند
پس دور بودند از مرام آدمیت
پس نطفه هاشان لاجرم معیوب بودند

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خانه نشین روزم و خانه به دوش شب) *

3993
3

شعر حضرت زهرا(س)(خانه نشین روزم و خانه به دوش شب) خانه نشین روزم و خانه به دوش شب
گر چه علی با رفتنت خانه خراب شد
پروانه وار دور تو گشتم ولی دریغ
پروانه ماند و در بر او شمع آب شد
گلچین به طعنه گفت که دیدی به دست من
شد غنچه ی تو پرپر و گل هم گلاب شد
با بودنت سلام علی یک جواب داشت
آن یک سلام هم پس از این بی جواب شد
با من حساب داشت عدو از غدیر خم
از من تو را گرفت و دگر بی حساب شد

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز) *

2826
1

شعر حضرت زهرا(س)(رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز) رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز
دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز
بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد
ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز
قلبم، سرم، تمام تنم تیر میکشد
از آن لگد که خورد به پهلوی تو، هنوز
مسمار اگر نبود تو بودی و دخترت
سر میگذاشت بر سر بازوی تو هنوز
مانده است روی معجرت از رو گرفتنت
آثاری از جراحت ابروی تو هنوز
ای کاش مانده بود به شانه یکی دوتا
از تارهای سوخته موی تو هنوز
از اینکه پیش روی حسن سیلی ات زدند
شرمنده ام بجان تو از روی تو هنوز

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وصف حضرت زهرا(س)(به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت) *

3472
1

شعر وصف حضرت زهرا(س)(به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت) به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت
نفسم آتش جانم شده یارب چه کنم؟

نفسم...آه نفس...آه نفس...آه گرفت.
نفسم هیچ ،بگوبا دل زینب چه کنم؟
.....................
دو ،سه ماهیست که یک شانه به مویش نزدم
چه کنم ؟دست خودم نیست که بیمارشدم
متوجه نشدم تا که رسیدم به حیاط
دیدم ازضرب لگد همدم مسمارشدم
.....................
همه دیدند که ما پشت درهستیم ولی.
جلوی چشم همه با لگد آزرد مرا
لگدو میخ و درو چوب به همکاری هم
پسرم را زتنم سرزده کردند جدا
.......................
بی هوا ضربه به من میزد واز شدت درد
من ومحسن پسرم ناله و فریاد زدیم
سپس ازسوزش ودرد نوک مسمار سه بار
بین آن آتش وخون ناله ی امداد زدیم
..........

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دنياي بي حضور تو چيزي شبيه گور) *

2396

شعر حضرت زهرا(س)(دنياي بي حضور تو چيزي شبيه گور) دنياي بي حضور تو چيزي شبيه گور
در بين اين جماعت نادان و بي شعور
يا نه شبيه ران ملخ هديه اي كه بود
بالا ترين براي سليمان ذهن مور
حتي شبيه بدتر از اينها شبيه مرگ
وقتي شكسته مي شود از آدمي غرور
تا عمر داري از همه جا ديده مي شود
چيزي شبيه ظرف ترك خورده ي بلور
بي حرمتي به اصل كلام خدا شده است
ديگر چه فرق مي كند انجيل يا زبور
همسايه هم به جان شما سوء قصد داشت
اصلا چه شد كه اين همه رفتم به راه دور
تو نيستي و خاطره هاي جوانيت
را در زمان پيري خود مي كنم مرور

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند) *

2403

شعر حضرت زهرا(س)(بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند) بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند
درد، این درد چه بسیار مرا می بیند
جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند
چشمت انگار که این بار مرا می بیند
ولی انگار نه انگار مرا می بیند
بازکن پلک که از خانه خجالت نکشم
بی تو از آه یتیمانه خجالت نکشم
شانه ای زن که از این شانه خجالب نکشم
تو و پیراهن مردانه خجالت نکشم
چشم بی جان تو ای یار مرا می بیند
زحمتِ دخترِ تب کرده تو را خوب نکرد
اشکش افسوس که سر دردِ تو را خوب نکرد
روی نیلی شده ي زرد تو را خوب نکرد
زخم های جگر مرد تو را خوب نکرد
چه کنم دخترکت زار مرا می بیند
با که گویم تن بیمار چرا خونین است
سنگ غلست، در و دیوار چرا خونین است
باز می شویم و هر بار چرا خونین

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بگذر ز خود كه طی كنی آن راه دور را) *

3166

شعر حضرت زهرا(س)(بگذر ز خود كه طی كنی آن راه دور را) بگذر ز خود كه طی كنی آن راه دور را
مؤمن به غیب بشو كه بیابی حضور را
شایسته نیست در ره او تكیه بر خرد
شایسته است مشق جنونش مرور را
تكلیف چیست؟ منتظران ظهور یار
آماده‌ایم ما همه آیا ظهور را؟
آن شیعه صادق است كه در محضر امام
فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را
موسی‌صفت بخوان ز اولاد فاطمه
روشن كنند در دلِ تو شمع طور را
یا فاطمه جوانه زده اشك‌های تو
در كوچه‌باغ آینه گل‌های نور را
بانو از آن‌چه می‌شود و آن‌چه شد بگو
از راز سربه‌مُهر كرامات خود بگو
بانو! بگو ز لطف زمین و زمان به تو
از لحظه‌‌ی توسل رزمندگان به تو
آنان كه قلبشان ز تو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود
از لحظه‌ای بگو كه شلمچه غر

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی) *

2444

شعر حضرت زهرا(س)(بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی) بادعاشق شده و آمده گیسو بوسی
پردرآورده در از شوق به پهلو بوسی
دست بر شانه ی دیوار گرفتی ٬ آتش
مثل پروانه جهید از عطش رو بوسی
دود برخاست که در پیش تو زانو بزند
حلقه زد ٬ حلقه ٬ در این حلقه گیسو بوسی
شانه ات خم شد و ناگاه زمین افتادی
خم شد از گوشه در ٬ "میخ "به زانو بوسی
آتش و باد ٬ در و میخ ٬ به هم پیچیدند
تا در آغوش تو افتند به بازو بوسی
بی شک از حضرت آیینه تاسی کردند
آتش و باد ٬در و میخ ٬ در این رو بوسی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(به کوچه ای قدم زدم،که داشت جای پای تو) *

4684
4

شعر حضرت زهرا(س)(به کوچه ای قدم زدم،که داشت جای پای تو) به کوچه ای قدم زدم،که داشت جای پای تو
کبوتر رهای من،چه خاليست جای تو
در آسمان سبزت ای لطافت ترانه ها
چه عاشقانه می پرد،کبوتر رهای تو
کنون که سوگ رفتنت نشسته در نگاه من
به جزء که گريه سر دهم،چه دارم از برای تو
ز بس ترانه گفته ای و عاشقانه گفته ای
ز بوی شعر پر شده، هوای روستای تو
پرنه سپيد بال آسمان سبز ما
هميشه شعرهايمان پر هست از صدای تو
غروب بود و با دلی گرفته تر ز آسمان
به کوچه ای قدم زدم، که داشت جای پای تو

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خواب در چشمان یثرب آمده) *

2946
2

شعر حضرت زهرا(س)(خواب در چشمان یثرب آمده) ای به فدایت همه جان جهان
خاك رهت سرمه‌ی افلاكیان
وصله‌ی بر جامه‌ی تو جان من
بخیه‌ی آن رشته‌ی ایمان من
دور فلك حلقه‌ی خلخال توست
عرش برین زیر پر و بال توست
لطف تو كز عالم بالا رسید
مائده بر مادر عیسی رسید
پاسخ «أنّی لكِ هذا» تویی
نزد خداوند تعالی تویی
خانه‌ی تو حسرت جنت شده
مائده از مطبخ تو آمده
خوشه‌ای از گندم احساس تو
آرد شده در دل دستاس تو
خرده‌ی نانی كه ز دستت فتاد
نان وسط سفره‌ی هستی نهاد
شمس بود ذره‌ی در كوی تو
بال گرفت از پر جادوی تو
عرش خدا را كه تویی قائمه
از چه شدی خاك‌نشین فاطمه
منت حق بود كه بر ما رسید
روح تو را بر همه عالم دمید
تا كه نماز تو رقم می‌خورد
حركت افلاك به هم می‌خورد
خیل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای به فدایت همه جان جهان) *

3089
2

شعر حضرت زهرا(س)(ای به فدایت همه جان جهان) ای به فدایت همه جان جهان
خاك رهت سرمه‌ی افلاكیان
وصله‌ی بر جامه‌ی تو جان من
بخیه‌ی آن رشته‌ی ایمان من
دور فلك حلقه‌ی خلخال توست
عرش برین زیر پر و بال توست
لطف تو كز عالم بالا رسید
مائده بر مادر عیسی رسید
پاسخ «أنّی لكِ هذا» تویی
نزد خداوند تعالی تویی
خانه‌ی تو حسرت جنت شده
مائده از مطبخ تو آمده
خوشه‌ای از گندم احساس تو
آرد شده در دل دستاس تو
خرده‌ی نانی كه ز دستت فتاد
نان وسط سفره‌ی هستی نهاد
شمس بود ذره‌ی در كوی تو
بال گرفت از پر جادوی تو
عرش خدا را كه تویی قائمه
از چه شدی خاك‌نشین فاطمه
منت حق بود كه بر ما رسید
روح تو را بر همه عالم دمید
تا كه نماز تو رقم می‌خورد
حركت افلاك به هم می‌خورد
خیل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام) *

2387

شعر حضرت زهرا(س)(مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام) مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام
به نقطه نقطه‏ی خاکت ز ما سلام، سلام!
اگر چه ساکت و آرام می‏رسی به نظر
دلی نمانده که گیرد به یاد تو، آرام
مزار چار امامی و، شهر پنج تنی
ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام
چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی
که بر طواف حریم تو، بسته دل احرام
سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم
به حرمت سخنم، انبیا کنند قیام
دوای درد دو عالم، ز گرد صحرایی
سلام بر تو! که آرامگاه زهرایی
شرار غم ز وجودم زبانه می‏گیرد
ز گریه، مرغ دلم آب و دانه می‏گیرد
نه آرزوی بهشتم بود، نه شوق وطن
دلم به یاد مدینه بهانه می‏گیرد
ز هر نشانه گذر کرده، با هزار نگاه
سراغ از آن حرم بی‏نشانه می‏گیرد
سلام باد به شهری که نا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(امان بده،نده معجر به دست غیرت باد) *

2191

شعر حضرت زهرا(س)(امان بده،نده معجر به دست غیرت باد) امان بده،نده معجر به دست غیرت باد
چرا که صبر خدا را به باد خواهی داد
هبوط قطره ی اشکت مدینه را لرزاند
هزار رعشه به ارکان آسمان افتاد
بیا دوباره بزرگی کن و صبوری کن
بیا و رحم کن آخر به این خراب آباد
دل شکسته ی خود را نزن الهه ی عشق
به آب های خروشان هر چه باداباد
به جان محسن مان سوی خانه ات برگرد
سفارشات نبی را نبر دمی از یاد
ببین که مرد و زن شهر پنبه در گوش اند
در این مدینه به جایی نمی رسد فریاد!

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(همه گفتندکه بارانی وحزن انگیزی) *

2105

شعر حضرت زهرا(س)(همه گفتندکه بارانی وحزن انگیزی) همه گفتندکه بارانی وحزن انگیزی
بازبااین همه سرسبزترین پاییزی
آه ازدردمکش، آینه ام رامشکن
روبروی توبه جزشرم ندارم چیزی
آه،پروانه ی پرسوخته ام همچون شمع
پای من آب شدی بازنمی پرهیزی
توخودت بی خبری حلقه به حلقه اشکت
تاشودقاتل من ساخته حلق آویزی
من نه ماهم که به هررفتن وهرآمدنم
مثل دریایی،می افتی وبرمی خیزی
کوه امیدمراباپراین پلک کبود
گاه میسازی وناگاه به هم می ریزی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بعدتوگشته درپریشانی) *

2112

شعر حضرت زهرا(س)(بعدتوگشته درپریشانی) بعدتوگشته درپریشانی
آسمانم همیشه بارانی
ای ستون دل علی بی تو
رفته این خانه روبه ویرانی
باغ هجده بهارزندگی ات
چقدرزودشدزمستانی
تورسیدی به ساحلی آرام
من به این لحظه های طوفانی
سوره کوثرم،سرقبرت
کارمن گشته فاتحه خوانی
ای رهایی دهنده ازآتش
دل من راچرابسوزانی؟
این همه می زنم صدات اما
تومرالحظه ای نمی خوانی
سخت سردرگمم بگو چه کنم
بین این کوچه های حیرانی
منم صدهزاردرددلم
توئی ویک مزارپنهانی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر حضرت زهرا(س)-(ما عمر خويش وقف خرابات كرده ايم) * وحید قاسمی

3124

شعر حضرت زهرا(س)-(ما عمر خويش وقف خرابات كرده ايم) ما عمر خويش وقف خرابات كرده ايم
از لطف باده كسب كمالات كرده ايم
با ميگسارها همه شب تا دم سحر
با خالق يگانه مناجات كرده ايم
يارب به كوه طور نرفتيم،چون تو را
در روضه ي رقيه ملاقات كرده ايم
معراج ما مجالس سالار زينب است
با بال گريه سير سماوات كرده ايم
با اين لباس نوكري ظاهرا سياه!
بر مردم زمانه مباهات كرده ايم
ما رقص زير تيغ غمش را هزار بار
با لطمه هاي هروله اثبات كرده ايم
دل را به جرم حب علي،با همين دو دست
بالاي دار عشق مجازات كرده ايم
شكر خدا كه ما ز ازل اين دو چشم را
نذر عزاي مادر سادات كرده ايم

شاعر : وحید قاسمی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند) *

2670
2

شعر حضرت زهرا(س)(نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند) نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند
باید بساط غسل کسی را به پا کند
حیدر بنا نداشت که بی فاطمه شود
اما بناست خانه قبری بنا کند
با گریه کار غسل خودش را شروع کرد
باید که مثل شمع نباید صدا کند
بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش
وقتش رسیده فاطمه را رو نما کند
هر عضو شستشوش یکی را ز هوش برد
مانده علی چه با جگر بچه ها کند
دستش کجا رسید که دادش بلند شد
مجبور شد که کار خودش را رها کند
مانده که گرم شستن زخم تنش شود
یا فکر جابجا شدن دنده را کند
زهرا چه راحت است و علی پر جراحت است
دنیا نخواست با جگرش خوب تا کند

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این قدربین رفتن وماندن نمان بمان) *

2204

شعر حضرت زهرا(س)(این قدربین رفتن وماندن نمان بمان) این قدربین رفتن وماندن نمان بمان
پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان
خورشیدمن به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطراین آسمان بمان
مهمان نه بهارعلی پامکش زباغ
نیلوفر امانتی ِ باغبان بمان
ای دل شکسته آه توماراشکسته است
ای پرشکسته پرمکش ازآشیان بمان
دیگرمحل به عرض سلامم نمی دهند
ای هم نشین این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان
روی مرااگر به زمین می زنی بزن
اما بیا بخاطراین کودکان بمان
درکارخیرحاجت هیچ استخاره نیست
اینقدر بین رفتن وماندن نمان بمان

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(یک خانه در این شهر، دیگر "در " ندارد) *

2222

شعر حضرت زهرا(س)(یک خانه در این شهر، دیگر "در " ندارد) یک خانه در این شهر، دیگر "در " ندارد
دیگر مدینه، عطرِ نیلوفر ندارد
آهسته و نم نم ببار ای ابر... امشب
اشکی برای شست و شو، حیدر ندارد
آن جا که باید دل ز دریا شست، این جاست
این جا که چشمانش رمق دیگر ندارد
آرام تر ای کودکانم! تا نفهمند
این که حسین بنِ علی، مادر ندارد
البتّه از گیسوی خاک آلودِ زینب
خواهند فهمید او نوازش گر ندارد
باران، تمامِ کوچه را شسته حسن جان!
دیگر نشانِ خون و خاکستر ندارد
بعد از تو زهرا! در دهان ها خواهد افتاد:
قرآنِ ناطق، سوره ی کوثر ندارد
ای کاش می مُردم! نمی دیدید بر "تن"
بابایتان "سر" دارد و "همسر" ندارد

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ما را غبار چادر زهرا کشیده اند) *

4366
1

شعر حضرت زهرا(س)(ما را غبار چادر زهرا کشیده اند) ما را غبار چادر زهرا کشیده اند
از عاشقان حضرت مولا کشیده اند
در عاقبت که محشر و روز جزا بود
ما را کنار حضرت سقا کشیده اند
از ان تگاه مست اقاقی به مشک خود
ما را غمین و غرق به دریا کشیده اند
وقتی که از بلندی مرکب پرید و رفت
ما را حزین ز ناله ی صحرا کشیده اند
ما را به پیروی ز امام غریبمان
چون کشتی شکسته و تنها کشیده اند
هر کس به پای کار خودش رنگ و بو دهد
ما را به رنگ گنبد خضرا کشیده اند
گر عاقلان و جمله فقیهان به جنتند
ما را ز جزو روضه ی فردا کشیده اند
از بس ز داغ کرب و بلا گریه کرده ایم
ما را کنار گنبد غمها کشیده اند

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آفریدند تو را مادر عالم باشی) *

2252

شعر حضرت زهرا(س)(آفریدند تو را مادر عالم باشی) آفریدند تو را مادر عالم باشی
آفریدند تو را تا که مقدم باشی
آفریدند تو را پیش تر از هرچه که هست
تا که محبوبه ی حق باشی و اعظم باشی
آفریدند تو را نور دهی چون خورشید
مایه ی روشنی عالم و آدم باشی
آفریدند تو را پاک تر از حور و ملک
که تو پاکیزه تر از حضرت مریم باشی
اسوه ی ناله و اشک و غم و دردی زهرا
که تو مظلومه ترین بانوی عالم باشی
یثرب از گریه ی تو یک شب آرام ندید
لحظه ای بود مگر فاطمه بی غم باشی ؟
به کبودی تو سوگند محبان توایم
تو دعا گوی اهالی محرم باشی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مگر ز داغ پیمبر چقدر میگُذَرد) *

2241

شعر حضرت زهرا(س)(مگر ز داغ پیمبر چقدر میگُذَرد) مرا ببین و برای سفر شتاب مکن

بیا و بر سر من خانه را خراب مکن

تمام حرف دلت را غروب با من گفت

و شرح سرخیه خود را چه خوب با من گفت

حضور ساده ی احساس عشق بودی تو

مدار چرخش دستاس عشق بودی تو

غمت چو دانه که فردا جوانه خواهد زد

هزار مرتبه ام تازیانه خواهد زد

هنوز هم به شفایت امید دارم من

میان شام عزا شام عید دارم من

قبول مکن که ز تنهاییم خبر داری

دلم به همره تو رفت همسفر داری

مگر ز داغ پیمبر چقدر میگُذَرد
که باغ سبز تو را این شب خزان ببرد
مگر قرار نشد غمگسار من باشی
میان معرکه ها ذوالفقار من باشی
مگر نه قبل ورودم قیام میکردی
و گاه پیشتر از من سلام میکردی
ز جای خیز جواب سلام میخواهم
نگاه ن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(درب وا شد و به گوش همه) *

2297

شعر حضرت زهرا(س)(درب وا شد و به گوش همه) درب وا شد و به گوش همه
تق ترقهای استخوان آمد
مادرم فرصت دفاع نداشت
پشت هم ضربه ناگهان آمد
شعله بالا گرفت و انگاری
مادرم بین شعله ها میسوخت
میخ هم داشت مادر من را
لای دیوار و در به هم میدوخت
و صدایی شکستنی در گوش
بند بند پدر زهم بگسست
فضه فریاد زد : گمانم که
فاطمه بار شیشه اش بشکست
پدرم گفت اینچنین با این
دل رنجور تا مکن زهرا
این قدر پیش چشمهای علی
کفنت را جدا مکن زهرا
حالتان خوب نیست کدبانو
نان چرا می پزی عزیز دلم؟
حین برخاستن ز بستر خود
لب چرا می گزی عزیز دلم؟
تو که خوردی زمین به خود گفتم
مرد خیبر چه بی زره شده است
معجـرت را بگیر... می دانم
گیسوانت گره گره شده است
معجـرت را بگیر می دانم
مثل ی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بی بی سلام شعر نوشتم برای تو) *

2539

شعر حضرت زهرا(س)(بی بی سلام شعر نوشتم برای تو) بی بی سلام شعر نوشتم برای تو
باید دوباره پر بزنم در هوای تو
اینجا اگر چه که همه با من غریبه اند
شکر خدا که من شده ام آشنای تو
خوشحالی توباعث خوشحالی خداست
یا فاطمه رضای خدا در رضای تو
خیلی شباهت است میان تو و پدر
قربان این جمال پیمبر نمای تو
ای بضعه ی نبی کلماتم چه کوچکند
وقتی پدر گشوده زبان در ثنای تو
یکروز روی عرش و یکروز روی فرش
جبریل راه میرود از رد پای او
یعنی خدا یکی است و زهرای ما یکی
یعنی نیامده است به دنیا دوتای تو
چندین هزار هاجر ومریم از این قبیل
باید شوند ریزه خور سفره های تو
ای مظهر نجابت و عصمت به هر زمان
حتی فرشته هم نشنیده صدای تو
در کربلاست زینب والا مقام که
دارد که در می آورد

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(نشسته اند همه در کمین ... تو را بزنند) *

2344

شعر حضرت زهرا(س)(نشسته اند همه در کمین ... تو را بزنند) نشسته اند همه در کمین ... تو را بزنند
نگاه کن ، بنگر ..و .. ببین !... تو را بزنند
تعجب است همه با علی جدل دارند ؛
به کینه های قدیم آن و این ، تو را بزنند
زیاد کار بدی نیست ؟ پیش چشم همه
همین که حمله کنند و ... همین تو را بزنند ؟؟
چگونه شرم نکردند و رویشان می شد !!؟
علی نگاه کند ... اینچنین تو را بزنند !!!؟
بهانه ای که ندارند لاجرم باید
گره زنند به دستان دین .. تو را بزنند
نگفت با خودش این را حسن که می بیند ؛
کنار خانه یتان بر زمین تو را بزنند
خدا به خیر کند این لگد زدن ها را
قرار بود که بد تر از این تو را بزنند
شاعر: مجتبي كرمي

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(سلام روضه خوان را گریه کردم) *

2443

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(سلام روضه خوان را گریه کردم) سلام روضه خوان را گریه کردم
زمین را ، آسمان را گریه کردم
مدینه رفتم و دیدم همانجا
در و دیوارتان را گریه کردم
شنیدم گفته شد مادر نداری
غم تازه جوان را گریه کردم
گرفتم شال مشکی را به چشم و
قنوت نیمه جان را گریه کردم
به صورت می زدم سیلی و ماه
به رنگ ارغوان را گریه کردم
به روی سینه جای زخم ماند و
عبور کاروان را گریه کردم
نفس ها را به سختی می شمارم
شکست استخوان را گریه کردم
به یک یا فاطمه قلبم شکست و
سلام روضه خوان را گریه کردم
شاعر: وحيد محمدي

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مادر گیتی نزاید همچو زهرا دختری) *

3643
2

شعر حضرت زهرا(س)(مادر گیتی نزاید همچو زهرا دختری) مادر گیتی نزاید همچو زهرا دختری
دختری که می کند بر کل زنها سروری
چشم گیتی تا ابد هرگز نبیند همچو او
دختری کو که کند در حق بابا مادری
در رثایش بس بود اینکه اگر زهرا نبود
نه فلک بود و نه حیدر بود و نه پیغمبری
خلقت عالم طفیل خلقت زهرا بود
بانویی که باشد از هر رجس و هر زشتی بری
بسکه دارد منزلت در پیشگاه خالقش
قبطه دارند بر مقامش جن و حوری و پری
می زند بوسه به دستش حضرت ختمی رسل
وه چه زیبا حالتی و وه چه زیبا منظری
گاه قامت بستنش در بین محراب نماز
فاش می گویم کند او از خدایش دلبری
شاهکار دست خالق بی گمان زهرا بود
محشری که می کند در صبح محشر محشری
حتم دارد که پیمبر هیچ گه باور نداشت
که ببیند روی زهرا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت) *

1983

شعر حضرت زهرا(س)(قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت) قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت
تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت
نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم
خدا دلم به مسیر محبتت انداخت
زمین نبود ولی صد هزار مرتبه شکر
مرا میان حریم ولایتت انداخت
در آن زمان که گدایی نبود و دست عطا
کرم،عنایت و احسان به عادتت انداخت
سخن نبود و زبانی نبود و فهمیدم
که عشق بین زبان ها حکایتت انداخت
دلیل بود و نبود جهان توان فهمید
نگاه مختصری گر به خلقتت انداخت
تو بیکرانه ترین بحر معرفت هستی
نمی توان نظری بر نهایتت انداخت
به رنج شانه زدی گیسوان زینب (س) را
چقدر دست شکسته به زحمتت انداخت
هزار آیه ی((تَبَّت یدا...))برآن گرگی
که جای پنجه ی خود را به صورتت انداخت
نسیم چشم ترم را غ

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رسيد لحظه ي غسل گل جوان علي) *

2790

شعر حضرت زهرا(س)(رسيد لحظه ي غسل گل جوان علي) رسيد لحظه ي غسل گل جوان علي
چه تازه گشته دوباره غم نهان علي
خدا نمانده تواني به بازوان علي
و خيره مانده به تابوت ديدگان علي
آه، داغ عظيميست ميان جان علي
دوباره مثل نبردش به رمز يازهرا
مدد زحق گرفت و بلند شد از جا
براي غسل عزيزش رفت ولي تنها
خداكند كه نميرد علي از اين غمها
قيامتي شده برپا به آشيان علي
به فاطمه نظري كرد و گفت بسم ا...
ز ديده اشك روان كرد و گفت بسم ا
و بغض خود به گلو كرد و گفت بسم ا.
شروع به شستن او كرد و گفت بسم ا.
سيه شد از غم ان لحظه آسمان علي
خدا كند كه نبيند شكسته پهلويش
و رد مانده به جا روي دست و بازويش
و لخته خون ميان سپيدي مويش
خدا كند كه نبيند كبودي رويش
و زخم سينه كه گر

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد