درد یک شب بر علی تاثیر کرد
گریه ی مردانه اش تغییر کرد
پیش از آن آهسته می نالید او
لیک وقتی که ورم را دید او
دست از غسل بدن برداشته
سر به دیوار فغان بگذاشته
گشت بی طاقت وجود عاشقش
عرش را لرزاند سوز هق هقش
زیر لب می گفت دستش بشکند
آنکه بر بازوی پاکت ضربه زد
من بمیرم بهر تو اصل عفاف
کاین چنین آزرده گشتی از غلاف
حال دانستم که روی اطهرت
از چه می پوشانده ای از شوهرت
ای به راه غاشقی افروخته
از چه آخر گونه هایت سوخته
تا ابد شیدا و مدهوش توام
در غم خونابه ی گوش توأم
همچنان فریاد می زد مرتضی
از جفای مردمان بی وفا
بود "اسما" شاهد این واقعه
دید اوج تلخی این فاجعه
گفت با حیدر امیرالمومنین
از چه رو بی تاب گ
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 08:12
- نوشته شده توسط
- یحیی