شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

كه اين جا كشته راه ولايت گشته، بانويى... *

2174

كه اين جا كشته راه ولايت گشته، بانويى... كه اين جا كشته راه ولايت گشته، بانويى...

دلم از خون شده دريا و چشمم چشمه جويى
خدا را تا بگريم بيشتر اى اشك! نيرويى!
قدَم خم گشته در پاى سرشك خود، بِدان ماتم
كه سروى، قامتش در هم شكسته بر لب جويى

چنان در شهر خود گشتم غريب و بى كس و تنها
كه غير از چشم گريانم، ندارم يار دلجويى..
به خون ديده بنويسيد بر ديوار اين كوچه
كه اين جا كشته راه ولايت گشته، بانويى
گرفتم در ميان كوچه، پاداش رسالت را!
چه پاداش گرانقدرى! چه بازوبند نيكويى!
مدينه! ثبت كن اين را، كه در امواج دشمن ها
حمايت كرد از دست خدا بشكسته بازويى

(غلام رضا سازگار «ميثم»)

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود... *

3046
1

 دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود... دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود...

دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود
امروز از ولایت و قران اثر نبود
آن آتشی که خانه زهرا دران بسوخت
رشک غدیروو بغض علی بدشرر نبود

سیلی که خورد فاطمه بهر بقای دین
تاثیر آن جدای زشق القمر نبود
آنجا قمر دو پاره شد این جا قمر گرفت
آنجا خبر زمعجزه این جا خبر نبود
آنجا به شهر مکه این جا مدینه بود
آنجا نبود دختر واینجا پدر نبود
آن جا فراز کوه و دراینجا به کوچه ها
آنجا خدیجه بودراینجا دگر نبود
ماه علی گرفت دراینجا که نیمه روز
هنگامه گرفتن قرص قمر نبود
گویند عده ای سند میخ در کجاست
ما نیز قائلیم که کاش این خبرنبود
اما فشار ضرب درآن گونه خرد کرد
آن سینه را که حاجت گل میخ در ن

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

فتاده عالم هستى ز جنب و جوش امشب *

2187

 فتاده عالم هستى ز جنب و جوش امشب فتاده عالم هستى ز جنب و جوش امشب

رسد نواى غم افزا مرا به گوش امشب
پيام غم رسد از نغمه سروش امشب
چه روى داده خدايا كه اين چنين در عرش
برآورند ملايك ز دل خروش امشب

عزا عزاى چه آزاده ايست كز ماتم
شوند مردم عالم سياه پوش امشب
شب عزاى پيمبر بود گمان دارم
على ز داغ نبى مى رود ز هوش امشب
عجب مدار اگر زين مصيبت عظما
فتاده عالم هستى ز جنب و جوش امشب
على كه لنگر عرش خداست مى لرزد
كه جسم جان جهان را كشد به دوش امشب
چه روى داده كه از غرفه هاى باغ بهشت
نواى واحَسنا مى رسد به گوش امشب
چه آتشى شده از آب آن سبو روشن
كه شد چراغ امامت از آن خموش امشب
بريز اشك عزا «خسرو» از براى حسن
برآر بهر پيمبر ز دل خروش ام

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

رنگ خزان گرفت بهار جوانى ام *

2368

رنگ خزان گرفت بهار جوانى ام رنگ خزان گرفت بهار جوانى ام

رنگ خزان گرفت بهار جوانى ام
در دشت غم نشست گل شادمانى ام
بعد از تو اى پيمبر رحمت به روزگار
امّت نگر، چه خوب كند قدردانى ام!

شب ها به ياد ماه رخت اختران چرخ
نظاره گر شوند به اختر فشانى ام
بابا ز جاى خيز و ببين زير بار غم
بشكست در فراق تو پشت كمانى ام
وقت دعا زحق، طلب مرگ مى كنم
از بس كه بى علاقه به اين زندگانى ام
از جور چرخ پير و ز بيداد روزگار
با قامت خميده به فصل جوانى ام
شد «حافظى» به پاى على هستى ام فدا
تاريخ شاهد است بر اين جانْ فشانى ام

(محسن حافظى)

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

روز شهادت زهراى اطهر است *

2398

روز شهادت زهراى اطهر است روز شهادت زهراى اطهر است

روز شهادت زهراى اطهر است
عالم پر از مصيبت و دل ها مكدّر است
خشكيده چون نهال برومند عمر او
چشم جهانيان همه از اشك غم تر است

عالم ز بس كه پر شده از ناله هاى زار
مردم گمان برند كه صحراى محشر است
امروز از شكنجه و غم مى رود به خاك
جسمى كه در شكوه ز افلاك برتر است
پنهان به خاك تيره شود با همه فروغ
رويى كه تابناك چو خورشيد خاور است
آن چهره اى كه زهره برد روشنى از او
آن صورتى كه بر سر خورشيد افسر است
پژمرده در بهار جوانى شد، اى دريغ!
پژمردگى نه درخور سرو و صنوبر است
اين مرگ زودرس كه شرر زد به جان او
از آتش مصيبت مرگ پيمبر است
او طاقت جدايى و مرگ پدر نداشت
زيرا كه سال هاست عز

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:18
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

زدست اهل مدینه چه خون جگر شده ام *

2465

  زدست اهل مدینه چه خون جگر شده ام زدست اهل مدینه چه خون جگر شده ام
زتیشه های خزان نخل بی ثمر شده ام
کسی غریبی من را چرا نمی فهمد
شکسته بال ترین مرغ خون جگر شده ام
یه غیر فضه کسی حال من نمی داند
که دید پشت در خانه بی پسر شده ام
من و فراق پدر باورم نمی آید
خمیده خسته شکسته پس از پدر شده ام
دو روز پیش زنی آمد و نگاهم کرد
گرفت گریه اش از بس که مختصر شده ام
سید محمد جوادی

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

شعر سینه زنی ایام فاطمیه + فایل صوتی سبک -( از تیغه تیز باد خزون می ریزه گلبرگای یاسمون ) *

13267
17

شعر سینه زنی ایام فاطمیه + فایل صوتی سبک -( از تیغه تیز باد خزون  می ریزه گلبرگای یاسمون ) دانلود سبک سینه زنی ایام فاطمیه حاج محمود کریمی

از تیغه تیز باد خزون

می ریزه گلبرگای یاسمون

چشمای زهرا از روی علی

مثل ابر سرخ تو آسمون

ناله ناله صدای مادر بین آتیش بین دوده

شاخه شاخه گل شکسته یا سیاه یا کبوده )

طناب روی دستای علی

طوفان و موج دریای علی

همه خوشی دنیای علی

ماه تموم شبای علی

به روی خاک به پای علی

مادر ما و زهرای علی

کاسه ی خون چشمای علی

ضربه ضربه غلاف تیغ و روی و پهلو دست و بازو

دسته دسته فرشته ها در زیر دست و پای بانو

ناله ناله صدای مادر...

دشمنا علی رو بردند

تو کوچه ها علی رو بردند

به پیش چشمای غریب و آشنا علی رو بردند

از توی شعله ها علی رو بردند

تو اشک و نا

  • یکشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 18:10
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

مادر- دوبیتی فاطمی - ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) * حسن ثابت جو

510

مادر- دوبیتی فاطمی - ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) غمِ مانده بر اين دل وا نگردد
غم مادر به قلبم جا نگردد
اگر كل جهان را هم بگردم
كسي چون مادرم پيدا نگردد

  • دوشنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 12:43
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

بی‌کفن - دوبیتی فاطمی ـ ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) * حسن ثابت جو

610

بی‌کفن - دوبیتی فاطمی ـ ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) زمان بغض و غسل و پیرهن بود
چرا غ اشک نور انجمن بود
طلب می‌کرد حیدر آن کفن را
کفن در دست طفل بی‌کفن بود

  • دوشنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

حریم - دوبیتی فاطمی ـ ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) * حسن ثابت جو

533

حریم - دوبیتی فاطمی ـ ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) حریم امن زهرا را شکستند
ز شاخه یاس مولا را شکستند
خدا داند که با این ظلم عظمی
دل پیغمبر ما را شکستند

  • دوشنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب

سیب ها روی خاک غلطیدند *

2517

سیب ها روی خاک غلطیدند سیب ها روی خاک غلطیدند

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است

  • دوشنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 10:08
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

شعر سینه زنی برای شهادت حضرت زهرا *

3995
0

شعر سینه زنی برای شهادت حضرت زهرا کسی نمی دونه من می دونم
که میون کوچه پیش چشام (مادرم)(2)
همه میگن گریه نکن اما می خوام زار بزنم
غروبا همه می گن غروب اون کوچه رو از یاد ببرم اما نمی شه
پیش چشمای منه برا همیشه منو آتیش می زنه برا همیشه

کسی نمی دونه...
کسی نمی بینه من می بینم
تو کابوس شبا بغض صدای (مادرم)(2)
چی بگم از اون شبی که می میرم به خاطرش
مادرم منو گرفت توی پناه چادرش
فقط اینو یادمه صدای یک سیلی تو کوچه ها پیچید مثل یه فریاد
دو تا گوشواره رو خاک کوچه افتاد دیگه راه خونمونو بردم از یاد
اگه بخوره باز روی زمین
کسی که بدنش زخمی باشه (مادرم)(2)
کسی نمی دونه...
صورتی که هنوز داغ آتیش
روی کبودی گونه هاشه (مادرم)(2)
مادرم از او

  • دوشنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 17:17
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا *

2959
1

شعر شهادت حضرت زهرا جای گل یاس کنج گلدونه
حالا خوابیده گوشه ی خونه
گلی که براش دنیا زندونه وای
میسوزه بین تب (وای)(4)
تب داره روز و شب (وای)(4)

پرستوی نحیف من
یه زخمه روی هر پرش
با هر آهی کشه
پر از گل میشه بسترش
در فکر رفتنند (وای)(4)
دلتنگ محسنه (وای)(4)
مادر من از زندگی سیره
جلوی چشام داره می میره
پیش چشام از دستمون می ره وای
جای گل یاس کنج ...
گلی که ...
می سوزه بین تب ...
رد سرخ شکستگی
روی بازو و دستشه
یه تسبیح تو دستی که
رو پهلوی شکسته
آتیش تو دلش (وای)(4)
زرده شمایلش (وای)(4)
شده خونمون مثل ویرونه
زمین و زمون روضه می خونه
ماه آسمون دل پریشونه وای
جای گل یاس...

  • دوشنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 17:21
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب

شهادت حضرت زهرا *

2570
2

شهادت حضرت زهرا شهادت حضرت زهرا
برد در شب تا نبیند بی‌نقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب

شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبه‌های گوش کرد
تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّه‌های همسرش
هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت
هم دلی بی‌اشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی می‌خواست، هستی از خدای
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر

  • چهارشنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

زهرا ای سرو خمیده قامت *

2696

زهرا ای سرو خمیده قامت زهرا ای سرو خمیده قامت

ای یاس بنفشه پیکر

هم شاخه تو بشکسته

هم لاله تو شد پرپر

نظاره کن به اشک و آهم

به التماس در نگاهم

پرستوی مهاجر من

صبر و قرار خانه من

مرو مرو که بی پناهم

پرستوی مهاجر من

آه آه آه سینه نیلوفران گشته غم تو

می روی و خون من بر گردن تو

********************

ای یاس کبود حیدر

چشمم همه شب سوی تو

با خوب و بدم سر کردی

شرمنده ام از روی تو

به کوچه و میان خانه

تو را زدند و تازیانه

امان ز مردم مدینه

تو پشت در بودی و می زد

آتش ز خانه ام زبانه

امان ز مردم مدینه

آه آه آه سینه نیلوفران گشته غم تو

می روی و خون من بر گردن تو

  • پنج شنبه
  • 25
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 02:14
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

اشعار دو بیتی و پیامکی برای شهادت حضرت زهرا س *

10703
5

اشعار دو بیتی و پیامکی برای شهادت حضرت زهرا س اشعار دو بیتی و پیامکی برای شهادت حضرت زهرا س

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل

هجوم قوم هيضم بود و آتش

***

گرفتي از مدينه گفتنت را

دريغ از من نمودي ديدنت را

ولي با من بگو ساعت به ساعت

چرا كردي عوض پيراهنت را

***

كمي از غسل زير پيرهن ماند

كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد

همان طفلي كه آخر بي كفن ماند

***

من بودم باب هل اتي را بستند

امكان رسيدن به خدا را بستند

اي كاش بميرم كه خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضي را بستند

***

عمريست رهين منت زهرائيم

مشهور شده به عزت زهرائيم

مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد

ماپير غلام حض

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

غزل شهادت حضرت زهرا س - دست برداشت که جارو بزند بار دگر * وحید ولوی

986

غزل شهادت حضرت زهرا س - دست برداشت که جارو بزند بار دگر دست برداشت که جارو بزند بار دگر
گشت جاری به روی پیرهنش خون جگر
باز در خاطر او خاطره هایی جاری است
غم تنهایی حیدر ، غم هجران پدر
با خودش داشت مرور غم کوچه میکرد
«حیف شد حیف نشد فرصت دیدار پسر»
شاخه ها ریخت، گل یاس به آتش افتاد
در هجوم تبر و حمله ی ناگاه تبر
روی لبهاش دعایی است خدایا «عجّل»
کی شود نوبت من، نوبت دیدار و سفر
خبر آمد خبری از طرف عرش خدا
فاطمه! پیش بیا سوی خدا وقت سحر
---
خواست جارو بزند ، آه ولی حیف نشد
طاقتش نیست دگر از اثر درد کمر
ولی امروز دگر فرصت آخر باشد ...
دست برداشت که جارو بزند بار دگر

  • دوشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 11:52
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی
ادامه مطلب

آرزوی علی *

2053
1

آرزوی علی آرزوی علی

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد

آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر

نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی

گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت

گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل

از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر

بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کـ

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

گریه میکند *

2122

گریه میکند گریه میکند
گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند

گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند

گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می‌کند

این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند

علی انسانی

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

آفتاب خانه حیدر *

1976
1

آفتاب خانه حیدر آفتاب خانه حیدر

یک گل نصیبم از دو لب غنچه فام کن

یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن

ای آفتاب خانه حیدر مکن غروب

این سایه را تو بر سرمن مستدام کن

پیوسته نبض من به دو پلک توبسته است

بر من تمام من نگهی را تمام کن

تا آیدم صدای خدای علی به گوش

یک بار با صدای گرفته صدام کن

از سرو قدشکسته نخواهدکسی خرام

ای قامتت قیامت من کم قیام کن

در های خلد بر رخ من باز می کنی

از مهر همره دو لبت یک کلام کن

این کعبه بازویش حجرالاسودعلیست

زینب بیا و با حجرم استلام کن

علی انسانی

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

سینه سوخته *

2046
1

سینه سوخته سینه سوخته
ای شمع سینه سوخته‌ی انجمن علی
تقدیر تست سوختن و ساختن، علی

ای رهبری که منزوی‌ات کرده جهل خلق
ای آشنای درد، غریب وطن علی‌

من پهلویم شکسته و تو دل شکسته‌ای
من بر تو گریه می‌کنم و تو، به من علی‌

من سینه خُرد گشته و تو سینه سوخته
من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی


من بازویم سیه شده تو دست، روی دست
بر گو کجاست بازوی خیبر شکن علی‌

سربسته به، که بعد حمایت ز حقّ تو
در اختیار من نَبُوَد دست من علی‌

گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن ولیک
از تن نمانده هیچ برای کفن علی‌

علی انسانی

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:19
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

پرستاری ندارم *

2117

پرستاری ندارم پرستاری ندارم

چه غم گر هر کسی از من بجز غم رو بگرداند
مبادا از سرم رو کاسه‌ی زانو بگرداند

رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم
به بستر، او مرا زین سوی، بر آن سو بگرداند

نگاه شوهر تنهای من این راز می‌گوید
که دیده؛ همسری از همسر خود رو بگرداند

ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من
کمک از فضّه گیرم تا رخم از او بگرداند

دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم
کجا بیمار رو، از کاسه‌ی دارو بگرداند

پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری
مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند

فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد
اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند

علی انسانی

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:20
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

هجده نفس *

2227

هجده نفس هجده نفس
از آسمان آمدم من از سمت عرش يگانه

از آن طرفـها كه بامش هرگـز ندارد كرانه

اول بنـا بود چندين و چنـد روزي بمانم

در گوشه اي از مدينه در برهـه اي از زمانه

نزديك هجده نفس بود عمرم در اين خاك خاكي

يك عمر هجده بهاره يك عمر پيغمبرانـه

مي خواستم پر بگيرم برگردم آنجـا كه بـودم

بالم شكست و نشستم دو ماه در كنج لانه

كردند كاري كه هر شب پيش نـگاه مدينه

سر مي زدم كوچه كوچه ، در مي زدم خانه خانه

هم دستم از شانه افتـاد هم شانه از دستم افتـاد

تـا كه پريشان بمانـد اين گيسوي دختـرانه

بالم اگر پربگيرد پـرواز از سر بگيـرد

ديگـر نمي ماند از من حتي نشان ِ نشانه

من مال اينجـا نـبودم تـا كه در اي

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

اشعار کوتاه به مناسبت ایام فاطمیه (سری اول) *

4768
1

اشعار کوتاه به مناسبت ایام فاطمیه (سری اول) سری اول اشعار کوتاه به مناسبت ایام فاطمیه

دوبیتی هایی از محسن عرب خالقي

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل

هجوم قوم هيضم بود و آتش

***

گرفتي از مدينه گفتنت را

دريغ از من نمودي ديدنت را

ولي با من بگو ساعت به ساعت

چرا كردي عوض پيراهنت را

***

كمي از غسل زير پيرهن ماند

كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد

همان طفلي كه آخر بي كفن ماند

دوبیتی هایی از جواد حيدري

من بودم باب هل اتي را بستند

امكان رسيدن به خدا را بستند

اي كاش بميرم كه خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضي را بستند

***

عمريست رهين منت زهرائيم

مشهور شده به عزت زهر

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

شعر مصیبت حضرت زهرا س با گریز کربلا (غبار کوچه ها بر چادرت) * وحید ولوی

7153
4

شعر مصیبت حضرت زهرا س با گریز کربلا (غبار کوچه ها بر چادرت) غبار کوچه ها بر چادرت آتش زده ما را
و شرح غصه های رهبرت آتش زده ما را
شنیدن کی بود مانند دیدن، روضه خواندن
ازشکستن پیش پای همسرت آتش زده ما را
میان کوچه غوغای قیامت بود و واویلا
غلاف خوده بر بال و پرت آتش زده ما را
هجوم بی حیاها خانه ات را زیر و رو کرده
عزای ماندن پشت درت، آتش زده ما را
تو را در کوچه ها پر خاک و خون کردن
به پیش دیدگان دخترت، آتش زده ما را
میان دود و آتش چشم هایت می شود کم سو
کبودی های بر چشم ترت آتش زده ما را
تو تنها غرق خون روی زمین افتاده ای اما
طناب روی دست حیدرت آتش زده ما را
--
گریز روضه هایت باید آخر کربلا باشد
غم تنهایی آن بی سرت آتش زده ما را
تمام غصه های کربلا گریانده

  • پنج شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1396
  • ساعت
  • 21:20
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی
ادامه مطلب

غسل آیینه *

2143

غسل آیینه غسل آیینه
بُرد در شب تا نبیند بی‌نقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب

بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب

شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست

روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبه‌های گوش کرد

تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّه‌های همسرش

هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت
هم دلی بی‌اشک و خون، عالم نداشت

نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش

درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید

جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی می‌خواست، هستی از خدای

دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید

دست و بازو گفتگوها داشتند

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

نماز و رکوع *

2035

نماز و رکوع نماز و رکوع

چه می‌شد؟ گر مرا با غربت خود آشنا می‌کرد
چه می‌شد سفره‌اش گر، گل برای غنچه وا می‌کرد

چرا می‌کرد دور از چار طفلش بستر خود را
گل از چه خویش را از غنچه‌های خود جدا می‌کرد

اگر از گریه‌اش همسایگان را شکوه بر لب بود
دل شب‌ها نمی‌زد پلک و آنان را دعا می‌کرد

به چشم خویشتن دیدم که بشکستند بازویش
ولی مادر مگر دامان حیدر را رها می‌کرد

هم از سینه هم از بازوش خون می‌رفت در آن روز
ولیکن می‌دوید و باز بابم را صدا می‌کرد

نماز عشق نیّت کرد ما بین در و دیوار
ولی زان پس رکوع خود میان کوچه‌ها می‌کرد

مرا می‌برد و دست او به روی شانه‌ی من بود
قد دختر، کنار مادرش کار عصا می‌کرد

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

نگاه بی رمق *

2106

نگاه بی رمق نگاه بی رمق

علی که آینه‌ی روشن خدای تو بود
همیشه آینه‌اش روی حق نمای تو بود

حدیث قدسی «لولاک» معتبر سندی است
که هر چه کرد خدا خلق، از برای تو بود

به خشت خشت سرایت، بهشت بَرد حسد
که توتیای مَلک گَردِ بوریای تو بود

ملک حضور تو را در نماز عاشق شد
ولیک شیفته‌تر از مَلک خدای تو بود

ز پا نشست علی تا تو راه می‌رفتی
که دید دوش حسین و حسن عصای تو بود

نگاه بی‌ رمقت با علی سخن می‌گفت
زبان درد دلت در نگاه‌های تو بود

به خانه‌ی دل او نور داد و دلگرمی
جواب گرم سلامی که با صدای تو بود

ز گریه‌ات همه هستی به گریه می‌افتاد
همین نه شهر مدینه پر از نوای تو برد

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:36
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

احرام آیینه *

1871

احرام آیینه احرام آیینه

یافتم میقات من پشت دَرَست

حفظ «رب البیت» از حج برترست

رَمی شیطان کردم از امر جلیل

تا بگیرم کعبه از اصحاب فیل

بسته بودم پشت در احرام خود

رهسپر کردم به مسجد گام خود

سعی کردم تا نماند فاصله

از صفا تا مروه کردم هروَله

گفتم او شمع است و من پروانه‌‌ام

بر نگردم بی‌علی در خانه‌ام

حجّ من رخسار حیدر دیدن است

طوف من دور علی گردیدن است

آنقدر ای قبله‌ی بیت‌الحرام

دور تو گشتم که شد حجّم، تمام

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

رهبر مظلوم *

2341

رهبر مظلوم رهبر مظلوم

نه چون پروانه ام كز سوز غم بال و پرم سوزد

من آن شمعم كه از شب تا سحر پا تا سرم سوزد

همان بهتر نگردد هيچ كس نزديك اين بستر

كه دانم هر كسى آيد كنار بسترم، سوزد

گذارد دست خود بر سينه سوزان من زينب

ولى من بيم آن دارم كه دست دخترم سوزد

مگير اى رهبر مظلوم! زانو در بغل ديگر

كه اين ديدار طاقت سوز، جان و پيكرم سوزد

نه تنها چشم عين اللَّه، سراپاى على گريد

چو از من مى كند پنهان، به نوع ديگرم سوزد

چنان چيدند امّت نارسيده ميوه دل را

كه هرگه مى كنم يادش، ز غم برگ و برم سوزد

علی انسانی

  • یکشنبه
  • 28
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 16:39
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد