شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(درد یک شب بر علی تاثیر کرد) *

2330

شعر حضرت زهرا(س)(درد یک شب بر علی تاثیر کرد) درد یک شب بر علی تاثیر کرد
گریه ی مردانه اش تغییر کرد
پیش از آن آهسته می نالید او
لیک وقتی که ورم را دید او
دست از غسل بدن برداشته
سر به دیوار فغان بگذاشته
گشت بی طاقت وجود عاشقش
عرش را لرزاند سوز هق هقش
زیر لب می گفت دستش بشکند
آنکه بر بازوی پاکت ضربه زد
من بمیرم بهر تو اصل عفاف
کاین چنین آزرده گشتی از غلاف
حال دانستم که روی اطهرت
از چه می پوشانده ای از شوهرت
ای به راه غاشقی افروخته
از چه آخر گونه هایت سوخته
تا ابد شیدا و مدهوش توام
در غم خونابه ی گوش توأم
همچنان فریاد می زد مرتضی
از جفای مردمان بی وفا
بود "اسما" شاهد این واقعه
دید اوج تلخی این فاجعه
گفت با حیدر امیرالمومنین
از چه رو بی تاب گ

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره کوچه و عابر و باز هم در ،دیوار) *

2758

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره کوچه و عابر و باز هم در ،دیوار) دوباره کوچه و عابر و باز هم در ،دیوار
گذاشت باز به پهلوی آسمان ،سر، دیوار
زنی که یکطرف ماجراست باید فهمید
که آمده است به یک جنگ نا برابر ،دیوار
وخشت خشت به جنگ توآمده بی بی جان
نگاه کن که چگونه کشیده خنجر، دیوار
بیا که حادثه تا پشت درب خانه رسیده است
و پیش دیده ی مولا گرفته سنگر، دیوار
و در محاصره افتاد زن،می بینم
که یکطرف در و آتش و سمت دیگر ،دیوار
چقدر کرببلا زود اتفاق افناده است
که مثل شمر نشسته است پیش مادر،دیوار
هزار سال گذشته است اگر چه از آن ایام
که بوی سوخته چادر می آید از هر ،دیوار
شاعر: نادر حسيني

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست) *

2834
2

شعر حضرت زهرا(س)(صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست) صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست
گریه در روضۀ او مسلک عرفانی ماست
ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم
غربتش علت این گریۀ طولانی ماست
هر کسی در پی دارو و دوا می گردد
نمک روضۀ او نسخۀ درمانی ماست
هرکسی رخت عزا کرده به تن می داند
که چنین پیرهنی علّت سلطانی ماست
لعن بر قاتل صدیقۀ کبری بی شک
مُهر تأیید و قبولی مسلمانی ماست
روضه خوان ، روضۀ دیوار و در و کوچه نخوان
سر شکستن سند غیرت ایرانی ماست
شاعر: محسن مهدوي

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(در فاطميّه هاي خدا سينه مي زني) *

2547

شعر حضرت زهرا(س)(در فاطميّه هاي خدا سينه مي زني) در فاطميّه هاي خدا سينه مي زني
با روضه هاي اهل كِسا سينه مي زني
هر روز و شب براي غريبيِّ مادرت
يا گريه ميكني تو و يا سينه مي زني
تا اينكه در كنار شما سينه زن شويم
آقا بگو به ما ، تو كجا سينه مي زني؟
صاحب عزاي مادر پهلو شكسته اي
پس درب هيئتيّ و جدا سينه مي زني
از كوچه ي مدينه و از درب سوخته
تا خيمه گاه كرب و بلا سينه مي زني
از بوي خانه ي شهداء حدس مي زنم
آقا بهشت با شهداء سينه مي زني
تا اينكه مستجاب شود گريه هاي تو
بعد از نماز و بعد دعا ، سينه مي زني
خيلي ضمير فرد مخاطب به كار رفت
اصلاح ميكنم كه: شما سينه مي زني
حالاكه ما(اسير)همان كوچه ها شديم
معلوم مي شود كه چرا سينه مي زني
شاعر: حميد رمي

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(امان نداد سقیفه به چشم های ترت) *

3144

شعر حضرت زهرا(س)(امان نداد سقیفه به چشم های ترت) امان نداد سقیفه به چشم های ترت
هنوز خشک نشد در کفن تن پدرت
هنوز میوه ی اشک تو کال بود ولی
که خواستند ببینند باغ بی ثمرت
برای امر خلافت شروع شد قصه
بساط هیزم و آتش نشست پشت درت
((به روی سینه ی تو جای بوسه ی میخ است))
و خنده کرد عدو بر شکستن کمرت
نیاز بود که طفلت بزرگتر باشد
اگر که خواست میان بلا شود سپرت
به جای ظلمت خانه فروغ بود ای کاش
تمام قصه ی کوچه دروغ بود ای کاش
شاعر: مجتبي فلاح نيا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(پیچیده است عطرِ نسیمی سرخ در لابه لای زلفِ پریشانش) *

2254

شعر حضرت زهرا(س)(پیچیده است عطرِ نسیمی سرخ در لابه لای زلفِ پریشانش) پیچیده است عطرِ نسیمی سرخ در لابه لای زلفِ پریشانش
در خانه ای که یاس و تبر دیده بانو به لب رسیده دگر جانش
بانوی خانه ،همسرِ "مظلوم" است بانوی خانه، مادرِ "عطشان" است
بانوی خانه ای ست که خلقت هم تا روزِ حشر، مست و غزلخوانش
با دستهای مادری اش، دستاس میچرخد و کمال می یابد...نه!
دستاس نه! تمامِ جهان گویی چرخیده با عنایتِ دستانش
خیرِ وسیعِ هردو جهان، زهراست قدّیسه ای به پایه ی پیغمبر
آیاتِ دهر، محوِ کراماتش شیرِ خداست قاریِ قرآنش
هرچند قدرِ عهدِ عقیقش را نشناختند قومِ نمک نشناس
حتّی که بدترین زنِ همسایه بر سفره ی دعا شده مهمانش
زهرا شنیدنیست در این عالم ناموسِ حق،نیامده در چشمی
حالا بسنج ضربه ی سیل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(نشسته بود کنار دری ترک خورده) *

2301

شعر حضرت زهرا(س)(نشسته بود کنار دری ترک خورده) نشسته بود کنار دری ترک خورده
دری زدوده آتش تمام لک خورده
مرور خاطره ها را برای خود میکرد
به زخم قلب غریبه کمی نمک خورده
نگاه خیره او با گلایه از این که
چرا به قامت این در،چرا کتک خورده
همیشه پیش دو چشمش به حال تصویر است
حرارتی که به بالین شاپرک خورده
و راز مادر و کودک،دوشنبه بعد از ظهر
و رد ضربۀ یک پنجه روی فک خورده
و پیش بینی این ضربه را نمیکرده
به وصف حادثه از ضاربش کلک خورده
تمام حادثه ها را مرور باید کرد
بشین به پای همین در، در ترک خورده
شاعر:مهدی مومنی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بابا کجا بردی تو دیشب مادرم را) *

2796

شعر حضرت زهرا(س)(بابا کجا بردی تو دیشب مادرم را) بابا کجا بردی تو دیشب مادرم را
دیگر به دامان که بگذارم سرم را
هق هق مکن بابا دلم آتش بگیرد
بابا الهی دخترت زینب بمیرد
زانو بغل منما سرشکت را مپوشان
از دخترت دیگر تو اشکت را مپوشان
از بسکه امشب شانه ات لرزیده بابا
بر حال تو دردانه ات ترسیده بابا
زینب تحمل گر کند هجران مادر
هرگز ندارد طاقت بغض تو حیدر
بغض گلویت کار من دشوار کرده
قلبم دوباره یاد آن مسمار کرده
بابا خودم دیدم که با آوای دردی
با گریه خون روی در را پاک کردی
بابا حسن را درد سختی چیره گشته
چندیست سوی درب خانه خیره گشته
بابا ترا بر حق عشق و صبر مادر
زائر کن امشب دخترت بر قبر مادر
بابا چو زهرا مادر خود بی کسم من
بهر حسین غمزده دلواپسم من

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بَـر دَر مَزَن بــه رويِ تو دَر وا نمي كنند ) *

2124

شعر حضرت زهرا(س)(بَـر دَر مَزَن بــه رويِ تو دَر  وا نمي كنند     ) بَـر دَر مَزَن بــه رويِ تو دَر وا نمي كنند
چيزي مگو ، كه با تو مدارا نمي كنند
اينها كه ساكتند و فقط بُهت كرده اند
هــرگز بـه پايِ حقّ تـو امضا نمي كنند
نزديكشان مَـرو كه فـدك را طلب كني
اينهـا ، خدا و مذهب و معنا نمي كنند
سيلي زدن به رويِ تو را دشت كرده اند
ديگـر ز اشكِ فاطمـه پَــروا نمي كنند
جـانِ عـلي ، كمي زِ درِ خـانه دور شـو
بيهوده شعله اين همه برپا نمي كنند
تـا داغِ سخـتِ مرگِ تــو را بر دلم نَـهَنـد
كاري به جز سكوت و تماشا نمي كنند
دشنام مي دهند ، تو خود را عقب بِكِش
شرم از حديثِ « امِّ ابيها » نمي كنند
خواندم ز چشمشان كه به فكر شكستَنَند
بــا سنگ و چوب فكر مداوا نمي كنند
شاعر : ياسر

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(نخواستند که باشی در آخر این راه) *

2232

شعر حضرت زهرا(س)(نخواستند که باشی در آخر این راه) نخواستند که باشی در آخر این راه
چقدر بود زمان خوشیمان کوتاه
نبود دست خودم دست من به بازو خورد
ودید موقع غسل تو لکه خون سیاه
گرفت بغض گلوی مرا و داد زدم
خدا،خدا،خدا،خدا،خدا،خدایا،آه
تمام عشق،عزیزم،خدا نگهدارت
به عزت وشرف لا اله الا الله
شاعر: مجتبي فلاح نيا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بیا مخواه که خانه پر اضطراب شود) *

2484

شعر حضرت زهرا(س)(بیا مخواه که خانه پر اضطراب شود) بیا مخواه که خانه پر اضطراب شود
تمام خانه پر از سایه ی عذاب شود
خدا کند که بمیرد هر آنکه باعث شد
علی ز شرم زنش قطره قطره آب شود
هزار لعنت ونفرین بر آنکه باعث شد
تمام زخم تنت پر زالتهاب شود
چه موجب است عزیزم رخ تو پشت نقاب
سلام حیدرت حتی که بی جواب شود
چرا قنوت نماز تو فوت تعجیلی ست
و وای من که دعای تو مستجاب شود
نبود دست خودم گریه هایم وآهم
بمان که فاطمه من از تو عذر میخواهم
شاعر: مجتبي فلاح نيا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خسوف کرده چرا بی بهانه خورشید) *

1935

شعر حضرت زهرا(س)(خسوف کرده چرا بی بهانه خورشید) خسوف کرده چرا بی بهانه خورشید
نشسته از چه دگر کنج خانه خورشید
گرفته لرزو ندارد زبانه خورشید
عرق کند بچکد دانه دانه خورشید
وجای پنجه سرما گرفته گرمایش
چنان که ماه نتابد دگر به شبهایش
گرفته راه عبور نسیم را دیوار
رهانمی کند اورا ززجه ها دیوار
حرارت آمدوهمدست گشته تادیوار
به قامتش بنشاند نشانه ها دیوار
طراوت از پس آنلحظه بود تنها ماند
شمیم،بعد نسیمش همیشه آنجا ماند
چه قصه که نگفتند،مانده در کوچه
ووارثان غمش را نشانده در کوچه
چه روضه هاکه نخواندند،مانده درکوچه
وجبرئیل خودش رارسانده در کوچه
امانتی پیمبرنشسته روی زمین
خدا چه امده بر قلب مرتضای امین
شاعر:مهدی مومنی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای) *

2399

شعر حضرت زهرا(س)(فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای) فصلت رسیـده ای گل مـن بو گرفته ای
دیگـر چـرا تـو دست ، به پهلو گرفته ای؟
هنگام پا شدن به خـودت زحمتی نـده
دوش حسـن که هست تـو زانو گرفته ای؟
گیسـوی زینبـت چقَـدَر نـامنظم است
دستت به جای شانـه بـه بـازو گرفته ای؟
تا اینکه همسر تو نفهمـد قدت خم است
هرگـه بـه منـزل آمـده جارو گرفته ای
حیدر شده مثال همان کـور مستمنـد؟
معجـر به سـر زدی و از او رو گرفته ای؟
مادر بیا و روی خودت را نشـان بـده
حیدر چه کرده نـور خود از او گرفته ای؟
دستت به حق اشک حسن بشکند عمـر
از دیـدگـان مـادر مـن سـو گرفته ای
حالا به امر حق که غلاف است ذوالفقار
بر گل تو چنـگ می زنی و رو گرفته ای؟
محسن اگـر دعـا کنـی و آیـد آن عزیز
ب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(هرگاه که میکنم نگاهت بانو) *

2398

شعر حضرت زهرا(س)(هرگاه که میکنم نگاهت بانو) هرگاه که میکنم نگاهت بانو
میخواهم از آهِ گاه گاهت بانو:
"روزی نرسد جدایی افتد بینِ
دستِ من و چادرِ سیاهت بانو"
-------------------------------------
داغِ دلتان ز دردناکی پیداست
روحِ سخنانتان ز پاکی پیداست
ما فلسفه ی حجاب را فهمیدیم
این فلسفه در چادرِ خاکی پیداست
-------------------------------------
-زخمِ توندیده- جان به سَر خواهد شد
روزی که ببیند چه خبر خواهد شد؟!
"پهلوی" تو را ندید و اینگونه شکست
"پهلوی" تو،دل، شکسته تر خواهد شد
-------------------------------------
ای ذکرِ لبانِ عشق، زهرا زهرا!
سرچشمه ی نورِ آسمانها: زهرا!
در جنگِ همیشگیِّ حق با باطل
رمزِ عملیاتِ علی : "یا زهرا"
-----------

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(می کشد باز این فرشته چادر باران به سر) *

2384

شعر حضرت زهرا(س)(می کشد باز این فرشته چادر باران به سر) می کشد باز این فرشته چادر باران به سر
تا بگیرد بار دیگر نیمه شب قران به سر
جبرییل از بال خود می گسترد سجاده ای
زیر پای این دعای بیقرار و جان به سر
شهر در خواب است باید بی صدا تر اشک ریخت
فکر بیداری ندارد غفلت دوران به سر
ای پری ! از گریه هایت قوم دیوان خسته اند
پر بگیر از این زمین وحشی توفان به سر !
نه ... خدایت بیش ازین گریان نمی خواهد تو را
عهد خود را برده ای با صبر و با ایمان به سر
آه ! امشب در دعاهایت بگو " عجل وفات "
تا بیاید قصه ی این رنج بی پایان به سر
غم مخور پنهانیِ خاک تورا تا روز حشر
خاک حسرت می کند ذریه ی انسان به سر
از هم اکنون عرشیان تسلیت گو برده اند
سوی حیدر خنچه ی یاسین و الرح

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اگر آن روز پشتِ در، گل یاس) *

2019

شعر حضرت زهرا(س)(اگر آن روز پشتِ در، گل یاس) اگر آن روز پشتِ در، گل یاس
ندا میداد یا عباس...عباس.
سراپا غُرّشِ شمشیر میشد
همان یکتای بی همتایِ احساس
نه دیگر بغضِ بسته بودن دست
و قلبی زخمی از سیلیِ یک مست
نه دیگر دختری اُم المصائب
و دلشوره، که مادر تا سحر هست؟.
ادب را قطره قطره آب میکرد
به جبرانِ لبی بیتاب میکرد.
شاعر : مستعان

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خوردیم زمین و آسمان گم کردیم) *

2749

شعر حضرت زهرا(س)(خوردیم زمین و آسمان گم کردیم) خوردیم زمین و آسمان گم کردیم
در عالم خاک ، بوی جان گم کردیم
قبر تو نه ، می خورم به قرآن سوگند
ما " قدر " تو را در این جهان گم کردیم
درد تو فدک نه ، درد تو ما هستیم
مایی که برای غم مهیا هستیم
هر روز نمک به زخم تو می پاشیم
ما شیعه ی حضرت تو آیا هستیم ؟!
افسرده دلیم و نی لبک می خواهیم
در سینه ، دلی َترَک َترَک می خواهیم
از فاطمه ما نه فصلی از بیداری
از فاطمه ، فصلی از فدک می خواهیم
من عاشق روضه ام ، ولی زهرایی
با لهجه ی عشق ، با دلی شیدایی
یک روضه که رستخیز " حَوّل حال " است
یک روضه ی سبز و سرخ ، عاشورایی
دیوار و در و فدک ... ، غمی لم داده
پهلوی شکسته ، یک زن افتاده
شد بزم عزا ، شبیه " بیت الاحزا

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم) *

4768
4

شعر حضرت زهرا(س)(ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم) ما بي‌خيال سيلي مادر نمي‌شويم
فارغ ز غصه‌ي گل پرپر نمي‌شويم
هرچند بر مصائب او گريه مي‌کنيم
قادر به درک زخم کبوتر نمي‌شويم
راه ورود بر ملکوت است خانه‌اش
گريه‌کن دري به جز اين در نمي‌شويم
فردا اميدمان به عطاياي فاطمه‌ست
يک‌دم جدا ز معني کوثر نمي‌شويم
در هم بخر تو جمله‌ي مارا، سوا مکن
با شيعيان خوب ما که برابر نمي‌شويم
آيا قبول مي‌کني‌ام گرچه عاصي‌ام
يا لايق نگاه تو آخر نمي‌شويم
شاعر:عادل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خورشیدم وزمان غروبم رسیده است) *

2487

شعر حضرت زهرا(س)(خورشیدم وزمان غروبم رسیده است) خورشیدم وزمان غروبم رسیده است
ابری سیاه هاله به رویم کشیده است
بعداز پدر بلای دو عالم شد ارث من
قسمت به سفره ام غم صد داغ چیده است
روز و شب از غریبی و غم گریه می کنم
اشکم به روی گونه سرخم چکیده است
هرکس عیادتم برسد آه می کشد
معلوم می شود که زمن دل بریده است
شبها زدرد سینه نفس تنگ میشوم
چون پیله درد و غصه تنم را تنیده است
پیش علی قیام من از روی غیرت است
ورنه قد مرا غم بی حد خمیده است
این سهم روز ختم شه ختم الانبیاست
این مزد واجر شاه به خاک آرمیده است
من آن گلم که پای چهل تن به پشت در
از روی شاخ وبرگ تن من دویده است
باور نمی کنید؟ قیامت خدا گواست
زیرا که او به عرش فغانم شنیده است
باور نمی کنید؟

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دربسترم وخسته ام وتاب ندارم) *

2819

شعر حضرت زهرا(س)(دربسترم وخسته ام وتاب ندارم) دربسترم وخسته ام وتاب ندارم
شبها من ازآن ضربه در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه وسیلاب ندارم
با بازوی بشکسته قنوتم شده ناقص
غیر از دل پر آه به محراب ندارم
از شعله چو شمعی شدم و رو به زوالم
جز خون که زسینه رودم آب ندارم
از روی علی بسکه رخ خویش گرفتم
خجلت زده ام چهره شاداب ندارم
در صورت من نقش زپستی و بلندی است
جز روی ورم کرده در این قاب ندارم
از ضربه آن دست نشست ابر به رویم
خاموش شدم هاله مهتاب ندارم
چندی ست نشُسته م تن و قامت طفلان
آخر چه کنم دست بدن ساب ندارم
شاعر: مجتبي صمدي شهاب

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي) *

1880

شعر حضرت زهرا(س)(بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي) بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي
هنگام صبح ، وقت سحر ، خوب مي شوي
اين رو گرفتنت به خدا احتياج نيست
از زخم ها نمانده اثر ، خوب مي شوي
اسم از قرار با پدرت خواهشاً نيار
قبل از نگاه روي پدر خوب مي شوي
اصلا بذار بانوي من راحتت كنم
تو با وجود درد كمر ... خوب مي شوي
با چشم هاي خسته ي تو حرف مي زنم
پلكي بزن ز ديده ي تر خوب مي شوي
دست تو سرد گشته دلم شور مي زند
زهرا ! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي
مسعود يوسف پور

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره هيئت ما در عزاي مادرتان) *

2345
1

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره هيئت ما در عزاي مادرتان) دوباره هيئت ما در عزاي مادرتان
رسيده است به زير كساي مادرتان
ميان ذكر مصيبت عجيب نيست اگر
شنيده ميشود اينجا صداي مادرتان
تمام فاطميه گريه ميكنم اما
خدا گريسته اول براي مادرتان
گرانبها تر از اين چشم ها نداشته ايم
همين دو چشمه زمزم فداي مادرتان
امام عصر ! دل زخم خورده ي ما را
شكسته تر نكن از ماجراي مادرتان
به چشم هاي عزادار ما نمي گويي
كجاست آن حرم با صفاي مادرتان؟
اگر كه قسمت مان نيست لااقل ما را
ببر مدينه ، همان كربلاي مادرتان
شاعر: مسعود يوسف پور

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(می آمد از آن دور و به دستش تبری بود) *

2078

شعر حضرت زهرا(س)(می آمد از آن دور و به دستش تبری بود) می آمد از آن دور و به دستش تبری بود
انگار در آن كوچه خاكی خبری بود
دیری نگذشت از غم خاتم كه زمانه
آبستن پیشامد جانسوز تری بود
ای كاش مسیرت سر آن كوچه نمی خورد
آن كوچه كمین كرده كفتار نری بود
از سرخی سیمای شما فال گرفتم
در فال شما شعله و دیوار و دری بود
بین در و دیوار...علی... گفتی و تاریخ
خود شاهد ترتیب عروج پسری بود
هر لحظه هلالی تر و هر لحظه مدینه..
مبهوت تماشای افول قمری بود
مجروح به دیدار پدر رفتی و آن شب..
فرخنده شبی بود و مبارك سحری بود
بادی به در ختی زد و برگی به هوا برد
بادی كه پی یافتن همسفری بود.
شاعر: علي آمره

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(امّ امامان هدا ای صاحب لوح وقلم) *

2650

شعر حضرت زهرا(س)(امّ امامان هدا ای صاحب لوح وقلم) امّ امامان هدا ای صاحب لوح وقلم
تک ياور شير خدا ای محور اهل حرم
سرچشمه مردانگی تو چشمه ی کوثر شدی
بر احمد مرسل نگر تو مادر ديگر شدی
هم نورحق را نورعین هم دست حق را یاوری
ازمرتضی دل می بری هم برامامان رهبری
ای مادر هستی بیا نفس مرا تهذیب کن
گر ماتورا رنجانده ایم خود ماراتنبیه کن
مارا به دست دیگران جان حسن رسوامکن
حق علی مرتضی پرونده ام را باز مکن
عف از تو می ریزد مرا مادر رها مکن
گنه ما را ببخشا به ابر تار مویی از حسن
دل را پر از احساس کن مارا سگ عباس کن
ما را به حق مرتضی از نوکران خاص کن
دل را زعشقت سیر کن مارا دراین در پير کن
قلاده را با دست خود بر گردنم زنجیر کن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد) *

2756
1

شعر حضرت زهرا(س)(میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد) میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد
صاحب عزای روضه ی بابا شود نشد
میخواست کوچه ای که پر از خشت و سنگ بود
راهی برای رفتن زهرا شود نشد
نا محرمی مقابل و فرزند ارشدش
قامت کشید تا که مهیا شود نشد
فرصت نداد دست حرامی فرشته را
گلبرگ بود و خواست شکوفا شود نشد
افتاده بود مادر و میخواست کودکش
تا مانع هجوم لگد ها شود نشد
زخمی کبود روی دو چشمش نشسته بود
کوشید چشم بی رمقش پا شود نشد
بر خاک میکشید به سختی دو دست را
تا تکه ای جدا شده پیدا شود نشد
از شانه های کودک خود هم کمک گرفت
شاید ز روی خاک کمی پا شود نشد
شاعر : پوریا روح نواز

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) *

2289

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش
هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش
بار بلا و باد مخالف اگر زند
از کف نمی دهم به خدا اختیار خویش
کاری به کس ندارم و ذکرم فقط علیست
مشغول خویش هستم و سرگرم کار خویش
در چشم های تو به جز از خود ندیده ام
عمری بود که گشته ام آئینه دار خویش
چون من کسی تمامیت اش صرف تو نشد
خرج تو کرده ام همه ی اعتبار خویش
با اینکه گوشواره ام افتاد روی خاک
اما نکاستم ز تراز و عیار خویش
این روز ها به روسری ام میکنم طلوع
حائل زدم به جلوه ی *روزی سه بار* خویش
جهریه شد نماز شب استخوان من
هنگام خواب میشنوم انکسار خویش
پیراهن سپید من از باغ رد شده
لاله گرفته پیرهنم در بهار خویش
با هر نفس تمام تن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) *

1923

شعر حضرت زهرا(س)(این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش) این هجمه ها نمی بردم از قرار خویش
هرگز دمی شکسته ندیدم وقار خویش
بار بلا و باد مخالف اگر زند
از کف نمی دهم به خدا اختیار خویش
کاری به کس ندارم و ذکرم فقط علیست
مشغول خویش هستم و سرگرم کار خویش
در چشم های تو به جز از خود ندیده ام
عمری بود که گشته ام آئینه دار خویش
چون من کسی تمامیت اش صرف تو نشد
خرج تو کرده ام همه ی اعتبار خویش
با اینکه گوشواره ام افتاد روی خاک
اما نکاستم ز تراز و عیار خویش
این روز ها به روسری ام میکنم طلوع
حائل زدم به جلوه ی *روزی سه بار* خویش
جهریه شد نماز شب استخوان من
هنگام خواب میشنوم انکسار خویش
پیراهن سپید من از باغ رد شده
لاله گرفته پیرهنم در بهار خویش
با هر نفس تمام تن

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد) *

2457

شعر حضرت زهرا(س)(آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد) آهی ز جنس آه پیمبر کشید و بعد
بر طاق عرش سوره کوثر کشید و بعد
در هیئتی که حضرت زهرا حضور داشت
با اشک یک بهشت کشید و بعد
ما فوق کرسیش که کسی جز علی نبود
تصویر یاس و غنجه پرپر کشید و بعد
چندی گریست ... بال فرشته که پهن شد
پای مرا به مجلس مادر کشید و بعد
اقلیم پای دار خدا بوی خون گرفت
یک پادشاه زخمی و بی سر کشید و بعد
پای همان حسینیه وقتی که گریه کرد
چشمان بی قرار مرا تر کشید و بعد
از شش جهت دل همه ساکنان عرش
تا گنبد طلای حسین پر کشید و بعد
بر روی بوم خویش کنار حریمتان
عکس مرا شبیه کبوتر کشید و بعد
پائین آن نوشت که نقاش لم یزل
امضا ، برای فاطمه ، تاریخ : در ازل

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر حضرت زهرا(س)(تمام شمع وجود تو آب شد مادر) *استاد حاج غلامرضا سازگار

5399
4

شعر حضرت زهرا(س)(تمام شمع وجود تو آب شد مادر) تمام شمع وجود تو آب شد مادر

دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد

بهشت آرزوی ما خراب شد مادر

به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد

که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر

حمایت از پدرم را گناه دانستند

که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر

میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را

دلم به غربت بابا کباب شد مادر

نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت

گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر

به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت

سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر

به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت

پدر کنار مزار تو آب شد مادر

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای شیعه به ناصبی بجای کل کل) *

2713
1

شعر حضرت زهرا(س)(ای شیعه به ناصبی بجای کل کل) ای شیعه به ناصبی بجای کل کل
برگو که عقیده اصل باشد نه عمل
وهابی خــر! بدان که فردا ، محشر
صاحب علی ، است مابقی ول معطل
احمد )صکه دو دست دخترش را بوسید
وز سـینه او بـوی خــدا می بوئیــد
گفتند " فلانیه " حسادت می کرد
تاکــور شود هــرآنکه نتواند دید
شاعر:یاسر حوتی

  • سه شنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد