شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(از ما چه قابل از اَحَد داوَرَت سلام) *

2641

شعر حضرت زهرا(س)(از ما چه قابل از اَحَد داوَرَت سلام) از ما چه قابل از اَحَد داوَرَت سلام
از انبیا و از پدر و شوهرت سلام
از حضرت مسیح بر آن یازده مسیح
وز مریم مقدس بر دخترت سلام
تا صبح روز حشر ز آباء و امهات
پیوسته بر تو و پدر و مادرت سلام
تو کیستی که حضرت جبریل بر پدر
با وحی آرد از طرف داورت سلام
شک نیست اینکه روح تمام پیمبران
آرند روز و شب همه در محضرت سلام
گردد زمام چرخ چو دستاس در کفت
دست خدا! به دست فلک‌گسترت سلام
از روح حوریان همه بر فضه‌ات درود
وز قلب قدسیان همه بر قنبرت سلام
بر زینبین و مکتب ایثار و صبرشان
بر دامن حسین و حسن‌پرورت سلام
تو کیستی که خواجۀ لولاک روز و شب
آرد به امر ذات خدا بر درت سلام
زن می‌کند سلام به شوهر عجیب نیست
گر آورد

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(ازل براي ابد مُلك لا يزالش بود) *

2276

شعر حضرت زهرا(س)(ازل براي ابد مُلك لا يزالش بود) ازل براي ابد مُلك لا يزالش بود
چه فرق مي‌كند آخر كه چند سالش بود؟
حريم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به زير بالش بود
وجود خون خدا را به شير خود پرورد
بزرگ كرب و بلا طفل خردسالش بود
پس از غروب كه خورشيد راه خانه گرفت
چراغ كوچه شب قامت هلالش بود
زمين شبزده را رشك آسمان مي‌كرد
اگر فزون‌تر از آن خطبه‌ها مجالش بود

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اعطای حق به ختم رسل چیست؟ کوثر است) *

2779

شعر حضرت زهرا(س)(اعطای حق به ختم رسل چیست؟ کوثر است) اعطای حق به ختم رسل چیست؟ کوثر است
کوثر وجود اقدس زهرای اطهراست
زهرا یگانه لیله قدری که قدر او
مخفی چو علم غیب خداوند اکبر است
زهرا که نقطه نقطه به دست و جبین او
آثار بوسه های مدام پیمبر است
زهرا که کفو نفس رسول خدا علی است
زهرا که حیدر است چواو،اوچوحیدراست
زهرا که قدر و عزت و جاه و جلال او
از صد هزار مریم عذرا فراتر است
انسیه ای که از ملک و حور و جنّ و انس
هرکس که نیست خاک درش خاک بر سر است
ممدوحه ای که ذات خداوند ذوالجلال
او را به مصحف نبوی مدح گستر است
زهرا علیمه، طاهره، زهره، محدثه
زهرا همان بتول، بتول مطهر است
بر مادرش سلام که حق گویدش سلام
بر شوهرش درود که ساقی کوثر است
این است آن گلی که

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(الا به يمن تو پاينده اقتدار ولايت) *

3313

شعر حضرت زهرا(س)(الا به يمن تو پاينده اقتدار ولايت) الا به يمن تو پاينده اقتدار ولايت
وجود عرشي تو محور و مدار ولايت
جبين و سينه و دست تو بوسه گاه محمد
جلال و شوکت و شأن تو اعتبار ولايت
به اشک چشم تو سبز است باغ عترت و قرآن
ز خون نسل تو سرخ است لاله زار ولايت
تو بر خزان ستم تيره گشته اي که هماره
ز قبر گمشده ات مي دمد بهار ولايت
تو رکن حيدر کرار و استوانه ي حقي
تو آبروي رسالت تو افتخار ولايت
به شهر علم و درش دسترس نبود کسي را
اگر نبود وجود تو در ديار ولايت
به دامن تو شده تربيت امامت و عصمت
ز برگ و بار تو سبز است شاخسار ولايت
تو ماه انجمني در غروب شهر مدينه
تو بامداد اميدي به شام تار ولايت
سلام بر تو که در کوچه هاي شهر مدينه
قدت خميد و کشيدي به د

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(فاطمه روح قیام است، خدا می داند) *

5491
5

شعر حضرت زهرا(س)(فاطمه روح قیام است، خدا می داند) فاطمه روح قیام است، خدا می داند
برترین یار امام است، خدا می داند
فاطمه یك تنه با جبهۀ باطل جنگید
یك علمدار تمام است خدا می داند
گر چه افتاد ز پا، "یا علی"اش ترك نشد
بر لبش ذكر مدام است خدا می داند
او نگهدار خلیل است كه در اوج بلا
آتشش بَرد و سلام است خدا می داند
در جنان جمع اولوالعزم، عنانش دارند
بر درش، خضر غلام است خدا می داند
فاطمه لایَتَناهی ست ولی در ظاهر
محشرش حُسن ختام است خدا می داند
هیئتش باغ بهشت است، نشانش پرچم
عطر سیبش به مشام است خدا می داند
كفوِ مولا علی و ام ابیها زهراست
بر ائمّه همه مام است خدا می داند
هر كه از فاطمیه خطّ ولایت گیرد
هر دو دنیاش به كام است خدا می داند
راه دیندار

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

مدح و شهادت حضرت زهرا(س)(آن رتبه را كه هیچ كسی از ازل نداشت) * مهدی رحیمی زمستان

2767

مدح و شهادت حضرت زهرا(س)(آن رتبه را كه هیچ كسی از ازل نداشت) آن رتبه را كه هیچ كسی از ازل نداشت
زهرا هماره داشت كه چون خود مَثل نداشت
از این جهت شبیه به پروردگار بود
كه اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت
حتی اذانِ حیّ علَی الغربت علی
بی ذكر نام فاطمه خیرالعمل نداشت
شیعه دلش چنین ز غمِ در نمی شكست
مانند مرتضی اگر این خانه یل نداشت
هر چند سومین پسرش را بدون شك
در اوج عرش داشت ولی در بغل نداشت
سوگند می خورم به خود نام فاطمه
زهرا اگر شهید نمی شد اجل نداشت
شاعر:مهدی رحیمی

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای از کرامت تو بلند اختر آفتاب) *

2273

شعر حضرت زهرا(س)(ای از کرامت تو بلند اختر آفتاب) ای از کرامت تو بلند اختر آفتاب
وز ذره در حضور تو کوچکتر آفتاب
خود در حجاب نوری و از شرم چادرت
پوشد درون آتش دل، منظر آفتاب
پیوسته در قلمرو قدر و جلال توست
هر جا کند عبور و برآرد سر آفتاب
گر بنگرد به حُسن تو در چادر خیال
بر سر کشد ز شرم رخت معجر آفتاب
نسل تو اختران سپهرند در زمین
مامت بود قمر، پدر و شوهر آفتاب
هر صبح چون عبور کند از مدینه ات
خواند به احترام، تو را مادر آفتاب
بر خاک راه زائرت، ای دختر رسول
گسترده فرش نور به هر معبر آفتاب
با ذره های نور خود از بام آسمان
ریزد به قبر گمشده ات اختر آفتاب
بالاتر است فضّه ات از اینکه دم به دم
سازد نثار مقدم او گوهر آفتاب
بالله قسم رواست فشاند ز بام چر

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای کرم لحظه لحظه عادت تو) *

3712
1

شعر حضرت زهرا(س)(ای کرم لحظه لحظه عادت تو) ای کرم لحظه لحظه عادت تو
افتخار خدا، عبادت تو
روزها یادواره ات هر روز
لحظه ها لحظة ولادت تو
خانه زاد حریم لم یزلی
روح پیغمبر و روان علی
غیر تو کوثر محمد کیست؟
مادر و دختر محمد کیست؟
ذوالفقار علی به وقت سخن
حیدر حیدر محمد کیست؟
تو به فرزانگان هدف دادی
تو به مردانگی شرف دادی
مریم یازده مسیحایی
خاتم الانبیا سراپایی
رکن رکن تمام ارکانی
فاطمه مادر دو زهرایی
گرچه در پردة حجاب استی
آسمان دو آفتاب استی
ذکر سبّوحیان ترانه توست
چشم قدّوسیان به خانه توست
طایر آسمانی توحید!
قلب پیغمبر آشیانه توست
روح بین دو پهلوی پدری
هم علی هستی هم پیامبری
هر کجا ابر رحمتت بارد
لالة وحی سر برون آرد
مصطفی روز حشر بر سر دس

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اي گمشده در تربت پاکت همه عالم) *

2508
2

شعر حضرت زهرا(س)(اي گمشده در تربت پاکت همه عالم) اي گمشده در تربت پاکت همه عالم
اي دختر ختم رسل اي مادر آدم
منصوره ي افلاک به چشم کره ي خاک
محبوبه ي حق کوثر پيغمبر خاتم
يک نخله ي سرسبز بيابان تو عيسي
يک لاله ي خندان گلستان تو مريم
خاک قدمت آبروي حور و ملايک
فيض نفست روح رسولان مکرم
بر پنج تن پاک حضور تو معرّف
از چار زن خلد وجود تو مقدّم
ميلاد تو ميلاد رسولان الهي
ديدار تو ديدار خداوند دو عالم
تو کيستي اي ام ابيها که حضورت
پيغمبر اسلام به تعظيم شود خم
مرات خداوندي، مرآت سراپا
قرآن رسول ا...، قرآن مجسّم
لبهاي دعا گشته به تهليل تو گويا
ارکان نمازند به تکبير تو محکم
با حُلّه ي احرام تو عصمت شده مُحرم
در کعبه ي تطهير تو عفّت شده مَحرم
در سايه ي ع

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند) *

2704
1

شعر حضرت زهرا(س)(دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند) دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمه‌ی عاشقانه‌ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامه‌ی مشک‌سای من گر بنگارد این رقم
صفحه‌ی روزگار را مملکت ختا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی
دایره‌ی وجود را جنت دل‌گشا کند
منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را
منطقه‌ی حروف را منطقة‌السما کند
شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنی من ار جلوه‌ی دلربا کند
نظم برد بدین نسق از دم عیسوی سبق
خاصه دمی‌ که از مسیحانفسی ثنا کند
وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟
فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟) *

2972
3

شعر حضرت زهرا(س)(در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟) در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟
جایی که نبی گفت «فداها» چه بگویم؟
مـن کمتـرم از قطــرۀ افتـادۀ به دریا
در وصف تو ای مـادر دریا چـه بگویم؟
جایـی کـه علـی شـد ز جلالت متحیر
من کیستم ای هستی مولا؟ چه بگویم؟
مـدح تـو نـه گفتـن، نه نگفتن، نتوانم
مانـدم متحیـر بـه خـدا، تا چه بگویم؟
مـن بنـدۀ بــی‌قدرم و تـو لیلۀ قدری
ای قدر تو از قـدر من اولا، چه بگویم؟
دست و قلـم و منطقـم از کـار فتادند
یـارب تـو بگـو بـار خدایـا چه بگویم؟
در شأن تو جز سورۀ کوثر چه بخوانم؟
غیـر از سخـن حـیّ تعالی چه بگویم؟
تعریـف تـو را عالـم و آدم نتـوانند
جز آنکه فقط کوثر و تطهیر بخوانند

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(زهرا و وصف خالق دادارش) *

3176

شعر حضرت زهرا(زهرا و وصف خالق دادارش) زهرا و وصف خالق دادارش
زهرا و مدح احمد مختارش
نازد هماره قدر به تقدیرش
ریزد هماره روح ز گفتارش
طوبای راست قامت باغ وحی
گل های گلشن نبوی، بارش
دُرّی که هدیه کرد ز سوی حق
ختم رسل به حیدر کرّارش
طوطی باغ وحی به مدح او
ریزد مسیح از سر منقارش
این است نخل آرزوی احمد
کآمد ثمر ائمه اطهارش
گلبوسه های دم به دم احمد
انداخت گل به مصحف رخسارش
حیدر، جمال حیّ تعالی را
می دید لحظه لحظه به دیدارش
میکال نخله ای به لب جویش
جبریل لاله ایست به گلزارش
ایمان کمال قنبر درگاهش
قرآن زبان فضة دربارش
مأمور احترام، رسول الله
از سوی ذات خالق دادارش
زهرا سجیّه اش همه دم احسان
زهراست لطف و جود و کرم کارش
مسکین کوی فاطمه باید

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(به گلبُن نبََوی زاغ ها هَزار شدند) *

2527

شعر حضرت زهرا(س)(به گلبُن نبََوی زاغ ها هَزار شدند) به گلبُن نبََوی زاغ ها هَزار شدند
ز پرده توطئه ها باز آشکار شدند
مُنادیان الهی به خانه بنشستند
حرامیان قدیمی زمامدار شدند
غدیریان مدینه سقیفه ای گشتند
مجاهدین بهشتی اسیر نار شدند
تمام شهر به یک خانه حلمه ور گشتند
دو روز از ره یک عمر رفته،برگشتند
چه سخت حق علی بُرده ، راحت آسودند
تو گویی آنکه ز غار در کمین بودند
دری که ختم رسل بود زائرش بستند
رهی که بود سراسر نفاق بگشودند
دو ماه نیم هنوز از غدیر نگذشته
به خون محسن شش ماه دامن آلودند
مگو که خصم به ضرب لگد تنی را کشت
بگو تمامی سادات محسنی را کشت
سقیفه ریشه ز قوم و هیزم نار است
سقیفه مام زنازادگان بسیار است
سقیفه دایۀ صدها یزید و ابن زیاد
سقیفه قا

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه) *

2656
2

شعر حضرت زهرا(س)(آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه) آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه
جان وجود، بسته به یک موی فاطمه
با آنکــه نیست از حـرم مخفی‌اش نشان
شهر مدینه گم شده در کوی فاطمه
بـوی بـهشت اگـر چـه محمّد از او شنید
بالله قسـم بهشت دهـد بـوی فاطمه
ختم رسل گرفت به پهلو دو دست خویش
از آن لگد که خورد به پهلوی فاطمه
طوبی دمید و سدره فتاد و شجر شکست
وقتـی خمیـد قامـت دلجوی فاطمه
چـون بـاب وحـی سوخت پر و بال جبرییل
نزدیک شد چو شعله به گیسوی فاطمه
انگــار رفـت طاقـت دســت خـدا ز دست
زآن ضربتی که خورد به بازوی فاطمه
آیـات نــور و پــردۀ ظلمـت؟! خدای من!
دسـت پلیــد دیــو کجـا روی فاطمه
!از یک طرف خجل شده از فاطمه، علی
از یک طرف نگاه حسن، سوی فاطمه
«م

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند) *

2092

شعر حضرت زهرا(س)(افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند) افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند
جـای علی و آل، به شیطان گرویدند
بـا شعلـۀ آتـش درِ بیـت تو گشودند
هیزم عوض گل به سرِ دوش کشیدند
نامـوس خــدا دختـر پیغمبر مـا را
مردم همه پشت درِ آتش‌زده دیدنـد
تنها نه فقط اهل مدینـه، همه عالـم
فریـاد تـو بیـن در و دیـوار شنیدنـد
گردید چو در سنّ جوانی کمرت خم
حوران بهشتی همه از غصه خمیدند
دنبـال علـی بـا بـدن خسته دویدی
همـراه تـو اطفـال تو با گریه دویدند
سوگند به قرآن که به شمشیر سقیفه
سر از تن صد چاک حسین تو بریدند
بـر دامـن تاریـخ بــوَد ننــگ سقیفه
بشکست حسینت سرش از سنگ سقیفه

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(پرنده در قفس افتاده بود و چاره نداشت) *

1486
1

شعر حضرت زهرا(س)(پرنده در قفس افتاده بود و چاره نداشت) پرنده در قفس افتاده بود و چاره نداشت
که دفترِ در و دیوار، استخاره نداشت
شکسته بود و نگفتند آن نهال غریب
به خاک، طاقتِ افتادنِ دوباره نداشت
قلم شکست و به آتش سپرد دفتر را
فرشته نیز دگر طاقتِ نظاره نداشت.
خدا به دامنِ هفتِ آسمانِ خود، زهرا
به جز تو در خور زهرا شدن ستاره نداشت
بهشت، صاحبِ زیباترین جواهر بود
ولی بدونِ دو طفلت دو گوشواره نداشت
تو ای عزیزترین! در کتابِ قلب رسول
کدام آیه به یکتایی‌ات اشاره نداشت؟
زیارت تو به اشک است و حضرتِ تو نیاز
به زائر و حرم و نائب الزیاره نداشت

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(مگـر نـه کوثر و یاسین و هل‌اتی ماییم؟ ) *

2623
0

شعر حضرت زهرا(مگـر نـه کوثر و یاسین و هل‌اتی ماییم؟ ) مگـر نـه کوثر و یاسین و هل‌اتی ماییم؟
به طا و ها قسم ای قوم کاف و ها ماییم!
اگــر بــه داغ فـراق نبی عزا دارید
نه اهلِ بیت نبی، صاحب عزا ماییم؟
وگر که اهل دعایید، عرضِ حاجت را
نـه استجـابتِ محتـومِ هر دعا ماییم؟
به روز حشر که بی‌اذن حق شفاعت نیست
نه خــود بــه اذن خـدا شافع شما ماییم؟
'چنانکه موسی و هارون علی است با احمد
الا کــه شبّر و شبیّــر و ایلیــا مــاییم
نه خود به منزلِ احمد شد «اِصطفی» نازل؟
نــه اهــل بیت گرانقــدر مصطفی ماییم؟
کلیـم را یــد بیضا و نورِ او از ما؛
مسیح را به شفا، چشمۀ شفا ماییم
(شاعر: محمد سعید میرزایی)

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(بیمار چندین روزۀ این خانه دارد) *

2789
1

شعر شهادت حضرت زهرا(بیمار چندین روزۀ این خانه دارد) بیمار چندین روزۀ این خانه دارد
در پیش چشمان ترم جان می سپارد
هر شب کنار بستر او یک فرشته
می آید و زخم تنش را می شمارد
پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر
امکان ندارد لالۀ سرخی نکارد
پرواز مجروح صدایش بی سبب نیست
یک فاصله در استخوانِ سینه دارد
می گیرد از دستم لباس زخمی اش را
پیراهنی کهنه به جایش می گذارد
خاکسر پروانه ها بر دامن او
شام غریبان را برایم می نگارد
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(چشم زمان از بهر دفنت، آب می ریخت) *

2237
0

شعر حضرت زهرا(چشم زمان از بهر دفنت، آب می ریخت) چشم زمان از بهر دفنت، آب می ریخت
آن شب که پنهانی زچشم خلق، مولا
جسم شریفت را نهان در خاک می کرد
از بهر همدردی به مولا، اشک خونین
جاری به دامان شفق، افلاک می کرد
چشم زمان از بهر دفنت آب می ریخت
مهد زمین از غم گریبان چاک می کرد
آهسته آهسته علی از جور امت
شکوه حضور سید للاک می کرد
طفلت حسن، با آنکه خود با بیقراری
غوغای غم، از آه آتشناک می کرد
هردم به رخسار حسینت بوسه می زد
پیوسته اشک زینب را پاک می کرد
زهرا، در آن شب حجم اندوه علی را
غیر از خدا دیگر چه کس ادراک می کرد؟
زهرا تو خود دیدی علی را وقت دفنت
دریای چشم او زخون کولاک می کرد
زهرا تو خود دیدی که (صاعد) بند بندش
در این مصیبت گریه همچون تاک م

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تا چند کشم هر سو این قد کمانی را) *

2336
1

شعر حضرت زهرا(س)(تا چند کشم هر سو این قد کمانی را) تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
ای مرگ بگیر از من یکباره جوانی را
جان می رود از دستم خون خوردم و لب بستم
باید ببرم در گور غم های نهانی را
در آرزوی مرگم افتاده برو برگم
دارم ز جهان تنها این باغ خزانی را
یاد از پسرم آمد خون از بصرم آمد
دیدم بملاقاتم تا قاتل جانی را
مظلوم تر از من کیست گر هست بگویم کیست؟
آنکس که نهد در گور این قد کمانی را
در مسجد و در کوچه دیدیم من و حیدر
او غاصب اول را من سیلی ثانی را
بس راز بهم گفتیم تا هر دو پذیرفتیم
او خونجگر خوردن من اشک فشانی را
(میثم) چه نوا خواندی زین زمزمه سوزاندی
هم اسفل و اعلا را هم عالی و دانی را
حاج غلامرضا سازگار (میثم)

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(شد منفعل گریه او، ابر آذری) *

2448
1

شعر حضرت زهرا(س)(شد منفعل گریه او، ابر آذری) شد منفعل گریه او، ابر آذری
زهرا که بود میوۀ باغ پیمبری
از ظلم و جور مردم از مردمی، بری
چون دید بعد فوت نبی هیچکس نکرد
از شوی او، ولی خداوند، یاوری
بگرفت بهر نصرت دین جان خود به کف
اِستاد در مقابل ظلم و ستمگری
پوشید چشم خویش زدنیا و مردمش
زان مردمی که کرده رها، خط رهبری
بشکست پهلویش زستم آنکه پی نهاد
رسم عناد و حق کشی و سفله پروری
هم شد شهید محسن و هم غصب از او فدک
آوخ زجهل مردم و، از کید سامری
طوفان اشک او ره کشتی نوح بست
شد منفعل ز گریۀ او ابر آذری
خیر البریه فاطمه را خواند، ذوالمنن
خیرالبشر ستودش، بر نیک همسری
شب داد غسل و کفن نمودش چو مرتضی
گفت این خبر چگونه به نزد پدر بری
بی شمع و بی چراغ

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(یاد آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیم) *

3157
2

شعر حضرت زهرا(س)(یاد آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیم) یاد آن روزی که ما هم سایه بر سر داشتیم
همچو طفلان دگر، در خانه مادر داشتیم
جدِ ما، پیغمبر از ما چهره پنهان کرد و باز
یادگاری همچو زهرا از پیمبر داشتیم
مادر مظلومه ما نیز رفت از دست ما
مرگ او را کی به این تعجیل باور داشتیم
اندر آن روزی که آتش بر سرای ما زدند
ما در آنجا حال مرغ سوخته پر داشتیم
آمد و رفت از جهان محسن در آن غوغا، دریغ
آرزوی دیدن روی بردار داشتیم
مادر ما، خود زحق می خواست مرگ خویش را
ورنه ما بهرش دعا با دیدۀ تر داشتیم
روزهای آخر عمرش زما رو می گرفت
چون علی، ما هم از این غم دل پراخگر داشتیم
در شب دفنش به ما معلوم شد این طرفه راز
تا ز روی نیلگونش بوسه یی برداشتیم
از کفن دستش بر آمد،

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر از رحلت پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)( بشنو اين داستان «به نام خدا») *

2413

شعر از رحلت پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)(   بشنو اين داستان «به نام خدا») بشنو اين داستان «به نام خدا»
«قل اعوذ برّب ناس» و «فلق»
خوانده‏ام قرن‏هاى پيش از اين
در كتاب دلى بدون ورق
بوى شب در مدينه مى‏آمد
ابتداى زمانه‏اى بد بود
شد زمانه بدون خاتم و شهر
حامل فتنه‏اى مجّدد بود
بى محمّد بهار غمگين‏ شد
غنچه‏ها روى ساقه پژمردند
دست و قلب و نگاه فاطمه از
اشتعال علاقه پژمردند
فصل غمنامه‏هاى آن بانو
هر كسى ميوه‏ى فدك مى‏خورد
ديگران ارث و نان قرآن را
او ولى غصّه و كتك مى‏خورد
مادر كربلا و خاك بقيع
همسر ماه و دختر خورشيد
قامت بى‏نظير عفّت او
جز نماز و دعا نمى‏پوشيد
روزگار يتيمى بابا
مادر كوچك پدر مى‏شد
روزگارى براى عشق على
چشم او جاده‏ى سفر مى‏شد
روزگارى دگر كنارحسن
شاهد زهر و

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رنج‌هايى كه در مسير زمان) *

2313

شعر حضرت زهرا(س)(رنج‌هايى كه در مسير زمان) رنج‌هايى كه در مسير زمان
روح سخت زمين به او مى‏داد
در عوض ميوه‏اى بهشتى را
نخل امّ‏البنين به او مى‏داد
كودكى كه كنار رود فرات
عشق از او حساب خواهد برد
بوسه مى‏زد نگاه آه على
روى دستى كه آب خواهد برد
تا در خیمه‌های خاطره‌ساز
رود را چون طناب خواهد برد
یا به یاد لب برادر خود
تشنه از آب عذاب خواهد برد
بی پر و ‌بال می‌پرد تا اوج
آبرو از عقاب خواهد برد
از دل تشنگان ساغر عشق
اضطراب عِقاب خواهد برد
دستشان را گرفته تا کوثر
بی سؤال و جواب خواهد برد

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(شوق عراق و شور حجاز است در دلم‌) *

3095

شعر حضرت زهرا(شوق عراق و شور حجاز است در دلم‌) شوق عراق و شور حجاز است در دلم‌
جامه دران و سوز و گداز است در دلم
پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
راهی که رو به آینه باز است در دلم
قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
قد قامت کدام نماز است در دلم
شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم
تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم
مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
یاس کبود پیش تو خار است فاطمه (س
نامت گل همیشه بهار است فاطمه( س
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
آه ای شهیده ای که شها

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم) *

2361
1

شعر حضرت زهرا(س)(یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم) یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم
یک سوی غم فراق بابا یک سوی غم جفای اعدا
از فتنه قوم در سقیفه گشتند دگر کسان خلیفه
دنیاطلبان و دین فروشان کردند به پا بساط عصیان
کردند چراغ راه خاموش کردند غدیر را فراموش
چون فاطمه دید این ستم را برداشت علیه آن علم را
با چشم پر آب از غم باب می رفت به خانه های اصحاب
می گفت مگر شما نبودید در خم ز رسول این شنودید
هر کس که مرا ولی بداند باید علی اش ولی بماند
بیعت به علی به خم نمودید پس از چه مسیر گم نمودید
هر کس به بهانه های واهی تایید نهاد بر سیاهی
بستند ید یدالّهی را بردند ز خانه اش علی را
افسرده و زار و دل شکسته او ماند و سرای درشکسته
می سوخت در

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند) *

2291

شعر حضرت زهرا(س)(رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند) رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند
صورت مرد در این هیمنه دیدن دارد
گونه وقتی بشود آینه دیدن دارد
گونه اش آینه بندان به نظر می آید
چقدر عشق به چشمان پدر می آید
اشک و لبخند علی ، آه عجب تلفیقی
نیست برّنده تر از تیغ سکوتش تیغی
بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
قسمت این بود که من همدم بابا باشم
بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم
بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی
با همه کودکیم خوب بزرگم کردی
میروم در دل آتش ، به خدا باکی نیست
راستی مادر من ، چادر من خاکی نیست!
آتش از

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر سوگ حضرت زهرای طوبی(س)(از آتش غم، سوخت تنم، حضرت زهرا) *

2830

شعر سوگ حضرت زهرای طوبی(س)(از آتش غم، سوخت تنم، حضرت زهرا) از آتش غم، سوخت تنم، حضرت زهرا
مشتاق همین سوختنم، حضرت زهرا!
بگذار به یاد دل پاک تو بسوزد
در کوره‌ی این تب، بدنم، حضرت زهرا!
آن‌جا که برای تو بسوزند، بهشت است
عشق است گواه سخنم، حضرت زهرا!
از قافله‌ي شام غریبان عزایت
امروز، یکی نیز منم حضرت زهرا!
با یاد تو هر باغ گلی را که ببینم،
خون می‌چکد از پیرهنم حضرت زهرا!
فردای قیامت که سر از خاک بر آرم،
نام تو بود بر کفنم، حضرت زهرا!
بگذار که چون ابر شفق، یاد تو باشم
از داغ تو خون گریه کنم، حضرت زهرا

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(چه می‌کند با مرد، زمانه‌ی نامرد) *

2666
1

شعر حضرت زهرا(چه می‌کند با مرد، زمانه‌ی نامرد) چه می‌کند با مرد، زمانه‌ی نامرد
جهان شده آباد، از ابتدا با مرد
کنار هر کوهی، اگر که شهری هست
بدون شک بوده، مقیم آنجا مرد
در اوج امواج، حجيم طوفان‌ها
نیاز هر کشتی‌ست، ميان دریا مرد
مثال مشهور ميان پیران است
که ای جوان پر می‌کند دهان را مرد
ورق زدم عمری، کتاب دنیا را
ولی نبود آن‌جا، شبیه مولا مرد
زمان جانبازی ، برای پیغمبر
به جای او خوابید، شبانه تنها مرد
ستاره‌ها شاهد ،که تا سحر می‌برد
به دوش خود با کیسه نان و خرما مرد
شبانه اشک خاطرات خود مي ‌ریخت
به چاه نخلستان، به یاد زهرا مرد
از آن شبي که ذوالفقار و ماهش رفت
در آسمان غیب، شده معمّا مرد
جهان پر از خون شد، زمانه محزون شد
چرا نمی‌آید، چرا خدای

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بهار آمده اما هنوز در راهی) *

2556

شعر حضرت زهرا(س)(بهار آمده اما هنوز در راهی) بهار آمده اما هنوز در راهی
چه انتظارِغریبی چه دردِ جانکاهی
تویی که می رسی از جاده های مه زده و
منی که گم شده ام با دو دست کوتاهی
که هیچوقت به دستان گرم تو نرسید
نگو که بیعت این دست را نمی خواهی
نگو لیاقت این عشق را ندارم من
منی که یادِ توام لا اقل هرزگاهی
دعای عهد مرا لا اقل ستاره بزن
تویی که از سحرِ انتظارم آگاهی
اگر هنوز کنار تو لکّه ای ننگم
قبول کن که همیشه برات دلتنگم
هزار چهره اگر چه مرا شناخته ای
ولی ببین که در آیینه ی تو یکرنگم
به سازِ مستیِ شیطان ، همیشه می رقصم
گناه می کنم و با تو نا هماهنگم
تویی که لحظه ی تردیدِ من یقین داری
میان معرکه با شرط ِصلح، می جنگم
خدا دو بال فرج داده تا دعا

  • دوشنبه
  • 26
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد