بنام خدا
انگار گل سپید مریم گم شد
یا حاتم بی بدیل خاتم گم شد
یک فاطمه بودو یک علی فاطمه رفت
یک مصرع شاه بیت عالم گم شد
قنفذ پی دلداری او آمده بود
مسمار به غمخواری اوآمده بود
چون دید کسی بر سر بالینش نیست
آتش به پرستاری او آمده بود
خون ریخت ز سینه اش زمسمار بپرس=دستی که شکست ز دست اغیار بپرس
گر دوشاهد صادق از من طلبی=برخیز و برو از در و دیوار بپرس
دردا که فراق ناتوان ساخت مرا=در بستر ناتوانی انداخت مرا
از زخم چنان شدم که در بالینم= صدبار اجل آمو نشناخت مرا
آن شب که علی خشت لحدرا میچید===دستش به کفن بود ودلش میلرزید
این صحنه آخرش تماشایی بود===زانوزدو خاک همسرش رابوسید
مادر اگر دس
- جمعه
- 10
- اردیبهشت
- 1389
- ساعت
- 08:11
- نوشته شده توسط
- احمدصدرایی